جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
انديشه بدون تاريخ مصرف
-(6 Body) 
انديشه بدون تاريخ مصرف
Visitor 368
Category: دنياي فن آوري
بدون ترديد مهم‎ترين نكته در انديشه استاد، تلقي خاص او از دين و جايگاه آن بود. او آدمي را در مجموعه‎اي از روابط مي‎ديد كه با خود و ديگران و هستي دارد. ربط‎هايي كه با يكديگر نيز مربوطند و ارتباطات مضاعف را شكل مي‎دهند و انسان را در مجموعه‎اي در هم تنيده از روابط، تنها مي‎گذارند. تازه اين‎ها ارتباطات قطعي و حتمي است؛ ارتباطات محتمل و نامحتمل با عوالم ديگر، چنان بر اين پيچيدگي مي‎افزايند كه گام برداشتن جز به نور وحي ممكن نخواهد بود. گفتم نمي‎توان گام برداشت شايد بگويي كه پس چگونه گام برداشته و برمي‎دارند؟ سخن در اين است كه حركت عاقلانه و در نظر گرفتن همه نتايج و آثار، جز با اشاره خداي مهرباني كه بر همه اين روابط محيط است ، ممكن نيست و نمي توان با كورسوي عقل و فكر و غريزه در تاريكي اين جنگل پر رمز و راز ، سفري بي خطر و پرغنيمت را توقع كرد.
در اين نگاه، وحي و اشارت الهي يك ضرورت است، ضرورتي بالاتر و پيش تر از هر حركت، حتي نفس كشيدن. وحي و دين، راهي در كنار ساير راه‎هاي عقلايي نيست، تا سخن از مقايسه و برتري آن بگوييم. دين تنها راه ممكن است. دين است كه مي تواند به من بياموزد كه چگونه زندگي كنم و چگونه بميرم تا بيشترين بهره و باروري را در اين عالم و عوالم ديگري كه در انتظار من هستند، ببرم. تنها تكيه‎گاه عالـَم اوست كه چشم دوختن به ديگران، دل بستن به سراب است و تكيه كردن بر موج آب.
در اين تلقي، نياز به وحي در هر گام و هر اقدام، لمس مي‎شود. اين كه چگونه برخيزم و بنشينم و بينديشم، چه بگويم، چه بخورم و چطور به بستر روم و اين كه چگونه با افراد و اقوام مواجه شوم همه را بايد از او پرسيد. بحث «دين حداقل» و «دين حداكثر» معنايي ندارد؛ چراكه همه چيز را بايد از او آموخت. آري، آن جا كه او، ما را به خود حواله داد و امر و نهي نكرد، مي‎توانيم به خود‎بسندگي قائل شويم و به سير عقلي و عقلايي روي بياوريم و در اين محدوده با رعايت اهداف و مقاصد دين و با بهره گيري از مباني ديني و با توجه به شرايط، به تقنين و تشريع اقدام كنيم.
درك ضرورتِ دين در اين راه گسترده، به اين نتيجه مي‎انجامد كه دين خدا را عريان نبينيم تا كلاهي از فلسفه يونان، تن پوشي از عرفان هند و كفشي از اخلاق ارسطويي به او ببخشيم و يا او را كنار فلسفه و علم بنشانيم. دين آمده است تا كوتاهي همه اين‎ها را جبران كند و بر اين‎ها ببخشد و به باروري برساند.
راه‎گشايي دين اسلام اختصاص به دوره رسول خدا ندارد و هر چه تا روز قيامت محتاج آنيم، در بيان معصومين آمده است. خدا و رسول و امام به همه اين‎ها احاطه دارند؛ گرچه بر فراز منبر مدينه باشد يا در محراب كوفه و يا خلوت منزلي، تمامي نياز‎هاي ما را مي‎بينند و سخن مي‎گويند. بيان‎شان بر اين همه ناظر است. درست است كه در صدر اول، شبهه‎ها و سوال‎ها در حد ساده‎اي مطرح‎اند، ولي جواب‎هاي قرآن و روايات به‎گونه‎اي است كه نه فقط براي آن دوره جوابگو و روشني‎بخشند، بلكه به دوره مسلح شدن شبهات و سئوالات به فلسفه در سده‎هاي بعد و همچنين عصر ما كه هنگامه نظام‎هاي فكري و ايدئولوژي‎هاست، نظر دارد.
اين سير فكري منجر به تأمل استاد در بحث نظام‎ها و ارائه نظريات بديع در اين خصوص شد. از ديد او دين نه تنها در بر‎گيرنده معارف و عقايد و اخلاق و احكام است، بلكه براي هر يك از عرصه‎هاي حيات، «نظامي هماهنگ» عرضه مي‎كند. اين نظام‎ها هستند كه ارتباطات احكام و جايگاه آن‎ها را نشان مي‎دهند. اسلام نه فقط واجد دستورات اقتصادي و تربيتي و سياسي و... بوده بلكه نظام‎هاي اقتصادي و تربيتي و سياسي و... را ارائه مي‎كند. امر و نهي ها در اين سازمان‎هاي فكري هماهنگ، مفهومي‎تر مي‎شوند و جايگاه خود را مي‎يابند و ارتباطات‎شان مشخص مي‎شود.

نظام‎هاي اسلامي به ترتيب منطقي عبارتند از:

نظام فكري، عرفاني، اخلاقي، تربيتي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، حقوقي، جزايي و قضايي. اين نظام‎ها همه عرصه‎هاي حيات را پوشش مي‎دهند و راه را روشن مي‎كنند. او در هيچ‎يك از اين عرصه‎ها دين را محتاج ديگران و وام‎دار اين و آن نمي‎دانست. در نظام فكري، شروع تفكر ديني از مباحثي، چون بحث وجود و يا بحث امكان شناخت و اثبات عالم خارج نيست. دين، از حضوريات آغاز مي‎كند و از دو جهنم دره سفسطه و ايده آليسم بركنار مي‎ماند. در اين شروع، دين كليد‎هايي تازه براي تفكر عرضه مي‎كند. تفكر در قدر و اندازه‎هاي انسان، تفكر در استعداد‎هاي او و...
تمامي معارف اساسي درخصوص توحيد و معاد و رسالت و امامت بر همين پايه استوار مي‎شوند و به اثبات مي‎رسند. اين فلسفه، محدود به اهل معقول نيست كه با آدم‎هاي طبيعي و امي نيز شروع مي‎كند و به مقصد مي‎رسد.
اين تفكر از تجريد و انتزاع به‎دور است و با احساس و شور آدمي، و با عمل و رفتار او رابطه‎اي نزديك‎تر دارد و اين فلسفه به‎راحتي زمينه‎ساز عرفان و اخلاق و فقه است. درك عمق نياز‎ها و عظمت استعدادها و وسعت راه، التهاب و بي قراري را نتيجه مي‎دهد و اشتياق به رفتن را به ارمغان مي‎آورد. با آشنايي با جمال و جلال حق و شناخت زيبايي، محبت و رفاقت او، عشق به خدا شعله مي‎كشد و با درك زيبايي و ضرورت معاد، اشتياق به مرگ جوانه مي‎زند. وقتي عشق به خدا و اشتياق به آخرت در دلي روييد، عمل و حركت، ميوه طبيعي اين رويش خواهند بود و فقه كه ادب حضور در نزد معشوق را مي‎آموزد و ابزار‎هاي كشت آخرت را به دست مي‎دهد، ديگر سنگيني نداشته و احكام فقهي شيرين و گوارا خواهند بود.
در نگاه استاد، عرفان و سير و سلوك اسلامي نيز وضعيتي تازه مي‎يابد. از يك سو تفاوت‎هاي آن با تصوف‎هاي خانقاهي و خراباتي مورد تأكيد قرار مي‎گيرد. تفاوت‎هايي كه در مباني و اهداف سلوك عارفانه و صوفيانه وجود دارد و به اختلاف در شيوه‎ها و روش‎ها مي‎انجامد. سلوك با سكوت و تأمل آغاز مي‎شود. اين درنگ و تأمل براي بيرون آمدن از جريان حركت غريزي و براي زمينه سازيِ انتخاب آگاهانه انسان است. اين نقطه شروع ِ سير و نطفه حدوث تولدي تازه است. تأمل در خود و مسيري كه تحت حاكميت نفس و شيطان و خلق و دنيا طي مي كنيم، زمينه ساز سنجش ميان اهداف و راه‎ها و انتخاب است. با انتخاب هدف و راه، تلاش براي هجرت از وضع موجود به وضع مطلوب و درگيري و جهاد براي رفع موانع آغاز مي شود، و اين تازه اول راه عشق است.
با قوت گرفتن عشق و اشتياق سالك، ابتلاء او سنگين‎تر مي‎شود. ريزش الطاف خفيه حق، همراه با افزايش ايمان فزوني مي‎گيرد. تا آدمي را متوجه كند كه دنيا معبر است نه مقصد تا دل نبندد و با شهود ضعف و عجز خويش، به توكل و توسل به او محتاج شود و با او پيوندي نزديك‎تر برقرار كند.
بارش بلا به تناسب عطش ايمان شدت مي‎يابد تا شهود عجز و اضطرار، تداوم يابد و چاره‎اي جز تسليم و تفويض و جز اعتصام مدام باقي نماند.

اين‎جاست كه به صراط مي‎رسيم، به راهي كه او عهده‎دار آن است و با پاي او، به همراه او، به سوي او مي‎توان رفت.
در اين سلوك، هدف، تسلط و تسخير و شهود نيست و روش‎ها از ذوق و ابتكار برنمي‎خيزند. هدف، رشد هماهنگ استعدادهاي انسان و حركت به‎سوي اوست. راه اين سير را او خود مي‎آموزد. سلوك ديني بر اين پندار استوار است كه هستي با سلوك آدمي همساز شده و او مي‎تواند با آغاز سير، از حادثه‎ها و صحنه‎ها درس بگيرد و از بلاها مركب سلوك بسازد.
مركب اصلي سلوك، بلا است نه عبادت و عمل سالك. عابد و عامل، منتظر نتيجه كار خودند و متوقع و مغرور به عمل خويش. ولي سالك مبتلا جز شكستگي و انكسار و جز توكل و افتقار چيزي ندارد.
اين خط فكري در تبيين نظام اخلاقي اسلام جلوه‎اي تازه دارد. استاد، در انسان‎شناسي، ديدگاهي ويژه و برداشتي ممتاز از قرآن داشت. او عمده‎ترين امتياز انسان از ساير حيوانات را نحوه تركيب او مي‎دانست. تركيب خاصي از غرايز و فكر و سنجش كه براي انسان، آزادي و خودآگاهي و... را به ارمغان آورده است. اين تركيب خاص و «تقويم احسن» اين امكان را به وجود مي‎آورد كه آدمي با آن كه در ابتداي تولد در پايين‎ترين سطح توانايي است (اسفل السافلين)، گوي سبقت از ساير حيوانات بربايد و سر از افلاك بيرون كشد. اين تحليل از انسان و توانايي‎هاي او در نظام اخلاقي، نتيجه‎اي مهم را به دنبال مي‎آورد و آن بحث لطيف تبديل است.
تركيب انسان اين امكان را به او مي‎دهد كه با تغيير در شناخت و احساس و رفتار، خلق و خوي‎هاي خود را تبديل كند و بدي‎هايش به خوبي بدل شود. بخل، با مشاهده بازار وسيع آخرت و توجه به نيازهاي پس از مرگ با سخاوت و ريختن و پر كشيدن جاي خود را عوض مي‎كند و ترس با ورع، زودرنجي با انقطاع و... جابه‎جا مي‎شوند.
اين تلقي از انسان، ظرافت‎ها و لطافت‎هاي بسياري را در نظام تربيتي اسلام نمودار مي‎كند. اگر چه در تركيب منطقي، نظام تربيتي، اولين نظام نيست و پايه‎ها و مبادي آن از نظام فكري، عرفاني و اخلاقي تغذيه مي‎كند، اما در تحقق خارجي تربيت، مقدم بر همه نظام‎هاي ديگر است. دين با رسول آغاز مي شود و رسول خدا با اِعمال روش‎هاي تربيت اسلامي، فلسفه و عرفان و اخلاق و فقه اسلامي را در فكر و احساس و عاطفه و خصلت‎ها و خوي‎ها و رفتارهاي مؤمنين پي‎ريزي كرده و پرورش مي‎دهد. رسول خدا با جرياني كه ايجاد مي‎كند، تحول در اعتقادات و اهداف را به‎وجود مي‎آورد و بر اين اساس، شكل و شيوه و روش تازه‎اي در تمامي عرصه‎هاي عمل فردي و اجتماعي به‎دست مي‎آيد. اين به معناي ايجاد نظام‎هاي مختلف فردي و اجتماعي (از فكري و عرفاني و اخلاقي تا سياسي و اقتصادي و حقوقي) است و چه بسيار فاصله است ميان طرح و ارائه تجريدي نظام‎هاي فردي و اجتماعي تا ايجاد و تحقق بخشيدن به آن‎ها.
رسول خدا، خود به سراغ افراد مي‎رود و با زمينه سازي‎ها و پاكسازي‎ها به طرح سئوال و راه انداختن فكر مي‎پردازد؛ اما تفكر در چه؟ او خصوصا بر حضوريات و تأملات و مشاهدات باطني افراد تكيه مي‎كند و مايه‎ها و مواد تفكر را از اين حوزه اخذ مي‎كند و با نحوه برخورد و شيوه پرسش و پاسخ، نه تنها ذهن‎ها را متوجه سئوالات اصلي و اساسي مي‎كند، بلكه روش تفكر را نيز مي‎آموزد. با بيانات رسول، آدمي از تاريكي ها بيرون مي‎آيد. با خود و هستي و نقش خويش در آن آشنا مي‎شود، راه را مي‎بيند و راهزن‎ها را مي‎شناسد.
در اين روشني و وضوح است كه مردم مي‎توانند بسنجند و پس از سنجش و تعقل، انتخاب كنند يا با رسول همراه شوند و يا از يافته‎هاي‎شان چشم بپوشند و بمانند و بسوزند.
آن ها كه به رسول مي‎پيوندند و در كنار او به كتاب و به موازين مي‎رسند، يعني هم دستورات و احكام را مي‎آموزند و هم جايگاه هر حكم را مي‎شناسند. هدف از همه اين جريان، اين است كه مردم بر پايه قسط و براي تحقق قسط بپاخيزند.
استاد صفايي در اين آيه بر چند نكته تأكيد مي‎كرد: اول اين كه مطلوب، به پا خاستن خود مردم است. همه زمينه سازي‎ها و حرف‎ها براي اين است كه اينان به خواست خود برخيزند نه اين كه با تبليغ و تحميل و تحميق به پا داشته شوند. هدف، تحقق قسط نيست، بلكه قيام به قسط است. اگر قسط بدون اين قيام محقق شود، چيزي به دست نيامده است و اگر قيام به قسط شده، ولي هنوز قسط تحقق نيافته چيزي از كف نرفته و تمامي مقصود حاصل شده است. آن‎چه در همه نظام‎هاي فردي و اجتماعي اسلام مطلوب اصلي است، تحقق اين قيام است. برخاستن از سر عادت‎ها و غريزه و شهوت‎ها و پرداختن به قسط. اما قسط چيست؟ قسط نه به معناي عدالت اجتماعي است نه مساوي با عدل، كه قسط در برابر جور است و عدل در برابر ظلم. قسط ظريف‎تر از عدل است كه اگر سهم و حق كسي را ولو با رضايت او به غير ذي حقي بدهي، جور ورزيدي گرچه ظالم نيستي. قسط، رعايت اين حقوق است. حق پدر و مادر، حق معلم، حق حاكم، حق رعيت، حق چشم و گوش و... و همه آن‎چه در رساله حقوق آمده است.
قسط در هر حوزه، بر پايه حقوق تطبيق مي شود. در ارتباط با اشياء و با خود و با ديگران هر كدام به‎گونه‎اي و شكلي. اما همه‎جا وجود حقوق پيش‎فرض اين تطبيق است.
استاد در برابر آن‎ها كه جامعه ديني و حكومت ديني را بي‎معني دانسته و سخن از جامعه دينداران و حكومت متدينين مي‎رانند، سلسله بحث‎هاي عميقي را در سخنراني‎هاي محرم مطرح كرد. او از سير تفكر ديني تا جامعه ديني و از جامعه ديني تا حكومت ديني سخن گفت و نشان داد كه تفكر ديني حتي در حد اعتقاد به توحيد، مي‎تواند جامعه‎اي با ويژگي‎ها و روابط خاص خود ايجاد كند و اين جامعه، مي‎تواند حكومتي با جلوه خاص و منبعث از آن اعتقاد را در همه روابط داخلي و خارجي نتيجه دهد. دين در ابتدايي‎ترين اشكالش در جامعه و نهاد‎هاي آن و روابط حاكم بر آن‎ها نقشي اساسي داشته و در عالي‎ترين اشكال آن، همه ابعاد وجودي انسان را پوشش داده و براي همه جنبه‎هاي فكري و روحي و اجتماعي و... طرح جامع ارائه كرده و مهره‎هاي كارآمد ساخته و عميق‎ترين اثر را گذاشته است.
در آغاز اين نكته آمد كه ارائه سيمايي جامع از انديشه سترگ استاد صفايي از عهده من بيرون و از حوصله اين بحث خارج است. اما اگر بخواهم از مهم‎ترين ويژگي‎ها و توانايي‎هاي او بگويم بايد به برخورد شيرين و عميق و خاضعانه او با قرآن و سنت و برداشت‎هاي بسيار لطيف و كاملا مستند وي اشاره اي ولو گذرا داشته باشم. او در اين برخورد، به تعبير خود، به كودكي مي‎ماند كه گوهري را در ميان خاك گم كرده است. چنان با دقت در كلمه كلمه آيه و روايت و حتي حالات و شرايط نقل شده، تأمل مي‎كرد و از هر زاويه، گوهري بيرون مي‎كشيد كه حيرت‎آور و شوق‎انگيز بود. به انتقاد‎ها، به دقت گوش مي‎داد تا كه گوهر به كف آمده‎اش در زير محك، عيار خود را نشان دهد. مي‎خواند و مي‎گريست، مي‎خواند و پر مي‎كشيد، و چه عاشقانه و مشتاقانه مي‎خواند.
او با اعتقاد به استناد ترتيب سوره ها و آيه هاي قرآن به امر رسول خدا، سخت در اين تنظيم حكيمانه مي‎انديشيد. در تفسير و برداشتن پرده از چهره زيباي وحي، به ترتيب كلمه‎ها و تركيب‎ها و به شروع و ختم آيه، به ترتيب و نظم آيه‎ها و روال آغاز و پايان سوره و پيام كلي سوره مي‎پرداخت و دامن دامن، گوهر به ارمغان مي‎آورد و سخاوتمندانه مي‎بخشيد. كم نبودند و نيستند كساني كه اين گوهرها را به نام خود كرده و مي‎فروختند و اعتبار و وجاهتي به كف مي‎آوردند و او با وقوف و توجه، به آن‎ها نيز مي بخشيد كه شايد بدين گونه ديگران بهره مند شوند، چراكه او اين بهره ها را از خود نمي‎دانست و به خود منتسب نمي‎كرد و خود را مالك نمي‎ديد.
منبع:هفته نامه پنجره
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image