درآمد
آنچه پيش رو داريد، گزيده ي تحقيقي است با عنوان «بررسي نقش افکار خودآيند بر رضايت زندگي زنا شويي » که زير نظر دکتر علي هومن انجام گرفته است. هدف اين بررسي شناخت مشکلات زندگي زناشويي و پيشنهاد و ارائه ي راهکارهاي منا سب براي تحکيم زندگي، رفع اختلاف و در نهايت کاهش طلاق وگسست خانوادگي است.
بي ترديد، يکي از مهم ترين تصميم هايي که در طول زندگي خود مي گيريم، انتخاب شريک زندگي است. ازدواج موهبتي بزرگ و الهي است وبه عنوان مهم ترين و عالي ترين رسم اجتماعي براي دستيابي به نيازهاي عاطفي و امنيتي افراد بزرگ سال و به منظور حفظ بقاي نسل بشريت، از دير باز همواره مورد تاکيد بوده است. همچنين توجه به کانون خانوادگي و روابط و تعاملات ميان فردي که موجب رشد و پيشرفت افراد مي شود، ازجمله هدف ها و نيازهاي ازدواج شناخته مي شوند. شايد عمومي ترين هدف هاي زوج ها ي جوان را بتوان به اين شرح خلاصه کرد: هم بستگي، آزادي، عشق و محبت، تشکيل خانواده، تفاهم جنسي، حفظ نسل و داشتن فرزند.
چالش هاي و موانع ارتباطي ازدواج
عشق البته مستلزم تعهد و دلبستگي است و در واقع اين تعهد و دلبستگي، اساس رابطه اي عاشقانه است، ولي تضميني براي بر قراري رابطه اي صميمانه نيست. در ازدواج، با چالش هاي متفاوتي رو به رو مي شويم. در دوران عشق و عاشقي، گرايش طبيعي متفاوتي ميان دو فرد، بسياري از گرفتاري ها را حل مي کند. اما پس از مدتي، نيروهاي متفاوتي مي توانند اسباب فرسودگي احساسات عاشقانه را فراهم سازند. هر يک از دو زوج ممکن است، به اين نتيجه برسند که خواسته هايشان آن طور که بايد و شايد برآورده نشده است. بنابر اين، بيش تر به «بايد ها و بهترين ها » بها مي دهند و کم کم سازش و از خود گذشتگي که لازمه ي هر ارتباط صميمي است، به نظرشان ملال انگيز مي رسد.
زوج هايي که هدف را گم مي کنند، در ارزيابي سهم يکديگر، کارشان به بحث و اختلاف مي کشد و يکديگر را به زير پا گذاشتن پيمان نامه ي ازدواج متهم مي کنند. زيربناي اين قبيل منازعات را بايد در برداشت ها، طرز تلقي ها و نگرش هايي جست وجو کرد که کار را به اختلاف مي کشانند. انکار واقعيت و نبودن آزادي بين زوج ها مي تواند،يکي از دلايل عمده ي حل نشدن مشکل اين گونه خانواده ها باشد. برخي از عواملي که مي توانند بر سر راه ايجاد ارتباطي خوب، سالم و معنا دار مانع ايجاد کنند، عبارتند از:خوب گوش ندادن، گوش دادن به بعضي از مطالب و بي توجهي به مطالب ديگر، اصرار بر مواضع خود، گوش دادن تدافعي، تلاش براي تغيير دادن ديگران به جاي درک آن ها، برخورد کليشه اي، بر خورد از روي تعصب ، طرح انگاره هاي قديمي در لحظه ي حال، اجازه ي رشد ندادن به طرف مقابل، نشان واکنش بي تناسب نسبت به رفتار و صحبت هاي ديگر ي، طرح نکردن خواسته ها و نيازهاي خود و توقع از ديگري تا به خودي خود و به فراست نيازهاي او را تشخيص دهد، فرضيه سازي در باره ي طرف مقابل، استفاده از طعنه به جاي طرح صريع نظرات، گفتن سخنان مبهم به جاي استفاده از عبارات مشخص و معني دار، انتقال نظرات و دفاع از آن ها به هر شکل، انتظارات متفاوت از نقش هر يک از زوج ها درخانه، صرف وقت نکردن با هم، نبود تقسيم کار، ناکامي درروابط جنسي، مشکلات مالي، سوءروابط با اقوام همسر، و غير واقع نگريستن افراد عاشق که به ايجاد اختلاف در زندگي زناشويي مي انجامد.
