جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
نوع نگاه به زندگى
-(0 Body) 
نوع نگاه به زندگى
Visitor 357
Category: دنياي فن آوري
كسى گفته است بكوش تا عظمت در نگاهت باشد نه در آنچه مى‏نگرى. براستى چرا در زندگى انسان‏ها نوع نگاه مى‏تواند بسيار مهم و سرنوشت‏ساز باشد؟
نگاه آدم‏ها به زندگى مى‏تواند نافذ و عميق باشد يا سطحى و گذرا. به همين دليل است كه ديگرى گفته براى تربيت نگاه، بهترين زمان ايام جوانى است. البته همه‏اش بستگى به خودمان دارد. آرى، اين زندگى ماست، زندگى خود ماست. نوع و چگونگى نگاهمان به زندگى نيز جزيى است از همين زندگى، زندگى خودمان.
اگر درست باشد كه بهترين ايام تربيت نگاه، دوران جوانى است، آيا جوانان و نوجوانان به اهميت آن در مسير آتى زندگى خود انديشيده‏اند؟ آيا حركتى از خود در اين جهت نشان داده‏اند؟ آيا اصولاً براى خود شاخص‏هايى دارند؟ آيا ...
در اينجا بد نيست از نظرات تعدادى از دختران هم‏سن و سال خودتان آگاه شده و جواب‏هايشان را با هم مقايسه كنيد. در واقع، هر جوابى نوعى نگاه است به زندگى حتى اگر بعضى نگاهها سر در گم و برخى‏ها فاقد آن باشند. فريبا مى‏گويد: «من وقتى مى‏خواهم به زندگى نگاه كنم چشم‏هايم را مى‏درانم.»
مى‏پرسيم: «چرا؟»
مى‏گويد: «چون مى‏خواهم بيشتر ببينم.»
سهيلا مى‏گويد: «من وقتى مى‏خواهم به زندگى نگاه كنم چشم‏هايم را مى‏بندم.»
مى‏پرسيم: «چرا؟»
مى‏گويد: «چون مى‏خواهم چيزى را نبينم.»
در ادامه مى‏پرسيم: «و نگاهت به زندگى؟»
با عصبانيت جواب مى‏دهد: «من دوست داشتم كور مادرزاد به دنيا مى‏آمدم.»
رودابه سؤال‏مان را با سؤالى پاسخ مى‏دهد: «اصلاً زندگى ارزش اين چيزها را دارد؟»
مى‏پرسيم: «ارزش چه چيزهايى را؟»
مى‏گويد: «همين چيزها ديگر. نگاه و از اين قبيل حرف‏ها.»
مى‏پرسيم: «پس به نظرت ارزش چه چيز در زندگى از همه بيشتر است؟»
با تعجب نگاه‏مان مى‏كند و مى‏گويد: «واضح است. زندگى!»
با تعجب نگاهش مى‏كنيم و مى‏پرسيم: «تو كه الان گفتى زندگى بى‏ارزش است.»
با خنده مى‏گويد: «البته، زندگى به چيزى نمى‏ارزد اما در اصل ارزش هيچ چيزى در زندگى به اندازه زندگى نيست.»
نلى مى‏گويد: «در روبه‏روى من يك پنجره كوچك است. پشت اين پنجره خوشبختى است. نگاه من مدام پر مى‏كشد طرف آن.»
نسرين مى‏گويد: «قبول دارم نوع نگاه مى‏تواند بسيار مهم باشد.»
مى‏پرسيم: «چرا؟»
مى‏گويد: «چون با نوع نگاه‏مان است كه چيزى را به دست مى‏آوريم يا از دست مى‏دهيم.»
از وى مى‏خواهيم بيشتر توضيح دهد.
مى‏گويد: «جورج برنارد شاو» در جايى گفته مراقب باشيد چيزهايى را كه دوست داريد به دست آوريد و گرنه ناچار خواهيد بود چيزهايى را كه به دست آورده‏ايد دوست داشته باشيد. منم تصميم دارم چيزهايى را كه دوست دارم به هر طريق ممكن به دست آورم.»
با تعجب مى‏پرسيم: «گفتى به هر طريق ممكن؟»
مى‏گويد: «خوب، آره ديگه.»
مى‏پرسيم: «چيزهاى مورد علاقه‏ات را نام ببر.»
مى‏گويد: «موبايل، ماشين، مسافرت به خارج از كشور و از اين قبيل چيزها. اينايى كه خوبند و همه واسشون مى‏ميرند.»
سميّه مى‏گويد: «سعادت ديگران بخش مهمى از خوشبختى من است.»
مى‏پرسيم: «مى‏تواند يا بايد باشد.»
مى‏گويد: «بايد باشد.»
مى‏پرسيم: «حتما؟»
مى‏گويد: «حتما حتما. حتى اگر بخش مهمى از خوشبختى من، سعادت ديگران نباشد.»
ثريا مى‏گويد: «نگاه من به خود زندگى نيست به مردمان زندگى است.»
مى‏پرسيم: «چطور؟»
در جواب‏مان مى‏گويد: «زندگى يعنى معاشرت نيكو با ديگران. همين و بس.»
ندا مى‏گويد: «وقتى من هنوز بلد نيستم راه بروم چطور مى‏توانم نوع نگاهم را به زندگى تعيين كنم؟»
مى‏پرسيم: «تو هم شوخى‏ات گرفته؟»
مى‏گويد: «اگر بلد بودم راه بروم بلافاصله به دويدن مى‏پرداختم.»
نسرين مى‏گويد: «نگاه به زندگى چيزى نيست جز همان انديشيدن.»
آرزو مى‏گويد: «نگاهم را آنقدر مى‏چرخانم تا به عشق برسم.»
با خنده مى‏پرسيم: «مثل اينكه ديوار آرزوهاى تو چندان بلند نيست؟»
با لبخندى مى‏گويد: «اشتباه نكنيد. عشق نيز از اميد و آرزو تغذيه مى‏كند.»
راضيه مى‏گويد: «همه نگاه من به مادر است.»
مى‏گوييم: «منظورت اين است همه زندگى تو در مادرت خلاصه مى‏شود؟»
مى‏گويد: «خير، همه زندگى من در مهربانى خلاصه مى‏شود.»
متفكرانه مى‏پرسيم: «آيا اينها ارتباطى با يكديگر دارند؟»
مى‏گويد: «دقيقا. چون عصاره همه مهربانى‏ها را گرفته‏اند و از آن مادر را ساخته‏اند.»
رؤيا مى‏گويد: «نوع نگاه من به زندگى، همان نگاه من به هدفم در زندگى است.»
مى‏پرسيم: «منظور؟»
مى‏گويد: «چون انسانِ بدون هدف مثل كشتى بدون سكان است.»
نرگس مى‏گويد: «نگاه من به زندگى همچون نگاه پروانه به شمع فروزان است.»
مى‏گوييم: «به به! شمع و گل و پروانه!»
مى‏گويد: «من سعى دارم همچون پروانه‏ها به جاى آنكه به تاريكى‏ها لعنت فرستم شمع‏ها را روشن نمايم.»
شيدا مى‏گويد: «نگاه من به زندگى همچون نگاه شناگرى به درياى متلاطم است.»
مى‏پرسيم: «چرا درياى متلاطم؟»
مى‏گويد: «آرزو دارم شناگرى ماهر باشم كه بر درياها مى‏ايستم. استوار و پابرجا پاى در آب‏هاى خروشان مى‏گذارم، در حالى كه قطب‏نمايى در دست دارم. قطب‏نمايى كه نامش محبت است.»
نظر سيما را كه جويا مى‏شويم با خنده مى‏گويد:
«تير مژگان تو از ماشين پشت
خورد به قلب بغلى، بنده را كشت»
مى‏پرسيم: «اين رباعيات چه ارتباطى با سؤال ما دارند؟»
مى‏گويد: «مژگان مرتبط با چشم است و نگاه مرتبط به چشم. بنابراين خودتان حسابش را بكنيد مى‏شود چشم به توان دو.»
و سرانجام آسيه مى‏گويد: «من فكر مى‏كنم، يا در حقيقت اعتقاد دارم بهترين چيز رسيدن به نگاهى است كه از حادثه عشق تر است، عشقى كه از خالق يكتا سرشار شده باشد.»
منبع: پيام زن

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image