موضوعات :
هنر اسلامي ، فلسفه، معنويت در هنر
ناشر : شركت چاپ و نشر بينالملل وابسته به موسسه انتشارات اميركبير
آشنايي با کتاب:
نگارنده پس از ذكر مباحثي چون "حكمت هنر اسلامي"، "تاريخ هنر اسلامي"، "حقيقت هنر در فرهنگ و تمدن اسلامي" و "صور مختلف هنر اسلامي"، "خاطرنشان ميسازد: "تفكر ديني سير از ظاهر به باطن و سير از باطل به سوي حق است. هنگامي كه تفكر، اين سير را از دست داد و از رفتن از ظاهر به سوي باطن بازماند و در ميان پندارها حيران شد، آنگاه هنر ديني نيز به فروپاشي روي ميكند. از اينجا حكمت ديني جوهر هنر ديني است و هنگامي كه هنر، حكمت خويش را از دست داد، به صورت صرف تبديل ميشود و از عناصر بيگانه متاثر شده و به تدريج راه انحطاط را ميپيمايد، چنان كه اين امر در سبك مينياتور رضا عباسي يا سبك پرتكلف معماري باروك عثماني جلوهگر است و از اين بدتر و نابودكنندهتر، نفوذ تكنولوژي
امروزي است كه هنر اسلامي را به تباهي ميكشد و حكمت معنوي در آن را محجوب كرده يا به فراموشي سوق ميدهد".
گوشه اي از متن کتاب:
به بيان قرآن زبان و خط ودايعياند الهي در انسان که آدمي با آن از اسماء الله حکايتميکند و به معرفت الله نائل ميگردد (1).آيات متعددي در قرآن ناظر بر مراتب فوق است:
الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان (2)
اقرء و ربک الاکرم الذي علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم (3)
ن و القلم و ما يسطرون (4)
قال علم آدم الاسماء کلها يا آدم انبئهمباسمائهم فلما نباهم باسمائهم (5).
قاضي احمد قمي در گلستان هنر در باب قلم پس از ذکر حديث«اول خلق الله القلم»ابياتي چنين ميآورد:
هستي ز قلم رقم پذيرست
زو شمع قلم فروغ گيرست
سروي است قلم به باغ ادراک
سايه ز رقم فکنده بر خاک
او مينويسد قلم يا نباتي استيا حيواني.قلم حيواني همان قلم موي نقاشان است کهسپرسازان ماني فرهنگ و جادو طرازان ختاي و فرنگ به دستياري آن اورنگ نشينکشور هنر و نقشبندان کارخانه قضا و قدرگشتهاند،اما قلم کتابت نباتي استحسب الاشارهکثير البشارة منتخب جريده موجودات و منتخب حضرت واجب بالذات نبي عربيمحمد الابطحي عليه و آله افضل الصلوات و اکمل التحيات که فرموده«من کتببحسن الخط بسم الله الرحمن الرحيم داخل الجنة به غير الحساب».قاضي در ادامه از قولحضرت مولا علي(ع)مينويسد که غرض از حسن خط-نه هيمن لفظ بود و حرف و نقط:
بل اصول صفا و خوبي بود
زان اشارت به حسن خط فرمود
باز در شرح حسن خط قاضي اشاره به قول علي(ع)دارد که فرمود نيکويي خط زباندست است و روشني درون(حسن الخط لسان اليد و بهجة الضمير).بدينسان قاضيمقدمات کلام را فراهم ميکند تا بگويد:«الخط اصل في الروح و ان ظهرت به جوارحالجسد» (6) و لازمه حسن خط ترک منهيات و محافظه صلوات است.پس بايد روح ازکدورت پاک افتاده شود تا خط نيز نيکو و صاف و پاک گردد.از قول او افلاطون نيز خطرا«هندسه روحاني»ميدانسته که با اعضاي بدن ظاهر ميشود:«الخط هندسة روحانيةظهرت بالة الجسمانيه».از اين جهت افلاطون خط را مخصوص دست نکرده و به دستمقيد نساخته که اعضاء را شامل است (7).
پيدايي خط نيز چونان شعر و موسيقي در وجهه نظر اسلامي هنرمندان مسلمان بنياديميتولوژيک و الهامي و ازلي يافته است و در قصص مقدس درباره پيدايي خط رواياتمختلفي است.
ابن نديم عقلي مذهب در الفهرستبا کراهت اين قول را که«حضرت آدم اول کسيبود که خطوط اسلامي را وضع کرد»روايت ميکند.به اعتقاد معاصران او که به قصصديني تعلق خاطري داشتهاند آدم عليه السلام سيصد سال قبل از مرگش خطوط را در گلنوشت و به آتش پخت و وقتي که زمين را طوفان زد،آن خطوط سالم ماند و هر دسته وگروهي خط خود را يافتند و به همان گونه نوشتند» (8).
قاضي همين قصص را به صورتي ديگر بيان ميکند.به اعتقاد او حضرت آدم اول کسياست که خط عربي را نگاشت و قلم به دست گرفت.پس از آن شيثبن آدم به کار نگارشخط ادامه داد و در زمان حضرت ابراهيم(ع)خط عبري نوشته شد.به اعتقاد بعضي اينخط از ادريس نبي(ع)بوده است.او به روايت ايرانيان منشا خط را«تهمورث»ميداند (9).برخي نيز آن را به هود پيامبر(ع)منسوب داشتهاند و او را مبدع خط دانستهاند.
از نظر خطاطان اسلامي نخستين خط کامل از آن حضرت علي(ع)است:«خطي کهديده اولو الابصار را سرمهوار به وحي الهي و اوامر و نواهي حضرت رسالت پناهيصلي الله عليه و آله و سلم روشنايي ميبخشيد خط کوفي بود و ارقام اقلام معجز نظامحضرت شاه ولايت پناه سلام الله عليه در ميان است که چشم جان را ضياء و لوح ضمير راجلاء کرامت ميفرمايد و خوشتر از آن حضرت صلوات الله عليه کس ديگر ننوشته وبهترين خطهاي کوفي آن است که آن حضرت سلام الله عليه نوشته است (10).
سند علم خط به حسن عمل
بس بود مرتضي علي ز اول
بعد از علي،ائمه اطهار يکي پس از ديگري در خوشنويسي به کمال بودهاند و استادانخط هم از شاگردان ائمه محسوب يا ملهم از ائمه تلقي شدهاند.
ابن خلدون نظري خلاف عقايد هنرمندان و خوشنويسان دارد و با وجه نظري عقلانينسبتبه قصص نقش ازلي و کمال هنر خط صحابه،متعرض آن شده است.به اعتقاد اوصحابه با خطوطي نا استوار-از لحاظ زيبايي و اصول-«قرآن»را نوشتهاند به طوري کهبا اصول صنعتخط مخالف است.با اين وجود تابعان همين رسم الخط را تقليد کردهاند،چنانکه برخي نيز از خط ولي يا عالمي از لحاظ تبرک پيروي نمودهاند.اما به هر حالراه و رسم صنعتخط متفاوت است.ديگر اينکه برخي از بيخبران در جهت اثبات کمالهنر خط صحابه ميکوشند و آن را توجيه ميکنند که بيوجه است زيرا آنان تصورميکنند که با اينگونه توجيهات صحابه را از توهم نقص عدم مهارت در خط تبرئه و منزهميکنند،و ميپندارند که اين خط کمال است،در حالي که خط از کمالات نيست.
در حقيقتخط از صنايع مدني و وسيله کسب معاش است و کمال در صنايع از امور نسبياست و کمال مطلق نميباشد،زيرا نقصان در آن به ماهيت دين يا خصال انسانباز نميگردد،بلکه نقصان صنعت مربوط به وسايل معاش آدمي است و بر حسب عمران وتعاون در راه آن پيشرفت ميکند.زيرا عمران استعدادهاي نهفته انسان را نشان ميدهد (11).
با اين تلقي از خط،جلوهاي از آن در تمدن اسلام پيدا ميشود که در ديگر هنرهاکمتر ملاحظه شده است و شايد تنها شعر حکمي و معماري در مرتبهاي وراي آن قرارگيرند. روحانيتخاص خط و نسبتبيواسطه آن با کلام مکتوب الهي بر اين حقيقتتاکيد ميکند،علي الخصوص بنياد خط عربي که بنابر روايات تاريخي-اسلامي به خطمسند ميرسد که به قول نخستين خطاطان عصر اسلامي هود پيامبر عليه السلام آن را ابداعکرده است.
با ظهور اسلام نه تنها خط قديم عربي نسخ نشد بلکه صورت تمامتري پيدا کرده وبه تدريج تنوع يافت.اين خط در آغاز در حجاز به دو صورت رايجبود که بدان قرآن رامينوشتند.در مراحل بعد در مناطق مختلف گسترش يافت و محکمترين و زيباترين آنعبارت بود از خط کوفي.
به عقيده بعضي از محققين در خطوط اسلامي،خط کوفي در حقيقت از خط مبسوط کهداراي زواياي مستقيم بود نشات گرفت،و از خط ديگر يعني خط نسخي حجازي که نسخناقص ستبه وجود آمد (12) که انحناي بيشتري دارد.اين دو خط به تدريج کمال و زيباييخاصي پيدا کردند.در آغاز آنچه غلبه داشت عبارت بود از خط کوفي که هر چه بيشتر درآثاري هنري مختلف به کار ميرفت و به تدريج اقسام ساده و تزييني آن پديدار آمد.
نوع تزييني اين خط در کتابت،صفحه آرايي،گچبري،حجاري و کتيبهها و تزييناتبه کار رفت و به تدريجبا نقوش اسليمي ترکيب گرديد و به نهايت زيبايي و کمال رسيد.
يکي از زيباترين و در ضمن رازورانهترين خطوط کوفي عبارت است از خطوط تزيينيموشح،که در حقيقت نوعي نقاشي-خط يا مبتني بر طرح هندسي با حالتي روحاني بود.
اين خط با ايجاد گرههاي متنوع و مختلف چنين حالتي را بيشتر القاء ميکند،خطي مصورو مزين که ظهور و بطون را با هم دارد،از جهتي به ظاهر آمده و از جهتي به باطنبرميگردد و خواننده و بيننده را به طريقي از عالم طبيعتبرميکند.به هر حال شايدبتوانيم خط کوفي را با اين مميزات نزديکترين خطوط به زبان و تفکر حقيقت اسلامبدانيم تا آنجا که توانسته اين حقيقت را در صورت زيباي خويش به ظهور برساند و عمق وسادگي را چون اسلام به همراه داشته باشد. خط معقلي خطي شبه کوفي است که به اعتقاد مولا سلطانعلي مشهدي در کتابصراط السطور از نخستين خطوط کتابتبوده است:
بيشتر از زمان شاه رسل
خلق را رهنما نشانه قل
سر به خطي که خامه فرسودي
خط عبري و معقلي بودي
مير علي هروي(تبريزي)نيز ميگويد به اعتقاد پيشينيان جناب ادريس علي نبينا وعليه السلام وضع آن را نهاده(خط عربي را)و مردمان با فراست و کياست در هر روزگاردر آن تصرف کردهاند و تغيير داده تا«خط معقلي»بيرون آوردند و در قديم خط معقليمعمول بوده است (13).
علي رغم آراي اين استادان از خط معقلي تزييني فقط در عمارت و ابنيه متبرک ومکانهاي مقدس مانند مساجد،مشاهد و مزارات اولياء آثاري مشاهده شده است،چنانکهآن را«خط بنايي»نيز ميگويند.از نظر فني با چيدن آجر ميتوان مجموعهاي از خطوطمعقلي را جهت تزئين به کار گرفت.اين کار منشا گسترش به کارگيري خط معقلي بودهاست.به تعبير اساتيد اين هنر،خط معقلي سواد و بياض آن هردو خوانده ميشود.يعنيسياهي آن چيزي خوانده ميشود و سفيدي آن چيزي ديگر و هنر اين خط در آن است.
از خطوطي که در دوره عباسي ترويجيافتخط«محقق»بود که از خط کوفي نشاتگرفت. خط«ريحان»تابع قلم محقق است.خط«ثلث»خطي ديگر بود که در اين زمانپديد آمدو خط محقق را بيرونق ساخت،و فروعي چون«توقيع»و«رقاع»پيدا کرد کهمشهورترين خطوط ثلثاند (14). ابداع همه اين خطوط از سوي ابن مقله به الهام از علي(ع)تلقي شده است.ابداع خط توقيع را برخي به محمد بن خازن ايراني نسبت ميدهند.
خطوط غبار و مسلسل از خطوط تفنني اقلام سته محسوب ميشوند.
خط نسخ به صورت ناقص با امکانات بالقوه در کنار خط کوفي به تدريجشکل گرفتاما تحت الشعاع آن بود و از اين رو براي تزيينات و ابداع آثار هنري از آن کمتر بهرهميجستند و فقط در نامهها و مکاتبات فوري به کار ميرفت.خط نسخ کامل در دورهايتوانستبا تحولاتي از خط محقق و ثلثبه صورت کامل پديد آيد.اما وجه تسميه نسخدر عصر متاخر يعني دوره کمال مربوط به«نسخي»است که اين خط به همراه داشته استو تقريبا همه خطوط را تحت الشعاع خود قرار ميدهد به طوري که موجب شد کتب ادعيهو قرآن مجيد بيشتر به آن نوشته شود.
از ديگر خطوطي که در مناطق مختلف تمدن اسلامي ظهور کرد،خط تعليق (15) است.
اين خط در عصر تيموري ابداع گرديد.هر چند از خط توقيع رنگ گرفته مع ذلک تابعنسخ است و چون تعلق به نسخ دارد آن را تعليق ناميدهاند.اغلب مراسلات و مکاتباتدولتي را با آن خط مينوشتند.
خط ديواني پس از تغييراتي در خط تعليق از سوي منشيان عثماني تکوين يافت.
احتمالا خط«رقعه»نيز از سوي عثمانيها از خط ديواني استخراج شده است.
يکي از خطوط مهمي که موجب نسخ خط«تعليق»گرديد،چنانچه از نامش پيدا است«نستعليق»نام گرفت (16) که در نيمه دوم قرن هشتم خط تعليق را نسخ کرد.اين دو خط هر دواز سوي ايرانيان ابداع شده بودند.نستعليق در حقيقتخطي بين نسخ و تعليق بود وبه عبارتي دور از افراط و تفريط.مبدع آن«مير علي تبريزي»خطاط عصر صفوي،اينخط را ملهم از علي بن ابيطالب(ع)ميدانست که در خواب بر او ظاهر شد،و خط نستعليقرا به او آموخته بود.
از خط نستعليق،خط شکسته نستعليق نشات گرفت که در بسياري از امور رواج يافتو بسياري از نويسندگان و منشيان از آن بهره جستند و خوشنويسان به آن پرداختند (17). مبدعخط شکسته ميرزا فصيح انصاري هروي است و ميرزا شفيع شاگرد اوست.اين خط درهرات ابداع شد.
همزمان با پيدايش و تنوع خطوط اسلامي نوعي از خطوط تاليفي و تفنني که باطرحهاي هندسي توام بود،تکوين يافت که نوعي خط و نقاشي است.مشهورترين اينخطوط طغرا و شبه طغرا توامان،گلزار،مثني،معما،تفنني،سياه مشق،قطعات جامع وارقام بود.
خط،جلوه باطن و روح آدمي است،بنابر اين از قواعد روح تبعيت ميکند.دل آگاهيبر روح آدمي مسلط است و از اينجا تجليات بيواسطه روح از مرز خود آگاهي بيرونميشود.حرکت قلم از چپ به راست و از راستبه چپ و از بالا به پايين بيترديد بادل آگاهي روحاني بشر و باطنيترين تمايلات آدمي پيوند ميخورد.از اينجا بيوجهنخواهد بود که نگارش خط چيني از بالا به پايين چونان سير آدمي ميان زمين و آسمان ياگشت انسان از آسمان به طبيعت درون تلقي گردد و سير خط اسلامي از چپ به راست راسير ميان دو فرشته گوش و چشم دل تلقي نماييم.سيري از بيرون به سوي درون و قلب کهدر سمت چپ سينه جاي دارد.اما سير خطوط غربي همواره از درون به سوي بيرون است.
از همين وجه نظر است که برخي از نويسندگان خط را داراي وجهي سمبوليک ميدانند وخط افقي را به مثابه وجود و جوهر ثابت و حرکت روي آن را به معرفت ضرورت وتکوين تلقي ميکنند.و هر خط به مانند مدارات فلکي عالم تصور ميشود.خطوط يکصفحه چونان تار و پود يک تکه پارچه ميتوانند جلوه صورتي از وجود ثابت و وجودمتغير، وحدت و کثرت باشند.خط عمودي پنداري وجود ثابت و خط افقي مايه کثرت ميشود (18). بدينسان خط نيز گرايشي باطني و روحاني پيدا ميکند.«نقطه»چونان مبدايياستبراي بيان وحدت حقيقت متکثر خط.همين وحدت هنگامي که در نقشهاي اسليميبه نهايت کثرت ميرسد،گويي مجدا با تکرار نقوش واحد به يک مبدا باز ميگردد.
پيچکهاي درهم شونده خطوط کوفي نخستين جلوه متکثر و بيروني نقطه است.سير نقطهاز صورت خط به صورت نقش در ميآيد و نهايتا چون«کتاب جهاني»و«درخت جهاني»بيانگر کتاب تدوين و کتاب تکوين ميگردد که چونان درخت طيبهاي اصلش ثابت وفرعش در آسمانهاست.قلم نيز تقدير آدميان را در لوح محفوظ رقم زده است که به تعبيرصدر المتالهين در اسفار همان جوهر قدسي است که به اعتبار آنکه واسطه فيضان صورعلميه بر موجودات و موجب وجود آنها استبه آن قلم گويند (19).اين قلم است که از واحد،کثير و از اجمال،تفصيل را بيرون ميآورد.سيد شريف جرجاني قلم را علم تفصيلميداند زيرا حروف که مظاهر تفصيل قلمند به طور اجمال در مداد موجود است و مادامکه در مداد است مجمل است و موقعي که به قلم منتقل شد به واسطه آن تفصيل مييابد (20).
آنچه در روح آدمي منطوي است و آنچه از عالم بالا به روح او نزول مييابد با قلم برلوح (21) آشکار ميگردد و مظهر اراده و واسطه ظهور و ابداع است.
پي نوشت :
1) به عبارتي اين معرفت الله و اسماء است که مبدا بيان است.يعني خداوند آدم را اسماء آموخت وتعليم اسماء خود،مبدا و منشا پيدايي زبان گرديد و چون هيچيک از مخلوقات الهي کل اسماء رانياموختهاند زباني چون زبان معنوي و مفهومي انساني ندارند و زبانشان محدود به تعليم يک اسم ووجودشان باقي به يک اسم است در حالي که انسان سير در اسماء مختلف ميکند و به اختلاف وکشمکش در عمل و نظر ميرسد و هر يک به نحوي ديگر موجودات را مينامند.
2) الرحمن،آيه 2.
3) علق،آيه3-5.
4) قلم،آيه 1.
5) بقره،آيه33.
6) اصل خط در روح آدمي است و آن با اعضاي بدن(دست)ظهور ميکند.به تعبير قاضي اگر روحاز کدورات پاک افتاده است آنچه در درون استبه اعضاي جسد و جوارح مثل دست و زبان ظاهرميگردد.
7) گلستان هنر،قاضي احمد قمي،با تجديد نظر و اضافات و تصحيح احمد سهيل خوانساري، تهران،منوچهري،بيتا،ص 10-12.
8) الفهرست،ابن نديم،ترجمه م.رضا تجدد،تهران،چاپخانه بانک بازرگاني ايران، 1346،ص 8.
9) گلستان هنر،ص 12.
10) همان،ص13-14.
11) به اعتقاد ابن خلدون پيامبر(ص)که امي بود،اين صفت درباره او و نسبتبه مقام وي از کمالاتبه شمار ميرود،زيرا او از فرا گرفتن صنايع عملي که کليه آنها از وسائل معاش به شمار ميرود،منزهبود،اما امي بودن يا بيسوادي درباره ما کمال نيست چه پيامبر تنها متوجه پروردگار خويش است و مادر راه زندگاني دنيا با يکديگر همکاري ميکنيم-مانند کليه صنايع و حتي علوم اصطلاحي.
بنابر اين کمال درباره پيامبر منزه بودن از کليه اينهاست ولي بر عکس درباره ما چنين نيست.رک به:
مقدمه تاريخ العبر،ابن خلدون،ترجمه پروين گنابادي،تهران،بنگاه ترجمه و نشر، 1359،ص832-833
12) اطلس خط،حبيب الله فضائلي،اصفهان،ارغوان،1362،ص113.
13) تذکره خوشنويسان،پيدايش و سير تحول هنر خط،خطوط مختلفه نستعليق،ثلث،نسخ،شکسته نستعليق،به کوشش جواد يساولي ثاني،تهران،يساولي«فرهنگسرا»،1363،ص 65.
14) آنچه در اينجا آمده نقل قول مشترک و جمع ميان اقوال مورخان خوشنويسي اسلامي است.
نويسندگان قديم مانند قاضي احمد منشي در گلستان هنر و برخي که به اقول پيشينيان مقيدند اعتقاددارند که خط ثلث«ام الخطوط»است و علي بن مقله(272-328)سياستمدار و خوشنويس نامدارعصر المقتدر بالله خليفه عباسي واضع خطوط ششگانه(اقلام سته)بوده است.قبل از ابداعات او،خطوط گوناگون و متنوعي بوده بدون قاعده که تا کنون نمونههايي از آنها به دست نيامده است(رشدخوشنويسي در دوران خلفاي عباسي به ويژه مامون آغاز شده است).«ابن مقله»مدار خط را بر«دايره»نهاد و از طريق کوفي گردانيد(تغيير داد)شش خط ابداعي او عبارت بودند از:محقق،ريحان،ثلث،نسخ،توقيع،و رقاع(رک به:گلستان هنر،ص16-17،و تاريخ مختصر خط و سيرخوشنويسي در ايران،تحقيق و نگارش علي راهجيري،تهران،کتابخانه مرکزي،بيتا،ص 68-69).
در قرن پنجم«ابن بواب»خطوط ششگانه را به شيوه خود کمال بخشيد و«خط ريحاني»را ابداعنمود.«ياقوت مستعصمي»در قرن هفتم بنا به رواياتي از ميان شش نوع خط جز لثبقيه را برگزيدو آنها را به کمال رساند.نوعي خط ثلث نيز به نام خط ثلثياقوتي مشهور شده است که ظاهرا ازقلم اوست.ميرزا احمد تبريزي از خوشنويساني بود که در قرن دهم و يازدهم شيوه ايراني خط نسخرا ابداع کرد.سه خط ايراني يعني تعليق و نستعليق و شکسته نستعليق نيز در قرون هشتم و نهم ابداعگرديد.
15) اين خط که در عصر تيمور گورکاني در هرات ابداع گرديد،مظهر روح ايراني-اسلامي تلقي شدهاست.استادان مسلم آن خواجه تاج اصفهاني(مبدع اول)، خواجه ابو العال(مبدع دوم)،امير عليشيرنوايي و خواجه اختيار منشي گنابادي بودهاند.
16) بزرگترين استادان اين خط مير علي تبريزي،جعفر بايسنغري،مير عماد قزويني، کلهر،عماد الکتاببودهاند.
17) بزرگترين استادان اين خط مرتضي قليخان شاملو،و درويش عبد المجيد طالقاني بودهاند.
18) هنر اسلامي،بورکهارت،ص57-60.
19) اسفار العقليه الاربعه في حکمت المتالهيه،صدر الدين محمد شيرازي،ج3،ص 62.
20) تعريفات،سيد شريف جرجاني،تهران،ناصر خسرو،بيتا،ص 20.
21) لوح به معني آشکار شدن است.قاموس قرآن،سيد علي اکبر قرشي،تهران،دار الکتب اسلاميه،1354،ج6،ص 215.
منبع: کتاب تجليات حکمت معنوي در هنر اسلامي نوشته محمد مدد پور
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله