جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
شرحي بر زندگي سه بانويي که به اسلام گرويدند
-(1 Body) 
شرحي بر زندگي سه بانويي که به اسلام گرويدند
Visitor 436
Category: دنياي فن آوري
انسانهايي که از آزاديهاي معنوي دور شده و آن را فراموش کرده‏اند، آزادي را، آزادي جنسي، برهنگي و رهايي از قيد و بندهاي فرهنگي و معنوي تفسير کرده‏اند. به گواه تاريخ و اعتراف دلسوزان امور فرهنگي، غرب در سراشيب سقوط معنويت و انسانيت قرار گرفته و با بحرانهاي اجتماعي و فردي دست به گريبان شده است.
چارلي چاپلين هنرپيشه معروف جهان، در نامه‏اي خطاب به دخترش مي‏نويسد: «دخترم برهنگي بيماري عصر ماست ... انسان باش، پاکدل و يکدل ... .»(1)
هرگاه عواطف انساني با دخالت غرايز حيواني و خودخواهي‏هاي نفساني در جامعه‏اي ضعيف شود، غرايز حيواني در آن جامعه رشد يافته و آن را با بحران معنوي روبه‏رو خواهد کرد که از آن به فقر عاطفي و فرهنگي تعبير مي‏کنند. مصداق روشن اين فقر فرهنگي، گسترش وحشتناک خشونت، بي‏رحمي، بي‏تفاوتي، جنايت، هتک حرمت زنان، پايمال کردن حقوق ديگران، کم‏ارزش شدن ارزشهاي ديني و معنوي و فرهنگي است. اين حقايق تلخ همان است که آلوين تافلر در کتاب معروف خود به نام «موج سوم» از آن به «بربريت» (VANDALIS) و جنايت مد روز شده، تعبير مي‏کند.(2)
او به تفصيل به بحران عاطفي موجود در جهان غرب اشاره مي‏کند و نام «طاعون رو به گسترش تنهايي» را بر آن مي‏گذارد و مي‏نويسد، «از لوس‏آنجلس تا لنينگراد، نوجوانان، زوجهاي ناراضي، مادران يا پدران تنها، مردم عادي، افراد مسن و ... همگي از انزواي اجتماعي دلتنگ هستند. چه تعداد حيوان اهلي که براي در هم شکستن سکوت خانه‏هاي سوت و کور خريداري مي‏شود ... تقريبا هيچ خانواده‏اي بدون نوعي ناهنجاري رواني وجود ندارد و ميليونها نفر آدم به آخرين حد ظرفيتشان رسيده‏اند.»(3)
در هر حال آنچه بشر امروز را از اين بردگي نفساني و فرو افتادن در سراشيب سقوط نجات مي‏دهد، آزادي معنوي از راه ايمان به خدا و پيروي از دستورات ديني است.
اما در اين هياهوي از خودبيگانگي، انسانهايي هم يافت مي‏شوند که علي‏رغم زندگي در دامن غرب و رشد يافتن در ميان فرهنگ غرب، روح پاکشان اين گونه آزاد زيستن را نمي‏پسندد و آن را با ارزشهايي که بايد به زندگي معنا دهد، مغاير و آزادي واقعي را در سايه حفظ ارزشهاي معنوي مي‏دانند. آنچه در پي مي‏خوانيد، سرگذشت زندگي سه نفر از ره‏يافتگان به وادي حقيقت و آزادي مي‏باشد.

فاطمه يحيايي

يکي از اين چهره‏ها دکتر اديت ماريا هوف‏بائر (فاطمه يحيايي) است. او يک پزشک اتريشي است که در سال 1978 م مطابق با 1356 ه••• .ق به دين اسلام مشرف شد. الگوي او حضرت فاطمه(ع) بود.
دکتر اديت ماريا بائر، در سال 1957 م مطابق با 1335 ش در شهر سوتل اتريش در يک خانواده مسيحي معتقد، چشم به جهان گشود. او پس از اينکه تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رساند، جهت ادامه تحصيل به وين رفت و در رشته مهندسي آزمايشگاه در دانشگاه وين به تحصيل پرداخت. وي با توجه به استعداد خلاق و هوش سرشار، طي دو سال موفق به اخذ مدرک مهندسي آزمايشگاه گرديد. از آنجا که او در خانواده‏اي نسبتا متدين مسيحي به دنيا آمده بود، علاقه زيادي به معارف و شناخت اديان الهي پيدا نمود و قريب دو سال نيز در خصوص دين اسلام تحقيق کرد و در سال 1978 م به دين اسلام تشرّف يافت. او در سال 1358 ش مطابق با 1980 م براي کسب مدرک پزشکي مشغول تحصيل در دانشگاه وين شد و در سال 1983 م موفق به اخذ مدرک پزشکي شد و در شهر وين مطب داير نمود. او در همين دوران با يکي از دانشجويان ايراني مقيم اتريش به نام آقاي اسماعيل يحيايي ازدواج کرد.
شوهر خانم يحيايي در مورد رفتار وي مي‏گويد:
رفتار او آن گونه بود که مرا به غيرت و تعصب در دينم وادار نمود. بسيار ساکت و کم حرف بود. مظهر کامل صداقت بود، بعد از مسلمان شدنش هيچ کس او را بي‏حجاب نديد. زماني که دکتر فاطمه در يکي از بيمارستانهاي اتريش قصد استخدام داشت، از ايشان مي‏خواهند که هنگام کار بايد روسري خود را بردارد، ولي ايشان با اينکه حقوق بالايي به ايشان مي‏دادند، از استخدام در بيمارستان منصرف شدند و در جواب مديريت بيمارستان فرمودند: «من مسلمانم و به خاطر اعتقادم زنده هستم، اگر تمام اتريش را به من بدهيد من حاضر نيستم يک تار مويم را به شما نشان بدهم.»
وي بسيار فعال بود و زندگي ساده‏اي داشت. پس از آنکه وي مسلمان شده بود، در وين به تبليغات وسيعي در بين جوانان براي مسلمان شدن آنها دست زده بود. ايشان يک سوئيت 20 متري اجاره کرده بود و افراد تازه مسلمان که از خانه خود طرد شده بودند را در آنجا پناه مي‏داد تا بتوانند کاري پيدا کرده و استقلال مالي داشته باشند. وي در مداواي مجروحين جنگ تحميلي که به اتريش اعزام مي‏شدند به طور شبانه‏روزي فعاليت مي‏کرد.
بعد از مدتي دکتر فاطمه يحيايي دچار ناراحتي شديد ريه شد و در بيمارستان بستري شد به طوري که پزشکان اميدي به زنده ماندن او نداشتند، و به دليل اينکه او حامله بود براي نجات جان فرزندش او راسزارين کردند اما وي به طور معجزه‏آسايي از مرگ نجات يافت. خود او در اين مورد مي‏گويد:
خانمي به ديدار من آمد و از من خواست که برخيزم، اظهار کردم نمي‏توانم، گفت: دستت را به من بده، دستم را گرفت و گفت بلند شو فاطمه، بيدار شدم و لحظه‏اي نفس عميق کشيدم، ديدم در بيمارستان و زير چادر اکسيژن هستم، دکترها و پرستارها با تعجب دور من جمع شده بودند و از اينکه نشسته و صحبت مي‏کردم نمي‏دانستند چه بگويند، او شفا يافت و پس از آن حدود 6 نفر ديگر را نيز مسلمان کرد.
دکتر فاطمه يحيايي در سال 1994 م، مطابق با سال 1372 ش در اثر پوسيدگي ريه در بيمارستان بستري شد و پس از يازده روز بي‏هوشي در سن 36 سالگي دنيا را وداع گفت. شبي که او از دنيا رفت کسي او را در خواب ديده بود که دو فرشته که لباس سفيدي بر تن داشتند، وي را در حالي که لباس حرير صورتي پوشيده بود، از شانه‏هايش گرفته و او را به سوي آسمان بردند. دوستانش فاطمه را به هنگام غسل و کفن در لباس حرير صورتي در حالي که هاله‏اي از نور او را فرا گرفته بود يافتند. پيکر او بر طبق وصيتش، در ايران و در کنار شهداي چوکام رشت به خاک سپرده شد. او در وصيت‏نامه‏اش آورده بود:
1ـ جنازه‏ام را به کشور اسلامي ايران انتقال دهيد.
2ـ قبل از دفن، جنازه مرا دور حرم امام خميني طواف دهيد.
3ـ فرزندان مرا به ايران ببريد و تربيت اسلامي کنيد.(4)

تانيا پولينگ

نمونه‏اي ديگر خانم تانيا پولينگ است که يک دختر 22 ساله آلماني‏الاصل و ساکن هامبورگ مي‏باشد. او در پاسخ به اينکه چگونه به اسلام روي آورده است مي‏گويد: ماجرا از آنجا آغاز شد که با يک خانم مسلمان محجّبه در بازارچه شهر هامبورگ برخورد کردم، آن روز همراه چند نفر از دوستانم بودم. در آن موقع من هم مثل هر دختر جوان و مغرور آلماني سعي کردم حجاب آن خانم را به مسخره بگيرم و او را به خاطر حجابش تحقير کنم. به او گفتم: «اين چه وضع بيمارگونه‏اي است که خودت را پوشانده‏اي؟» او در جوابم با قاطعيت گفت: «اين چه طرز بيمارگونه‏اي است که خودت را برهنه کرده‏اي؟» خلاصه در يک کلمه گفت و گوي غافلگير کننده، او تلاش کرد به من ثابت کند که پوشش و حفظ حيا و عفت دقيقا نشانه سلامت روحي و تعادل روان و موجب امنيت اجتماعي زنان است و برهنگي، درست خلاف فطرت و شخصيت انساني زن مي‏باشد. به هر حال من حرفهاي او را تماما رد کردم و هر کدام به راه خودمان رفتيم، اما منطق و اعتماد به نفس و تعصب و آگاهي ديني او مدتها مرا به خود مشغول کرده بود، تا بالاخره يک بار از روي کنجکاوي به مسجد امام علي(ع) شهر هامبورگ رفتم و با برادران و خواهراني که از مليتهاي مختلف آنجا بودند، حرف زدم و بحث کردم. مدتي گذشت و ذهن من، استدلال و منطق مسلمانان را نمي‏توانست رها کند، با برخي از مسلمانان آلماني، ايراني ارتباطم را بيشتر، و اندک اندک انديشه و روحم تسليم افکار و عقايد اسلامي شد و مسلمان شدم.
تانيا مي‏گويد: 22 سال از عمر خودم را همانند عموم مردم اينجا در بي‏هدفي و آزاديهاي تباه‏کننده گذراندم تا خداوند دست مرا گرفت و از شبي 22 ساله به روز رسيدم و خورشيد اسلام مرا مثل يک درخت شاداب بهاري کرده است و از خواب زمستانه بيست و دو ساله بيدار کرده است.
تانيا در پاسخ به اينکه در قبال آن همه آزاديها و دوستان گذشته که از دست داده چه به دست آورده، مي‏گويد:
من اگر هر چيزي را از دست داده باشم اما در عوض «خودم» را به دست آورده‏ام. من همه چيز داشتم جز خدا را. هميشه احساس پوچي و بن‏بست و درماندگي مي‏کردم. اسلام به من خدايي که از او بيگانه شده بودم، آرامش روحي و آزادي معنوي را بازگرداند.
تانيا مي‏گويد: ما غربيها مقصد و راه اخلاقي و اعتقادي و معنوي خود را گم کرده‏ايم و حتي نشانه‏هاي آنها را هم ديگر پيدا نمي‏کنيم و اسم اين وضعيت را گذاشته‏ايم «آزادي!».
تانيا در پاسخ به اينکه چه چيزي بيش از همه در اسلام توجه شما را به خود جلب کرد، مي‏گويد:
رابطه معنوي مسلمانان با خدا، رابطه صميمانه آنها با يکديگر، خانواده و کانون گرم و محبت‏آميز آنها، هدفمندي آنها در زندگي و همبستگي امت اسلامي که هيچ مرز نژادي و ملي و جغرفيايي را نمي‏پذيرد و ...(5)

هاجر حسيني

نمونه‏اي ديگر خانم هاجر حسيني است. او اهل ايالت ويرجينياي امريکا است. تحصيلات خود را در رشته ارتباطات در امريکا به پايان رسانده است. ايشان علت انتخاب نام «هاجر حسيني» را براي خود اين گونه بيان مي‏کند: من بعد از مسلمان شدن نامم را عوض کردم و به اين دليل نام هاجر را انتخاب کردم که دوست داشتم از شهر و کشورم هجرت کنم، دوست داشتم که از شهري به شهر ديگر مهاجرت کنم و در سفر باشم و الان هم گاهي تهران و قم و گاهي در زادگاه خودم در حال مهاجرت هستم.
خانم هاجر حسيني در حال حاضر کار نويسندگي انجام مي‏دهد و همچنين در اينترنت برنامه‏هاي مختلف دارد و به سؤالات مذهبي مسلمانان و مسيحيان در کشورهايي مانند امريکا و کانادا و ... جواب مي‏دهد. وي مي‏گويد:
کارهاي تبليغاتي را بعد از اينکه مسلمان شدم انجام مي‏دهم، چون قصد دارم مردم کشورهاي اروپايي هم با دين اسلام آشنا شوند.
ايشان عامل اصلي مسلمان شدنش را مطالعه در مورد قيام امام حسين(ع) و واقعه کربلا و همچنين مطالعه نهج‏البلاغه و کتابهاي شهيد مطهري را که ترجمه انگليسي داشته است، مي‏داند. وي مي‏گويد:
من با عشق به امام حسين(ع) جلو رفتم و مسلمان شدم. امام حسين(ع) را انتخاب کردم چون همه چيز را در ايشان خلاصه مي‏ديدم. در حديث داريم که حضرت رسول(ص) فرمودند: «من از حسين هستم و حسين از من است»، يعني در واقع تمام دين اسلام در ايشان خلاصه مي‏شود. منظورم اين است که تمام مشکلات را مي‏توان با علاقه به امام حسين(ع) حل کرد، مثل اينکه وقتي يک نفر ياد بگيرد چگونه شنا کند وقتي که در آب مي‏افتد ديگر غرق نمي‏شود؛ کسي که درس امام حسين را ياد بگيرد، ديگر گمراه نمي‏شود. من اين را تجربه کرده‏ام. در ضمن علاقه من به امام خميني در مسلمان شدنم نقش بسزايي داشت.
خانم هاجر حسيني در پاسخ به اين پرسش که به نظر شما چه تفاوتي بين آزادي در ايران و آزادي در غرب وجود دارد مي‏گويد:
آزادي در غرب يعني اينکه شخص آزاد است و مي‏تواند بدون مرز زندگي کند، ولي در ايران آزادي يعني رهايي از اسارت و بندگي. ما در غرب مي‏بينيم زنان فعاليت مي‏کنند و آزاد هستند، ولي از اين آزادي راضي نيستند و رنج مي‏برند ولي در ايران زنان به صورت آزاد فعاليت مي‏کنند و از کار کردن احساس رضايت مي‏کنند. آزادي در ايران يعني امنيت، نه رها از همه چيز و سرخورده در جامعه. ولي آزادي در غرب يعني سرخوردگي و دلزدگي، در غرب همه از هم بيگانه هستند. هيچ کس به فکر دستگيري از ديگران نيست. خانواده در غرب از هم گسيخته است، يک جوان وقتي به سن بيست سالگي رسيد از خانواده جدا مي‏شود و دنبال کار خود مي‏رود. در اين هنگام جرم و جنايت زيادي اتفاق مي‏افتد.(6)

پي نوشت :

1 ـ قسمتي از آخرين نامه چارلي چاپرين به دختر هنرپيشه‏اش جرالدين، مجله پيام زن، ش47.
2 ـ کتاب موج سوم، آلوين تافلر، ترجمه شهيندخت خوارزمي، ص507.
3 ـ همان.
4 ـ نگاه کن: رسالت، 7/7/79.
5 ـ نگاه کن: نشريه امامت، شماره دوم، تير و مرداد 78.
6 ـ برگفته از: کيهان، 14/4/79.

منبع: ماهنامه پگاه حوزه
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image