در فرهنگ ديني ما، حضور «ديگران» هموراه مورد توجّه و دقّت بوده است. خداوند در حالي که مي توانست انسان ها را با خصلت هاي يکساني خلق کند، چنين نکرده و آنها را از جهات مختلف، گوناگون آفريد تا با محبّت و دوستي در کنار هم زندگي کنند و در اين امتحان الهي، از نيکان متمايز گردند و هر يک در دنياي واپسين، پاداش يا عذاب داده شوند. (1)
بجز آدميان، تمام مخلوقات، «عائله و وابستگان خداوند» ناميده شده اند و دوست داشتني ترين بنده نزد خدا، آن است که به آفريدگان، نفع برساند و شادشان گرداند. (2)
ديگران، مانند خود تو هستند و از اين رو، آنچه بر خود مي پسندي بر ديگران بپسند و آنچه بر خود روا نمي داري، براي ديگران روا مدار. (3)
در کلام الهي و سخنان معصومان(ع)، اصول اخلاقي عمومي و ويژه ي فراواني درباره ي زندگي و ارتباط با ديگران آمده و بر اجتماع گرايي توصيه شده است و نيز مي توان از رفتارهاي پيامبران، خصوصاً پيامبر اسلام (ص) و اهل بيتش (ع) و مردان الهي، الگو گرفت.
اصول اخلاقي روابط با ديگران
در هر جامعه انساني، در هر زمان(چه گذشته و چه آينده) و در هر مکاني (چه در زمين و چه در مريخ)، اگر اخلاق نباشد، زندگي، معنا، لطافت، زيبايي و شکوفايي نخواهد داشت.
اخلاق، راه و رسم زندگي کردن و نحوه ي ارتباط و تعامل با ديگران را به ما مي آموزد و اين، بهترين ضامن اجرايي قوانين الهي و حتّي بشري است.
اصول اخلاقي، جداي از کتاب آسماني، در احاديث اسلامي، بازتاب گسترده اي دارد که حاکي از تأثير عميق اخلاق در زندگي فردي و جمعي انسان هاست. مکتب اخلاقي اسلام، بر ايمان به خدايي که کمال و قدرت مطلق است و فرمان او بر تمام هستي جاري است، استوار است.
در اين مجال، به اصول کلّي اخلاقي در زندگي با ديگران پرداخته مي شود، بدون در نظر گرفتن تقسيم بندي هايي نظير: طبقه ي اجتماعي، جنسيّت، قوميت، نسبت، ايمان و کفر، سن، دوستي و دشمني، و ...؛ چرا که از ديدگاه اسلام، ارزش ها و قواعد اخلاقي، جنبه ي انساني و جهاني دارند و فراتر از زمان و مکان و حتّي دين، طرّاحي شده اند. (4)
فضايل و رذايل اخلاقي غالباً با يکديگر مربوطند؛ امّا ما در اين جا «بايدها» و «نبايدها»ي اخلاقي در روابط (زندگي) با ديگران را به تفکيک مي آوريم.
الف- بايدها
1. خوش نيّتي: هر که خوش نيّت گردد، پاداشش فراوان و زندگي اش خوش مي گردد و دوستي اش لازم مي شود. (5)
2. خوش گماني: هر که به مردم خوش گمان (خوش بين) گردد، دوستي آنان را به دست مي آورد. (6)
3. خوش خويي: خوستار همدمي مردم شدم، پس آن را در خوش خويي يافتم. (7)
4. خوش رفتاري: با خوش رفتاري، رفيقان انس مي گيرند. (8)
5. گشاده رويي: گشاده رويي، عامل دوستي است. (9)
6. احترام: احترام ميان خود و برادرت را از بين مبر و چيزي از آن بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم است و بر جاي بودن احترام، بر جاي بودن دوستي است. (10)
