جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مريم
-(7 Body) 
مريم
Visitor 454
Category: دنياي فن آوري
حنّه»، پرنده‏اي را مي‏پايد و بر غم تنهايي خود، مي‏بارد. از حضرتش تمنا مي‏کند تا او را نيز لايق مقام والاي مادري بداند. چنان آرزومند است که نذر مي‏کند:
«اگر خداوند زندگاني‏ام را به نور قدوم نوزادي منور گرداند، او را به نيت عبادت و سپاس، به معبد خواهم بخشيد.»
و ديري نمي‏پايد؛
که تاريکي شبهاي «عمران» و «حنّه»، به فروغي هماره فروزان، مزيّن مي‏شود و احساس مادري را در خود، با حمد حق سبحانه، به مبارکي حس مي‏کند و از عمران مي‏شنود؛ «فرزندي خواهند داشت، چنان مبارک و ميمون که مردگان را زنده مي‏کند و ...».
و اما عمران، قبل از ميلاد نوزاد، با وجود شريک بودنش در اين آرزو، رخت از جهان برمي‏بندد و به ديار باقي رهسپار مي‏شود و شادي و سرور اين مادرِ تنها، رنگي ديگر به خود مي‏گيرد.
روزها در پي هم مي‏گذرند. روزهايي غرق در اضطراب و شتاب.
دوران حمل به پايان مي‏رسد. نوزاد متولد مي‏شود و اما «برخلاف انتظار حنّه، دختر بود» و حال آنکه، در ذهن و نذر مادر، فرزند پسر تقرّبي ديگر داشت و «در پندار آن ديار، دختر، شايسته چنين نذري نبود.»
با دلي لبريز از اندوه دست به التماس برمي‏دارد. با دلي غمگين، به خداوند که: «پروردگارا، من او را دختر زاييده‏ام.» با اين وجود از وعده‏اي که عمران به او داده بود، نااميد نشد و با خود انديشيد: «فرزندان نيکويي را که بدانها وعده داده شده‏ام، از همان دختر خواهند بود.» و دختر و فرزندانش را به خداي متعال سپرد.
نام دختر را «مريم» نهاد. تا عبادتکار و پرهيزکار شود. مريم را به معبد سپرد و مريم بحق در زيبايي جسم و روح، بي‏مثال بود؛ «آنچنان زيبا که خداي عزّوجل؛ با زيبايي مريم، حجت را بر خوبرويان تمام مي‏کند و او را دليلي بر زيبايي و پاکدامني مي‏خواند.»
«زکريا»، عهده‏دار کفالت مريم شد. و وقتي قرب او را نزد پروردگار يکتا ديد؛
«آنگاه که برايش روزي بي‏حساب مي‏آوردند»؛
از درگاه حق ملتمسانه خواست تا فرزندي پاکيزه به او ببخشد و زکريا، بر محراب عبادت ندائي شنيد که «خداوند تو را به «يحيي» بشارت مي‏دهد» و او سه روز تمام روزه
سکوت داشت.
زکريا، صميمانه و خالصانه، مريم را در پناه گرفت و در پرورش او کوشش بسيار کرد.
مريم هر روز بزرگتر مي‏شد. او دختري بود پاکيزه و مبرّا از هر گونه رجس و آلودگي و «بتول و عذرا».
داراي تمام فضائل و کرامات عصر خويش بود و با وجود زيبايي و مرتبه خانوادگي که داشت، در اخلاق، برترين بود. شب و روز را در مکاني که براي عبادتش ساخته بودند، به راز و نياز مشغول بود و به خاطر هيچ يک از نيازهاي مادي و دنيايي، سر از محراب برنمي‏داشت. و «مريم، به حق برگزيده حق بود.»
مريم، هميشه در خانه‏اش از غذاهاي بهشتي تناول مي‏کرد و اين باعث شده بود که زکريا به قرب او پي ببرد و غذايي که مريم تناول مي‏کرد، جداي از غذاي مردم آن زمان و حال بود.
*
نداي روح‏نوازي او را مي‏خواند و او که تا آن زمان جز به اعتکاف و عبادت، سخن نگفته و نيانديشيده، به گمان خود با غريبه‏اي سخن مي‏گويد و آنگاه که او را به موعظه مي‏خواند، که از او دوري گزيند؛ «در مي‏يابد او موجودي زميني و بشر نيست.» خود را حامل امانت الهي مي‏يابد. غرق در احتراقي باور نکردني و ناشکيب، مي‏انديشد به حرفهاي آنان که گنگ و کرند.
اين واقعيت شيرين را تلخ مي‏پندارد و غم مهلکي بر قلبش سايه مي‏افکند و اما خداوند «رحيم» و «ستار»، او را در پناه مجد و بزرگواري خويش قرار مي‏دهد و به او مژده نوزادي را مي‏دهد که قبل از تولد با مريم صحبت مي‏کند و غم از دل مادر مي‏زدايد و حال آنکه با خود مريم نيز قبل از تولد ملائک سخن مي‏گفتند:
«و اذ قالت الملائکة يا مريم»
«و او را بر تمام زنان عالم به واسطه پاک‏ترين بودن، برتري مي‏دهند.»
«ان‏اللّه‏ اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علي نساء العالمين»
مريم، دريافت که مولودي قرار است به دنيا بيايد که پاکيزه‏ترين انسان عصر خود خواهد بود و با وجود تمام غصه‏هايش آنگاه که «نوزادش قبل از تولد، با او به شيوايي تمام سخن گفت»، تمام غصه‏هايش زدوده شدند و او آرامش و امنيت را احساس کرد.
به گوشه‏اي مي‏رود و در انتظار تولد نوزادش بي‏قرار و ناشکيب مي‏ماند.
در تنهايي، غمِ پاسخگويي و انديشه مردم، آزارش مي‏دهد و اينکه، تنها چه خواهد کرد؟ و ندا مي‏شنود که:
«غم مخور که پروردگارت براي تو، در زير پايت نهر آبي قرار داده و تنه درخت خرما را حرکت بده تا خرماي تازه براي تو بريزد. پس بخور و بنوش و روشني ديده گير و اگر از آدميان کس را ديدي بگو: من براي خدا روزه‏ام و نذر کرده‏ام با هيچ بشري سخن نگويم.»
و سبحان‏اللّه‏؛
صداي نوزادي بود که هنوز به دنيا نيامده و مادرش را دلداري مي‏دهد و آنگاه که زمان حمل مريم فرا رسيد؛ چنان خود را غمگين يافت که با خود مي‏گويد:
«اي کاش من پيش از اين مرده بودم و از صفحه عالم نامم محو شده بود!»
و اما تولد اين نور مبارک، جاني ديگر به او بخشيد و او تمام رهنمودها را اطاعت کرد.
*
نوزادش به دنيا مي‏آيد. از مادري که جزء چهار زن مقرب درگاه ايزد يکتايند و در مرتبه او تنها سه زن بوده‏اند.
مريم، دختر عمران، نوزادش را به آغوش مي‏گيرد و به سمت قبيله خود مي‏رود. به گفته حضرت حق،
«آنگاه که با شگفتي او را مي‏گويند؛ عجب کاري منکر و شگفت‏آوري کردي؟!» و ازخانواده ومادر و پدرش مي‏گويند؛ آرام و بي‏صدا اشاره‏اي به نوزاد زيباي خود مي‏کند و آنان با کمال ناباوري پاسخهايشان را در بيانات رساي نوزاد مي‏يابند که: انّي عَبدُاللّه‏ِ آتانِيَ الکتابَ وَ جَعَلَني نَبيّا
من بنده خدايم، به من کتاب داد و پيامبر قرار دادم»
و اللّه‏اکبر؛
که ديگر جاي حرف، براي کسي نمي‏ماند.
*
خدا عيسي(ع) را از آغاز خلقتش مورد رحمت و کرامت و توجه خويش قرار داد. او را که از چنين مادري چشم به جهان گشوده بود، به علم «حکمت و تورات و انجيل» مزين فرمود و در پرتو عناياتش هر روز بيش از پيش به کمال جسمي و معنوي‏اش افزوده مي‏شد و نشانه‏هاي والامقامي و مناعت طبع، در وي بيش از پيش هويدا مي‏شود.
عيسي(ع)، روح خدا در بدن دارد.
به سوي بني‏اسرائيل مي‏رود و در آنجا معجزاتي مي‏نماياند که دال بر «رسالت عظيم» اوست. مرغکي از گِل مي‏سازد و با روح قدسي‏اش در آن مي‏دمد و پرنده جان مي‏گيرد.
پيامبري که از همان آغاز تولدش، به طرز شگفت‏انگيزي سخن مي‏راند، مرده‏ها را زنده مي‏کند و به اذن حق‏تعالي، کور مادرزاد را شفا مي‏دهد؛ «در گهواره با مادر چنان مي‏گويد که هيچ موجود زميني قادر به درکش نيست.»
نشانه‏هاي «وحدانيت خداي متعال»، در قالب «حقانيّت گفتار و معجزات عيسي» قابل لمس مي‏شود و او دلهاي بي‏بصر را به نور ايمان آشنا مي‏کند. علمش افزون بر مردم است و او از خداي سبحان برتريهايي به وديعه دارد که ياور اويند.
همان گونه که خداوند براي مادرش مريم «مائده» مي‏فرستاد، براي او نيز مي‏فرستد و او، جزء مقربين خاص حريم الهي بوده و هست.
*
... و آمده‏ام.
نشانه نبوت آوردم که از خدا بترسيد و مرا اطاعت کنيد. و حواريون، سر بر آستانِ کبريايي او نهادند و مطيع اوامر او شدند:
نحن انصارللّه‏ امنا باللّه‏ و اشهد بانا مسلمون
«ما ياران خداييم. به خدا ايمان آورديم و شهادت ده که ما تسليم هستيم»
و عيسي، فرزند مريم رو به حواريون و اصحاب خود، مي‏فرمايد:
«نزديک است کارفرما کار خود بخواهد و زود است که شما از اين دنيا به تاريکي قبر برويد. چگونه از اهل علم و دانش است آن که به سوي آخرت مي‏رود ولي به دنيا روي آورده و اين زيانش بيش از سودش است».
با شور و پشتکار عجيبي به کار ترويج دين خود عشق مي‏ورزد و به هر ديار که مي‏رسد، معجزاتي روشن از خود بروز مي‏دهد.
اين تلاش عجيب، دشمنان را بر آن مي‏دارد که براي نجات خود، تصميمي قاطع بگيرند. و حال آنکه حضرت عيسي(ع)، با وجود تمام مبارزات و تلاشهاي پي در پي و جانفرساي خويش در هدايت خلق خدا، «همچنان که با معجزه مي‏آيد، با معجزه نيز مي‏رود.» و آن گاه خدا گفت:
و اني متوفّيک و رافِعُکَ اَليّ و مطهّرکَ في الّذين کفروا و جاعلُ الّذين اتّبعوکَ فوقَ الّذين کفروُا الي يومِ القيامة ثمّ اِليَّ مرجعُکُم فأحْکُمُ بينَکُم فيما کنتم فيه تختلفون
«اي عيسي و من تو را مي‏ميرانم و به سوي خود مي‏آورم و از کافران دور مي‏سازم و تا روز قيامت آنان را که از تو پيروي کردند فراز کافران قرار خواهم داد. پس بازگشت همه شما به سوي من است و من در آنچه اختلاف مي‏کرديد، ميانتان حکم مي‏کنم.»
و عيسي، فرزند مريم،
مريم که در پاکي و مبارزه با جهل و رجس، برترين است. او که در عبادت و بندگي يکتاست، به مبارزه با نفس و محيط مي‏پردازد؛ اين عيسي از دست دشمنان به آسمان مي‏رود و
«آنان که در تو، ترديد دارند به عذابي سخت دچارند.»

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image