مقدمه: لباس پوشيدن، شاني از شئون انسان است و پديده اي است كه به اندازه طول تاريخ بشر سابقه و به قدر پهنه جغرافياي امروزين زمين، گسترش دارد. اين پديده با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان در ارتباط است و مي توان آن را از ديدگاه هاي مختلفي ازقبيل روانشناسي، ا خلاق، اقتصاد، جامعه شناسي، مذهب، قانون و جغرافيا مورد مطالعه قرار داد. برخي منشا اصلي پيدايش لباس را در سه عامل مي دانند: محفوظ ماندن در مقابل سرما وگرما و برف و باران. عفيف ماندن به جهت حفظ عفت و شرم و در نهايت زيبا بودن وآراستگي و وقار و برخي فراتر از سه عامل مي انديشند. برخي لباس را خانه اول انسان كه جنبه اختصاصي تر نسبت به مسكن او دارد مي دانند و بر همين طريق مي گويند انسان موجودي خانه بدوش است.اما پديده اي كه ما در اين نوشتار تلاش در بررسي آن داريم و بسياري آن را ازانحرافات اجتماعي مي دانند پديده بدحجابي است. اين موضوع در جامعه ما از اموري است كه ذهن بسياري از دينداران جامعه را به خود مشغول كرده است. تلقي بدحجابي به عنوان امري نابهنجار و نامطلوب نشانگر اين است كه ذهنيت فرهنگي و ديني ما براي بدحجابي آثار و تبعات نامطلوبي قائل است و به تعبير ديگر، آن را علت برخي پديده هاي نامطلوب ديگر در جامعه مي انگارد.
1- معناي لغوي و اصطلاحي حجاب و بدحجابي
از نظر لغوي حجاب به معناي پوشيدن، پرده و حاجب به كار رفته و در هيچ موردي اصالتاً به معناي نوع، سبك پوشيدن و نوع سبك لباسي كه پوشيده مي شود اطلاق نشده است. (2) در زبان فارسي براي لباس، واژه هاي «پوشش»، «تن پوش»، «پوشاك» را داريم كه از فعل پوشيدن و پوشاندن را نيز بر همين اساس به كار مي بريم كه در معناي مصدري آن پنهان كردن و از نظر دور كردن را مي فهميم. (3) در اصطلاح فقهي نيز براي رساندن معناي پوشش زنان، ازلغت حجاب استفاده نشده و نمي شود، بلكه از لغت «ستر» كه به طور دقيق در معناي پوشش و پوشاندن است، استفاده مي شود. (4) در مورد ميزان و مقدار پوشش بدن كه در شرع مقدس اسلام براي زنان واجب شمرده شده است با نگاهي به رساله هاي عمليه مراجع تقليد مي توان دريافت كه حجاب صحيح و واجب عبارت است از پوشانيدن تمام بدن به جز قرص صورت و دو دست (از مچ دست به پايين). برخي اين ميزان را تعريف حداقلي مي دانند و با نگرشي وسيعتر و ديد اجتماعي به احكام اسلام دايره آن را به حوزه رفتاري و به عبارتي حوزه اجتماعي سوق مي دهند. شهيد مرتضي مطهري پوشش و حجاب زن را در معاشرت با مرد اينگونه بيان مي دارند كه «زن در معاشرت با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد». (5)
بنابراين منظور از حجاب اسلامي، آن نوع پوششي است كه داراي اين دو ويژگي باشد. الف) حدود شرعي پوشش در آن رعايت شده باشد. ب) با خودنمايي و جلب نظر نامحرمان همراه نباشد بر اين اساس حجاب از مرحله پوشش فردي به حوزه رفتار اجتماعي معنا پيدا مي كند.