7. فروتني: ثمره ي فروتني، دوستي است. (11)
8. وفاداري: وفاداري، عامل الفت گرفتن است. (12)
9. انصاف: با انصاف، برادري ادامه مي يابد. (13)
10. راستگويي: شخص راستگو با راستگويي خود، سه چيز را به دست مي آورد. اعتماد، دوستي و شکوه (شخصيت). (14)
11. سخاوت: بخشندگي، دوستي را جلب مي کند و اخلاق را زينت مي بخشد. (15)
12. فراموش کردن بدي ها: بدي هاي برادران را فراموش کن تا دوستي شان را پايدار کني. (16)
13. ديد و بازديد: ديد و بازديد، محبّت را مي روياند. (17)
14. هديه دادن: به يکديگر هديه بدهيد؛ زيرا کينه ها را مي زدايد. (18)
15. سلام دادن: خداوند، اطعام کردن مردم و رواج دادن سلام را دوست دارد. (19)
16. دست دادن: با يکديگر دست بدهيد تا کينه از دل هايتان برود. (20)
17. خيرخواهي: خيرخواهي، دوستي و محبّت به بار مي آورد. (21)
18. اعلام دوستي: هر گاه يکي از شما يار و برادرش را دوست داشت، او را از آن، باخبر کند. (22)
19. مدارا: سلامت دين و دنيا، در مدارا کردن با مردم است. (23)
20. ادب: مردم به ادب نيکو نيازمندترند تا به سيم و زر. (24)
21. برآوردن نياز و کمک وياري: هر که در پي برآوردن نياز برادرش باشد، خداوند نيز نيازهايش را برمي آورد. (25)
22. همدردي: هيچ چيز مانند همدردي، برادري را حفظ نمي کند. (26)
23. ايثار: اوج مکارم اخلاق (شايستگي اخلاقي) ايثار است. (27)
24. يادآوري کردن عيب ها: هر که عيب را برايت روشن کند، دوست توست. (28)
25. نهي از منکر: هر که برادرش را در کاري ناپسند ببيند و بتواند او را از آن باز دارد و اين کار را نکند، به او خيانت کرده است. (29)
26. جويا شدن احوال: رسول خدا (ص) هر گاه سه روز يکي از برادران خود را نمي ديد، جوياي حالش مي شد. اگر جايي رفته بود، برايش دعا مي کرد. اگر در شهر بود به ديدارش مي رفت و اگر بيمار بود، عيادتش مي کرد. (30)
27. پيمانداري: ميخ هاي عهد و پيمان ها را محکم کنيد. (31)
28. پاکيزگي و زيبايي: خداوند متعال، دوست دارد وقتي بنده اش نزد برادران خود مي رود با چهره اي پراخته و آراسته برود. (32)
29. آسان گيري: خداوند، کسي را که درخريد، فروش و قضاوت، آسان گير است، دوست دارد. (33)
30. چشم پوشي: از بهترين رفتارهاي شخص بزرگوار، ناديده گرفتن چيزي (از خطاها و بدي ها مردم) است که مي داند. (34)
31. عفّت: نسبت به زنان مردم عفّت ورزيد تا نسبت به زنان شما عفّت ورزند. (35)
32. رازداري و رازپوشي: راز خود را به کسي که امانتدار نيست، مسپار. (36)
33. امانت داري: سه چيز است که خداوند، دست هيچ کس را در آنها بازنگذاشته است: برگرداندن امانت ديگران، چه نيکوکار باشند و چه بدکار،...(37)
34. سپاس گذاري: از آن که به تو نعمتي مي بخشد، تشکر کن و به کسي که از تو تشکر مي کند، نعمت بيشتري بخش. (38).
35. عفو: بر شما باد به گذشت؛ زيرا که گذشت، جز بر عزّت بنده نمي افزايد. (39)
36. مهماني: هر که خداوند به او ثروتي دهد، بايد با آن به خويشانش رسيدگي کند و مهمانداري نمايد. (40)
37. عذرخواهي و پذيرش عذر: عذر برادرت را بپذير و اگر عذري نداشت، برايش عذري بتراش. (41)
38. تسلي دادن به سوگوار: هر که مادر فرزند مرده اي را تسلّي دهد، خداوند در آن روزي که هيچ سايه اي جز سايه ي عرش او نيست، وي را درسايه ي عرش خود، جاي دهد. (42)
39. وام دادن: اگر توانگر بودي و کسي از تو وامي خواست، وجود او را غنيمت دان تا خداوند، در روز تنگدستي، آن را به تو بازپس دهد. (43)
40. امان دادن: اگر کسي بر جان خود از تو امان خواست، او را امان بده. (44)
41. شکيبايي: سه چيز از درهاي نيکوکاري است؛ ... شکيبايي در برابر آزار و اذيت. (45)
42. حفظ دوستي: دوستي را نگه دار، اگر چه ديگري آن را نگه ندارد.(46)
43. حيا: حيا، مانع زشتکاري مي شود. (47)
44. مهرباني و ترحّم: رحم کن تا به تو رحم شود. (48)
45. ميانجيگري: کسي که با ميانجيگري خود، زياني را دفع يا سودي را احيا کند، خداوند تعالي در روزي که قدم ها مي لغزند، قدم هاي او را استوار مي دارد. (49)
46. آبروداري: هر که از آبروي برادر خود دفاع کند، اين کار، حجابي ميان او و آتش خواهد بود. (50)
47. شوخي: خداوند، کسي را که در ميان جمعي، شوخي و بذله گويي کند، دوست مي دارد به شرط آن که ناسزا گويي در آن نباشد. (51)
48. نام نيک به کار بردن: سه چيز، دوستي برادرت را برايت خالص و يکرنگ مي کنند:... او را با محبوب ترين نام هايش بخواني. (52)
49. کم توقعي: بهترين برادران، کسي است که نسبت به برادرانش پرتوقّع نباشد. (53)
50. در اختيار گزاردن لوازم زندگي: مسلمان، برادر مسلمان است و لوازم ضروري زندگي را از او دريغ نمي دارد. (54)
ب- نبايدها
1. بدخواهي: در مردمي که نه خود نيک خواه اند و نه نيک خواهان را دوست دارند، خيري نيست. (55)
2. بدخويي: هر که درشت خويي کند، پيرامونش خالي مي گردد. (56)
3. عيب جويي: هر که عيب هاي نهاني را بکاود، خداوند از دوستي دل ها محرومش مي کند. (57)
4. خرده گيري: آن که بر اثر گناهي از برادرانش کناره گيري کند، دوستانش کم مي شوند. (58)
5. نابردباري: از نابردباري بپرهيز که دوستان را مي رماند. (59)
6. خجالت دادن: هرکه برادرش را خجالت دهد، پيوند با او نارواست. (60)
7. بخل و تنگ چشمي: از بخل بپرهيزند؛ زيرا بيگانه، بخيل را دشمن مي دارد و خويشاوند، از او مي گريزد. (61)
8. تکبّر: هر که بر برادران، بزرگي فروشد، هيچ انساني با او صميمي نخواهد شد. (62)
9. کينه توزي: هيچ کينه توزي را دوستي نيست. (63)
10. حسادت: از حسادت به يکديگر بپرهيزد؛ زيرا کفر، ريشه اش حسادت است. (64)
11. نيرنگ: با نيرنگبازي، دوستي هيچ دوستي اي نمي پايد. (65)
12. تمسخر: کسي که مردم او را مسخره مي کنند، نبايد به دوستي خالصانه آنها چشم اميد بست. (66)
13. سخن چيني: از سخن چيني بپرهيزيد؛ چرا که تخم کينه مي افشاند و [شما را] از خدا و مردم، دور مي گرداند. (67)
14. سرزنش کردن: سرزنش بسيار، دل ها را کينه ور مي کند و ياران را مي پراکند. (68)
15. جويا نشدن حال: هر که جوياي حال دوستش نشود، دوستش را از دست داده است. (69)
16. بي انصافي: هر که بي انصافي کند، کسي با او دوست نمي شود. (70)
17. ظاهر سازي: خداوند در روز قيامت، به سه کس نمي نگرد، آنان را پاک نمي سازد و برايشان عذابي دردناک خواهد بود: ... کسي که دوستانه با تو روبه رو مي شود، حال آن که قلبش لبريز از فريب است. (71)
18. بدگماني: مبادا که بدگماني بر تو چيره شود که ميان تو و هيچ دوستي، رابطه دوستانه اي بر جاي نمي گذارد. (72)
19. اعتماد مطلق: به برادرت اعتماد مطلق نداشته باش؛ زيرا به زمين خوردن بر اثر اعتماد مطلق، قابل جبران نيست. (73)
20. تحقير کردن: هيچ يک از شما نبايد احدي از بندگان خدا را خوار و بي مقدار بشمرد؛ زيرا نمي داند که کدام يک از آنها دوست و وليّ خداست. (74)
21. زياده روي در محبّت : با دوستت چنان دوستي کن که شايد روزي دشمنت گردد و با دشمنت چنان دشمني کن که شايد روزي دوست گردد. (75)
22. گناه کردن به خاطر دوست: مؤمن، بر کسي که با او دشمني مي ورزد، ستم نمي کند و در راه آن که دوستش دارد، دست به گناه نمي زند. (76)
23 . 24 . خيانت و آشکار کردن راز: به کسي که تو را امين قرار داده است، خيانت مکن، هر چند او به تو خيانت کرده باشد و راز او را فاش مساز، اگر چه او راز تو را فاش ساخته است. (77)
25. لجاجت: لجاجت، جنگ ها به بار مي آورد و دل ها را کينه ور مي سازد. (78)
26. غيبت: غيبت نکن که از تو غيبت مي شود و براي برادرت چاه مکن که خود در آن مي افتي؛ زيرا با هر دست بدهي، از همان دست پس مي گيري. (79)
27. دروغ گويي: دروغگو با دروغگويي خود، سه چيز به دست مي آورد: ... نگاه تحقير آميز مردم را نسبت به خود... (80)
28. پيمان شکني: کسي که پيمان شکن باشد، دين ندارد. (81)
29. جدال: از جدال کردن بپرهيزيد که اين کار، شک ودودلي به بار مي آورد. (82)
30. خشم: خشم، کليد هر بدي است. (83)
31. انتقام: زشت ترين کارهاي شخص قدرتمند، انتقام گرفتن است. (84)
32. تجسّس: من مأمور نيستم که دل هاي مردم را بکاوم و درونشان را بشکافم. (85)
33. آزردن: سوگند به خدا که نيکان رستگار شدند! آيا مي داني آنها چه کساني هستند؟ آنان کساني هستند که آزارشان به مورچه اي نمي رسد. (86)
34. بخل: بخيل، هيچ دوستي ندارد. (87)
35. بهتان: بهتان زدن به آدم بي گناه، بزرگ تر از آسمان است. (88)
36. ناسزاگويي: به مردم، ناسزا مگوييد که با اين کار در ميان آنها، دشمن پيدا مي کنيد. (89)
37. ستم: از ستم کردن بپرهيزيد که دل هاي شما را ويران مي کند. (90)
38. قهر: به يکديگر پشت نکنيد و از هم نبريد و با هم اي بندگان خدا- برادر باشيد. (91)
39. چاپلوسي: در حقيقت، کسي تو را دوست دارد که برايت چاپلوسي نکند. (92)
40. نفاق: چه زشت است که آدمي، باطني بيمار و ظاهري زيبا داشته باشد. (93)
41. منّت: خداوند، پاداش بخشنده ي منّت گذار را از ميان مي برد. (94)
42. بدقولي: به برادرت وعده اي مده که آن را به جا نياوري.(95)
جامعه گرايي يا انزواطلبي
تقريباً تمام پژوهشگران معاصر، معتقدند که انسان، ذاتاً موجودي اجتماعي است. جامعه گرايي هم در طبيعت انسان نهفته است و هم عقل وي حکم مي کند که در زندگي اجتماعي و گروهي مي تواند مشکلات خود را برطرف کند و به اهداف و آروزهاي خود برسد. با حضور ديگران، محبّت و عشق ودوستي که بنيادي ترين عنصر خلقت است ظهور پيدا مي کند.
از نظر اسلام، دست خدا با جماعت است (96) و در اجتماع، رحمت است و در پراکندگي و تفرقه، عذاب. (97)
حضرت امير (ع) مي گويد: «هميشه با سواد اعظم (اکثريت طرفدار حق) باشيد که دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهيزيد که انسان تنها، سهم شيطان است، چنان که گوسفند تکرو، بهره ي گرگ». (98)
احاديث زيادي داريم که در آنها، از رهبانيّت که نوعي انزوا از جماعت مسلمانان است به شدّت، نهي شده است. پيامبر (ص) فرمود: «در امّت من گوشه گيري و ترک دنيا براي عبادت، نيست». (99)
البته احاديثي نيز در مطلوبيت انزاطلبي آمده است و حتي عزلت، عبادت دانسته شده است؛ (100) امّا مي توان با دقّت درمتون ديني و آنچه که از روح اسلام دريافت مي کنيم، به اين نتيجه رسيد که عزلت، يک استثناست و فقط در پاره اي از شرايط، مطلوب است، مانند اصحاب کهف که در يک جامعه ي کافر، گرفتار بوده اند و به جرم ايمانشان تحت تعقيب بوده اند و يا حضرت ابراهيم که پس از تبليغ فراوان و مبارزه با بت پرستي، وقتي جانش درخطر بود، مأمور به مهاجرت شد.
بسياري از دستورهاي ديني و حتي عبادات اسلامي، به صورت جمعي انجام مي شد که خود، نشان از توجّه اسلام به جماعت و جامعه گرايي است. مي توان گفت کساني که از امّت اسلامي مي گريزند، بيشتر در معرض انحرافات فکري و اخلاقي (مانند: عجب، سوءظن، حسادت، خودپرستي و ...) خواهند بود.
اسوه گرفتن در زندگي
درتمام فرهنگ ها و جوامع بشري، قهرمانان و اسطوره هايي وجود دارند و مردمان سعي مي کنند خود را به آنها تشبيه کنند. در طول تاريخ، در دل انسان ها تمايل به اسوه ها و قهرمانان واقعي وجود داشته است و اين اصل در اديان الهي نيز پذيرفته شده است. در قرآن، پيامبران و نيز حضرت محمد (ص)، براي زندگي «اسوه ي حسنه (الگوي شايسته)» هستند. (101)
اصل «توّلي» و «تبرّي» که در قرآن (102) احاديث اسلامي اعم از شيعه و اهل سنّت آمده و به معناي دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان خداست، اشاره به الگو گرفتن و اسوه داشتن دارد. البته محبّت و ولايتي که در اين دو اصل آمده، چيزي بيشتر از دوست داشتن معمولي و در واقع، به معناي پذيرش اعتقادات، تأييد اعمال و اقدام به آنهاست، که در حقيقت، دوست داشتني عميق و همه جانبه و آگاهانه است.
انسان ها، ديگراني را که داراي تقوا، فضايل اخلاقي و اعمال نيکو هستند، دوست دارند و با آنها همگام، همدل و همرنگ مي شوند و به همين دليل، در قرآن و سنّت (حديث)، بخش هايي از داستان نيکان و بدان، بازگو مي گردد تا آدميان از آنها درس و الگو بگيرند.
بهترين نمونه در الگو گرفتن براي ما مسلمانان، شخص پيامبر(ص) است و پس از ايشان، حضرت علي (ع) و زهرا(س) که پيامبر را الگوي خود قرار دادند و در عدالت، ايمان و اخلاق، خود، اسوه هايي ارزشمند براي بشريت شدند.
پايان مقال را به سخني از بانوي بي نشان، فاطمه(س)، زينت مي بخشم که فرمود: «بهترين شما آن کسي است که بيش از همه، نرم خوي و بيش از همه، به زن خود احترام مي گذارد». (103)
پي نوشت:
1. سوره ي حجرات، آيه ي 13؛ سوره ي هود، آيه ي 118 و 119.
2. الکافي،ج 2، ص 164.
3. بحارالانوار، ج 75، ص 29.
4. درباره ي جهان شمول وانسان شمول بودن قوانين اخلاقي اسلام، ر.ک: همه را دوست بداريم، ص 45؛ همه ي ما برادريم (نامه ي سرگشاده به هر مسلماني که بخواند). ص 25
5. غررالحکم، ح 9094.
6. همان، ح 8842.
7. الکافي، ج 1، ص 27، ح 29.
8. غررالحکم، ح 4233.
9. همان، ح 5546.
10. تحف العقول، ص 409.
11. غررالحکم، ح 4613.
12. همان، ح 5511.
13. همان، ح 7936.
14. همان، ح 11038
15. همان، ح 1600.
16. همان، ح 4584.
17. بحارالانوار، ج 74، ص 355، ح 36.
18. الکافي، ج 5، ص 144، ح 14.
19. المحاسن، ج 2، ص 143، ح 1371.
20. کنزالعمّال، ح 25344.
21. غررالحکم، ح 844 و 614.
22. المحاسن، ج 1، ص 415، ح 953.
23. غررالحکم، ح 5610.
24. همان، ح 3590.
25. سنن ابن داوود، ج 4، ص 273، ح 4893.
26. غرر الحکم، ح 9578.
27. همان، ح 986 و 2888.
28. همان، ح 8210.
29. الأمالي للصدق، ص 343، ح 409.
30. مکارم الأخلاق، ج 1، ص 55، ح 34.
31. نهج البلاغه، حکمت 155.
32. مکارم الأخلاق، ج 1، ص 85، ح 1.
33. کنزالعمّال، ح 9426.
34. نهج البلاغه، حکمت 222.
35. الخصال، ص 55، ح 75.
36. غررالحکم، ح 10166.
37. الکافي، ج 2، ص 162، ح 15.
38. اصول کافي، ج 2، ص 94.
39. الکافي، ج 2، ص 108، ح 5.
40. نهج البلاغه، خطبه ي 142.
41. بحارالأنوار، ج 74، ص 165، ح29.
42. الکافي، ج 3، ص 227، ح 3.
43. نهج البلاغه، نامه ي 31.
44. کنز العمال، ح 10909.
45. تحف العقول، ص 8.
46. غررالحکم، ح 7157.
47. همان، ح 1393.
48. الأمالي للصدق، ص 174، ح 9.
49. کنز العمّال، ح 6496.
50. الأمالي للمفيد، ص 338، ح 2.
51. الکافي، ج 2، ص 663، ح 4.
52. همان، ح 3.
53. غررالحکم، ح 4997.
54. تفسير الدرّ المنثور، ج 8، ص 644.
55. غررالحکم، ح 10884.
56. همان، ح8581.
57. همان، ح 8800.
58. همان، ح 8166.
59. همان، 2655.
60. تحف العقول، ص 370.
61. غررالحکم، ح 2748.
62. همان، ح 8393.
63. همان، ح 10436.
64. الکافي، ج 8 ص 8، ح 1.
65. غررالحکم، ح 10601.
66. بحارالأنوار، ج 75، ص 144، ح 9.
67. غررالحکم، ح 2663.
68. همان، ح 7112.
69. همان، ح 8550.
70. همان، ح 8114.
71. بحارالانوار، ج 75، ص 211، ح 6.
72. همان، ج 77، ص 227، ح 2.
73. الکافي، ج 2، ص 672، ح 6.
74. بحارالأنوار، ج 75، ص 147، ح 21.
75. الأمالي للصدوق، ص 622، ح 1285.
76. همان، ص 703، ح 1505.
77. بحارالأنوار، ج 77، ص 208، ح 1.
78. غررالحکم، ح 1718.
79. بحارالأنوار، ج 75، ص 249، ح 16.
80. غررالحکم، ح 3003.
81. نوادر الرواندي، ص 5.
82. الخصال، ص 615، ح 10.
83. الکافي، ج 2، ص 303، ح 3.
84. غررالحکم، ح 3003.
85. کنزالعمال، ح 31597 و 15035.
86. تفسير القمّي، ج 2، ص 146.
87. غررالحکم، ح 7473.
88. بحارالأنوار، ج 78، ص 31، ح 99.
89. الکافي، ج 2، ح 3.
90. کنزالعمال، ح 76390.
91. الترغيب و التزهيب، ج 3، ص 457، ح 8.
92. غررالحکم، ح 3875.
93. همان، ح 9661.
94. بحارالانوار، ج 77، ص 145، ح 46.
95. کنزالعمال، ح 2476.
96. کنزالعمال، ح 1032.
97. همان، ح 20242.
98. نهج البلاغه، خطبه ي 127.
99. بحارالأنوار، ج 67، ص 115.
100. أعلام الدين، ص 341.
101. سوره ي ممتحنه، آيه ي 4 و 6؛ سوره ي احزاب، آيه ي 21.
102. از جمله، سوره ي ممتحنه، آيه ي 13 و سوره ي توبه، آيه ي 119.
103. دلائل الامامة، ابوجعفر طبري شيعي، ص 7.
منابع :
1. ميزان الحکمه: محمد محمدي نيک، قم: دارالحديث .
2. دوستي در قرآن و حديث، محمد محمدي نيک، قم: دارالحديث .
3. اخلاق در قرآن، ناصر مکارم شيرازي، قم: مدرسه امام علي بن ابي طالب (ع) .
4. همه را دوست بداريم، عليرضا برازش، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي .
برگرفته از نشريه ي: حديث زندگي 24
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله