ولادت
روزهاي ماه ذيحجه 1321 ق يکي پس از ديگري ميگذشت و دلهاي شيفتگان بيت اللّه در هواي حرم با صفاي الهي لبيک عشق سر ميداد. ياد عرفات و نام مشعر، الهامبخش مناجات با پروردگار و راز و نياز با خالق هستي بود. ناگهان کعبه کرامت الهي چهرهاي نوراني را در آغوش پدر و مادري مهربان نهاد. گويي بار ديگر زمزمِ لطفِ خداوندي رخ نشان داده بود. آري طفلي ديده به جهان گشود که نور سيادت بر سيماي بلورينش آيندهاي روشن را خبر ميداد. نام او را «محمدحسين» نهادند. خاندان محمدحسين، خانوادهاي اصيل بوده که همواره پرچم هدايت و رهبري انسانها را در دست داشته و شهر تبريز از نام آنان لبريز بوده است.
دوران کودکي و آغاز تحصيل
دوران کودکي محمدحسين طباطبايي با طوفان حوادث و بلا همراه بود. بيش از پنج بهار از عمر عزيزش نگذشته بود که مادر مهربان و با فضيلت خود را از دست داد. اندوه بيمادري او را رها نکرده بود که گرد يتيمي بر وجودش سنگيني کرد و از ديدن روي پدر بزرگوارش محروم شد. او همراه با برادر کوچکتر خود تنها ماند امّا همواره دست لطف خداوندي سايهبان مرحمتي بر سر او بود. مدت زيادي از تحصيل او نميگذشت که علاوه بر قرآن مجيد، کتابهاي گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاريخ معجم، نصاب الصبيان، ارشاد الحساب و ديگر کتابهاي متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت. صرف و نحو و معاني و بيان را نزد استاد خويش، مرحوم شيخ محمدعلي سرابي، آموخت و پس از آن با گامي بلند و همّتي فراتر، دروس عاليِ فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد استادان آن خطه فرا گرفت.
حکايت علامّه درباره تحصيل
با سپري شدن دوران سخت کودکيِ سيدمحمدحسين طباطبايي، شکوفههاي رشد و تکامل بر شاخسار وجود وي نمايان شد. وي از سال 1297 تا 1304 ش دانشهاي بسياري آموخت. در اين مدت، تمامي درسهاي مربوط به سطح را فرا گرفت و با عشق و علاقه فراوان کتابهاي مربوط به ادبيات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامي را آموخت. او خود از آن روزگار چنين حکايت ميکند: «در اوايل تحصيل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روي هرچه ميخواندم نميفهميدم... پس از آن يک بار عنايت خدايي دامنگيرم شده، عوضم کرد. در خود يک نوع شيفتگي و بيتابي نسبت به تحصيل کمال حسّ نمودم، به طوري که از همان روز تا پايان تحصيل که تقريبا هيجده سال طول کشيد، هرگز نسبت به تعليم و تفکر، احساس خستگي و دلسردي نکردم و زشت و زيباي جهان را فراموش کردم... بسيار ميشد ـ بهويژه در بهار و تابستان ـ که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه ميگذراندم...».
سفر به نجف اشرف
علامه طباطبايي به تحصيل دانش و کمال علاقه زياد داشت و همين عشق به تحصيل و تکامل وي را بر آن داشت که از شهر خود به سوي حوزه علميه نجف اشرف هجرت کند تا از شراب عشق مولايش حضرت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام جامي بنوشد و طريق معرفت و راه رستگاري را بهتر و بيشتر بپيمايد. او با اوّلين نگاه به حرم با صفاي مولاي پرهيزگاران، علي عليهالسلام ، ميفرمايد: «يا علي! من براي ادامه تحصيل به محضر شما شرفياب شدهام، ولي نميدانم چه روشي پيش گيرم... از شما ميخواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمايي کنيد». چند روزي نميگذرد که لطف الهي شامل حال علامّه ميشود و شخصيت وارستهاي چون حاج ميرزا علي آقاي قاضي رحمهالله به سراغ وي آمده، ميگويد: «کسي که به قصد تحصيل به نجف ميآيد، خوب است علا وه بر تحصيل، از فکر تهذيب خود غافل نماند». بدين ترتيب کيمياي وجود مرحوم قاضي، روح علامّه را دگرگون ميسازد و برنامهاي روشن و نوراني براي آينده او ترسيم ميکند.
استادان علامه
مفسر گرانقدر شيعه، علاّمه طباطبايي، مدت يازده سال در کنار مرقد مطهر بزرگمرد حماسه و ايمان، حضرت علي عليهالسلام ، کسب فيض کرد و از ذخاير گرانسنگ آن حوزه بهره برد. علامّه بيشترين استفاده را از فرصت به دست آمده نمود و فقه، اصول، فلسفه، رياضيات و رجال را از محضر استادان بزرگ حوزه نجف فرا گرفت. استادان به نام و معماران علمي و معنوي علامّه طباطبايي در حوزه نجف عبارت بودند از: آيت اللّه ناييني، سيدابوالحسن اصفهاني، سيد حسين بادکوبهاي، سيد ابوالقاسم خوانساري، آيت اللّه حجّت، حاج ميرزا علي ايرواني و ميرزا علي اصغر مالکي. سرسلسله استادان علامّه مرحوم قاضي بود؛ شخصيتي که «سيدمحمدحسين» را «علامّه» ساخت و جام وجود اين انسان پاک طينت و بلندانديش را جرعههاي حيات ابدي و معنويت جاودانه بخشيد. خود علامّه درباره استادش مرحوم قاضي چنين ميگويد: «ما هرچه داريم... از مرحوم قاضي داريم؛ چه آنچه را که در حال حياتش از او تعليم گرفتيم و از محضرش استفاده کرديم و چه طريقي که خودمان داريم و از مرحوم قاضي گرفتهايم».
اوّلين غنچههاي الميزان
علامّه طباطبايي رحمهالله پس از سالها اندوختن معارف ديني در سال 1314 ش از حوزه علميه نجف به زادگاه خويش بازگشت. دوران تلخکامي و دوري از مهد دانش از اين زمان شروع شد، امّا مدتي نگذشت که لطف خفّي الهي چهره خود را از پس سراپرده حکمت خداوندي نشان داد.
کار تدريس و تحقيق شروع شد و اوّلين غنچههاي الميزان بر شاخسار وجود علامّه روييد.
دعوت دولت آمريکا از علاّمه
علامّه طباطبايي رحمهالله در عصر خود يکي از شخصيتهاي شهير و خوشنام به شمار ميرفت. هر روز که سپري ميشد ابعاد علمي و چهره چشمگير وي بيشتر از گذشته نمايان ميشد. شعاع شخصيت اين استاد فرزانه به داخل کشور محدود نبود و انديشمندان بسياري را از خارج کشور به سوي خويش کشاند. اين عظمت بدانجا انجاميد که دولت آمريکا از طريق شاه ايران از علامّه دعوت رسمي کرد تا در دانشگاههاي آن کشور فلسفه شرق تدريس نمايد. روح بلند و بينش کمنظير علامّه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگي محقّرانه در قم و جلسات درس و حشر و نشر با طلاّب و تربيت شاگردان فاضل را بر تمامي ظواهر فريبنده ترجيح داد.
شروع درس تفسير و فلسفه
علامّه طباطبايي در مدت اقامت خود در حوزه علميه قم از فرصتهاي پيشآمده به طور کامل استفاده نمود. او نيازهاي جامعه را سنجيد و بر طبق آنها، برنامهاي منظم و کارآمد تنظيم کرد. تفسير و فلسفه درسهايي بود که بر اساس احساس وظيفه شروع شد و تعجب بسياري را برانگيخت؛ چرا که تدريس تفسير دانشي دور از تحقيق تلقي ميشد. امّا پشتکار و اخلاص علامّه کار را بدانجا رساند که الميزان حاصل سالهاي تلاش و تدريس گرديد. درس فلسفه نيز در آن ايّام خوشنام نبود. از اين رو تلاشهاي بسياري براي تعطيل کردن اين درس به انجام ميرسيد، امّا رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آيت اللّه بروجردي ابرهاي تيره سوء تفاهم را کنار زد و تلاشهاي غير منطقي را بياثر ساخت. تشکيل جلسات عمومي و خصوصي اين عالم فرهيخته و حضور شاگردان انديشمندي چون آيتاللّه مطهري باعث به نقد کشيدن و بررسي فلسفههاي غربي ـ مخصوصا ماترياليسم و يالکتيک ـ گرديد و آثار و برکات جاودانهاي در تدوين کتب فلسفي به همراه آورد.
علاقه و محبت مردم به علاّمه
رسيدگي به ضعيفان، دستگيري از مستمندان و تلاش در پي رفع گرفتاري نيازمندان از صفات بارز علامّه طباطبايي رحمهالله بود. او چون پدري دلسوز، به بسياري از يتيمان درمانده محبت ميکرد و آنان را از هداياي خويش بهرهمند ميساخت. قدرت معنوي، نفوذ کلام، پيوند با مردم و شجاعت علامّه در برابر ستمکيشان، از وي شخصيتي محبوب و پرآوازه ساخته بود.
علامّه طباطبايي رحمهالله در قلب همه جاي داشت به گونهاي که علاقه و محبت دروني مردم به اين انديشمند سترگ و مفسر گرانمايه در تمام حالات کاملاً هويدا بود.
اخلاق قرآني
علاّمه طباطبايي رحمهالله مرد عبادت و نجوا با آفريدگار هستي و اسوهاي اخلاقي بود. او از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر نهاده و خود را مقيّد به ترک اولي کرده بود. همواره ذکر الهي بر لب داشت و هيچ وقت از توجه به حضرت حق غافل نميشد. «اخلاق ايشان اخلاقي قرآني بود... هر آيهاي که خداوند در قرآن نصب العين انسان کامل ميداند ما در حد انساني که بتواند مبين و مفسر قرآن باشد در اين مرد بزرگ مييافتيم. مجلس ايشان، مجلس ادب اسلامي و خلق الهي بود و ترک اولي در ايشان کمتر اتفاق ميافتاد. نام کسي را به بدي نميبرد. بدِ کسي را نميخواست و سعي ميکرد خير و سعادت همگان را مسئلت کند.»
رفتار علامّه در منزل
دختر علامه طباطبايي رفتار پدر را در ميان خانواده اينگونه توصيف ميکند: اخلاق و رفتار ايشان در منزل «محمدي» بود. هرگز عصباني نميشدند و هيچ وقت صداي بلند ايشان را در حرف زدن نشنيدم. در عين ملايمت، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيّد به نماز اوّل وقت، بيداري شبهاي ماه رمضان، قرائت قرآن با صداي بلند و نظم در کارها بودند. دست رد به سينه کسي نميزدند و اين به سبب عاطفه شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود... بسيار کم حرف بودند. پرحرفي را موجب کمي حافظه ميدانستند. بسيار ساده صحبت ميکردند، به طوري که گاهي آدم گمان ميکرد اين يک فردِ عادي و عامي است... ميگفتند شخصيت را بايد خدا بدهد و با چيزهاي دنيوي هرگز انسان شخصيت کسب نميکند... آرام و صبور با مسايل برخورد ميکردند... رفتارشان با مادرم بسيار احترامآميز و دوستانه بود. هميشه طوري رفتار ميکردند که گويي مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافي بين آن دو نديديم».
رابطه دوستانه امام و علاّمه
از ديرزمان ارادت بسياري بين علامّه طباطبايي و حضرت امام خميني رحمهالله برقرار بوده است؛ چرا که هر دو از هوا و هوس به دور بودند و نسبت به يکديگر احترام ميگذاشتند. «رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قديم برقرار و علامّه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. وي نسبت به اوضاع جامعه بسيار ناراضي و از شاه و رژيم او منزجر بود. يکبار به ايشان گفته شد که شاه تصميم گرفته است دکتراي فلسفه به شما بدهند. ايشان خيلي ناراحت شدند و اعلام کردند به هيچ وجه تن به قبول چنين چيزي نخواهند داد... و در پايان، پس از اصرار زيادِ رئيس دانشکده الهيات آن زمان گفتند: «من از شاه هيچ ترسي ندارم و حاضر به قبول دکترا نيستم».
پاسخ به شبهات
توجه به جهان اسلام و بررسي وضعيت حال و آينده مسلمانان از نشانههاي بارز مفسر و فيلسوف فرزانه، مرحوم علامه طباطبايي رحمهالله بود. او در سالهاي دهه بيست و سي نقش حساسي در هدايت جامعه داشت. با هجوم شبهاتِ دشمنان دين و اهل بيت عصمت و طهارت عليهالسلام سلاح قلم به دست گرفت و در برابر توطئههاي فرهنگي معاندان مردانه ايستاد و زيرکانه شبهات را پاسخ گفت و فلسفه مادي و افکار غربي را پوچ و بيمقدار جلوه داد. هدايت گروههاي مختلف جامعه، بهويژه جوانان، کار کمنظيري بود که «علامّه» ياراي آن را داشت و به خوبي از عهده آن برآمد. پس از رحلت آية اللّه بروجردي رحمهالله حکومت اسلامي موضوع درس علامّه گرديد و مقالاتي در اين زمينه نگاشت و در آنها توانايي حکومت اسلامي را در اداره جامعه اثبات کرد.
خصوصيات اخلاقي علاّمه
آيت اللّه ابراهيم اميني که مدت سي سال با علامّه طباطبايي مأنوس بوده و افتخار شاگردي علامّه را دارد، درباره خصوصيات اخلاقي آن انديشمند کمنظير جهان تشيع چنين نوشته است: «علامّه انساني وارسته، مهذّب، خوش اخلاق، مهربان، عفيف، متواضع، مخلص، بيهوا و هوس، صبور، بردبار، شيرين و خوش مجلس بود. من در حدود سي سال با استاد حشر و نشر داشتم... به ياد ندارم که در طول اين مدت حتي يک بار عصباني شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند يا کوچکترين سخن تند يا توهينآميزي را بر زبان جاري سازد. خيلي آرام و متين درس ميگفت و هيچگاه داد و فرياد نميکرد. خيلي زود با افراد انس ميگرفت و صميمي ميشد... گاهي که به عنوان استاد مورد خطاب قرار ميگرفت ميفرمود: «اين تعبير را دوست ندارم. ما اينجا گرد آمدهايم تا با تعاون و همفکري، حقايق و معارف اسلامي را دريابيم».
شاگردان علاّمه
علامّه طباطبايي رحمهالله در مدت عمر گرانمايه خود خدمات ارزندهاي به عالم تشيع تقديم کرده. وي پس از کسب علوم عالي، بر کرسي تدريس نشست و با کمال دقت و حوصله مسائل و مباحث علمي را به شاگردان خويش تعليم داد. در پاي درس اين انديشمند پرآوازه جويندگان خوش استعدادي مينشستند و از نور علم و معرفت دلهاي خود را جلا ميدادند. شهيد مرتضي مطهري، شهيد سيدمحمّد حسيني بهشتي، امام موسي صدر، آيتاللّه ناصر مکارم شيرازي، شهيد محمد مفتح، آيت اللّه محمدتقي مصباح يزدي، آيتاللّه حسن حسنزاده آملي، آيتاللّه عبداللّه جوادي آملي، آيت اللّه ابراهيم اميني و دهها نفر از بزرگان و فرهيختگان کنوني حوزههاي علميه شيعه از جمله شاگردان علامه طباطبايي رحمهالله ميباشند.
تأليفات گرانسنگ علامّه
علامّه طباطبايي رحمهالله در دوران حيات ارزشمند خويش، به رغم فرصت کم و مشاغل زياد، توانست آثار ماندگاري از خويش به يادگار بگذارد، که تفسير گرانسنگ الميزان به دليل اهميت فوقالعاده آن بيش از همه مورد توجه انديشمندان و پژوهشگران قرار گرفته است. اين اثر ماندگار ثمره بيستسال تلاش شبانهروزي علامّه است. نقطه آغازين اين تأليف به برکت ژرفنگري در روايات بحارالانوار بود. علامّه سبک اين تفسير را از مرحوم قاضي آموخت و در قم عملي ساخت. ديگر اندوختههاي علمي و تأليفات گرانسنگ علامّه که به نسلهاي پس از خويش هديه کرده است عبارتند از: بداية الحکمة، نهاية الحکمة، اصول فلسفه و روش رئاليسم، حاشيه بر کفاية، شيعه در اسلام، خلاصه تعاليم اسلام، روابط اجتماعي در اسلام، بررسيهاي اسلامي، آموزش دين، سُنَن النبي، لُبّ اللّباب، حاشيه بر اسفار و... که هريک بهسان مشعلي فروزان ميدرخشند و مايه هدايت طالبان حقيقت ميباشند.
وفات علاّمه
بيست و چهارم آبانماه 1360 ش بود که خبر وفات مفسر بزرگ و انديشمند سترگ، علامه طباطبايي به گوش همگان رسيد. اين خبر اندوهبار، امت خداجو و فضلا و دانشوران حوزوي را آشفته ساخت. حضرت امام خميني رحمهالله ضمن اظهار همدردي، با برپايي مجلس ختم براي مرحوم علاّمه، اين ضايعه اسفناک را تسليت گفتند و در پي آن ديگر مراجع و شخصيتهاي علمي، مذهبي و اجتماعي در اين ما تم جانکاه به سوگ نشسته، مراسم بسياري برپا کردند.
منبع: ماهنامه گلبرگ
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله