ضرورت الگو
((مدل رفتار)), ضرورىترين نياز فرزندان ما در تربيت است. به چه كسى بايد بنگرند كه رفتارش قابل ((الگوگيرى)) باشد؟ و اساسا چه كسى را قبول دارند, تا او را ((نمونه)) انتخاب كنند و از رفتارش الگوگيرى كنند؟
مشكلى كه در اين ميان است, دوگونگى و دوگانگى تربيت نسل امروز و ديروز است. بايد ميان قشر سالمند و قشر جوان و نوجوان, تفاهم و پيوند به وجود آيد, تا در سايه آن تأثيرگذارى از يك سو و تأثيرپذيرى از سوى ديگر عملى شود. اين همزبانى و ارتباط, هم سالمندان را از انزوا و احساس تنهايى در مى آورد, هم جوانان را از تجربه هاى برتر بزرگترها برخوردار مى سازد.
اما كيست كه پيش قدم در اين ((امر خير)) شود و فاصله ها را بردارد؟
پدران و مادران مى توانند به خوبى ((نقش واسطه)) ايفا كنند. احترام به بزرگترها و مراعات ادب و حرف شنوى وقتى از سوى والدين انجام گيرد, فرزندانشان هم از آنان ياد مى گيرند. گرچه گاهى نحوه رفتار سالخوردگان, براى كودكان و نوجوانان از جاذبه لازم برخوردار نيست, ولى نحوه رفتار بزرگترها ((الگوى رفتار)) و سرمشق عملى براى كوچكترهاست.
در روايات متعددى به اكرام و احترام به والدين دستور داده شده, تا والدين هم از احترام كودكان و فرزندان خود برخوردار شوند; سخن امام على(ع) چنين است: ((و قروا كباركم, يوقركم صغاركم));(1) بزرگان خود را احترام كنيد, تا كوچكترها هم احترام شما را نگه دارند.
دقيقا نحوه رفتار ما با والدين, سرمشق فرزندانمان در چگونگى برخورد با ما دارد و اين شيوه رفتارى به توارث به نسل بعدى مى رسد. امام صادق(ع) فرموده است: دو نفر خدمت پيامبر خدا(ص) رسيدند. يكى پير بود و ديگرى جوان. آنكه جوان بود, زودتر از پير سخن گفت. پيامبر دو بار فرمود: ((الكبير, الكبير)),(2) يعنى بزرگ, بزرگ.
اين هشدارى بود تا جوان, ادب را مراعات كند و قبل از پير سبقت به سخن گفتن نجويد.
والدين و ((نقش واسطه))
از شيوه هاى خوب تربيتى, ميدان دادن به جوانان براى حرف زدن, اظهار نظر كردن, رإى دادن, انتخاب و قضاوت كردن و ... است و اين شيوه به آنان ((اعتماد به نفس)) و ((احساس شخصيت)) مى دهد. اما در كنار آن بايد اين ((نكته)) را هم به آنان آموخت كه در جلسه اى تا بزرگان و سالمندان حضور دارند, جوانان فورى اظهار نظر نكنند, تصميم نگيرند, ميدان دار نشوند, بلكه با مراعات ادب و حرمت پيران, به جايگاه اجتماعى و خانوادگى آنان احترام بگزارند.
اين امر, سبب مى شود پيران به جوانان علاقه و عنايت داشته باشند و با آنان برخوردى ملاطفت آميزتر داشته باشند.
امر و نهى هاى مكرر و پيوسته, كودكان و نوجوانان را فرارى مى دهد. ولى نبايد آنان را مطلق و بى قيد ساخت و از تجارب بزرگان محرومشان ساخت. هم حالت تحكم و فرمان, گريزاننده است, هم آزادى مطلق و نداشتن نظارت و ارشاد و هدايت, آنان را جسور و گاهى بى اعتنا به بزرگترها بار مى آورد. ((راهى ميانه)) ميان اين دو شيوه بايد پيمود و رسالت آن بر عهده اوليأ است كه بتوانند نقش واسطه در انتقال آن فرهنگ و تربيت به اين نسل جديد و كم تجربه ايفا كنند.
تربيت فرزند, با فرهنگ ((احترام به بزرگترها)) و رعايت ((ادب و متانت)) در برخورد, سرمايه ارزشمندى است كه از اوليأ به صورت ((ميراث)) به فرزندان منتقل مى شود. پس براى نسل جديد, ميراث شايسته بر جاى نهيم.
انتقال تجارب
جوانان دوست دارند از گذشته, چيزهايى بدانند.
شيفتگى نوجوانان به خاطرات گذشته پدران و مادران, فرصت خوبى براى ((انتقال تجربه)) و آموزش فرهنگ است و چه كسى شايسته تر از پدربزرگها يا مادربزرگها يا سالخوردگان داراى تجربه؟
والدين كه مى خواهند نقش واسطه در انتقال تربيت و فرهنگ داشته باشند, از يك سو به نوجوانان توصيه و تشويق كنند تا((شنيدنيها))ى بابابزرگ را بشنوند, از سوى ديگر به سالمندان يادآور شوند كه كوچكترها را با آغوش باز و چهره گشاده و جاذبه رفتارى و گفتارى به طرف خود متمايل سازند و برايشان قصه و خاطره و پندهاى شيرين بگويند.
گرچه اغلب, چه در تجمعهاى خانوادگى و مسافرتهاى گروهى, جوانان دوست دارند آزادتر باشند و وجود پيران را مخل آسايش و تفريح و آزادى خويش مى پندارند, ولى گاهى هم در اثر ((حسن خلق)) و ((رفتار زيبا)), مايه صفا و گرمى اين گونه حضورها و سفرها مى شوند.
پيرانى كه بتوانند با معجزه رفتار و گفتار شيرين و جذاب, در حلقه جوانان نفوذ كنند و دل آنان را مسخر ((حسن سلوك)) خويش سازند, هنرمندان موفقى به شمار مى روند كه شايسته تحسين و الگوگيرىاند.
خانواده اى را مى شناسم كه هرگاه صحبت از رفتن به يك مهمانى و ديدار, يا مسافرت تفريحى يا زيارتى پيش مى آيد, عروسها يا دامادهايشان مى پرسند: آيا پدر و مادر هم هستند يا نه؟ و آمدن خود را مشروط به اين مى كنند كه آنها هم باشند, چون صفابخش اين مسافرت يا ضيافت و مهمانى اند. و ... اين از عجايب و از معجزات رفتار و اخلاق است.
اگر بتوانيم ميان ((نسل نو)) و ((نسل كهن)) الفت و انس و رابطه صميمى پديد آوريم, بسيارى از مشكلات, يا اصلا پيش نمىآيد, يا به راحتى قابل رفع است.
تحول پذيرى
تربيت فرزند, بر اساس شرايط و نيازهاى جامعه و عصر حاضر, يك اصل ضرورى است, اما نه به قيمت فراموش كردن ((سنن مذهبى و ملى)), يا پذيرش القأت فرهنگى بيگانه.
امير مومنان(عليه السلام)فرمود:
((لا تقسروا اولادكم على آدابكم, فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم));(3)
فرزندانتان را بر اساس آداب و تربيت خودتان وادار نكنيد, چرا كه آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند.
اين يك حكمت ناب و بلند در تربيت اجتماعى فرزندان است. ولى شناخت ((شرايط روز)) بسيار مهم و حساس است. اين يك مسإله است و گم نكردن راه اصيل و فرهنگ خودى مسأله اى ديگر. و اين دو نبايد با هم خلط شوند.
هم بايد شرايط روز را در نظر داشت, هم مسايل ((تربيت مكتبى)) را نبايد تحت الشعاع مد روز يا فرهنگ وارداتى و تحميلى غرب قرار داد و به بهانه تربيت امروزين, فرهنگ بيگانه را پذيرفت.
گفتيم كه ميان نسل كهن و نو بايد ((همدلى)) و ((رابطه)) ايجاد كرد. يكى از عوامل اين ارتباط متفاهم و متقابل, درك اين دو قشر و نسل از يكديگر است. اگر هر يك از اين دو نسل, شرايط حاكم بر ديگرى و فرهنگ خاص تربيت شدن او را در آن فضا درك كنند, هم ديدگا هشان نسبت به هم روشن تر و شفاق تر خواهد بود, هم توقعات و انتظارات, واقعى و عينى خواهد گشت.
اگر جوانان دريابند كه پيران و سالمندان (چه پدر و مادر خودشان باشند يا ديگران) در شرايط و دوران متفاوتى با خودشان رشد كرده و تربيت شده اند, توقع نخواهند داشت كه مثل خودشان بينديشند يا عمل كنند, آن هم صد در صد و بى كم و كاست!
سالمندان و نسل كهن نيز اگر توجه كنند كه با تغيير زمان و شرايط و نيازها و ارتباطات, بسيارى از سليقه ها و رفتارها و روحيات هم عوض مى شود و ذهنيات و معلومات نسل نو مثل گذشته نيست, باز هم توقعشان از نوجوانان و جوانان كمتر و عينى تر خواهد شد.
بزرگترها بايد به جوانان ميدان عمل و فعاليت و ابتكار بدهند و بگذارند كه آنان, خود و هنرشان و خلاقيت هايشان را عرضه كنند و توانايى هايشان را در ((عمل)) نشان دهند.
البته در همه اين ((ميدان دادن))ها و ((عقيده به تغيير))ها و ((تحول پذيرى))ها بايد يك نكته مهم و حياتى از ياد نرود و آن هم ((حفظ اصول و مبانى ارزشى)) است.
توصيه حضرت امير به تربيت فرزندان بر اساس شرايط روز, همان ((پذيرش واقعيات زمانى)) است و اعتراف به تحول در زمان و عصر و نيازها, اما نه به قيمت تبديل شدن ارزشها به ضد ارزشها و كمرنگ شدن اصول عقلانى و مكتبى!
باز هم مى رسيم به ضرورت پيوند و تفاهم ذهنى و فكرى نسل قديم و جديد, بر اساس معيارهاى صحيح, كه كارى است هم دشوار, هم لازم! در اين ميدان, رسالت والدين و مربيان نيز سنگين است.
حفظ ثابتها در عين پذيرش تغييرها و متغيرها, گامى در جهت تعميق باورهاى مكتبى و اصول متكى به وحى و شرع, در تربيت فرزندان است.
با جوانان
بايد هنر برخورد مناسب با ((جوانان)) را آموخت. لوح ضمير و دلشان پاك تر از بزرگان و سالخوردگان است. آمادگى پذيرش و تغيير هم بيشتر دارند.
بر خلاف آنان كه ((شاكله شخصيت))شان شكل گرفته و سجايا و خصلتها در وجودشان نقش بسته است, جوانان هم حساس ترند و دل نازك تر, هم زودرنج ترند و پرتوقع تر و اين از ويژگيهاى اين مقطع از سن و سال است.
جوانان دوست دارند مورد توجه ديگران قرار گيرند. در خانه هم دوست دارند احساس شخصيت و جايگاه كنند و مورد عنايت باشند. اين حداقل خواسته و توقعشان است. وقتى هم تشويق شوند, شكوفاتر مى شوند و بر خوبى هايشان مى افزايند.
اگر براى آنان شخصيت قايل شويم و احترامشان كنيم و در كارها از فكر و وجود و توانايى آنان استفاده كنيم و ارزش كارهاى مثبت آنان را در نظر بگيريم, هم بهتر جذب مى شوند, هم خالصانه تر تلاش و تحرك خود را در خدمت اهداف و ايده هاى پاك و متعالى قرار مى دهند.
سيره پيامبر اكرم(ص) احترام گذاشتن, شخصيت دادن و جذب كردن جوانان بود و چنين سفارش مى فرمود:
((و اصيكم بالشبان خيرا فانهم ارق افئده, ان الله بعثنى بشيرا و نذيرا, فوافقنى الشبان و خالفنى الشيوخ));(4)
شما را در باره جوانان توصيه به نيك رفتارى مى كنم, چرا كه آنان دل نازك ترند. خداوند مرا به عنوان ((بشير)) و ((نذير)) فرستاده است. ((جوانان)) با من هم پيمان شدند, اما ((پيران)) به ستيز و مخالفت با من برخاستند.
هم پيمانى جوانان با رسول خدا و مخالفت پيران با دعوت اسلام, شاهدى بر همان فطرت حق پذير و طبيعت آماده تر جوانان براى شنيدن حق و پذيرفتن ايمان و فداكارى در راه عقيده است.
مهم, پيوند فكرى و قلبى با جوانان است.
بزرگترها, اگر جوانان و نوجوانان را زير بال و چتر حمايت و رحمت خويش بگيرند, اين نيروهاى مستعد در خدمت خوبيها قرار مى گيرند. اين درسى از سيره پيامبر اكرم(ص) است.
پس به سوى آشتى ميان دو نسل و ايجاد تفاهم ميان دو قشر پير و جوان گام برداريم, تا راه تربيت هموارتر و دستيابى به توفيق, بيشتر باشد.
پي نوشت:
1ـ غررالحكم (چاپ دانشگاه), حديث 10069.
2ـ مشكاه الانوار, ص168.
3ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج20, ص267.
4ـ سفينه البحار, ج2, ص176.
منبع: پيام زن