شمع مي سازم برايت يا اميرالمؤمنين ( صلوات الله عليه)
-(2 Body)
|
شمع مي سازم برايت يا اميرالمؤمنين ( صلوات الله عليه)
Visitor
852
Category:
دنياي فن آوري
عالمي از علماي نجف اشرف که اتفاقاً شاعر زبردستي هم بوده و به دو زبان فارسي و عربي هم خيلي خوب سخن مي گفته، در حرم مطهر حضرت علي صلوات الله عليه نشسته بود، ديد يک نفر عوام آمد جلوي ضريح مقدس و اين شعر را گفت: شمع مي سازم برايت يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) قد اين گلدسته هايت يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) شاعر عالم که اتفاقاً از نظر مالي هم خيلي در مضيقه بوده مشاهده کرد به محض اينکه آن مرد عوام اين شعر را گفت: طرف روبروي اميرالمؤمنين صلوات الله عليه ( مقابل آنجائي که ضريح مبارک با انگشت حضرت شکافته شده ) در آنجا يک قنديل بسيار گرانقيمت بود و آن هديه يکي از پادشاهان که براي حرم آورده و نصب نموده بوند، پاره شد و پايين آمد بلافاصله اين مرد آن را گرفت که نشکند، توليت آستان قدس علوي آنجا مشرف بودند. ماجرا را مشاهده کرد، فهميد عطاي مولا علي است! ولي اين بنده خدا که نمي خواست قنديل طلا را ببرد آنرا به توليت آستان داد. بلافاصله چهار پايه آورند وآنرا نصب کردند. ولي وقتي پايين آمدند، دوباره قنديل پاره شد و آمد و افتاد در دامن اين آقا! اين دفعه نکته اي بود : آن اينکه دفعه اول مرد عوام زير قنديل بود ولي اين دفعه زير قنديل نبود ولي باز آمد و در دامنش افتاد. در نتيجه اين مطلب که اين عطاي مولا اميرالمؤمنين صلوات الله عليه است کسي شک نکرد! توليت گفت: اين را حضرت به شما جايزه مرحمت کرده اند اين را ببر و بفروش. مرد عوام گفت: اين را خودم هم فهميدم ولي به کي بفروشم؟ خود توليت گفت: من از پولهايي که مردم نذر اميرالمؤمنين صلوات الله عليه کرده در و در ضريح مقدس ريخته اند به شما مي دهم و اين را از شما مي خرم و اين دفعه پاره نخواهد شد، و همينطور هم شد بردند و نصب کردند ولي اين بار پاره نشد. ( اين قنديل هم اکنون داخل ضريح مطهر اميرالمومنين - ع - مي باشد که از طرف پايين پاي مبارک نزديک درب ضريح مطهر قابل رويت مي باشد . ) آن عالم شاعر فقير، سري تکان داد و گفت: عجب ما تا حال ضرر کرديم، اين قدر که در فقر بسر برديم، عقلمان نرسيده که يک قصيده اي براي حضرت بگوييم و بياييم پول بگيريم. لذا همان شب نشست و يک قصيده يا غزل بسيار خوبي در مدح مولا سرود. فردا آمد نگاه کرد ببيند کدام قنديل قيمتش بيشتر است زير يکي از آنها ماند و خودش را يک کمي عقب کشيد که اگر افتاد سرش را نشکند. قصيده را با صداي خوب خواند و منتظر بود که قنديل بيفتد ولي خبري نشد. با خودش گفت: شايد حضرت نپسنديده، لذا سه روز، پي در پي شعرهايي سرود ولي خبري نشد. روز سوم خيلي عصباني شد و با عصبانيت گفت: يا علي! اگر بگويي اول مسلمان بودم، قبول، اگر بگويي داماد پيغمبر بودم، قبول، اگر بگويي فاتح خيبر بودم قبول، اگر ... ولي ذوق شعري نداشته اي، آخه اون شعر بود که آن عطا را دادي؟ شمع مي سازم برايت يا اميرالمؤمنين عليه السلام قد اين گلدسته هايت يا اميرالمؤمنين عليه السلام ولي براي شعر من چيزي ندادي، با حضرت قهر کرد و رفت، همان شب در خواب مولا اميرالمؤمنين صلوات الله عليه را زيارت کرد در حالي که لبخند بر لبانش نقش بسته بود فرموند: « او خاص براي خدا گفته بود، ولي تو به خاطر عطا گفتي. فرق شعر تو با او اين بود. ولي در اين حال چون تاکنون کسي از در خانه ما دست خالي برنگشته اين مطلب را ياد بگير و برو، و آن اينکه يکي از شعراي شيعه و ثروتمند که در هندوستان است (آن موقع پاکستان و هندوستان از هم جدا نشده بود) بيتي را سروده در مصرع دوم مانده! شما اين را ياد بگير: «به آسمان رود و کار آفتاب کند» به او بگو مصرع اول را بگويد و شما اين را بگو چون نذر کرده که نصف ثروتش را به کسي بدهد که مصراع دوم را بياورد، بگو و جايزه را بگير». اين شاعر بالاخره رفت و در هندوستان فرد مزبور را پيدا کرد و به او گفت: شنيده ام شما شعري در مدح اميرالمؤمنين صلوات الله عليه سروده اي و در مصرع دوم يک بيت مانده اي؟ جواب داد: بله! و شعر را گفت: «به ذره گر نظر لطف بوتراب کند» شنيده ام کسي تا به حال بقيه اش را نگفته؟ گفت: بله، کسي نگفته و نذر کرده ام هر کس بگويد نصف ثروتم را بدهم. بلافاصله عالم شاعر گفت: «به آسمان رود و کار آفتاب کند» شاعر هندوستاني گفت: احسنت! معلوم است شاعر زبردستي هستي؟! گفت: شاعر هستم ولي اين حکايتي دارد و جريان را گفت. او هم خيلي خوشحال شد که آقا اميرالمؤمنين -ع - شعر او را قبول کرده و به نذر خود عمل کرد و ثروتش را بين خود و او تقسيم کرد. منبع: خرمن معرفت
|
|
|