جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سه روى‏کرد در آموزش دين
-(0 Body) 
سه روى‏کرد در آموزش دين
Visitor 373
Category: دنياي فن آوري

چکيده:

قرآن کريم سه روش و روى‏کرد در آموزش دين مطرح ساخته است: روش عقلى - فلسفى؛ روش عرفانى و روش هنرى. شيوه‏ى هنرى، نخستين اولويت را دارد؛ شيوه‏ى عرفانى در رتبه‏ى دوم و شيوه‏ى عقلى - فلسفى در رتبه‏ى سوم قرار دارد. بايد از هر سه روش استفاده کرد؛ ولى آنچه تا کنون تحقق يافته است، روش عقلى - فلسفى است.
در قرآن که معجزه‏ى جاويد نبى‏اکرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است، دو گونه مى‏توان نگريست: محتوايى و روشى. به تعبير ديگر، قرآن داراى دو مقام است: مقام شناختارى و مقام روش‏شناختى. در مقام نخست، در پى آشنايى با مفاهيم، تعاليم، انديشه‏ها و تمييز حق از باطل هستيم؛ اما در مقام دوم، شيوه‏ها، اسلوب‏ها و روش‏هايى را که قرآن در حوزه‏هاى مختلف به کار بسته است، وجهه‏ى همت خود قرار مى‏دهيم. نوشته‏ى حاضر مقام دوم را برگزيده است و سعى دارد شيوه‏هايى را که قرآن، در جهت انتقال مفاهيم دينى، به کار برده است، تشريح و واشکافى کند. به نظر مى‏رسد در آيات قرآن، دست کم سه روش در زمينه‏ى انتقال انديشه‏هاى دينى به مخاطبان وجود دارد:

روش هاي قرآن براي انتقال انديشه‏هاى دينى

1. روش عقلى - فلسفى:
اين دسته از آيات واقعيتى عقلى و به تعبيرى «فلسفى» دارند. البته اين آيات در قالب اصطلاحات فلسفى رايج مطرح نشده‏اند؛ اما محتوا و روش آنها ماهيتاً عقلى و فلسفى است؛ زيرا بحث از هستى با استفاده از شيوه‏ى استدلالى و عقلى، در هر جا و با هر زبانى که باشد، به قلمرو علوم عقلى، به‏ويژه فلسفه، تعلق دارد.
البته نبايد از اين نکته‏ى مهم بازماند که ميان «فلسفه‏ى قرآن» و «فلسفه‏ى قرآنى» تفاوتى بس عظيم است. اگر قوانين، اصول و اصطلاحات را از مکتبى خاص در فلسفه، نظير «حکمت مشّاء» يا «حکمت متعاليه» گرفتيم و با اين ديد به آيات نگريستيم و از دل يک آيه مثلاً «صادر اول» يا «حرکت جوهرى» را استظهار نموديم، «فلسفه‏ى قرآنى» در اختيار داريم؛ اما اگر تمام اندوخته‏هاى فلسفى خود را کنارى نهاديم و با ذهنى آماده به آيات توجه کرديم و تمام سعى خود را به کار بستيم تا از «خود آيات» مبانى و شيوه‏ها را استخراج کنيم، «فلسفه‏ى قرآن» در اختيار ماست. آنچه تا کنون به وجود آمده است - فلسفه‏هاى موجود - عمدتاً فلسفه‏هاى قرآنى است. اما اگر کسانى فلسفه‏ى قرآن را تحصيل نموده و با فلسفه‏هاى رايج قياس کنند، معلوم خواهد شد که تفاوت اين دو فلسفه در چيست و تا کجاست.
شيوه‏اى که امروز در زمينه‏ى انتقال معارف دينى رايج و متداول است، همين شيوه است. مرورى گذرا بر کتاب‏هاى معارف، بينش دينى، اخلاق اسلامى و حتى کتاب‏هاى تخصصى يا نيمه تخصصى در حوزه‏هاى مختلف الاهيات، اين سخن را تأييد مى‏کند.
نکته‏ى اول: اگر پذيرفتيم اهداف به کارگيرى شيوه‏ى استدلال، تعقل و فلسفه جهت آموزش دين، تنسيق گزاره‏هاى دينى، تبيين آنها و پاسخ‏گويى به شبهات است، در اين صورت نبايد با اعمال اين روش، به دنبال افزايش تقوا و انسان‏سازى بود. به بيان ديگر، در اين زمينه سه هدف مى‏توان تصور کرد: يکى اين‏که فرد کافر مؤمن گردد؛ دوم، اين‏که ايمان فرد مؤمن فزونى گيرد و سوم، اين‏که ايمان شخص مؤمن کاهش نيافته، سست و متزلزل نگردد. آموزش دين با استفاده از شيوه‏ى استدلالى و تعقل‏ورزى محض، حداکثر مى‏تواند هدف سوم را تأمين کند.
نکته‏ى دوم: مخاطبان روش عقلى - فلسفى خواص هستند؛ نه عامه‏ى مردم.
نکته‏ى سوم: يکى از مهم‏ترين اهداف و پروژه‏هاى متفکران دينى، پاسخ دادن به شبهات، سؤال‏ها و انديشه‏هاى معارض بود. از آن‏جا که شبهه و سؤال متناسب با هر دوره‏اى متفاوت است، لذا بخشى از تلاش متفکر دينى بايد اين باشد که شبهات و سؤال‏ها را اولاً، از منابع اصلى، ثانياً، فعالانه و نه منفعلانه، و ثالثاً، متناسب با سطح شبهات شناسايى کند و با استفاده از منابع اصيل دينى و استدلال‏هاى استوار عقلى پاسخ دهد.
2. روش عرفانى:
در قرآن کريم بيش از سيصد آيه مى‏توان يافت که جنبه‏ى عرفانى دارد. در اين آيات رابطه‏اى بسيار نزديک، صميمى و مستقيم ميان خدا و بنده، از يک سو، و بنده با خدا، از سوى ديگر، برقرار شده است. انسان با قرائت اين آيات و تدبير در آنها، خود را در محضر او، و او را حاضر در تمام لحظات زندگى خود مى‏بيند. از ديگر آثار اين آيات افزايش محبت است. حبّ حق ريشه در نهاد و وجود آدمى دارد. انسان در عميق‏ترين لايه‏هاى وجودى خود با خدا آشناست و به او عشق مى‏ورزد. علاوه بر قرآن، در سنت هم مضامين عرفانى و عاشقانه‏ى فراوانى يافت مى‏شود. عارفان از اين اندوخته‏ى گران‏بها، نيک بهره جسته‏اند و سعى بر آن داشته‏اند تا از اين مايه‏هاى اوليه توشه برگرفته و آن را، به شکل يک جريان يا نهضت، به سطح جامعه بکشانند و اسلام عرفانى و عرفان اسلامى را تحقق عينى بخشند. آنان در اين جهت کوشش‏ها کرده و مصيبت‏ها کشيده‏اند. عرفان، با تصوف وتصوف، با زهدگروى دينى - که آن را اصحاب صفّه و امير مؤمنان‏عليه السلام و امام صادق‏عليه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصرى (22 - 110 ه.ق) بنيان نهادند - به صحنه آمد و «مکتب زهد» در قرن دوم به دستِ اول بانوى صوفى، يعنى رابعه‏ى عدويه (م 135 يا 185 ق)، به «مکتب محبت و عشق» بدل شد.
مضامين عرفانى به دو گونه آموزش داده مى‏شدند و به نسل بعدى انتقال مى‏يافتند: غير رسمى و رسمى. در شيوه‏ى نخست، عارفان با برنامه‏هايى از قبيل محفل ذکر، آيين اربعين، رياضات مشروع، جلسات وعظ و درس به ترويج شيوه‏ى خود مى‏پرداختند. شيوه‏ى رسمى به دو صورت انجام مى‏شد: آنان گاه انديشه‏هاى ناب عرفانى، قرآنى و اسلامى را به شکل آثار و کتب عرضه مى‏داشتند و گاه به صورت ادبيات عرفانى ارائه مى‏کردند. مهم‏ترين بخش ادب پارسى، يعنى ادب عرفانى، يادگار همين تلاش است.
تمام اشکال و قالب‏هايى که عرفا براى انتقال دين به مخاطبان خود برگزيده‏اند، بسيار مؤثر و با نفوذ بود. مهم‏ترين دليل آن، ارتباط عرفان و محبت و انس با دل و جان آدمى است و آنچه در قلب انسان شکل گيرد، تأثير بيش‏ترى خواهد داشت. در اين جا به چند نکته بايد اشاره کرد: يکى اين‏که چون امروزه نحله‏ها و انديشه‏هاى بسيار متنوعِ غير دينى و گاه ضد دينى مانندِ عرفان بودا، عرفان چينى، عرفان شينتو و عرفان سرخ‏پوستى رواج يافته، احساس نياز به عرضه‏ى عرفان ناب اسلامى فزونى يافته است؛ لذا بايد دست به کار شد و با احتياط در اين وادى قدم گذارد؛ چرا که ورود در اين وادى هم چون راه رفتن بر لبه‏ى تيغ است.
نکته‏ى دوم اين‏که اگر به تاريخ عرفان در جهان اسلام مراجعه کنيم، در کنار حرف‏هاى بلند و انديشه‏هاى نورانى، سخنان آلوده هم کم نيست. از مرحوم علامه‏ى طباطبايى نقل است که ايشان فرمود: «ابن‏عربى بلندترين انديشه‏ها را در جهان اسلام مطرح کرده است. مزخرف‏ترين حرف‏ها هم مال اوست.» لذا بايد با پالايشى درونى سره را از ناسره باز شناخت و عرفان ناب را عرضه داشت.
نکته‏ى سوم آن است که به فرض اين که نمى‏توان کتابى با محتواى عرفانى به عنوان متن درس عمومى عرضه داشت؛ اما مى‏توان اثرى با «روى‏کرد عرفانى» عرضه کرد. البته بايد انديشه‏هاى عرفانى را با زبانى عقلى مستحکم نمود تا از آسيب‏پذيرى آن کاسته شود.
3. روش هنرى:
قرآن به زبان هنر اهميت زيادى داده و اصولاً يکى از مهم‏ترين وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبى است که خود نوعى از اعجاز هنرى است. اعتقاد نگارنده بر اين است که اين روى‏کرد و اين روش، نسبت به دو روى‏کرد پيش گفته، امتيازات بيش‏ترى دارد و در اولويت است. شواهدى اين امر را تأييد مى‏کند که در اين‏جا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده مى‏کنيم. پيش‏تر اذعان مى‏کنيم که زبان هنرى، قالب‏هاى مختلفى دارد و مى‏توان براى آن نمونه‏هاى مختلفى بيان کرد که در اين جا تنها به يک نمونه، يعنى زبان قصه و رمان، اکتفا مى‏شود.
اگر به قرآن‏که مهم‏ترين سند و منبع تفکر اسلامى است مراجعه کنيم، آيات عقلى و استدلالى زيادى خواهيم يافت؛ اما حجم آن، که نشانگر ميزان اهتمام قرآن به اين روش است، به نسبت، چندان زياد نيست. قرآن شيوه‏اى مهم‏تر مطرح کرده است و آن، شيوه‏ى تمثيل و قصه‏گويى است. قرآن با اين شيوه به ما مى‏فهماند که مسائل اعتقادى را مى‏توان محسوس نمود و در قالب مقوله‏هاى هنرى به مخاطبان عرضه داشت و اين دقيقاً همان کارى است که امروزه بيگانه‏ها انجام مى‏دهند. امروزه بسيارى از متفکران بزرگ غربى به اين شيوه روى آورده‏اند و آثار افرادى هم چون راسل، سارتر، بکت، کوندرا، اونامونو، کوئيلو و ده‏ها نويسنده‏ى ديگر بهترين شاهد اين مدعاست. مگر کارتون «دوقلوهاى افسانه‏اى» اين انديشه را به مخاطب القا نمى‏کند که اتحاد دوناهم‏جنس و تمرکز آنان قدرت مى‏آورد؛ و مگر اين، خلاصه‏ى تفکر بودا نيست؟ اين در حالى است که قرآن، تنها اعتماد به حق و ياد خدا را مايه‏ى آرامش و قدرت مى‏داند «الا بذکراللَّه تطمئن القلوب». (رعد 13:28) آيا کارتون «پينوکيو» يک دوره سير و سلوک و عرفان مسيحيت نيست؟ و آيا کارتون «اى کيوسان» تداعى‏کننده‏ى عرفان يوگا نيست؟ البته در اين جا بايد به اين نکته‏ى مهم توجه داشت که قصّه‏هاى قرآنى ويژگى‏هاى مختص به خود را دارد؛ از اين رو با رمان‏هاى امروزى بسيار متفاوت است.
اگر بخواهيم ميان سه روى‏کرد پيش‏گفته اولويت قائل شويم، شيوه‏ى هنرى نخستين اولويت را دارد و شيوه‏ى عرفانى در رتبه‏ى دوم و شيوه‏ى عقلى - فلسفى در رتبه‏ى سوم قرار مى‏گيرد. البته اين هرگز به معناى بسندگى به يکى از اين روش‏ها نيست و نبايد تک روشى و انحصارگرا شد؛ بلکه بايد از هر سه روش بهره برد.

اشاره‏

مطالعه در ابعاد روش‏شناختى قرآن و الگوگيرى براى آموزش معارف دينى کارى مهم و بايسته است. هر چند در اين خصوص، به ويژه از سوى نويسندگان عرب، آثار متعددى انتشار يافته است؛ ولى اين موضوع هنوز، چنان که بايد، در دستور کار پژوهشگران مسلمان قرار نگرفته است. شايد يکى از دلايل کم‏کارى و بى‏مهرى در اين زمينه، عدم اعتقاد به اين نکته است که قرآن کريم، گذشته از جنبه‏هاى محتوايى، در زمينه‏هاى روش‏شناختى نيز داراى اصول و الگوهاى ممتاز و تازه‏اى است. از اين نگاه، تلاش نويسنده‏ى محترم در مقاله حاضر قابل تحسين و توجه است؛ در عين حال، مقاله با ابهام و کاستى‏هايى همراه است که در جهت رفع آن، نکاتى را مى‏توان پيش‏نهاد کرد:
1. در بين مسلمانان از همان آغاز، گذشته از روش‏هاى قرآنى، روش‏هاى گوناگونى در تبيين و آموزش دينى مطرح بوده است و متکلمان، فيلسوفان، محدثان، زاهدان، عارفان و غيره هر کدام راهى را در پيش گرفته‏اند. بنابراين، نخست بايد اين پرسش را مطرح ساخت که چه نسبتى ميان روش‏هاى موجود با روش‏هاى قرآنى وجود دارد. اين مسئله، به ويژه، از آن رو حائز اهميت است که ما معمولاً ناخودآگاه در فضاى ادبيات و دريافت‏هاى موجود، به فهم از قرآن دست مى‏زنيم. نويسنده‏ى محترم تا حدودى تلاش کرده است که اين دو مقوله را خلط نکند و تا حد ممکن از اين آفت به دور ماند؛ ولى به نظر مى‏رسد که هنوز هم جاى تأمل و دقت بيش‏ترى وجود دارد. براى مثال، ايشان با آن‏که ميان «فلسفه‏ى قرآن» و «فلسفه‏ى قرآنى» فرق مى‏گذارد، اما، در مورد روش عرفانى، حتى احتمال تفاوت ميان روش قرآن و روش مرسومِ عارفان و متصوفان را نمى‏دهد و حتى صريحاً ريشه‏ى جريان‏هاى زهدگروانه و صوفيانه‏اى را که در قرون اوليه‏ى اسلام به ظهور رسيد، در سيره‏ى اهل بيت‏عليهم السلام مى‏داند و مى‏نويسد: «عرفان با تصوف و تصوف با زهدگروى دينى، که آن را اصحاب صفّه و اميرمؤمنان‏عليه السلام و امام صادق‏عليه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصرى بنيان نهادند، به صحنه آمد و ''مکتب زهد`` در قرن دوم به دست اول بانوى صوفى، رابعه‏ى عدويه، به ''مکتب محبت و عشق‏`` بدل شد».
بگذريم که از منظر تاريخى اشتباهات متعددى در همين عبارت وجود دارد. دست کم از نظر سيره و سخنان اهل بيت‏عليهم السلام به خوبى مى‏توان نشان داد که حضرت على‏عليه السلام و فرزندان ايشان، به ويژه امام صادق‏عليه السلام، با زهدگروى و صوفى‏گرايىِ مصطلح، نه تنها موافقت نداشتند، بلکه گاهى صريحاً به تقابل با آن پرداخته‏اند. البته اين نکته هرگز بدين معنا نيست که در قرآن و سنت اهل بيت‏عليهم السلام، معارف و مفاهيم عرفانى در عالى‏ترين و ممتازترين شکل آن وجود نداشته است و يا همه‏ى آنچه در عرفان مصطلح آمده است. به کلى، از حقايق الاهى و وحيانى به دور است. اما به هر حال نبايد ميان عرفان مصطلح و آنچه از سوى عالمان و فقيهانِ عارف شيعه در طول تاريخ مطرح شده است، خلط کرد. روشن است که تنها در سايه‏ى عرفان ناب قرآن و اهل بيت‏عليهم السلام است که مى‏توان با عرفان‏هاى ساختگى و وهمى به مقابله پرداخت.
ايشان در نکاتى که در ذيل روش عرفانى آورده است، سعى مى‏کند اين کاستى را جبران کند؛ ولى به نظر نمى‏رسد که به تفاوت اين دو مقوله، از منظر روش‏شناختى، التفات لازم صورت گرفته باشد.
2. با آن‏که در اين مقاله به درستى ميان «فلسفه‏ى قرآن» و «فلسفه‏ى قرآنى» تفکيک شده است، ولى در نهايت مشخص نشده است که روش‏هاى رائج تا چه اندازه از «فلسفه‏ى قرآن» و تا چه اندازه از «فلسفه‏ى قرآنى» به دست آمده‏اند. اهميت اين بخش، از اصل بحث کم‏تر نيست؛ چرا که اين گونه مباحث بيش‏تر بايد با آثار کاربردى آن مورد مطالعه قرار گيرد. پيش‏نهاد مى‏شود که در برنامه‏ى پژوهشى ياد شده، از طريق روش‏هاى تطبيقى و مقايسه‏اى، به تحليل محتواى آثار و انديشه‏هاى رايج پرداخته شود و نسبت آنها با موازين و درون‏مايه‏هاى وحى سنجيده شود. اين کار مى‏تواند گام مهمى در بهسازى روش‏هاى موجود و طراحى شيوه‏هاى کامل‏تر در آموزش دين باشد.
3. در مورد روش تعقلى - فلسفى، جاى طرح اين نکته وجود دارد که آيا منظور از فلسفه در اين‏جا معناى عام آن است يا فلسفه در معناى مصطلح و در مقابلِ روش کلامى و امثال آن مورد نظر است. تطبيق آيات ياد شده در مقاله بر فلسفه‏ى خاص جاى تأمل و ترديد دارد. البته روش تعقلى به معناى عام آن از روش‏هاى تبليغى انبياى الاهى است. بنابراين، مهم آن است که بدانيم عقل و تعقل در قرآن دقيقاً چه معنا و مفهومى دارد و با آنچه در حوزه‏هاى بشرى به نام عقلانيت خوانده مى‏شود چه نسبتى مى‏تواند داشته باشد.
4. مقوله‏هاى هنرى هر چند در قرآن کريم و ساير متون الاهى، بسيار مورد استفاده قرار گرفته است، ولى نبايد روش هنرى را در مقابل روش‏هاى عقلى و عرفانى قرار دارد. هنر خود مى‏تواند حامل روش‏هاى عقلى و عرفانى باشد؛ چنان که شعر مى‏تواند هم از استدلال عقلى و القائات عرفانى استفاده کند و هم از تمثيل، کنايه و استعاره بهره گيرد. بنابراين، بهتر است در اين‏جا به جاى «روش هنرى»، از تعبير «روش تمثيل» استفاده کنيم.
5. برخى از قرآن‏پژوهان بر اين عقيده‏اند که يکى از روش‏هاى برجسته و نمايان در قرآن «روش آيه‏اى» است. بايد بررسى کرد که اين روش دقيقاً چيست و چه ارتباطى با روش‏هاى پيش گفته دارد. هم‏چنين برخى از عالمان شيعه بر اين عقيده بوده‏اند که قرآن بر «فطرت» و روش‏هاى فطرى تکيه کرده است و بر اين عقيده‏اند که اين روش با روش عرفانى و عقلى متفاوت است. بنابر اين چنان که نويسنده‏ى محترم گفته است، جا دارد در مورد روش‏هاى آموزش دين از نگاه قرآن، به عنوان ميراث جاويد الاهى، مطالعه و تحقيق بيش‏ترى صورت گيرد.
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image