توضيح مطالب فوق در مفهوم حجاب، تصور جامع تري از بدحجابي پيش روي ما قرار مي دهد. بدحجاب فقط كسي نيست كه حد واجب شرعي را رعايت نمي كند، ممكن است كسي اين حدود را كاملاً رعايت كند ولي در عين حال وضع ظاهرش، نوع رفتار ارتباطي او در اجتماع به گونه اي باشد كه با زبان بي زباني توجه نامحرمان را به خود جلب نمايد. و در اين صورت بدحجابي به انحراف يا كجروي تبديل مي شود در آن صورت فرد هنجارهاي مقبول جامعه را زير پا مي گذارد . در اين جا منظور از انحراف از هنجارهاي اجتماعي آن نوع انحراف هاي اخلاقي يا قانوني است كه واكنش هاي نسبتاً شديد اجتماعي را ايجاد مي نمايد. حجت الاسلام تقويان نيز در باب حجاب در اسلام آن را به معناي پوشش مي داند، اما اين پوشش را شامل سه بخش لباس، رفتار و كنش مي داند كه مايه آزادي انسان است. وي مي گويد انسان براي آزادي و حركت در بين انسان ها نياز به پوشش دارد و بر همين اساس خداوند مي فرمايد انبياء براي انسان لباس آورده اند و اين لباس تقوي است و در قيامت تنها صاحبان تقوي ملبسند و مابقي از شرم عرياني سر به زير هستند. ايشان حجاب از نوع پوشش (لباس) را حجاب حداقلي مي دانند و همزاد بارفتار و منش را حجاب پرمغز و كامل ذكر مي نمايند.
2- حجاب و بدحجابي در دو جهان بيني متفاوت
درهر جامعه نوع و كيفيت لباس زنان و مردان، علاوه بر آنكه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن جامعه است، قوياً تابع جهان بيني و ارزشهاي حاكم بر فرهنگ آن جامعه و حتي مبين و آيينه آن جهان بيني است.دكتر حدادعادل در كتاب «فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي» بسيار زيبا تأثير فرهنگ بر لباس را در قالب جهان بيني غرب و شرق به تصوير كشيده است. درواقع علت العلل اين مطلب كه چرا لباس سرزمين، اقوام و صاحبان تمدني كه از هجوم فرهنگ غرب در امان مانده اند اعم از زنان و مردان بلند و گشاد است و حال آنكه لباس مدعيان تمدن غرب و زوال پذيران غرب اعم از زنانه و مردانه تنگ، كوتاه و چسبنده به بدن است مورد بحث قرار گرفته است. برخي تلاش دارند كه لباس غرب را نتيجه پيشرفت علمي و صنعتي غرب و لباس شرق را نتيجه عقب ماندگي و جهل مردمان آن بدانند. درحاليكه اين دو تصوير مربوط به جهان بيني اين دو اردوگاه است و لباس پوشيدن شأني از شئونات انسان است و درهر تمدن رابطه مستقيمي با معناي انسان و تعريف انسان در آن تمدن دارد.
الف) جهاني بيني غرب و پديده برهنگيدر تمدن غرب نگاه اومانيستي مدت زمان زيست يك انسان را فاصله كوتاه تولد تا مرگ مي پندارد. چنين موجودي فقط نامي از انسان در ميان ديگر موجودات به خود اختصاص داده است. تمدني كه بيش از چهار قرن است كه خدا را از صحنه زندگي غايب و در كليسا عزلت گزيده است. معنويت به حاشيه زندگي خزيده و عنصري فراموش شده و يا فرع بر ماديت است.در جهان بيني غرب انسان جز «تن» چيز ديگري نيست و اين «تن» يكي از مهمترين آبشخورهاي لذت اوست كه مي بايست از فاصله تولد تا مرگ از تمام لذتها آن را بهره مند سازد و به همين جهت زن كالايي مي شود كه ارزش آن به ميزان لذت بخشي آن است.
دكتر حداد عادل با تعبيري زيبا اشاره دارد به جمله دكارت كه مي گويد «من مي انديشم، پس هستم» نتيجه گيري كه زن در جامعه امروز غرب و همه جوامع غربزده امروزي ناچار بايد بگويد «مرا نگاه مي كنند، پس هستم»، زن فقط «جسم» است و مرد در برابر زن همه «چشم»، و زن دائماً در دو كفه ترازوي چشم مردان به محك زده مي شود.الزاماً غرب براي چنين بينشي، نظام اقتصادي مطلوب خود را نيز ايجاد كرده است. نظام خالي از معنويت اما مبتني بر تكاثر و در اين جهت از تمام قوا و امكانات و غرايز انسان از بازار توليد تا مصرف بهره مي گيرد.بنابراين زن در جامعه سرمايه داري غرب بايد مصرف كند و مصرف شود. زن مظلومترين قرباني سرمايه داري غرب و در عين حال برنده ترين سلاح دست همين سرمايه داري است.
فاجعه با غفلت از هويت معنوي انسان آغاز شد و همه وجود زن در جسم او منحصر شد و عشق آن لطيفه معنوي جاي خود را به سكس داد و در خدمت اقتصاد قرار گرفت و در نهايت هنر هفتم يعني سينما نيز به كمك آمد تا عرياني و برهنگي زن را در قالب ابتذال و تحريك جنسي به نام هنر در خدمت منافع سرمايه داري قرار دهد. نقاشي، مجسمه سازي، موسيقي، تئاتر، تلويزيون، مجله، كتاب، عكس و پوستر همه زن را به بازار كشاند وطراحان مد و لوازم آرايش نيز به كمك اين چرخه عظيم اقتصادي آمد و در كنار اين ترفند سرمايه داران، كليسا نيز در حركتي افراطي پرهيز از ازدواج را امري معنوي و زناشوئي را امري غيرديني اعلام كرد، در آن سوي ديگر مكتب روانشناسي فرويديسم غريزه جنسي و توجه به آن را مبنا و اصل همه شخصيت و منشأ همه اعتقادي معنوي و دنيوي انسان محسوب كرد.فلسفه اگزيستانسياليسم نيز به كمك اين دو آمد و آزادي انسان از هر قيد و بند و اخلاق و عرف و دين و... را سرلوحه كار بشر قرار داد و نتيجه آن شد كه «داستايفسكي» در عبارت معروفي اين وضعيت را در يك جمله بيان مي دارد و آن اينكه «وقتي خدا نباشد، همه كار جايز است».و امروز ما شاهد تهاجم يا شبيخون اين فرهنگ به جوامع اسلامي و از جمله جامعه خويش هستيم. بنابراين ساده لوحانه است بپذيريم اين مسايل در يك فرآيند مورد قبول عرف جامعه واقع مي شود و جامعه وقتي پذيرفت پديده بدحجابي را چون تبديل به عرف شده است لاجرم بايد به آن تن داد. شايد بدترين گناه جهل به موضوع باشد كه مي بايست خاستگاه پديده بدحجابي كه عمدتاً از جهان بيني غرب منشأ مي گيرد براي جوانان و نوجوانان بيان و تجزيه و تحليل شود.
ب) جهان بيني اسلام و پديده حجابتفاوت عمده فرهنگ جديد غربي و فرهنگ اسلامي در نوع نگاه به انسان نهفته است. اگر انسان در فرهنگ غربي موجودي است كه معنويت فرع و رو بناي زندگي مادي اوست، در فرهنگ اسلامي موجودي است كه معنويت كمال مطلوب و غايت و نهايت زندگي اوست. در اسلام معنويت هرگز در مقابل ماديت و جسمانيت قرارنگرفته است و رقيب آن نيز نيست بلكه در يك حركت اعتدالي اسلام توجه به هر دو جنبه به عنوان نيازهاي انسان دارد. لذا در چنين جهان بيني انسان همه تن نيست كه با مرگ فاني شود زيرا انسان رو به سوي خدا دارد كه كمال مطلق و سرچشمه همه خوبيهاست.لذا خدا را شريفتر از آن مي داند كه به بدن نمايي و آرايش جسم بپردازد. انسان در جهان بيني اسلامي لباس به تن نمي كند براي عرضه تن خود بلكه لباس را حريم و مايه كرامت خود مي داند. انسان در اسلام، كمال خود را تزيين تن براي فروش به خلق نمي بيند بلكه جان خود را به خداي خويش مي فروشد.
بنابراين مسئله حجاب و بدحجابي مربوط به دو فرهنگ و دو جهان بيني است كه نوع نگاهشان به انساني به نام زن كاملا متفاوت است و در احاديث آمده است كه «من تشبه بقوم فهو منهم» هر كه خود را به گروهي شبيه سازد هم از آن گروه است. و بايد پرسيد از متوليان امور كه چرا به جوانان گفته نمي شود «لباس هر انسان پرچم كشور وجود اوست، پرچمي است كه او بر سر در خانه وجود خود نصب كرده است و با آن اعلام مي كند كه از كدام فرهنگ تبعيت مي كند. همچنانكه هر ملتي باوفاداري و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هويت ملي و سياسي خود ابراز مي كند، هر انسان نيز، مادام كه به يك سلسله ارزشها و بينشها، معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزشها و بينشها را از تن بدر نخواهد كرد.»(6)
حجاب زن مسلمان هويت بخش و عزت آفرين است پديده بدحجابي در جامعه ما از اموري است كه ذهن بسياري از افراد جامعه را به خود مشغول كرده است. تلقي بدحجابي به عنوان امري نابهنجار و نامطلوب نشانگر اين است كه ذهنيت فرهنگي و ديني ما براي بدحجابي آثار و تبعات نامطلوبي قائل است و به تعبير ديگر، آن را علت برخي پديده هاي نامطلوب ديگر در جامعه مي انگارد.شماره قبل درباره معناي لغوي و اصطلاحي حجاب و بدحجابي، حجاب و بدحجابي در دو جهان بيني غرب و اسلام بحث شد و بخش دوم و پاياني اين مقاله از نظر شما خوانندگان محترم مي گذرد.
3- نحوه ورود بي حجابي يا بدحجابي به ايران
حجاب با پوشش اسلامي يكي از دستورات حكيمانه و سعادت بخش دين مبين اسلام است كه هنگام اسلام آوردن مردم ايران در دو قرن نخست هجري به گونه اي هميشگي و مستمر توسط اهالي اين سرزمين مورد پذيرش واقع شده و بدان عمل مي شده است. در واقع رعايت حجاب اسلامي در بين مسلمانان ايراني و كليت اين جامعه از جمله عوامل مهم پاسداري از شأن و كرامت انساني زنان در رعايت سالم حقوق و حدود در روابط ميان مردان و زنان بوده است.از سويي زن در نگاه جامعه شناسي به عنوان «فرهنگ ساز» معرفي شده كه دين را به عنوان يكي از عناصر فرهنگي از نسلي به نسل ديگر منتقل مي كند. غربيها براي ايجاد تأخير در انتقال دين به نسلهاي بعد، فرهنگ و هويت زنان جامعه ما را هدف قرارداده اند. برخي از متفكرين غربي تمدن غرب را در حال فروپاشي ارزيابي كرده و مي گويند تنها تمدني كه قابليت فراگيري و جايگزيني تمدن غرب را دارد تمدن اسلامي است. بنابراين تلاش هاي زيادي صورت گرفت تا جلوي قدرت توليد فكر و انديشه جوامع اسلامي از جمله جامعه ايران را بگيرند.
سؤال اين است چرا امواج مهاجم استعمار بورژوازي و شكل تقليدي آن در ايران يعني غربزدگي شبه مدرن تلاش وافي براي مخالفت با حجاب اسلامي خانم ها در ايران داشت؟
براي پاسخ به اين سؤال به برخي از اين دلايل فهرست گونه اشاره مي شود:
اولا حجاب زن مسلمان هويت بخش و عزت آفرين بود و موجب مي شد زن مسلمان ايراني در برابر هجوم افكار و مدلهاي رفتاري بيگانه گرفتار از خودبيگانگي و ضعف و بي هويتي و يا آلودگي نگردد. از اين رو حجاب از عوامل حفظ استقلال هويتي ما بود و شبه مدرنيستها كه سوداي وابستگي ايران را در سرداشتند دل خوشي از آن نداشته و ندارند.
ثانياً حجاب زن ايراني به عنوان لباس عفت و پاكدامني و ساده زيستي او موجب مصونيت زنان وحتي مردان در مقابل هجوم مصرف زدگي و فرهنگ كالايي مي گرديد. از اين رو خود به خود راه را بر سيطره نظام سرمايه داري و سرمايه سالاري و تبعات آن مي بست. لاجرم استعمار غربي براي فتح بازار خريد مردم ايران نيازمند نابودي ساختار توليد سنتي و همچنين ساختار ساده و خودكفا و مستقل زندگي مردم ما بود. و حجاب اسلامي زن و مرد مسلمان ايراني را در مقابل گسترش فرهنگ مصرفي و كالازدگي و سرمايه سالاري محافظت مي كرد.
ثالثاً در جوامع مسلمان تحت سلطه امپرياليزم هر نوع تأكيد بر عناصر فرهنگ بومي و ملي مردمان چونان شمشير برنده اي عليه سياستها و اميال استعمار مدرن غربي عمل كرده و مي كند زيرا استعمارگران به دنبال تهي كردن و بيگانه ساختن مردم از هويت كلاسيك خود بوده اند تا آنان را اسير هويت تقلبي غربزدگي شبه مدرن نموده و از كانال آن اين ملت ها را براي هميشه به خودوابسته نمايند. حجاب زن مسلمان در چنين وضعيتي حكم يك اسلحه نيرومند براي جريان انقلابي و ضداستعمار را پيدا مي كرده است.اساساً غربيها براي برقراري سيطره فراگير خود مي بايست نظام منسجم ارزشهاي ديني جوامع غيرغربي را در هم بشكنند و از جمله ارزشهاي ديني پايدار همانا حجاب زنان مسلمان بوده است كه آنها را از مدزدگي و تبديل شدن به موجودي كالايي بازمي داشته است.
4- راه هاي عملي كردن توطئه بدحجابي
اجراي برنامه «كشف حجاب» و يا «رفع حجاب» و در شكل جديد آن بدحجابي از سوي غرب در ايران نيازمند دو شرط اساسي بود. نخست يك زمينه فرهنگي و اجتماعي براي پذيرش لباس غربي و دوم يك عامل اجرا كه زور داشته باشد و به اسلام اعتقاد نداشته باشد.(7)عامل دوم رضاخان مأمور و سرسپرده دولت استعمارگر انگليس كه وظيفه خود مي دانست ايران را به شاهراه ترقي هدايت نمايد و در پي اجراي اين مأموريت موظف بود با زور لباس مردان را متحدالشكل كند و بر سر همه آنها كلاه پهلوي بگذارد و چادر را نيز از سر زنان بردارد. ماجراي دردناك مسجد گوهرشاد نمونه اي از اجراي اين مأموريت بود. و اما در مورد شرط اول، يعني زمينه فرهنگي و اجتماعي پذيرش لباس غربي را غربزده ها تأمين كردند. درواقع پس از سقوط استبداد صغير و كسب قدرت توسط اعضاي لژ فراناسونري در سال 1327 ق زمزمه اي شيطاني براي مخفي و انكار حجاب و تخريب و تخطئه آن آغاز گرديد. يكي از مهمترين ابزاري كه اين گروه خود باخته غرب به كار گرفتند استفاده از مطبوعات منورالفكري (حدود سال 1329) بود كه تقريبا به طور مستمر حملات خود را عليه حجاب اسلامي آغاز كردند.(8) براساس روايت اسناد و مدارك تاريخي در سال 1303 ش در تهران منورالفكران عليه حكم الهي حجاب، بيشتر گرديد. اين شيوه از مبارزه از مجراي حاكميت فراماسيون غربزدگي شبه مدرن عملي مي شد بر اين اساس همزمان با به قدرت رسيدن اين گروه هجوم تبليغاتي و اعمال زور فيزيكي و سياسي عليه حجاب نيز بيشتر مي گرديده است. در اين بين روشنفكران شبه مدرنيست ايراني به عنوان كارگزاران اصلي بسط سيطره فراماسيون غربزدگي به دليل وابستگي به اردوگاه سرمايه داري بيشترين نقش را در مبارزه عليه هويت ديني مردم و احكام اسلامي به ويژه حجاب زنان برعهده گرفته و مي گيرند. البته هجوم اين گروه حتي قبل از مسلط شدن رضاخان و برقراري رژيم پهلوي در ايران آغاز گرديد. فعاليت هاي ژورناليستي اعم از درج مقاله يا انتشار سالانه و يا نشر هجويات و فكاهيات و به مسخره گرفتن حكم الهي نمونه هاي بارز از اقدامات اين گروه است.
افرادي چون عارف قزويني شاعر و تصنيف سراي متجددمآب و ناسيوناليست عهد مشروطه به سال 1302 اشعار زيادي عليه حجاب سروده است. همچنين ميرزاده عشقي (متوفي به 1303 ش) يكي از منورالفكراني است كه عليه حجاب اسلامي به سرودن اشعار و نگارش نمايشنامه پرداخته است از جمله نمايشنامه اي به نام «كفن سياه» نوشته است كه در آن زني به نام «خسرودخت» به عنوان مظهر عظمت باستاني ايران باستان درحالي كه كفن سياه پوشيده بود به روي صحنه آمده و اشعاري در مذمت حجاب اسلامي قرائت كرد. وي به سال 1338 ق قطعه شعري به نام «دزدي پاتختي» عليه حجاب اسلامي سروده است كه نمونه آن اين قطعه شعر است:
زنان كشور ما زنده اند و در كفن اند
كه اين اصول سيه بختي، از سيه رختي است