آغاز
برگهاي زرين حيات علامه حلي با تعهد و صداقت مزين و با تار و پودي از اخلاص و محبت شيرازه گرديده است . مرزبان بيداري که فقه شيعه و معارف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را در سايه سار ولايت پاسداري کرد و فقاهت را با درفش ولايت بر افراشت .
باشد که با دقت و مطالعه در زندگي اين ستاره درخشان روح بلند، ايمان ، لوح دانش و فضيلتهاي معنوي و تقواي او را نظاره کنيم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حرکت دانشها و تحصيلات خويش را تنظيم نماييم و با شيوه برخورد با رخدادها و فراز و نشيب حوادث روزگار آشنا شويم .
ولادت و خاندان
چنانکه نقل است مولاي متقيان علي عليه السلام در مسير حرکت از کوفه به صفين بر تپه هاي بابل روي تل بزرگي ايستاد و اشاره به بيشه و نيزاري نمود و اين سخن را فرمود: اينجا شهري است و چه شهري !
اصبغ بن نباته از ياران نزديک حضرت عرض کرد:
يا اميرالمومنين ! مي بينم از وجود شهري در اينجا سخن مي گويي ، آيا در اينجا شهري بود و اکنون آثار آن از بين رفته است ؟
فرمود: نه ! ولي در اينجا شهري به وجود مي آيد که آن را ((حله سيفيه )) مي گويند و مردي از تيره بني اسد آن را بنا مي کند و از اين شهر مردمي پاک سرشت و مطهر پديد مي آيند که در پيشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه مي شوند.
در شب 29 رمضان 648 ق . در اين شهر فرزندي از خانداني پاک سرشت ولادت يافت که از مقربان درگاه باري تعالي قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آيه الله علامه حلي است . مادرش بانويي نيکوکار و عفيف ، دختر حسن بن يحيي بن حسن حلي خواهر محقق حلي است و پدرش شيخ يوسف سديدالدين از دانشمندان و فقهاي عصر خويش در شهر فقاهت حله است .
علامه حلي از طرف پدر به ((آل مطهر)) پيوند مي خورد که خانداني مقدس و بزرگ و همه اهل دانش و فضيلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته هاي گرانقدر به يادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاريخ مورد استفاده دانش پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبيله بني اسد که بزرگترين قبيله عرب در شهر حله است پويند مي خوردند که مدت زماني حکومت و سيادت از آنها بود.
آغاز تحصيل
منزل شيخ سديدالدين که سرشار از کرامت و تقواست ، کودکي را در خود جاي داده که مايه افتخار آن است . حسن فرزند شيخ گرچه هنوز از عمرش چند سالي بيش نگذشته ، با راهنمايي دلسوزانه پدرش براي فراگيري قرآن مجيد به مکتب خانه رفت و با تلاش و پيگيري مداوم و هوش و استعداد خدادادي که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را بخوبي ياد گرفت .
فرزند شيخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولي به اين مقدار راضي نشد. از اين رو نزد معلم خصوصي خد رفت و در محضر شخصي به نام ((محرم )) با تلاش و جديت فراوان در اندک زمان نوشتن را بخوبي فرا گرفت .
حسن بن يوسف پس از آموختن کتاب وحي و خط، کم کم آمادگي فراگيري دانشها را در خود تقويت نمود و در مراحل اوليه تحصيل مقدمات و مبادي علوم را در محضر پدر فاضل و فقيه خود آموخت و به سبب کسب اين همه فضيلتها و نيکيها در سنين کودکي به لقب ((جمال الدين )) (زينت و زيبايي دين ) در بين خانواده و دانشمندان مشهور گشت .
هجوم بيگانگان
هنوز يک دهه از سن جمال الدين حسن نگذشته بود که با حمله وحشيانه مغولان رعب و وحشت سرزمينهاي اسلام را در بر گرفت . ايران در آتش جنگ مغولان مي سوخت و شعله آن ديگر نواحي را نيز تهديد مي کرد. در اين ميان مردم عراق دلهره عجيبي داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکريان مغول از ايران به سوي عراق حرکت کنند و شهرهاي آنجا را يکي پس از ديگري فتح نمايند. بغداد پايتخت عباسيان آخرين روزهاي زوال خلافت عباسيان را مشاهده مي کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشي شهرها خالي کرده و سر به بيابان گذاشته بودند.
شيعيان و مردم شهرهاي مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمين به بارگاه ملکوتي ائمه معصومين روي آورده ، در حرم امن اهل بيت عصمت و طهارت علهيم السلام پناهنده شدند و حريم دل را آرامش مي دادند.
مردم حله نيز سر به بيابان و نيزارها گذاشته ، بعضي به کربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفري هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقيه و دانشمند به نامهاي : شيخ يوسف سديدالدين ، سيد مجدالدين بن طاووس و فيه ابن العز بودند. اين دانشمندان در جايي جمع شدند و براي نجات شهرهاي مقدس کربلا، نجف ، کوفه حله در پي چاره انديشي بر آمدند و پس از گفتگوهاي زياد و مشورت با يکديگر به اين نتيجه رسيدند که نامه اي نزد هلاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وي امنيت و آسايش براي شهرهاي مقدس عراق در خواست نمايند.
سرانجام در سال 657 ق . بغداد به دست هلاکو فتح گرديد و ((معتصم )) آخرين خليفه بني عباس از بين رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شيعي در بغداد که از رونق بسزايي بر خوردار بود متلاشي شد و بر شهرهاي عراق ترس و وحشت از مغولان سايه افکند. ولي به رغم وحشيگريهاي مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درايت فقهاي شيعه در حله - بويژه شيخ يوسف سديدالدين پدر جمال الدين حسن - لطف و عنايت پروردگار، امنيت به شهر حله و شهرهاي مقدس عراق بازگشت و سرزمين حله پناهي براي فقها و دانشمندان شد.
از اين پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه يکي از حوزه هاي بزرگ مذهب شيعي شناخته مي شد که طلاب و انديشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه مي شدند. بدين ونه وطن جال الدين حسن براي وي و ديگر دانش پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونريزي مهياي استفاده از محضر بزرگان و عالمان دين قرار گرفت .
در محضر عالمان
جمال الدين در شهر حله بزيست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره کافي برد و خويشتن را به دانش و تهذيب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گرديد و از دست آنان به دريافت اجازه نامه اجتهادي و نقل حديث مفتخر گرديد. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتيد بزرگواري اشاره مي کنيم :
1- پدر بزرگوارش، سديد الدين يوسف (در علم تفسير، حديث، صرف و نحو)
2- خواجه نصيرالدين طوسي (در علم حکمت و فلسفه) (597 - 672 ق )
3- برهان الدين نسقي (در علم جدل)
4- دايي خود، محقق حلي، نجم الدين حلي(602 - 676 ق )
5- شمس الدين محمد کيشي (سبب آشنايي علامه با افکار ابن عربي شد)( 615 - 695 ق )
6- غرالدين ابوالعباس واسطي ( سبب آشنايي او با کتب سهروردي (شيخ اشراق) شد
7- سيد علي بن طاووس(597 - 664 ق)
8- تقي الدين صباغ کوفي (تفسير زمخشري را به او آموخت)
9- ابن ميثم بحراني (شارح نهج البلاغه) (626 - 679 ق)
10- سيد احمد بن موسي طاووس(متوفا به سال 673 ق )
11- جمال الدين اياز نحوي (در علم صرف و نحو) (متوفاي 681 ق .)
گفتني است که علامه حلي نزد بسياري از دانشمندان مذاهب مختلف، تحصيل علم کرده است.
درخشش
جمال الدين حسن ، ستاره پر فروغ ((آل مطهر)) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زماني از تحصيلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادي و علاقه وافر، به تمام دانشهاي بشري مانند فقه و حديث ، کلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، رياضيات و هندسه مسلح گرديد و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وي به سرعت در سزرمين حله و ديگر شهرها پيچيد و در مجالس درس و محيط فرهنگي نام مقدسش را به نيکي و احترام ياد مي کردند و ((علامه ))اش مي خواندند.
علامه حلي چون خورشيد فروزان در آسمان فقاهت درخشيد و ديگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکيل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بيت عليهم السلام از کوشه و کنار جذب آن شدند و از درياي بي کرانش سيراب گشتند.
يکي از دانشمندان مي گويد: علامه حلي نظيري ندارد نه پيش از زمان خودش نه بعد از آن . کسي که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربيت شد.
از جمله فرزانگان و ستارگاني که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پر بار فقهي ، کلامي و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مبارکش به دريافت اجازه نامه اجتهادي و نقل حديث مفتخر شدند اينان بودند:
فرزند عزيز و نابغه اش محمد بن حسن بن يوسف حلي معروف به ((فخر المحققين )) (628 - 771 ق )، سيد عميدالدين عبدالمطلب و سيد ضيا الدين عبدالله حسيني اعرجي حلي (خواهرزادگان علامه حلي ) تاج الدين سيد محمد بن قاسم حسني معروف به ((ابن معيه )) (متوفي 776 ق )، رضي الدين ابوالحسن علي بن احمد حلي (متوفي 757 ق )، قطب الدين رازي (متوفي 776 ق .)، سيد نجم الدين مهنا بن سنان مدني ، تاج الدين محمود بن مولا، تقي الدين ابراهيم بن حسين آملي و محمد بن علي جرجاني .
مرجع تقليد
بعد از رحلت محقق حلي در سال 676 ق که زعامت و مرجعيت شيعيان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وي و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقيه و مجتهدي بودند که خصوصيات مرجعيت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقليد معرفي کنند. آنان تنها علامه حلي را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهي محقق حلي بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وي شرکت کردند شايسته مرجعيت و پيشوايي دين مي شناختند و اين در زماني بود که فقط 28 بهار از عمر شريف علامه گذشته بود. اين امر حاکي از نبوغ و شخصيت والاي اوست که در اين سنين تمام دانشها و فضايل اخلاقي و کرامتهاي معنوي و انساني ارا به کمال رسانده و از ديگر عالمان و مجتهدان برتري جسته و به مقام شامخ مرجع تقليد و فتوا در احکام شرع مقدس ، اسلام نايل گشته بود.
آري پس از رحلت محقق حلي زعامت و مرجعيت شيعيان به علامه حلي منتقل گرديد و اين بار امانت الهي بر دوش با کفايت او گذاشته شد. بدين سبب به لقب مقدس و شريف ((آيه الله )) مشهور گرديد، که در آن روزگار تنها او به اين لقب خوانده مي شد و هر کس آيه الله مي گفت منظورش علامه حلي بود.
عصر علامه
عصر علامه را بايد زمان توسعه فقه و شيعه و حقانيت مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و در دوره پيشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام ناميد. چرا که علامه حلي تلاش و کوشش خستگي ناپذيري در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بيت نمود و در فقه تحول و شيوه نوي را ارائه کرد.
وي اولين فقيهي بود که رياضيات را به عنوان دانشي در فقه وارد کرد و به فقه استدلالي تکامل بخشيد. تاثيري که ديدگاه فقهي ، کلامي و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکليه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهي فقها و دانشمندان شيعي بود.
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جويني حکومت مي کردند که گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و اين منطقه گمارده شده بودند، بيش از سي سال فرمانرواي مطلق بودند و در ترويج دين مبين اسلام و تعظيم علما و نشر دانش و فضيلتها و ترميم خرابيهاي مغولان ، هر چه توانستند دريغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثاري از تمدن اسلام بر جاي نمي ماند.
در ايران نيز گر چه حاکمان مغول حکومت مي کردند و مدت زيادي رعب و وحشت و جنايت و خونريزي حکمفرما بود، رفته رفته از بي فرهنگي و خوي ستمگري مغولان کاسته شد و اين به سبب تاثير فرهنگ مردم ايران و اسلام و نيز هوشياري و سياست وزراي لايق و شايسته اي نظير خواجه نصيرالدين طوسي ، ياور وحي و عقل و استاد علامه حلي بود.
حضور چنين دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پيشرفت علم و جلوگيري مغولان وحشي از تخريب و آتش سوزي مراکز فرهنگي و کتابخانه ها، نقش بسزايي ايفا کرد، دانشمنداني که در انجام اين مهم از آبروي خويشتن سرمايه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
علامه و اولجايتو
علامه حلي شهرت جهاني داشت و آوازه او به تمام نقاط رسيده بود. حاکم عصر وي سلطان محمد اولجايتو يکي از پادشاهان مغول بود که از سال 703 تا 716 ق . در ايران بر متصرفات مغول حکومت مي کرد.
اولجايتو در سال 706 ق . در پنج فرسخي ابهر در سرزميني سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه مي گيرد، شهر ((سلطانيه )) را تاسيس کرد. بناي شهر ده سال طول کشيد و در سال 713 ق . شهري بزرگ داراي ساختمان و بناهاي بسيار زيبا به وجود آمد. در آنجا قصري براي خويش ساخت و مدرسه بزرگي شبيه مدرسه مستنصر به بغداد بنيانگذاري و از هر سو مدرسان و علماي اسلامي را دعوت کرد.
نوشته اند در يکي از روزها سلطان در پي ناراحتي شديد از روي خشم يکي از زنانش را در يک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتي پشيمان شد و از دانشمندان سني مذهب درباري از حکم چنين طلاقي سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن ديگر همسر شما نيست !
يکي از وزرا گفت : در شهر حله فقيهي است که فتوا به باطل بودن اين طلاق مي دهد. فقيهي را که آن وزير پيشنهاد داد علامه حلي بود. از اين رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آيه الله حلي را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ايران به طور دقيق روشن نيست ولي ممکن است پس از سالهاي 705 ق . به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ايران ، در اولين جلسه اي که سلطان تشکيل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمي و پاسخهاي دقيق و محکمي که به سوالات مي گفت دانشمندان و پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذيرش نظر خويش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالي از اين فتوا، از قدرت علامه حلي در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوي ، دانش و اطلاعاتي که داشت و با شهامت و دليلهاي روشن صحت نظرات خويش را ثابت مي کرد خوشش آمد علاقه وافري به فقيه شيعي پيدا کرد.
بذر تشيع
آن را که فضل و دانش و تقوا مسلم است
هر جا قدم نهد قدمش خير مقدم است
حضور فقيه يگانه عصر علامه حلي در ايران و مرکز حکومت مغولان خير و برکت بود و با زمينه هايي که حاکم مغول براي وي به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولايت ائمه معصومين عليهم السلام برخاست . از اين رو بزرگترين جلسه مناظره با حضور انديشمندان شيعي و علماي مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علماي اهل سنت خواجه نظام الدين عبدالملک مراغه اي که از علماي شافعي و داناترين آنها بود برگزيده شد. علامه حلي با وي در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلا فصل مولا علي عليه السلام بعد از رسالت پيامبر اسلام را ثابت نمود و با دليلهاي بسيار محکم برتري مذهب شيعه اماميه را چنان روشن ساخت که جاي هيچ گونه ترديد و شبهه اي براي حاضران باقي نماند.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانيت مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اولجايتو مذهب شيعه را انتخاب کرد و به لقب ((سلطان محمد خدابنده )) معروف گشت . پس از اعلان تشيع وي ، در سراسر ايران مذهب اهل بيت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومين عليهم السلام سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزين گردد.
يکي از دانشمندان مي نويسد: اگر براي علامه حلي منقبت و فضيلتي غير از شيعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همين براي برتري و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنکه مناقب و خوبيهاي وي شمارش يافتني نيست و آثار ارزنده اش بي نهايت است .
مناظره علامه حلي با مخالفان در حضور سلطان خدابنده
در شرح «من لا يحضره الفقيه» آمده است:
روزي سلطان خدا بنده بر همسر خود خشمگين شد و در يك جمله او را سه طلاقه كرد ولكن خيلي زود پشيمان شد، لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آنها را جهت حال اين مشگل پرسيد:
آنها جملگي گفتند: «چاره نيست جز اينكه نخست مُحَلّل (فردي غير از سلطان) با او ازدواج كند تا پس از آن مُحَلّل، شما بتوانيد باز او را به زوجيّت خود در آوريد.»
سلطان گفت: «اين كار بر من بسيار گران است، لكن شما در هر مسألهاي با هم اختلاف نظر داريد و در مسائل مختلف اقوال گوناگوني داريد، آيا در اين مسأله هيچ قول ديگري نداريد؟»
گفتند: «نه»
آنگاه يكي از وزراي سلطان كه گويا شيعه بود گفت: «در شهر «حلّه» عالمي است كه چنين طلاقي را باطل ميداند، خوب است سلطان آن عالم را احضار كند، شايد مشکل را حل كند.»
عالمان سنّي گفتند: «علامه، مذهب باطلي دارد و رافضيان افرادي بيخرد و كم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نيست كه چنين مرد سبك سر و بي عقلي را به حضور بپذيرد.»
سلطان گفت: «احضار او بيفائده نيست.»
پس چون علامه (اعلي الله مقامه) حاضر شد قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند.
هنگامي كه علامه(ره) وارد مجلس شد، بدون هيچ ترس و واهمهاي ، نعلين خود را به دست گرفت و داخل در جمع شد و با صداي بلند گفت: «السلام عليكم» و آنگاه يك راست به سمت سلطان رفته و دركنار سلطان نشست.
علماء سني حاضر در مجلس گفتند: « آيا ما به شما نگفتيم كه شيعيان افرادي سبك سر و بي خرد هستند؟»
سلطان گفت: «درباره اعمال او از خودش سؤال كنيد.»
آنها به علامه گفتند: «چرا سلطان را سجده نكردي و آداب و تشريفات را انجام ندادي؟»
علامه(ره) گفت: «رسول الله ـ صليالله عليه و آله ـ از هر سلطاني برتر بود و كسي بر او سجده نكرد بلكه فقط به او سلام ميدادند و خداي تعالي نيز فرموده: «فَإذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّموا علي أنفُسِكُمْ تَحِيَّهً مِنْ عِنْدَ اللهِ مُبارَكَهً طَيِّبَهً» [ سوره نور آيه 61]
يعني: پس چون داخل خانهها شديد به يكديگر سلام كنيد، سلام و درودي كه نزد خداوند خوش است.»
از طرف ديگر به اتفاق ما و شما، سجده براي غير خدا حرام است.»
پس از او پرسيدند: «چرا جسارت كردي و در كنار سلطان نشستي؟»
فرمود: «چون جاي ديگري براي نشستن موجود نبود و از طرفي سلطان و غير سلطان با هم مساوياند ولذا جسارتي به محضر سلطان نكردهام.»
از علامه پرسيدند: «چرا كفشهاي خود را با خود داخل مجلس آوردي؟ هيچ آدم عاقلي در محضر سلطان چنين ميكند؟»
علامه فرمود: « ترسيدم حنفيها آن را بدزدند همانطور كه ابوحنيفه نعلين رسول اكرم ـ صليالله عليه و آله ـ را دزديد.»
ناگهان حنفيها برآشفتند و فرياد بر آوردند كه: «ابوحنيفه كجا و زمان پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ كجا؟ تولد ابوحنيفه صد سال پس از وفات رسول اكرم ـ صليالله عليه و آله ـ واقع شده است.»
علامه فرمود: «ببخشيد، اشتباه كردم، لابد سارق نعلين رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ شافعي بوده است. اين بار شافعيها برآشفتند كه شافعي در روز وفات ابوحنيفه به دنيا آمده است و دويست سال پس از رحلت رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ متولد شده است.
علاّمه گفت: «شايد كار مالك بوده است.» مالكيها هم مثل حنفيها و شافعيها اعتراض و انكار كردند.
علامه فرمود: «پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است.» حنابله هم به انكار و تكذيب او پرداختند.
در اين لحظه علامه(ره) رو به سلطان كرد و فرمود:
«اي سلطان، دانستي كه هيچ يك از رؤساي اين مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حيات رسول الله ـ صليالله عليه و آله ـ و حتي صحابه آن حضرت حاضر نبودهاند، پس برگزيدن ابوحنيفه و مالك و شافعي و احمدبن حنبل بعنوان مجتهد و رئيس مذهب از بدعتهاي ايشان است بطوري كه اگر يكي از خود اين علما حاضر در مجلس، افضل و اعلم از اين چهارتن باشد، به او اجازه و حق اينكه بر خلاف فتواي يكي از آن چهارتن فتوايي بدهد نميدهند.»
در اينجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال كرد: «آيا درست است كه هيچ يك از رؤساي مذاهب أربعه در زمان رسول خدا ـ صليالله عليه و آله ـ و صحابه او نبودهاند؟»
علماء عامّه همگي گفتند: «آري نبودهاند.»
آنگاه علامه(ره) گفت: «ولي ما شيعه هستيم و پيروي ميكنيم از أميرالمؤمنين ـ عليهالسّلام ـ كه جان رسول الله ـ صليالله عليه و آله ـ برادر، پسر عمّ و وصيّ اوست.»
سلطان چون متوجه حقانيّت مذهب علامه(ره) شد از او پرسيد: «نظر شيعه درباره طلاق صادره از من چيست؟»
علامه(ره) فرمود: «آيا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاري نموده است؟»
سلطان گفت: «نه»
علامه فرمود: «در اين صورت طلاقي را كه سلطان جاري كرده است باطل ميباشد، زيرا فاقد شرائط صحّت است.»
آنگاه سلطان بدست علامه به مذهب حقّه شيعه، مشرف شد، و به خطباء و حاكمان شهرها و سرزمينهاي تحت سيطرهاش پيام فرستاد كه از اين پس با نام ائمه دوازدهگانه ـ عليهمالسّلام ـ خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار، سكّه، ضرب كنند و نام ايشان را بر ديوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه ـ عليهمالسّلام ـ بنگارند.[روضات الجنات جلد2، صفحه279]
در ايران
آيه الله علامه حلي ، عارف و فقيه بر جسته شيعه ، در ايران باقي ماند و حدود يک دهم از عمر شريفش در اين خطه گذشت . او در اين مدت خدمات بسيار ارزنده اي نمود و در نشر علوم و معارف اهل بيت عليهم السلام کوشش فراوان نمود و شاگردان زيادي را تربيت کرد.
علامه چه در شهر سلطانيه و چه در مسافرتها به ديگر شهرهاي ايران پيوسته ملازم با سلطان بود به پيشنهاد وي سلطان دستور داد مدرسه سياري را از خيمه و چادر، داراي حجره و مدرس آماده کنند تا با کاروان حمل گردد و در هر منزلي که کاروان رحل اقامت کرد خيمه مدرسه در بالاترين و بهترين نقطه منزل بر پا شود.
او علاوه بر تدريس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربيت شاگردان ، به نوشتن کتابهاي فقهي ، کلامي و اعتقادي مشغول بود، چنانکه در پايان بعضي از کتابهاي خود نگاشته است : اين نوشته در مدرسه سيار سلطانيه در کرمانشاهان به اتمام رسيد. وي کتاب ارزشمند «منهاج الکرامه» را که در موضوع امامت است براي سلطان نوشت و در همان زمان پخش گرديد.
علامه حلي پس از يک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگي و به اهتزاز در آوردن پرچم ولايت و عشق و محبت خاندان طهارت علهيم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ايران ، در سال 716 ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خويش سرزمين حله برگشت و در آنجا به تدريس و تاليف مشغول گرديد و تا آخر عمر منصب مرجعيت و فتوا و زعامت شيعيان را به عهده داشت .
گنجينه ماندگار
تدريس و تاليف هر يک فضيلت بسيار مهمي براي رادمردان عرصه دانش است و علامه شخصيتي بود که در اين دو جنبه از ديگر محققان و دانشوران پيشي گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علامه حلي زماني از نوشتن کتابهاي حکمت و کلام فارغ شد و به تاليف کتابهاي فقهي پرداخت که از عمر مبارکش بيش از 26 سال نگذشته بود.
او در رشته هاي گوناگون علوم کتابهاي زيادي دارد که اگر در مجموعه اي جمع آوري شود دايره المعارف و کتابخانه بسيار ارزشمندي خواهد شد. يکي از دانشمندان مي نويسد: اگر به نوشته هاي علامه دقت کنيد پي خواهيد برد که اين مرد از طرف خداوند تاييد شده است ، بلکه نشانه اي از نشانه هاي خداست . چنانچه نوشته هاي وي بر ايام عمرش - از ولادت تا وفات - تقسيم شود سهم هر روز يک دفترچه بزرگ مي شود.
الف - آثار فقهي
منتهي المطلب في تحقيق المذهب ، تلخيص المرام في معرفه الاحکام ، غايه الاحکام في تصحيح تلخيص المرام ، تحرير الاحکام الشرعيه علي مذهب الاماميه ، مختلف الشيعه في احکام الشرعيه ، تبصره المتعلمين في احکام الدين ، تذکره الفقها، ارشاد الاذهان في احکام الايمان ، قواعد الاحکام في معرفه الحلال و الحرام ، مدارک الاحکام ، نهايه الاحکام في معرفه الاحکام ، المنهاج في مناسک الحاج ، تسبيل الاذهان الي احکام الايمان ، تسليک الافهام في معرفه الاحکام ، تنقيح قواعد الدين ، تذهيب النفس في معرفه المذاهب الخمس ، المعتمد في الفقه ، رساله في واجبات الحج و ارکانه و رساله في واجبات الوضو و الصلوه .
ب - آثار اصولي
النکه البديعه في تحرير الذريعه ، غايه الوصول و ايضاح السبل ، مبادي الوصول الي يعلم الاصول ، تهذيب الوصول الي علم الاصول ، نهايه الوصول الي علم الاصول ، نه الوصول الي علم الاصول ، منتهي الوصول الي علمي الکلام و الاصول .
ج - آثار کلامي و اعتقادي
منهاج اليقين ، کشف المراد، انوار الملکوت في شرح الياقوت ، نظم البراهين في اصول الدين ، معارج الفهم ، الابحاث المفيده في تحصيل العقيده ، کشف الفوائد في شرح قواعد العقائد، مقصد الواصلين ، تسليک النفس الي حظيره القدس ، نهج المسترشدين ، مناهج الهدآيه و معارج الدرآيه ، منهاج الکرامه ، نهايه المرام ، نهج الحق و کشف الصدق ، الالفين ، باب حادي عشر، اربعون مساله ، رساله في خلق الاعمال ، استقصا النظر، الخلاصه ، رساله السعديه ، رساله واجب الاعتقاد، اثبات الرجعه ، الايمان ، رساله في جواب سئوالين ، کشف اليقين في فضائل امير المومنين عليه السلام ، جواهر المطاب ، التناسب بين الاشعريه و فرق السوفسطائيه المبحاث السنيه و المعارضات النصريه ، مرثيه الحسين عليه السلام
د - آثار حديثي
استقصا الاعتبار في تحقيق معاني الاخبار، مصابيح الانوار، الدرر و المرجان في الاحاديث الصحاح و الحاسن ، نهج الوضاح في الاحاديث الصحاح ، جامع الاخبار، شرح الکلمات الخمس لاميرالمومنين عليه السلام ، مختصر شرح نهج البلاغه ، شرح حديث قدسي .
ه - آثار رجالي
خلاصه الاقوال في معرفه الرجال ، کشف المقال في معرفه الرجال ، ايضاح الاشتباه .
و - آثار تفسيري
نهج الايمان في تفسير القرآن ، القول الوجيز في تفسير الکتاب العزيز و ايضاح مخالفه السنه .
ز - آثار فلسفي و منطقي
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفيه ، کاشف الاستار، الدر المکنون ، المقامات ، حل المشکلات ، ايضاح التلبيس ، الجوهر النضيد، ايضاح المقاصد، نهج العرفان ، کشف الخفا من کتاب الشفا، مراصد التدقيق و مقاصد التحقيق ، المحاکمات بين شراح الاشارت ، ايضاح المعضلات من شرح الاشارات ، نور المشرق في علم المنطق ، الاشارات الي معاني الاشارات ، بسط الاشارت ، تحرير الابحاث في معرفه العلوم الثلاثه ، تحصيل الملخص ، التعليم التام ، شرح القانون ، شرح حکمه الاشراق ، القواعد الجليه .
ح - آثار ارزنده در زمينه دعا
الادعيه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح في اختصار المصباح .
ط - آثار ادبي
کشف المکنون من کتاب القانون ، بسط الکافيه ، المقاصد الوافيه بفوائد القانون و الکافيه ، المطالب العليه ، لب الحمکه ، و اشعار در موضوعات مختلف و قصيده اي بلند درباره دانش و مال .
ي - ديگر آثار
آداب البحث ، جوابات المسائل المهنائيه الاولي ، جوابات المسائل المهنائيه الثانيه ، جواب السوال عن حکمه النسخ ، اجازه نقل حديث به بني زهره حلبي ، لاجازه نقل حديث به قطب الدين رازي در ورامين ، اجازه نقل حديث به مولا تاج الدين رازي در سلطانيه ، دو جازه نقل حديث به سيد مهنا بن سنان مدني در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و ديگر فقها، وصيتنامه ، الغريه ، مسائل سيد علاالدين .
علامه و ابن تيميه
شيخ تقي الدين سبکي معروف به ((ابن تيميه )) از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلي است که بيشتر شخصيتهاي علمي به فساد عقيده وي اعتراف دارند و بلکه مي گويند کافر و مرتد است ، تا جايي که در زمان حياتش به علت داشتن نظرات انحرافي به زندان افتاده است و دانشمندان شيعه و سني کتابهاي زيادي در زمان وي بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.
بعد از اينکه علامه حلي کتاب ((منهاج الکرامه )) را در اثبات امامت نوشت ابن تيميه به علت عناد و لجاجتي که با علامه داشت کتابي به نام ((منهاج السنه )) (به خيال خام خويش به عنوان رد بر شيعه و بويژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت .
وقتي کتاب منهاج السنه به دست علامه رسيد اين بزرگوار با آن همه تهاجمات و بي ادبيها و توهينهاي ابن تيميه اشعاري نوشت و برايش فرستاد که ترجمه شعرها چنين است :
- اگر آنچه را ساير مردم مي دانستند تو هم مي دانستي با دانشمندان دوست مي گشتي .
- ولي جهل و ناداني را شيوه خود ساختي و گفتي :
- هر کس بر خلاف هواي نفس تو مي رود دانشمند نيست .
ابن حجر عقلاني - دانشمند سني - چنين اعتراف مي کند: ((علامه نامش مشهور و اخلاقي نيک دارد. وقتي کتاب ابن تيميه به او رسيد گفت : ((لو کان يفهم ما اقول اجبته )) يعني :
اگر ابن تيميه آنچه را که من گفتم مي دانست جوابش را مي دادم .
فضيلتهاي درخشان
انسانهاي نمونه داراي يک بعد و ارزش خاص نيستند، بلکه ارزشهاي گوناگون را در خود جمع کرده اند. علامهه حلي از شخصيتهايي است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و داراي ابعاد گوناگون و فضيلتهاي درخشان . او در تمام دانشها علامه بود و گوي سبقت را از ديگران ربود و ارزشهاي ممتازي را که ديگران داشتند به تنهايي داشت . وي با انديشه و فکر مواج خويش علاوه بر تحولي که در فقه ايجاد کرد و در عصر خويش مسير انديشه فقها را متوجه مباني فقه و معارف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نمود در فنون و دانشهاي ديگر چون حديث تحول بنيادي به وجود آورد و دريچه اي به روي محققان در طول تاريخ گشود که مشعل پر فروغي فرا راه آنان شد.
عارف فرزانه و اسوه ايمان و تقوا علامه حلي با آن همه تلاش فرهنگي و تدريس و نوشتن کتابهاي ارزنده ، از ياد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقيت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پر بار را در سايه ارتباط معنوي و تقواي الهي مي دانست . او را از زاهدترين و با تقواترين مردم معرفي کرده اند که سه يا چهار بار نمازهاي تمام عمر خويش را قضا نمود. نها به اين اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه هايش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اينکه به حج هم مشرف شده بود وصيت کرد از طرف او حج انجام دهند.
علامه حلي پرچم ولايت را بر افراشت و با تمام وجود از ولايت و رهبري صحيح دفاع کرد. اين عشق سرشار به خاندان طهارت علهيم السلام با گوشت ، پوست و استخوانش آميخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغد مي گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنين مي نگاشت : بزرگترين سرچشمه دوستي و محبت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اطاعت و پذيرش حکومت و ولايت آنهاست و قيام بر همان شيوه اي که آنان ترسيم کردند... .
سفارش مي کنم که به محبت و عشق ورزي به فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسلام . چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزي که مال و فرزندان براي ما سودي نخواهند داشت ... از چيزهايي که خداوند بر ما احسان کرد اينکه در بين ما آل علي عليه السلام را قرار داده است . خداوندا، ما را بر دوستي و محبت آنان محشور کن و از کساني قرار ده که حق جدشان پيامبر و نسلش را ادا کرده اند.
علامه به پيروي از مولا و مقتدايش اميرالمومنين عليه السلام نواحي وسيعي را با مال و دست خود آباد کرد و براي استفاده مردم وقف نمود و اين يکي از فضيلتهاي او بود که در زندگي کمتر دانشمند و فقيهي به چشم مي خورد. يکي از دانشمندان مي نويسد: براي وي آباديهاي زيادي بود که خود نهرهاي آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. اين آباديها به کسي تعلق نداشت و در زمان حياتش آنان را وقف کرد.
نگاه علماء به علامه
ابن حجر عسقلاني كه از علماي بزرگ اهل تسنن است در "لسان الميزان" مي نويسد: "حسن بن يوسف بن مطهر عالم شيعه و پيشواي آنهاست و موافق مذهب آنان كتابها نوشته است. وي داراي هوش خارق العاده بود. كتاب مختصر ابن حاجب را به خوبي شرح كرده. تصنيفات او در زمان خودش مشهور گشت."
هم چنين ابن حجر در كتاب "الدرر الكامنه" كه آن را در شرح حال بزرگان سده هشتم هجري تاليف كرده مي نويسد: "وي در اصول و حكمت كتابهاي بسيار نوشته است. او پيشواي شيعيان حله بود و تصنيفاتش در زمان خودش مشهور گشت و گروهي از دانشمندان از محضرش برخاستند. شرحي كه وي بر كتاب مختصر ابن حاجب نوشته از لحاظ حل الفاظ و تقريب معاني در نهايت خوبي است او در فقه اماميه نوشتههاي زيادي دارد و اوقات خود را وقف آن كرده بود. وي در اواخر عمر به حج رفت و گروهي از شاگردان او در آن جا در فنون مختلف نزد او فارغ التحصيل گشتند.
عبدالله بن عمر بيضاوي صاحب تفسير "انوارالتنزيل" از دانشمندان بزرگ اهل سنت كه در فقه شافعي مذهب و در كلام اشعري بوده است، علامه حلي را با صفات عالي و بلند ياد مي كند.
بيضاوي در پي يك سوال اصولي نامهاي به علامه مي نويسد و در آغاز نامه او را اين گونه خطاب مي كند: "يا مولانا جمال الدين ادام الله فواضلك؛ انت امام المتهدين في علم الاصول..." اين نامه در حالي به حضرت علامه نوشته ميشود كه بيضاوي از لحاظ سني سالها بزرگ تر بوده است.
صلاح الدين صفدي يكي از ديگر عالمان بزرگ سني علامه را با القابي چون: "امام ذوالفنون، عالم فقيه، علامه و صاحب التصانيف" مي ستايد و او را امام و پيشوا در علم كلام و معقولات معرفي مي كند.
سيد مصطفى تفرشى، صاحب كتاب "نقد الرجال" مىگويد: "علامه آن قدرفضيلت و شان و اعتبار دارد كه بهتر آن است كه توصيف نشود، چون توصيفها و تعريفهاى من چيزى بر شان او نمىافزايد. او بيش از 70 جلد كتاب دارد كه هر كدام نشانگر نوعى از فضيلت و نبوغ و علم و دانش اوست."
محدث نورى در كتاب "مستدرك وسائل الشيعه" در مورد او چنين مىنگارد: "علامه حلى شيخ بزرگوار و جليل القدر اقيانوس علوم و غواص فضائل و حكمتها، حافظ ناموس هدايت و ارشاد و شكننده ناقوس ضلالت، پاسدار حريم دين، زائل كننده آثار فسادگران. او در جمع علماء و دانشمندان اسلام، همانند بدر در ميان ستارگان مىدرخشد و نسبتبه دشمنان و بدخواهان سياه دل، شديدتر از عذاب زهرناك و برندهتر از شمشير مسموم است... "
صاحب "رياض العلماء" مي نويسد: "پيشواى وارسته، عالم عامل، فاضل كامل، شاعر ماهر، علامه علماء، فهامه فضلاء، استاد جهان..."
در خدمت امام زمان عليه السلام
شب جمعه که فرا مي رسيد بوي تربت مقدس ابا عبدالله الحسين عليه السلام و عشق زيارت حضرتش ، علامه را بي تاب مي کرد و از حله به کربلا مي کشاند. از اين رو هر هفته روزهاي پنجشنبه با پاي پياده به زيارت مولا و آقايش مي شتافت . در يکي از هفته ها که به تنهايي در حال حرکت بود شخصي همراه وي به راه افتاد و با يکديگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت براي علامه معلوم شد که اين شخص مرد فاضلي است و تبحر خاصي در علوم دارد. از اين نظر مشکلاتي را که در علوم مختلف برايش پيش آمده بود از آن شخص پرسيد و او به همه پاسخ گفت تا اينکه بحث در يک مساله فقهي واقع شد و آن شخص فتوايي داد که علامه منکر آن شد و گفت : دليل و حديثي بر طبق اين فتوا نداريم ! آن شخص گفت : شيخ طوسي در کتاب تهذيب ، در فلان صفحه و سطر حديثي را در اين باره ذکر کرده است ! علامه در حيرت شد که راستي اين شخص کيست ! از او پرسيد آيا در اين زمان که غيبت کبراست مي توان حضرت صاحب الامر (عج ) را ديد؟ در اين هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمين برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمي توان ديد و حال آنکه دست او در دست تو است ! علامه بي اختيار خود را در مقابل پاي آن حضرت انداخت و بيهوش شد!
وقتي به هوش آمد کسي را نديد. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذيب مراجعه کرد و آن حديث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پيدا کرد و به خط خود در حاشيه آن نوشت : اين حديثي است که حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمايي کرد. يکي از دانشمندان مي نويسد:
من آن کتاب را ديدم و در حاشيه آن حديث ، خط علامه حلي را نيز مشاهده کردم .
تشرف علامه حلي و كتاب عالم سني
شهيد ثالث ، قاضي نوراللّه شوشتري (ره )، مي فرمايد: بين اهل ايمان معروف است كه يكي از علماي اهل سنت ، كه در بعضي از فنون علمي ،استاد علامه حـلـي (ره ) اسـت كتابي در رد مذهب شيعه اماميه نوشت و در مجالس ومحافل آن را براي مردم مـي خـوانـد و آنـان را گمراه مي نمود، و از ترس آن كه مبادا كسي از علماي شيعه كتاب او را رد نمايد، آن را به كسي نمي داد كه نسخه اي بردارد.
عـلامه حلي هميشه به دنبال راهي بود كه كتاب را به دست آورد و رد كند.
ناگزير رابطه استاد و شاگردي را وسيله قرار داد و از عالم سني درخواست نمود كه كتاب را به اوامانت دهد.
آن شخص چون نمي خواست كه دست رد به سينه علامه حلي بزند، گفت : سوگند يادكرده ام كه اين كتاب را بيشتر از يك شب پيش كسي نگذارم . مرحوم علامه همان مدت را نيز غنيمت شمرد كتاب را از او گرفت و به خانه برد كه در آن شب تا جـايي كه مي تواند از آن نسخه بردارد وقتي به نوشتن مشغول شد و شب به نيمه آن رسيد، خواب بر ايشان غلبه نمود.
همان لحظه حضرت صاحب الامر روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء حاضر شدند و به او فرمودند: كتاب را به من واگذار و توبخواب . عـلامـه حلي خوابيد.
وقتي از خواب بيدار شد، نسخه كتاب از كرامت و لطف حضرت صاحب الامر (ع ) تمام شده بود. الـبته اين قضيه را به صورتهاي ديگري هم بيان كرده اند، از جمله در كتاب قصص العلماء اين طور آمده است كه : عـلامـه حـلـي (ره ) كتاب را توسط يكي از شاگردان خود كه نزد آن عالم مخالف درس مي خواند براي يك شب به عنوان عاريه به دست آورد و مشغول نسخه برداري از آن شد. همين كه نصف شب گذشت ، علامه بي اختيار به خواب رفت و قلم از دستش افتاد.
وقتي صبح شد و وضع را چنين ديد اندوهناك گرديد، ولي وقتي كتاب راملاحظه كرد، ديد تمامش نوشته و نسخه برداري شده است و در آخـر آن نـسخه اين جمله نوشته شده : كتبه م ح م د بن الحسن العسكري صاحب الزمان (اين نسخه راحجة بن الحسن العسكري صاحب الزمان (ع ) نوشته است ).
علامه فهميد كه آن حضرت تشريف آورده و نسخه را به خط مبارك خود تمام نموده اند(كمال الدين ج 2، ص 98، س 41.)
وصيت علامه حلى به فرزندش
علامه حلى در آخر كتاب قواعد الاحكام وصيتى دارد براى فرزندش كه اين وصيتشامل محاسن اخلاقى است. قسمتهائى از اين وصيتبسيار جالب علامه را در اينجا نقل مىكنيم:
...تو را وصيت مىكنم - همچنان كه خداوند وصيت را بر من واجب كرده است - به تقواى پروردگار زيرا تقوى سنتى است پابرجا و استوار و فريضهاى است واجب و لازم و سپرى است نگهدارنده و ذخيرهاى است جاودان و بهترين چيزى است كه انسان براى روز رستاخيز تهيه مىكند... دستورات الهى را اجرا كن و آنچه خدا را راضى كند انجام ده... اوقات خود را در فراگرفتن فضيلتهاى علمى صرف كن، و همواره كوشش كن از سرازيرى نقصان به اوج كمال بالا روى و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گيرى. و تو را وصيت مىكنم به نيكى كردن و برادران را يارى نمودن و در مقابل بدى احسان كردن و نيكوكاران را ممنون شدن. و زنهار از دوستى با فرومايگان و نادانان بلكه بايد و بايد امروز تو بهتر از ديروزت باشد و تو را نصيحت مىكنم به بردبارى و توكل و رضايت. در هر روز و شب نفس خود را محاسبه كن. بسيار استغفار كن خدا را ... و بر تو است كه نماز شب را بپا دارى زيرا رسول خدا(ص) بر آن اصرار كرد و فرمود: هر كس همواره يار دانشمندان و همنشين فضلا باشى زيرا اين همنشينى، استعداد تو را براى تحصيل كمال بر مىانگيزد و ملكهاى براى تو مىشود كه مجهولات خود را دريابى.
شب خود را با نماز شب به پايان رسانيد و سپس مرد بهشت براى او است.
و بر تو باد به نيكى و احسان به خويشاوندان (صله رحم) زيرا عمر را زياد مىكند. و تو را به اخلاق نيكو وصيت مىكنم، پيامبر فرمود: انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم باخلاقكم. مردم را با اموال خود نمىتوانيد راضى كنيد ، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائيد. به ذريه حضرت رسول(صلي الله عليه واله) نيكى كن زيرا خداى تبارك و تعالى وصيتخود را نسبتبه آنها تاكيد فرموده است و خوبى به آنان را پاداش رسالت و هدايتحضرت رسول(صلي الله عليه واله) قرار داده است. قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى. بگو (اى پيامبر) من از شما پاداشى نمىخواهم جز محبت و مودت در حق خويشاوندان .. . فقهاء و دانشمندان را تعظيم و تكريم كن زيرا رسول خدا (صلي الله عليه واله) فرمود: من اكرم فقيها مسلما لقى الله يوم القيامة و هو عنه راض و من اهان فقيها مسلما لقى الله يوم القيامة و هو عليه غضبان. هر كس فقيه مسلمانى را گرامى بدارد روز قيامتخدا را در حالى ملاقات مىكند كه از او راضى باشد و هر كس فقيه مسلمانى را اهانت كند خدا را در روز قيامت درحالى ديدار مىكند كه بر او غضب كرده باشد... و زنهار از مخفى نگهداشتن و كتمان علم و آن را از شايستگان منع كردن خداوند مىفرمايد: ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون. (سوره بقره - 159) آنان كه آياتى را كه براى راهنمائى مردم فرستاديم و بعد از آنكه براى هدايت مردم در كتاب بيان كرديم پنهان مىكنند آنان را خدا و تمام لعن كنندگان لعن مىكنند...
قرآن عزيز را تلاوت كن و در معانى آيات بينديش و دستورات و منهيات آن را اطاعت كن. اخبار و احاديثحضرت رسول(صلي الله عليه واله) و آثار آن حضرت را دنبال كن و در معانى آنها بحث و بررسى و دقت نظر داشته باش و من براى تو كتابهاى بسيارى را به يادگار گذاشتم كه به تمام آنها مىتوانى مراجعه كنى و بهرهمند شوى. و اما آنچه براى من و به نفع من مىتوانى انجام دهى اينكه با من پيمان ببندى كه در بعضى از وقات از خدا طلب مغفرت براى من كنى و ثواب برخى از اطاعتها را به من ببخشى و ياد من كم نكنى كه وفاداران تو را به بىوفائى نسبت دهند و همچنين بيشتر از حد مرا ياد نكنى كه انديشمندان تو را به عجز و ناتوانى نسبت دهند بلكه در خلوت بياد من باش و پس از نمازهايتبراى من دعا كن...
غروب ستاره حله
پايان زندگي هر کس به مرگ اوست جز مرد حق که مرگ وي آغاز دفتر است محرم سال 726 ق . براي شيعيان و پيروان راستين اسلام فراموش نشدني است . عزا و ماتم آنان افزون است . بويژه حله اين سرزمين مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بيت عليهم السلام شور و ماتم بيشتري دارد.
عجب تقارن و اتفاقي ! پاسدار بزرگ اسلام و فقيه شيعه ، علامه حلي ، ولادتش در ماه پربرکت و با فضيلت رمضان واقع شد و زندگي اش با خير و برکت فراوان گرديد و بعد از گذشت 78 سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتي که به اهل بيت نبوت و رابطه ناگسستني با ولايت داشت ، در ماه شهادت به وقوع پيوست وبه روح مطهر سالار شهيدان امام حسين عليه السلام پيوند خورد.
آري ، در 21 محرم اين سال مرجع تقليد شيعه ، فقيه و عارف فرزانه ، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت ، آيه الله علامه حلي دار فاني را وداع گفت و روح ملکوتي اش به سوي خدا پرواز کرد و به رضوان و لقاي معبودش شتافت . غم و اندوه بر چهره همه سايه افکند. بغض ، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ريزش اشک داغ ، همچون آتش گذاخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصيبت زده محشري بپا شد و در فضاي آکنده از غم و آه ، پيکر پاک ستاره تابناک شيعي بر دوش هزاران عاشق و شيفتگان راهش از حله به نجف تشييع گرديد و در جوار بارگاه ملکوتي مولاي متقيان علي عليه السلام در حرم مطهر به خاک سپرده شد.
از ايوان طلاي اميرالمومنين عليه السلام دري به رواق علوي گشوده است . پس از ورود به سمت راست ، حجره اي کوچک داراي پنجره فولادي ، مخصوص قبر شريف علامه حلي است . زائرين بارگاه علوي در مقابل اين حجره توقفي کرده ، مرقد شريفش را زيارت مي کنند و از روح بلندش مدد مي جويند.
منبع :
کتاب " گلشن ابرار" / تدوين جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم
علامه حلي سيدمحمد ناظمزاده قمي ، شيعه نيوز
سايت منتظران (اطلاعات جامع مهدويت)
کتابخانه طهور
پايگاه انديشه قم
منبع: حوزه ، ماهنامه پاسدار اسلام شماره 8