دشمنان سعي مي نمايند ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي چون بدپوشي و تغيير رفتار جوانان و نوجوانان را تابوشكني در حوزه اخلاق و دين گريزي در حوزه عقيده معرفي كنند و آن را محصول شكاف و گسست نسل ها در جامعه ايران، بعنوان يك بحران ايدئولوژيكي جلوه دهند. و دين ستيزي و گريز از هنجارهاي عقيدتي خصوصا ميان جوانان و نوجوانان را فضاي غالب در جامعه ايران برشمارند و به منظور تحت تأثير قراردادن جوانان و نوجوانان و استحاله فرهنگي در عرصه فناوري ارتباطات با بكارگيري حداكثر ظرفيت تكنولوژي جديد رسانه اي و امواج چون ماهواره و اينترنت و ده ها سايت فارسي زبان از توليد و انتشار مدلهاي فرهنگي ازنوع غربي چون اباحه گري و... فروگذار نيستند و هر روز نيز بر تبليغات گسترده و همه جانبه و فراگير رسانه هاي خود با استفاده از تكنولوژي مدرن مي افزايند . اما؛ واقعيت اين است كه با تأمل به عمق لايه هاي دروني جامعه بسياري از ناهنجاريهاي فرهنگي و اجتماعي چون پديده بدپوشي ميان بسياري از جوانان و نوجوانان نه از رهگذر تابوشكني درحوزه اخلاق و نه رويكرد دين گريزي در حوزه عقيده است بلكه با توجه به ويژگيها و زمينه هاي تربيتي، عاطفي و احساسي جوانان و نوجوانان مي بايست از منظر سوءرفتار ديني مورد مداقه و كارشناسي قرارگيرد. درمقاله حاضر نويسنده كوشيده است از منظري تازه به تبيين اين بحث بپردازد. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
تربيت ديني
تربيت ديني به معناي ديگر متخلق شدن به اخلاق الهي است كه هدف بعثت تمام پيامبران مي باشد و در نظام اسلامي متعالي ترين هدف تلقي مي شود.
پيامبر گرامي اسلام نيز هدف اصلي رسالت خود را به كمال رساندن خلقهاي كريم و منشهاي بزرگوارانه معرفي كرده است:
«اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(1)
بدون ترديد، اخلاق نيك و زدودن زشتيها و آراستگي به خوبيها يكي از عوامل مهم بهره مندي از سعادت دنيوي و اخروي است.
از نظر قرآن، انسان يك تكون و خلقت جسمي دارد و يك انشاء خلقي كه اين انشاء خلق دوم شخصيت و انسانيت را شكل مي دهد، آنچه متعلق به تعليم و تربيت است همان انشاء خلق ديگر است. «ثم انشاناه خلقا اخر» در انسان استعدادهاي بالقوه اي نهفته است كه بر اثر تعليم و تربيت اين استعدادها شكوفا مي شود و از انسان خليفه الله مي سازد. از نظر اسلام تعليم و تربيت به انسان بينش مي دهد كه انسان با آن دست به انتخاب احسن مي زند.
قرآن كريم صراحتا، تعليم و تربيت را يكي از اهداف اساسي برانگيختن پيامبراكرم(ص) دانسته و مي فرمايد:
هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه.(2)
او كسي است كه درميان جمعيت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت كه آياتش را به آنان مي خواند و آنان را تزكيه مي كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مي آموزد و مسلماً پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.
نگاهي به ميراث علمي عالمان برجسته در طول ادوار تاريخ نشان مي دهد كه موضوع تربيت و اخلاق به طور ويژه مورد توجه قرار گرفته است.
آثار ارزشمندي مانند «رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا»، «السعاده و الاسعاد في السيره الانسانيه»، «تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق»، «اخلاق ناصري»، «احياء علوم الدين»، «المحجه البيضاء في تهذيب الاحياء»، «المراقبات في اعمال السنه»، «جامع السعادات» و ده ها اثر خرد و كلان و در بسياري از كتابهاي اخلاقي، ابواب خاصي را به بخشهاي مختلف اخلاق كاربردي اختصاص مي دادند. به عنوان مثال، در كتابهاي ارزشمند «احياء العلوم» و «المحجه البيضاء» مباحثي مانند «اخلاق دانش و دانشجويي»، «اخلاق جنسي»، «اخلاق معيشت» و امثال آن در اهميت موضوع نوشته هاي مستقلي نيز به رشته تحرير در مي آمد، به عنوان مثال، در باب «اخلاق دانشجويي» مي توان به كتابهاي ارزشمندي چون «آداب المتعلمين»، نوشته خواجه نصيرالدين طوسي، «منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد» نوشته شهيد ثاني و «آداب المتعلمين» نوشته ميرزا محمد تنكابني اشاره كرد.
تعليم و تربيت ديني بايد بر سه حوزه شناختي، عاطفي، رفتاري اثر بگذارد. و در صورت عدم تحقق اين فرآيند جامعه دچار مشكلات جدي فرهنگي مي گردد. تربيت ديني وآسيب شناسي آن، موضوع پيچيده اي است كه هرگونه تجويزي براي آن نياز به يك جامع انديشي، ژرف نگري و دين انديشي با احاطه به مبادي معرفت شناسي در حوزه هاي مختلف علوم انساني و تكنولوژي آموزشي و رسانه اي دارد.
آسيب شناسي تربيت ديني
ورود به موضوع «آسيب شناسي تربيت ديني» بدون تمايزگذاري ميان رويكردهاي مختلف روش شناختي و قرائت هاي گوناگون دين شناختي در تربيت ديني امكان پذير نيست. بنابراين قبل از هر چيز بايد بين دين «خودبنيادفطري» و دين «دگربنياد عاريه اي» تمايز اساسي قايل شد تا بتوان به سازه ها و انگاره هاي پنهان آسيب شناسي در تربيت ديني پي برد.
پس از تبيين درست روش شناختي و قرائت صحيح دين شناختي در تربيت ديني. مي توان گفت كه بهبود نظام تعليم و تربيت به ويژه تحقق تربيت ديني در نسل كنوني و آينده، جز از طريق رويكرد سيستمي به شبكه گسترده نظام فرهنگي و آموزشي، آسيب شناسي وضع موجود و شرايط مساعد اجتماعي امكان پذير نيست.به عبارت ديگر غفلت از همبستگي علي بين عوامل و مؤلفه هاي تربيت ديني در شبكه گسترده فرهنگي و آموزشي شايد از شايع ترين خطاهاي تربيت ديني شمرده شود.بايد در تجربه تبليغ و تربيت ديني بخوبي بازخواني و بازنمايي كرد؛ اينكه «چرا» و «چگونه» بين «درون داد» و «برون داد»، بين آنچه در مقام تبليغ و ترويج دين و تربيت ديني «قصد» مي شود و آنچه در مقام عمل و رفتا بخشي از نسل جوان و نوجوان «كسب» شده است ناهمگوني و بلكه در پاره اي از موارد «وارونگي» رخ داده است؟ آنجا كه تربيت ديني از رهيافت طبيعي، فطري و خودانگيخته آن به سوي رهيافتهاي اكتسابي، بيروني سوق داده شده است «آسيب زايي تربيت ديني» بيش از هر زمان رخ نمايي كرده است.
تأمل در اين زمينه كه آيا شبكه گسترده فرهنگي و آموزشي از شوراي عالي انقلاب فرهنگي و ساير وزارتخانه ها و سازمان ها و نهادهاي مرتبط در امر تعليم و تربيت، فرهنگ و آموزش در جهت تربيت ديني جوانان و نوجوانان توفيق داشته است يا خير؟ و احياناً چه عواملي و موانعي در برابر تحقق تربيت ديني نسل جوان و نوجوان وجود دارد از ضروريات است.
حجاب ارزنده ترين نمود فرهنگي
براي نمونه «حجاب»از ارزنده ترين نمودهاي فرهنگي، اجتماعي در تمدن ايران اسلامي مي باشد، كه پيشينه آن به قبل از ورود اسلام مي رسد، اما در فرهنگ اسلامي به اوج تعالي و منتهاي ارزش و اعتبار خود مي رسد.حجاب و عفاف پديده مذهبي ارزشي مهمي درتعاليم اسلامي مي باشد و توجه به زمينه هاي فرهنگي اجتماعي به عنوان بستر آن بسيار شايسته و لازم مي نمايد و اشاعه و تعميق آن نيازمند آموزش هاي بنيادين و مداوم در خانواده، مدرسه، دانشگاه و اجتماع است.
نهادينه شدن ارزشها
بديهي است كه در كنار شرايط مساعد اجتماعي براي ارزش تلقي كردن و الگوپذيري اين فرهنگ، نيازمند دروني و نهادينه شدن آن در وجود افراد مي باشد. بدون شك رسيدن به اين هدف نيازمند مشاركت و توجه جدي همه نهادها و دستگاه ها به صورت مستمر و هدفمند مي باشد.» (3)
هرجامعه اي ارزشها، هنجارها، آداب ورسوم و بطور كلي فرهنگ خود را از طريق فرايند اجتماعي شدن به نسل و نسلهاي بعدي منتقل مي كند.«هدايت فرد در زمينه اجتماعي و فراهم ساختن موجبات رشد اجتماعي ايجاب مي كند كه مربيان و پدر و مادر آگاه و به طور كلي مراكز تربيتي و آموزش جامعه، افراد را با ميراث فرهنگي جامعه آشنا سازند و از طريق شركت دادن افراد در گروههاي كوچك و بزرگ اجتماعي، براي ايجاد علاقه به حيات جمعي، لذت بردن از زندگي جمعي و ايجاد مهارتهاي اجتماعي به افراد كمك كنند.
فرايند اجتماعي عبارت است از تاثير متقابل افراد و گروههاي اجتماعي بر يكديگر، به طوري كه هر فرد يا گروه، محرك فرد يا گروه ديگر شود و در نتيجه، رفتار افراد به صورتي رضايت آميز تغيير كند و حيات جمعي به طور معقول ادامه يابد.»(4)
جامعه شناسان و روان شناسان درباره دين معتقدند كه وقتي پيام ديني به افراد عرضه شد و مورد پذيرش قرارگرفت با اهداف و منافع و عقايد پيشين، تربيت خانوادگي و محلي و ملي تركيب مي شود و خصوصيت ويژه اي پيدا مي كند. نتايج ناخواسته اي را بوجود مي آورد كه مورد انتظار نيست. به اين جريان پيامدهاي دين داري گفته مي شود. حال ممكن است اين پيامد مثبت باشد كه به آن كاركردهاي مثبت ديني مي گويند و ممكن است پيامدهاي منفي به همراه داشته باشد كه به آن كاركردهاي منفي يا آسيبهاي دينداري مي گويند.بنابر اين آسيب ديني يعني بروز و ظهور رفتارهايي كه مورد انتظار دين نيست وحتي به اصل دين لطمه مي زند اما ازسوي بعضي دينداران انجام مي شود.
دلايل آسيب هاي رفتار ديني
حال اين سؤال مطرح مي گردد كه چرا دينداران دچار آسيب هاي رفتار ديني مي گردند؟ درپاسخ به اين سؤال نظرات متعددي ارائه شده است كه تنها به نظريه رواني دين اشاره مي گردد: ديدگاه رواني دين معتقد است كه انسانها از نظر ويژگي هاي فردي و رواني تفاوتهاي اساسي دارند.هر فردي خصوصيات خاص خود را دارد. آموزش هر مسئله اي براي انسان بايد با توجه به ويژگي هاي رواني افراد باشد.اگر اين مساله رعايت نشود امر آموزش و تربيت آسيب زا مي گردد، داستان موسي و شبان در مثنوي مولوي ما را از سيرت اخلاقي و اجتماعي يعني رعايت فهم و استعداد مخاطب آگاه مي كند.
دربيان توجيه الهي و خداشناسي داستان موسي و شبان در مثنوي مولوي نمونه اي از اين شيوه تربيتي است:
ديد موسي يك شباني را به ره
كو همي گفت اي خدا و اي اله
تو كجايي تا شوم من چاكرت
چارقت دوزم كنم شانه سرت
گر بدانم خانه ات را من مدام
روغن و شيرت بيارم صبح و شام
اي فداي تو همه بزهاي من
اي به يادت هي هي و هيهاي من
زين سخن بيهوده مي گفت آن شبان
گفت موسي با كه هستي اي فلان
گفت با آن كس كه ما را آفريد
اين زمين و چرخ از او آمد پديد
گفت موسي هاي خيره سر شدي
خود مسلمان ناشده كافر شدي
شير او نوشد كه در نشو و نماست
چارق او پوشد كه او محتاج پاست
گفت اي موسي دهانم دوختي
وز پشيماني تو جانم سوختي
وحي آمد سوي موسي از خدا
بنده ما را چرا كردي جدا
تو براي وصل كردن آمدي
ني براي فصل كردن آمدي
ما درون را بنگريم و حال را
ني برون را بنگريم و قال را
چون كه موسي اين عتاب از حق شنيد
در بيابان از پي چوپان دويد
عاقبت دريافت او را و بديد
گفت مژده ده كه دستوري رسيد
هيچ آدابي و دستوري مجو
هر چه مي خواهد دل تنگت بگو(6)