موسويهند يا امسلمه، يکي از زناني است که در طول تاريخ بلند اسلام، جايگاه ويژهاي را به خود اختصاص داده است و در رديف زنان برجسته اسلام قرار دارد. وي همسر پيامبر گرامي اسلام(ص) بود و در عقل و درايت و زيبايي، زبانزد خاص و عام شده بود. علاقه وافر امسلمه به خاندان پيامبر(ص) بسيار معروف است و بيشک فرازهاي مختلف زندگيش براي زنان مسلمان، درسي آموزنده ميباشد. از اينرو، براي آشنايي زنان مسلمان با شخصيت و خصوصيات اخلاقي اين بانوي بزرگ اسلامنگاهي گذرا به زندگي سراسر پند و اندرز او ميافکنيم.
نسب امسلمه
نام امسلمه، هند و دختر اميّة بنمغيرة بنعبدالله بنعمر بنفحزوم بود.
مادرش عاتکه دختر عامر بنربيعه بود و شوهر اولش ابوسلمه عبدالله بنعبدالاسد فحزومي نام داشت. وي از شوهر اولش: سلمه، عمر، درة و زينب را به دنيا آورد و پس از شهادت ابيسلمه با پيامبر(ص) ازدواج نمود.
امسلمه در قرآن
نام و ياد بسياري از افراد در قرآن ذکر شده که برخي از آنان افتخار را براي خود جاودانه کردهاند و برخي ديگر نامشان در رديف بدکاران و ستمگران، ماندگار شده است. در اين ميان، امسلمه بانويي است که آياتي چند در مورد او نازل شده است و مفسران در شأن نزول برخي از آيات، به او اشاره نمودهاند:
1ـ برخي از مفسران قرآن بر اين عقيدهاند که آيه شريفه:
«هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ اِلاَّ الْاِحْسان»
(الرحمن/60)
«آيا پاداش نيکويي، جز نيکي است؟»
در مورد امسلمه، نازل شده است.
2ـ روزي امسلمه از پيامبر گرامي اسلام(ص) پرسيد: اي پيامبر خدا! چرا نام مردان در جريان هجرت، ذکر شده است، اما به زنان اشارهاي نشده است؟ خداوند در پاسخ او، اين آيه را بر پيامبرش فرو فرستاد:
«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم اِنّي لا اُضيعُ عَمَل عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ اَوْ انثي»
(آل عمران/195)
«خداوند دعاي آنان را اجابت کرد که من هرگز عمل عملکنندهاي را ـ خواه مرد باشد يا زن ـ ضايع نميکنم.»
3ـ امسلمه بيشتر لباس سفيدي ميپوشيد که دو بند در پشت آن قرار داشت و آويزان ميشد. عايشه با تمسخر به حفصه همسر ديگر پيامبر(ص)، ميگفت: نگاه کن، آنچه در پشت امسلمه آويزان است، همانند زبان سگ ميباشد و گفتهاند آن دو نفر، امسلمه را به سبب کوتاهي قدش مسخره ميکردند. از اينرو آيه نازل شد که:
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي اَنْ يَکوُنوُا خَيْرا مِنْهُم، وَ لا نِساء مِنْ نِساءٍ عَسي أَنْ يَکُنَّ خَيْرا مِنْهُنَّ.»
(حجرات/11)
«اي کساني که ايمان آورديد، گروهي از شما، گروه ديگر را مسخره نکند؛ چه بسا از آنها بهتر باشند و هيچ يک از زنان، زنان ديگر را مسخره نکند، چرا که شايد، آن زنان، از مسخرهکنندگان بهتر باشند.»
امسلمه، حافظ سنت پيامبر(ص)
امسلمه يکي از راويان احاديث پيامبر(ص) شمرده ميشود و بسياري از علماء علم رجال، همچون برقي و شيخ طوسي، او را در رديف راويان احاديث پيامبر(ص) قرار دادهاند. وي از پيامبر(ص)، فاطمه زهرا(س) و ابي سلمه، رواياتي را نقل ميکند. گروه بسياري از صحابه و تابعين نيز از وي احاديثي را نقل کردهاند. بيشک چنين مقامي براي امسلمه، بسيار افتخارآميز است و او را در ميان همسران پيامبر(ص) ممتاز ميکند. تعداد احاديث وي به 378 حديث ميرسد.
