زماني ميرسد که فرزندتان در فاصله سني 8 تا 10 (و اگر خواهر و برادر بزرگتري داشته باشد، زودتر)، از کوچولوي دوست داشتني خنده رويي که از ديدن شما با شادي لبخند ميزد، به موجودي تبديل ميشود که هنگامي که براي بار چندم به او يادآوري ميکنيد لباسهايش را جمع کرده و در کمد بگذارد، صاف در چشمتان نگاه ميکند و ميپرسد : "چرا؟ مگه مجبورم؟"
گاهي او به قدري از خود مطمئن است که وقتي او را تهديد ميکنيد در صورت جمع نکردن لباسهايش نميتواند به جشن تولد دوستش برود، با نيشخندي ميگويد "خوب که چي؟" روشهاي بي ادبانه و همراه با خشونت او به حدي ناراحتتان ميکند که ناخودآگاه فکر ميکنيد "مگر انقدر بزرگ نشده که عقلش برسد؟" بله بزرگ شده، اما در سني است که نياز دارد قدرت خود در سنين قبل از نوجواني محک بزند.
دکتر ريچارد گالاگر (Richard Gallagher)سرپرست انستيتوي والدين در مرکز تحقيقات کودکان نيويورک، ميگويد سالهاي قبل از دوره تحصيلي راهنمايي و راهنمايي دوران تغييرات بزرگ فيزيکي، احساسي و شناختي است. فرزند شما سعي ميکند خود را بشناسد و احساسات خود را در برابر هرچيز ارزيابي کند. به گفته دکتر گالاگر " يک روش انجام دادن اينکار، آزمودن روشهاي متلف حرف زدن و به مبارزه طلبيدن قدرت شماست. او عمدا شما را کنار ميزند و ميخواهد شما متوجه شويد که او رئيس خودش است. " هنگامي که او تمام گفته ها و رفتارهاي شما را مورد ترديد و بازخواست قرار ميدهد – خوب که چي؟- يا ناگهان حرفتان را قطع کرده و با بي حوصلگي مسخره آميزي ميگويد: "مامان، من هم که همين الان داشتم همينو ميگفتم" در واقع دارد از نيازها و عقايد خود دفاع ميکند. "و چه کسي بهتر از شخصي که هميشه او را دوست داشته و خواهد داشت؟"
مشکل اينجاست که کودکان در دوره سني مذکور براي تشخيص حد و حدود خود، از پختگي کافي بهرمند نيستند. بخشي از کورتکس مغز- ناحيه اي که حاکم بر استدلال، کنترل انگيزه هاي ناگهاني و توانايي تشخيص عواقب اعمال و رفتار است- تا اواخر دوره نوجواني –سنين 13 تا 18 سالگي- يا اوايل دهه 20 زندگي به طور کامل شکل نميگيرد. از طرفي، اين ناحيه به شدت تحت تاثير بادامه مغز يا (amygdale) است که واکنشهاي مبارزه يا فرار –واکنشي غريزي براي بقا در جانوران که آنان را در مواجهه با خطر بلافاصله به ماندن و مبارزه يا فرار واميدارد- را کنترل ميکند.
به گفته دکتر استيون اتکينز (Steven Atkins) استاديار روانشناسي کودک و نوجوان "هنگامي که اين ناحيه تحريک ميشود، ممکن است کودک بلافاصله هر چه شما ميگوييد يا انجام ميدهيد را به عنوان حرکتي خصمانه در نظر گرفته و واکنشي متناسب با آن نشان دهد." البته فراموش نکنيد که خود ما نيز چنين رفتارهايي را تشويق و ترويج ميکنيم. به گفته دکتر اتکينز: " ما در جهاني سرکش و گستاخ زندگي ميکنيم. کودکان به اشعار مستهجن و بي ادبانه ترانه ها گوش ميدهند، نوشته هاي خشن و گستاخانه اينترنتي را ميخوانند و برنامه هايي را در تلويزيون تماشا ميکنند که در اکثر آنها موقعيتهاي طنز و درام، هردو با تحقير و اهانت به ديگران شکل ميگيرد. آنها شاهد تعابير و گفته هاي متلک بار و خشن همکلاسان خود در مدرسه هستند." ممکن است کودک براي جور شدن با گروه در مدرسه، با شيوه رفتار "با حال و بي اعتنايي" که به خود ميگيرد، از لحن صحبت و روشهاي نيش و کنايه دار کلامي هم مدرسه ايهاي بزرگتر و قويتر خود استفاده کند. فعلا که دوستانش از اين طرز رفتار دچار مشکل نشده اند، پس او نيز از آنها پيروي ميکند.
تغيير و تحول مثبت در شيوه رفتار هيچ کس دوست ندارد فرزندي بي ادب و شرور بار آورد. با اينحال کارهايي که والدين انجام ميدهند و کارهايي که انجام نميدهند، موجب گستاخي فزاينده آنان ميشود. به گفته ميشل بوربا (Michele Borba) روانشناس، نويسنده و داراي دکتراي آموزش و پرورش، والدين دچار قحطي زمان هستند. " ما – به عنوان والدين- بيش از حد خسته و بيش از حد مستهلک هستيم. گذراندن اوقاتي خوش با فرزندان، بدون جر و بحث و درگيري آرزوي ماست." ما به همين دليل اظهارنظرهاي منتقدانه و ناگوار را نشنيده گرفته و يا براي گريز از بحث و جنگ اعصاب بيشتر، در نهايت لباسها را خودمان جمع کرده و مرتب ميکنيم.
علاوه بر اين، بخش بزرگي از فرهنگ ما بر مبناي موفقيت کودکان در درس و در امور ورزشي بنا شده است، اين تمرکز بر موفقيتهاي بيروني موجب ميشود که اخلاقيات و ادب و به عبارتي "پرورش" عمر کوتاهي داشته باشد. زيرا اين روزها کسي براي مهربان بودن، ياري رساندن و سخاوتمند بودن جايزه نميگيرد. از طرفي در ميان دختران سنين قبل از نوجواني نيز شيوه و لحن صحبتي ايجاد شده است که بسيار نامتناسب با شخصيت و ظاهر ظريف و بچگانه آنان است. به گفته بوربا "زيرا والدين به قدري دختران خود را به دفاع از خودشان و مراقبت از حقوق و شرف خود تشويق ميکنند که آموختن شيوه هاي قاطع و احترام برانگيز را فراموش کرده و دختران در عوض مهاجم، بي اعتنا و بي ملاحظه ميشوند." در حالي که برخورد سريع بهترين راه مقابله در برابر روشهاي برخورد کودکان است، اما براي جبران آن هرگز دير نيست. اين احتمال وجود دارد که شما نتوانيد عادت به حاضر جوابي را به کلي از بين ببريد، اما توصيه هاي زير به شما کمک ميکند که از شدت آن بکاهيد و از طرف ديگر، پوست کلفتتر هم بشويد:
سعي کنيد دليل اصلي ماجرا را کشف کنيد: گاهي يک طرز رفتار منفور و نامطلوب، واکنشي است که در مقابل اضطراب، دل شکستگي يا حتي کم خوابي بروز ميکند. کودکان در دوره راهنمايي کوشش ميکنند وجود خود را از نظر تحصيلي و اجتماعي به اثبات برسانند، به خصوص که کنارآمدن با احساسات منفي و عيبجويانه، در زماني که از نظر احساسي تهي هستند، ميتواند بسيار مشکل باشد.اگر فرزندتان با دوستش دعوا کرده يا در زمينه تکاليف و امور تحصيلي ضعيف عمل ميکند، بر زبان آوردن جمله اي مانند "خوب که چي؟" با لحن گستاخانه، ميتواند سرپوشي بر ترس يا نگراني او بگذارد. اگر او شما يا همسرتان را در حال صحبت بي ادبانه با يکديگر و ديگران ببيند، قطعا از آن تقليد ميکند.
هر بار تنها به يک طرز برخورد ناگوار او بپردازيد: آيا از شنيدن مجموعه لغات جديد پسرتان و حس حق به جانبي که در لحنش به وجود آمده، آماده جنگ شده ايد؟ آيا وقتي دخترتان زير لب چيزهايي ناراحت کننده ميگويد و در زمان صحبت شما چشمهايش را با نا اميدي به سقف ميدوزد، از کوره در ميرويد؟ هرچند موارد متعددي براي ناراحتي شما وجود دارد که آرزو داريد در يک آن ناپديد شوند، اما بهتر است در هر مرحله تنها به يک رفتار ناخوشايند او بپردازيد.
شرايط را براي بروز رفتاري که مايل به ديدن آن هستيد، آماده کنيد: هنگامي که رفتار ناگوار مورد نظر را انتخاب کرديد، بر روي آنچه انتظار داريد جايگزين اين رفتار شود تمرکز کنيد. براي مثال، يک کودک بي عاطفه و بي توجه بايد مهرورزي و همدردي را بياموزد، کودک سرکش بايد احترام گذاشتن و قابل اعتماد بودن را ياد بگيرد و کودک زورگو و همه چيز خواه بايد بياموزد که ديگران هم وجود دارند و بايد خواسته هاي آنان را در نظر گرفت. بوربا (Borba) توصيه ميکند که در چنين شرايطي به تنهايي عمل نکنيد. "تغيير رفتار نيازمند همکاري اعضاي خانواده، پدربزرگ و مادربزرگ، پرستاران، مربيان و معلمان است. با گرفتن اطلاعات از اين افراد متوجه خواهيد شد که آيا فرزندتان تنها با شما گستاخانه رفتار ميکند يا با همه چنين رفتاري دارد."
خونسرد باشيد: فرزند شما درست مانند بچه قلدري که دوست دارد گريه کودکان ضعيفتر را در بياورد، منتظر اين است که ببيند شما کي از خود ضعف نشان ميدهيد. او احتمالا در اين زمينه مهارت فراواني هم دارد. به همين دليل شما بايد از قبل برنامه ريزي کنيد. بوربا ميگويد:"تصور کنيد در يک برنامه تلويزيوني هستيد. يک متن کوتاه را از بر کنيد تا بتوانيد در لحظه اوج درگيري، با خونسردي و وضوح در مقابل جوش و خروش کودک خود ايستادگي کنيد. هرگز جواب او را با خشونت يا عصبانيت ندهيد و نگوييد :به چه جراتي با من اينطور حرف ميزني، خانم کوچولو؟. در اين حالت او بيشتر از آنکه متوجه گفته هاي شما بشود، به عصبانيت شما توجه خواهد کرد و شما ناگهان خود را درگير يک قدرت نمايي پوچ خواهيد يافت. درعوض، پاسخ جدي و بدون تغيير خود را تکرار کرده و اگر به بحث ادامه داد، او را ناديده گرفته يا از اتاق خارج شويد و بگوييد :"من در آشپزخانه هستم. هر وقت آماده شدي تا محترمانه با هم صحبت کنيم، بيا آنجا."
از فرصتهاي مناسب براي گفتگو بهرمند شويد: درطي دقايق صلح آميز، رفتارهايي که برايتان ناراحت کننده هستند را با صبوري و خوش خلقي مطرح کنيد. به وضوح اعلام کنيد که هرچند احساسات و نقطه نظرهاي او را درک ميکنيد، اما نميتوانيد واکنشهاي وي را تحمل کنيد. ميتوانيد بگوييد: " ميدانم که ممکن است مرا شخص بي انصافي بداني، اما نميگذارم کسي با اين لحن با من صحبت کند." يا "شايد اين شيوه حرف زدن تو با دوستانت باشد، اما من هيچوقت از اين حالت حرف زدن خوشم نيامده."
به او فرصت دهيد تا به شيوه اي مهربانانه تر و آرامتر خواسته خود را مطرح کند: "اگر ميخواهي کمکت کنم، خواسته ات را با ادبانه مطرح کن." شعار دکتر اتکينز (Atkins) اين است: " ميتواني عصباني شوي، اما نبايد بدجنس باشي."
ماجرا را تا آخر و با همه عواقب آن دنبال کنيد: اگر فرزندتان به تدريج به بي اعتنايي عادت کرده است، اين امکان وجود دارد که خودش از ميزان آن آگاه نباشد يا در حال عصبانيت متوجه نشود که کلماتش تا چه حد آزاردهنده هستند. با اينحال به توصيه بوربا شنا بايد "تا زماني که او واکنش دلخواه شما را از خود نشان نداده است، بر سر حرف خود بايستيد و در صورت لزوم به او بي اعتنا باشيد. اگر همچنان به رفتار خود ادامه داد، او را از مزايايي چون داشتن گوشي همراه، استفاده از بازيهاي کامپيوتري، شرکت در برنامه اي مهم و موارد مشابه محروم کنيد.
به تحولات مثبت او توجه کنيد: به گفته گالاگر (Gallagher) "شما براي ناديده گرفتن گفته ها و رفتارهاي خشمگين کننده او بايد پوست کلفتي داشته باشيد، اما هرچه بيشتر به اينکار ادامه دهيد، اين موارد سريعتر کاهش يافته و بالاخره به پايان ميرسند. " نکته مهم اين است که با هر تغيير، از فرزندتان قدرداني کنيد و بگذاريد متوجه شود که به رفتار خوب او افتخار ميکنيد. اگر بتوانيد در اين مرحله باقي بمانيد، طولي نميکشد که فرزندتان، با رسيدن به سن 15-14 سالگي دوباره به همان بچه خوبي که هميشه ميشناختيد، تبديل شود.
منبع: http://www.koodakaneh.com
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله