جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ساره، همسر قهرمان توحيد؛ هاجر، مهاجر سرزمين توحيد
-(3 Body) 
ساره، همسر قهرمان توحيد؛ هاجر، مهاجر سرزمين توحيد
Visitor 374
Category: دنياي فن آوري
بدون شک بررسي تاريخي اديان توحيدي و گسترش دعوت انبياء و پرچمداران توحيد به خداپرستي و يگانه‏پرستي نمي‏تواند فارغ از بررسي جايگاه و نقشي باشد که زنان در اين زمينه ايفا کرده‏اند. اين واقعيت جداي از آنچه که مقتضاي طبيعت اين دست امور اجتماعي و مردمي است و آن دست از رهبران حرکتهاي اجتماعي و اصلاحي که از سوي نزديکترين افراد خويش، همفکران و همراهان صالحي را داشته باشند در دستيابي به اهداف مورد نظر مشکلات کمتري را خواهند داشت و طبعا زمينه‏هاي موفقيت آنان بيشتر خواهد بود، براي آن، نمونه‏هاي تاريخي متعددي را در هر دو سوي قضيه مي‏توان شاهد گرفت و قرآن کريم در تبيين تاريخي اجتماعي حرکتهاي توحيدي انبياء پيشين، هم به کساني چون همسر نوح و همسر لوط اشاره مي‏کند که چگونه در مهد توحيد نه تنها باري از دوش همسران خود برنداشتند بلکه در صف مشرکان و مناديان شرک و مقابله با دعوت به توحيد قرار گرفتند، و هم به بانواني چون مريم، ساره، هاجر و مادر و همسر موسي(ع) که نقش مهمي را در به ثمر رسيدن رسالت آن انبياء بزرگ الهي داشتند. اين مهم در آن دسته از روايات و متون تاريخي که به شرح دعوت انبيا(ع) مي‏پردازد نيز به تفصيل آمده است.
مکه به عنوان پايگاه توحيد، و حج به مثابه کانوني از مناسک توحيدي و نمادي از نقش باورهاي توحيدي در زندگي و عملکرد زنان و مردان موحد، فرصتي مناسب براي بازشناسي جايگاه و نقش بانوان در دعوت به يکتاپرستي و رشد و فراگير شدن آن مي‏باشد. آنچه در اين مختصر مي‏آيد اشاره‏اي به سرفصلها و فرازهاي اصلي نقشي که ساره و هاجر در تثبيت و گسترش اديان توحيدي داشته‏اند مي‏باشد و عمدتا بر اساس آيات و پاره‏اي روايات ارايه خواهد شد. طبيعي است که در بررسي کامل اين نقش بايد گرايش عمومي زنان به انبيا(ع) و ايمان آوردن به دعوت آنان نيز به عنوان يک محور عمده مورد توجه قرار گيرد. اما چارچوب اين نوشته که به مناسبت ايام برگزاري حج ارايه مي‏شود پرداختن به جايگاه و حضور اين دو بانوي برجسته و شاخصي است که در گسترش توحيد و همراهي مستقيم با پيامبران(ع) و به بار نشستن دعوت آنان پيش از ظهور اسلام عزيز و حضور بانوان بزرگوار و والايي چون حضرت خديجه(س) و حضرت فاطمه(س) در صحنه گسترش توحيد و ارزشهاي توحيدي، تلاش و فداکاري کرده‏اند.

* ساره، همسر قهرمان توحيد

يکي از بانواني که در بررسي تاريخ انبيا(ع) و گسترش توحيد از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است ساره مي‏باشد. «لاحج» پيامبر، دو دختر دوقلو داشت که پدر ابراهيم(ع) و عموي ابراهيم(ع) با اين دو خواهر ازدواج کردند. ابراهيم(ع) از يک خواهر و ساره از خواهر ديگر تولد يافت. اين بود که ساره و ابراهيم، هم عموزادگان يکديگر بودند و هم دخترخاله و پسرخاله. البته مادر ساره پيش از ازدواج با عموي ابراهيم، با برادر ابراهيم به نام هامان ازدواج کرده بود و لوط پيامبر نتيجه آن ازدواج بود. از اين‏رو لوط، هم برادرزاده و هم خاله‏زاده ابراهيم بود، و ساره و لوط از طرف مادر، خواهر و برادر بودند.(1)

ساره مالک زيبايي و ثروت

ساره که از زيباترين زنان و مانند حوريه‏اي از حوريان بهشتي بود، از زنان ثروتمند به شمار مي‏رفت و زراعت و دامهاي بسياري داشت. زيبايي ساره تا آنجاست که گفته‏اند خداوند ده نعمت را به زن داد. از آن جمله زيبايي و جمال را به ساره داد.(2) علاوه بر اين، اموال زيادي بويژه دام و زراعت داشت که همه را در اختيار همسرش ابراهيم(ع) گذارد و ابراهيم(ع) با رسيدگي به اين اموال و دامها بود که وضعيت زندگي‏اش به مرتبه‏اي رسيد که هيچ کس در منطقه «کوثي» که محل زندگي او بود به پايه وي نمي‏رسيد. در روايتي از امام صادق(ع)، از جمله آمده است:
«و کانت سارة صاحبة ماشية کثيرة و أرض واسعة و حال حسنة و کانت قد ملّکت ابراهيم(ع) جميع ما کانت تملکه فقام فيه و أصلحه و کثرت الماشية و الزرع حتي لم‏يکن بأرض «کوثي ريا»(3) رجل أحسن حالاً منه.»(4)
ساره داراي گوسفنداني زياد و زميني گسترده و وضعيتي نيک بود و همه دارايي خويش را در اختيار ابراهيم(ع) در آورده بود و ابراهيم نيز به رتق و فتق و اداره آنها پرداخت و گوسفندان زياد شد و زراعت گسترش يافت تا آنجا که در سرزمين «کوثي ريا» مردي با وضعيتي بهتر از او وجود نداشت.
با اين همه آنچه ساره به دنبال آن بود جواني چون ابراهيم(ع) بود که هر چند انسان يتيمي است که از اموال و امکانات دنيا چيزي در خور ندارد اما فضايل و ارزشهاي انساني او است که ساره را به سوي خود جذب مي‏کند و پس از ازدواج نيز باعث مي‏شود همه دارايي خود را در اختيار او قرار دهد. فتوت و جوانمردي ابراهيم(ع) چيزي نبود که بر ديگران پوشيده باشد. بت‏پرستان در مواجهه با جريان شکسته شدن بتها با همين وصف به ابراهيم(ع) اشاره مي‏کنند:
«مَنْ فَعَلَ هذا بآلهتنا اِنَّه لمن الظالمين، قالُوا سَمِعنا فتيً يَذْکُرُهُمْ يُقالُ لَهُ ابراهيمُ».(5)

علاقه و احترام ابراهيم(ع) به ساره

بررسي تاريخ زندگي ابراهيم(ع) و ساره نشان مي‏دهد که ساره از احترام ويژه‏اي در نزد آن حضرت(ع) برخوردار بوده است که نمونه آن را مي‏توان در جريان دور ساختن هاجر و اسماعيل(ع) از پيش ساره شاهد بود؛ کاري که به درخواست ساره صورت گرفت. آن دو علاقه ويژه‏اي به يکديگر داشتند و نمونه‏هايي از علاقه و احترام آن دو به يکديگر را در ادامه خواهيم خواند.اينکه ساره همه اموال، دامها و زمينها و زراعت خود را به ملکيت ابراهيم(ع) در مي‏آورد، اين، علاوه بر اينکه فداکاري ساره را در جهت رشد و گسترش دعوت ابراهيم(ع) به توحيد و پيشرفت در تبليغ رسالت او را مي‏رساند، نشان از علاقه شديد ساره به شوهر دارد. حضرت ابراهيم(ع) نيز چنان که به اجمال خواهد آمد درِ خانه‏اش به روي همه باز بود و از ثروت و اموال خويش در جهت احسان به مردم و گسترش توحيد بهره مي‏جست و طبيعي است که در اين ميان، گاه نيز دچار تنگدستي شود. روايتي را که خواهيم آورد نشان مي‏دهد که آن حضرت حتي در چنين شرايطي نيز به فکر خشنود ساختن همسر خود ساره بود. امام صادق(ع) در تأکيد بر هديه دادن و سوغات آوردن براي خانواده، نمونه‏اي را از حضرت ابراهيم(ع) نقل مي‏فرمايد. مفاد اين حديث اين است که وقتي کسي از سفر برمي‏گردد، براي خانواده‏اش به هر مقدار مي‏تواند هر چند يک سنگ! سوغات بياورد. ابراهيم(ع) وقتي دچار تنگدستي مي‏شد سراغ قوم خود مي‏رفت. يک بار که به همين خاطر براي کمک گرفتن سراغ آنان رفت ديد که خود آنها نيز در قحطي و تنگنا قرار دارند؛ لذا دست خالي برگشت. وقتي نزديک خانه خود شد از مرکب خود پياده شد و خورجين آن را پر از ريگ کرد با اين هدف که روح ساره را آرامش دهد و او نگران نشود. موقعي که داخل خانه شد خورجين را از حيوان باز کرد و خود شروع به نماز نمود. ساره آمد و خورجين را گشود و ديد که پر از آرد است. مقداري از آن را خمير کرد و نان پخت. بعد به ابراهيم گفت:
نمازت را تمام کن و بخور. ابراهيم به او گفت: اين را از کجا آوردي؟! گفت: از آردي که در خورجين است. ابراهيم سر خود را به سوي آسمان بلند کرد و گفت: گواهي مي‏دهم که تو خليلي.
متن روايت چنين است:
اذا سافر أحدکم فقدم من سفره فليأت أهله بما تيسّر و لو بحجر فانّ ابراهيم(ع) کان اذا ضاق أتي قومه، و انّه ضاق ضيقة فأتي قومه فوافق منهم أزمة فرجع کما ذهب، فلمّا قرب من منزله نزل عن حماره فملأ خرجه رملاً ارادة أن يسکن به روح [زوجه خ ل [سارة، فلمّا دخل منزله حطّ الخرج عن الحمار و افتتح الصلاة، فجاءت سارة ففتحت الخرج فوجدته مملوءا دقيقا فاعتجنت منه و اختبزت، ثم قالت لا ابراهيم انفتل من صلاتک فکل. فقال لها: أنّي لکِ هذا؟ قالت: من الدقيق الذي في الخرج، فرفع رأسه الي السماء فقال: أشهد أنک الخليل.»(6)

نخستين زني که ايمان آورد

کسي چون ساره که در آن محيط شرک و کفر تنها چيزي که براي او جاذبه دارد ارزشها و فضايل انساني و توحيدي است طبيعي مي‏باشد که علي‏رغم دشواريهاي زياد به همراه برادرش لوط نخستين افرادي بودند که به ابراهيم گرويدند. او را نخستين زني شمرده‏اند که به ابراهيم(ع) ايمان آورد و لوط را نخستين مرد گرونده دانسته‏اند.(7)

تبعيد به همراه همسر

در جريان به آتش افکندن ابراهيم(ع) نيز اين همسرش ساره بود که از خداوند خلاصي ابراهيم(ع) را طلب مي‏کرد و پس از اين واقعه بود که ابراهيم و ساره و لوط را از آن شهر راندند و آنها به سوي سرزمين شام روانه شدند. او رنج سفر و غربت را بر خود هموار مي‏کند تا دعوت ابراهيم(ع) گسترش يابد.

اسماعيل(ع) دستاورد فداکاري ساره

ابراهيم(ع) تا دوران پيري در حالي که بيش از يکصد سال از عمر شريفش گذشته بود هنوز فرزندي نداشت. فداکاري قابل تحسيني که ساره در اين زمينه از خود نشان داد اين بود که حاضر شد کنيز خود هاجر را در اختيار همسرش ابراهيم(ع) بگذارد تا از وي داراي فرزند گردد. به نقلي، خود ساره اين پيشنهاد و درخواست را به ابراهيم(ع) کرد(8) و به نقل ديگر به دنبال درخواست ابراهيم(ع)، اين کار را کرد(9) و چنين بود که ابراهيم(ع)، اسماعيل(ع) را پيدا کرد. البته اندکي بعد، ساره نيز مشمول لطف الهي قرار گرفت و بشارت فرزندش اسحاق را و حتي يعقوب فرزند اسحاق را از جانب فرشتگان دريافت کرد:
«و لقد جاءت رُسُلنا ابراهيمَ بالبشري قالوا سلاما قالَ سلامٌ فما لَبِثَ أن جاء بعجلٍ حنيذٍ فلمّا رأي أيديَهم لا تصلُ اليه نَکِرَهُمْ و أوجس منهم خيفةً قالوا لا تخف انّا أُرسِلنا الي قوم لوطٍ و امرأته قائمةٌ فضحکتْ فبشّرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي أ ألد و أنا عجوز و هذا بعلي شيخا انّ هذا لشي‏ء عجيب قالوا أ تعجبين من أمر اللّه‏ رحمت اللّه‏ و برکاته عليکم اهل‏البيت انه حميد مّجيد».(10)
و به راستي، فرستادگان ما براي ابراهيم مژده آوردند، سلام گفتند، پاسخ داد: «سلام». و دير نپاييد که گوساله‏اي بريان آورد و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمي‏شود، آنان را ناشناس يافت و از ايشان ترسي بر دل گرفت. گفتند: مترس، ما به سوي قوم لوط فرستاده شده‏ايم. و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وي را به اسحاق و از پي اسحاق به يعقوب مژده داديم. همسر ابراهيم گفت: اي واي بر من، آيا فرزند آورم با آنکه من پيرزنم، و اين شوهرم پيرمرد است؟ واقعا اين چيز بسيار عجيبي است. گفتند: آيا از کار خدا تعجب مي‏کني؟
رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان باد. بي‏گمان، او ستوده‏اي بزرگوار است.
قرآن کريم در جاي ديگر آمدن فرشتگان و آوردن بشارت فرزند را اين گونه بيان مي‏فرمايد:
«هل أتيک حديثُ ضيفِ ابراهيم المکرمينَ اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال سلامٌ قومٌ منکَرون فراغَ الي اهلِهِ فجاء بعجلٍ سمينٍ فَقَرَّبَهُ اليهمْ قال ألا تأکلونَ فاَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفةً قالوا لا تَخَفْ و بَشَّرُوه بغلامٍ عليمٍ فأقبلتْ امرأته في صَرّةٍ فصکَّت وجهها و قالتْ عجوزٌ عقيمٌ قالوا کذلک قال ربّکِ انه هو الحکيم العليم».(11)
و بدين گونه بود که در حالي که ابراهيم(ع) در سن 120 سالگي و ساره در سن 90 سالگي بود خداوند اسحق را به آنان داد.(12)

مهمانداري خانه توحيد

از سوي ديگر، حضرت ابراهيم(ع) چنان که از آيات يادشده نيز استفاده مي‏شود درِ خانه‏اش به روي ميهمانان باز بود و اين ساره بود که ياور نزديک همسر در پذيرايي از آنان بود. در آيات مذکور ديديم که وقتي فرشتگان به صورت انسانهايي ناشناس بر ابراهيم(ع) وارد شدند آن حضرت(ع) به سرعت وسايل پذيرايي را فراهم ساخت و گوساله‏اي چاق و بريان شده را جلو ميهمانان گذاشت. تعبير قرآن در اين خصوص در باره ساره اين است:
«و امرأته قائمة»
که اشاره به آمادگي و ايستادن او براي پذيرايي از مهمانان دارد.
از طرف ديگر، ساره به درجه‏اي از ايمان و توحيد و معرفت رسيده است که هم کلام با فرشتگان مي‏شود و جزء معدود بانواني قرار مي‏گيرد که با عنوان «محدثه» از آنان ياد مي‏شود. و بدين گونه است که به صراحت آيات
يادشده، جزء اهل‏بيت حضرت ابراهيم خليل(ع) قرار مي‏گيرد و مشمول رحمت و برکات الهي مي‏گردد، اما کسي چون ام سلمه با همه عظمت و شخصيتي که دارد در جريان نزول آيه تطهير جزء اهل‏بيت پيامبر(ص) قرار نمي‏گيرد.

تربيت کودکان شيعيان

ابراهيم(ع) شيخ الانبياء و پيامبر بزرگ دعوت به يکتاپرستي است و همسرش ساره همسنگر وي در اين دعوت است. از همين جايگاه است که سرپرستي و تربيت فرزندان شيعيان و کودکان مؤمنان در عالم برزخ به آن دو سپرده مي‏شوند تا به آنها رسيدگي کنند و تحت تربيت خويش قرار داده و بعدا به پدر و مادر آنها تحويل دهند. اين مطلب را شيخ صدوق در روايتي با سندي صحيح از امام صادق(ع) نقل مي‏کند:
انّ اللّه‏ تبارک و تعالي کفّل ابراهيم و سارة أطفال المؤمنين يغذوانهم بشجرة في الجنّة لها أخلاف(13) کاخلاف البقر في قصر من درّة، فاذا کان يوم القيامة ألبسوا و طُيّبوا و أهدوا الي آبائهم، فهم ملوک في الجنّة مع آبائهم و هو قول اللّه‏ عزّ و جلّ: «و الذين آمنوا و اتّبعتهم ذريّتهم بايمان ألحقنا بهم ذرّيتهم(14)».(15)
خداي تبارک و تعالي ابراهيم و ساره را عهده‏دار نگهداري کودکان شيعيان کرده است و آن دو، اين کودکان را [در عالم برزخ] در قصري از درّ با درختي از بهشت غذا مي‏دهند که داراي پستانکهايي چون پستانهاي گاو مي‏باشد. وقتي روز قيامت شد به اين کودکان لباس پوشانده مي‏شود و خوشبو مي‏شوند و به پدران و مادرانشان هديه مي‏گردند و آنان به همراه پدران و مادرانشان شاهان بهشتند و اين همان گفته خداوند عز و جل است که فرمود،: و کساني که گرويده و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروي کرده‏اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم کرد.»
و يا چنان که موسي بن‏جعفر(ع) به نقل از پدران خويش، از پيامبر(ص) مي‏فرمايد: «لا تزوّجوا الحسناء الجميلة العاقرة فانّي أباهي بکم الامم يوم القيامة، أ و ما علمت أنّ الوِلْدانَ تحت عرش الرحمن يستغفرون لآبائهم، يحضّنهم ابراهيم و تربّيهم سارة عليهماالسلام في جبل من مسک و عنبر و زعفران؟»(16)
«با زن خوش‏صورت زيباي نازا ازدواج نکنيد چرا که من در روز قيامت به کثرت شما بر ساير امتها مباهات مي‏کنم. آيا نمي‏داني که کودکان در زير عرش الهي براي پدر و مادر خويش درخواست مغفرت مي‏کنند. ابراهيم آنان را در کوهي از مشک و عنبر و زعفران نگهداري نموده و ساره تربيت مي‏کند؟»
يعني همان مقامي که در اين خصوص، در روايت ديگري از امام صادق(ع) براي حضرت فاطمه(س) ذکر شده است:
«اذا مات طفل من أطفال المؤمنين نادي مناد في ملکوت السماوات و الارض: ألا انّ فلان بن‏فلان قد مات، فان کان مات والداه أو أحدهما أو بعض اهل بيته من المؤمنين دفع اليه يغذوه، و الاّ دفع الي فاطمة عليهاالسلام تغذوه حتّي يقدم أبواه أو أحدهما أو بعض أهل بيته فتدفعه اليه.»(17)

شباهتهاي ساره و خديجه عليهماالسلام

ساره همسر شيخ‏الانبيا، ابراهيم خليل(ع)، و خديجه همسر خاتم‏الانبيا، محمد مصطفي(ع) هر چند در يک رديف نيستند و خديجه(س) جزء چهار زن برتر جهان توحيد است، چنان که در روايات بسياري آمده است، اما در اين ميان شباهتهاي ميان آن دو بزرگوار مي‏تواند ما را به عظمت و شخصيت ساره بيشتر آشنا سازد:
1ـ هم ساره و هم خديجه، از جمال و کمال کم‏نظيري برخوردار بودند و در اتصاف به کمالات انساني سرآمد زمان خود بودند.
2ـ هر دو اموال و امکانات زيادي داشتند ولي ثروت خويش را در اختيار همسران خود نهادند تا در گسترش امر توحيد و پيشبرد اهداف الهي آنان صرف گردد.
3ـ با وجود خواستگاران زيادي که براي آنان وجود داشت، ازدواج با کساني را پذيرفتند که از نظر مالي در تنگدستي قرار داشتند. کساني که تحت سرپرستي عموهاي خود زندگي مي‏کردند ولي شهره اوصاف نيک و کمالات انساني بودند.
4ـ هم ساره و هم خديجه نخستين بانواني بودند که به نداي توحيد پاسخ گفتند در حالي که پيش از آن نيز شرک نورزيده بودند و جزء موحدان به شمار مي‏رفتند.
5ـ هم ساره و هم خديجه تا آخرين لحظه حيات خويش دست از همراهي با همسران خود نکشيدند و نقش خانه‏داري خانه توحيد را تا پايان ايفا نمودند.
6ـ هر دو بزرگوار در آخرت نيز در کنار همسران خويش خواهند بود. خوانديم که سرپرستي کودکان شيعه در عالم برزخ به ابراهيم(ع) و ساره سپرده شده است و اين نشان مي‏دهد که آن دو در آن عالم نيز با هم مي‏باشند. چنان که مرحوم شيخ صدوق نقل کرده است هنگامي که خديجه در بستر بيماري و وفات بود پيامبر اکرم(ص) در بالين او از جمله فرمود: وقتي بر هووهايت وارد شدي سلام ما را به آنان برسان. خديجه گفت: هووهاي من چه کساني هستند اي رسول خدا! پيامبر فرمود: مريم دختر عمران، کلثم خواهر موسي و آسيه همسر فرعون. خديجه گفت: به خير و خوشي اي رسول خدا!
متن روايت چنين است:
«دخل رسول اللّه‏(ص) علي خديجة و هي لما بها، فقال لها: بالرغم منّا ما نري بک يا خديجة، فاذا قدمت علي ضرائرک فأقرئيهنّ السلام فقالت: من هنّ يا رسول اللّه‏؟ قال(ص): مريم بنت‏عمران، و کلثم أخت‏موسي، و آسية امرأة فرعون، قالت: بالرفاء يا رسول اللّه‏.»(18)

وفات ساره

ساره هنگامي که داراي فرزند خود اسحاق شد 90 سال داشت و 30 سال پس از آن، يعني در سن 120 سالگي، اين بانوي فداکار و حامي توحيد دعوت حق را لبيک گفت و رحلت کرد.
بخش قابل توجهي از زندگي ساره را در شرح حال هاجر آورده‏ايم که خواهيد خواند.

* هاجر، مهاجر سرزمين توحيد

يکي ديگر از بانواني که نقشي اساسي در گسترش توحيد و شکل‏گيري کانون مبارزه با شرک داشت هاجر مادر اسماعيل(ع) است. زني که حضور او و شوهر و فرزندش در مکه، توانست اين سرزمين را به کانون توحيد و مرکز خداپرستي و وحي تبديل کند. زني که توانست به جايگاهي از شرافت انساني و مقام معنوي راه يابد که قبر او در جوار خانه خدا و در حلقه طواف همه موحداني قرار گيرد که به گرد خانه توحيد مي‏گردند.
راهيابي هاجر به خانه ابراهيم(ع)
مرحوم کليني طي روايتي طولاني از امام صادق(ع) جريان راهيابي هاجر به خانه ابراهيم(ع) را بازگو کرده است که با کمي اختصار چنين است:
پس از آنکه به نمرود خبر دادند آتشي که برافروختي کارگر نيافتاده و ابراهيم(ع) سالم است، دستور داد او را از سرزمينش تبعيد کنند و نيز مانع به همراه بردن دامها و اموالش گردند. ولي ابراهيم(ع) با آنان بحث کرد که اگر دامها و اموالم را بخواهيد بگيريد بايد آن مقدار عمر من که در سرزمين شما سپري شده است را به من برگردانيد. اين بود که شکايت به قاضي نمرود بردند. قاضي نيز حکم کرد که ابراهيم(ع) همه آنچه را در سرزمين آنها به دست آورده به آنان پس بدهد و آنها نيز عمر سپري شده او در آن سرزمين را به او برگردانند. اين خبر به نمرود رسيد. او نيز دستور داد مانع ابراهيم(ع) و اموال و دامهاي او نگردند و افزود:
«انّه اِنْ بَقِيَ في بلادکم أَفْسَدَ دينَکم و أضرَّ بآلهتکم»
اگر او در سرزمين شما بماند دين شما را تباه مي‏کند و به خدايانتان خسارت مي‏رساند.
آنان ابراهيم(ع) و لوط(ع) را بيرون کردند. ابراهيم نيز به همراه لوط و همسرش ساره از شهر بيرون رفت و به آنان گفت: «انّي ذاهبٌ الي ربّي سيهدين».(19) اين بود که با دامها و اموال خويش به طرف بيت‏المقدس حرکت کرد. براي همسرش نيز کجاوه‏اي ساخت و از سر غيرت، ساره را درون آن نهاد تا از سرزمين تحت حکومت نمرود بيرون رفت و به سرزمين تحت حکومت يکي از قبطيان رسيد. هنگام
ورود، مأمور گمرک که براي گرفتن ماليات آمده بود از ابراهيم(ع) خواست که کجاوه را نيز بگشايد تا ماليات درون آن نيز معلوم گردد. اما ابراهيم(ع) گفت: فرض کن آنچه در کجاوه است از طلا و نقره مي‏باشد و ماليات آن را بگير و آن را باز نکنيم. اما آن مأمور نپذيرفت
و ابراهيم(ع) نيز از اينکه کجاوه گشوده شد خشمناک گرديد. مأمور نيز که چشمش به ساره با آن حسن و جمال افتاد پرسيد: اين زن کيست؟ ابراهيم(ع) فرمود: او همسرم و دخترخاله‏ام است. مأمور گفت: چه چيز باعث شد او را در اين کجاوه پنهان سازي؟
ابراهيم(ع) فرمود: به خاطر غيرت نسبت به او تا کسي او را نبيند. مأمور گفت: نمي‏گذارم بروي تا اينکه وضعيت او و تو را به حاکم بگويم.
پيکي فرستاد و حاکم نيز پيغام داد که ساره را به همراه کجاوه براي او بفرستند، اما ابراهيم(ع) به آنان گفت: من تا زنده‏ام از کجاوه جدا نمي‏شوم. اين بود که همراه ساره به قصر حاکم رفت و در آنجا نيز حاضر شد که همه اموال خود را بدهد تا حاکم از ديدن ساره صرف‏نظر کند ولي حاکم تحت تأثير هواي نفس خود، قبول نکرد و وقتي ساره را ديد مجذوب جمال او شد و دستش را بي‏اختيار به سوي ساره دراز کرد. ابراهيم(ع) نتوانست اين منظره زشت را ببيند لذا چهره‏اش را از سر غيرت برگرداند و به خداوند توسل جست که خدايا دست او را از رسيدن به حرمتم و دخترخاله‏ام باز دار:
«اللهم أحبِسْ يَدَهُ عَنْ حرمتي و ابنةِ خالتي.»
اين بود که دست حاکم نه به ساره رسيد و نه برگشت و همان جور ماند. حاکم با تندي پرسيد: اين خداي تو بود که با دست من چنين کرد؟ ابراهيم(ع) پاسخ داد:
«نعم، انّ الهي غيورٌ يکره الحرامَ و هو الّذي حالَ بينکَ و بينَ ما اردتَ من الحرام.»
آري، خداي من غيوري است که حرام را ناپسند مي‏دارد و او است که ميان تو و کار حرامي که تصميم داشتي مانع شد.
پادشاه گفت: از خداي خودت بخواه تا سلامتي مرا برگرداند و اگر چنين کند من متعرض همسرت نخواهم شد. ابراهيم(ع) دعا کرد و دست او خوب شد اما پادشاه دوباره به ساره چشم دوخت و دستش را به طرف او دراز کرد و ابراهيم(ع) نيز از سر غيرت چهره برگرداند و دعا کرد که خدايا! دست او را از ساره
باز دار. دست پادشاه خشک شد و به ساره نرسيد. پادشاه گفت: خداي تو غيور است و تو نيز غيوري. از خدايت بخواه که دستم را برگرداند زيرا ديگر تکرار نمي‏کنم. ابراهيم(ع) با اين شرط دعا کرد که خدايا! اگر راست مي‏گويد سلامت دست او را برگردان. دستش برگشت. وقتي پادشاه آن غيرت و معجزه را ديد ابراهيم(ع) را مورد احترام و تعظيم قرار داد و هيبت ابراهيم(ع) او را گرفت و از او ترسيد و گفت: تو از بابت تعرض به ساره و يا چيزي از اموالت در امان هستي و لذا هر جايي که مي‏خواهي برو، ليکن يک درخواست دارم. ابراهيم(ع) پرسيد: چيست؟ پادشاه گفت:
«أحب أن تأذن لي أن أُخدمها قبطية عندي جميلة عاقلة تکون لها خادما.»
علاقه‏مندم اجازه دهي کنيزي قبطي و زيبا و عاقل را که دارم به خدمتگزاري او وادارم.
ابراهيم(ع) اجازه داد و پادشاه نيز کنيز را صدا کرد و او را به ساره بخشيد. و اين کنيز همان هاجر مادر اسماعيل(ع) است. ابراهيم(ع) نيز به همراه آنان و همه داراييهايش حرکت کرد و پادشاه نيز براي رعايت احترام ابراهيم(ع) پشت سر او بيرون آمد، اما خداوند به ابراهيم(ع) وحي کرد که بايست و در جلو اين جبار مسلّط حرکت نکن تا او از پشت سرت بيايد، بلکه او را جلو بينداز و پشت سر او حرکت کن و احترام او را حفظ نما چرا که او مسلط است و به هر حال بايد حکومتي در زمين باشد چه خوب و چه بد. ابراهيم(ع) ايستاد و به پادشاه گفت: حرکت کن، زيرا خداي من الان به من وحي کرد که تو را احترام کنم و هيبت تو را نگه دارم و به خاطر رعايت تعظيم و احترامت، تو را جلو قرار دهم و خودم پشت سرت حرکت کنم. پادشاه گفت: آيا به تو چنين وحي کرد؟ ابراهيم(ع) گفت: آري. پادشاه به او گفت:
«أشهد أنّ الهک لرفيقٌ حليمٌ کريمٌ و أنّک ترغّبني في دينک.»
گواهي مي‏دهم که خدايت داراي رفق و حلم و کرامت است و تو مرا راغب در دين خود مي‏کني.
پس از آن از ابراهيم(ع) خداحافظي کرد و ابراهيم(ع) نيز حرکت نمود تا به مناطق بالاي شامات رسيد و منزل نمود و لوط(ع) را در مناطق پايين شامات جانشين خود ساخت.(20)
و بدين ترتيب هاجر که کنيزي سياه ولي خردمند و مورد توجه در دستگاه حاکم قبطي بود به خانه ابراهيم(ع) راه يافت تا سرنوشت او در مسيري ديگر رقم بخورد و حوادث آينده در اين مسير نشان داد که هاجر بانويي برجسته و شايسته همسري براي ابراهيم(ع) و مادري براي اسماعيل(ع) است.

هجرت به سوي حجاز

با تولد اسماعيل از هاجر و پس از آن ولادت اسحاق از ساره، شرايط جديدي پيش آمد که ابراهيم(ع) را وا داشت به خاطر علاقه به همسرش ساره و به خاطر احترام خاصي که براي وي قايل بود، هاجر و فرزند عزيزش اسماعيل را روانه سرزميني ديگر کند. و چنين بود که مشيت الهي بر اين قرار گرفت تا پاي ابراهيم(ع) و هاجر و اسماعيل به سرزمين بي‏آب و علف مکه گشوده شود و مرحله‏اي خطير از امتحان الهي آغاز گردد و به گفته قرآن کريم از زبان ابراهيم(ع):
«ربّنا انّي اسکنتُ مِنْ ذريتي بوادٍ غير ذي زرعٍ عند بيتک المحرّم ربّنا ليقيموا الصلوةَ فاجْعَلْ افئدةً مِنَ الناسِ تهوي اليهم و ارزقهم مِنَ الثمرات لَعَلَّهُمْ يشکرون.»(21)
پروردگارا! من [يکي از] فرزندانم را در دره‏اي بي‏کشت، نزد خانه محترم تو، سکونت دادم. پروردگارا! تا نماز را به پا دارند، پس دلهاي برخي از مردم را به سوي آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان[ روزي ده، باشد که سپاسگزاري کنند.
در تفسير قمي جريان بردن هاجر و اسماعيل به حجاز و سکني گزيدن آنان در مکه، طي روايتي از امام صادق(ع) اين گونه آمده است:
... خداوند به ابراهيم وحي کرد که اسماعيل و مادرش را از «بادية الشام» بيروت بَرَد. عرض کرد: خداوندا به کجا ببرم؟ فرمود: به حرم امن من و اولين نقطه زمين که آفريده‏ام و آن مکه است. سپس خدا جبرئيل را با براق نازل کرد. جبرئيل، هاجر و اسماعيل و ابراهيم را با خود برداشت. ابراهيم به هر مکاني که درخت و زراعت و نخل داشت عبور مي‏کرد از جبرئيل سؤال مي‏نمود: اينجا؟ جبرئيل مي‏گفت: نه برو، برو، تا به مکه رسيد و او را در محل خانه کعبه گذارد. ابراهيم با ساره عهد کرده بود که پياده نشود تا به سوي او برگردد. هنگامي که هاجر و اسماعيل پياده شدند در آنجا درختي بود. هاجر عبايي که همراه داشت روي آن درخت انداخت و در سايه آن قرار گرفتند. موقعي که ابراهيم ايشان را رها کرد و مي‏خواست به سوي ساره برگردد هاجر گفت: اي ابراهيم! ما را در جايي که نه مونس و نه آب و سبزه دارد مي‏گذاري. ابراهيم گفت: خدايي که مرا دستور داده شما را در اينجا بگذارم مشکل شما را حل خواهد کرد. اين را گفت و برگشت. هنگامي که به «کداء» (کوهي در سرزمين ذي‏طوي) رسيد صورت خود را برگردانيده و عرض کرد: ربّ انّي ... خداوندا بعضي از فرزندان خود را در سرزمين بي‏آب و علفي نزد بيت محرم تو ساکن گردانيدم تا نماز را به پا دارند، پس دلهايي از مردم را متوجه آنها ساز و از ميوه‏ها ايشان را روزي ده، باشد که شکرگزاري کنند.
اين بگفت و رفت و هاجر در آنجا ماند. چون روز بالا آمد اسماعيل تشنه شد. هاجر در محل سعي برخاست و از کوه صفا بالا رفت و سرابي در وادي به چشم او خورد؛ گمان کرد آب است. پايين آمد و به دنبال آن شتافت. وقتي به مروه رسيد اسماعيل از نظرش پنهان شد و برگشت تا به صفا رسيد. دوباره نگاه کرد و همان منظره را ديد؛ شتابان حرکت کرد. هفت مرتبه اين عمل را تکرار کرد. در مرتبه هفتم نگاه به اسماعيل کرد و ديد آب از زير پاهايش ظاهر شده، برگشت و شنها را در اطراف آن جمع کرد و چون آب جريان داشت آن را از آب پر کرد و لذا زمزم ناميده شد. (چون زم به معني پر کردن است) در اين موقع قبيله «جرهم» در «ذي‏المجاز» و «عرفات» که در نزديکي آنجاست فرود آمده بودند. موقعي که آب در سرزمين مکه ظاهر شد پرندگان و وحوش در اطراف آن جمع شدند. «جرهم» که اين منظره را ديدند به آنجا آمدند و مشاهده کردند زن و کودکي در آنجا فرود آمده و در سايه درختي قرار گرفته‏اند و آب هم براي آنها ظاهر شده است. به هاجر گفتند: تو کيستي و جريان تو و اين کودک چيست؟ گفت: من مادر فرزند ابراهيم خليل‏الرحمن هستم و اين کودک فرزند او است. خدا به او دستور داد و ما را به اينجا آورد. گفتند: اجازه مي‏دهي در نزديکي شما باشيم؟ گفت: باشد تا ابراهيم بيايد. چون ابراهيم روز سوم براي ديدار آنها آمد هاجر عرض کرد: اي خليل‏اللّه‏! در اينجا طايفه‏اي از جرهم هستند تقاضا دارند اجازه دهي در نزديکي ما زندگي کنند. آيا به آنها اجازه مي‏دهي چنين کنند؟ ابراهيم گفت: آري. هاجر به آنها اذن داد تا به نزديکي آنها منتقل شوند و خيمه‏ها بر پا کنند. سپس هاجر و اسماعيل با آنها مأنوس شدند. چون ابراهيم براي سومين بار آنها را ديدار کرد ديد افراد زيادي در اطراف آنها جمعند، بسيار خوشحال شد. هنگامي که اسماعيل به راه افتاد هر يک از افراد قبيله يک يا دو گوسفند به او بخشيدند. اسماعيل و هاجر با آنها روزگار مي‏گذراندند. هنگامي که اسماعيل به سن مردانگي رسيد، خداوند به ابراهيم دستور داد که خانه کعبه را بنا کند. تا آنجا که امام صادق(ع) مي‏فرمايد:
در اين موقع ابراهيم نمي‏دانست کعبه را در کدام محل بنا کند. خدا جبرئيل را فرستاد و محل آن را خط کشيد ... ابراهيم مشغول ساختن کعبه بود و اسماعيل از ذي طوي، سنگ مي‏آورد ... پس از ساختن کعبه به دست ابراهيم و اسماعيل، هاجر عبايي که با خود داشتند و در سايه آن زندگي مي‏کردند بر در کعبه آويزان کرد ...»(22)

پي‏نوشتها:

1 ـ کافي، ج8، ص370.
2 ـ بحارالانوار، ج43، ص34.
3 ـ نام محل تولد ابراهيم(ع).
4 ـ کافي، ج8، ص370.
5 ـ انبياء، آيه 59 ـ 60.
6 ـ بحارالانوار، ج12، ص11.
7 ـ الانبياء، عبدالصاحب العاملي، ص129.
8 ـ بحارالانوار، ج12، ص118.
9 ـ کافي، ج8، ص373.
10 ـ هود، آيات 69 ـ 73.
11 ـ ذاريات، آيات 24 ـ 30.
12 ـ بحارالانوار، ج12، ص110.
13 ـ جمع خِلْف به معناي سرپستان.
14 ـ طور، آيه 21.
15 ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص490، و نيز: بحارالانوار، ج5، ص293.
16 ـ بحارالانوار، ج5، ص293.
17 ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص490، و نيز: بحارالانوار، ج5، ص293.
18 ـ بحارالانوار، ج19، ص24. بيان شباهتها با استفاده از ساره، همسر ابراهيم خليل‏الرحمن، احمد حيدري، پيام زن، شماره 42 (سال چهارم)، ص24.
19 ـ صافّات، آيه99.
20 ـ کافي، ج8، ص 370 ـ 373.
21 ـ ابراهيم، آيه 37.
22 ـ الميزان، ج1، ص288. ترجمه الميزان؛ ج2، صص109ـ 111.

منبع: پيام زن

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image