تشيع، تاريخ مظلوميت و غربت را با اشک و خون نگاشته است. بر فراز دار، در حبسهاي بي حساب، در شکنجه هاي مدام، در قتل و شکنجه زنان و کودکان، ناله هاي درد و مقاومت ر، هنوز مي توان شنود. هرگز نمي توان آن را اسطوره و افسانه ناميد. از تاريخ مسطور، يعني راوي عيش حاکمان، هيچ گاه نمي توان روايت آن همه رنج و ستيز ر، انتظار داشت. رنج شيعه را بايستي در مشاهد به خون خفته هزاران شهيد، از مشرق خاوران و خاک ديلمان تا سرزمين افريقاي سياه، جستجو نمود.
تا زمان حضور، وجود امام غنيمت بود و پشتوانه راه. با آغاز غيبت، کار دشوار شد و مسؤوليت شيعه دشوارتر. در اين ميان، نقش عالمان وارسته دين، که فرهنگ شيعي را با دشواري و سختي، حفاظت کردند و براي نسلهايي چون ما به يادگار نهادند، بس ارجمند و ستودني است.
تاريخ شيعه، با اين پايمرديها رقم خورده است. اين مجموعه، در آستانه هزاره يکي از طلايه داران فرهنگ شيعي (شيخ مفيد) گرد آمده است. و در اولين نوشتار، گوشه اي از موقعيت شيعه در قرن چهارم، ترسيم مي شود تا تلاش شيخ مفيد، عيني تر و ملموس تر گردد.
مـراکز تشـيّـع
شيعه امامي، با گامهاي معقول، توانست به مرور، مراکز عمده اي را در جهانِ اسلام، براي خويش پيدا کند. آن مناطق ر، پايگاههاي نشر انديشه خويش، قرار دهد و خود ر، به عنوان يک واقعيت، بقبولاند.
با آن که شيعه در بغداد، از ابتداي حکومت عباسي، تحت فشار شديد بود، امّا در قرن چهارم، بخشي مهم از جمعيت بغداد ر، شيعيان تشکيل مي دادند. در سال 323، فقيهي حنبلي مسلک، به نام: بربهاري، با زيارت شيعيان در عتبات، مخالفت ورزيد. آشوبهاي سختي در بغداد، پديد آمد. در نهايت، خليفه عباسي به تخطئه اعمالِ بربهاري، بر آمد و دستور حبس پيروان او ر، صادر کرد.
ابن مسکويه، متن توقيع خليفه: الراضي بالله ، چنين روايت مي کند:
(وقد تأمّل اميرالمؤمنين امر جماعتکم... فمن ذلک... نسبکم شيعة اهل بيت رسول الله صلي اللّه عليه وسلم الي الکفر والضلال وارصادهم بالمکاره في الطرقات والمحالّ... وانکارکم زيارة قبور الائمة صلوات الله عليهم وتشنيعکم علي زوّارها بالابتداع...1
خليفه در مورد جمعيت شم، به انديشه پرداخت. از جمله ادعاهايتان، آن است که شيعيان اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه واله) را به کفر و گمراهي نسبت مي دهيد و در راهها و محلات، در کمين آنان مي نشينيد و آنان ر، آزار مي کنيد... همچنين با زيارت قبر ائمه(عليهم السلام) مخالفت مي ورزيد و آن را بدعت مي شمريد...
جملات فوق، گوشه اي از ادعانامه خليفه عباسي، عليه جماعت حنبلي بغداد و رهبر آنان: بربهاري، است. در پايان توقيع، خليفه به شدّت آنان را تهديد مي کند و آن جماعت ر، به بازگشت از عقايد انحرافي، فرا مي خواند.
حادثه فوق و برخورد خليفه، قبل از قدرت آل بويه و حضور آنان در بغداد، رخ داد. اين مسأله، نشان مي دهد که شيعيان، حتي قبل از حاکميت آل بويه، از چندان موقعيت و نفوذي در مرکز خلافت بهره مند بودند که توانستند خليفه ر، با خود همراه کنند و او را برضد رهبر متعصب فرقه حنبلي در بغداد وادارند. غير از محله کرخ، که مرکز اصلي شيعه در بغداد بود، محلاّت و مناطق ديگري نيز، به شيعيان، اختصاص داشت. از اشارات ابن جوزي، مي توان استفاده کرد که محله هاي: براث، سوق السلاح، باب الطاق، سوق يحيي، الفرضة (که به بندر مشهور بود.) نيز جايگاه شيعيان بوده است.2
مقدسي، در ارتباط با شهر بغداد چنين حکايت مي کند:
(در بغداد، اکثريت با حنبلي ها و شيعه است.)3
کوفه، از ديگر مراکز اصلي و ديرين شيعه است. گرچه در قرن چهارم، اقتدار آن کاسته شده، امّا همچنان از شهرهاي عمده عراق، محسوب مي شده است. مقدسي، جغرافي نگار معروف مسلمان، که در اين قرن مي زيسته، به اين نکته تصريح مي کند که جز محله باب کناسة، باقي کوفيان در زمره شيعيان هستند.4
بصره، از مراکزي بود که تا قبل از قرن چهارم، شيعيان در اقليت کامل در آن مي زيستند. جاحظ، کوفه را شهري علوي و بصره را شهر هواداران عثمان مي خواند. اما مقدسي، اظهار مي دارد که در دوره وي (قرن چهارم)، بيشتر بصريان قدري و شيعه هستند.5
اين مطلب، نشان مي دهد که در اين شهر (در معادله جمعيتي) شيعه، از موقعيت مقتدري برخوردار بوده است. ناصر خسرو، که در قرن پنجم هجري، مي زيست، به هنگام ديدار از شهر بصره، با 13 مَشهد، به نام علي(عليه السلام) بر مي خورد که زيارتگاه مردمان بود6و اين، نشاندهنده رواج انديشه شيعي شهري بود که از قديم، به شهر عثماني و مخالفت علويان، شناخته مي شد.
در منطقه شامات، مذاهب اهل سنت اکثريت را در اختيار داشتند، امّا در پاره اي از مناطق و شهره، شيعه حضور محسوس دارد. مقدسي، اظهار مي کند که اهل طبريه و نيمي از نابلس و قدس و بيشتر عمان، شيعه هستند.7
در منطقه جزيرة العرب، پايگاههاي شيعه در مناطقي از يمن: هجر و صعده، و عمان: منطقه راي، است.8در منطقه مصر و مغرب، فتواي رسمي مذهب دولت فاطمي است، ولي مذاهب اهل سنت، اکثريت جمعيت را در اختيار داشتند.
در خراسان بزرگ، شيعه پايگاه چشمگيري نداشت. حکومت ساماني و بعد غزنوي، با انديشه ها و گرايشهاي شيعي، ستيزمندانه برخورد کردند. مقدسي، تنها راجع به شهر رقه، در منطقه قهستان، مي گويد که آنان شيعه هستند و در مورد نيشابور نيز اظهار مي کند که تشيع در آن جا جاذبه دارد.9
در گرگان، مازندران و مناطق کوهستاني گيلان: منطقه ديلم، شيعه مقتدر و پرآوازه بود. دولتهاي علويان در طبرستان و نيز قيام آل بويه از منطقه شمالي و کوهستاني گيلان، نشانه اي از اقتدار شيعه در اين منطقه بود.
قم، از مراکز اصلي شيعه بود. از دوره حضور ائمّه شيعه، همگان اين شهر ر، شهر شيعي شناخته اند. بسياري از اصحاب امامان و راويان، از اين مرکز برخاسته اند.
جمعه، که نمودي از مراسم رسمي دستگاه حکومت بود، در اين شهر، رونق نداشت. تنها در دوره آل بويه است که مجدداً اين مراسم، احيا گشت.10در مجموع، آوازه تشيع قم، در جهان اسلام طنين افکن بود.
در ري نيز، شيعه پايگاه مقتدري داشت. نجاشي درباره کليني، اظهار مي دارد:
(چهره سرشناس شيعيان در ري بود.)11
در سال 420 که سلطان محمود غزنوي به ري هجوم برد، بسياري از شيعيان را به قتل رسانده درباره برخورد وي، نوشته اند:
(با شيعيان، که در اين تاريخ نيمي از جمعيت شهر ري و تمامت مردم نواحي و از جمله پهنه تهران را تشکيل مي داد، راه خشونت و ايذاه را در پيش گرفت و بسياري از ايشان را از دم تيغ گذراند... محمود به شيعيان تهمت قرمطي بودن مي زد و بسياري از اکابر ايشان را به همين تهمت به چوبه دار کشيد).12
حادثه فوق، نشان مي دهد که در قرن چهارم، شيعه در شهر ري، فراوان بوده است. عدد شيعه در منطقه خوزستان. مقدسي اظهار مي کند که نيمي از مردم اهواز، شيعي مذهب هستند.13 در مناطق فارس، از وجود پايگاهها و مراکزي براي شيعه در کرانه هاي دريا ياد مي کند. 14در منطقه سند، از شهر ملتان ياد مي کند که باور شيعي دارند.15 آنان، شيعه اسماعيلي بودند. براي فاطميان مصر، خطبه مي خواندند و هدايا و پيشکش به سوي خليفه فاطمي، مي فرستادند.16
مجموع مطالب در اين فصل، نشان مي دهد که در قرن چهارم، تشيع در مناطق مختلف جهان اسلام، پايگاههايي مقتدر و جدّي، در اختيار داشت. کساني که مي کوشند گسترش انديشه شيعي را تنها و امدار دولتهايي چون: آل بويه بدانند، راه صوابي را نمي پويند. بله، دوره آل بويه، فرصتي مغتنم براي شيعه بود و در فصل پسين، از آن ياد خواهد شد. امّا اشارات گذشته، نشان مي دهد که انديشه شيعي، حتي قبل از قدرت بويهيان، تفکّري مطرح و جدّي در جهان اسلام بود.
حکومتهاي شيعي
نيمه دوم قرن سوم، شيعه تجربه اولين اقتدار سياسي ر، گذراند. در شمال ايران، در منطقه طبرستان، حکومت علويان، شکل مي گيرد. در فاصله 250 تا 270ه، داعي کبير و پس از وي، داعي صغير تا 287، حکومت مناطق مختلفي از طبرستان را در اختيار مي گيرند. در آن سال، حکومت علويان از دولت ساماني، شکست مي خورد. امّا پس از چندي، در سال 301هـ . ق. داعي ناصرالحق، حکومت را در اختيار مي گيرد. پس از وي، حسن بن قاسم تا 316 هـ . ق. حکومت مناطقي از شمال ايران ر، در دست دارد. در آن سال، حکومت علويان، به دست سرداران ديلمي برچيده مي شود و اولين تجربه حکومت شيعي، به شکست مي انجامد.17
در گرايش مذهب رهبران علوي طبرستان، ابهاماتي وجود دارد. غالب مورخان، آنان را زيدي، خوانده اند، ولي شايد بتوان قرايني بر شيعه دوازده امامي بودن آن ارائه کرد.18
حکومت شيعي ديگري که در اوائل قرن چهارم رخ نمود، دولت حمدانيان بود. اين دولت شيعي، از درون قبائل عربي برخاست و به نوعي استقلال و خودمختاري در برابر خلافت عباسي دست يافت. مرکز اصلي اين دولت، در موصل وحلب بود.
ناصرالدوله حمداني، در منطقه موصل از سال 317 مستقر بود. سيف الدوله حمداني، از سال 332، در حلب حکومت يافت. تمايلات شيعي اين دولت، مشهور بود.19 در پولهاي مسکوک بازمانده از دولت حمداني، به امامت و ولايت حضرت علي(عليه السلام) تصريح شده است.20 دولت سيف الدوله حمداني، به خاطر مجاورت مرزي با بيزانس (روم شرقي) درگيريها و جنگهاي متعددي با آن کشور داشت. گفته مي شود: چهل جنگ بين دولت حمداني حلب و روم شرقي، رخ داد.21 جنگهايي که گاه به سود دولت حمداني حلب بود و گاه روم شرقي، پيروز بود.
دولت حمداني، به دانش دوستي و هنرپروري شهره بود. بخشي از دانشوران و اديبان قرن چهارم، با دربار حمداني ارتباط داشتند. ناموراني چونان: ابونصر فارابي، المتنبي، ابوالفرج اصفهاني و...
دولت حمداني، تجربه ممتدتري از يک حکومت شيعي بود. اين دولت، گرچه در شمال عراق، دوامي نيافت و به سبب درگيري با آل بويه، پس از چند دهه از پا درآمد، امّا دولت حمداني حلب، تا سال 394، ادامه يافت و پس از آن، از توابع قلمرو دولت فاطمي شد.
دولت مقتدر فاطمي ، تجربه ديگري از حکومت شيعي بود. اين دولت، گرچه از غرب افريقا برخاست، امّا به سرعت توانست خود را در مجاورت مرزهاي خلافت عباسي قرار دهد و خطري جدّي براي آن حکومت به حساب آيد. مخاصمات و رقابتهاي دولت هاي عباسي و فاطمي، حدود 3 سده، ادامه يافت، تا آن که حکومت فاطمي، به دست ايوبيان، برچيده شد.22
دولت فاطمي، گرچه به يک گرايش شيعي وابسته بود (اسماعيليه)، اما در مجموع، نشانه اي از قدرت رو به رشد شيعه در جهان اسلام بود. توسط اين دولت، سنّتهاي و شعاير شيعي، چون: مراسم عيد غدير، عاشورا و... در مصر و مناطق تابع حکومت فاطمي، رواج يافت.23 سنتها و مراسمي که در نيمه دوم قرن چهارم در منطقه خلافت عباسي توسط آل بويه نيز رسميت يافت و در سده هاي بعد، جزو مراسم رسمي و سنتي مراکز شيعي نشين شد.
دولت فاطمي، منبعي براي الهامات شيعي در خارج از قلمرو خويش نيز، بود. گرايشهاي اسماعيلي در کشورهاي عربي و نيز ايران، ارتباط معنوي و تشکيلاتي با آن دولت، داشتند جنبش قدرتمند اسماعيلي در قرن چهارم به بعد، اعتماد معنوي و روحي به دولت فاطمي داشت. کساني مانند ناصر خسرو، در غربت سمنگان، به ياد خليفه فاطمي مصر، جان مي يافتند و در گسترش باورهاي شيعي، مي کوشيدند.24
حکومت ديگر شيعي در اين دوره، دولت آل بويه است. اين سلسله،توانست از منطقه ري تا پايتخت خلافت عباسي ر، تحت پوشش قرار دهد. حضور اين سلسله در مرکز خلافت عباسي، به آن ويژگي خاص بخشيد. دستگاه خلافت که در برابر رهبران شيعي ايستادگي کرده بود و آنان را در دوره هاي متوالي، حبس و شکنجه و آزار کرده بود، اينک در اختيار و مقهور يک سلسله شيعي قرار گرفته بود.
رابطه سلسله آل بويه با خلافت عباسي ، در دو برهه مي توان خلاصه کرد:
1 . دوره حاکميت مطلق آل بويه بر دستگاه خلافت: در اين مقطع، 334 تا 389هـ . ق، خليفه از امتيازات سنتي، خويش خلع شد. در اين دوره، سلاطين آل بويه، مستقر در بغداد، حکومت حقيقي را در اختيار داشتند. در همين دوره است که در سال 352 هـ. ق توسط معزّالدوله، مراسم سوگواري عاشورا و نيز جشن و سرور در روز عيد غدير، علني مي شود و از سوي حکومت، رسميّت پيدا مي کند.25
2 . تضعيف قدرت آل بويه در دربار عباسي: اين مقطع، 447 ـ 389هـ . ق. قرار داشت دو عامل در تضعيف آل بويه و احياي نسبي قدرت خلافت، مؤثر بود:
1 . زوال تدريجي قدرت آل بويه، به خاطر غيبتهاي مکرر امراي آل بويه از بغداد.
2 . ظهور سلطان محمود غزنوي در خراسان بزرگ (389 هـ . ق.) سلطان محمود غزنوي، با فتوحات مکرر، دولت مقتدري را در شرق خلافت اسلامي، پديد آورد. وي، مکرراً خود را وفادار دستگاه خلافت عباسي نشان داد. همچنين خود ر، دشمن سرسخت دشمنان خليفه، بويژه قرمطيان و شيعيان مي خواند. جهت گيري سلطان غزنوي، اميدهاي نوي را در دل خلافت بغداد، پديد آورد. بازگشت مجدد به دوره اقتدار و سقوط سلسله شيعي که دستگاه خلافت را به بازي گرفته بود.
در حاشيه مسأله پيدايش دولتهاي مقتدر شيعي، در اواخر قرن سوم و قرن چهارم، نکات ذيل، مي تواند سودمند بنمايد:
1 . پيدايش دولتهاي شيعي، در اين دوره، توانست فرصت تجديد قوا را براي شيعه پديد آورد.26
توضيح بيشتر آن که جنگ و گريز مداوم شيعه، در سده هاي اوليه، اين خطر را پديد آورد که مصادر اصلي انديشه شيعي (احاديث ائمه شيعه و...) ناياب شود و به مرور زمان، از دسترس خارج گردد. تفکّر شيعي، از مباحثه و آموزش، محروم بماند و در نتيجه تکامل فهم ديني، دشوار گردد. حالت اختفا و زندگي تقيه اي، دسته بنديهاي دروني را افزون کند و...
نکات فوق، گوشه اي از مشکلات شيعه در دوره سختي و اختفاست. ادامه اين شرايط، مي توانست تشيع را در سطح انديشه اي فرقه اي و غير بارور، متوقف سازد و امکان پويائي و قدرت معارضه آن را با گرايشهاي مذهبي ـ فکري ديگر، سلب کند.
پديدار شدن سلسله هاي شيعي، دوره فترت را براي عالمان مذهبي پديد آورد. فقيهان، محدثان، متکلمان و فيلسوفان شيعي،توانستند در فضاي مناسب موجود،مصادر و منابع متفرق شيعه را باز يابند. به احيا و تهذيب احاديث بپردازند. آنان توانستند با مباحثات فقهي و کلامي، حقيقت انديشه شيعي را باز گويند و پيرايه هاي موهوم ر، بزدايند. در پرتوي امنيت اجتماعي براي شيعه، زمينه را براي جذب نيروهاي جديد فراهم کنند و...
آثار فوق، ايجاب مي کند که نقش دولتهاي شيعي در اين دوره، مثبت ارزيابي شود. حرمت نهادن عالمان شيعي به امراي شيعي مسلک، برخاسته از درک آنان از واقعيّت موجود زمان بود. آنان، دريافته بودند که فرصت موجود، ابزاري مؤثر و کار آمد در راه گسترش انديشه شيعي است و با اين تلقّي، روابط و مناسبات مناسبي با آنان برقرار کردند.
2 . حکومتهاي شيعي، در اين دوره گرفتار مشکل عام قدرتهاي بشري شدند. پس از مدتي، به اسراف و اتراف روي آوردند. خوشگذراني را پيشه کردند. در مسير حفظ قدرت و يا بسط آن، حتي به نزديکان خويش، رحم و شفقت نکردند. جنگهاي مداوم در راه گسترش قدرت و ياحذف رقب، تاريخ اين دولتها را رقم زد و آنان ر، در پيچ و خم قانون فراگير منحني اعتلا و انحطاط قدرتهاي سياسي قرار داد. مروري حتي اجمالي بر تاريخ مکتوب و ماندگار از اين دولته، نشانگر راستي اين دعوي است.
3 . تنازعات دروني حکومتهاي شيعي، مشکل ديگر بود. در حدود يک قرن و نيم حاکميت آل بويه، تنازعات مداومي ميان برادران و بستگان، رخ داد. لشکرکشيهاي پيوسته دروني که در نهايت، تضعيف هر دو دسته متخاصم را به دنبال داشت. از سوي ديگر، سلسله هاي شيعي با يکديگر، همدلي نشان نمي دادند. منازعات پيوسته اي ميان دولت حمداني شمال عراق (موصل) و سلسله بويه رخ داد و در نهايت، دولت شيعي حمداني موصل، توسط آل بويه سرنگون شد.28
در مجموع، دولتهاي شيعي در اين دوره، به جاي درک موقعيت و احساس شرايط، به منازعات قدرت، دلخوش شدند و آينده اقتدار را در اين داو، به رايگان باختند. نتيجه آن شد که پس از سقوط آل بويه (و پس از اندي خلافت فاطمي) شيعه تا دوره صفويه، از دستيابي حکومت سياسي مقتدر، محروم ماند.
منازعات فرقه اي
قرن چهارم، اوج تضادها و اصطکاکهاي مذهبي است. در اين ميان، مخاصمات سنّيان و شيعيان، فصلي مهم از تاريخ را در بر دارد. مروري گذرا بر تاريخ ابن اثير، نشانگر گوشه اي ازاين حوادث، خواهد بود:
345 هـ . ق. اختلاف سختي ميان اصفهانيان و قميان اتفاق افتاد. عامل آن، اين بود که از فردي قمي، که از ملازمان مسؤول پليس و امنيت اصفهان بود، نقل شد که يکي از صحابه را دشنام داده است. مردم، شورش کردند و در جمعي انبوه، گرد آمدند و در اداره پليس، تجمع کردند. گروهي در اين حادثه، به قتل رسيدند. مردم اصفهان، اموال تاجران قمي را غارت کردند. خبر به رکن الدوله، رسيد29...
353هـ. ق. در اين سال، همچون سال پيش، معزوالدوله دستور داد بازارهاي بغداد را ببندند و مراسم عزا بپادارند. در نتيجه برخورد سختي ميان شيعيان و سنّيان اتفاق افتاد. گروهي مجروح شدند و اموال فراواني،غارت شد.30
362 هـ . ق. در اين سال، يکي از مأموران دولتي و متعصب اهل سنّت، محلّه کرخ را به آتش مي کشد. آتش گسترده اي، اين مرکز شيعي نشين را در بر مي گيرد. هفده هزار در آتش مي سوزند، سيصد دکان و خانه هاي فراوان، طعمه حريق مي شوند، سي و سه مسجد نابود مي گردد31 و...
380هـ . ق. پس از بازگشت بهاءالدوله از بغداد به اهواز، عياران در دو سوي بغداد، آشوب کردند. درگيريهايي بين شيعه و سني رخ داد. کشتار فراواني، اتفاق افتاد. برخي از محلّه ه، به آتش کشيده شد. اموال فراوان،غارت رفت. خانه هايي خراب شد. چندين ماه، آشوب ادامه داشت تا بهاءالدوله، به بغداد بازگشت.32
382 هـ. ق. در اين سال، مجدداً ميان اهل کرخ، مرکز شيعه نشين بغداد، و سنيان، درگيري رخ داد. محمد بن الحسن بن الحاجب، به رفع آشوب پرداخت. آن قدر کشت و دار زد تا شهر آرام گرفت!33
389 هـ . ق. اهل بصره، در مقابل جشن و سرور عيد غدير و نيز عزاداري عاشور، دو روز را براي عزا و جشن قرار دادند. بيست و شش ذي الحجه را به عنوان: روز غار، قرار دادند و در آن روز، به جشن و سرور مي پرداختند. هيجده محرم را به عنوان سالگرد قتل مصعب بن زبير، روز عز، اعلان کردند و به عزاداري، رو مي آورند.34
391 هـ . ق در اين سال، اهل سنّت به پشتيباني نيروهاي ترک بغداد، عليه شيعيان محلّه کرخ هجوم مي بردند.35
393هـ . ق . در بغداد، فتنه سختي در گرفت. مفسدان و رهزنان، مسلّط شدند. بهاء الدوله، ابوعلي استاذ بن هرمز، عميد الجيوش، را به عراق، فرستاد تا امور را سامان دهد.پس از رسيدن به بغداد، دستور داد که اهل سنّت و شيعه، حق اظهار مذاهب و عقايديشان را ندارند. پس از آن، شيخ مفيد را تبعيد کرد.36
398 هـ . ق. در ماه رجب، آشوبي در بغداد اتفاق افتاد. آغاز آن، چنان بود که فردي از هاشميان محلّه باب البصره، پيش شيخ مفيد آمد و او ر، آزار داد. شاگردان شيخ، برآشفتند و به سوي ابوحامد اسفراييني و ابن اکفاني، دو فقيه اهل سنّت بغداد رفتند و آنان ر، دشنام دادند. فقهاي ديگر اهل سنت را نيز، جستجو کردند، آنان گريختند. ابوحامد اسفراييني، به منطقه دار القطن منتقل شد. فتنه و آشوب، بغداد اوج گرفت. سلطان،دستور داد عده اي را گرفتند و به زندان، افکندند. شهر، آرام شد. ابوحامد اسفراييني، به مسجد خويش بازگشت و شيخ مفيد، از بغداد، تبعيد شد. علي بن مَزيد در رابطه با وي، شفاعت کرد و به بغداد، بازگشت.37
406هـ .ق. اختلاف و نزاع ميان محله کرخ و محله باب الشعير، رخ داد. فخرالملک، عملکرد شيعيان محله کرخ را ناشايست دانست و آنان ر، از برپايي مراسم نوحه و عزاداري پنج روز عاشور، منع کرد.38
407 هـ . ق. در اين سال، شيعيان بسياري در مناطق گوناگون افريقيه، يه قتل رسيدند. منشأ آن، چنان بود که معزّبن باديس به قيروان آمد، به جمعي برخورد کرد، گفت: اينان کيانند؟ پاسخ دادند: جماعت رافضه هستند و ابوبکر و عمر را دشنام دهند. معزّبن باديس گفت: خداوند از ابوبکر و عمر راضي باد.
بلافاصله،عوام قيروان، به محله شيعيان، المقلي، آمدند و آنان ر، به قتل رساندند و اموالشان را غارت کردند. ريشه آن هم، چنان بود که نظاميان و هواخواهان آنان، به غارت اموال شيعيان، طمع داشتند. والي قيروان نيز، آن را مي خواست; زيرا شنيده بود که ابن باديس مي خواهد او را برکنار کند. در نتيجه مي خواست شهر را به آشوب بکشاند.
در اين حادثه، جمع بسياري از شيعه، نابود شدند و در آتش سوختند و خانه هاي آنان، غارت گرديد. در پي آن کشتار شيعه در تمام افريقيه، آغاز شد. گروهي از باقيماندگان آنان، در قصر منصور، در نزديکي قيروان، تحصّن کردند. اما عوام، آنان را محاصره کردند و بر آنان سخت گرفتند، تا آن که از گرسنگي به تنگ آمدند. يکايک آنان، که بيرون مي آمدند، کشته شدند. گروهي از آنان در مهديّه، به مسجد جامع، پناه بردند، امّا در همان ج، به قتل رسيدند! شاعرانِ بسياري، از اين حادثه ياد کرده اند. گروهي فرحناک و شادمان و جمعي اندوهگين و گريان!39
407 هـ . ق. اختلافي بين اهل سنت و شيعه در شهر واسط رخ داد. سنّيان، پيروز شدند و رهبران شيعي و علويان، به علي بن مَزيد پناه بردند و از او، ياري طلبيدند.40
408 هـ ق. آشوبي ميان سنيان و شيعيان بغداد، درگرفت. القادر بالله، از شيعه، معتزله و ديگر مذاهب،تعهد خواست که در مسائل مذهبي، از مناظره و مباحثه، پرهيز کنند. او تهديد کرد که هرکس نافرماني کند، مجازات خواهد شد.41
وقايع فوق، مي تواند گوشه اي از موقعيت و مسائل شيعه را در مقطع اوج فعاليت و شهرت شيخ مفيد، بازگو کند. فضاي اجتماعي که شيعه با آن درگير بود و رهبر مذهبي شيعه، شيخ مفيد، تماس نزديکتري با آن داشت و در کشاکش آن حوادث، حداقل سه تبعيد و نيز توهينها و آزارهايي ر، به جان خريد.
در حاشيه رخدادهاي ياد شده، اشاره اي به چند نکته مي تواند سودمند باشد:
1 . اقتدار آل بويه، اين سود را داشت که به شيعه، موقعيتي رسمي بخشيد،اما در جنب آن، حسدها و کينه هايي را نيز پروراند. نتيجه آن شد که در شرايط غيبت آل بويه از بغداد و يا دوره ضعف آنان، کينه توزيها از سوي عوام اهل سنت و گاه خواص! اوج يافت و شيعه، مورد شکنجه ها و آزارهاي مکرر قرار گرفت.
2 . شيعه اماميّه در اين دوره، به قدرت آل بويه تکيه کرد. اين اتک، سودمنديهاي بسياري را داشت، اما بناچار جامعه شيعي، در معادلات سياسي نيز جاي يافت. آل بويه، رقبا و دشمناني داشتند. در بغداد قواي نظامي ترکان، رقيب جدّي ديلميان به حساب مي آمدند، نتيجه صف بنديه، آن شد که نيروي نظامي ترکان در بغداد، به عنوان نيروي حامي اهل سنت، به حساب آيد. در تمامي رقابتهاي ترکان و ديلميان، به گونه اي پاي سنيان و شيعيان نيز به ميان مي آمد. اهل سنّت بغداد، به نيروي نظامي ترکان دلبستگي نشان مي دادند و شيعيان، نيروي نظامي آل بويه را به حمايت مي طلبيدند.
3 . گوشه اي از نمونه هاي ياد شده، نشان مي دهد که چگونه بخش عمده اي از منازعات، از هواها و آمال جاه طلبان و ثروت اندو زان برخاسته بود. نمونه قتل و غارت و حشيانه شيعه در منطقه افريقيه، از آن نمونه هاست. حاکم شهر، براي ناامن نشان دادن شهر و تثبيت خود، جماعت اهل سنت را بر شيعيان مي شوراند، نظاميان به نيت نهب و غارت، به آشوب دامن مي زنند. اين نمونه، گوشه اي از روايت تاريخ است.
4 . قرن چهارم، دوره ضعف و افول خلافت عباسي است. ضعف دستگاه خلافت، ميداني را براي مباحثات و ارائه آزاد انديشه ها و افکار، فراهم آورد. فيلسوفان، متکلمان، و فقيهان مذاهب و فرق مختلف اسلامي، به عرضه متاع فکري خويش پرداختند. مباحثات پردامنه اي درگرفت. اين گونه مناظرات و مباحثات، گرچه در تکامل دانشهاي ديني، مؤثر افتاد، امّا موجب شد که احساسات عوام نيز، اوج بگيرد و تعصبات فرقه اي، مجال ظهور و بروز پيدا کند. التهاب عواطف مذهبي، شورشها و آشوبهايي را پديد آورد. سوء تفاهمهايي را سامان داد. به رقابتهاي بي فرجاخم، دامن زد. نتيجه آن شد که به عنوان نمونه: چون شيعه، روز عيد غدير را جشن و سرور مذهبي خويش، قرار داده بود، متعصّبان اهل سنّت، در انديشه احياي روز غار و تجليل از خليفه اول، برآمدند و بيست و شش ذي الحجّه ر، روز عيد و جشن قرار دادند. و از اين نمونه ه، فراوان رخ داد. انرژي متراکم و انباشته در جهان اسلام، صرف منازعاتِ بي حاصل شد. در شرايطي که امپراتوري بيزانس، خيالاتي داشت و حوزه ارضي مسلمانان، در معرض تاخت و تاز آنان بود، رقابت ترک و ديلم، شيعه و سني و... مسأله اصلي جهانِ اسلام شده بود. ن تيجه اين روند ناميمون، آن شد که در دهه هاي پاياني قرن چهارم، علايم ضعف و انکسار در تمدن اسلامي رخ نمود و قرن پنجم هجري، مبدأ انحطاط براي آن تمدن شکوهمند گشت. در دهه پاياني اين قرن جنگهاي صليبي، شکل گرفت و حدود دويست سال، جهان اسلام را به خود مشغول کرد. واقعه اي که ريشه و مايه آن ر، بايستي در شرايط نامناسب منازعات فرقه اي قرن چهارم، جستجو کرد.
موقعيّت اجتماعي شيعه
شيعه در دوره اموي، در حاشيه قدرت زيست. در اين دوره، هيچ شخصيّت آشناي شيعي را نمي بينيم که به دورن دستگاه حاکميّت، ره بيابد. زيرا حکومت اموي، ميداني براي حضور شيعه در صحنه مديريت، باقي نگذاشت.
در دوره عباسيان، گاه و بيگاه زمينه هايي براي حضور شيعه در بخشهايي از دستگاه حکومت پديد آمد. در مواردي، شيعيان با مخفي نگه داشتن باورهاي مذهبي خويش، توانستند به مناصب نسبتاً عمده و مهمي دست يابند. شخصيتهايي چون: ابن يقطين، نجاشي، والي اهواز، و ... از اين نمونه هايند.
با آغاز دوره ضغف خلافت عباسي پس از متوکّل، شيعيان توانستند موقعيتهاي مناسبتر سياسي و اجتماعي ر، کسب کنند. حتي پاره اي از وزراي خلفاي عباسي، چون: خاندان آل فرات به گرايشهاي شيعي، شهرت دارند. خاندان نوبخت در بغداد و در دربار عباسي، نفوذ داشتند. ابو عبد اللّه حسين بن علي نوبختي، مدتي پست مهم وزارت خلافت عباسي را در اختيار دارد42 (در سال 325هـ) ابن مقله، شخصيت هنرمند و سياسي دوره عباسي، در شرايط ادبار روزگار، به حسين بن روح نوبختي، نائب سوم حضرت حجت، پناه برد تا موقعيت خود را در دربار عباسي، مجدداً تثبيت کند.43 خانه حسين بن روح نوبختي، محل رفت و آمد اعيان بغداد بود و امکانات مالي و قدرت اجتماعي وي، موجب آن بود که در دستگاه خلافت، حرمت و اعتباري ويژه، داشته باشد.44
نمونه هاي فوق، نشان مي داد که حتي قبل از حضور آل بويه در بغداد، شيعيان از قدرت سياسي و اجتماعي درخور و شايسته اي بهره مند بودند. هر چند اين نکته را نمي توان انکار کرد که با اقتدار آل بويه، اين روند سرعت يافت و در تمامي مناطق تحت سلطه آل بويه، شيعه اين امکان را يافت که به برخي از مناصب و پستهاي اجتماعي، دست يابد. تاريخ قم، از متون کهن و ارجمند اين دوره است و نويسنده آن، تصريح مي کند که برادر او مدّتي والي قم بوده است و در پرتوي نفوذ و امکانات او، توانسته است اطلاعات ذي قيمت تاريخ قم ر، گرد آوري کند.45
در دوره آل بويه، برخي از شيعيان عنوان: اميرالحاج را از سوي حکومت عباسي، دريافت کردند. نقابت علويان، در اختيار شيعه قرار گرفت. پدر سيد رضي و مرتضي، نقابت علويان را در اختيار داشت. در سال 394، حکم نقابت علويان، قاضي القضات امارت حج و ديوان مظالم را از سوي امراي آل بويه، دريافت کرد. خليفه عباسي تمامي موارد را جز قاضي القضاتي وي، تنفيذ کرد.46 پس از درگذشت وي، سيد رضي به مقام نقابت علويان، دست يافت و بر او لباس رسمي سياه، پوشانده شد. ابن اثير مي نويسد:
(او نخستين علوي بود که لباس رسمي سياه را پوشيد.)47
پس از فوت سيد رضي، سيد مرتضي مناصب نقابت علويان، امارت حج و ديوان مظالم را در اختيار گرفت.48
شيعيان، از چندان اعتبار و حرمتي در دستگاه آل بويه برخوردار بودند که بارها نقش سفارت و ميانجيگري را بر عهده داشتند. شريف احمد موسوي، پدر سيد رضي و مرتضي، مکرراً در مخاصمات و درگيريه، نقش ميانجي داشت.49
در مجموع، قرن چهارم هجري، دوره اي است که شيعه، امکان بيشتري براي احراز مناصب و پستهاي اجتماعي پيدا مي کند. مشاغل عمده اي را در اختيار مي گيرد و خود ر، با واقعيتهاي اداره اجتماعي، درگير مي کند.
نهضت فرهنگي شيعه
قرن چهارم، عهد باروري و شکوفايي فرهنگ شيعي است. در اين دوره تحولات بسياري رخ نمود و زمينه هاي باروري و رشد انديشه شيعي ر، فراهم ساخت. گوشه اي ازاين رخدادها مي تواند اهميت اين دوره را در تاريخ فرهنگ شيعه، بازگو کند.
1 . حديث: متون روايي شيعه در قرون اوليه، متفرق و پراکنده بود. تا سال 260هـ ق. بيش از شش هزار و ششصد اصل و کتاب نوشته شده بود که معروفترين آنه، اصول اربعمائه بود. در اواخر قرن سوم و در قرن چهارم است که انديشه (جوامع حديثي) پديد آمد. در ابتدا (کليني) با نگارش کافي و سپس صدوق با تدوين من لايحضره الفقيه در اين راه گام برداشت. در اوائل قرن پنجم، شيخ طوسي با تاٌليف تهذيب الاحکام و سپس استبصار اين راه را ادامه مي دهد. در پرتوي اين تلاش بي وقفه است50 که شيعه از داشتن (مجامع حديثي)، بهره مند مي شود وامکان اجتهاد متکي بر نصوص فراهم مي آيد.
2 . رجال: دانش رجال شيعه، در قرن چهارم، گستره اي وسيع يافت. مايه هاي محکم و اصيل علم رجال شيعي، در اين دوره پايه ريزي شد. شخصيتهايي، چون: ابوغالب زراري (م 376) ابو عمرو محمد بن عبد العزيز کشي، متوفي حدود نيمه قرن چهارم، حسين بن عبيد اللّه بن ابراهيم الغضائري (م 411) از ناموران اين فن در قرن چهارم، محسوب مي شوند. در پرتوي تلاش آنان دانش رجال در شيعه، قوت مي يابد و بازوي پرتوان اجتهاد ديني مي گردد.
3 . فقه: با پايان يافتن دوره غيبت صغري، شيعه، وارد تجربه جديدي مي شود. گرچه عملکرد فقاهت واجتهاد، در عصر حضور امامان، بي سابقه نبود، امّا اوّلاً حضور ائمه، امکان تصحيح انظار را فراهم مي آورد و ثانياً در مسائل نو پديد،امکان مراجعه به امام، مسدود نبود. آغاز غيبت کبري، فقيهان شيعه را در برابر مسائل ويژه اي قرار داد و سبکها و شيوه هايي را پديد آورد. در اين ميان، سه مسلک ذيل نام بردني ترند:
مسلک اول: گرايش اهل حديث که تلاش داشتند مسائل فقهي را با متن روايات و نصوص پاسخگويي کنند. کساني مانند ابن بابويه (م:329) و صدوق (م:381) را مي توان در اين زمره، نام برد.
مسلک دوم: گرايش کساني مانند ابن ابي عقيل (م: حدود 350) و ابن جنيد (م:381) که با انديشه بازتري برخورد مي کردند و گويا ابن جنيد، از به کار بردن قياس و يا امتحانات عقلي امتناعي نشان نمي داده است.
گفته اند: عضدالدوله، فتواي ابن جنيد را مبناي حکومت خويش قرار داده بود. اگر چنان دعويي راست باشد، مي توان اين احتمال را جدّي گرفت که فتاوي ابن جنيد، کارسازي بيشتري را در قوانين حکومتي داشته است.
مسلک سوم: گرايش ميانه که از سوي شيخ مفيد و سپس شاگردان وي، تعقيب شد. اين گروه ضمن حرمت نهادن به نصوص، براي قوانين دانش اصول ارزش و بها قائل بودند، در نقل فتاوي، به روايت متن نصوص تقيّد نداشتند و...
گرايش اخير، به مرور، مسلک مسلط و حاکم فقهي شد. فقيهان شيعي پس از شيخ مفيد، به مسلک وي گرويدند و تا دوره اخباريان، انديشه بلامنازع در سبک اجتهاد ديني بود.
4 . اصول: دانش اصول در دوره حضور امامان، شکل يافت و رساله هايي در مباحث اصولي، نگاشته شد. اما آن نگاشته ه، عمدتاً درباره يک يا چند موضوع اصولي نوشته شده است. در قرن چهارم، تأليفات جامع اصولي رخ مي نمايند. شيخ مفيد، با نگارش يک دوره نسبتاً جامع (هر چند مختصر) اولين گامها را بر مي دارد.51 شاگرد وي، سيد مرتضي، با نگاشتن: الذريعه الي اصول الشريعه، اين راه را ادامه مي دهد و شيخ طوسي باتأليف: العدة في الاصول اين راه را تکميل مي کند.
5 . کلام: دوره آزادي فکري و امنيت نسبي شيعه، اين امکان را براي عالمان شيعي پديد آورد که با مناظرات و تأليفات، دانش کلامِ شيعي را بارور سازند. مناظرات متعددي از سوي شيخ صدوق در حضور رکن الدوله رخ مي دهد که وي، به برخي از آنها در کتاب اکمال الدين، اشاره مي کند. شيخ مفيد، سراسر حيات پربار خويش ر، در مرزباني از حوزه اعتقادي شيعه مي گذراند. کتاب الفصول المختاره من العيون والمحاسن بخشي از مناظرات اوست که توسط شاگرد وي، سيد مرتضي، گردآوري شده است. از اين مجموعه استفاده مي شود که او با شخصيتهاي بنام از فرقه هاي اسلامي و غير اسلامي بحث و مناظره داشته است. معتزليان، زيديان، پيروان مذهب کرابيسي، اسماعيليان، عباسيان جبري مسلکان اهل حديث و ملحدان طرفهاي بحث و مناظره شيخ مفيد در اين مجموعه هستند. توجّه به تفاوت ديدگاههاي مذاهب ياد شده، مي تواند وسعت دانش مفيد را بازگو کند. همچنين اين نکته را نيز در بردارد که کلام شيعه، در پرتوي اين مباحثات توانِ خويش را بازيافت و قدرت بقا و گسترش در سده هاي بعد را پيدا کرد.
6 . ادب و شعر: در اين عهد، شاعران نام آوري در ميان شيعه پديد آمدند. تأليفات ادبي ماندگاري از سوي شيعه تدوين شد و مؤلفان شيعه در تاريخ ادبيات جهاني، درخشيدند. ابوالفرج اصفهاني، که از خاندان اموي بود، ولي گرايش شيعي داشت، با تدوين الاغاني و اهداي آن به امراي شيعي حمداني اثري جاودان پديد آورد. شاعرانِ توانايي نظير سيد رضي، در تاريخ شعر عربي، از ياد نابردني هستند. شاعراني که با هنر خدا داد خويش، توانسته اند نام شيعه را با برگ زرين در دفتر هنر و ادبيات انساني، بنگارند.
7 . کتابخانه ها: در اين دوره، کتابخانه هاي عظيمي در ميان شيعه، پديد آمد. مهمترين آن کتابخانه دارالعلم در محله کرخ بغداد بود که توسط شاپور بن اردشير تشکيل شد و تا زمان نهب و غارت آن، عمده ترين کتابخانه بغداد به شمار مي آمد.52 کتابخانه صاحب بن عباد، وزير شيعي آل بويه نيز، بي نياز از توصيف مي نمايد.53
کلمه پايــاني
در خاتمه سخن، مي توان بر اين نکته تأکيد ورزيد که ملته، در پرتوي شعور تاريخي شان حيات مي يابند. جامعه شيعي نيز مستثناي از آن نيست. تنها در سايه تلاشي وافر و بايسته درباره تاريخ تحولات شيعه، مي توان از گذشته خويش سخن گفت. با گرايشهاي مذهبي ديگر، بر خورد مناسب و معتدل را برقرار ساخت و در ادامه راههاي پيموده شده، مسير فرهنگ و دانش را پيش برد و راههاي نويني را براي تکامل فهم اسلامي و شيعي، فراهم ساخت.
بي ترديد، در مسير فهم تاريخ شيعه، بايستي زندگي و حيات فکري و اجتماعي شيخ مفيد را مورد ارزيابي جدي و تحليلي قرار داد. زيرا با تلاش او، شيعه در آغاز دوره غيبت، توانست پايدار بماند. و در صحنه منازعات فرقه اي و سياسي، نه تنها از گردونه اجتماعي حذف نشود، بلکه به عنوان فرهنگي قوّي و مقتدر، همچنان مطرح بماند. خداوند، پاداش جهاد فکري وي ر، صد چندان دهد و دعاي خير نسلهاي آينده اي چون ما را که وامدار بي چون وچراي او هستيم، نصيب او گرداند.
پي نوشت :
1 . تجارب الامم، ابن مسکويه، 322/1.
2 . المنتظم، ابن جوزي، 56/8 (نقل از: ماهيگيران تاجدار، مفيزا... کبير، مهدي افشار، 336).
5 ـ 3 . احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسي، علينقي منزوي، ج174/1.
6 . (سفرنامه)، ناصر خسرو، با حواشي دکتر محمد دبير سياقي، 156/.
7 . احسن التقاسيم، مقدسي، 256/.
8 . همان مدرک، 135/1.
9 . همان مدرک، 474/1.
10 . (همان مدرک).
11 . (رجال نجاشي)، 266.
12 . (تهران در گذشته و حال)، دکتر حسين کريمان، 74/. در همان ج، آمده است:
(سلطان محمود در ري، دويست چوبه دار برپا کرد و اکابر شيعيان را به دار کشيد و تا مدتي هم همچنان نگاهداشت. فرخي، در ضمن قصيده اي در مدح محمود، در خطاب به وي گفته است:
دار فرو بردي باري دويست گفتي کين در خور خوي شماست
هر که از ايشان به هوا کار کرد بر سر چوبي خشک اندر هواست
بسکه ببندد بگويند کين دار فلان مهتر و بهمان کياست
اينرا خانه به فلان معدنست روانرا اقطاع فلان روستاست
هيچ شهي با تو نيارد چخيد گر چه که با لشکر بي منتهاست.
(ديوان فرخي)، تصحيح عبد الرسولي، 20/.
13 ـ 14 ـ 15 ـ 16 . (احسن التقاسيم)، مقدسي، منزوي، 620/، 653، 707، 713.
17 . (نهضتهاي سياسي، ديني ايران)، سيد کاظم روحاني، 3/ ـ 20; (تاريخ مازندران) اسماعيل مهجوري، 86/ ـ 122.
18 . از آن جمله اين نکته که ناصر الحق، جدّ مادري سيد مرتضي و سيد رضي عالمان بنام شيعه امامي بود.
19 . (في الملوک المصر والقاهره)، جمال الدين ابوالمحاسن يوسف اتابکي، ج4 و 5; (تاريخ خلفاي فاطمي)، عبد الرحمن سيف آزاد.
20 . (ظهر الاسلام)، احمد امين، ج74/1.
21 . (تاريخ السياسي)، دکتر حسن ابراهيم حسن، ج121/3.
22 . (النجوم الزاهرة)، ج384/5.
23 . (همان مدرک)، ج55/4.
24 .(ديوان ناصر خسرو).
25 . الکامل، ابن اثير.
26 . مجله حوزه، 9/39.
27 . (تاريخ خلفاي فاطمي)، 29/ ـ 30; (تاريخ ايران و قرون نخستين اسلامي) جواد فلاطوري، ج158/1/ ـ 189; (تاريخ آل بويه)، فقيهي، فصول مختلف.
28 . (التاريخ السياسي)، دکتر حسن ابراهيم حسن، 117/3.
31 ـ 29 . (الکامل)، ابن اثير، ج517/8، 558 و 628.
41 ـ 32 . (همان مدرک)، ج76/9، 94، 168، 155، 178، 208، 263، 294، 295، 305.
44 ـ 42 . (خاندان نوبختي)، عباسي اقبال آشتياني، 219 ـ 220.
45 . (تاريخ قم) حسن بن محمد بن حسن قمي، ترجمه حسن بن علي بن عبد الملک قمي، 11/.
46 . (الکامل)، ابن اثير ، 182.
47 . (همان مدرک)، 242/.
48 . (همان مدرک)، 263/.
49 . (همان مدرک)، 39/.
50 . به عنوان نمونه: مرحوم کليني، مدت 20 سال در راه تدوين کافي عمر صرف کرد.
51 . متن اين رساله. در (کنزالفوايد)، کراجکي، نقل شده است.
52 . (آل بويه)، علي اصغر فقيهي. شاپور پسر وزير بهاء الدوله پسر عضدالدوله، در سال 381 کتابخانه اي تأسيس کرد که کتابهاي گوناگون، از هر علم و فني در آن يافته مي شد و نام دار العلم بر آن نهاده شده شماره کتابهاي اين کتابخانه، متجاوز از ده هزار مجلّد و داراي موقوفات فراوان بود. ظاهراً به اين علت به آن دار العلم گفتند که کتابهايي در علوم رياضي و هندسه و پزشکي در آن گرد آوري مي شد و علماي علوم مزبور، يک نسخه از تصنيفات خود را به آن جا مي فرستادند.
53 . (همان مدرک)، 534/. از کتابخانه هاي معروف آن روز، کتابخانه صاحب بن عباد، در ري بود که در هنگامي که نوح بن منصور ساماني، در نهان از او دعوت کرد به خراسان رود و در خدمت او باشد. يکي از عذرهايي که آورد، اين بود که تنها براي حمل کتابهاي علمي من، چهارصد شتر، يا بيش از اين لازم است. فهرست کتابخانه مزبور، در ده مجلد بود.
منبع: حوزه
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله