شاعر دردآشنا
پروين اعتصامي از معدود بانوان تاريخ ادبيات ايران است که به راستي قدر و منزلتش، چنان که بايد، شناخته نشده است. او را شاعري حساس، دردآشنا و دلسوز دانستهاند. او با زبان ساده، فصيح اما استوارش که به راستي آيينه تمامنماي عاطفه و محبت بود از رنج محرومان سخن گفت و با مشاهده ناگواريهاي اجتماعي لب به شِکوه گشود و براي تغيير اساسي الگوهاي غلط رايج در جامعه، تلاش کرد. از دلِ دريايي او توفاني از امواج برخاست تا انسانهاي پيرامون خويش را از اين خواب غفلت و بيتفاوتي بيرون بياورد، همچون ابري گهربار، بر دشتهاي تشنه معرفت و عطوفت باريد تا بيداري و شکوفايي را برايشان به ارمغان آورد.
او در مدت عمري که طولي اندک و عرضي قابل توجه داشت، با مطالعه و ژرفکاوي در فضيلتها و ارزشهاي ارزنده، مرواريدهاي گرانبهايي را از خود به يادگار نهاد. مضمونآفرينيهاي زيبايش نشانه توجه به عوالم معنوي، شرف و انسانيت است. در واقع ميتوان گفت نور معرفت، نخست خرد و دلش را منوّر ساخت، آنگاه با اين مشعل به کاوش در ناهمواريهاي اجتماعي پرداخت و از اين رهگذر نکتهسنجيها و ابتکارات ويژهاي را در اشعارش مطرح کرد. سرودههايش نه بيان اميال و خواستههاي هوسآلود و حقيرانه شخصي بلکه جلوههايي جالب از گرايشهاي عالي و فضيلتهاي ناب اخلاقي را ترسيم نمود و به دليل اصالت خانوادگي هرگز با حرکتهايي که استبداد رژيم پهلوي به تبليغ آن ميپرداخت همراه نگرديد و اشعار انتقادي او که ناظر به مسائل سياسي ـ اجتماعي است سند چنين ادعايي ميباشد و به قول استاد دکتر قدمعلي سرامي:
«پروين در جهان هماهنگ اما رنگارنگ سير کرده بود و روان حساس و روح جستجوگرش با يکايک موجودات، ارتباط ذهني برقرار کرده است و اين تراوشهاي انديشه که در ديوانش ميان اجزاي کيهان پيش ميآيد نه تخيّلي که حاکي از واقعيت است.»
اقتدار پروين در سخنوري ستودني است و در قرن ما کمتر شاعري به اندازه او مورد مهرورزي، ستايش و تجليل ايرانيان بوده است. سخنسنجان نيز اين عطر زنانه خاص را مورد توجه قرار داده و از آن به انحاء گوناگون ياد کردهاند. پروين با عشق و اشتياق براي گشودن مرزهاي تنگ رفتارهاي اجتماعي مذموم فرياد برآورد و هنر خود را با کمالي زنده و پويا توأم ساخت و تفکر و آلام نيمي از اعضاي جامعه را که در ادوار تاريخي بر اثر نگرشهاي غير منطقي و فشار استبداد و اختناق در گوشه خانهها و يا حرمسراها پنهان مانده بود به محيط سازنده اجتماعي آورد و پويايي فرخنده و تحرکي خجسته در ذهنها و روانها جاري ساخت و کوشندگي شايان ستايشي را از خود به يادگار نهاد.
خانواده
پدر پروين در اصل آشتياني بود. ميرزا يوسف آشتياني اعتصام دفتر که بعدها به اعتصامالملک موسوم گرديد، فرزند ميرزا ابراهيمخان مستوفي آشتياني است و در 1253ش در تبريز به دنيا آمد. در کودکي نزد پدر و آموزگاران برگزيده، به تحصيل مقدمات پرداخت. سپس ادبيات عرب، فقه، اصول، منطق، کلام و حکمت را نزد استادان اين علوم، بسزا آموخت. در خطهاي چهارگانه نستعليق، نسخ، شکسته و سياق به استادي رسيد و علوم جديد را نيز به خوبي فرا گرفت. در زبانهاي ترکي استانبولي، دبيري شيرينسخن، در زبان فرانسوي، مترجمي توانا و در ادبيات عرب، مترجمي بيهمتا گرديد و به همين دليل در مصر، عراق و سوريه اشتهاري به دست آورد.
هنوز بيست سال از عمرش نگذشته بود که يکي از کتابهايش که به زبان عربي بود در شمار کتابهاي درسي مصريان قرار گرفت و اديبان اين کشور بر کتاب عربي ديگرش که «ثورةالهند» نام داشت، ستايشها نوشتند و ناشران مصري بر خريد حق نشر آن بر يکديگر سبقت گرفتند.
ميرزا يوسف چند سال قبل از اعلام مشروطيت و در ربيعالثاني 1318ه••• .ق کتاب «تحريرالمرأة» (آزادي زنان)، تأليف «قاسم امينمصري» را که در دفاع از حقوق و حرّيت بانوان است با نام «تربيت نسوان» به فارسي برگردانيد و در تبريز به طبع رسانيد. اين حرکت فرهنگي در گرماگرم تعصبهاي خشن و بيمورد، يکي از شجاعتهاي ادبي است و قبل از انقلاب مشروطه کسي اين گونه موضوع حقوق زنان را مطرح نکرده بود. يوسف اعتصامي در جواني به تهران رفت و ماهنامه علمي، ادبي و اخلاقي «بهار» را منتشر کرد. اولين اشعار پروين در همين مجله درج گرديد. وي آثاري از «ژولورن»، «ويکتور هوگو» و ديگر نويسندگان خارجي را به فارسي ترجمه و خود نيز کتابهايي تأليف کرد. اعتصامي مدتي در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد، ايامي هم نماينده مجلس بود. او رياست کتابخانه مجلس و عضويت کميسيون فرهنگ را تا آخر عهدهدار بود. اين نامدار عرصه ادب و انديشه در 12 دي 1316 بدرود حيات گفت و پيکرش در قم، به خاک سپرده شد.
مادر پروين، اختر اعتصامي نام داشت که در اصل آذربايجاني بود. بانو اختر الملوک دختر ميرزا عبدالحسين شوري بخشايشي مُلقّب به قوامالعداله (از منشيان و سخنوران عصر ناصري) بود. «شوري» داراي طبعي روان و خطي خوش بود. اين بانو که پرورشيافته چنين اديبي بود، احساسات لطيف و شاعرانه دخترش را شکوفا ساخت. محصول ازدواج اعتصامالملک با او، چهار پسر و يک دختر بود. او نيز در 26 ارديبهشت 1352 درگذشت و در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در شهر مقدس قم دفن گرديد.
تولد و ايام کودکي و نوجواني
در چنين خانوادهاي که رايحه فرهنگ، انديشه و ادب از آن ساطع بود، در 25 اسفند ماه سال 1285ه••• .ش يعني هفت ماه و ده روز پس از اعلام فرمان مشروطيت (14 مرداد 1285ش) کودکي ديده به جهان گشود که «رخشنده» نام گرفت و بعدها تخلّص «پروين» را براي خود برگزيد. در همان اوان زندگي که اين طفل در پرتو پرورشهاي مادري خوشذوق و تربيتهاي پدري پرمايه، نهال وجود خود را بارور ميساخت، زمانهاي پرحادثه را ناظر بود، ملتي به جان آمده از ظلم و خودکامگي و برخاسته از خواب سنگين هزارهها در پرتو اميدي نويافته، در ظلماتي که او را از هر سو در خود فرو گرفته بود، راهي به رهايي ميجست.
با وجود آنکه چند ماهي پس از تولدش مردم انقلاب مشروطه را به رهبري روحانيت سامان دادند اما آنان تا رسيدن به سرمنزل مقصود و حاکميت قانون راهي دراز در پيش داشتند و متأسفانه دولتهاي پس از مشروطه هم با کشتار و ويراني، اندوهي مرگبار را در همه جا چون ابري سياه گسترانيدند. دولتهاي ابرقدرت چون روس، انگليس و بعد هم آمريکا ايران را معرض تاخت و تاز خويش قرار داده و براي سلطه بر ملت اين سرزمين، با يکديگر در رقابتي شديد بودند. رضاخان هم وقتي روي کار آمد، راه ديکتاتوري، جاهطلبي و سرکوبي حقطلبان و آزاديخواهان را پيش گرفت. در چنين روزگار تيره و تاري، پروين مقدمات ادب پارسي و عربي را از پدرش فرا گرفت و از سن هفت سالگي شعر گفتن را آغاز کرد و اعتصامالملک را غرق شور و نشاط کرد. پس از اين، در آموزش و پرورشِ يگانه دخترش به جان کوشيد و در تربيت او از هيچ لحظهاي فروگذار نکرد. خانهاش ميعادگاه دانشوران و اديباني چون علياکبر دهخدا، محمدتقي بهار، عباس اقبال آشتياني، سعيد نفيسي و حاج سيدنصراللّه تقوي بود. بيشک حضور اين جمع، در شکوفايي قريحه شعري پروين بسيار مؤثر بود و آنان همواره ذوق سرشار و استعداد خارقالعاده اين کودک را ميستودند و چنين نبوغي را با شگفتي تحسين ميکردند. پروين از همين سنين کوشا و اهل تفکر بود و غالب اوقاتش را در تنهايي ميگذرانيد و کمتر با همسالهاي خود به بازي و تفريح ميپرداخت. در يازده سالگي با ديوان اشعار فردوسي، نظامي، مولوي، ناصر خسرو، منوچهري، انوري و فرخي يزدي آشنا گرديد. در دوازده سالگي شعر «اي مُرغک» را سرود که به زندگي خودش اشاره دارد:
اي مُرغک خُرد ز آشيانه
پرواز کن و پريدن آموز
تا کي حرکات کودکانه
در باغ و چمن چميدن آموز
رام تو نميشود زمانه
رام از چه شدي؟ رميدن آموز ...