جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده(1)
-(0 Body) 
نقش خويشاوندان در تحكيم خانواده(1)
Visitor 368
Category: دنياي فن آوري
چکيده: اين مقاله نخست به پيشينه تاريخى خانواده، خويشاوندان و گونه تعامل آن دو، از منظر برون دينى و قرآنى اشاره مى‏كند. سپس به توضيح ديدگاه قرآن راجع به نقش خويشاوندان در تحكيم پايه‏هاى خانواده مى‏پردازد. در اين راستا از راهكار حقوقى و اخلاقى سخن مى‏گويد و زمينه‏هايى چون يافتن همسر همسان، پايدارى، استقلال و اصلاح روابط تنش آلود را مورد بررسى قرار مى‏دهد.
كليد واژه‏ها: خانواده، خانواده گسترده، خويشاوندان، ارحام، پيوند خويشاوندى، تحكيم خانواده، همسان گزينى، صله رحم.

سخن نخست

از آغاز خلقت تا كنون، تمام انسانها، زندگى اجتماعى خويش را با عضويت در كانون خانواده و جمعى به نام خويشاوندان، آغاز نموده و خود نيز در پايه‏گذارى اين دو واحد اجتماعى، سهم گرفته و يا با چنين استعداد و آرزويى چشم از جهان فرو بسته‏اند. بدين ترتيب تقريباً هر انسانى در مسير طبيعى زندگى در كنار تجربه عضويت خانواده و خويشاوندان رسالت تشكيل خانواده و جمع خويشاوندى را نيز به عهده داشته است، تا از طريق تعدد و گسترش مجموعه‏هاى خانوادگى و خويشاوندى، زمينه پيدايش واحدهاى بزرگتر، به نام تيره و قبيله فراهم آيد.
قرآن با اشاره به ارزشى بودن شكل‏گيرى واحدهاى اجتماعى فوق و منشأ طبيعى پيدايش آنها يعنى ازدواج و حفظ سلسله نسب، مى‏گويد:
«هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ المآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيراً» (فرقان/54)
«و اوست كسى كه از آب، آدمى را آفريد پس او را نژاد - پيوستگى نسبى - و پيوند زناشويى - پيوستگى سببى - قرار داد و پروردگار تو تواناست.»
«وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِنْ أنْفُسِكُمْ أزْوَاجاً وَ جَعَلَ مِنْ أزْوَاجِكُمْ بِنِينَ وَ حَفَدَة.» (نحل/72)
«خداوند براى شما از جنس خودتان، همسران و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگان پديد آورد.»
«يَا أيُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرِ وَ أُنثَى وَجَعَلَنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات/13)
«اى مردم! ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.»
قرآن با به كارگيرى واژه‏هاى: «ازواجكم»، «بنين»، «حفدة»، «نسبا»، «صهرا» و «لتعارفوا» از اهميت و ارزشى بودن شناخت پيوندها و نسبتها، در خانواده و خويشاوندان، پرده بر مى‏دارد تا در سايه تأمين چنين شفافيتى جامه عمل پوشاندن به نظام حقوقى و اخلاقى پيشنهادى، در رابطه با اين دو حوزه حيات جمعى، امكان‏پذير گردد.
پيام ضمنى آيات فوق اين است كه ثبت دقيق ازدواجها به قصد نماياندن شفاف انتسابهاى ابوينى و خانوادگى، خواسته تمام اديان توحيدى را تشكيل مى‏دهد و بر همين اساس، ازدواج‏هاى كه با نامهاى: ازدواج ضمد، ازدواج اشتراكى، ازدواج جمعى، ازدواج اختلاطى1 و...، در تاريخ تشكيل خانواده آمده است و در آنهاانتساب واقع‏بينانه فرزندان به پدر ناممكن مى‏نمايد، جزء بدعتهاى جاهلانه بشرى و مخالف مشيت الهى، شمرده مى‏شود.
به هر حال، گرايش غالب، در مطالعات تبار شناختى و جامعه شناختى، با پيشينه نگرى و پيشنهاد قرآن، همخوانى، نشان مى‏دهد. اغلب انسان‏ها، تمايل دارند كه با نيروى نامرئى پيوند فاميلى و ازدواج، به نوعى سازمان يافتگى، تن در دهند و آگاهانه يا ناخودآگاه، آرزو دارند كه وصلتها بايد در دامن شبكه‏هاى خويشاوندى جوانه زده، پيوند خويشاوندى جديدى را بين دو خانواده پديد آورند و با شكوفايى و زاد و ولد، زمينه پيوندهاى جديد و شكل‏گيرى فاميل تازه‏اى را فراهم نمايند! به همين دليل در پژوهش جامعه شناختى آمده است:
«خويشاوندى و خانواده... دو واقعيت مكمل يكديگرند كه هر كدام بايد به اعتبار ديگرى درك شود. دستگاه خويشاوندى يب نسب و دستگاه وصلت يا سبب در تمام جوامع وجود دارند و بايد به نحوى با هم توافق داشته باشند. اينها دو نوع منطق سازمانى هستند و هر دو به هم وابسته‏اند و رابطه آنها با يكديگر يكى از بنيادهاى اصلى دستگاه اجتماعى كلى هر جامعه است.»2
حديث نبوى نيز در مقام يادآورى نقش ازدواج در ايجاد رابطه عاطفى ميان فاميلها و پيدايش گروه خويشاوندى جديد مى‏گويد:
«إنّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً و امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام»3
«همانا خداوند ازدواج را امر لازم و نسب ضميمه شده قرار داد و به وسيله آن بين ارحام تداخل و اختلاط پديد آورد.»

خويشاوندان و خانواده در دو نگاه

اديان توحيدى در اين امر تبار شناختى، ترديدى ندارند كه حضرت آدم و حواعليهما السلام پس از آفرينش معجزه‏آسا، تشكيل خانواده دادند و فرزندان و نوادگان آن دو نيز با پاى بندى به سنت ازدواج تك همسرى، شفافيت نسبت زناشويى و انتساب فاميلى را پاس مى‏داشتند. تا جايى كه حافظه تاريخ مكتوب نشان مى‏دهد، ساير انسانها نيز بيگانه با نام خانواده و خويشاوند، نزيسته‏اند، در عين حال اختلاف ريشه‏اى بين نگاه قرآن و ديدگاه آلوده به توهم‏هاى هوس‏آلود بشرى نسبت به معنا و رابطه معنايى - حقوقى، اين دو عنوان به چشم مى‏آيد كه مطالعه دقيق آن مى‏تواند كمكى باشد، به پاسدارى از نظام خانوادگى در اسلام.
1 - نگاه برون دينى
جامعه‏شناسان بر اين باورند كه در غرب تا اواسط قرن نوزدهم، از واژه خانواده معنايى جز خانواده گسترده و پدر سالار به ذهن نمى‏آمد كه افراد و اعضاى آن عبارت بودند از پدر با همسر يا همسران خود، پسر با همسران و فرزندانشان و ساير خويشاوندان4 ، مثل خواهران و شوهرانشان، عمه‏ها، خاله‏ها، عموها، داييها، خواهرزاده‏ها و برادرد زاده‏ها.5
در خانواده گسترده اعضا در زمينه‏هاى مختلف، از نظام خانوادگى الهام مى‏گرفتند و «در حقيقت گروه خويشاوند بنيادى‏ترين نيروى ادغام كننده و يك پارچه ساز، در زندگى اجتماعى به عنوان يك سازمان همه كاره در سياست، اقتصاد، آموزش، مذهب و نيازهاى روانى تمام اعضايش تأثير به سزا، داشت.»6 «ثروت خانوادگى به شكل مشاع و مشترك مورد بهره بردارى قرار مى‏گرفت و كسى جز رئيس خانواده نمى‏توانست تصميم اقتصادى بگيرد.»7
در دل چنين گروه اجتماعى، ازدواجها صورت مى‏گرفت اما بدون قدرت انتخاب و استقلال اقتصادى و اجازه زندگى مستقل.8
صلابت خانواده گسترده يا گروه خويشاوندى، از نيمه دوم قرن 19 در غرب فرهنگى - فكرى رو به شكست و انحلال گذاشت و كم كم جاى خود را به واقعيتى سپرد كه از آن به عنوان خانواده تك همسر، خانواده زن و شوهرى و خانواده هسته‏اى ياد مى‏شود. عناصر اصلى خانواده جديد، به دور از سلطه فاميل، تشكيل خانواده مى‏دهند9 كه با تولد نخستين فرزند رو به گسترش مى‏نهد، با تولد آخرين فرزند، گسترش كامل مى‏گردد، با ازدواج اولين فرزند، رو به انقباض مى‏گذارد، با فوت شوهر، انقباض كامل مى‏گردد و با فوت مادر انحلال صورت مى‏گيرد.
عمر يك خانواده هسته‏اى حدود (50) تا (55) سال است كه به مراحل: شكل‏گيرى، گسترش، گسترش كامل، انقباض، انقباض كامل و انحلال تقسيم مى‏شود10 .
در غياب پوشش حمايتى خانواده گسترده (و خويشاوندان) و اوجگيرى نهضت فمينيستى در غرب، خانواده هسته‏اى نيز با فشارهاى ويرانگر و جديدترى روبه‏رو گرديد11 كه عمده‏ترين آنها را فعاليت‏ها و اقدامات فمينيست‏هاى راديكال و چپ تشكيل مى‏دهد. فمينيست‏هاى راديكال، براى رهايى زنان از حقارت و وابستگى، يارى جستن از فناورى و جايگزينى بچه آزمايشگاهى و علمى را به‏جاى بچه‏زايى زن پيشنهاد مى‏كنند12 . كمونيزم در چين و شوروى، خانواده را تحت فشار قرار داد. در دهه اول انقلاب كمونيستى در شوروى بر خانواده هسته‏اى نيز آسيب جدى وارد گرديد13. از سوى كمونيست‏ها خانواده سنتى واحد ايستا و بريده از جامعه و نگهدارى كودك توسط والدين، باز بورژوازى، خوانده شد. خانواده پيشنهادى و تحوّل‏پذير از نظر آنها عبارت بود از پيوستن متكى بر عشق و تمايل متقابل كه فرزند ناشى از آن به پرورشگاه فرستاده مى‏شد و زن و مرد با كاهش يا انهدام عشق متقابل، از هم جدا مى‏گرديد. بر اين اساس در جامعه‏اى آرمانى و پيشنهادى كمونيست‏ها واژه والدين من و فرزندان من، جايى نداشت و در عوض استفاده از واژه‏هاى پيران، بزرگسالان، كودكان و نوزادان، بايسته قلمداد مى‏شد14 ، و توارث هم در آن غير قانونى مى‏نمود15. در حقيقت، اين تفكر، عنصر سوم خانواده هسته‏اى را از آن مى‏گرفت. خانواده، خانواده زن و شوهرى مى‏شد كه با خانواده هم جنس گرايان برابرى مى‏كرد، البته با قطع نظر از تفاوت جنسيت در اين دو نوع ازدواج.
به هر حال، سرنوشتى كه براى خانواده و خويشاوند در غرب(جهان صنعتى با زيست شهرى) رقم خورده است، برگشت‏ناپذير مى‏نمايد. حتى «مارتين سگالن» كه از مبتكران و مخالفان ديدگاه «عمر خويشاوند به عنوان مبناى ايجاد و استمرار رابطه‏ها تقريباً پايان يافته است»16 مى‏باشد، خود نيز به صورت ضمنى، تحول ياد شده را قبول دارد و مى‏گويد:
«آنچه كه جامعه صنعتى ما را از جوامع ابتدايى متمايز مى‏سازد فقدان مفهوم دودمان نيست بلكه اين واقعيت كه گروه‏هاى اجتماعى ما تا آن حد كه بر مبناى ديگرى (چون گروه سنى، طبقه اجتماعى، رفاقت، شغل ادارى، يا كار در كارخانه، فعاليتهاى تفريحى و مانند اين‏ها) اتكا دارد، بر خويشاوندى مبتنى نيست»17
اين بى اعتنايى چرا به وجود آمده است؟ جوابهاى مختلفى ارائه شده18 و عاملى كه از نظر خود مارتين، قابل قبول مى‏نمايد، اصل آزادى است كه مى‏تواند موقع انتخاب همسر و نيز انتخاب كسى (از بين خويشاوندان) كه بايد با او، ارتباط برقرار كند، به عنوان تكيه گاه ايدئولوژيكى مورد بهره بردارى قرار بگيرد19! يعنى سر دوراهى رعايت اصل آزادى و رعايت خويشاوندى، اولويت با آزادى است! اين، يعنى بى اعتنايى به برقرارى ارتباط با خويشاوندان. وقتى مى‏گويم: آزادم كه از مجموعه خويشاوندان با كه رابطه مستحكم برقرار كنم، معنايش اين است كه خويشاوندى را معيار ارتباط نمى‏شناسم!
خلاصه سخن اين كه به گفته «تالكوت پارسونز» جامعه شناس آمريكايى، خانواده هسته‏اى «اين گروه خانگى، منزوى و جدا از خويشاوندان، براساس ازدواج بين والدين بنا شده است كه آزادانه يكديگر را برگزيده‏اند»20 پس نه در ايجاد آن خويشاوندان نقش دارند و نه در تحكيم روابط آن.
2 - نگاه قرآنى
واژه‏ها و كلماتى كه قرآن از آنها براى بيان روابط خويشاوندى و مسائل مربوط به آن، سود مى‏برد، عبارتند از: اهل(تحريم/6)، ارحام(نساء/1، انفال/72، احزاب/6، محمد/22 و ممتحنه/3)، ذى‏القربى (بقره/83 و 177 و 215، نساء/36 و نحل/90)، عشيره (توبه/24، شعراء/214 و مجادله/22) و فصيله (معارج/13).
همانگونه كه لغت شناسان و محققان حوزه زبان و فرهنگ، واژه‏هاى: ارحام، اقربا، عشيره، اهل و خويشاوند را هم معنى مى‏شناسند؛21 قرآن پژوهان و مفسّران نيز واژه‏هاى اهل، ارحام، اقارب22، فصيله و عشيره23 را داراى معناى مشترك مى‏دانند كه عبارت است از منسوبين نزديك.
بنابر اين مى‏توان عنوان خويشاوند را ترجمه ارحام دانست و تمام بايدها و نبايدهاى مربوط به يكى از عناوين ياد شده را، گزاره‏هاى مربوط به آن قلمداد كرد.

گستره حوزه خويشاوندى

گروه خويشاوندان از چه گستره‏اى برخوردار است و چه نوع منسوبين را شامل مى‏شود؟ سؤال اساسى است كه هم در حوزه تفسير جلب توجه مى‏كند و هم در حوزه فقه. آيا والدين و اولاد از ارحام‏اند؟24 منسوبين سببى مى‏توانند جزء خويشاوندان باشند؟25 چه تعداد از افراد هميشه در دايره ارحام مى‏گنجد؟26 ريز پرسشهاى عمده دايره خويشاوندان را تشكيل مى‏دهد.
در جامعه‏شناسى27 و نزد برخى از شارحان متون28 دينى، علاوه بر منسوبين نسبى، منسوبين سببى نيز جزء گروه خويشاوندى، قرار گرفته و تحت عنوان صله رحم، درباره رسيدگى به زن پدر و زن برادر (با اين كه از ارحام نسبى نمى‏باشند) سخن رفته است29. بر اين اساس، زن پدر و زن برادر به دليل پيوند نسبى مورد حمايت خويشاوندان نسبى خود و به دليل پيوند سببى مورد حمايت خويشاوندان شوهرشان قرار مى‏گيرند.
آيت الله جوادى آملى با استفاه از روايت: «انّ اللَّه جعل المصاهرة نسباً لاحقاً امراً مفترضاً و شجّ بها الارحام» مى‏گويد:
«پس انسان موظف است ارتباط خود را با ارحام سببى نيز قطع نكند.»30
شهيد دستغيب بر اين باور است كه ارحام، مطلق اقارب را، شامل مى‏شود كه عبارتند از خويشاوندان پدرى، مادرى و خويشاوندى از طريق اولاد31 از قبيل اقارب شوهر دختر و همسر پسر انسان.
آلوسى، پس از نقل ديدگاه‏هاى مختلف و دلايل آنها، بر اين نظر پاى مى‏فشارد كه والدين و اولاد نيز در حوزه ارحام قرار دارند و اگر احسان به اقارب در قرآن:(بقره/180 و 215 و نساء/135) جداگانه و پس از تذكر احسان به والدين، با حرف (واو) آمده، از باب عطف عام بر خاص است32.
در روايتى از امام صادق‏عليه السلام، دختر از ارحام شناخته شده است:
«من زوّج كريمته من شارب خمر فقد قطع رحمه.»33
«كسى كه دخترش را به عقد شرابخوار در آورد، در مورد او قطع صله رحم كرده است.»
در روايت مشابه، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز مى‏فرمايد:
«من زوّج كريمته من فاسق فقد قطع رحمه»34
«كسى كه دخترش را به عقد فاسقى در آورد در مورد او قطع صله رحم كرده است.»
آيه «و آت ذالقربى حقّه» (اسراء/26)، نازل شد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمان يافت كه حق خويشاوند خود را بدهد، آن حضرت فدك را به فاطمه‏عليها السلام واگذار نمود.35 برخى از فقها،36 همانند بعضى از جامعه شناسان،37 گروه خويشاوند را عبارت مى‏داند از كسانى كه همه اولاد پدر چهارم يعنى پدر پدر پدر بزرگ به حساب مى‏آيند.
بر اساس ديدگاه علماى شيعه، موقع نزول آيه تشريع خمس، جهت تأمين نيازمندى فقراى خويشاوندان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، تمام كسانى كه سلسله نسب‏شان به هاشم38 مى‏رسيدند به شمول آل على39 در قلمرو ذوى‏القربا قرار گرفتند.
زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم موظف گرديد كه دعوت به اسلام را آشكار كند و آيه: «و انذر عشيرتك الاقربين» (شعراء/214)، نازل شد، تمام بنى هاشم40 را جمع كرد و خطاب به آنان فرمود:
«خداوند به من فرمان داده است كه خويشاوندان نزديكم را بيم دهم. شما عشيره و گروهم هستيند. خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر اين كه از اهل او برادر، وزير و وارث، وصى و خليفه برايش برگزيده است. كدام يك از شما آماده است با من بيعت كند تا برادر، وارث، وزير و وصى من باشد.»41
متونى كه مورد مطالعه قرار گرفت، مؤيد ديدگاهى است كه مى‏گويد، تمام افراد گروهى كه در پدر چهارم اشتراك دارند، هم ريشه و هم‏خويشاوند شمرده مى‏شوند و از نظر دين رابطه حقوقى خاصى بين آنها حاكم است و هر فردى نسبت به ديگر اعضاى گروه ملزم به اداى وظيفه و مسئوليت تعريف شده‏اى مى‏باشد كه در همين نوشته به مطالعه گرفته خواهد شد.
در دل شبكه خويشاوندى با قلمرو فوق، واحدهاى كوچكتر خانواده وجود دارد كه نام و عنوان خاصى براى آن در قرآن به چشم نمى‏خورد ولى براى بيان گفتنى‏هاى مربوطه از عناوين عناصر اصلى اين نهاد، از قبيل: بعل، ازواج، زوج، والدين والد، والده، ولد و اولاد، استفاده به عمل مى‏آيد.
عنوان «صله رحم» كه در لغت به معناى اتحاد، انجمن ملاقات و ديدار افراد هم‏خويشاوند است42 شبكه تعاملى عاطفى را پيشنهاد مى‏كند كه عملى شدن آن به بهبودى زندگى مادى و معنوى تمام آنان مى‏انجامد و در پناه آن بايد خانواده‏ها شكل بگيرد. البته با رابطه عاطفى و حقوقى ممتازتر و چشم گيرتر كه قرآن در مقام ترسيم ابعاد آن مى‏گويد:
«وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21)
«و در ميان شما دوستى و دلسوزى قرار داد»
«هُنَّ لِبَاسٌ لَهُنَّ» (بقره/187)
«همسران تان لباس شما و شما لباس آنان هستيد»
«فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْنَا صَالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَاكرينَ» (اعراف/189)
«پس وقتى كه مادر سنگين شد، همراه با شوهرش از خداوند پروردگارشان خواستند: اگر فرزند صالح به ما دهى از شاكران خواهيم بود»
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ...» (نساء /34)
«مردان نگهبان زنانند به خاطر فضيلتى كه خدا بعضى از آنها را نسبت به برخى ديگر داده است و به دليل انفاق كه از اموال‏شان مى‏كنند.»
وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً. وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً» (اسراء 23 - 24)
«پروردگارت، فرمان داده كه جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هر گاه يكى از آن دو يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فرياد مزن! با گفتار لطيف، سنجيده و بزرگوارانه، با آنها سخن بگو و بالهاى تواضع خويش را از سر محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان‏گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت‏شان قرار بده.»
روابط عاطفى كه آيات فوق بدان اشاره دارد و خاستگاه رفتار حقوقى و اخلاقى ويژه‏اى مى‏باشد، با همّت و عنايت خويشاوندان قابل تأمين، تثبيت و افزايش است و بازتاب آن به صورت عكس‏العمل و در قالب تحكيم بيشتر روابط خويشاوندى، خود آنها را نيز در برمى‏گيرد. به عبارتى خانواده به نهالى مى‏ماند كه اگر توسط خويشاوندان آبيارى شود و شاخ و برگ پيدا كند و به بار بنشيند، سايه و ميوه‏اش در خدمت خويشاوندان قرار مى‏گيرد! بدين صورت كه هم باران محبت و مهرورزى، از زندگى مشترك عروس و داماد بر زمين زندگى خويشاوندان آن دو، مى‏بارد و هم فرزند پرورش يافته در اين كانون كه از خويشاوندان هر دو فاميل است، در آينده تحت عنوان صله رحم به حمايت از همه آنان خواهد پرداخت.

حراست از پيوند خويشاوندى و راهكارها

قرآن در پى تحكيم انسجام خويشاوندى و استفاده از آن جهت تأمين رفاه، آرامش و آبادانى در حيات اجتماعى است. دستيابى به چنين اهدافى يقيناً به حمايت آگاهانه از خانواده هسته‏اى نيز مى‏انجامد:
«تعاليم اسلام با تأكيد بر روابط خويشاوندى به دنبال حمايت از اين خانواده كوچك و كمك به رشد و حل مشكلات آن است. با تقويت روابط خويشاوندى، در مراتب متعدد آن، مى‏توان در جهت حل مشكل خانواده يا دست‏كم كاهش آن گام‏هاى جدى برداشت».43
آموزه‏هاى دينى كه در رابطه با تحكيم پايه‏هاى انجمن خويشاوندى كارآمدى دارد، متنوع است و در تمامى آنها نفع‏رسانى متقابل مطرح مى‏باشد. در يك جمع‏بندى مى‏توان تمام آنها را به دو بخش تقسيم كرد و تحت دو عنوان به مطالعه و دقت گرفت.

راهكار حقوقى

پاره‏اى از آموزه‏هاى كارآمد در جهت تحكيم روابط و انسجام گروه خويشاوندى، ماهيت حقوقى دارد؛ يعنى در پيشنهاد و تطبيق آنها اراده قانون‏گذار و شارع بيشتر از اراده فرد نفع‏رسان، نقش دارد. در مواردى، مخالفت يا اقدامات منفى نفع‏رسان، وى را تحت پى‏گرد قانونى قرار مى‏دهد.
تأمين نفقه و هزينه زندگى نيازمندان، توزيع ميراث و پرداخت ديه قتل ناآگاهانه، در جمع خويشاوندان، از مصادق بارز اين نوع راهكار مى‏باشد.
نفقه بچه كوچك يا ناتوان بر پدر، مادر، اجداد و مادربزرگ‏هاى پدرى يا اجداد و مادربزرگهاى مادرى، با رعايت ترتيبى، واجب مى‏باشد. بر فرزند واجب است نفقه پدر و مادر و پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏هايش را بپردازد.44
ديه قتل از روى خطا، به عهده عاقله است كه شامل اقارب ذكور پدرى مى‏باشند. از قبيل برادران قاتل و پسران‏شان، عموها و پسران‏شان و عموهاى پدر و فرزندان‏شان.45
قرآن، خويشاوندان نسبى و سببى را در دارايى كسى كه مى‏ميرد، شريك مى‏داند. پدر و مادر و پدربزرگ‏ها و مادربزرگ‏ها، در سطوح مختلف، فرزند و فرزندان فرزند، در هر فاصله‏اى كه قرار داشته باشند، برادران، خواهران، عموها، عمه‏ها، داييها، خاله‏ها و فرزندان آنها، زن و شوهر، كه دايره وسيعى را تشكيل مى‏دهند، به گونه‏اى از مال ميت، ارث مى‏برند. قرآن در اين رابطه، با بيان فشرده‏اى، مى‏گويد:
«لِلْرِجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً» (نساء /7)
«براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان او از خود برجاى مى‏گذارند سهمى است و براى زنان نيز، از آنچه پدر ومادر و خويشاوندان به جاى مى‏گذارند، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى».
«وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِىَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيداً» (نساء /33)
«براى هر كس، وارثانى قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند.»
بى‏ترديد اجراى مقررات باب انفاق، ديه عاقله و باب ارث، همزمان هم در جمع خويشاوندان آرامش روحى به وجود مى‏آورد و هم پيوستگى فاميلى را استحكام مى‏بخشد. اگر اين مباحث، زيرمجموعه صله رحم، شمرده نشده است ناشى از ماهيت حقوقى آنها مى‏باشد.

راهكار اخلاقى

در كنار راهكارِ حقوقى، قرآن در راستاى حراست از روابط خويشاوندى، از ضرورت پيوستگى تمام اعضاى فاميل، تحت عنوان «صله رحم» سخن مى‏گويد. به دليل نبود الزام قانونى در تطبيق اين نوع همكارى نام «راهكار اخلاقى» را براى آن برگزيده‏ايم.
البته اين روش، از الزام اعتقادى و اخلاقى بس جدى، برخوردار است. در قرآن كمتر آموزه‏اى وجود دارد كه، پى‏آمد اعتقادى و اخلاقى ناديده انگاشتن آن، به زيانبارى ناديده گرفتن «صله رحم»، مطرح شده باشد!
امام زين‏العابدين‏عليه السلام خطاب به امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد:
«ايّاك و مصاحبة القاطع لرحمه! فانّى وجدته ملعوناً فى كتاب اللَّه فى ثلاثة مواضع: قال اللَّه: «فَهَلْ عَسَيْتُمُ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ. اُولئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمُ وَ أَعْمَى أَبْصارَهُمْ» (محمد /22 و 23) و قال: «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد /25) و قال فى البقرة: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره /46¬)27
«از رفاقت با كسى كه به صله رحم، پشت پا زده است، پرهيز كن؛ زيرا در سه جاى قرآن، او را ملعون و محروم از رحمت خداوند يافته‏ام: خداوند فرموده است: «اگر (از اين دستورها) روى‏گردان شويد، جز اين انتظار مى‏رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد. آنها كسانى هستند كه خدا لعنت‏شان كرده و گوشهايشان را كر و چشمهاى‏شان را كور كرده است» و فرموده است: «آنها كه عهد الهى را پس از بستن استوار آن، مى‏شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، قطع مى‏كنند و در روى زمين فساد مى‏نمايند، براى آنهاست، لعنت و بدى سراى آخرت» و در سوره بقره مى‏گويد: «فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از بستن محكم آن، مى‏شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند مى‏گسلند و در روى زمين فساد راه مى‏اندازند، اينها زيانكارانند».
در كنار كاركرد و آثار مربوط به مارواءالطبيعه و عالم غيب كه با عبارتهاى گوناگون در روايات قابل مطالعه مى‏باشد و ترس و اميد جدى را به ارمغان مى‏آورد، در متون دينى، پيرامون آثار و پيامدهاى دنيوى برخورد مثبت يا منفى، با مسأله صله رحم، نيز سخن رفته است؛ به گونه‏اى كه براى هر عاقلى قابل درك مى‏باشد. همان‏گونه كه بازتاب ماورايى پيوستن و گسستن از انجمن خويشاوندان، حيرت‏زا و تكان‏دهنده است. كاركردهاى اين جهانى، ناديده‏گرفتن اين گونه از روابط اجتماعى، نيز بسيار قابل توجّه و انگيزه‏بخش مى‏باشد:
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «من ضمن لى واحدة ضمنت له اربعة! يصل رحمه فيحبّه اللَّه و يوسع عليه رزقه و يزيد فى عمره و يدخله الجنة التى وعده».47
«هر كس يك چيز را برايم تضمين كند، من چهار چيز را براى او تضمين مى‏كنم: با ارحامش رابطه برقرار كند كه در پى آن خداوند دوستش مى‏دارد، بر رزق و روزيش مى‏افزايد، بر طول عمرش مى‏افزايد و او را وارد بهشتى كه وعده داده، مى‏كند.»
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «صلة الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاعمار».48
«صله رحم خانه‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏كند.»
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «صلة الرحم تهوّن الحساب و تقى ميتة السوء».49
«صله رحم حساب را آسان مى‏كند و از مرگ ناگوار پيش‏گيرى مى‏نمايد.
قال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «انّ صلة الرحم مثراة فى المال و محبّة فى الاهل و منسأة فى الاجل».50
«همانا صله رحم، سبب افزايش مال، محبّت بين خويشاوندان و تأخير مرگ مى‏گردد.»
امام صادق‏عليه السلام فرمود:
«صلة الرحم تحسّن الخلق و تسمّح الكف و تطيّب النفس و تزيد فى الرزق».51
«صله رحم سبب نيكى اخلاق، سخاوتمندى، پاكى روح و افزايش روزى مى‏شود.»
على‏صلى الله عليه وآله وسلم: «ليس مع قطيعة الرحم نماء».52
«با قطع صله رحم هيچ‏گونه توسعه‏اى حاصل نمى‏آيد.»
در تعاليم شعيب‏عليه السلام آمده است:
«و قطيعة الرحم تورث الهمّ... لا راحة لقاطع القرابة».53
«قطع صله رحم غم و اندوه را در پى مى‏آورد... كسى كه از نزديكانش فاصله مى‏گيرد راحتى ندارد.»
افزايش عمر، رفاه كه معيشتى، آبادى خانه‏ها (كه احتمالاً تحكيم روابط خانوادگى و زناشويى را هم شامل است)، جلوگيرى از مرگهاى سياه و زودهنگام، محبوبيت نزد فاميل، طهارت و پاكى ضمير و آسايش روحى و... به عنوان دستاورد ايجاد نظام خويشاوندى و تقويت روحيه مهرورزى بين افراد همخويشاوند تحت عنوان صله رحم، يادآور اين است كه بدين‏وسيله مى‏توان به توسعه و پيشرفت همه جانبه دست يافت.
قرآن نيز سازندگى حمايت خويشاوندى را مورد تأييد قرار مى‏دهد و «فصيله» و انجمن خويشاوندان را پناهگاه مى‏شناسد: «و فصيلته التى تؤيه» (معارج /13). انسان وقتى در اين پناهگاه قرار دارد، مطابق با نيازهايش حمايت دريافت مى‏كند و در مسير پيشرفت قرار مى‏گيرد. و سخن امام على‏عليه السلام در رابطه با توضيح پوشش حمايت خويشاوندان شايان مطالعه است كه مى‏فرمايد:
«ايها النّاس انه لايستغنى الرجل - و ان كان ذا مال - عن عترته و دفاعهم عنه بايديهم و السنتهم و هم اعظم الناس حيطة ورائه و المهم لشعثه و اعطفهم عليه عند نازلة اذا نزلت به... و من يقبض يده عن عشيرته فانّما تقبض منه عنهم يد واحدة و تقبض منهم عنه ايد كثيرة و من تلن حاشيته يستدم من قومه المودة.»54
«اى مردم هيچ كس از ارتباط با خويشاوندان و از دفاع آنان با دست و زبان‏شان بى‏نياز نيست - اگر چه مالدار باشد - خويشاوندان، بزرگترين حمايت‏كنندگان در دنبال او هستند، هيچكس چون خويشاوندان آدمى، پريشانى‏هاى او را مبدّل به آسايش نمى‏كند. خويشاوندان آدمى، مهربان‏ترين مردم در هنگام فرود آمدن حوادث سخت و ناگوار است. كسى كه دست كرامت خود را از خويشاوندانش برمى‏دارد، يك دست از آنان برداشته مى‏شود. و در مقابل دستهاى فراوانى از او برداشته خواهد شد، هر كه خوى نرم دارد، از محبّت دائمى خويشاوندانش، برخوردار خواهد بود.»
جالب اين كه در جامعه‏شناسى نيز از خويشاوندان به عنوان پناهگاه و عامل دستيابى به ثبات ياد شده است:
«به محض اين كه فرد در زنجيره نسلهاى متوالى جايى را براى خود بيابد، به شبكه خويشاوندى همبر ]: افرادى كه پهلوى هم قرار گرفته[ تعلق پيدامى كند و از طريق منشأ خانوادگى خود و مكان خويش در ارتباط با آن، چنين مى‏انگارد كه به يك «مهرابه» مناسب دست يافته است. شبكه‏هاى خويشاوندى ايجاد كننده ثبات و احساس تعلق بوده و كاركرد خود را به عنوان نظامهاى كسب هويت ايفا مى‏كنند.»55
در صحنه زندگى كه صحنه جنگ با مشكلات است، وقتى فرد چنين پشتوانه و پناهگاهى را از دست مى‏دهد، نمى‏تواند از گزند نگرانى‏ها، درامان باشد. اين نگرانى‏ها، در تمام صحنه‏ها، او را آزار مى‏دهد و حتى اصل حيات او را نيز تهديد مى‏كند و ممكن است مرگ سياه را به سراغ او بفرستد! در اين رابطه تحليل زنده‏ياد علامه جعفرى خواندنى است كه در آن از نگرانى‏ها، غصه‏ها و احياناً خودكشى، به عنوان بازتاب پيدايش گسستگى در روابط خويشاوندى ياد مى‏شود:
«به طور طبيعى بريده شدن و گسيخته شدن افرادى از انسانها كه شاخه‏ها و شكوفه‏هاى يك درخت را تشكيل مى‏دهند، يك جريان روانى تيره و مزاحم را - اگر چه بدون آگاهى - در سطوح روان افراد به وجود مى‏آورد. اين جريان مخفى مانند عقده‏هاى روانى، بدون اين كه خود را نشان بدهند، مشغول فعاليت مى‏باشند. آيا احتمال نمى‏رود كه اندوه‏ها و غمهاى متناوبى كه فضاى درون آدميان را بدون علت روشن فرامى‏گيرند، ناشى از بيگانگى شاخه‏هاى درخت دودمان از يك ديگر باشند؟ به هر حال، بيگانگى از ديگر افرادى كه در ريشه و ساقه و آبيارى و تغذيه شركت مستقيم يا غيرمستقيم دارند، آدمى را در معرض گرفتارى‏ها قرار خواهد داد! آيا احتمال نمى‏دهيد بعضى از ريشه‏هاى روانى خودكشى‏ها در برخى از كشورهاى پيشرفته از نظر آسايش مادى كه خودشان اين پيشرفتگى را تمدن ناميده‏اند، مستند به اين نوع بيگانگى بيرحمانه باشد».56
«مقدار فراوانى از اختلالات حياتى ما ناشى از اضطرابات و اختلالاتى است كه در روان ما، به وجود مى‏آيند و دمار از حيات ما درمى‏آورند. غصه‏ها و اندوه‏ها، همانند تيشه‏هاى مخفى، بر بريدن ريشه‏هاى حيات، ما مشغولند... هيچ عاملى براى از بين بردن غصه‏ها و اندوه‏ها، مانند احساس اشتراك با ديگر انسانها در ناملايمات و ناگوارى‏ها و لذت بردن از رفاه و آسايش آنان وجود ندارد.»57

حدود حمايتهاى خويشاوندى

يارى‏رسانى يا رواج حمايت در جمع خويشاوندان به اين پيش‏زمينه بستگى دارد كه افراد، همديگر را بشناسند و به تعبيرى نوعى از تبارشناسى، در جامعه اسلامى بايد شكل قانونى پيدا كند تا عملياتى شدن هر دو نوع راهكار، امكان‏پذير گردد. به همين دليل در سخنى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم كه با متن مختلف نقل شده است مى‏خوانيم:
«اعرفوا انسابكم تصلوا ارحامكم».58
«نسبت‏تان را بشناسيد تا به خويشاوندانتان رسيدگى كنيد.»
«تعلموا من انسابكم ما تصلون به ارحامكم».59
«سلسله نسبت خود را به اندازه‏اى كه زمينه رسيدگى به ارحامتان فراهم آيد، بشناسيد.»
با شناخت ارتباطها و انتسابهاى فاميلى، به صورت غريزى و طبيعى انگيزه يارى‏رسانى به خويشاوند، به وجود مى‏آيد. «عضو هر خاندانى وقتى ببيند به يكى از نزديكان وى ستمى رسيده يا نسبت به او دشمنى و كينه‏توزى شده است، در خود يك زبونى و خوارى احساس مى‏كند و آن را به خود توهين مى‏شمارد و آرزومند مى‏شود كه كاش مى‏توانست مانع پيش‏آمدهاى اندوه‏بار و مهلكه‏هاى وى شود. اين امر، در بشر يك عاطفه طبيعى است.»60
اگر عكس‏العملى جز اين داشته باشد، سلامت روانى او مشكوك خواهد بود.
براساس همين زمينه طبيعى، قرآن اولويت اين نوع تعاون را مورد تأكيد قرار مى‏دهد. همان‏گونه كه در باب ميراث اين اولويت رعايت مى‏شود، در باب صله رحم نيز بايد جامه عمل بپوشد.
« وأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللّهِ...» (انفال /75) و احزاب /6)
«خويشاوندان در كتاب خدا به يكديگر سزاوارترند.»
اين آيه در سوره انفال در ذيل آياتى قرار دارد كه پيرامون يارى‏رسانى متقابل در جامعه اهل ايمان سخن مى‏گويند، مفسّرانى براساس چنين سياقى، از آن مطلق مددرسانى در جمع خويشاوندان را فهميده‏اند61 كه شامل صله رحم نيز مى‏شود.
در هر صورت طبيعى بودن انگيزه يارى‏رسانى با خطر طغيان همراه است. از اين‏رو، قرآن با برشمردن مصاديق چند، از مواردى خويشاوندگرايى نبايسته، ضرورت كنترل اين نوع همگرايى را در خط ارزشها، گوشزد مى‏كند. آن مصاديق عبارتند از: فزونى علاقه‏مندى به خويشاوندان، در مقايسه با علاقه به خدا، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و جهاد در راه خدا، يارى‏رسانى به دشمن، با انگيزه حمايت از خويشاوندان و خطر سرباز زدن از گواهى دادن براى جلوگيرى از ضرر و زيان خويشاوندان. قرآن مى‏گويد:
«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» (توبه /24)
«بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشاوندان و اموالى كه به دست آورده‏ايد و تجارتى كه از كساد شدنش مى‏ترسيد و خانه‏هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش، محبوب‏تر است، در انتظار اين باشيد كه خدا، عذابش را بر شما نازل كند و خداوند گروه فاسق را هدايت نمى‏كند.
قرآن پس از منع مددرسانى دوستانه به دشمنان، به بهانه حمايت از خويشاوندان مى‏گويد:
«لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (ممتحنه /3)
«هرگز بستگان و فرزندانتان، روز قيامت، سودى به حالتان نخواهند داشت و ميان شما جدايى مى‏افكند».
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ» (نساء /135)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! به صورت درست و كامل قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد اگر چه به زيان شما يا پدر و مادر و خويشاوندان شما باشد».
اين هشدار قرآن ضرورت تعيين معيار در باب حمايتهاى خويشاوندى را الزامى مى‏نمايد تا به بهانه صله رحم ارزش‏ستيزى صورت نگيرد و در حمايت‏هاى مثبت نيز همه جانبه نگرى كه خواست دين مى‏باشد، رعايت شود.
عيار بايستگى مددرسانى مثبت به خويشاوندان، در كلام دانشمندان و تأمّلهاى عالمانه آنان پيرامون صله رحم، تأمين آسايش روحى و نيازهاى معيشتى در همين دنياست و در آنها اشاره و تصريحى به اين كه تلاش جهت تأمين سعادت و تعالى خويشاوند نيز در قلمرو صله رحم، مى‏گنجد، به چشم نمى‏آيد. در تعبير نراقى كه جامع‏ترين تعريف براى صله رحم مى‏نمايد، آمده است:
«قطع رحمى كه حرام است، اين است كه: به گفتار، يا كردار، ايذاء به او برسانى و با او رفتار ناشايست كنى، يا سخن ناخوش نسبت به او بگويى كه دل او شكسته گردد، يا او را احتياجى و ضرورتى باشد به سكنايى يا لباسى يا خوراكى يا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتياج او داشته باشى و زيادتر از قدر ضرورت خود را متمكن باشى و از او مضايقه كنى يا ظالمى نيست به او ظلمى كند و تو بتوانى آن دفع كنى و كوتاهى نمايى، يا از راه كينه و حسد از او كناره كنى و دورى جويى و بدون عذر مسموع، در وقت مرض عيادت او نكنى و چون از سفر آيد، به ديدن او نروى و چون او را مصيبتى روى دهد، به تعزيه او حاضر نشوى، و امثال اين هاو جميع اين‏ها، قطع رحم است و صله رحم ضد آنهاست».62
ترديدى نيست در اين كه تأمين آسايش روحى و جسمى با كنشهاى ياد شده از مصاديق صله رحم است و مورد تأييد متون دينى اين باب قرار مى‏گيرد. در قرآن به صورت مكرر از احسان به والدين و خويشاوندان (بقره 83 و 180 و 177 و 215 و نساء /36 و نحل /90) سخن رفته است كه اشاره به حمايتهاى مادّى دارد، ولى كاركردهايى كه در روايات براى صله رحم ذكر شده است، انجمن خويشاوندان را با مسؤوليت گسترده‏تر از اين‏ها روبه‏رو مى‏كند:
آبادانى خانه‏ها، طولانى شدن عمرها، نيكويى اخلاق كه در همين نوشته مورد مطالعه قرار گرفت و استوارى دين كه در روايت زير (از على‏عليه السلام) مطرح شده است، نمى‏تواند تنها با حمايت‏هاى معيشت‏گرايانه، عينيت پيدا كند!
«عباداللَّه افزعوا الى قوام دينكم باقامة الصلوة لوقتها و ايتاء الزكوة فى حينها و التضرّع و الخشوع و صلة الرحم».63
«بندگان خدا با ترس و نگرانى به وسيله اقامه نماز در وقت آن، اداى زكات به هنگام وجوب، تضرع و خشوع و صله رحم، به استحكام و استوارى دينتان روى آوريد.»
اين آثار و نتايج، نيازمند تعامل ويژه، در حوزه خويشاوندى مى‏باشد، تعاملى كه منتهى به رشد معنويت و انسانيت گردد.
در سه آيه‏اى كه گسستن از خويشاوندان به نكوهش گرفته شده است، از قطع صله رحم به عنوان مصداقى از فساد در زمين ياد مى‏شود64 كه مفهوم آن، تحقق صله رحم با اصلاح و نيكوسازى روابط خويشاوندى، خواهد بود. صلاح روابط، از اصلاح انسان جدا نمى‏باشد. پس اين خويشاوندان است كه زمينه دستيابى به اهداف فوق را فراهم مى‏سازد. على‏عليه السلام با اشاره به نقش خويشاوندان در هموار كردن راه رسيدن به تمامى اهداف بايسته مى‏فرمايد:
«اكرم عشيرتك فانّهم جناحك الّذى به تطير و اصلك الّذى اليه تصير و يدك التى بها تصول»65
«خويشاوندانت را گرامى بدار كه آنان چون بال تواند كه بدان پرواز مى‏كنى و ريشه تواند كه به آن بازمى‏گردى و دست تواند كه با آن پيكار مى‏كنى.»
تلقى اصلاح همخويشاوند، به عنوان مصداق صله رحم، بيشترين همخوانى را با آياتى دارد كه در آنها بخشودگى گناهان والدين و وارستگى دودمان، خواسته و آرمان جدى مؤمن، قلمداد شده است:
قرآن با عبارتهاى: «رَبَّنَا اغْفِرلِى وَ لِوالِدَىَّ» (ابراهيم /41 و نوح /28) و «قُلْ رَبِّ ارْحَمْهَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً» (اسراء /24) طلب بخشودگى والدين را به عنوان آرمان بايسته معرفى مى‏كند و در آيات زير دغدغه صالح و شايسته بودن دودمان را:
«وَ مِنْ ذُرِّيَتَنَا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ» (بقره /128)
«و از دودمان ما، امتى كه تسليم فرمانت باشند به وجود آور».
«قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِى» (بقره /124)
فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم! ابراهيم عرض كرد: از دودمانم نيز (امامانى قرار بده)».
«وَإِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» (آل عمران/ 36)
«و او فرزندانش را از شرّ شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مى‏دهم».
«قال رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً» (آل عمران /38)
«گفت: پروردگارا! از جانب خود، برايم دودمان وارسته، عطا فرما».
«رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى» (ابراهيم /40)
«پروردگارا! دودمانم را برپا دارنده نماز قرار بده».
«هَب لَنا مِنْ اَزْواجَنَا وَ ذَرِّيَّاتِنَا قَرَّهَ أَعْيُنٍ» (فرقان /74)
«پروردگارا از زنان و دودمان ما براى ما روشنايى چشم قرار ده.»
«وَ أَصْلِح لِى فِى ذُرِّيَّتى» (احقاف /15)
«برايم دودمانم را شايسته قرار بده».
طرح بايستگى وجود دغدغه وارستگى و رستگارى والدين و دودمان كه دو عنصر اصلى در حوزه خويشاوندى، مى‏باشد، نماد نگاه كلى است كه تلاش در جهت وارستگى تمام افراد همخويشاوند را الزامى مى‏نمايد و منبع قرآنى آن، اين آيه شريفه است كه مى‏گويد:
«يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً» (تحريم /6)
«اى اهل ايمان ]زمينه[ درامان ماندن خود و منسوبين‏تان را از خطر سقوط در آتش جهنّم، فراهم سازيد».

پي نوشت :

1 - صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، تهران، چاپخانه بانك ملى، 81/ 1319.
2 - هانرى مندراس و ژرژ گورويچ، مبانى جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اميركبير، 228/ 1369.
3 - مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانية، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 119/43.
4 - اعزازى، شهلا، جامعه‏شناسى خانواده، چاپ اول، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 10/ 1376.
5 - آنتونى گيدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چاپ چهاردهم، تهران، نشر نى، 426/ 1384.
6 - گرهارولنسكى و جين لنسكى، سير جوامع بشرى، ترجمه ناصر موفقيان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 467/1369. به نقل از: شرف‏الدين، حسين، تحليل اجتماعى صله رحم، چاپ اول، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 375/ 1378.
7 - حقوق زن در اسلام و اروپا، /155.
8 - جامعه‏شناسى خانواده، /27 و 28.
9 - همان، /96.
10 - همان، /111 - 105.
11 - ر.ك: سجادى، سيد ابراهيم، همگرايى و فروپاشى نهاد خانواده در نگاه قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، شماره37-38، مشهد، دفترتبليغات‏اسلامى، خراسان، 152-167/ 1383.
12 - ژانت هايد، روانشناسى زنان، ترجمه بهزاد رحمتى، چاپ اول، انتشارات لادن، 65/ 1377.
13 - سالوادور مينوچين، خانواده و خانواده درمانى، ترجمه باقر ثنائى، چاپ اول، تهران، انتشارات اميركبير، 79/ 1373.
14 - روحانى، شهريار، خانواده موعود ماركسيسم، چاپ اول، انتشارات قلم، 104/ 1364 و 115.
15 - همان، /99؛ رنه داويد، نظامهاى بزرگ حقوقى معاصر، ترجمه محمد آشورى و عزت‏اللَّه عراقى، چاپ اول، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 177/ 1364.
16 - مارتين سگالن، جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، ترجمه حميد الياسى، چاپ اول، تهران، نشر مركز، 54/ 1370.
17 - همان، /58.
18 - ر.ك: همگرايى و فروپاشى خانواده در قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، /148.
19 - جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، /108 - 109 و 122.
20 - همان، /88.
21 - دهخدا، على اكبر، لغت‏نامه، واژه‏هاى خويشاوند و رحم؛ و الخورى، سعيد، - اقرب الموارد، واژه اهل.
22 - الاصفهانى، الراغب، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، واژه اهل و رحم.
23 - الزمخشرى، محمود، الكشاف، چاپ اول، رياض، مكتبة العبيكان، 207/6 1418.
24 - آلوسى، محمود، روح المعانى، چاپ چهارم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 70/26 1405.
25 - ابن الاثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 191/5 1364.
26 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة الوفاء، 109/71 1403.
27 - جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، /53.
28 - النهاية فى غريب الحديث و الاثر، 191/5.
29 - العاملى، محمد، القواعد و الفوائد، قم، مكتبة المفيد، 53/2.
30 - جوادى آملى، تسنيم، چاپ اول، قم، مركز نشر اسراء، 559/2 1378.
31 - دستغيب، عبدالحسين، گناهان كبيره، چاپ هفتم، چاپ هما، 159/1 1360.
32 - روح المعانى، 70/26.
33 - حر عاملى، محمد، وسائل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربى، 53/14.
34 - الطبرسى، حسن، مكارم الاخلاق، چاپ ششم، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1392 ه ، /204.
35 - الطبرسى، فضل، مجمع البيان، بيروت، دار احياء التراث العربى، 410/3 1339.
36 - بحارالانوار، 110/71.
37 - آنتونى گيدنز، جامعه‏شناسى، /426.
38 - مجمع البيان، 544/2.
39 - السيوطى، جلال الدين، الدر المنثور، چاپ اول، بيروت، دارالفكر، 69/4 1403.
40 - ذكر بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در روايات سبب نزول آيه انذار بازگوكننده دو مطلب مختلف نيست؛ زيرا عبدالمطلب تك فرزند هاشم بود. بنابراين بنى هاشم مصداقى جز بنى عبدالمطلّب ندارد. رجوع شود به: ابن الاثير، الكامل فى التاريخ، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلمية، 549/1 1407.
41 - مجمع البيان، 206/4.
42 - لغت‏نامه دهخدا، جلد 8، واژه رحم.
43 - سالارى فر، محمد رضا، درآمدى بر نظام خانواده در اسلام، چاپ اول، قم، مركز نشر هاجر، 181/ 1385.
44 - الطوسى، محمد، المبسوط فى فقه الاماميه، المكتبة المرتضوية، 31/6 .
45 - ابن ادريس حلى، كتاب السرائر، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 332/3 1411.
46 - بحارالانوار، 197/71.
47 - همان، /92.
48 - همان، /94.
49 - همان.
50 - همان، /102.
51 - همان، /114.
52 - همان، 237/74.
53 - همان، 263/51.
54 - نهج‏البلاغه، خطبه 23.
55 - جامعه‏شناسى تاريخى خانواده، /109 - 110.
56 - جعفرى، محمد تقى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، چاپ اول،؛ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 86/5 1359.
57 - همان، /87.
58 - نيشابورى، الحاكم، المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، 89/1.
59 - الترمذى، محمد، الجامع الكبير، چاپ دوم، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 521/3 1998.
60 - ابن الخدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، چاپ هفتم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 242/1 1369.
61 - ر.ك: المراغى، احمد مصطفى، تفسير المراغى، چاپ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 45/10 - 12؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، چاپ نوزدهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 259/7 1376.
62 - نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، چاپ اول، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 530/ 1371.
63 - بحارالانوار، 294/74.
64 - تفسير الكشاف، 525/5.
65 - نهج‏البلاغه، نامه 31.

منبع:www. maarefquran.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image