گلدبرگ معتقد است، زنان و مردان از آن رو در کار ارتباطي با يکديگر مشکل دارند که داراي دفاع هاي قطبي شده و ناخود آگاه هستند. وي به خصوص به قطبي شدن براساس جنسيت اشاره مي کند و معتقد است که اشخاص بايد به شدت از آن حذر کنند.
روانشناسان نخستين کساني بودند که به مطالعه ي ازدواج و خانواده پرداختند. با افزايش آمار طلاق و ازدواج هاي مجدد، تحقيقات گسترده تري انجام گرفت که هدف آن ها بررسي تاثير اختلافات خانوادگي بر سلامت رواني - بدني اعضاي خانواده بود.با وجود تحقيقات فراوان، هنوز مساله ي خانواده و مشکلات مربوط به آن يکي از مسائل مهم عصر حاضر به شمار مي آيد. به طوري که در حال حاضر با بيش ترين آمار طلاق روبه رو هستيم. طبق داده هاي مرکز آمارهاي بهداشتي آمريکا، در سال 1920 از هر دو ازدواج، در سال 1950 از هر پنج ازدواج و درسال هاي 1980 تا 1990 از هر دو ازدواج، يکي به طلاق و جدايي منجر شده است. چه بسيارند زوج هايي که زندگي زنا شويي سعادتمندي را انتظار داشتند و حالا در کسالت زندگي مي کنند. چه بسيار زن و شوهرهايي که قبلا بر سر همه چيز توافق داشتند و حالا بر سر هيچ چيز توافقي ندارند.چگونه است که زن و شوهري از توهم به بيداري ، از آشفتگي به بيزاري و از رضايت به نارضايتي مي رسند؟
دانشمندان علوم رفتاري به علت ها و پيامد هاي اختلاف خانوادگي توجه کرده اند. طبق يافته هاي تحقيقات بسياري، شيوه هاي حل مشکل در خانواده هاي موفق و ناموفق متفاوت اند. به اين صورت که زوج هاي ناموفق هنگام حل مشکل بيش تر رفتارهاي منفي نشان مي دهند و همچنين رفتار هاي منفي، بيش تر از رفتار هاي مثبت تلافي مي شود. درحال حاضر اين نظر مطرح است که شناخت کامل براي ازدواج، مستلزم توجه به بعدهاي شناختي است و به نظر مي رسد، وجود اختلافات في نفسه خانواده ي موفق را از خانواده ي ناموفق متمايز نمي کند. آنچه مهم است نحوه ي پاسخگويي به اختلافات است. بنا بر اين، براي شناخت بيش تر مشکلات زناشويي، پژوهشگران عوامل درون فردي را که بر رفتارهاي بين فردي تاثير مي گذارند، مورد توجه قرار داده اند. يکي از اين عوامل، شناخت ها و محتواي مربوط به آن هاست. کلمه ي «شناخت »به مفهوم فکر کردن و به طرز قضاوت و تصميم گيري افراد و تفسير درست يا اشتباه آن ها از اعمال يکديگر اشاره دارد. اگر ذهن فرد را استدلال غير منطقي و تفسيرهاي نادرست اشغال کرده باشد، در برابر واقعيات کور و ناشنوا مي شود و با قضاوت اشتباه و برخورد نادرست، هم خود و هم همسرش را رنج مي دهد. شواهد حاکي از آنند که نوع خاصي از افکار، مشکلات زناشويي را ايجاد و يا تشديد مي کنند. از اين رو، تحقيقات متعددي بر نقش عوامل شناختي در ايجاد اختلافات تاکيد دارند. تمرکز ومحور اصلي دراين تجزيه و تحليل ها و نقش افکار خود آيند در اختلافات زنا شويي است. در پژوهش حاضر سعي بر آن است، نقش افکار خود آيند (مثبت و منفي ) در ميان آن دسته از زوج ها که رضايت يا نارضايتي خود را از زندگي زناشويي ابراز مي دارند، مورد بررسي قرار گيرد.
تفکر مثبت و تفکر منفي
اين گونه افکار به دو صورت مي توانند روي ذهن و احساسات ما تاثير بگذارند: به صورت افکار مثبت (خوشي، پيروزي و ارزشمند بودن) که تأثير مثبتي (دل گرمي، آرامش، انرژي و عشق )بر جاي مي گذارند و افکار منفي (احساس بي ارزشي، ناتواني و ترس )که نتايجي منفي (عصبيت، اضطراب، خشم و خستگي )دربردارند. افکار مثبت به ما قدرت مي دهند و باعث مي شوند به جهان و نقش خود درآن خوش بين باشيم. مثبت انديشي چيزي بيش از اعتماد کورکورانه است. مثبت انديشان تقريبا درتمام جنبه هاي زندگي بهتر از افراد بدبين عمل مي کنند و اغلب توفيق بيش تري دارند. فرد بدبين معتقد است، اتفاقات بد ريشه در عوامل ماندگار دارند و اتفاقات خوب ريشه در عوامل گذرا و موقتي. ولي فرد خوش بين شکست را به علت هاي زودگذر نسبت مي دهد و موقعيت ها ي مطلوب را به علت هاي پايدار. شخص بدبين اجازه مي دهد که نااميدي در يک جنبه از زندگي به تمام زندگي اش سرايت کند. اما شخص خوش بين اجازه نمي دهد، يک شکست تمام جوانب زندگي اش را در برگيرد. وقتي کارها بر وفق مراد نيست، فرد بدبين خود را سر زنش مي کند، در صورتي که شخص خوش بين اين حادثه را به حسن اتفاق نسبت مي دهد و يا از حادثه، تجربه جديدي کسب مي کند.
به منظور بررسي وکشف رابطه ي احتمالي بين دو متغير افکار خودآيند (مثبت و منفي ) و رضايت زناشويي، پژو هشي روي 586 نفر (شامل 293 زوج ) ساکن شهر تهران در سال 81- 1380 به وسيله ي پرسش نامه ي افکار خودآيند (مثبت و منفي )TQATA و مقياس زناشويي ENRICH، با استفاده از نمو نه گيري خوشه اي از پنج منطقه ي متفاوت آموزشي، همچنين تعدادي از زوج هاي مراجعه کننده به مراکز مشاوره ي خانواده و نيز گروهي از نظاميان در دسترس، اجرا شد. يافته هاي پژوهش نشان دادند که فرضيه ي اصلي تأئيد شده است.يعني بين افکار خو دآيند (مثبت و منفي ) و رضايت زناشويي رابطه وجود دارد.همچنين، از رهگذر تاکيد بر تفاوت ميانگين ها و نتايج آزمون هاي هم بستگي، به پرسش هاي پژوهش پاسخ هايي منطقي داده شده است که مي توان نتايج حاصل را به اين شرح خلاصه کرد:
1.بين نمره هاي افکار خودآيند مثبت و ميزان رضايت زناشويي را بطه ي مستقيمي وجود دارد.
2.بين نمره هاي افکار خودآيند مثبت و ميزان رضايت زناشويي را بطه ي معکوس وجود دارد. بدين معني که با افزايش سطح نمره هاي افکار خودآيند منفي، از ميزان رضايت زناشويي هر يک از زوج ها کاسته مي شود.
3.ميزان افکار خودآيند مثبت مردان و زنان متاهل يکسان است.
4.ميزان افکار خودآيند منفي مردان و زنان متاهل يکسان است.
5.ميزان رضايت زناشويي مردان نسبت به زنان در سطح بالاتري است.
علاوه بر اين، نتايج پژو هش حاضر نشان مي دهند:
1.تنها بين افکار خو دآيند منفي و متغير سن زوج ها رابطه ي معکوس وجود دارد. به اين معني که با افزايش سن دو طرف، از ميزان افکار خودآيند منفي در آن ها کاسته مي شود.
2.ميزان افکار خودآيند (مثبت و منفي) و رضايت زناشويي، با طول مدت ازدواج افراد رابطه ندارد.
3.با افزايش اختلاف سني زوج ها، از ميزان رضايت زناشويي زنان کاسته مي شود.
4.ميزان افکار خودآيند منفي در ميان افراد نظامي بيش تر از افراد غير نظامي است.
تازه ازدواج کردگان، سوار بر مرکب عشق و دلبستگي، رويايي جز ازدواج موفق در سر ندارند. اغلب آن ها در آغاز معتقدند، روابط آن ها «متفاوت از ديگران »است و عشق عميق و خوشبختي آن ها پشتوانه ي زندگي مشترک آنان خواهد بود. اما دير يا زود، اغلب اين زوج ها مي بينند که براي بر خورد با مسائل و اختلافي که به تدريج در زندگي مشترکشان ريشه مي دواند، از آمادگي لازم بي بهره اند. به تدريج، با حقيقت افزايش بي قراري، نو ميدي آشنا مي شوند و اين در شرايطي است که اغلب نمي دانند، مشکل آن ها چيست و از چه سر چشمه مي گيرد. اغلب زوج ها در برخورد با اشخاص ثالث مشکلي ندارند،اما به ندرت کساني را پيدا مي کنيم که با درک لازم و احاطه بر مهارت هاي فني بتوانند، روابط صميمانه ي خود را شکوفايي بخشند. اغلب آن ها از دانش لازم براي اتخاذ تصميماتي که خواسته ي همسرانشان را برآورده سازد، بي بهره اند. لازمه ي داشتن مناسبات حسنه ، کيفيات و خصوصيات فردي متعهد است از جمله ي آن ها مي توان به تعهد، حساسيت، سخاوت و ملاحظه، صميميت، وفاداري، مسؤوليت، اعتماد و اطمينان اشاره کرد. زن و شوهر به همکاري، مودت،تفاهم و باورهاي همگون نياز دارند. بايد انعطاف پذير، پذيرنده و بخشنده باشند. بايد خطاهاي يکديگر را تحمل کنند و به خصوصيات هم بها بدهند. تنها در صورت وجود اين خصوصيات و تقويت آن ها به مرور زمان است که ازدواج به بلوغ و شکو فايي مي رسد.
ازدواج، با ساير مناسبات زندگي تفاوت دارد. وقتي زوجي با هم زندگي مي کنند و متعهد به حفظ زندگي مشترک مي شوند، توقعاتي از هم پيدا مي کنند. هر کدام انتظار دارند که از عشق بي قيد و شرط، صميميت، وفاداري و حمايت ديگري برخوردار باشند.زن و شوهر به طور صريح يا غيرمستقيم، کلامي يا غير کلامي خود را به رعايت اين نيازهاي عميق متعهد کرده اند و اقوام زن و شوهر مفاهيمي مشتق از اين اميال و انتظارات دارند. به خاطر شدت احساسات و توقعات و تحت تاثير وابستگي عميق و معاني نمادين و اغلب دلبخواهي که زن و شوهر براي اعمال يکديگر در نظر مي گيرند، احتمال سوءبرداشت و تفسير نادرست رفتار هاي آن ها از هم، زياد است.
وقتي در اثر سوءتفاهم اختلافي بروز مي کند، زن و شوهر به جاي توجه به مسائل، در مقام سرزنش يکديگر حرف مي زنند. وقتي مشکلات نمايان مي شوند و خصومت و سوءتفاهم بالا مي گيرد، زن و شوهر جنبه هاي مثبت و نقاط قوت يکديگر را از ياد مي برند و به تدريج کار به جايي مي رسد که اصول زندگي مشترک زير سؤال مي رود و گرفتار ي هاي اصلي و عامل سوءتفاهم فراموش مي شود.
آغاز زندگي زنا شويي، به رغم وجود جاذبه هاي عاطفي و جنبي اش، با آغاز تدريجي اختلافات در زمينه هايي همچون طرز تلقي و انديشه ها، اختلاف سليقه ها و انتظارات، فرهنگ هاي رفتاري متفاوت و... همراه است؛ هر چند که با توجه به شناختهاي سطحي و شتا ب زده ي قبل از ازدواج، اصل تفاوت هاي فردي و يکسان نبودن محيط تربيتي زوج ها در گذشته، اين امر طبيعي و اجتناب ناپذير محسوب مي شود. توجه و عمل به توصيه هاي زير مي تواند، نيروهاي بالقوه و يا احتکار شده ي زوج ها را در رسيدن به مهارت هاي محبت کردن و حل اختلاف، تقويت کند.وجود چنين مهارت هايي در زوج ها، به ميزان قابل توجهي حجم نابه ساماني هاي خانوادگي و اجتماعي را کاهش خواهد داد، زيرا مهارت هاي حل اختلاف در زوج ها، متغيري اساسي در تامين بهداشت رواني خانواده و جامعه است. زوج ها مي توانند، از اختلافات به عنوان عاملي براي ايجاد هم بستگي استفاده کنند.
دوستي صميمانه را، همه در روابطشان جست وجو مي کنند. همه در پي آنند،مگر افرادي که اميد دستيابي به آن را از دست داده اند يا آن دسته که هرگز نمي دانند، احتمال رسيدن به آن در اولين قدم وجود دارد. بسياري مي پندارند، رابطه ي دوستانه زاييده ي گذراندن ساعات زيادي با هم، از چيزي همسان لذت بردن و علاقه هاي مشترک داشتن است.اما صميميت پديده اي کاملا متفاوتي است. انس و الفت، در اثر بيان ذهنيات خود و شنيدن مسائل فکري شريک زندگي ايجاد مي شود. صميميت، با گفت وگوي زوج ها راجع به آرمان ها، نگراني ها، مسائلشان و به خصوص درباره ي برخوردشان با مسائل به وجود مي آيد.
همه مي دانند که اختلافات، رابطه ي نزديک را خدشه دار مي سازد؛ هرچند مي توان با حل و فصل مسائل، دوباره به صميميت دست يافت. گفت وگو درباره ي فقدان صميميت ، به خودي خود مي تواند اقدامي در راستاي تحکيم دوستي باشد. بدين دليل که صحبت درباره ي احساس قطع ارتباط مي تواند سبب باز آفريني ارتباط شود. هم دلي درباره دلواپسي ها، مثل احساس ازهم جدا بودن، شايد کامل ترين شيوه اي باشد که افراد از طريق آن به هم مي پيوندند.رابطه ي دوستي، با گفت وگوي آنان درباره اتفاقاتي که در زندگي شان و به ويژه آنچه که بينشان رخ مي دهد، به وجود مي آيد. اين امر مستلزم توانمندي آنان در محرم اسرار يکديگر بودن است. کثرت برنامه هاي کاري، در کنار هم بودن را براي زوج ها احتمالا به پنج دقيقه در روز محدود مي کند. مسافرت تجاري ممکن است،را بطه ي آن ها را به يک بار صحبت تلفني در روز برساند. اما مکالمه ي تلفني يا صحبت پنج دقيقه اي نيز براي زوج هايي که قادر به درک شرايط يکديگر هستند. مي تواندکافي باشد.
در گفت وگو با همسرتان، از کلمات کلي هرگز، هميشه و هيچ کس استفاده نکنيد (مثلا: هرگز به خودت زحمت نمي دهي اين جا را مرتب کني ). سرچشمه ي همه ي سوءتفاهم ها و اختلافات بين زوج ها، به کارگيري عموميت هاي جامع براي تشريح گلايه هاست. معمو لا زوج ها در گلايه ها ي خودشان ازکلمات کلي هرگز، هميشه، هيچ کس يا همه وقت استفاده مي کنند.اين کلمات کلي بسيار مبالغه آميز هستند و مخاطب را بي جهت خشمگين مي کنند. باعث مي شوند، مسائل به راحتي کنا رگذاشته شوند و تغيير زوج ها در روابطشان با هم، مثل سنگ خارا غير ممکن شود.
سعي کنيد، فکري را به همسرتان نسبت ندهيد. يعني درباره ي آنچه شريک زندگي تان احساس مي کند، مي انديشيد يا سعي بر آن دارد، به حدس و گمان متو سل نشويد (مثلا:تو سعي مي کني مرا مقصر قلمداد کني ). بديهي است، نسبت دادن فکر شيوه اي تحريک آميز است و جلوي گفت وگوي منطقي را مي گيرد. مردم دوست ندارند ديگران در باره ي تنش و احساساتشان به حدس و گمان متوسل شوند؛ مخصوصا اگر اين حدس و گمان ها اشتباه و نابجا باشند که اغلب اين طور هم هست. همچنين، اکثر زوج ها فکر مي کنند که همسرشان،
آنچه را که در درونشان مي گذرد، بدون آن که ابراز شود، مي داند. به همين دليل از همسر خود توقع دارند که قادر به خواندن ذهنشان باشد و بداند که چه مي خواهند، چه فکر مي کنند و چه چيزي را دوست دارند. اين نوع تفکر باعث ايجاد کدورت و کينه در دل زوج ها مي شود.
نتايج تحقيقات نشان مي دهد، خانم ها بيش تر رشته ي کلام را قطع مي کنند و زودتر از آقايان از قطع صحبت خود ناراحت مي شوند. درگفت و گو با همسر تان، به جاي اين که به گذشته برگرديد، روي حال و آينده تمرکز کنيد؛ زيرا:
الف )ممکن است مطرح کردن کدورت هاي گذشته، شريک زندگي تان را برنجاند و شايد سبب شود، به حرف هايتان گوش ندهد.
ب)احتمال دارد به مسائل گذشته برگرديد، زيرا شريک زندگي تان از شما انتقاد مي کند و شما براي دفاع از خودتان به مدرک نياز پيدا مي کنيد؛ حتي اگر اين مدرک چيزي از گذشته ي دور باشد.
ج)ممکن است آنچه شما در گذشته به دنبال آن مي گرديد، شکل اغراق آميز يا بارزتر موضوع نا راحت کننده اي باشد که اکنون با آن رو به رو هستيد. بنا بر اين کندوکاو در ناراحتي هاي گذشته مفيد و چاره ساز نيست. حواستان را روي وقايع اخير متمرکز کنيد.
از سرکوب کردن و يا سازشگري هاي محض با برنامه ها، عادت ها و صفت هاي نامطلوب شخصيتي يکديگر بپرهيزيد.همکاري صميمانه و احساس مسؤوليت مشترک داشته باشيد. برخي از صفات و عادات نامطلوب عبارتند از: زود رنجي، پرخاشگري هاي آني ، دهان بيني، سوءظن ، اعتياد، ناتواني هاي جنسي، وسواس، ناسازگاري هاو... اين گونه زوج ها از افرادي که اوقات زيادي را با هم مي گذرانند، اما از برقراري ارتباط ناتوانند، با هم صميميت بيش تري خواهند داشت. در ميان مسائل عمده اي که زن و شوهر بايد دريابند، درک احساسات، نگراني ها و نا خشنودي هايشان از رابطه با يکديگر به شيوه اي است که اصلا به بحث و جدل منجر نشود. بدون چنين درکي براي مدتي طولاني با هم بودن مي تواند مشکل باشد. فرض کنيد، مسائلي که از ابتداي پيوند زناشويي با آن ها دست به گريبان بوده ايد، تا سي سال ديگر هم ادامه داشته باشند. همين کافي است که به جدايي و طلاق بينديشيد. مسلما افراد بسياري اين گونه عمل مي کنند. عده اي نسبت به هم بي تفاوت مي شوند و گروه کثيري هم مي کوشند، به مشکلات فکر نکنند. اما راه چهارمي هم وجود دارد که مي توان به آن عمل کرد. در واقع مي توانيد، مسائل خود را با ايجاد رابطه اي دوستانه حل کنيد تا زندگي مشترک شما به مخاطره نيفتد. شايد هم موجبات تحکيم آن را فراهم سازيد. حل مشکلات از طريق ايجاد رابطه صميمانه مستلزم آن است که شيوه اي دائمي و مؤثر براي گفت وگو درباره ي مسائل اتخاذ کنيد. به زن و شوهرها توصيه مي کنيم، با مشکلات زناشويي به همان روشي که مردم با آنفولانزا برخورد مي کنند، مواجه شوند. مردم مواظبند، از شرايطي که احتمال دچار شدن به اين بيماري را افزايش مي دهد، دوري کنند. همچنين، هميشه آسپريني در دسترس دارند و اولين علائم سرماخوردگي را مي شناسند. وقتي کودکي در خانواده دچار تب مي شود، همه اطلاعات خود را به مرحله ي عمل مي گذارند. آميختن مشکلات با مناسبات دوستانه و حل آن ها از اين طريق، صرفا به معناي يادگيري طرز کنار آمدن با آن ها نيست، بلکه تبديل آن ها به جنبه اي مثبت است. امکان دارد در برخي موارد، اختلافات اندکي شما را درمانده سازند، در حالي که مي توانيد آن ها را به گونه اي تغيير دهيد که تا حد زيادي ياريتان کنند. زوج هايي که قادرند اين گونه عمل کنند، از مشکلات زندگي براي استحکام روابط خويش بهره مي برند. در گفت و گو با همسرتان کنايه نزنيد، صريح باشيد و خواسته هاي واقعي تان را به طور واضح در قالب جملات متين ابراز داريد. مثلا مي توانيد بگوييد: «دوست دارم فلان کار را برايم انجام دهي.» شما با درخواست ها ي مفيد خود، نقشه ي مسير يابي دراختيار همسرتان مي گذاريد و او مي داند که در آينده دوست داريدکه با او چه طور رفتار کنيد. درحالي که وجود کنايه و ابهام درسخنان شما ، در موارد بسياري موجب مي شود که همسرتان ناخواسته به برداشت هاي اشتباه و فرضيه سازي هاي غير واقع بينانه بپردازد. در اين گونه موارد، معمولا زوج ها يکديگر را به بد فهمي، کم هوشي و يا بيتوجهي متهم مي کنند.
درگفت و گو هاي خود، به جاي استفاده از جمله هايي که درباره ي «تو »است، جملاتي را به کار ببريد که درباره ي «من » است. (مثلا بهتر است بگوييد:وقتي شب دير آمدي، ناراحت و عصبي شدم، تا اين که بگوييد:تو اصلا بي مسؤوليت هستي و جز به خودت فکر نمي کني. ) زيرا جمله هايي که در باره ي «تو»هستند، به سادگي به جرو بحث تبديل مي شوند. شخصي که درمورد اعمال و احساس ديگري اظهار نظر مي کند (تو به حرف هاي من اصلا گوش نمي دهي )،در واقع به او اعتراض مي کند (طرف مقابل مي گويد: اشتباه مي کني، گوش مي کنم ). با بيان جملاتي که درباره «من »است، به راحتي مي توان به گفت و گو پرداخت. اين کار، امکان دستيابي به تفاهم را به طور قابل ملاحظه اي تسهيل مي کند.
با عذر خواهي سريع و مسؤولانه، و همچنين با عذر پذيري بزرگوارانه، از پيچيده ترين اختلافات در زندگي زناشويي پيشگيري کنيد. حرکات و رفتارهايي از همسرتان را که مورد تمجيدتان هستند، هر روز زير نظر بگيريد و تا جايي که امکان دارد و در اسرع وقت، از او به خاطر آن رفتارها قدرداني کنيد. تعريف به جاي شما باعث مي شود، همسرتان کارها را به درستي انجام دهد. تعريف ها و تمجيدهاي شما بايد حاوي شرح جزئيات مبهم باشند و به روشني و وضوح بيان شوند.
هنگام کدورت تا حد امکان بکوشيد، مسائل را از دريچه ي نگاه همسرتان نقد و بررسي کنيد. اين کار موجب درک واقع بينانه ي طرف مقابل مي شود و زمان رسيدن به تفاهم را کوتاه تر مي سازد.
منبع:مجله ي مشاور مدرسه
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله