مرحله كتمان
پايين ترين و چهارمين مرحله و در عين حال با اهميت ترين درجه جهاد در زمان عدم ظهور «مرحله كتمان» است. «كتمان» يعنى اينكه شخص معتقدات خويش را مخفى نگه دارد تا از جانب مخالفان اباضى خويش كه اجازه اظهار عقايد را به آنها نمى دهند، مورد قلع و قمع قرار نگيرد. اين مرحله زمانى است كه اباضيان در ضعف شديد و اندكى نيرو قرار داشته و به هيچ رو، توانِ مقابله با مخالفان خويش در رد مظالم و انكار منكر ــ جز به سبب نارضايتى قلبى ــ نداشته باشند، لذا تسليم حكمِ حكومت هاى جائر مى شوند و از اجتماعات فاسد كناره مى گيرند و فعاليت خود را متوجه امور داخلى خويش مى نمايند. بنابراين اباضيان در اين مسلك دو عامل اساسى را براى زنده نگه داشتن مذهب خويش از يك سو و رشد و پيشرفت آن از سوى ديگر به كار مى گيرند كه آن دو كتمان و تقيه است. با اين نگاه كه كتمان به معناى سكوت و عدم حركت نيست، بلكه مرحله اى است براى از بين بردن سلطه. بنابراين كتمان در واقع پيمودن راه براى رسيدن به «مرحله ظهور» است. تقيه نيز زندگى كردن در زير سايه سركشان و ظالمان و حفاظت كردن از جان و مال و تعاليم مذهبى مى باشد يعنى آن كه جامعه اباضى به گونه اى عمل مى نمايد كه در مجموعه عظيم مخالفان ذوب نشود و هدفِ خود را فراهم آوردن مقدمات و رسيدن به مرحله ظهور قرار مى دهد.[63]
اباضيان مشروعيت اين مرحله را از سيره پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ در مدتى كه در مكه سكونت داشتند، اخذ كرده اند و آن را به عنوان يك تكليف دينى قلمداد مى كنند. البته آنان در مدت زمان مرحله كتمان زمان پيامبر اختلاف دارند. ابوعمار عبدالكافى سه سال اول رسالت پيامبر را فترت كتمان دانسته كه پس از آن، اين آيه نازل شد: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين».[65]
در اين مرحله، فعاليت اباضيه دو بعد دارد:
الف. سامان دهىِ جامعه اباضى در داخل در عرصه هاى دينى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى.
ب. سامان دهىِ روابط خارجى جامعه اباضى با مخالفان دينى و مذهبى خويش. اباضيه در اين مرحله و در بُعد اول براى حفاظت از دين نقش ويژه اى قائل است، چنان كه از ضمام بن سائب بصرى، شاگرد جابر بن زيد ازدى، نقل شده كه گفته است: «چه شده كه هر يك از شما دينار و درهم خود را مخفى نگه مى دارد، ولى دينش را به كف دست گرفته و آشكار مى سازد؟!».[66] يعنى مسلمان اباضى بايد به همان اندازه كه براى درهم و دينار خويش اهميت قائل است براى دين خويش نيز اهميت و ارزش قائل باشد و آن را محفوظ نگه بدارد.
اباضيان در اين مرحله به تشكيل مجالس مذهبى، ساخت مسجد، تعليم و تربيت، و نشر انديشه ها وديدگاه هاى خويش مى پردازند. دراينجا است كه نقش اساسى و كاربردى «نظام عزّابه» و پس از آن «نظام قبيله اى» در مرحله كتمان به خوبى روشن مى گردد.
نظام عزّابه: الف. «عزّابه» از «عزوب» يا «عِزابه» مشتق شده و به معناى گوشه نشينى، تنها زندگى كردن، درويش مسلكى، شب زنده دارى كردن، بريدن از مردم و در كوه زندگى كردن است، يعنى اينكه شخص خود را از بهره هاى نفسانى، مشاغل زندگى، و زن و فرزند دور نمايد و بيشترين وقت خويش را براى خدا و رضاى او كه همان خدمت به مسلمانان اباضى است صرف كند و از خدا اجر و مزد خود را دريافت دارد.
عزّابه در اصطلاح از «حلقه عزابه» گرفته شده است. اين حلقه هيأت محدودى است كه مطابق ضوابط معينى بر تمام مسائل و شؤون اباضيه اعم از مسائل دينى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى اشراف كامل دارند. شخصى كه در رأس اين هيأت قرار مى گيرد نماد حاكميت امام و مجرى همه وظايف او است، جز در مورد اجراى حدود كه در «مرحله كتمان» تعطيل مى باشد.
ب. مشهور است كه اسباب و شروط عزابه از اواخر قرن سوم، يعنى زمان سقوط امامت رستميان در تاهرت در سال 296 هجرى قمرى و ناكام ماندن قيام ابوخزر يغلى بن زلتاف و در نهايت شكست وى و پيروانش در سال 358 هجرى قمرى به دست فاطميان مصر به وجود آمد. مدتى گذشت تا ابوعبدالله محمد بن ابى بكر فرسطائى نفوسى (345ـ440ق)، يكى از انديشمندان بزرگ اباضى، دراواخر قرن چهارم در غارى كه در شهر «تينسلى» (اعمر امروزى) محل استقرار وى و شاگردان او بود، موفق شد «نظام عزّابه» را تأسيس كند.
بعداز وى علماء و شاگردان وى كه موافق چنين نظامى بودند مواردى را بدان افزوده، آن را تكميل كردند كه به «سيره عزّابه» مشهور گشت.[67] اين سيره از زمان تأسيس در «وادى مزاب» در شمال آفريقا تا كنون برقرار است، امّا در «جبل نفوسه» و «جزيره جربه» در ميانه حكومت عثمانى از بين رفت.
«هيأت عاليه عزابه» كه همان هيأت حاكم شرعى اباضى و جايگزين امامت آن است از شورايى ده تا شانزده نفره تشكيل مى شود. در رأس هيأت «شيخ عزابه» قرار مى گيرد كه بايد اعلم دانشمندان بلد خويش باشد و بتواند مشكلاتى را كه به وجود مى آيد حل نمايد. وى متولى وعظ و ارشاد و تبليغ مسائل عزابه است. شيخ در حكم همان امام عادل جامعه اباضى است كه منصب وى مادام العمر مى باشد. مستشاران در مرحله بعدى قرار دارند كه چهار نفر مى باشند و رأى آنان براى شيخ عزابه الزام آور است و هيچ نظرى بدون موافقت آنان قطعيت نمى يابد. عضو بعدى «امام» است كه اقامه نماز جماعت را به عهده دارد و نيز حكم برائت شخص محكوم را از جانب مجلس عزابه اعلام مى دارد. «مؤذن» ديگر عضو هيأت است كه امر اذان و وقت نماز را به عهده دارد. «وكلاء اوقاف» ديگر افرادى هستند كه بر اصلاح و رشد اوقاف و ضبط واردات و صادرات نظارت دارند. «معلمان» كه از سه نفر، كمتر يا بيشتر، تشكيل شده، موظف به تنظيم برنامه هاى تعليم و تربيت و تنظيم دروس مى باشند. و بالاخره پنج عضو ديگر به وظايف اجتماعى مختلف از جمله مسائل ارث و ميراث، حقوق اموات و غيره مى پردازند. بنابراين وظايف «نظام عزابه» شامل «وظايف دينى» كه مركب از امام، قاضى،[68] ناظر اوقاف و متكفلين اموات مى باشد، «وظايف اجتماعى» كه به تنظيم روابط اجتماعى ميان افراد جامعه مى پردازد، «وظايف اقتصادى» و «وظايف تربيتى» مى باشد.
نكته ديگر آنكه ورود به «حلقه عزابه» براى هر شخص اباضى مسلك امكان پذير است، امّا با توجه به شرائط بسيار مشكلى كه در اين باره وجود دارد تنها تعداد معدودى مى توانند به آن راه پيدا كنند. شروط انتساب عبارتند از: 1. شخص بايد حافظ قرآن باشد; 2. اساتيد وى در دوران تحصيل به حسن رفتار و كردار وى گواهى دهند و پس از ورود به حلقه، «زى رسمى»[70]
روابط خارجى اباضيه در مرحله كتمان
روابط خارجى اباضيه با مخالفان خود به حسب مقتضيات زمان و مكان قابل تغيير است، از اين رو ديدگاه انديشمندان آنان در اين باره متفق نيست، چنان كه ابوالربيع سليمان بن يخلف نفطى (د. اواخر قرن پنجم هجرى) اباضيان را از هرگونه همراهى، شركت در مجالس مخالفان، خواندن نوشته هاى آنان و ميل و رغبت به سوى آنان بر حذر داشته است، در حالى كه ابويعقوب يوسف بن خلفون (د. اواخر قرن ششم هجرى) از مطالعه كتب مخالفان خود مانند كتاب الاشراف اثر ابوبكر نيشابورى شافعى كه ناظر به فقه مذاهب اربعه اهل سنت است، بهره مند مى شده است.[71]
على يحيى معمر، از نويسندگان معاصر اباضيه، نيز اباضيان را به تقارب، تفاهم و اتحاد عليه دشمنان اسلام دعوت مى كند. وى مى نويسد: «در زمان حكومت دولت جائر بر مسلمانان اعم از اباضى و غير آن لازم است كه از چنين دولتى در غير معصيت الاهى اطاعت و پيروى كنند و با آن دولت عليه دشمنان اسلام به جنگ برخيزند و آنچه را كه براى جنگ و دفاع اعم از مال و خون نياز است اعطا نمايند و براى حفظ امنيت، از رساندن حقوق و اقدام براى شريان هاى منافع عمومى مانند تعليم و تربيت، بهداشت و غير آن به دولت وقت دريغ نورزند».[72]
بنابراين ملاك و معيار اساسى آن است كه اگر ارتباط با مخالفان سبب ذوب شدن در مذاهب آنان و رنگ باختن اباضيه باشد يا كمك كردن به حكومت، اعانت وى در ظلم و ستم و معصيت الاهى تلقى شود چنين ارتباطى ممنوع است. در غير اين موارد زندگى در سايه حاكمان جور حتى حشر و نشر با آنان و شركت در مجالس و محافل آنان جايز و بدون اشكال است.
از آنچه گذشت به دست مى آيد كه: 1. عالم دينى منتخب اباضيان در اين مرحله به عنوان «امام كتمان» است كه در قرن اول و دوم، جابر بن زيد ازدى عمانى و ابوعبيده مسلم بن ابى كريمه تميمى عهده دار اين منصب بودند; 2. اهم ويژگى ها و خصائص اين مرحله، جواز تقيه، يعنى زندگى زير سلطه دولت غير اباضى مانند دولت هاى اموى و عباسى، جواز بقاء زير نظر حكومت «جور» و مساعدت وى در بعضى از امور، تعطيل شدن بعضى از احكام و حدود مى باشد. البته اگر شخصى غير اباضى بخواهد از لحاظ گفتار يا عمل به اباضيان اذيت و آزار برساند و بر آنها طعن بزند اباضيان اجازه دارند وى را بكشند; 3. امروزه اباضيان الجزائر، تونس و ليبى پس از دولت رستميان در «مرحله كتمان» به سر مى برند.
در خاتمه اين بحث چند نكته عمده را در باب انواع امامت اباضيه بيان مى كنيم:
1. اين چهار مرحله از انواع امامت اباضى سبب شده است كه مذهب اباضيه از قرن اول تا كنون استمرار يابد و هميشه زنده باشد. البته سه مرحله «دفاع»، «شرا» و «كتمان» مقدمه رسيدن به «ظهور» و به تعبيرى «پل ظهور» مى باشند.
2. ترتيب مشهور در مراحل همان است كه بيان گرديد، اگرچه بعضى در ابتدا به كتمان پرداخته اند و امامت ظهور را در پايان آورده اند و در تعداد مسالك نيز معروف همان چهار مسلك است. در عين حال بعضى، مسالك را به دو قسم قوى و ضعيف تقسيم مى كنند كه قوى همان مسلك ظهور است و سه مسلك ديگر را ضعيف مى دانند.
3. نظام عزابه كه بديل امامت ظهور است ـ چنان كه گذشت ـ به مرحله كتمان مرتبط مى باشد و در شمال افريقا از اهميت بالايى برخوردار است. بنابراين با توجه به اينكه جامعه كنونى اباضى عمان در مرحله ظهور قرار دارد چنين نظام هايى براى آنجا يا معنا ندارد و يا بايد به گونه هاى ديگرى جلوه نمايد.
4. از آنجا كه «تقيه» يكى از واجبات دينى و از آراى سياسى بسيار مهم اباضيه ـ برخلاف ديدگاه ازارقه خوارج ـ به حساب مى آيد و نيز در مرحله كتمان، عامل اساسىِ استمرار مذهب مى باشد در عين حال بايد توجه داشت كه «تقيه» در مراحل ديگر، يعنى «ظهور»، «دفاع» و «شراء» نه تنها واجب نيست، بلكه عدم آن ضرورى به نظر مى رسد.
5. گذشت كه اباضيه در دوره كتمان از يك سو به تقيه جهت مخفى نگه داشتن معتقدات خويش تمسك مى جويند و از سوى ديگر در همين دوره براى حفظ دين و كسب معارف اسلامى بر مبناى مذهب خويش اهميت ويژه اى قائل هستند، چنان كه در قرن دوم براى نشر دعوت خود به تشكيل مجالس و محافل سرّى پرداختند و ثمره آن، گروه هاى علمى اى بود كه به عنوان «حاملان علم» به كشورهاى عمان و شمال افريقا فرستاده شدند و در اين زمينه نيز موفقيت قابل توجهى به دست آوردند. بنابراين از اين جهت مى توان امامت اباضيه را با دوره ده ساله امامت امام حسين ـ عليه السلام ـ در زمان حكومت معاويه و در زمان امامت امام سجاد ـ عليه السلام ـ به ويژه در زمان امارت حجاج بن يوسف ثقفى كه شيعيان در اين دو دوره در تنگناى شديد اعتقادى و در حالت تقيه به سر مى بردند مقايسه نمود و از سوى ديگر نيز مى توان آن را با دوران امامان باقر و صادق ـ عليهماالسلام ـ كه به نشر فرهنگ و بيان احكام و معارف فقهى و اعتقادى شيعى پرداخته شد، قياس نمود.
شرائط و اوصاف امام
ابواسحاق ابراهيم بن قيس حضرمى يازده شرط را براى صلاحيّت منصب امامت برمى شمرد كه عبارتند از: 1. مرد، بالغ، آزاد و عاقل باشد; 2 و 3. كور و كر و گنگ نباشد; 4. مسلط به زبان عربى باشد; 5. صحيح و سالم باشد و دست و پاى وى قطع نشده باشد; 6. اهل علم و پرهيزكار در دين باشد; 7. شش نفر مرد، آزاد، بالغ و عاقل كه افضل مسلمانان در علم، و اتقى در دين باشند براى وى عقد امامت ببندند; 8 . از اباضيانى باشد كه اهل حلوعقد بر وى عقد مى بندند; 9. براى شخص ديگرى قبل از وى عقد بسته نشده باشد، مگر اينكه با آن امام دريايى فاصله داشته باشد; 10. در يك زمان براى وى و شخص ديگرى عقد امامت نبندند. اگر چنين شد در حالى كه دريا فاصله نبود و نيز مشخص نبود كدام اول و كدام دوم است هيچ يك امام نيستند و امر به شوراى مسلمانان بازمى گردد; 11. وى از كسانى باشد كه بر وى اقامه حد نشده باشد.[73]
به جز شرط علم و اتقا بودن، از بقيه شروط كاملا استفاده مى شود كه ابواسحاق حضرمى به جنبه جسمانى و ظاهرىِ امام توجه بيشترى داشته است، در حالى كه ابوبكر احمد بن عبدالله كندى به جنبه علمى و دينى شخص امام توجه داشته است. وى مى نويسد: «در زمان ظهور»، اهل حلوعقد فقيه ترين، داناترين و قوى ترين مسلمان را به خاطر امر به معروف و نهى از منكر و براى اجراى حكم به عدالت، و جنگ با دشمنان، دفع دشمن از حريم مسلمانان، جمع آورى مال الله و انفاق آن بر اهلش انتخاب بكنند. از اين رو لازم است كه عالم فقيه اين خصال را دارا باشد و دست كم، داشتن ولايت و برائت براى علم امام و والى، شرط است و در عين حال نبايد از تعليم و مشاورت با فقهاى مسلمان دست بردارد».[74]
قطب الائمه اطفيش نيز علاوه بر ويژگى هاى جسمانىِ امام به شروط ديگرى مانند علم، ورع، شجاعت و عدالت نيز اشاره دارد. وى مى گويد: «لازم است امام در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دين و دنيا بپردازد، اقامه دليل كند، شبهات را پاسخ گويد و عقايد را تصحيح نمايد، نسبت به امور نظامى و مرزهاى اسلامى صاحب رأى، تدبير و شجاع باشد ولو اينكه خود به طور مستقيم در جنگ شركت نكند، در اجراى حدود قاطع بوده، رقّت قلب نداشته باشد و عادل باشد تا از روى بى عدالتى شخصى را دستگير نكند يا به قتل نرساند».[76]
با توجه به صفات و خصالى كه براى امام شمرده شد، اعم از ويژگى هاى جسمانى، علمى، دينى و اخلاقى، مشخص مى گردد كه اين صفات ميان فرق اسلامىِ غير از شيعه مشترك مى باشند و اگر در مواردى هم اختلاف باشد، بسيار ناچيز و غير قابل توجه است. امّا در باب صفات اختلافى اى كه اباضيه و حتى خوارج بر آن تأكيد خاص دارند مى توان به صفت «نَسَب» اشاره نمود. اباضيه به شدت اين صفت را كه امام بايد «نسب قرشى» داشته باشد رد مى كنند و معتقدند كه ملاك فقط «كفايت شرعى» است و نسب، رنگ و جنس اعتبارى ندارد و حداكثر نسب قرشى در صورت وجود بقيه شرائط و تساوى با ديگران سبب اولويت شخص مى شود. آنان معتقدند كه اين روايت پيامبر ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ : «الائمة من قريش» در صورت صدور، صرفاً ترجيح و اولويت قريش را ثابت مى كند، زيرا آنان در زمان حضرت از سيادت و مكانت خاصى ميان قبائل عرب برخوردار بودند، اما زمانى كه اوضاع تغيير كرده و قريشى باقى نمانده، مقياس هاى اختيار نيز تغيير مى يابد.[77]
در باب افضليت، اباضيه مانند اشاعره مى انديشند و معتقدند امامت مفضول با وجود افضل جايز است. ملاك اين عمل را خلافت ابوبكر ذكر مى كنند كه در آن زمان زيد بن ثابت نسبت به وى از وجهه عمومى بهتر و امام على اقضاى از وى و معاذ بن جبل در حلال و حرام، اعرف از او بودند، لكن پسر ابى قحافه به خلافت رسيد. در نامه يكى از علماى اباضيه مشرق به اهل مغرب در زمان امامت عبدالرحمان بن رستم چنين آمده است: «و اما آنچه بيان گرديد، يعنى ولايت يافتن شخصى براى امامت مسلمانان در حالى كه اعلم از وى نيز در ميان مسلمانان وجود دارد، امرى جايز است، البته در صورتى كه شخص منتخب شروط امامت را دارا باشد و از اهل فضل، دين، عدل و سياست و حائز رضايت عمومى باشد، چنان كه ابوبكر صديق خليفه شد، در حالى كه زيد بن ثابت از وى وجهه عمومى بهترى داشت و على اقضاى از او بود و معاذ بن جبل نسبت به حلال و حرام از وى داناتر بود... با اين حال كسى از ابوبكر نسبت به امامت سزاوارتر نبود».[78]
بنابراين در ديدگاه اباضيه مانند ديگر فرق اسلامى و برخلاف نظر اماميه، ملاك مصلحت عمومى است كه اگر نصب افضل سبب برانگيخته شدن فتنه باشد واجب نيست و در غير اين صورت واجب است. قطب الائمه درباره رعايت مصلحت مسلمانان مى گويد: «اگر مفضول پايدارتر و نسبت به امر امامت داناتر و از شخص فاضل براى امامت اصلح باشد او ولايت مسلمانان را بر عهده مى گيرد. البته اگر دو نفر مساوى باشند كه يكى افضل و ديگرى مفضول، ارجح ولايت افضل است».[79]
ظاهراً فقط ابوالحسن على بن محمد عمانى (زنده در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم هجرى) از علماى اباضى، بر اين باور است كه امام بايد اعلمِ عصر خويش باشد. عبارت وى درباره شخصيت امام چنين است: «امام بايد بهترين اهل عصر خود و عاقل ترين افراد باشد كه قوت عقل وى، او را به شدت فحص و شنيدنِ بسيار وادارد. پس هنگامى كه علم با عقل وى، و جزم با علم وى، و اراده با قطع وى جمع شود به عزت دولت و ذلت دشمن منجر مى شود و دولت بر اقامه حق قوى مى گردد و عدالت اجتماعىِ مورد رضايت عمومى به وجود مى آيد».[80]
نكته ديگر اينكه اباضيه معمولا امامت را براى دو شخص در آنِ واحد و در يك سرزمين جايز نمى دانند. دليل اين امر را از بين رفتن اتحاد مسلمانان و به وجود آمدن دشمنى، درگيرى و كينه ميان مسلمانان مى دانند. البته تعدد امام را در بلاد دوردست كه دريا، جنگل، صحرا و كوه ها ميان آنها فاصله انداخته باشد بى اشكال مى دانند.[81]
پي نوشت :
[63]. رك: منابع قبل. توجه به اين نكته نيز لازم است كه اگرچه هدف اصلى اباضيه در مرحله كتمان، رسيدن به مرحله ظهور است، ولى ديدگاه اباضيان امروزى در مقايسه با اباضيان قرون اوليه به حسب شرائط زمان و مكان متفاوت است، چرا كه امروزى ها بر خلاف متقدمان در انديشه بازگشت به مرحله ظهور نيستند، زيرا سلطه اسلامى موجود و وجود دولت هاى فعلى اسلامى آنان را از اينكه در ميدان سياست وارد شوند، بى نياز مى كند، الفكر السياسى، ص165. البته شايد آنان مى دانند كه رسيدن به مرحله ظهور برايشان مقدور نيست و نيز مى دانند كه اصلا توان تشكيل حكومت و اداره آن را ندارند، لذا به چنين كارهايى كه نتيجه نداشته و نخواهد داشت دست نمى زنند و به فكر آن نيز نخواهند بود.
[64]. حجر / 94.
[65]. درباره اختلاف نظر در باب فترت كتمان، رك: دراسات عن الاباضية، ص3ـ282; نظرية الامامة، ص26ـ27.
[66]. احمد بن سعيد شماخى، كتاب السير، تحقيق احمد بن سعود سيابى (عمان، وزارة التراث اقومى و الثقافه، 1407 ق. چاپ زيراكسى) ج1 ص82.
[67]. در باب تأسيس «عزابه» بعضى معتقدند كه قبل از ابوعبدالله محمد بن ابى بكر فرسطائى نيز چنين نظام دينى و تربيتى اى وجود داشته است، رك: عبدالرحمان عثمان حجازى، تطور الفكر التربوى الاباضى فى الشمال الافريقى (بيروت: المكتبة العصرية، 1421 ق.) ص143ـ146. نكته ديگر اينكه عده اى بر اين باورند كه مؤسسِ «نظام عزابه» ابوالعباس احمد بن محمد بن بكر فرسطائى نفوسى (د. 504 هجرى) است، نه ابوعبدالله محمد بن بكر، رك: احمد الياس حسين، الاباضية فى المغرب العربى (عمان: مكتبة الضامرى للنشر و التوزيع، 1412 ق.) ص51; دراسات عن الاباضية، ص283.
[68]. قاضى بايد داراى پنج شرط باشد: الف. عالم به كتاب و سنت باشد; ب. رشوه نگيرد; ج. بردبار باشد; د. سرزنش هيچ سرزنش كننده اى او را ناراحت نكند; ى. براى صاحب رأى، عقل و علم مشاور باشد، تطور الفكر التربوى الاباضى، ص152.
[69]. زى رسمى عزابه «لباس سفيد است و البته اشكالى ندارد كه روى دو طرف لباس به مقدار كمى علامت و نقش نگارى شود به صورتى كه آن علامت و نقش گسترده نباشد. اگر به يك چادر يا پارچه اى كه سبب ذلتِ وى نشود اكتفا كند بهتر است، ولى اگر پيراهن سفيد بپوشد كامل تر است. از اين رو به پيراهن تنها، پيراهنى كه نتواند دو طرف آن را روى هم بيندازد، نمى تواند اكتفا نمايد. عمامه همراه با تحت الحنك نيز اشكالى ندارد و مى تواند بدان بسنده كند. در عين حال مى تواند با يك چادر يا پارچه اى سرش را بپوشاند و طرف بلند آويزان از سمت راست را به روى شانه سمت چپ بيندازد، به گونه اى كه به طور كامل وى را بپوشاند و كشف عورت نشود.»، درجينى، طبقات المشائخ بالمغرب، ج1 ص196، به نقل از عبدالرحمان عثمان حجازى، تطور الفكر التربوى الاباضى، ص155.
[70]. درباره نظام عزابه، تاريخچه، اهداف، مقاصد و وظايف آن رك: على يحيى معمر، الاباضية فى موكب التاريخ; الحلقة الاولى: نشاة المذهب الاباضى (عمان: مكتبة الاستقامه، چاپ دوم، 1410 ق)، ص97ـ 110، ديگر نويسندگان اباضى مخصوصاً صاحب تطور الفكر التربوى از اين اثر به طور كامل استفاده كرده اند، رك: ص141 به بعد; الفكر السياسى، ص168 ـ 170; الاباضية فى المغرب العربى، ص51 به بعد.
[71]. الفكر السياسى، ص167ـ168.
[72]. الاباضية بين الفرق الاسلامية، ص315. نويسنده در مبحث «التعامل بين المخالفين» به تفصيل ديدگاه ابويعقوب وارجلانى (500 ـ 570) و نورالدين عبدالله بن حميد سالمى (د. 1332ق) را مورد بررسى قرار داده است.
[73]. مختصر الخصال، ص70 ب، به نقل از الحركة الاباضية، ص5 ـ274.
[74]. كتاب الاهتداء، ص2 ـ161.
[75]. شرح عقيدة التوحيد، ص440، به نقل از الفكر السياسى عند الاباضية، ص180ـ182. عدون جهلان معناى عدالت از ديدگاه اطفيش را مساوى بودن تمام مردم در نظر امام مى داند، يعنى امام نبايد بين رعيت يا قبيله يا اشخاص تفاوت قائل شود، ملاك برترى در نظر آنان به دليل آيه قرآن تقوا باشد، چنان كه خلفاى راشدين چنين بودند. اگر كسى چنين نباشد اهل عدالت نيست، همان، ص182. سالمى اين شروط را در چند بيت بيان كرده است: «وليّك ذاشجاعة و حزم مرتدياً بعفة و حلم و غيرة على انتهاك الحرم و ذا وفا بعهده و الذمم و لم يكن على كبير حدا حتى ولو تاب و ابدى الرشدا»، مدارج الكمال، ص171، به نقل از الخوارج تاريخهم...، ص408.
[76]. محمد بن يوسف اطفيش، جامع الشمل، ص303، به نقل از الفكر السياسى، ص183; نويسنده لباب الآثار نيز به صفات جسمانى و اخلاقى امام اشاره كرده است، ج6 ص6ـ345.
[77]. الاباضية بين الفرق الاسلامية، ص393 به بعد; دراسة فى تاريخ الاباضية، ص13; الخوارج تاريخهم...، ص4ـ413; الاباضية فى موكب التاريخ، الحلقة الاولى، ص63; هذه مبادئنا، ص145ـ148; دراسات عن الاباضية، ص185; الفكر السياسى، ص185; مختصر تاريخ الاباضية، ص77. ظاهراً فقط سعيد تعاريتى صدغيانى جربى (1289 ـ 1355 ق.) از اباضيه، قرشى بودن را شرط لازم براى صحت امامت دانسته است، مگر آنكه شخص قرشى وجود نداشته باشد، در اين صورت غير قرشى جايز است براى امامت نصب گردد، سعيد تعاريتى، المسلك المحمود فى معرفة الردود، ص49، به نقل از الفكر السياسى، ص185.
[78]. درجينى، طبقات المشايخ بالمغرب، ج1 ص50، به نقل از الفكر السياسى، ص186.
[79]. الفكر السياسى، ص186ـ187.
[80]. ابوالحسن على بن محمد عمانى; سير اهل عمان، چاپ خطى موجود در حوزه ناصر مرمورى، ج2 ص96، به نقل از الفكر السياسى، ص184.
[81]. ضياء الدين ثمينى (1130ـ1223)، قطب الائمه اطفيش، سعيد بن على تعاريتى و عبدالرحمان بكلى (1319ـ1406) بر اين ديدگاه اشاره كرده اند رك: الفكر السياسى، ص142ـ143; نظرية الامامة، ص67ـ68; نويسنده لباب الاثار، جواز دو امام در يك شهر را در صورتى كه سلطان ظالمى فاصله انداخته باشد جايز دانسته است، البته اگر سلطان ستمكار از بين رفت و هر دو حاكم امين به هم رسيدند امامت هر دو ساقط است و مسلمانان بايد از بين آن دو يا شخص ديگرى را به عنوان امام آن شهر برگزينند، ج6 ص348.