اشاره
دگرگونى انديشه ها و عقايدْ لازمه قوه تفكّر انسان است، و آن جا كه محور معيّنى وجود نداشته باشد، اين دگرگونى ممكن است تا بى نهايت ادامه پيدا كند، به گونه اى كه با تولّد هر فرد انسانى، بايد منتظر ظهور عقيده اى تازه باشيم. اما ظهور اديان و مذاهب و مكاتب مختلف، افكار بشرى را حول محورهاى خاصّى به گردش درآورده اند و از پراكندگى بيش از حدّ جلوگيرى كرده اند. در اين ميان، پيدايش اسلام به عنوان دين خاتم نقطه عطفى در تاريخ فكر بشرى به وجود آورد; زيرا پيام نويدبخش خاتميت اين بود كه كاروان خرد و فكر بشرى به قدرى رشد يافته كه مى تواند در چارچوب اين دين كامل و بدون نياز به ظهور دين جديدى به سرمنزل مقصود برسد. شايد اگر اين دين در مسير اصلى اش قرار مى گرفت، مى توانست با كم ترين اختلافات دينى، بشر را به سعادت رهنمون شود. اما هنوز چند دهه از پيدايش دين اسلام نگذشته بود كه همچون ساير اديان، اختلافات درون دينى در آن آغاز شد و به مرور زمان، اين اختلافات تحت تأثير عوامل مختلف فكرى، سياسى، اقليمى، فرهنگى، اقتصادى و... سرعت گرفت، به گونه اى كه تنها پس از گذشت سه قرن، در اوايل قرن چهارم، هر ناظر و محقق بيرونى را براى يافتن حق و حقيقت از ميان آن همه مسلك، مذهب و نحله منتسب به اسلام دچار تحير و سرگردانى مى كرد. از اين رو، نياز به تدوين علمى كه در آن عقايد و آراى گروه هاى مختلفِ منتسب به اسلام بيان شده باشد، بيش از پيش احساس شد، تا پژوهشگر و منتقد بتواند با مطالعه آن علم از آراى فرقه هاى مختلف آگاهى يابد و سپس با سه مقياس كتاب و سنّت و عقل آنها را در بوته آزمايش گذارد و سره را از ناسره بازشناسد.
اگرچه بذر اين علم در قرن سوم افشانده شد، رشد آن از قرن چهارم آغاز شد. اما پيشرفت آن به قدرى نامتوازن و بدون تكيه بر مبانى معقول صورت گرفت كه پس از گذشت چند قرن به ركود گراييد و سرانجام به شبه مُرده اى تبديل گشت.[1]
در اين نوشته، ضمن ارائه كلياتى درباره علم فرقه شناسى اسلامى، كه بخشى از علم ملل و نحل است،[2] به بررسى علل ركود و ارائه راه حل هايى براى رفع آن نقايص و راهكارهايى براى پديدآوردن علم فرقه شناسى مطلوب پرداخته شده است.
تعريف علم فرقه شناسى اسلامى
در كتب رايج ملل و نحل، تعريف مشخصى از فرقه شناسى اسلامى بيان نشده است; اما با توجه به كتاب هايى كه در اين علم نوشته شده اند و نيز با توجّه به نام آن، مى توان آن را چنين تعريف كرد: «فرقه شناسى اسلامى علمى است كه متكفّل بيان عقايد كلامى خاص فرقه هايى است كه از اسلام نشأت گرفته اند.»
اين علم تنها درصدد بيان آرا و عقايد فرقه هاست و نه نقد و بررسى و ردّ آنها. اين اصل در برخى از منابع اوليّه اين علم رعايت شده است; اما در بسيارى از كتب ديگر، مؤلفان درصدد اثبات عقيده خود و ردّ عقايد فرقه هاى مخالف برآمده اند، و در برخى از اين كتب، همانند الفصل، در اين زمينه چنان زياده روى شده است كه مى توان در حقيقت آنها را از كتب مربوط به اين علم خارج كرد و در زمره كتاب هاى كلامى به شمار آورد. از اين جا اين نكته روشن مى شود كه كلمه «بيان» در تعريف فوق، در حقيقت علم كلام را از دايره اين علم خارج كرده است; زيرا متكلمان، برخلاف نويسندگان اين علم، درصدد اثبات عقيده خود و ردّ عقايد ديگران هستند. در اين علم فقط موارد اختلاف در عقايد كلامى فرقه ها مطرح مى شود و اختلافات سياسى، فقهى، تاريخى، حديثى و عقيدتى جايى در آن ندارد.
اين علم فقط به گروه هايى مى پردازد كه در بسترى اسلامى به وجود آمده اند، كه شامل سه دسته مى شوند:
1. گروه هايى كه سه اصل كلامى توحيد، نبوّت و معاد را پذيرفته اند و به عبارت ديگر، گروه هايى كه طبق مبانى اسلامى مى توان آنها را مسلمان دانست.
2. گروه هايى كه به اين اصول يا بعضى از آنها خدشه وارد كرده اند و طبق اصول و مبانى اسلامى و نيز نظر بيشتر مسلمانان از حوزه مسلمانى خارج شده اند، اما خودشان خود را مسلمان مى دانند، همانند گروه هاى مختلف غلات كه با وجود خدشه وارد كردن به الوهيّت و نبوّت و يا حتى معاد، باز استناد به آيات قرآن مى كنند.
3. گروه هايى كه اين اصول و يا برخى از آنها را نپذيرفته اند، و خود را نيز مسلمان نمى دانند، مانند بعضى از گروه هاى بهائيت كه دين خود را ناسخ دين اسلام مى دانند، اما به هرحال، در بستر اسلامى و با تأثيرپذيرى از عقايد اسلامى عقايد خود را مطرح مى كنند.
فوايد علم فرقه شناسى اسلامى
مهم ترين فايده اين علم، كه در حقيقت كار متكلّمان اسلامى را آسان مى كند، آگاهى از عقايد كلامى گروه هاى مختلف اسلامى است كه در پرتو آن مى توان با نقد و بررسى، ميزان تأثير متقابل گروه هاى مختلف را نيز دريافت. همچنين با جمع آمدن عقايد همه گروه هاى اسلامى در يك علم، مى توان همه آنها را با مبانى اصيل اسلامى يعنى كتاب و سنّت و عقل سنجيد و گامى در راه شناخت عقايد صحيح اسلامى و يا حتى فرقه ناجيه (البته اگر معتقد به وجود تنها يك فرقه ناجيه باشيم) برداشت.
فايده ديگر اين علم، كه مى تواند در علم الحديث ما را يارى كند، آگاهى تفصيلى از ماهيّت فرقه هاى مختلف همانند قدريه، جبريه، مجسمّه، مشبهة، معتزله، غلات، خوارج، حروريه، زيديه، و نيز عقايد مختلف آنان همچون جبر، تفويض، استطاعت، تناسخ، حلول است. نام اين گروه ها و عقايد آنان در احاديث شيعه و سنّى به كار رفته است و با كمك اين علم مى توانيم فهم دقيق ترى از اين گونه روايات پيدا كنيم.
همچنين اين علم مى تواند به گونه اى ديگر مورّخ و تحليلگر تاريخ اسلام را يارى كند، چرا كه هنگام بررسى جريان هاى تاريخ اسلام، به نام بعضى از فرقه ها يا رهبران آنها برخورد مى كنيم كه شناخت آنان و عقايدشان مى تواند در فهم بهتر اين گونه جريان ها مفيد افتد.
عالم رجالى نيز مى تواند به گونه اى ديگر از اين علم بهره گيرد، بدين ترتيب كه با شناخت صحيح عقايد گروه هاى مختلف، مى تواند به گونه اى دقيق تر درباره افراد منسوب به آن گروه ها كه در سلسله اسناد احاديث واقع شده اند، داورى كند. از رهگذر اين فايده، فقيه نيز مى تواند هنگام دقّت در سلسله اسناد روايات فقهى طبق مبناى خود از آن بهره گيرد.
جايگاه علم فرقه شناسى اسلامى
در بعضى از نوشته ها از ارتباط نزديك علم ملل و نحل به طور كلّى با علم كلام سخن به ميان آمده است كه لازمه آن، ارتباط بين علم فرقه شناسى اسلامى و علم كلام نيز هست. نويسنده اين ارتباط را از نوع ارتباط تاريخ يك علم با نفس آن علم دانسته و به ارتباط تاريخ فلسفه با علم فلسفه مثال زده است، و آن گاه در مقام توضيح ديدگاه خود چنين آورده است:
علم كلام از مسائل عقيدتى مربوط به مبدأ و معاد بحث مى كند و به اثبات يك نظر و ردّ نظرهاى مخالف توجه دارد، اما علم ملل و نحل موضوعات كلامى را از ديدگاه گروه هاى مختلف مطرح مى كند، بدون آن كه خود قضاوتى در ردّ يا اثبات آنها داشته باشد.[3]
در مقام بررسى اين ديدگاه تذكّر يك نكته لازم است: فرض مى كنيم كه اين علم به منزله تاريخ علم كلام است، اما اين سخن به معناى آلى بودن اين علم نسبت به كلام نيست، زيرا علوم آلى علومى اند كه تنها به منظور استفاده در علم ديگرى پى ريزى شده اند، همانند علم اصول فقه كه قواعد و مسائل آن در علم فقه كاربرد دارد. اين گونه علوم اگرچه از جهت رتبه در مرتبه پايين ترى از علوم استدلالىِ مقصد قرار دارند، از جهت تعليم و آموزش بايد قبل از آن علوم فراگرفته شوند. اما علومى همانند تاريخ يك علم يا فلسفه آن، اگرچه از جهت نظارت به مسائل و بيان تاريخچه و موضوعات آن علم و يا به دست آوردن قواعد كلّى از مسائل آن، تا حدّى شبيه علوم آلى اند، اما از دو جهت ديگر با آنها تفاوت دارند.
1. در تعريف اين علوم، علم مقصد با قيد علم بودن اخذ شده است; براى مثال، مى گويند تاريخ علم فلسفه عبارت است از «بيان تاريخچه نظرات فلسفى مطرح در علم فلسفه»، و يا تعريف فلسفه تاريخ عبارت است از «استنتاج قواعد كلّى از علم تاريخ». اما در هيچ يك از تعاريفِ علم اصول فقه، علم فقه در داخل تعريف نيامده است.
2. اين گونه علوم از جهت تعليم بر فراگرفتن مسائل كلّى علوم مقصد متأخرند و لذا آنها را «معرفت هاى درجه دوم» مى نامند.
از اين جا اين نكته به دست مى آيد كه علم فرقه شناسى اسلامى را نه مى توان از نوع علوم آلى دانست و نه از نوع معرفت هاى درجه دوم; زيرا نه به منظور استفاده در علم ديگرى همانند كلام پى ريزى شده است و نه در تعريف آن علم كلام اخذ گرديده است. گرچه از مطالعه اين علم مى توان به تاريخچه اى از عقايد كلامى مسلمانان در طول تاريخ اسلام دست يافت، اما چنان كه گفته شد، اين تنها يك فايده از فوايد گوناگون اين علم است. از اين رو، مى توانيم علم فرقه شناسى اسلامى را علمى مستقل، و نه آلى و نه معرفت درجه دوم، بدانيم.
تعريف اصطلاحات
در اين جا به تعريف برخى از اصطلاحات كليدى اين علم مى پردازيم و در پايان، حديث تفرقه را كه كاربرد فراوانى در اين علم دارد، توضيح مى دهيم.
1. ملل: اين كلمه جمع ملت است و پانزده بار در قرآن كريم به كار رفته است. با توجّه به كاربرد اين كلمه درمى يابيم كه معناى صحيح آن، كه قدر جامع همه موارد است، طريقت و سنّت است، چنان كه در برخى از كتب لغت عرب نيز آمده است،[5] زيرا در قرآن به مواردى برخورد مى كنيم كه اين كلمه درباره طريقت اقوام غيرمتديّن نيز استعمال شده است، چنان كه از قول حضرت يوسف(عليه السّلام) چنين آمده است: «انى تركت ملّة قوم لايؤمنون باللّه». (سوره يوسف، آيه 12).
از اين جا روشن مى شود كه استعمال ملّت در فرقه نيز از نظر لغت و قرآن جايز است. همچنين در حديثى از پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كلمه ملّت در مورد گروه هاى درون دينى به كار رفته است: «انهم بنى اسرائيل تفرّقوا على اثنين وسبعين ملّة وستفترق امتى على ثلاث وسبعين ملّة; بنى اسرائيل به هفتاد و دو ملّت تقسيم شدند و امّت من به هفتاد و سه ملّت متفرق خواهند شد».[6]
اين كلمه، در اصطلاح علم ملل و نحل، مترادف كلمه ديانات استعمال شده است و از مثال هايى كه زده مى شود، روشن مى شود كه منظورْ اديان آسمانى مانند مسيحيت، يهوديت و مجوسيّت[7] است.
2. نِحل: اين كلمه جمع نِحله است كه در قرآن به معناى عطيه و بخشش به كار رفته است.[12]
اين كلمه در اصطلاح اين علم، معادل كلمه آرا و اهوا و در مقابل كلمه ديانات به كار رفته است،[14] شايد مناسبت آن، چنين باشد كه در نظر صاحبان اين علم، صاحبان اين مكاتب در حقايقى كه ادّعا مى كنند بر صواب نيستند.
3. فرقه: اين كلمه از لغت «فرق» به معناى جدا شدن گرفته شده و به گروهى گفته مى شود كه خود را از عامّه مردم جدا كرده باشند.[15] در اصطلاح قرآن، به جمعيتى اطلاق شده كه تعداد افرادش بيش از طايفه است: «فلولا نفر من كلّ فرقه منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين» (سوره توبه، آيه 122).
در لغت و نيز در قرآن، در كاربرد اين كلمه مفهوم «گروه» لحاظ نشده است.
در اصطلاح ملل و نحل، فرقه به گروهى با عقايد كلامى خاصّ گفته مى شود. به نظر مى رسد اين معناى خاصّ «فرقه» از حديث معروف «تفرقه» گرفته شده باشد كه در آن پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خبر از پراكنده شدن امت خود به هفتاد و سه فرقه مى دهد.[16] از اين جا روشن مى شود كه اين كلمه در اصطلاح علم ملل و نحل دو تفاوت با وضع لغوى آن دارد: اوّل آن كه اين كلمه در لغت به معناى گروه، صرف نظر از عقايد آن، است، اما در اصطلاح ملل و نحل، قيدِ معتقد به عقايد كلامى خاص به آن اضافه مى شود. دوم آن كه فرقه در لغت به معناى اقليّتى در مقابل اكثريت است، اما در ملل و نحل حتى براى گروه اكثريت نيز، كه اصطلاحاً به آن «جماعت» مى گويند، اين لغت استعمال شده است.
در اين جا مى توان درباره اين كلمه نقدى به ارباب ملل و نحل وارد كرد و آن اين كه اشكالى نيست كه براى كلمه فرقه صرف نظر از لغت، قرآن و روايات، اصطلاحى جعل كنيد و آن را در مورد گروهى با عقايد كلامى خاص به كار بريد; اما اگر مقصود اين باشد كه كلمه «فرقه» را كه در احاديث نبوى به كار رفته است معنا كنيد، بايد به لغت و قرآن و نيز روايات ديگر مراجعه كنيد، و در اين منابع، عقايد كلامى در معناى فرقه لحاظ نشده است. بنابراين، فرقه شامل هرگونه دسته بندى سياسى، فقهى و عقيدتى مى شود و اختصاص آن به دسته بندى هاى كلامى وجهى ندارد. در ذيل حديث تفرقه روشن خواهد شد كه كاربرد كلمه فرقه در زبان ارباب ملل و نحل ناظر به حديث تفرقه است.
نكته ديگرى كه درباره اين كلمه لازم است آن است كه چنان كه از اصطلاح قرآنى، لغوى و حديث تفرقه به دست مى آيد، فرقه به گروهى گفته مى شود كه داراى جمعيت نسبتاً زيادى باشد; بنابراين، كاربرد آن در مورد گروه هايى كه به تعداد انگشتان دست يا كم ترند، صحيح نيست.
از اين جهت، به مشكل ديگرى در مورد ملل و نحل نويسان برمى خوريم كه با اهداف خاصى در فراوان جلوه دادن فرقه هاى منتسب به شيعه كوشيده اند و به گروه هايى با جمعيت بسيار اندك كه در مقطع زمانى خاص ظهور كرده، به زودى منقرض شده اند، نام فرقه اطلاق كرده اند، و جالب آن است كه آنها را در عداد هفتاد و سه فرقه آورده اند. حتى در بعضى از موارد، گروه هايى را به نام شيعه جعل كرده اند كه وجود خارجى نداشته اند.[17]
4. مسئله: مسئله در اين علم عبارت است از محورهاى اصلى كلامى كه اختلافات گروه هاى اسلامى در پيرامون آنها پديد مى آيد. شهرستانى به منظور ضابطه مند كردن مباحث علم ملل و نحل، مسائل مختلف آن را در ذيل چهار قاعده مرتب كرده است، كه عبارت اند از: الف) مسائل صفات ازلى، صفات ذاتى، صفات فعل، آنچه بر خدا واجب يا جايز يا محال است، در ذيل قاعده اوّل كه عنوان آن صفات و توحيد در آن است; ب) مسائل قضا و قدر، جبر و كسب، اراده خير و شر، مقدور و معلوم در ذيل قاعده دوم با عنوان قدر و عدل در آن; ج) مسائل ايمان، توبه، وعيد، ارجا، تكفير و تضليل در ذيل قاعده سوم با عنوان وعد و وعيد و اسما و احكام; د) مسائل حسن و قبح، صلاح و اصلح، لطف، عصمت در نبوت، شرايط امامت در ذيل قاعده چهارم با عنوان سمع و عقل و رسالت و امامت.[18]
5. مقاله: مقاله در اصطلاح اين علم، عقايد كلامى خاصّى است كه هرگروه در ذيل مسائل اصلى كلامى بيان مى دارد و نقطه افتراق گروه ها را از يكديگر به وجود مى آورد. اين كلمه چنان نقشى در اين علم دارد كه برخى از كتاب شناسان از اين علم با عنوان علم «مقالات الفرق» ياد كرده اند.[21] المقالات والفرق، نوشته سعد بن عبداللّه اشعرى (م301ق); ومقالات الاسلاميين فى اختلاف المصليّن، نوشته ابوالحسن اشعرى (م324ق).
6. حديث تفرقه: حديث تفرقه عنوان روايتى است كه در آن پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيش بينى كرده كه امتش به هفتاد و سه فرقه پراكنده مى شوند. اين حديث كه در جوامع روايى سنى و شيعه نقل شده، مورد استناد بسيارى از ملل و نحل نويسان قرار گرفته است. آنچه در اين جا مهّم است، ذكر طرق و اسناد آن، بررسى محتواى آن و تاريخچه اسناد به آن در كتب ملل و نحل است.
ادامه دارد ...
پي نوشت :
[1]. البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه در قرن اخير، برخى از خاورشناسان و نيز دانشمندان مسلمان دست به نگارش كتاب هايى درباره فرقه هاى مختلف زده اند و در آنها تا حدّى در گزارش و توصيف عقايد و تاريخ آنها بدون توجه به گرايش هاى خود كوشيده اند. همين امر باعث رشد نسبى و پويايى اين علم در قرن اخير شده است. اما بايد توجه داشت كه محدوده زمانى مورد بحث در اين مقاله قبل از زمان حاضر است.
[2]. علم ملل و نحل افزون بر بررسى مذاهب و فرقه هاى اسلامى، به مطالعه اديان گوناگون نيز مى پردازد.
[3]. جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل (چاپ دوم، الدار الاسلاميّة، بيروت، 1411ق)، ج1، ص22.
[4]. تاج العروس، ج8، ص120; لسان العرب، ج13، ص188.
[5]. راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق نديم مرعشلى، ص492.
[6]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار (چاپ سوم، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1403 ق)، ج18، ص3، حديث 4. و نيز ص30 (به نقل از جامع الاصول)، و ج10، ص408.
[7]. محمد بن عبدالكريم شهرستانى، الملل والنحل، تحقيق محمد سيدگيلانى (دارالمعرفة، بيروت، 1402ق)، ج1، ص13.
[8]. سوره نساء، آيه 4.
[9]. راغب اصفهانى، پيشين، ص506.
[10]. تاج العروس، ج8، ص129.
[11]. لسان العرب، ماده نحل; راغب اصفهانى، پيشين، ص506.
[12]. براى اطلاع از اين روايات رك: المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار (چاپ اوّل، دفتر تبليغات اسلامى، قم)، ج12، ص645.
[13]. شهرستانى، پيشين، ج1، ص13.
[14]. همان.
[15]. راغب اصفهانى، پيشين، ص391.
[16]. منابع اين حديث در ذيل بحث تفرقه خواهد آمد.
[17]. براى اطلاع بيشتر رك: نعمت اللّه صفرى، غاليان; كاوشى در جريان ها و برآيند (چاپ اوّل، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1378).
[18]. شهرستانى، پيشين، ج1، ص14ـ15.
[19]. ملاكاتب چلبى (حاجى خليفه)، كشف الظنون عن اسامى الكتب والعيون (دارالفكر، بيروت، 1410ق)، ج2، ص1782.
[20]. آقابزرگ تهرانى، الذريعة (چاپ سوم، دارالاضواء، بيروت، 1403ق)، ج1، ص34; ج20، ص388.
[21]. همان، ج20، ص392.