در عالم اسلام همواره زنان شايسته و متعهدي وجود داشتهاند که در عرصههاي مختلف فرهنگ و ادب و در جبهههاي ايثار و تلاش منشأ آثار و برکات فراواني بودهاند.
با تکيه بر قرآن کريم و سنت نبوي(ص) و سيره معصومين(ع)، ارج نهادن به زنان و اداي حقوق آنان همواره موجب رشد و پيشرفت زنان مسلمان در جامعه اسلامي بوده و هست. نمونه والاي اين زنان شايسته و والا مقام در تاريخ اسلام شخصيتهاي ارجمندي مانند حضرت خديجه، حضرت فاطمه زهرا، زينب کبرا و سکينه بنتالحسين ـ که درود خدا بر همه آنان باد ـ ميباشند.
در مقاطع مختلف تاريخ اسلام نيز زنان فداکار، عالم و متقي فراواني وجود داشتهاند که در عين کار و تلاش و تربيت صحيح نفس خويش و ديگران، از رعايت جزييترين مسايل اخلاقي غفلت نورزيده و در عين حال تربيت مردان شايسته روزگار را به عهده داشته و مربي لايق و ارزشمندي براي جامعه بودهاند. در تاريخ اسلام به خصوص در مذهب شيعه، نمونههاي بسياري از اين قبيل بانوان به چشم ميخورد که از جمله آنها ميتوان به مادر سيدرضي و سيدمرتضي علم الهدي، دختر شيخ طوسي و نيز دختر ملا محمدتقي مجلسي يعني آمنه بيگم و ... اشاره نمود.
اگرچه در دوران شکوهمند انقلاب اسلامي ايران، زنان شايسته جامعه ما که برخوردار از تربيت صحيح و صاحب ارزشها و معيارهاي اسلامي بودهاند به شايستگي توانستند قدر و منزلت زن مسلمان را به جهانيان نشان دهند و گذشت، ايثار و تقواي مادران و همسران شهداي گرانقدر به ويژه در دوران جنگ تحميلي نمونه بارز اين مدعاست. با اين حال بزرگداشت و تجليل از زنان نمونه مکتب اسلامي، وظيفهاي است که بايد همواره در انجام آن کوشيد. از اينرو بجاست در سالگرد رحلت نگاهي گذرا به شخصيت يکي از اسوههاي عاليقدر جامعه که از مراتب علمي و عملي والا برخوردار و به حق از مفاخر نسوان دنياي اسلام است داشته باشيم و خاطره آن استوانه علم و تقواي را ارج نهيم.
اين بانوي مجتهد بزرگوار و متواضع سيده نصرت امين است که مقام معظم رهبري حضرت آيتاللّه خامنهاي مدظلهالعالي در باره اهميت بزرگداشت ايشان فرمودهاند: «تجليل از اين بانوي بزرگوار اصفهاني (خانم امين) و ارائه شخصيت عرفاني و فقهي و فلسفي برجسته يک زن در کشور ما، کاري سودمند و در جهت احياي ارزشهاي اسلامي در زنان به نظر ميرسد»(1) و به راستي شخصيت علمي و تقوايي اين عالم رباني خود حجتي است بر اينکه زنان متعهد جامعه اسلامي ميتوانند با طي مدارج عالي علم و معرفت، خود را از محروميتهايي که توطئه دشمنان و ناآشنايي دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان همواره تحميل کرده است، برهانند و وجودشان منشأ خدمات عظيم و ارزشمند علمي و فرهنگي قرار گيرد.
استاد دانشمند مرحوم آيتاللّه محمدتقي جعفري مقام علمي و عملي اين بانو را چنين توصيف نموده است:
«با توجه به آثار قلمي که از اين خانم در دسترس ما قرار گرفته، به طور قطع ميتوان ايشان را از علماي برجسته عالم تشيع معرفي نمود و روش علمي ايشان هم کاملاً قابل مقايسه با ساير دانشمندان بوده، بلکه با نظر به مقامات عاليه روحي ايشان بايد ايشان را از گروه نخبهاي از دانشمندان به شمار آورد که به اضافه فرا گرفتن دانش به تولد جديد در زندگي نايل ميشوند.»(2)
در باره آغاز زندگي و شروع به تحصيل اين بانو آمده است: «حاجيه خانم سيده نصرت بيگم امين (معروف به بانوي ايراني) در سال 1265ه••• .ش در اصفهان متولد شد. پدر ايشان حاج سيدمحمدعلي امينالتجار اصفهاني، فردي مؤمن و سخاوتمند و مادرشان بانويي بسيار شريف، متعبد و خيرخواه بود که خداوند پس از سه فرزند پسر، اين دختر را به ايشان عطا ميدارد. مادر با روشنبيني در چهار سالگي فرزند را براي آموزش قرآن و فراگيري خواندن و نوشتن به مکتب ميفرستد، در حالي که فضاي حاکم بر آن ايام به گونهاي بود که کمتر خانوادهاي به خود اجازه ميداد دخترش را براي کسب دانش به مکتب يا مدرسه بفرستد و چه بسيار والديني که آموزش و آشنايي با خط و نوشتن را براي دختران خود جايز نميدانستند.»(3)
در حقيقت عظمت کار اين بانو و تلاشهاي مستمر وي در آن زمان بسيار درخور توجه است البته ايشان به دليل اينکه اوقات زندگيشان به فراگيري درس و علم ميگذشت بيشتر در خانه بودند و کمتر از خانه خارج ميشدند. ولي در ايامي که لازم ميديدند بايد دفاعي صورت بگيرد و کاري انجام شود از منزل خارج ميشدند و به تدريس و راهنمايي بانوان ميپرداختند.
«از دوران قاجار که بگذريم دوره رضاخان تقريبا مقارن با انديشه تجددخواهي و تبليغات وسيع اسلامزدايي، به خصوص در اصفهان بود. در آغاز اين دوره خانم امين 35 ساله بودند و اصفهان هم در اين ايام حوزههاي علميه [بسيار] داشت. اين شهر بعد از تهران آماج فعاليتهاي تجددخواهي بعضي خانمها قرار گرفت. مجري اين فعاليتها خانم [صديقه[ دولتآبادي بود که ميگفتند حتي 15 سال قبل از جريان کشف حجاب ايشان به طور رسمي حجاب خود را برداشته بود. دولتآبادي کانوني هم به نام کانون بانوان داير کرده بود که بعد از برداشتن حجابش و ظاهر شدن در ملاء عام مردم اين کانون را آتش زدند. البته افرادي مانند خانم دولتآبادي کم نبودند. زناني هم بودند که فکر ميکردند اگر در اين گونه مراسم شرکت کنند متجدد خوانده ميشوند و عدهاي هم به دليل مشاغلي که داشتند مجبور به کنار گذاشتن حجاب شدند. به هر حال موج تجددخواهي، مانع ترويج انديشه و تفکر ديني به خصوص در بين بانوان شد و از اينجا ميفهميم که خانم امين چه حرکت عظيم و برجستهاي را شروع کرد و به انجام رساندند.
رضاخان آرمانهاي جديد و کاذبي داشت و ايدئولوژي مخصوص خودش را ترويج ميکرد. مثلاً در مورد تجددخواهي، در باره ناسيوناليسم افراطي که اين ناسيوناليسم افراطي را بر دو اصل تحقير فرهنگ و محو آثار تمدن اسلامي و همچنين برگشت به ايران قبل از اسلام قرار داده بود. اتفاقا در همين زمان بود که خانم امين از نام مستعار بانوي ايراني استفاده کردند. استنباط من اين است که چون رضاخان ميخواست زن ايراني را به قبل از اسلام برگرداند و آن هويت و اصالت را به آن دوران نسبت بدهد، خانم امين خواستند بگويند که بانوي ايراني اين زمان، بانويي است که از اسلام و دوران عهد اسلام زندگي نوين و واقعي خود را شروع کرده است. يعني دوران قبل از اسلام، هويت و اصالتي نداشته است ولي از زماني که اسلام به ايران وارد شده و ايرانيان مسلمان شدهاند هويت اصلي و واقعي زن ايراني شکل گرفته است. من فکر ميکنم که ايشان در مقابل ناسيوناليسم افراطي رضاخان خودشان را بانوي ايراني لقب دادهاند.»(4)
و در آن دوران سختِ حاکميت، که ديکتاتوري رضاخاني براي زدودن ارزشهاي اسلامي و احکام قرآني قد علم نموده بود اين بانوي بزرگوار در عين تحصيل و تدريس به دفاع از معيارها و موازين شرعي پرداخت. سال 1310 مقدمه کشف حجاب بود و سال 1311 کنگره زنان شرق که دولتآبادي در آن شرکت داشت برگزار شد و بعد کشف حجاب به طور رسمي صورت گرفت. ميگويند در همين موقع بود که خانم امين کتاب «روش خوشبختي» را نوشته است. در جايي از آن با ذکر اينکه «همان گونه که اگر عضوي از اعضاي بدن به بيماري مبتلا شود ساير اعضاء سالم نميماند» اين تأثيرپذيري را متذکر ميشود. در اين کتاب آمده است که اگر زنان يک جامعه ـ که از ارکان آن هستند ـ فاسد بشوند جامعهاي را به فساد ميکشند، مخصوصا اگر فساد يا گناهشان علني باشد. ايشان ميگويد:
«اي بانويي که با ادعاي مسلماني کشف حجاب نمودهاي! و با اين وضعيت شرمآور علني در معابر و خيابانها خودآرايي مينمايي! آيا فکر نميکني که با اين عمل که شايد آن را عمل کوچکي بپنداري، چه لطمه بزرگي به شريعت ميزني؟ اي بانوي اروپاييمنش! اين گناه را کوچک مشمار و اگر واقعا مسلماني، اين طريق مسلماني نيست. اگر عقيده به تعليمات اسلامي نداري بيديني خود را اعلام کن که عمل قبيح تو باعث جرأت ديگران نشود و اگر علاقهمند به شريعت نيستي، دشمني چرا؟ پيامبر اسلام(ص) با صنف زن بد نکرده، در زماني که زنها در جامعه هيچ ارزشي نداشتند براي زن حقوق قايل شده و زن را در تمام شؤون اجتماعي رديف مردها قرار داده است. «از اينجاست که ايشان در شرايطي که دفاع از حق زن را ـ آن هم فقط در بعضي از موارد ـ يک امر غربي ميدانستند به دفاع از حقوق زنان ميپرداختند. خانم امين حتي قبل از علامه طباطبايي و استاد مطهري اين مطلب را بيان کردند.(5)
و خود نيز غرق در معارف معنوي گرديده بود و با توجه به سير و سلوک عملي و آن همه تلاش در راستاي قرار گرفتن علوم قرآني به مقامات والايي دست يافت چنانکه در اين مورد آمده است:
«در پرتو معتقدات ديني، معنوي و قلبي خويش که در ارتباط با منبع فيض الهي بود رشد يافت و اين بانوي عارف رباني همان طوري که در کتاب نفيس «نفحاتالرحمانيه» ـ که به زبان عربي نگارش يافته ـ معترفند، به مبدأ اقيانوس الهي آن طور وابسته بود که نغمات ملکوتي گلها و رياحين را به گوش جان ميشنيد و تا سن 40 سالگي دوران تهذيب و رياضت و تحصيل ايشان بوده و پس از آن مراحل ترقي و کمال را طي نمودند.»(6)
بانو امين پس از آنکه صرف، نحو، بلاغت، تفسير، حديث، فقه، اصول و فلسفه را آموخت، به مطالعات خود در سطوح عاليه ادامه داد تا به درجه اجتهاد رسيد. جديت وي در امر تحصيل به حدي بود که ميفرمود: «هيچ چيز نميتواند کلاس درس را تعطيل کند، حتي مرگ فرزند.» يکي از اساتيد بانو امين، مرحوم آيتاللّه حاج مير سيدعلي نجفآبادي نقل کرده است: «روزي شنيدم فرزند ايشان فوت شده است، فکر کردم خانم ديگر درس را تعطيل خواهد کرد، ولي برعکس دو روز بعد کسي را به سراغم فرستاد که براي تدريس به منزل ايشان بروم و من از اين علاقه ايشان به درس و تحصيل، سخت تعجب کردم.»(7)
او بيشتر علوم را در خانه و نزد علامه فقيه آيتاللّه سيدمحمدعلي نجفآبادي و شيخ مرتضي مظاهري فرا گرفت. آيتاللّه آقا سيدمحمدعلي نجفآبادي از اساتيد برجسته بانو امين که اين مجتهد گرانقدر، فقه و اصول و حکمت را نزد وي خوانده بود گفته است: «حکمت را دائيام به من درس داد و يکي نيست که من به او درس بدهم. من ميخواهم به اين خانم درس بدهم که از من يادگاري باقي مانده باشد.» زماني که بانو امين اولين کتاب خود را به نام «اربعين هاشميه» نوشت و کتاب به حوزه علميه نجف رسيد و علما از آن استقبال کردند، آيتاللّه آقا سيدمحمدعلي نجفآبادي در تکميل تشويقهاي علما گفتند: «بانو امين هرچه در اين کتاب نوشتهاند از تراوشات فکري خودشان بوده و ربطي به تعليمات من ندارد.»(8)
سيده نصرت امين مجتهد توسط تعدادي از آيات عظام و مراجع عظيمالشأن زمان خود به اخذ درجه اجتهاد و روايت نايل گرديد که برخي از آنان عبارتند از مرحومان: آيتاللّهالعظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي (مؤسس حوزه علميه قم)، آيتاللّهالعظمي آقا سيدمحمدکاظم شيرازي، آيتاللّه ابراهيم حسيني شيرازي اصطهباناتي، آيتاللّه شيخ محمدرضا نجفي اصفهاني، حجةالاسلام و المسلمين حاج شيخ مرتضي مظاهري نجفي اصفهاني.
مقام شامخ علمي و معنوي اين بانوي فرزانه از اجازه روايت آيتاللّه شيخ محمدرضا نجفي به خوبي استنباط ميشود که در باره وي فرموده است: «به اين سيده دانشمند و شريف، گوهر گرانقدر مستور، گل سرسبد باغ فرزندان زهراي اطهر، بانوي فرزانه، حکيم و عارف کامل ... اجازه دادم که روايت کند از من هرچه را که روايتش براي من صحيح است از کتب تفسير و ادعيه و حديث و فقه.»(9)
نتيجه آن همه تلاش و کوشش علمي که زمينه آن را تقواي علمي و زهد آن بانوي پرهيزگار فراهم کرده بود به طوري بود که حتي دانشمند بزرگ، فقيه اهل بيت و رجالي عظيمالشأن، آيتاللّهالعظمي سيدشهابالدين مرعشي نجفي، از خانم امين، درخواست اجازه روايت نمود و ايشان در قسمتي از اين اجازهنامه که به تاريخ اول محرمالحرام 1358ه••• .ق جهت آيتاللّه مرعشي نوشته، چنين آورده است: «پس از استخاره به ايشان اجازه دادم که روايت کند از من هرچه را که روايتش براي من صحيح است از کتب تفسير و ادعيه و حديث و فقه و غير اينها که از تأليفات شيعه آنچه اصحاب، از غير شيعه روايت کردهاند، به جميع طرقي که معلوم و در خود مضبوط است.»(10)
اين بانوي مجتهد نه تنها در مسايل علمي و عملي بلکه در توجه به نيازهاي جامعه نيز بسيار دقيق بود به طوري که اخلاق و رفتارش در شاگردانش تأثير عميقي داشت. وي دانشگاهي در اصفهان به نام پربرکت مکتب فاطميه تأسيس نمود که تشنگان علم و دانش از آن سيراب ميگشتند و جا دارد که بگوييم از اين مکتب، دانشپژوهاني پرورش يافتند که بسياري از آنان اينک صاحب تأليفاتي و آثار پرارجي هستند.
آنچه شاگردان اين بزرگوار نقل قول کردهاند اين است که: «ايشان در عين تواضع و سادگي، داراي جاذبه معنوي و ابهت خاصي بود. کتاب روش خوشبختي را به زبان ساده و شيرين و دلپذير به عنوان زيربناي معتقدات اخلاقي تدريس مينمود، تمام زندگيش در امر تعليم و تربيت و تحقيق و تأليف و حفظ مکتب خلاصه شده بود. از جمله ابعاد شخصيت اين بزرگوار ديانت و اعتماد به نفس بود و به همين دليل است که پرورشيافتگان او از اين فضايل معنوي بهرهمند ميشدند. دانش را رهگشاي حيات بشري ميدانست و عقيده داشت بايد از گنجينههاي گرانقدر بشري استفاده نمود. عشق و علاقه او به قرآن کريم در قالب زبان و بيان نميگنجد و تفاسير مخزنالعرفانش در پانزده مجلد خود دليل اين اشتياق است.»(11)
مرتبت و موقعيت علمي و عرفاني ايشان به آنجا رسيد که اکابر و اعاظمي از علما و عرفا حضور در محضر ايشان را مايه فيض ميدانستند. وي در مقام تنها بانوي مجتهد عصر خود قرار گرفت و علماء و افراد چندي از کشورهاي اسلامي براي ملاقات و گفتگو نزد ايشان ميآمدند. علماي معاصر از جمله آيتاللّهالعظمي مرعشي نجفي، علامه آيتاللّه سيدمحمدحسين طباطبايي، استاد محمدتقي جعفري و اساتيد حوزه و دانشگاه نيز با ايشان ملاقات و گفت و شنودهايي داشتند.
يکي از دستپروردگان محفل پرفيض بانو امين در باب نظم، تدبير و عظمت معنوي وي گفته است: «در مورد زندگي خانم امين بايد بگويم که در تنظيم وقت ابتکاري عجيب داشتند و چنان اوقات خود را تنظيم ميکردند که به تمام کارهايشان ميرسيدند، گويا خداوند به وقت ايشان هم برکت داده بود. هرگز از حوادث نميترسيدند و در کارها به خدا توکل ميکردند و از ميهمانان با خوشرويي و سادگي پذيرايي ميکردند. ميخواستند جوانان را بدون اجبار و با منطق جذب اسلام کنند. اکنون که بهار زندگي را پشت سر گذاشتهام در مييابم که هيچ محبت و صميميتي را به گرمي و پررنگي مهربانيهاي بيرياي ايشان نديدهام و هيچ انگشت محبتي را به شيريني آن انگشتان که الفباي کلام خدا را به من ياد داد نگرفتم. اگر بخواهم ايشان را وصف کنم شايد کتابها شود، اما زبان ياراي بيان و قلم ياراي نوشتن و کاغذ گنجايش اين توصيف را ندارد. بايد از آثار اين بزرگبانو استفاده کرد تا بتوان به شخصيت ايشان پي برد. ما را که همه وجودمان ناتواني بود، پر از شور توانستن کرد و ذهن خاموشمان را پر از غوغاي خواستن. او سيمرغ جانمان را از حضيض ذلت به اوج عزت پرواز داد. بنابراين ايشان در خاطرمان جاودانه است.»(12)
کليه شاگردان و پرورشيافتگان محضر بابرکتش به جز جهات علمي و آنچه که مربوط به علوم قرآني و دانشهاي الهي ميشد در درجه اول درس معرفت ميآموختند. رفتار و سلوک بانوي مجتهد مهمترين مطلبي بود که آنان را جذب خود مينمود.
از ديگر درسآموختگان او گفته است: «اولين برخورد من با ايشان مانند يک بيمار بود. در خودم خيلي احساس دردمندي ميکردم، و احتياج به طبيب حاذقي داشتم. بيانات و چهره ايشان براي من دارويي بسيار مؤثر بود. اين طبيب عارف و حکيم در همان برخوردهاي اوليه بيماريهاي مرا تشخيص دادند. همان طور که خودشان بيان ميفرمودند دارويي که طبيب ميدهد تلخ است ولي شفايش شيرين است. البته مسايل خيلي زياد است. من برايشان از ناراحتيهايم گفتم و ايشان توجه پيدا کردند که من احتياج به کمک دارم. ايشان قدرت تشخيص داشتند و با يک نگاه عميق متوجه ميشدند که طرف چه ميخواهد. بعد به من پيشنهاد کردند که اگر مايلي کتاب «حقايق» فيض کاشاني را به تو درس بدهم چون چندين مرتبه خودم اين کتاب را مطالعه کردهام و ميدانم که خيلي براي شما مناسب است. من هم قبول کردم و درس شروع شد. در کنار آن کتابهاي «سير و سلوک» و «اخلاق» و «معاد» فقط و فقط از ذهن خودم سرچشمه گرفته است. آن چيزي را که خودم از معاد فهميدم؛ قلم روي کاغذ آوردهام و مطالب آن را از هيچ جا نگرفتهام. اگر يک روز خدمت ايشان نميرفتم، خدمتکارشان را ميفرستادند و ميپرسيدند که چرا نيامدي؟ و من به هر طريقي بود خودم را به حاج خانم ميرسانم. روزي خدمتکارشان آمد و گفت که حاج خانم مريض شدهاند و گفتهاند که خانم غازي را خبر کن. من خدمت ايشان رسيدم. گفتند براي من حمد بخوان. گفتم که من قابل نيستم براي شما حمد بخوانم. فرمودند: بخوان تا قلب من روشن شود. من کنار تختشان نشستم و دستشان را گرفتم و شروع به خواندن هفتاد مرتبه حمد کردم. همين طور که حمد ميخواندم در خود فرو رفته بودم که من قابليت ندارم، خودشان منبع عرفاني و شناخت و موحد حقيقي هستند. ناگهان نگاهم به بيرون افتاد. درختان را شاهد گرفتم و گفتم: خدايا تو ميداني، در قيامت تمام اين درختان شهادت ميدهند که اين شخصيت که الان در اين بستر افتاده است در شبانهروز چقدر با خدا مناجات داشته است. بعد از اين احساس کردم که همه درختان حمد ميگويند. بدنم شروع کرد به لرزيدن. آنچه را مشاهده کرده بودم به حاج خانم گفتم. آهي کشيدند، دست روي قلبشان گذاشتند و فرمودند که حالم خوب شد و احساس آرامش ميکنم. سپس «انا انزلناه» را خواندند و از جا برخاستند و فرمودند که قلبت تا اندازهاي روشن شده است، مواظب باش آن را کدر نکني، به دنبالش برو. ايشان بسيار متواضع و فروتن بودند، و با مهرباني و دلسوزي دلشان ميخواست به همه کمک کنند، کمک فکري، کمک علمي، کمک اخلاقي. روي تحصيلات بالا تأکيد داشتند. اما ميفرمودند علم با عمل، علم با تهذيب، علم با تزکيه. اگر علم بدون تزکيه شد، براي انسان غرور و حجاب ميآورد، ممکن نيست که انسان بتواند صعود کند، سقوطش حتمي و صد در صد است. ميفرمودند نفس را تزکيه کنيد که بعثت انبياء به همين دليل بود.»(13)
نسبت ايشان با سي واسطه به امام علي بنابيطالب(ع) ميرسيد. وي در بيان مقام و موقعيت خاندان عصمت و طهارت و منزلت و جايگاه آنان تلاش ميکرد، به طوري که عشق و علاقهاش به مقام والاي ولايت در کتاب مخزناللئالي في مناقب مولي الموالي حضرت علي(ع) روشنگر اين حقيقت است، در سخنانش روح صفا و صميميت جلوهگر بود.(14)
بانو امين از شيفتگان و معتقدان به انقلاب اسلامي ايران و رهبري عظيمالشأن آن بود. در اين مورد يکي از شاگردان ايشان آورده است: «در سال 59 که حاجيه خانم امين اصلاً نميتوانستند از منزل خارج شوند از طريق تلويزيون در جريان انقلاب قرار داشتند، موقعي که امام(ره) از تلويزيون سوره حمد را تفسير کردند، شيفته بيان و مطالب امام شده بودند و به من فرمودند که کتابهاي امام را داري؟ گفتم بله، فرمودند که بياور تا مطالعه کنم. کتابها را خدمتشان بردم. روزي بعد از مطالعه کتابهاي امام، ايشان به من فرمودند که معرفت امام بالاست و عرفان ايشان به حد اعلاي خود رسيده است. اگر کسي خواست خداي ناکرده تهمتي بزند يا توهيني بکند از قول من بگوييد که بد ميبيني. مبادا يک وقت خدا ناکرده توهين کنيد. چون معرفت ايشان بالاست که ميتوانند اين کارهاي محيرالعقول را انجام بدهند. حاج خانم خيلي شيفته کتابها و بيانات امام شده بودند: قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهري.»(15)
همين طور امام نيز جوياي احوال بانوي مجتهد ميشدهاند. يکي از روحانيون اصفهان در اين خصوص گفته است: «چند مرتبه که حضور حضرت امام خميني(ره) مشرف شدم، ايشان جوياي حالات و اشتغالات و سلامتي بانوي مجتهده امين شدند و در مقابل به منزل حاجيه خانم امين که ميرفتم بانوي ايراني مقيد بودند، براي سلامتي حضرت امام(ره) و موفق شدن ايشان و پيشرفت در اهداف مقدس اسلامي دعا کنند و ايشان ابلاغ سلام خدمت معظم له را ترک نميکردند.»(16)
آثار و کتابهاي قلمي به جا مانده از بانو امين ـ بانوي ايراني ـ عبارتند از:
1ـ تفسير قرآن مجيد به نام «مخزنالعرفان» در 15 جلد
2ـ «نفحاتالرحمانيه» به زبان عربي مشتمل بر 96 عنوان
3ـ «سير و سلوک» که در روش اولياء و طريق سير سعدا است.
4ـ «معاد» يا آخرين سير بشر
5ـ روش خوشبختي و توصيه به خواهران ديني و ايماني
6ـ «اربعين هاشميه» به زبان عربي مشتمل بر مسايل و احکام
7ـ «جامعالشتات» به زبان عربي مشتمل بر مسايل و احکام
8ـ «اخلاق» که در بسياري از محافل علمي و دانشگاهها تدريس ميشود.
9ـ «مخزناللئالي» که در فضايل حضرت امام علي بنابيطالب(ع) است.
در بررسي آثار تربيتي بانو امين که عمده آثار ايشان در اين زمينه است، بيشترين حجم مطالب در زمينه توصيه شيوههاي تربيتي و روشهاي تهذيب نفس و تزکيه باطن ديده ميشود، چنانکه در کتاب «سير و سلوک» که در کشف و شهود و سير الي اللّه به استناد «سير العباد الي المعاد» است که اولين گام در راه طي مدارج و مراحل کمال انساني را اين گونه بيان ميکند:
«کسي که مايل به پيمودن راه حق گردد و اشتياق رسيدن به جوار الهي در سر او نمودار شود، نخست بايستي مجاهده تام با نفس خود نمايد و وي را از خودسري و شهوتراني و لوازم طبيعت و هرچه مهيج شهوت گردد باز دارد و از حظوظ دنيا قناعت کند به قدر ضرورت و ناچاري، و ريسمان اطاعت و انقياد و بندگي پروردگار را در گردن خود بياويزد.»(17)
بانو امين در پاسخ سؤالي در مورد اينکه به نظر شما در عصر حاضر بهترين جهاد براي زنان چيست چنين فرموده است:
«در موقعيت امروز آنچه براي زنان در درجه اول مورد اهميت قرار دارد اين است که با نفس و دمخواهيهاي خود در مورد زر و زيور و طرز لباس پوشيدن خود و به مدلهاي گوناگون در آمدن مبارزه کنند. با اينکه اين کار مشکل به نظر ميرسد ولي در نتيجه به کمال معنوي زودتر نايل ميشوند. پس بهترين جهاد حفظ پوشش زنان است.»(18)
و در پيامي که براي دختران جوان دارد چنين آورده است: «از صفات بارز زن همان پاکدامني و عفت است. به طوري که علماي اخلاق گفتهاند: عمده شرافت زن نزد تمام عقلا، در جامعه، در عفت اوست.»(19)
بانوي مجتهد سيده نصرت امين خود نمونهاي از فضيلتها بود و به بسياري از چشمههاي جوشان علم و معرفت دست يافته و سراسر عمر پربرکتش را صرف تحصيل و ترويج دين جدش نمود و آثار گرانقدري را در ابعاد ديني، علمي، ادبي، فقه و اصول، عقلي و نقلي و اخلاق از خود به يادگار گذارد. اين حکيم الهي و عارف به نفحات رحماني، نابغه دوران و مجتهده زمان پس از يک عمر خدمت خالصانه و صادقانه در بيست و سوم خردادماه 1362 مطابق با اول ماه مبارک رمضان سال 1403ه••• .ق سر در نقاب خاک کشيد و به جوار رحمت الهي شتافت. ياد و خاطرهاش جاودان و گرامي باد. از درگاه خداوند مسألت داريم روح پرفتوح او را با اجداد طاهرش محشور فرمايد.
سزاوار است سروده مرحوم خانم سپيده کاشاني در مورد ايشان را پايانبخش اين مقاله قرار دهيم.
خسوف هجر، رخ ماه ما گرفت
بانگ رحيل، خاک وطن را فرا گرفت
اسلام شد به ماتم و رنگ عزا گرفت
ماهي که نور معرفتش رشک مهر بود
دامنکشان به کنگره عرش جا گرفت
آيات را نماز بخوانيم دوستان
زيرا خسوف هجر، رخ ماه ما گرفت
رخشنده اخترش بشد از کهکشان علم
در عرش، جا به بارگاه انبياء گرفت
ميرفت و داغ لاله فراوان به سينه داشت
زين خاکدان که مرتبه نينوا گرفت
گلچين ز شاخه چيد، بسي گل در اين ديار
فقدان اين گل از چه چمن را فرا گرفت
فخر زنان، امينه ما درس عاشقي
از مکتب امين خدا، مصطفي گرفت
آن مرجع فضيلت و تقوا به راه علم
در راهوار عشق مدد از خدا گرفت
بانوي بانوان جهان شد شفيع او
گر در کنار کوثر ميعاد جا گرفت
جاويد خانه باد مبارک بر او که خاک
از آن گل معطر عصمت، صفا گرفت