جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
تجليات حكمت معنوي در هنر اسلامي
-(2 Body) 
تجليات حكمت معنوي در هنر اسلامي
Visitor 422
Category: دنياي فن آوري

موضوعات :

هنر اسلامي ، فلسفه، معنويت در هنر
ناشر : شركت چاپ و نشر بين‌الملل وابسته به موسسه انتشارات امير‌كبير

آشنايي با کتاب:

نگارنده پس از ذكر مباحثي چون "حكمت هنر اسلامي"، "تاريخ هنر اسلامي"، "حقيقت هنر در فرهنگ و تمدن اسلامي" و "صور مختلف هنر اسلامي"، "خاطرنشان مي‌سازد: "تفكر ديني سير از ظاهر به باطن و سير از باطل به سوي حق است. هنگامي كه تفكر، اين سير را از دست داد و از رفتن از ظاهر به سوي باطن بازماند و در ميان پندارها حيران شد، آن‌گاه هنر ديني نيز به فروپاشي روي مي‌كند. از اين‌جا حكمت ديني جوهر هنر ديني است و هنگامي كه هنر، حكمت خويش را از دست داد، به صورت صرف تبديل مي‌شود و از عناصر بيگانه متاثر شده و به تدريج راه انحطاط را مي‌پيمايد، چنان كه اين امر در سبك مينياتور رضا عباسي يا سبك پرتكلف معماري باروك عثماني جلوه‌گر است و از اين بدتر و نابودكننده‌تر، نفوذ تكنولوژي
امروزي است كه هنر اسلامي را به تباهي مي‌كشد و حكمت معنوي در آن را محجوب كرده يا به فراموشي سوق مي‌دهد".

گوشه اي از متن کتاب:

به بيان قرآن زبان و خط ودايعي‏اند الهي در انسان که آدمي با آن از اسماء الله حکايت‏مي‏کند و به معرفت الله نائل مي‏گردد (1).آيات متعددي در قرآن ناظر بر مراتب فوق است:
الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان (2)
اقرء و ربک الاکرم الذي علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم (3)
ن و القلم و ما يسطرون (4)
قال علم آدم الاسماء کلها يا آدم انبئهم‏باسمائهم فلما نباهم باسمائهم (5).
قاضي احمد قمي در گلستان هنر در باب قلم پس از ذکر حديث‏«اول خلق الله القلم‏»ابياتي چنين مي‏آورد:
هستي ز قلم رقم پذيرست
زو شمع قلم فروغ گيرست
سروي است قلم به باغ ادراک
سايه ز رقم فکنده بر خاک
او مي‏نويسد قلم يا نباتي است‏يا حيواني.قلم حيواني همان قلم موي نقاشان است که‏سپرسازان ماني فرهنگ و جادو طرازان ختاي و فرنگ به دستياري آن اورنگ نشين‏کشور هنر و نقشبندان کارخانه قضا و قدرگشته‏اند،اما قلم کتابت نباتي است‏حسب الاشاره‏کثير البشارة منتخب جريده موجودات و منتخب حضرت واجب بالذات نبي عربي‏محمد الابطحي عليه و آله افضل الصلوات و اکمل التحيات که فرموده‏«من کتب‏بحسن الخط بسم الله الرحمن الرحيم داخل الجنة به غير الحساب‏».قاضي در ادامه از قول‏حضرت مولا علي(ع)مي‏نويسد که غرض از حسن خط-نه هيمن لفظ بود و حرف و نقط:
بل اصول صفا و خوبي بود
زان اشارت به حسن خط فرمود
باز در شرح حسن خط قاضي اشاره به قول علي(ع)دارد که فرمود نيکويي خط زبان‏دست است و روشني درون(حسن الخط لسان اليد و بهجة الضمير).بدينسان قاضي‏مقدمات کلام را فراهم مي‏کند تا بگويد:«الخط اصل في الروح و ان ظهرت به جوارح‏الجسد» (6) و لازمه حسن خط ترک منهيات و محافظه صلوات است.پس بايد روح ازکدورت پاک افتاده شود تا خط نيز نيکو و صاف و پاک گردد.از قول او افلاطون نيز خطرا«هندسه روحاني‏»مي‏دانسته که با اعضاي بدن ظاهر مي‏شود:«الخط هندسة روحانية‏ظهرت بالة الجسمانيه‏».از اين جهت افلاطون خط را مخصوص دست نکرده و به دست‏مقيد نساخته که اعضاء را شامل است (7).
پيدايي خط نيز چونان شعر و موسيقي در وجهه نظر اسلامي هنرمندان مسلمان بنيادي‏ميتولوژيک و الهامي و ازلي يافته است و در قصص مقدس درباره پيدايي خط روايات‏مختلفي است.
ابن نديم عقلي مذهب در الفهرست‏با کراهت اين قول را که‏«حضرت آدم اول کسي‏بود که خطوط اسلامي را وضع کرد»روايت مي‏کند.به اعتقاد معاصران او که به قصص‏ديني تعلق خاطري داشته‏اند آدم عليه السلام سيصد سال قبل از مرگش خطوط را در گل‏نوشت و به آتش پخت و وقتي که زمين را طوفان زد،آن خطوط سالم ماند و هر دسته وگروهي خط خود را يافتند و به همان گونه نوشتند» (8).
قاضي همين قصص را به صورتي ديگر بيان مي‏کند.به اعتقاد او حضرت آدم اول کسي‏است که خط عربي را نگاشت و قلم به دست گرفت.پس از آن شيث‏بن آدم به کار نگارش‏خط ادامه داد و در زمان حضرت ابراهيم(ع)خط عبري نوشته شد.به اعتقاد بعضي اين‏خط از ادريس نبي(ع)بوده است.او به روايت ايرانيان منشا خط را«تهمورث‏»مي‏داند (9).برخي نيز آن را به هود پيامبر(ع)منسوب داشته‏اند و او را مبدع خط دانسته‏اند.
از نظر خطاطان اسلامي نخستين خط کامل از آن حضرت علي(ع)است:«خطي که‏ديده اولو الابصار را سرمه‏وار به وحي الهي و اوامر و نواهي حضرت رسالت پناهي‏صلي الله عليه و آله و سلم روشنايي مي‏بخشيد خط کوفي بود و ارقام اقلام معجز نظام‏حضرت شاه ولايت پناه سلام الله عليه در ميان است که چشم جان را ضياء و لوح ضمير راجلاء کرامت مي‏فرمايد و خوشتر از آن حضرت صلوات الله عليه کس ديگر ننوشته وبهترين خطهاي کوفي آن است که آن حضرت سلام الله عليه نوشته است (10).
سند علم خط به حسن عمل
بس بود مرتضي علي ز اول
بعد از علي،ائمه اطهار يکي پس از ديگري در خوشنويسي به کمال بوده‏اند و استادان‏خط هم از شاگردان ائمه محسوب يا ملهم از ائمه تلقي شده‏اند.
ابن خلدون نظري خلاف عقايد هنرمندان و خوشنويسان دارد و با وجه نظري عقلاني‏نسبت‏به قصص نقش ازلي و کمال هنر خط صحابه،متعرض آن شده است.به اعتقاد اوصحابه با خطوطي نا استوار-از لحاظ زيبايي و اصول-«قرآن‏»را نوشته‏اند به طوري که‏با اصول صنعت‏خط مخالف است.با اين وجود تابعان همين رسم الخط را تقليد کرده‏اند،چنانکه برخي نيز از خط ولي يا عالمي از لحاظ تبرک پيروي نموده‏اند.اما به هر حال‏راه و رسم صنعت‏خط متفاوت است.ديگر اينکه برخي از بيخبران در جهت اثبات کمال‏هنر خط صحابه مي‏کوشند و آن را توجيه مي‏کنند که بي‏وجه است زيرا آنان تصورمي‏کنند که با اينگونه توجيهات صحابه را از توهم نقص عدم مهارت در خط تبرئه و منزه‏مي‏کنند،و مي‏پندارند که اين خط کمال است،در حالي که خط از کمالات نيست.
در حقيقت‏خط از صنايع مدني و وسيله کسب معاش است و کمال در صنايع از امور نسبي‏است و کمال مطلق نمي‏باشد،زيرا نقصان در آن به ماهيت دين يا خصال انسان‏باز نمي‏گردد،بلکه نقصان صنعت مربوط به وسايل معاش آدمي است و بر حسب عمران وتعاون در راه آن پيشرفت مي‏کند.زيرا عمران استعدادهاي نهفته انسان را نشان مي‏دهد (11).
با اين تلقي از خط،جلوه‏اي از آن در تمدن اسلام پيدا مي‏شود که در ديگر هنرهاکمتر ملاحظه شده است و شايد تنها شعر حکمي و معماري در مرتبه‏اي وراي آن قرارگيرند. روحانيت‏خاص خط و نسبت‏بيواسطه آن با کلام مکتوب الهي بر اين حقيقت‏تاکيد مي‏کند،علي الخصوص بنياد خط عربي که بنابر روايات تاريخي-اسلامي به خطمسند مي‏رسد که به قول نخستين خطاطان عصر اسلامي هود پيامبر عليه السلام آن را ابداع‏کرده است.
با ظهور اسلام نه تنها خط قديم عربي نسخ نشد بلکه صورت تمامتري پيدا کرده وبه تدريج تنوع يافت.اين خط در آغاز در حجاز به دو صورت رايج‏بود که بدان قرآن رامي‏نوشتند.در مراحل بعد در مناطق مختلف گسترش يافت و محکمترين و زيباترين آن‏عبارت بود از خط کوفي.
به عقيده بعضي از محققين در خطوط اسلامي،خط کوفي در حقيقت از خط مبسوط که‏داراي زواياي مستقيم بود نشات گرفت،و از خط ديگر يعني خط نسخي حجازي که نسخ‏ناقص ست‏به وجود آمد (12) که انحناي بيشتري دارد.اين دو خط به تدريج کمال و زيبايي‏خاصي پيدا کردند.در آغاز آنچه غلبه داشت عبارت بود از خط کوفي که هر چه بيشتر درآثاري هنري مختلف به کار مي‏رفت و به تدريج اقسام ساده و تزييني آن پديدار آمد.
نوع تزييني اين خط در کتابت،صفحه آرايي،گچ‏بري،حجاري و کتيبه‏ها و تزيينات‏به کار رفت و به تدريج‏با نقوش اسليمي ترکيب گرديد و به نهايت زيبايي و کمال رسيد.
يکي از زيباترين و در ضمن رازورانه‏ترين خطوط کوفي عبارت است از خطوط تزييني‏موشح،که در حقيقت نوعي نقاشي-خط يا مبتني بر طرح هندسي با حالتي روحاني بود.
اين خط با ايجاد گره‏هاي متنوع و مختلف چنين حالتي را بيشتر القاء مي‏کند،خطي مصورو مزين که ظهور و بطون را با هم دارد،از جهتي به ظاهر آمده و از جهتي به باطن‏برمي‏گردد و خواننده و بيننده را به طريقي از عالم طبيعت‏برمي‏کند.به هر حال شايدبتوانيم خط کوفي را با اين مميزات نزديکترين خطوط به زبان و تفکر حقيقت اسلام‏بدانيم تا آنجا که توانسته اين حقيقت را در صورت زيباي خويش به ظهور برساند و عمق وسادگي را چون اسلام به همراه داشته باشد. خط معقلي خطي شبه کوفي است که به اعتقاد مولا سلطانعلي مشهدي در کتاب‏صراط السطور از نخستين خطوط کتابت‏بوده است:
بيشتر از زمان شاه رسل
خلق را رهنما نشانه قل
سر به خطي که خامه فرسودي
خط عبري و معقلي بودي
مير علي هروي(تبريزي)نيز مي‏گويد به اعتقاد پيشينيان جناب ادريس علي نبينا وعليه السلام وضع آن را نهاده(خط عربي را)و مردمان با فراست و کياست در هر روزگاردر آن تصرف کرده‏اند و تغيير داده تا«خط معقلي‏»بيرون آوردند و در قديم خط معقلي‏معمول بوده است (13).
علي رغم آراي اين استادان از خط معقلي تزييني فقط در عمارت و ابنيه متبرک ومکانهاي مقدس مانند مساجد،مشاهد و مزارات اولياء آثاري مشاهده شده است،چنانکه‏آن را«خط بنايي‏»نيز مي‏گويند.از نظر فني با چيدن آجر مي‏توان مجموعه‏اي از خطوطمعقلي را جهت تزئين به کار گرفت.اين کار منشا گسترش به کارگيري خط معقلي بوده‏است.به تعبير اساتيد اين هنر،خط معقلي سواد و بياض آن هردو خوانده مي‏شود.يعني‏سياهي آن چيزي خوانده مي‏شود و سفيدي آن چيزي ديگر و هنر اين خط در آن است.
از خطوطي که در دوره عباسي ترويج‏يافت‏خط‏«محقق‏»بود که از خط کوفي نشات‏گرفت. خط‏«ريحان‏»تابع قلم محقق است.خط‏«ثلث‏»خطي ديگر بود که در اين زمان‏پديد آمدو خط محقق را بي‏رونق ساخت،و فروعي چون‏«توقيع‏»و«رقاع‏»پيدا کرد که‏مشهورترين خطوط ثلث‏اند (14). ابداع همه اين خطوط از سوي ابن مقله به الهام از علي(ع)تلقي شده است.ابداع خط توقيع را برخي به محمد بن خازن ايراني نسبت مي‏دهند.
خطوط غبار و مسلسل از خطوط تفنني اقلام سته محسوب مي‏شوند.
خط نسخ به صورت ناقص با امکانات بالقوه در کنار خط کوفي به تدريج‏شکل گرفت‏اما تحت الشعاع آن بود و از اين رو براي تزيينات و ابداع آثار هنري از آن کمتر بهره‏مي‏جستند و فقط در نامه‏ها و مکاتبات فوري به کار مي‏رفت.خط نسخ کامل در دوره‏اي‏توانست‏با تحولاتي از خط محقق و ثلث‏به صورت کامل پديد آيد.اما وجه تسميه نسخ‏در عصر متاخر يعني دوره کمال مربوط به‏«نسخي‏»است که اين خط به همراه داشته است‏و تقريبا همه خطوط را تحت الشعاع خود قرار مي‏دهد به طوري که موجب شد کتب ادعيه‏و قرآن مجيد بيشتر به آن نوشته شود.
از ديگر خطوطي که در مناطق مختلف تمدن اسلامي ظهور کرد،خط تعليق (15) است.
اين خط در عصر تيموري ابداع گرديد.هر چند از خط توقيع رنگ گرفته مع ذلک تابع‏نسخ است و چون تعلق به نسخ دارد آن را تعليق ناميده‏اند.اغلب مراسلات و مکاتبات‏دولتي را با آن خط مي‏نوشتند.
خط ديواني پس از تغييراتي در خط تعليق از سوي منشيان عثماني تکوين يافت.
احتمالا خط‏«رقعه‏»نيز از سوي عثمانيها از خط ديواني استخراج شده است.
يکي از خطوط مهمي که موجب نسخ خط‏«تعليق‏»گرديد،چنانچه از نامش پيدا است‏«نستعليق‏»نام گرفت (16) که در نيمه دوم قرن هشتم خط تعليق را نسخ کرد.اين دو خط هر دواز سوي ايرانيان ابداع شده بودند.نستعليق در حقيقت‏خطي بين نسخ و تعليق بود وبه عبارتي دور از افراط و تفريط.مبدع آن‏«مير علي تبريزي‏»خطاط عصر صفوي،اين‏خط را ملهم از علي بن ابيطالب(ع)مي‏دانست که در خواب بر او ظاهر شد،و خط نستعليق‏را به او آموخته بود.
از خط نستعليق،خط شکسته نستعليق نشات گرفت که در بسياري از امور رواج يافت‏و بسياري از نويسندگان و منشيان از آن بهره جستند و خوشنويسان به آن پرداختند (17). مبدع‏خط شکسته ميرزا فصيح انصاري هروي است و ميرزا شفيع شاگرد اوست.اين خط درهرات ابداع شد.
همزمان با پيدايش و تنوع خطوط اسلامي نوعي از خطوط تاليفي و تفنني که باطرحهاي هندسي توام بود،تکوين يافت که نوعي خط و نقاشي است.مشهورترين اين‏خطوط طغرا و شبه طغرا توامان،گلزار،مثني،معما،تفنني،سياه مشق،قطعات جامع وارقام بود.
خط،جلوه باطن و روح آدمي است،بنابر اين از قواعد روح تبعيت مي‏کند.دل آگاهي‏بر روح آدمي مسلط است و از اينجا تجليات بي‏واسطه روح از مرز خود آگاهي بيرون‏مي‏شود.حرکت قلم از چپ به راست و از راست‏به چپ و از بالا به پايين بي‏ترديد بادل آگاهي روحاني بشر و باطنيترين تمايلات آدمي پيوند مي‏خورد.از اينجا بي‏وجه‏نخواهد بود که نگارش خط چيني از بالا به پايين چونان سير آدمي ميان زمين و آسمان ياگشت انسان از آسمان به طبيعت درون تلقي گردد و سير خط اسلامي از چپ به راست راسير ميان دو فرشته گوش و چشم دل تلقي نماييم.سيري از بيرون به سوي درون و قلب که‏در سمت چپ سينه جاي دارد.اما سير خطوط غربي همواره از درون به سوي بيرون است.
از همين وجه نظر است که برخي از نويسندگان خط را داراي وجهي سمبوليک مي‏دانند وخط افقي را به مثابه وجود و جوهر ثابت و حرکت روي آن را به معرفت ضرورت وتکوين تلقي مي‏کنند.و هر خط به مانند مدارات فلکي عالم تصور مي‏شود.خطوط يک‏صفحه چونان تار و پود يک تکه پارچه مي‏توانند جلوه صورتي از وجود ثابت و وجودمتغير، وحدت و کثرت باشند.خط عمودي پنداري وجود ثابت و خط افقي مايه کثرت مي‏شود (18). بدينسان خط نيز گرايشي باطني و روحاني پيدا مي‏کند.«نقطه‏»چونان مبدايي‏است‏براي بيان وحدت حقيقت متکثر خط.همين وحدت هنگامي که در نقشهاي اسليمي‏به نهايت کثرت مي‏رسد،گويي مجدا با تکرار نقوش واحد به يک مبدا باز مي‏گردد.
پيچکهاي درهم شونده خطوط کوفي نخستين جلوه متکثر و بيروني نقطه است.سير نقطه‏از صورت خط به صورت نقش در مي‏آيد و نهايتا چون‏«کتاب جهاني‏»و«درخت جهاني‏»بيانگر کتاب تدوين و کتاب تکوين مي‏گردد که چونان درخت طيبه‏اي اصلش ثابت وفرعش در آسمانهاست.قلم نيز تقدير آدميان را در لوح محفوظ رقم زده است که به تعبيرصدر المتالهين در اسفار همان جوهر قدسي است که به اعتبار آنکه واسطه فيضان صورعلميه بر موجودات و موجب وجود آنها است‏به آن قلم گويند (19).اين قلم است که از واحد،کثير و از اجمال،تفصيل را بيرون مي‏آورد.سيد شريف جرجاني قلم را علم تفصيل‏مي‏داند زيرا حروف که مظاهر تفصيل قلمند به طور اجمال در مداد موجود است و مادام‏که در مداد است مجمل است و موقعي که به قلم منتقل شد به واسطه آن تفصيل مي‏يابد (20).
آنچه در روح آدمي منطوي است و آنچه از عالم بالا به روح او نزول مي‏يابد با قلم برلوح (21) آشکار مي‏گردد و مظهر اراده و واسطه ظهور و ابداع است.

پي نوشت :

1) به عبارتي اين معرفت الله و اسماء است که مبدا بيان است.يعني خداوند آدم را اسماء آموخت وتعليم اسماء خود،مبدا و منشا پيدايي زبان گرديد و چون هيچيک از مخلوقات الهي کل اسماء رانياموخته‏اند زباني چون زبان معنوي و مفهومي انساني ندارند و زبانشان محدود به تعليم يک اسم ووجودشان باقي به يک اسم است در حالي که انسان سير در اسماء مختلف مي‏کند و به اختلاف وکشمکش در عمل و نظر مي‏رسد و هر يک به نحوي ديگر موجودات را مي‏نامند.
2) الرحمن،آيه 2.
3) علق،آيه‏3-5.
4) قلم،آيه 1.
5) بقره،آيه‏33.
6) اصل خط در روح آدمي است و آن با اعضاي بدن(دست)ظهور مي‏کند.به تعبير قاضي اگر روح‏از کدورات پاک افتاده است آنچه در درون است‏به اعضاي جسد و جوارح مثل دست و زبان ظاهرمي‏گردد.
7) گلستان هنر،قاضي احمد قمي،با تجديد نظر و اضافات و تصحيح احمد سهيل خوانساري، تهران،منوچهري،بي‏تا،ص 10-12.
8) الفهرست،ابن نديم،ترجمه م.رضا تجدد،تهران،چاپخانه بانک بازرگاني ايران، 1346،ص 8.
9) گلستان هنر،ص 12.
10) همان،ص‏13-14.
11) به اعتقاد ابن خلدون پيامبر(ص)که امي بود،اين صفت درباره او و نسبت‏به مقام وي از کمالات‏به شمار مي‏رود،زيرا او از فرا گرفتن صنايع عملي که کليه آنها از وسائل معاش به شمار مي‏رود،منزه‏بود،اما امي بودن يا بيسوادي درباره ما کمال نيست چه پيامبر تنها متوجه پروردگار خويش است و مادر راه زندگاني دنيا با يکديگر همکاري مي‏کنيم-مانند کليه صنايع و حتي علوم اصطلاحي.
بنابر اين کمال درباره پيامبر منزه بودن از کليه اينهاست ولي بر عکس درباره ما چنين نيست.رک به:
مقدمه تاريخ العبر،ابن خلدون،ترجمه پروين گنابادي،تهران،بنگاه ترجمه و نشر، 1359،ص‏832-833
12) اطلس خط،حبيب الله فضائلي،اصفهان،ارغوان،1362،ص‏113.
13) تذکره خوشنويسان،پيدايش و سير تحول هنر خط،خطوط مختلفه نستعليق،ثلث،نسخ،شکسته نستعليق،به کوشش جواد يساولي ثاني،تهران،يساولي‏«فرهنگسرا»،1363،ص 65.
14) آنچه در اينجا آمده نقل قول مشترک و جمع ميان اقوال مورخان خوشنويسي اسلامي است.
نويسندگان قديم مانند قاضي احمد منشي در گلستان هنر و برخي که به اقول پيشينيان مقيدند اعتقاددارند که خط ثلث‏«ام الخطوط‏»است و علي بن مقله(272-328)سياستمدار و خوشنويس نامدارعصر المقتدر بالله خليفه عباسي واضع خطوط ششگانه(اقلام سته)بوده است.قبل از ابداعات او،خطوط گوناگون و متنوعي بوده بدون قاعده که تا کنون نمونه‏هايي از آنها به دست نيامده است(رشدخوشنويسي در دوران خلفاي عباسي به ويژه مامون آغاز شده است).«ابن مقله‏»مدار خط را بر«دايره‏»نهاد و از طريق کوفي گردانيد(تغيير داد)شش خط ابداعي او عبارت بودند از:محقق،ريحان،ثلث،نسخ،توقيع،و رقاع(رک به:گلستان هنر،ص‏16-17،و تاريخ مختصر خط و سيرخوشنويسي در ايران،تحقيق و نگارش علي راهجيري،تهران،کتابخانه مرکزي،بي‏تا،ص 68-69).
در قرن پنجم‏«ابن بواب‏»خطوط ششگانه را به شيوه خود کمال بخشيد و«خط ريحاني‏»را ابداع‏نمود.«ياقوت مستعصمي‏»در قرن هفتم بنا به رواياتي از ميان شش نوع خط جز لث‏بقيه را برگزيدو آنها را به کمال رساند.نوعي خط ثلث نيز به نام خط ثلث‏ياقوتي مشهور شده است که ظاهرا ازقلم اوست.ميرزا احمد تبريزي از خوشنويساني بود که در قرن دهم و يازدهم شيوه ايراني خط نسخ‏را ابداع کرد.سه خط ايراني يعني تعليق و نستعليق و شکسته نستعليق نيز در قرون هشتم و نهم ابداع‏گرديد.
15) اين خط که در عصر تيمور گورکاني در هرات ابداع گرديد،مظهر روح ايراني-اسلامي تلقي شده‏است.استادان مسلم آن خواجه تاج اصفهاني(مبدع اول)، خواجه ابو العال(مبدع دوم)،امير علي‏شيرنوايي و خواجه اختيار منشي گنابادي بوده‏اند.
16) بزرگترين استادان اين خط مير علي تبريزي،جعفر بايسنغري،مير عماد قزويني، کلهر،عماد الکتاب‏بوده‏اند.
17) بزرگترين استادان اين خط مرتضي قلي‏خان شاملو،و درويش عبد المجيد طالقاني بوده‏اند.
18) هنر اسلامي،بورکهارت،ص‏57-60.
19) اسفار العقليه الاربعه في حکمت المتالهيه،صدر الدين محمد شيرازي،ج‏3،ص 62.
20) تعريفات،سيد شريف جرجاني،تهران،ناصر خسرو،بي‏تا،ص 20.
21) لوح به معني آشکار شدن است.قاموس قرآن،سيد علي اکبر قرشي،تهران،دار الکتب اسلاميه،1354،ج‏6،ص 215.

منبع: کتاب تجليات حکمت معنوي در هنر اسلامي نوشته محمد مدد پور

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image