وي از جمله راوياني است که اين سخن پيامبر(ص) را نقل کرده است: «مَنْ کُنْتُ مَولاه فَعَليٌّ مَولاه» «هر کس که من مولاي او هستم، علي مولاي اوست.» همچنين او در زمره راوياني قرار دارد که حديث مربوط به آيه تطهير که در مورد اهلبيت پيامبر(ص) نازل شده است را نقل ميکند. وي ناقل حديث ثقلين نيز ميباشد: «گويا ميبينم که خوانده ميشوم و بايد بروم، من در ميان شما دو شيء گرانبها را ميگذارم که يکي از ديگري بزرگتر است: کتاب خدا که ريسماني است که از آسمان به سوي زمين کشيده شده است و اهل بيتم را. مراقب باشيد که از آن دو تخلف نکنيد.»
در خانه ابي سلمه
خانواده ابيسلمه، از معدود خانوادههايي بود که بر پايه مهر و وفاداري بنا شده بود و شادماني و سرور، در و ديوار گلي آن را مزين نموده بود. ابيسلمه و امسلمه، عموزادگان يکديگر بودند و تفاهم و همکاري خانوادگي بر خانواده کوچک آنان سايه افکنده بود. هنگامي که پيامبر(ص) در اوج خفقان و آزار و اذيت قريش، دعوت خود را آغاز کرد، ابوسلمه، از نخستين افرادي بود که به نداي روحبخش اسلام، پاسخ داد و عليرغم تهديدها و آزار بيحد مشرکين، دين اسلام را پذيرفت. سپس همسرش نيز ديباي مقدس اسلام را به تن کرد و خانواده کوچکشان، جزو نخستين خانوادههايي بود که اسلام را پذيرفتند.
هنگامي که آزار و اذيت قريش، افزايش يافت، پيامبر(ص) دستور هجرت به حبشه را صادر فرمود. در اين ميان ابوسلمه و خانوادهاش در جمع نخستين گروه مهاجرين قرار داشتند. مهاجريني که ديار اجداد خود را با تمام دلبستگيها رها ميکردند و براي دفاع از مرزهاي عقيده و ايمان خود، راه سخت هجرت را بر خود هموار مينمودند. در حبشه خانواده ابيسلمه در کنار ساير مسلمانان و در سايه عدل و داد پادشاه آن ديار، آزادانه به انجام فرايض ميپرداختند و در همين دوران بود که تولد دختري به نام «سلمه»، اميد و روح تازهاي در کالبد خسته اين زوج جوان دميد.
در حبشه، اخبار خوشحال کنندهاي از مکه ميرسيد. اخباري که حکايت از تغيير موضع قريش نسبت به اسلام و مسلمانان داشت. اين اخبار سبب شد ابيسلمه و خانوادهاش که عشق به پيامبر و وطن، قلبشان را لبريز کرده بود، به سوي مکه حرکت کنند. اما هنگامي که به مکه رسيدند، دريافتند که تمامي اين اخبار، دروغي بيش نبوده است و مشرکين نه تنها با مسلمانان مهربان نشدهاند که بر آزار و اذيت خود نيز افزودهاند. ابوسلمه براي نجات از ستم مشرکين مکه، به خانه بزرگ مکه ـ ابوطالب ـ پناه برد و ابوطالب نيز با تمام وجود، از او در برابر مشرکين دفاع کرد.
آزار و اذيت بيش از حد مشرکين، سبب شد که پيامبر خدا(ص) دستور هجرت به مدينه را صادر کند. ابوسلمه و خانوادهاش، نخستين افرادي بودند که نداي پيامبر را لبيک گفتند و دگر بار پاي در طريق سخت و مشقتبار هجرت نهادند. اما هر چند ابوسلمه توانست خود را از چنگ مشرکين رها کند، خانوادهاش در چنگال مشرکين گرفتار شدند و مصيبت بزرگتر اين بود که آنان حتي ميان مادر و فرزند نيز جدايي افکندند. قريب يک سال امسلمه روز و شب به ياد همسر و فرزندش ميگريست، تا آنکه قريش او را رها کردند و فرزندش را به او برگرداندند و او به سوي مدينه حرکت کرد.
هنگامي که به مدينه رسيد و نگاهش در نگاه شوهر مهربانش گره خورد، اشک شادي، پهناي صورتش را فرا گرفت و به سجده افتاد. ديگر دو زوج، خود را غرق در شادي و سرور ميديدند. از يک طرف پس از مدتي طولاني به يکديگر رسيده بودند و از سوي ديگر در جوار مقدس پيامبر(ص) ميتوانستند، روز به روز بر کمالات و محاسن خود بيافزايند. عشق و علاقه امسلمه به شوهرش بيحد و حساب بود، تا آنجا که ميگفت: شنيدهام که اگر شوهر زني بميرد و آن زن، پس از مرگ شوهرش ازدواج نکند، خداوند در بهشت او را به شوهرش خواهد رساند. اکنون ميخواهم با تو عهد ببندم که پس از تو ازدواج نکنم.
ابوسلمه پاسخ داد: آيا از من اطاعت ميکني؟ زن در جواب شوهرش گفت: هر چه بگويي انجام ميدهم. ابوسلمه ادامه داد: هنگامي که من مُردم، ازدواج کن! سپس گفت: خدايا به امسلمه همسري عنايت فرما که بهتر از من باشد و او را خوار نکند و نيازارد.
ابوسلمه، مبارزي نستوه بود و در ميادين جنگ، دوشادوش مسلمين شمشير ميزد. در جنگ بدر حضور مستمر داشت و در جنگ احد نيز پيشاپيش سايرين با دشمنان ميجنگيد. در اين جنگ تيري بر بدن او نشست و زخمي کاري بر وي وارد کرد. اين زخم سبب شد مدت يک ماه بستري شود. اما هنوز زخم به هم نيامده بود که بار ديگر ابوسلمه براي جهاد از مدينه خارج شد. اين بار او فرماندهي يکصد و پنجاه نفر را به عهده داشت. پيامد اين جنگ شوکت و عظمت براي مسلمين بود. اما از سوي ديگر سبب شد که زخمهاي کهنه ابوسلمه، سر باز کند، و بار ديگر او را به بستر بکشاند. اين بار به سبب عفونت زخمها، ابوسلمه نتوانست از بستر برخيزد و در ميان اشک و ناله امسلمه شربت شهادت نوشيد. بار مصيبت بر امسلمه بسيار سنگين بود و گويي باور داشت که شريکي همچون ابوسلمه يا بهتر از او در زندگيش ظهور کند. پس از مدتي، ابوبکر شخصي را براي خواستگاري نزد او فرستاد، اما امسلمه پيشنهاد ابوبکر را رد کرد. سپس عمر درخواست ازدواج با او نمود، اما امسلمه نپذيرفت. آنگاه پيامبر(ص) فردي را براي خواستگاري او فرستاد. هنگامي که فرستاده، پيشنهاد پيامبر(ص) را با امسلمه مطرح کرد، امسلمه، بسيار شادمان شد و با آغوش باز پذيرفت. اينک، معناي دعاي ابوسلمه که گفته بود: خدايا مردي بهتر از من نصيب او بفرما را با تمام وجود، ميفهميد.
امسلمه در خانه پيامبر(ص)
هنگامي که امسلمه به خانه پيامبر(ص) پاي گذاشت، گويي دنيايي جديد در برابر ديدگانش، آشکار شد. او که ميپنداشت ابيسلمه بهترين مرد دنياست، اينک آنچنان مجذوب و شيفته رفتار پيامبر(ص) شده بود که خود را خوشبختترين زن دنيا ميدانست. از هيچ محبتي نسبت به پيامبر(ص) کوتاهي نميکرد آنچه را که پيامبر(ص) دوست داشت، او نيز گرامي داشت پيامبر(ص) به خديجه بسيار علاقه داشت و امسلمه نيز مجذوب خديجه بود پيامبر به علي(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسين(ع) علاقه وافر داشت و امسلمه نيز به آنها عشق ميورزيد.
پيامبر(ص) نيز به او علاقه داشت و در خانه او احساس آرامش ميکرد تا آنجا که عايشه و برخي از زنان ديگر به حال او غبطه ميخوردند. پيامبر(ص) روزي به او فرمود: «من هداياي بسياري را براي نجاشي پادشاه حبشه فرستادهام اما پيش از آنکه هدايا به او برسد، او از دنيا ميرود و هدايا بار ديگر به مدينه باز ميگردد، هنگامي که به دست برسد، آنها را به تو ميبخشم.» پس از مدتي نجاشي از دنيا رفت و هدايا را نزد پيامبر(ص) باز گردانيد. پيامبر(ص) بخش کوچکي از آن را بين ساير همسرانش تقسيم کرد و بقيه را به امسلمه بخشيد.
امسلمه پشتيبان فاطمه زهرا(س)
هنگامي که پيامبر(ص) چشم از جهان فرو بست، غم و غصه بر شبستان دل امسلمه خيمه زد و براي رهايي از غم و غصه، دست به دامن دخترش فاطمه زهرا(س) آويخت. فاطمهاي که تمام وجود پيامبر(ص) بود و پيامبر(ص) به او عشق ميورزيد.
پس از رحلت پيامبر(ص) پيچک آتش کينه و تفرقه در ميان مسلمانان رشد کرد و گروهي براي رسيدن به حکومت، دين و ايمان خود را فراموش کردند. شعلههاي اين کينه، فاطمه(س) که پاره تن پيامبر(ص) بود را نيز در بر گرفت تا آنجا که او را از ميراث پدرش نيز محروم کردند. در چنين شرايطي که بيشتر مسلمانان سر در گريبان ترس و نفاق فرو برده بودند، امسلمه يکّه و تنها، در برابر سردمداران حکومت برآشفت و خطاب به آنان گفت:
«آيا چنين رفتاري را نسبت به فاطمه روا ميداريد؟ به خدا سوگند! فاطمه فرشتهاي در ميان انسانهاست. در خانه پيامبران پرورش يافته است و به دست ملائکه شير خورده و به
وسيله بهترين مربي تربيت شده است. آيا ميپنداريد پيامبر(ص) او را از ارث محروم کرده است، اما به او نگفته است؟!! در حالي که خداوند پيامبر(ص) فرمود: «بستگان نزديکت را انذار کن! ... فاطمه بهترين زنان است و همرديف دختر عمران است و همسر شير ژيان علي مرتضي(ع) ميباشد. نبوت با پدر او خاتمه يافت. به خدا سوگند پيامبر(ص) به او عشق و علاقه فراوان داشت ... واي بر شما اگر پيامبر(ص) چنين رفتاري را از شما نسبت به دخترش ببيند ...»
ـ برخورد امسلمه با عايشه
پس از آنکه پيامبر(ص) رحلت فرمود، امسلمه کوشيد تا نقش خويشتن را در ياري امام علي(ع) ادامه دهد. او که در خانه پيامبر(ص) تربيت شده بود و با راهنماييهاي پيامبر(ص) حق را از باطل ميشناخت، اينک تنها راه سعادت را در حمايت و پشتيباني از علي(ع) ميداشت. از اينرو در هر مناسبتي به هدايت مردم ميپرداخت و افراد را با حقايق آشنا مينمود.
در همين راستا، هنگامي که عايشه خود را براي جنگ با علي(ع) آماده ميکرد، به سبب آنکه عمل خويش را توجيه کند به نزد امسلمه آمد و او را به خونخواهي عثمان خواند. اما امسلمه، با بينش والايي که داشت، با سخناني بسيار شيوا، جايگاه علي(ع) را يادآور شد و او را پند و اندرز داد. شيخمفيد پيرامون برخورد امسلمه با عايشه چنين روايت ميکند:
«هنگامي که عايشه آماده حرکت به سوي بصره ميشد، در مکه به نزد امسلمه آمد و گفت: «اي دختر ابياميه، تو بزرگترين مادر مسلمانان هستي و پيامبر(ص) در خانه تو بسيار به نماز ميايستاد و وحي نيز در خانه تو بر پيامبر(ص) نازل ميگشت. امسلمه گفت: اي دختر ابيبکر، تو به ديدار من آمدي در حالي که من دوست نداشتم و به چه سبب چنين سخناني ميگويي؟ عايشه پاسخ داد: پسرم و پسر برادرم گفتهاند که عثمان مظلومانه کشته شده است و در بصره يکصد هزار شمشير آخته به سبب خونخواهي او به جنگ پرداختهاند، آيا به همراه من ميآيي تا ميان آنها صلح و آرامش برقرار کنيم؟
امسلمه گفت: آيا به خونخواهي عثمان پرداختهاي؟ در حالي که خود به شدت با او مخالف بودي! يا اينکه براي مخالفت با علي بنابيطالب، چنين آماده شدهاي؟ تو ميان پيامبر(ص) و امت او همانند سدي هستي، پيامبر(ص) جايگاه تو را به خوبي ميدانست و تو را از چنين اعمالي نهي کرد...»
امسلمه همراه با علي(ع)
پس از پيامبر(ص) مسلمانان، از مسير حق و حقيقت منحرف شدند، به جز گروهي اندک که چون پروانه بر گرد علي(ع) حلقه زدند. يکي از اين افراد امسلمه بود. فرزند امسلمه چنين روايت ميکند:
مادرم ميگفت: پيامبر(ص) و علي(ع) در خانه من نشسته بودند. پيامبر(ص) دستور داد پوست گوسفندي آوردند و سپس بر روي آن مطالبي نوشت. سپس آن را به من داد و گفت: «هر که پس از من با اين نشانهها نزد تو آمد و اين نوشته را خواست، آن را به او بده!»
پس از چندي پيامبر(ص) از دنيا رفت و ابوبکر زمام امور را در دست گرفت. مادرم ـ امسلمه ـ مرا به مسجد فرستاد و گفت: برو و ببين ابوبکر چه ميکند. من نيز به مسجد رفتم. ابوبکر خطبهاي خواند و سپس به خانه بازگشت. و من نيز ماجرا را براي مادرم باز گفتم. پس از چندي ابوبکر از دنيا رفت و عمر به جاي او حکومت را در دست گرفت. من نيز به دستور مادرم همان کار را انجام دادم. پس از او نيز عثمان بر اريکه قدرت تکيه زد و من نيز همان کار را تکرار کردم. پس از عثمان، علي(ع) به سبب پافشاري مردم، حکومت را پذيرفت. مادرم مرا به مسجد فرستاد و گفت: ببين اين مرد چه ميکند. من نيز به مسجد رفتم. علي(ع) پس از آنکه خطبهاش پايان يافت، از منبر فرود آمد. هنگامي که در ميان مردم، چشمش به من افتاد، مرا فرا خواند و گفت: «به مادرت بگو علي(ع) به ديدارت ميآيد. من نيز به مادرم سخن علي(ع) را گفتم. مادرم در پاسخ گفت: به خدا سوگند من ميخواهم با او ديدار کنم. علي(ع) نزد مادرم آمد و فرمود: نامهاي که پيامبر(ص) به تو سپرده است، به اين نشانهها به من بده!» مادرم نيز برخواست و از داخل صندوقچهاي کوچک نامهاي را بيرون آورد و به علي(ع) داد و سپس به من گفت: «پسرم، همواره در رکاب علي(ع) باش. به خدا سوگند پس از پيامبر، رهبري جز او نميبينم.»
امسلمه همراه با امام حسين(ع)
يکي از فضايل امسلمه اين بود که پيامبر(ص) نکهتي از تربت پاک سيدالشهداء را به او داد و فرمود: هنگامي که از اين تربت خون جوشيد بدان که حسين(ع) به شهادت رسيده است.
هنگامي که امام حسين(ع) به سوي عراق حرکت کرد، نامهها و وصيتهايي را نزد امسلمه باقي گذارد. پس از شهادت امام حسين(ع) امسلمه اين نامهها و وصايا را به امام سجاد(ع) باز گرداند.
همچنين روزي امسلمه را گريان ديدند. از او پرسيدند که چرا چنين مضطرب و پريشاني؟ گفت: «در عالم رؤيا پيامبر(ص) را ديدم که بر سر و محاسنش پر از خاک بود. با ناراحتي گفتم: چه شده است اي رسول خدا؟! پيامبر پاسخ داد: هم اکنون حسين به شهادت رسيد. به گفته ابنسعد، هنگامي که خبر شهادت امام حسين(ع) به امسلمه رسيد، با ناراحتي گفت: مرگ بر قاتلان او و خدا خانههايشان را پر از آتش کند. سپس آنچنان گريه کرد که از هوش رفت، در حالي که ميگفت: خداوند مردم عراق را لعنت کند.»
ـ امسلمه شاعري توانا
از امسلمه اشعار بسياري به يادگار مانده است، که حکايت از طبع روان و روح لطيف او دارد.
او اشعاري را در باره جشن ازدواج فاطمه(س) و علي(ع) سروده است که شوق وصفناپذير او را نشان ميدهد. همچنين هنگامي که در دوران کودکي حسين(ع) با او بازي ميکند، اشعاري را برايش ميسرايد. برخي از اشعار او نيز پيرامون نهي عايشه از جنگ با علي(ع) است.
ـ غروب امسلمه
پس از عمري فداکاري و ايثار، امسلمه چشم از جهان فرو بست و با افتخارات و فداکاريهايش برگي زرين را بر کارنامه زنان برجسته اسلام افزود. امسلمه با عملکردش نه تنها راه و روش زندگي را به زنان آموخت، بلکه همواره کوشيد تا خورشيد حقيقت را از لابهلاي ابرهاي باطل، بيرون بکشد.
در تاريخ وفات اين بانوي بزرگ اسلام، ميان مورخين اختلاف است. برخي رحلت او را در سال 57 هجري ذکر کردهاند و برخي جريان رحلت او را از حوادث سال 61 هجري ميشمارند.
منبع: پيام زن
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله