حنّه»، پرندهاي را ميپايد و بر غم تنهايي خود، ميبارد. از حضرتش تمنا ميکند تا او را نيز لايق مقام والاي مادري بداند. چنان آرزومند است که نذر ميکند:
«اگر خداوند زندگانيام را به نور قدوم نوزادي منور گرداند، او را به نيت عبادت و سپاس، به معبد خواهم بخشيد.»
و ديري نميپايد؛
که تاريکي شبهاي «عمران» و «حنّه»، به فروغي هماره فروزان، مزيّن ميشود و احساس مادري را در خود، با حمد حق سبحانه، به مبارکي حس ميکند و از عمران ميشنود؛ «فرزندي خواهند داشت، چنان مبارک و ميمون که مردگان را زنده ميکند و ...».
و اما عمران، قبل از ميلاد نوزاد، با وجود شريک بودنش در اين آرزو، رخت از جهان برميبندد و به ديار باقي رهسپار ميشود و شادي و سرور اين مادرِ تنها، رنگي ديگر به خود ميگيرد.
روزها در پي هم ميگذرند. روزهايي غرق در اضطراب و شتاب.
دوران حمل به پايان ميرسد. نوزاد متولد ميشود و اما «برخلاف انتظار حنّه، دختر بود» و حال آنکه، در ذهن و نذر مادر، فرزند پسر تقرّبي ديگر داشت و «در پندار آن ديار، دختر، شايسته چنين نذري نبود.»
با دلي لبريز از اندوه دست به التماس برميدارد. با دلي غمگين، به خداوند که: «پروردگارا، من او را دختر زاييدهام.» با اين وجود از وعدهاي که عمران به او داده بود، نااميد نشد و با خود انديشيد: «فرزندان نيکويي را که بدانها وعده داده شدهام، از همان دختر خواهند بود.» و دختر و فرزندانش را به خداي متعال سپرد.
نام دختر را «مريم» نهاد. تا عبادتکار و پرهيزکار شود. مريم را به معبد سپرد و مريم بحق در زيبايي جسم و روح، بيمثال بود؛ «آنچنان زيبا که خداي عزّوجل؛ با زيبايي مريم، حجت را بر خوبرويان تمام ميکند و او را دليلي بر زيبايي و پاکدامني ميخواند.»
«زکريا»، عهدهدار کفالت مريم شد. و وقتي قرب او را نزد پروردگار يکتا ديد؛
«آنگاه که برايش روزي بيحساب ميآوردند»؛
از درگاه حق ملتمسانه خواست تا فرزندي پاکيزه به او ببخشد و زکريا، بر محراب عبادت ندائي شنيد که «خداوند تو را به «يحيي» بشارت ميدهد» و او سه روز تمام روزه
سکوت داشت.
زکريا، صميمانه و خالصانه، مريم را در پناه گرفت و در پرورش او کوشش بسيار کرد.
مريم هر روز بزرگتر ميشد. او دختري بود پاکيزه و مبرّا از هر گونه رجس و آلودگي و «بتول و عذرا».
داراي تمام فضائل و کرامات عصر خويش بود و با وجود زيبايي و مرتبه خانوادگي که داشت، در اخلاق، برترين بود. شب و روز را در مکاني که براي عبادتش ساخته بودند، به راز و نياز مشغول بود و به خاطر هيچ يک از نيازهاي مادي و دنيايي، سر از محراب برنميداشت. و «مريم، به حق برگزيده حق بود.»
مريم، هميشه در خانهاش از غذاهاي بهشتي تناول ميکرد و اين باعث شده بود که زکريا به قرب او پي ببرد و غذايي که مريم تناول ميکرد، جداي از غذاي مردم آن زمان و حال بود.
*
نداي روحنوازي او را ميخواند و او که تا آن زمان جز به اعتکاف و عبادت، سخن نگفته و نيانديشيده، به گمان خود با غريبهاي سخن ميگويد و آنگاه که او را به موعظه ميخواند، که از او دوري گزيند؛ «در مييابد او موجودي زميني و بشر نيست.» خود را حامل امانت الهي مييابد. غرق در احتراقي باور نکردني و ناشکيب، ميانديشد به حرفهاي آنان که گنگ و کرند.
اين واقعيت شيرين را تلخ ميپندارد و غم مهلکي بر قلبش سايه ميافکند و اما خداوند «رحيم» و «ستار»، او را در پناه مجد و بزرگواري خويش قرار ميدهد و به او مژده نوزادي را ميدهد که قبل از تولد با مريم صحبت ميکند و غم از دل مادر ميزدايد و حال آنکه با خود مريم نيز قبل از تولد ملائک سخن ميگفتند:
«و اذ قالت الملائکة يا مريم»
«و او را بر تمام زنان عالم به واسطه پاکترين بودن، برتري ميدهند.»
«اناللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علي نساء العالمين»
مريم، دريافت که مولودي قرار است به دنيا بيايد که پاکيزهترين انسان عصر خود خواهد بود و با وجود تمام غصههايش آنگاه که «نوزادش قبل از تولد، با او به شيوايي تمام سخن گفت»، تمام غصههايش زدوده شدند و او آرامش و امنيت را احساس کرد.
به گوشهاي ميرود و در انتظار تولد نوزادش بيقرار و ناشکيب ميماند.
در تنهايي، غمِ پاسخگويي و انديشه مردم، آزارش ميدهد و اينکه، تنها چه خواهد کرد؟ و ندا ميشنود که:
«غم مخور که پروردگارت براي تو، در زير پايت نهر آبي قرار داده و تنه درخت خرما را حرکت بده تا خرماي تازه براي تو بريزد. پس بخور و بنوش و روشني ديده گير و اگر از آدميان کس را ديدي بگو: من براي خدا روزهام و نذر کردهام با هيچ بشري سخن نگويم.»
و سبحاناللّه؛
صداي نوزادي بود که هنوز به دنيا نيامده و مادرش را دلداري ميدهد و آنگاه که زمان حمل مريم فرا رسيد؛ چنان خود را غمگين يافت که با خود ميگويد:
«اي کاش من پيش از اين مرده بودم و از صفحه عالم نامم محو شده بود!»
و اما تولد اين نور مبارک، جاني ديگر به او بخشيد و او تمام رهنمودها را اطاعت کرد.
*
نوزادش به دنيا ميآيد. از مادري که جزء چهار زن مقرب درگاه ايزد يکتايند و در مرتبه او تنها سه زن بودهاند.
مريم، دختر عمران، نوزادش را به آغوش ميگيرد و به سمت قبيله خود ميرود. به گفته حضرت حق،
«آنگاه که با شگفتي او را ميگويند؛ عجب کاري منکر و شگفتآوري کردي؟!» و ازخانواده ومادر و پدرش ميگويند؛ آرام و بيصدا اشارهاي به نوزاد زيباي خود ميکند و آنان با کمال ناباوري پاسخهايشان را در بيانات رساي نوزاد مييابند که: انّي عَبدُاللّهِ آتانِيَ الکتابَ وَ جَعَلَني نَبيّا
من بنده خدايم، به من کتاب داد و پيامبر قرار دادم»
و اللّهاکبر؛
که ديگر جاي حرف، براي کسي نميماند.
*
خدا عيسي(ع) را از آغاز خلقتش مورد رحمت و کرامت و توجه خويش قرار داد. او را که از چنين مادري چشم به جهان گشوده بود، به علم «حکمت و تورات و انجيل» مزين فرمود و در پرتو عناياتش هر روز بيش از پيش به کمال جسمي و معنوياش افزوده ميشد و نشانههاي والامقامي و مناعت طبع، در وي بيش از پيش هويدا ميشود.
عيسي(ع)، روح خدا در بدن دارد.
به سوي بنياسرائيل ميرود و در آنجا معجزاتي مينماياند که دال بر «رسالت عظيم» اوست. مرغکي از گِل ميسازد و با روح قدسياش در آن ميدمد و پرنده جان ميگيرد.
پيامبري که از همان آغاز تولدش، به طرز شگفتانگيزي سخن ميراند، مردهها را زنده ميکند و به اذن حقتعالي، کور مادرزاد را شفا ميدهد؛ «در گهواره با مادر چنان ميگويد که هيچ موجود زميني قادر به درکش نيست.»
نشانههاي «وحدانيت خداي متعال»، در قالب «حقانيّت گفتار و معجزات عيسي» قابل لمس ميشود و او دلهاي بيبصر را به نور ايمان آشنا ميکند. علمش افزون بر مردم است و او از خداي سبحان برتريهايي به وديعه دارد که ياور اويند.
همان گونه که خداوند براي مادرش مريم «مائده» ميفرستاد، براي او نيز ميفرستد و او، جزء مقربين خاص حريم الهي بوده و هست.
*
... و آمدهام.
نشانه نبوت آوردم که از خدا بترسيد و مرا اطاعت کنيد. و حواريون، سر بر آستانِ کبريايي او نهادند و مطيع اوامر او شدند:
نحن انصارللّه امنا باللّه و اشهد بانا مسلمون
«ما ياران خداييم. به خدا ايمان آورديم و شهادت ده که ما تسليم هستيم»
و عيسي، فرزند مريم رو به حواريون و اصحاب خود، ميفرمايد:
«نزديک است کارفرما کار خود بخواهد و زود است که شما از اين دنيا به تاريکي قبر برويد. چگونه از اهل علم و دانش است آن که به سوي آخرت ميرود ولي به دنيا روي آورده و اين زيانش بيش از سودش است».
با شور و پشتکار عجيبي به کار ترويج دين خود عشق ميورزد و به هر ديار که ميرسد، معجزاتي روشن از خود بروز ميدهد.
اين تلاش عجيب، دشمنان را بر آن ميدارد که براي نجات خود، تصميمي قاطع بگيرند. و حال آنکه حضرت عيسي(ع)، با وجود تمام مبارزات و تلاشهاي پي در پي و جانفرساي خويش در هدايت خلق خدا، «همچنان که با معجزه ميآيد، با معجزه نيز ميرود.» و آن گاه خدا گفت:
و اني متوفّيک و رافِعُکَ اَليّ و مطهّرکَ في الّذين کفروا و جاعلُ الّذين اتّبعوکَ فوقَ الّذين کفروُا الي يومِ القيامة ثمّ اِليَّ مرجعُکُم فأحْکُمُ بينَکُم فيما کنتم فيه تختلفون
«اي عيسي و من تو را ميميرانم و به سوي خود ميآورم و از کافران دور ميسازم و تا روز قيامت آنان را که از تو پيروي کردند فراز کافران قرار خواهم داد. پس بازگشت همه شما به سوي من است و من در آنچه اختلاف ميکرديد، ميانتان حکم ميکنم.»
و عيسي، فرزند مريم،
مريم که در پاکي و مبارزه با جهل و رجس، برترين است. او که در عبادت و بندگي يکتاست، به مبارزه با نفس و محيط ميپردازد؛ اين عيسي از دست دشمنان به آسمان ميرود و
«آنان که در تو، ترديد دارند به عذابي سخت دچارند.»
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله