جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ام‏سلمه، مادر مسلمانان
-(6 Body) 
ام‏سلمه، مادر مسلمانان
Visitor 356
Category: دنياي فن آوري
موسويهند يا ام‏سلمه، يکي از زناني است که در طول تاريخ بلند اسلام، جايگاه ويژه‏اي را به خود اختصاص داده است و در رديف زنان برجسته اسلام قرار دارد. وي همسر پيامبر گرامي اسلام(ص) بود و در عقل و درايت و زيبايي، زبانزد خاص و عام شده بود. علاقه وافر ام‏سلمه به خاندان پيامبر(ص) بسيار معروف است و بي‏شک فرازهاي مختلف زندگيش براي زنان مسلمان، درسي آموزنده مي‏باشد. از اين‏رو، براي آشنايي زنان مسلمان با شخصيت و خصوصيات اخلاقي اين بانوي بزرگ اسلامنگاهي گذرا به زندگي سراسر پند و اندرز او مي‏افکنيم.

نسب ام‏سلمه

نام ام‏سلمه، هند و دختر اميّة بن‏مغيرة بن‏عبدالله بن‏عمر بن‏فحزوم بود.
مادرش عاتکه دختر عامر بن‏ربيعه بود و شوهر اولش ابوسلمه عبدالله بن‏عبدالاسد فحزومي نام داشت. وي از شوهر اولش: سلمه، عمر، درة و زينب را به دنيا آورد و پس از شهادت ابي‏سلمه با پيامبر(ص) ازدواج نمود.

ام‏سلمه در قرآن

نام و ياد بسياري از افراد در قرآن ذکر شده که برخي از آنان افتخار را براي خود جاودانه کرده‏اند و برخي ديگر نامشان در رديف بدکاران و ستمگران، ماندگار شده است. در اين ميان، ام‏سلمه بانويي است که آياتي چند در مورد او نازل شده است و مفسران در شأن نزول برخي از آيات، به او اشاره نموده‏اند:
1ـ برخي از مفسران قرآن بر اين عقيده‏اند که آيه شريفه:
«هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ اِلاَّ الْاِحْسان»
(الرحمن/60)
«آيا پاداش نيکويي، جز نيکي است؟»
در مورد ام‏سلمه، نازل شده است.
2ـ روزي ام‏سلمه از پيامبر گرامي اسلام(ص) پرسيد: اي پيامبر خدا! چرا نام مردان در جريان هجرت، ذکر شده است، اما به زنان اشاره‏اي نشده است؟ خداوند در پاسخ او، اين آيه را بر پيامبرش فرو فرستاد:
«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم اِنّي لا اُضيعُ عَمَل عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ اَوْ انثي»
(آل عمران/195)
«خداوند دعاي آنان را اجابت کرد که من هرگز عمل عمل‏کننده‏اي را ـ خواه مرد باشد يا زن ـ ضايع نمي‏کنم.»
3ـ ام‏سلمه بيشتر لباس سفيدي مي‏پوشيد که دو بند در پشت آن قرار داشت و آويزان مي‏شد. عايشه با تمسخر به حفصه همسر ديگر پيامبر(ص)، مي‏گفت: نگاه کن، آنچه در پشت ام‏سلمه آويزان است، همانند زبان سگ مي‏باشد و گفته‏اند آن دو نفر، ام‏سلمه را به سبب کوتاهي قدش مسخره مي‏کردند. از اين‏رو آيه نازل شد که:
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي اَنْ يَکوُنوُا خَيْرا مِنْهُم، وَ لا نِساء مِنْ نِساءٍ عَسي أَنْ يَکُنَّ خَيْرا مِنْهُنَّ.»
(حجرات/11)
«اي کساني که ايمان آورديد، گروهي از شما، گروه ديگر را مسخره نکند؛ چه بسا از آنها بهتر باشند و هيچ يک از زنان، زنان ديگر را مسخره نکند، چرا که شايد، آن زنان، از مسخره‏کنندگان بهتر باشند.»

ام‏سلمه، حافظ سنت پيامبر(ص)

ام‏سلمه يکي از راويان احاديث پيامبر(ص) شمرده مي‏شود و بسياري از علماء علم رجال، همچون برقي و شيخ طوسي، او را در رديف راويان احاديث پيامبر(ص) قرار داده‏اند. وي از پيامبر(ص)، فاطمه زهرا(س) و ابي سلمه، رواياتي را نقل مي‏کند. گروه بسياري از صحابه و تابعين نيز از وي احاديثي را نقل کرده‏اند. بي‏شک چنين مقامي براي ام‏سلمه، بسيار افتخارآميز است و او را در ميان همسران پيامبر(ص) ممتاز مي‏کند. تعداد احاديث وي به 378 حديث مي‏رسد.
وي از جمله راوياني است که اين سخن پيامبر(ص) را نقل کرده است: «مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَليٌّ مَولاه» «هر کس که من مولاي او هستم، علي مولاي اوست.» همچنين او در زمره راوياني قرار دارد که حديث مربوط به آيه تطهير که در مورد اهل‏بيت پيامبر(ص) نازل شده است را نقل مي‏کند. وي ناقل حديث ثقلين نيز مي‏باشد: «گويا مي‏بينم که خوانده مي‏شوم و بايد بروم، من در ميان شما دو شي‏ء گرانبها را مي‏گذارم که يکي از ديگري بزرگتر است: کتاب خدا که ريسماني است که از آسمان به سوي زمين کشيده شده است و اهل بيتم را. مراقب باشيد که از آن دو تخلف نکنيد.»

در خانه ابي ‏سلمه

خانواده ابي‏سلمه، از معدود خانواده‏هايي بود که بر پايه مهر و وفاداري بنا شده بود و شادماني و سرور، در و ديوار گلي آن را مزين نموده بود. ابي‏سلمه و ام‏سلمه، عموزادگان يکديگر بودند و تفاهم و همکاري خانوادگي بر خانواده کوچک آنان سايه افکنده بود. هنگامي که پيامبر(ص) در اوج خفقان و آزار و اذيت قريش، دعوت خود را آغاز کرد، ابوسلمه، از نخستين افرادي بود که به نداي روح‏بخش اسلام، پاسخ داد و علي‏رغم تهديدها و آزار بي‏حد مشرکين، دين اسلام را پذيرفت. سپس همسرش نيز ديباي مقدس اسلام را به تن کرد و خانواده کوچکشان، جزو نخستين خانواده‏هايي بود که اسلام را پذيرفتند.
هنگامي که آزار و اذيت قريش، افزايش يافت، پيامبر(ص) دستور هجرت به حبشه را صادر فرمود. در اين ميان ابوسلمه و خانواده‏اش در جمع نخستين گروه مهاجرين قرار داشتند. مهاجريني که ديار اجداد خود را با تمام دلبستگيها رها مي‏کردند و براي دفاع از مرزهاي عقيده و ايمان خود، راه سخت هجرت را بر خود هموار مي‏نمودند. در حبشه خانواده ابي‏سلمه در کنار ساير مسلمانان و در سايه عدل و داد پادشاه آن ديار، آزادانه به انجام فرايض مي‏پرداختند و در همين دوران بود که تولد دختري به نام «سلمه»، اميد و روح تازه‏اي در کالبد خسته اين زوج جوان دميد.
در حبشه، اخبار خوشحال کننده‏اي از مکه مي‏رسيد. اخباري که حکايت از تغيير موضع قريش نسبت به اسلام و مسلمانان داشت. اين اخبار سبب شد ابي‏سلمه و خانواده‏اش که عشق به پيامبر و وطن، قلبشان را لبريز کرده بود، به سوي مکه حرکت کنند. اما هنگامي که به مکه رسيدند، دريافتند که تمامي اين اخبار، دروغي بيش نبوده است و مشرکين نه تنها با مسلمانان مهربان نشده‏اند که بر آزار و اذيت خود نيز افزوده‏اند. ابوسلمه براي نجات از ستم مشرکين مکه، به خانه بزرگ مکه ـ ابوطالب ـ پناه برد و ابوطالب نيز با تمام وجود، از او در برابر مشرکين دفاع کرد.
آزار و اذيت بيش از حد مشرکين، سبب شد که پيامبر خدا(ص) دستور هجرت به مدينه را صادر کند. ابوسلمه و خانواده‏اش، نخستين افرادي بودند که نداي پيامبر را لبيک گفتند و دگر بار پاي در طريق سخت و مشقت‏بار هجرت نهادند. اما هر چند ابوسلمه توانست خود را از چنگ مشرکين رها کند، خانواده‏اش در چنگال مشرکين گرفتار شدند و مصيبت بزرگتر اين بود که آنان حتي ميان مادر و فرزند نيز جدايي افکندند. قريب يک سال ام‏سلمه روز و شب به ياد همسر و فرزندش مي‏گريست، تا آنکه قريش او را رها کردند و فرزندش را به او برگرداندند و او به سوي مدينه حرکت کرد.
هنگامي که به مدينه رسيد و نگاهش در نگاه شوهر مهربانش گره خورد، اشک شادي، پهناي صورتش را فرا گرفت و به سجده افتاد. ديگر دو زوج، خود را غرق در شادي و سرور مي‏ديدند. از يک طرف پس از مدتي طولاني به يکديگر رسيده بودند و از سوي ديگر در جوار مقدس پيامبر(ص) مي‏توانستند، روز به روز بر کمالات و محاسن خود بيافزايند. عشق و علاقه ام‏سلمه به شوهرش بي‏حد و حساب بود، تا آنجا که مي‏گفت: شنيده‏ام که اگر شوهر زني بميرد و آن زن، پس از مرگ شوهرش ازدواج نکند، خداوند در بهشت او را به شوهرش خواهد رساند. اکنون مي‏خواهم با تو عهد ببندم که پس از تو ازدواج نکنم.
ابوسلمه پاسخ داد: آيا از من اطاعت مي‏کني؟ زن در جواب شوهرش گفت: هر چه بگويي انجام مي‏دهم. ابوسلمه ادامه داد: هنگامي که من مُردم، ازدواج کن! سپس گفت: خدايا به ام‏سلمه همسري عنايت فرما که بهتر از من باشد و او را خوار نکند و نيازارد.
ابوسلمه، مبارزي نستوه بود و در ميادين جنگ، دوشادوش مسلمين شمشير مي‏زد. در جنگ بدر حضور مستمر داشت و در جنگ احد نيز پيشاپيش سايرين با دشمنان مي‏جنگيد. در اين جنگ تيري بر بدن او نشست و زخمي کاري بر وي وارد کرد. اين زخم سبب شد مدت يک ماه بستري شود. اما هنوز زخم به هم نيامده بود که بار ديگر ابوسلمه براي جهاد از مدينه خارج شد. اين بار او فرماندهي يکصد و پنجاه نفر را به عهده داشت. پيامد اين جنگ شوکت و عظمت براي مسلمين بود. اما از سوي ديگر سبب شد که زخمهاي کهنه ابوسلمه، سر باز کند، و بار ديگر او را به بستر بکشاند. اين بار به سبب عفونت زخمها، ابوسلمه نتوانست از بستر برخيزد و در ميان اشک و ناله ام‏سلمه شربت شهادت نوشيد. بار مصيبت بر ام‏سلمه بسيار سنگين بود و گويي باور داشت که شريکي همچون ابوسلمه يا بهتر از او در زندگيش ظهور کند. پس از مدتي، ابوبکر شخصي را براي خواستگاري نزد او فرستاد، اما ام‏سلمه پيشنهاد ابوبکر را رد کرد. سپس عمر درخواست ازدواج با او نمود، اما ام‏سلمه نپذيرفت. آنگاه پيامبر(ص) فردي را براي خواستگاري او فرستاد. هنگامي که فرستاده، پيشنهاد پيامبر(ص) را با ام‏سلمه مطرح کرد، ام‏سلمه، بسيار شادمان شد و با آغوش باز پذيرفت. اينک، معناي دعاي ابوسلمه که گفته بود: خدايا مردي بهتر از من نصيب او بفرما را با تمام وجود، مي‏فهميد.

ام‏سلمه در خانه پيامبر(ص)

هنگامي که ام‏سلمه به خانه پيامبر(ص) پاي گذاشت، گويي دنيايي جديد در برابر ديدگانش، آشکار شد. او که مي‏پنداشت ابي‏سلمه بهترين مرد دنياست، اينک آنچنان مجذوب و شيفته رفتار پيامبر(ص) شده بود که خود را خوشبخت‏ترين زن دنيا مي‏دانست. از هيچ محبتي نسبت به پيامبر(ص) کوتاهي نمي‏کرد آنچه را که پيامبر(ص) دوست داشت، او نيز گرامي داشت پيامبر(ص) به خديجه بسيار علاقه داشت و ام‏سلمه نيز مجذوب خديجه بود پيامبر به علي(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسين(ع) علاقه وافر داشت و ام‏سلمه نيز به آنها عشق مي‏ورزيد.
پيامبر(ص) نيز به او علاقه داشت و در خانه او احساس آرامش مي‏کرد تا آنجا که عايشه و برخي از زنان ديگر به حال او غبطه مي‏خوردند. پيامبر(ص) روزي به او فرمود: «من هداياي بسياري را براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاده‏ام اما پيش از آنکه هدايا به او برسد، او از دنيا مي‏رود و هدايا بار ديگر به مدينه باز مي‏گردد، هنگامي که به دست برسد، آنها را به تو مي‏بخشم.» پس از مدتي نجاشي از دنيا رفت و هدايا را نزد پيامبر(ص) باز گردانيد. پيامبر(ص) بخش کوچکي از آن را بين ساير همسرانش تقسيم کرد و بقيه را به ام‏سلمه بخشيد.

ام‏سلمه پشتيبان فاطمه زهرا(س)

هنگامي که پيامبر(ص) چشم از جهان فرو بست، غم و غصه بر شبستان دل ام‏سلمه خيمه زد و براي رهايي از غم و غصه، دست به دامن دخترش فاطمه زهرا(س) آويخت. فاطمه‏اي که تمام وجود پيامبر(ص) بود و پيامبر(ص) به او عشق مي‏ورزيد.
پس از رحلت پيامبر(ص) پيچک آتش کينه و تفرقه در ميان مسلمانان رشد کرد و گروهي براي رسيدن به حکومت، دين و ايمان خود را فراموش کردند. شعله‏هاي اين کينه، فاطمه(س) که پاره تن پيامبر(ص) بود را نيز در بر گرفت تا آنجا که او را از ميراث پدرش نيز محروم کردند. در چنين شرايطي که بيشتر مسلمانان سر در گريبان ترس و نفاق فرو برده بودند، ام‏سلمه يکّه و تنها، در برابر سردمداران حکومت برآشفت و خطاب به آنان گفت:
«آيا چنين رفتاري را نسبت به فاطمه روا مي‏داريد؟ به خدا سوگند! فاطمه فرشته‏اي در ميان انسانهاست. در خانه پيامبران پرورش يافته است و به دست ملائکه شير خورده و به
وسيله بهترين مربي تربيت شده است. آيا مي‏پنداريد پيامبر(ص) او را از ارث محروم کرده است، اما به او نگفته است؟!! در حالي که خداوند پيامبر(ص) فرمود: «بستگان نزديکت را انذار کن! ... فاطمه بهترين زنان است و همرديف دختر عمران است و همسر شير ژيان علي مرتضي(ع) مي‏باشد. نبوت با پدر او خاتمه يافت. به خدا سوگند پيامبر(ص) به او عشق و علاقه فراوان داشت ... واي بر شما اگر پيامبر(ص) چنين رفتاري را از شما نسبت به دخترش ببيند ...»

ـ برخورد ام‏سلمه با عايشه

پس از آنکه پيامبر(ص) رحلت فرمود، ام‏سلمه کوشيد تا نقش خويشتن را در ياري امام علي(ع) ادامه دهد. او که در خانه پيامبر(ص) تربيت شده بود و با راهنماييهاي پيامبر(ص) حق را از باطل مي‏شناخت، اينک تنها راه سعادت را در حمايت و پشتيباني از علي(ع) مي‏داشت. از اين‏رو در هر مناسبتي به هدايت مردم مي‏پرداخت و افراد را با حقايق آشنا مي‏نمود.
در همين راستا، هنگامي که عايشه خود را براي جنگ با علي(ع) آماده مي‏کرد، به سبب آنکه عمل خويش را توجيه کند به نزد ام‏سلمه آمد و او را به خونخواهي عثمان خواند. اما ام‏سلمه، با بينش والايي که داشت، با سخناني بسيار شيوا، جايگاه علي(ع) را يادآور شد و او را پند و اندرز داد. شيخ‏مفيد پيرامون برخورد ام‏سلمه با عايشه چنين روايت مي‏کند:
«هنگامي که عايشه آماده حرکت به سوي بصره مي‏شد، در مکه به نزد ام‏سلمه آمد و گفت: «اي دختر ابي‏اميه، تو بزرگترين مادر مسلمانان هستي و پيامبر(ص) در خانه تو بسيار به نماز مي‏ايستاد و وحي نيز در خانه تو بر پيامبر(ص) نازل مي‏گشت. ام‏سلمه گفت: اي دختر ابي‏بکر، تو به ديدار من آمدي در حالي که من دوست نداشتم و به چه سبب چنين سخناني مي‏گويي؟ عايشه پاسخ داد: پسرم و پسر برادرم گفته‏اند که عثمان مظلومانه کشته شده است و در بصره يکصد هزار شمشير آخته به سبب خونخواهي او به جنگ پرداخته‏اند، آيا به همراه من مي‏آيي تا ميان آنها صلح و آرامش برقرار کنيم؟
ام‏سلمه گفت: آيا به خونخواهي عثمان پرداخته‏اي؟ در حالي که خود به شدت با او مخالف بودي! يا اينکه براي مخالفت با علي بن‏ابي‏طالب، چنين آماده شده‏اي؟ تو ميان پيامبر(ص) و امت او همانند سدي هستي، پيامبر(ص) جايگاه تو را به خوبي مي‏دانست و تو را از چنين اعمالي نهي کرد...»

ام‏سلمه همراه با علي(ع)

پس از پيامبر(ص) مسلمانان، از مسير حق و حقيقت منحرف شدند، به جز گروهي اندک که چون پروانه بر گرد علي(ع) حلقه زدند. يکي از اين افراد ام‏سلمه بود. فرزند ام‏سلمه چنين روايت مي‏کند:
مادرم مي‏گفت: پيامبر(ص) و علي(ع) در خانه من نشسته بودند. پيامبر(ص) دستور داد پوست گوسفندي آوردند و سپس بر روي آن مطالبي نوشت. سپس آن را به من داد و گفت: «هر که پس از من با اين نشانه‏ها نزد تو آمد و اين نوشته را خواست، آن را به او بده!»
پس از چندي پيامبر(ص) از دنيا رفت و ابوبکر زمام امور را در دست گرفت. مادرم ـ ام‏سلمه ـ مرا به مسجد فرستاد و گفت: برو و ببين ابوبکر چه مي‏کند. من نيز به مسجد رفتم. ابوبکر خطبه‏اي خواند و سپس به خانه بازگشت. و من نيز ماجرا را براي مادرم باز گفتم. پس از چندي ابوبکر از دنيا رفت و عمر به جاي او حکومت را در دست گرفت. من نيز به دستور مادرم همان کار را انجام دادم. پس از او نيز عثمان بر اريکه قدرت تکيه زد و من نيز همان کار را تکرار کردم. پس از عثمان، علي(ع) به سبب پافشاري مردم، حکومت را پذيرفت. مادرم مرا به مسجد فرستاد و گفت: ببين اين مرد چه مي‏کند. من نيز به مسجد رفتم. علي(ع) پس از آنکه خطبه‏اش پايان يافت، از منبر فرود آمد. هنگامي که در ميان مردم، چشمش به من افتاد، مرا فرا خواند و گفت: «به مادرت بگو علي(ع) به ديدارت مي‏آيد. من نيز به مادرم سخن علي(ع) را گفتم. مادرم در پاسخ گفت: به خدا سوگند من مي‏خواهم با او ديدار کنم. علي(ع) نزد مادرم آمد و فرمود: نامه‏اي که پيامبر(ص) به تو سپرده است، به اين نشانه‏ها به من بده!» مادرم نيز برخواست و از داخل صندوقچه‏اي کوچک نامه‏اي را بيرون آورد و به علي(ع) داد و سپس به من گفت: «پسرم، همواره در رکاب علي(ع) باش. به خدا سوگند پس از پيامبر، رهبري جز او نمي‏بينم.»

ام‏سلمه همراه با امام حسين(ع)

يکي از فضايل ام‏سلمه اين بود که پيامبر(ص) نکهتي از تربت پاک سيدالشهداء را به او داد و فرمود: هنگامي که از اين تربت خون جوشيد بدان که حسين(ع) به شهادت رسيده است.
هنگامي که امام حسين(ع) به سوي عراق حرکت کرد، نامه‏ها و وصيتهايي را نزد ام‏سلمه باقي گذارد. پس از شهادت امام حسين(ع) ام‏سلمه اين نامه‏ها و وصايا را به امام سجاد(ع) باز گرداند.
همچنين روزي ام‏سلمه را گريان ديدند. از او پرسيدند که چرا چنين مضطرب و پريشاني؟ گفت: «در عالم رؤيا پيامبر(ص) را ديدم که بر سر و محاسنش پر از خاک بود. با ناراحتي گفتم: چه شده است اي رسول خدا؟! پيامبر پاسخ داد: هم اکنون حسين به شهادت رسيد. به گفته ابن‏سعد، هنگامي که خبر شهادت امام حسين(ع) به ام‏سلمه رسيد، با ناراحتي گفت: مرگ بر قاتلان او و خدا خانه‏هايشان را پر از آتش کند. سپس آنچنان گريه کرد که از هوش رفت، در حالي که مي‏گفت: خداوند مردم عراق را لعنت کند.»

ـ ام‏سلمه شاعري توانا

از ام‏سلمه اشعار بسياري به يادگار مانده است، که حکايت از طبع روان و روح لطيف او دارد.
او اشعاري را در باره جشن ازدواج فاطمه(س) و علي(ع) سروده است که شوق وصف‏ناپذير او را نشان مي‏دهد. همچنين هنگامي که در دوران کودکي حسين(ع) با او بازي مي‏کند، اشعاري را برايش مي‏سرايد. برخي از اشعار او نيز پيرامون نهي عايشه از جنگ با علي(ع) است.

ـ غروب ام‏سلمه

پس از عمري فداکاري و ايثار، ام‏سلمه چشم از جهان فرو بست و با افتخارات و فداکاريهايش برگي زرين را بر کارنامه زنان برجسته اسلام افزود. ام‏سلمه با عملکردش نه تنها راه و روش زندگي را به زنان آموخت، بلکه همواره کوشيد تا خورشيد حقيقت را از لابه‏لاي ابرهاي باطل، بيرون بکشد.
در تاريخ وفات اين بانوي بزرگ اسلام، ميان مورخين اختلاف است. برخي رحلت او را در سال 57 هجري ذکر کرده‏اند و برخي جريان رحلت او را از حوادث سال 61 هجري مي‏شمارند.
منبع: پيام زن

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image