روان شناسان امروزه از "كودك توانا" سخن مي گويند، چون آنها توانايي هاي بسياري را كه كودكان با آن به دنيا مي آيند، تشخيص داده اند. دانشمندان در دوره هاي مختلف جنبه هاي گوناگوني از شخصيت كودك را بررسي كرده اند. در سالهاي اخير،"مهارتهاي شناختي كودكان" موضوع تحقيقات زيادي بوده است. در نتيجه اكنون در مورد فهم و ادراك كودك در مقايسه با 24 سال پيش به اطلاعات بيشتري دست يافته ايم.
سال اول زندگي
"گزل" روان شناس مشهور معتقد است:يكي از تغييرات آشكار و قابل توجه در سال اول زندگي، رشد جسماني بچه هاست؛ زيرا در اين مدت قد حدود 50 درصد رشد كرده و وزن كودك دو برابر شده است. ضمن اينكه تناسب بدن هم تغيير مي كند. بسياري از تغييرات دوران كودكي دستكم تا اندازه اي ناشي از مراحل همگاني عوامل بيولوژيكي در دستگاه عصبي مركزي است كه در علم روان شناسي به آن "رسش" مي گويند. اين مسأله زمينه را براي ظاهر شدن عملكرد روان شناختي آماده مي كند گرچه اين امر به تنهايي نمي تواند باعث بروز خصوصيت روان شناختي شود، اما محدوده زودترين و نزديكترين زمان بروز آن را تعيين
مي كند.
رشد حركتي در دوران كودكي
بررسي هاي كيگان نشان مي دهد رشد حركتي در دوران كودكي مثال خوبي است از عملكردهايي كه به رسش بستگي دارند. بعد از شش ماهگي كودكان مي توانند بدون كمك ديگران بنشينند، سپس سينه خيز بروند و سرانجام راه بيفتند. هر چند كه اين توانايي ها به رسش بستگي دارند، ولي تمرين مهارتهاي حركتي نيز در آن مؤثر است. نكته قابل توجه اينكه زمان ظاهر شدن عملكردهاي حركتي كودك از قبيل راه رفتن، تقريباً ارتباطي با "هوش" و يا "رشد جسماني" بعدي او ندارد.
رابطه رشد شناختي و ادراك
همچنين او معتقد است، رشد شناختي در سال او ل زندگي در قلمروهاي گوناگوني بروز مي كند كه از ميان آنها چهار قلمرو اهميت خاص دارند. اولين آنها "ادراك" است. كودك در سال اول زندگي خود قادر است كه اشيا و كيفيت آنها مانند رنگ، استحكام، عمق و شكل را درك كند. البته آنها در اين دوره سني به حركات متضاد و تغيير در اندازه يا وضعيت فضايي اجسام نگاه مي كنند.
تشخيص محركهاي مشابه
طبق تحقيقات همين روان شناس دومين توانايي شناختي كودكان "تشخيص اطلاعات " است. كودكان مي توانند محركهايي را كه به هم شباهت دارند، ولي يكسان نيستند تشخيص دهند. به عنوان نمونه تصاوير تكراري از يك چهره كه از زواياي گوناگون ديده مي شود. روان شناسان دريافته اند كه كودكان تجربه هايشان را بازنمايي ذهني مي كنند. آنها به اين عمل "طرح واره" مي گويند. گرچه "طرح واره" عيناً همان شي نيست كه كودك با آن روبه رو مي شود، اما بسياري از خصوصيات آن را دارد. كودكان اين طرح واره ها را براي تشخيص شباهت يا همسان بودن اشياي جديد از شيء قبلي به كار مي برند.
توانايي رده بندي در كودكان
كيگان مي نويسد سومين توانايي شناختي، توانايي "رده بندي" است كه همان گروه بندي اشيا يا امور براساس مشخصه هاي مشترك مي باشد. به عنوان مثال، در سن يك سالگي كودكان احتمالاً اشيا را برحسب رنگ رده بندي مي كنند، يا انواع غذاها را با هم در يك گروه قرار مي دهند و آنها را از چيزهاي غير خوراكي جدا مي كنند. از سوي ديگر، كودكان به اموري كه تاكنون نديده اند يا تجربه نكرده اند بيشتر توجه نشان مي دهند. بنابر اعتقاد روان شناسان كودك، اين مسأله ناشي از "فرضيه ناهمگوني توجيهي" است.
افزايش حافظه
چهارمين توانايي شناختي كودك در سال اول زندگي "افزايش حافظه" است. كيگان و هامبورگ در همين زمينه معتقدند:كودكان خردسال مي توانند محركي را كه قبلاً ديده اند به ياد آورند، آنها بعد از شش ماهگي رفته رفته مي توانند اموري را كه مربوط به زمان حال نيست به خاطر آورند و اطلاعاتي درباره چيزهايي كه در گذشته تجربه كرده اند، در ذهنشان مرور كنند.
زمان شروع ترس در كودكان
تحقيقات فري برگ نشان مي دهد در شش ماهه دوم زندگي، در كودكان ترسهاي خاصي ايجاد مي شود. در اين دوره سني معمولاً بچه ها از غريبه ها مي ترسند. به همين دليل نيز هنگامي كه مادر يا مراقب آشنا از آنها جدا مي شود، دچار اضطراب و ناراحتي مي شوند.
جالب اينكه اين ترسها در كودكان با فرهنگهاي گوناگون، اطفال بينا يا نابينا و همچنين بچه هايي كه در مهدكودك بزرگ مي شوند همزمان است. بنابراين، به اين نتيجه مي رسيم كه ايجاد توانايي هاي شناختي در شروع ترسهاي گوناگون دخالت دارد.
دوران حسي،حركتي رشد
براساس نظريه رشد شناختي "پياژه" دو سال اول زندگي "دوران حسي،حركتي رشد" تلقي مي شود. در اين دوره سني كودك اغلب در پي كارهايي است كه او را با اجسام مرتبط كند، به عنوان مثال بازي با اسباب بازي هايش و يا پرتاب كردن و دستكاري اشياي مختلف.
مراحل رشد ذهني در دوران حسي،حركتي
پياژه معتقد بود كه رشد ذهني در دوران حسي،حركتي شش مرحله مربوط به هم را مي گذراند. در اين مراحل كودك بتدريج در رابطه با محيط پاسخهايي دريافت مي كند كه به سوي راههاي انعطاف پذير و متنوعي براي كنش متقابل با محيط پيش مي رود. يكي ديگر از توانايي هايي كه كودك در اين مرحله به آن دست پيدا مي كند فهميدن اين مسأله است كه اشيايي كه دور از چشم اويند نيز وجود خارجي دارند كه به اين مرحله "پايداري شي" مي گويند.
رشد كودكان محصول رسش و تجربه با محيط است
پياژه فرض را بر اين داشت كه رشد به طور كلي هم محصول رسش و هم تجربه با محيط است. ولي تأكيد او بر دومي بود. او رشد دوران كودكي را تدريجي و مداوم مي دانست و معتقد بود هر مرحله به مرحله ديگر افزوده مي شود. يكي از توانايي هاي عمده در اين دوران توانايي برنامه ريزي و عملي كردن آن در مدتي كوتاه است.
تأثير مادر در رشد اجتماعي كودك
سه نظريه عمده درباره رشد اجتماعي كودك بر رابطه بين كودك و مادر به عنوان عاملي بسيار مهم تأكيد مي كند. طبق نظريه روانكاوي، كشش كودكان براي دست يافتن به لذت حسي سبب مي شود تا انرژي عاطفي خود را صرف افرادي كنند كه از طريق رفع نيازهايي مانند رفع گرسنگي يا تشنگي در آنها مؤثرند. نظريه ديگري كه از نظريه روانكاوي نشأت گرفته است، بر پي ريزي حس اعتماد در دوران كودكي است دوراني كه مادر از كودك مراقبت دايمي مي كند و پيوند عاطفي بين آنها مستحكم مي شود. در نظريه كردارشناسي مطالعاتي در زمينه دلبستگي كودكان به مادرانشان انجام شده است. نظريه پردازان چنين مطرح كرده اند كه نوزاد انسان به طور ژنيتكي آماده است تا به افرادي كه از او مراقبت مي كنند دلبسته شود، و اين دلبستگي ها از لحاظ تكاملي داراي ارزش هستند، به دليل اينكه به كودك كمك مي كنند تا خود را با محيط سازش دهند. از اين رو اين دلبستگي ها سبب مي شود كه بزرگسالان از كودك مراقبت كنند و او را از خطر دور نگه دارند. براساس اين نظريه دلبستگي عامل بسيار مهمي در سلامت و رشد عاطفي و اجتماعي كودك دارد. بنابراين او به دليل دلبستگي به والدين خود، ارزشها و معيارهاي آنان را مي پذيرد.
منبع: روزنامه قدس