جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
نگاهي به «موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني»
-(6 Body) 
نگاهي به «موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني»
Visitor 344
Category: دنياي فن آوري

موسيقي و بايستگي و شايستگي‌ جان‌

نادرند انديشمنداني چون مرحوم علامه محمدتقي جعفري كه بصراحت خود را پيرو دين و مذهب بخصوصي معرفي كنند، اما پيوسته در عطش آموختن بسوزند، دينداري را بهانه‌اي براي سر باز زدن از جهد و تلاش عاشقانه در جهت شناخت و معرفت قرار ندهند، براي انديشه اصالت محض قائل شوند و براي مقوله سوال و پرسش تعريفي اينچنين ارائه كنند: «سوال، اشتياق به تحصيل معرفت درباره يك مجهول است.
معناي واقعي سوال اين است كه سوال‌كننده مي‌گويد من در حركت به سوي معرفت، با مجهول و تاريكي روبه‌رو شده‌ام و مشتاق حل آن مجهول و برطرف شدن تاريكي هستم لذا، عبور از پل‌ها و گردنه‌هاي متنوع ترديد و احتمال و ظن كه پديده سوال را ايجاب مي‌كند، جرياني كاملاً طبيعي است بلكه مي‌توان گفت در جريان طولاني معرفت، هر اندازه كه يقين‌هاي حاصل از آن پل‌ها و گردنه‌ها بيشتر عبور كنند، ناب‌تر و مستحكم‌تر خواهند بود. اين جريان، مقتضي رويارويي مستمر انسان‌ها با علامت سوال است.»
علامه جعفري در موضوعات متنوعي به تامل و ارائه نظريه‌ پرداختند و فلسفه را صرفا محدود به بحث درباره جوهر و عرض نساختند. موسيقي و فلسفه موسيقي از مباحثي است كه اين فيلسوف مسلمان معاصر مباحثي را بدان اختصاص دادند. نويسنده مقاله‌اي كه اكنون مي‌خوانيد باتوجه به كتاب «موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني» به تبين نظريات علامه پرداخته است.
كتاب «موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني»‌ تأليفي متفاوت در ميان آثار علامه جعفري است. بديهي است دين و مذهب، تخصص اصلي علامه جعفري است، اما بررسي ماهيت موسيقي در اين كتاب عمدتاً فقط از دو ديدگاه فلسفي و رواني صورت پذيرفته و نگارنده خود بر اين گزينش آگاهانه تصريح دارد.
ورود به مبحث در اين مقاله با 4‌‌مقدمه صورت مي‌گيرد. در مقدمه نخست، ايده فلسفي خاص علامه جعفري يعني حيات معقول مورد اشاره قرار گرفته و درباره روش تأليف متفاوت اين كتاب چنين توضيح داده شده است: «برخلاف رسم معمول در تأليفات تحقيقي كه مؤلفان به طرح قضايا و اظهارنظر و استدلال در اثبات و نفي‌هاي مطلوب در آن قضايا مي‌پردازند، اغلب مباحث مورد تحقيق در اين كتاب اگرچه به صورت قضاياي خبري و علمي‌مطرح مي‌شوند، ولي از مطالعه‌كنندگان و دانش‌پژوهان تقاضا مي‌شود آن مباحث را به عنوان سوالات روياروي خود قرار دهند، درباره آنها بينديشند و نتيجه‌گيري نمايند».
از همين‌جا مي‌توانيم مطمئن شويم كه با يك قضاوت قطعي و لازم‌الاجرا مواجه نيستيم، بلكه چنانچه ولقاريس گفته علامه جعفري قاضي نيست، معلم است. توجه به اين اشاره مهم اوليه براي مواجهه با مباحث اين كتاب ضروري است، چراكه با قرار گرفتن در سير مباحث مطرح شده پي مي‌بريم كه مؤلف نه تنها موسيقي را عاملي در جهت كمال نفس و لطافت روح نمي‌داند، بلكه معتقد است اشتغال به آن منافي حيات معقول انساني است.
مشخص است كه اين نظر مخالفان بسياري حتي در ميان فلاسفه و حكماي اسلامي‌ دارد، اما آنچه مهم است نخست، صداقت و شهامت نگارنده در بيان عقيده‌اش است و اين‌كه آنچه را حقيقت پنداشته به بهانه عدم پذيرش عمومي‌ كتمان نكرده است و ديگر اين‌كه چنانچه پيشتر اشاره شد مؤلف، نه همچون قاضي كه چون معلمي ‌خود تشنه و دوستدار شناخت حقيقت، به بحث و بررسي موضوع مي‌پردازد: «اميد آن‌كه اين طرز تحقيق (پرسش مدار) بر تلاش‌ها و دقت كاري‌هاي ما بيفزايد و نگذارد حيات پر معناي خود را دستخوش احساسات زودگذر كرده و با دلايل بي اساس درباره مدعاهايي از پيش پذيرفته شده آن را تفسير و توجيه نماييم.»
سأله موسيقي يك مسأله نظري و مورد اختلاف است كه هر عالم و صاحب معرفت و كمالي از آن استنباط مخصوص و معيني دارد. البته همان‌گونه كه در شناخت ديگر مسائل نظري و حتي بديهي، اخلاص و صفا [و دوري از هوي و هوس و خودكامگي[ شرط اساسي است، در حل مساله موسيقي نيز كه هم از نظر موضوعي و هم از نظر حكمي ‌و ارزشي يك امر نظري است، اساسي‌ترين شرط، به دست آوردن آگاهي‌ها و اطلاعات لازم همراه با اخلاص و صفاي قلبي مي‌باشد.
در مقدمه دوم، نگارنده روش تحقيقي كتاب را اين‌گونه توضيح مي‌دهد: «مباحث اين كتاب را مي‌توان به عنوان مقدمه‌اي براي بررسي‌ها و تحقيقات كامل‌تر در نظر گرفت، بخصوص از ديدگاه علم‌النفس به معناي آن كه از جهتي عميق‌تر و گسترده‌تر از اكثر روان‌شناسي‌هاي معاصر به مسائل رواني مي‌نگرد، زيرا بيشتر روان‌شناسي‌هاي دوران معاصر، عمدتاً روش تجزيه‌اي و تحليلي (آناليتيك) را پيش مي‌گيرند و روش تركيبي و كل‌نگري (سنتتيك) را مورد اهميت قرار نمي‌دهند، در صورتي كه علم‌النفس در شناخت مسائل رواني، هم از روش تجزيه‌اي و تحليلي و هم از روش تركيبي استفاده مي‌كند.»
فتني است روش تجزيه‌اي و تحليلي روان‌شناسي معاصر، امروزه از سوي روان‌شناسان پست‌مدرن مورد چالش قرار گرفته است. اگرچه آنها هم راه حل عملي بهتري نسبت به روش قبل ارائه نكرده‌اند و موضعشان فقط موضع انتقاد نظري است. شايد اين مشكل در نبود نگرشي جامع به مسائل مرتبط با روان انسان باشد و دنباله‌اي بر همان رويكرد تخصص مدار انسان مدرن.
امروزه ديگر ثابت شده است كه فلسفه و روان‌شناسي امتزاجي عميق با يكديگر دارند و بررسي موسيقي از اين هر دو نگاه در كتاب مورد بحث، نشان از هوشمندي نگارنده و آگاهي او از اين مهم دارد.
مقدمه سوم و چهارم اختصاص دارد به مباحثي در ارتباط با مشكلات موجود بر سر راه تعريف موسيقي و همچنين معرفي اجمالي انواع و اشكال موسيقي و معناي اصطلاحاتي همچون مقام، دستگاه، گوشه، سنفوني، موومان، سونات، سوئيت، اپرا، اپرت و فولكور.
در بخش‌هاي بعدي مقايسه‌هايي ميان موسيقي با گل، عموم مناظر طبيعي، شعر، نقاشي و خوشنويسي صورت مي‌گيرد تا روش شناختي اجمالي از ماهيت موسيقي به دست آيد.
عبارت كليدي كتاب كه به نوعي تمام مباحث، حول اين نظريه مي‌گردد اين پاراگراف نخست بخش چهارم است: «موسيقي آن تأثرات و عواطف را بر مي‌انگيزد كه مربوط به آن سطح نفس آدمي ‌است كه مجاور برون‌ذات است و اكثريت قريب به اتفاق اين پديده‌ها محصول محيط فرهنگ [به معناي عام آن] در اقوام و ملل دنياست و ذاتاً جنبه ماوراي طبيعي ندارد.»
مؤلف با اشاره به موافقت ابوحامد غزالي با سماع، در اينجا اين سخن او را در تأييد مدعاي خود شاهد مي‌آورد: «بدانيد كه دل‌ها و درون آدميان خزينه‌هاي اسرار و معادن جواهر است. جواهر اسرار در دل‌ها همان‌گونه پيچيده است كه آتش در ميان آهن و سنگ و آب در زير خاك و گل و هيچ راهي براي برانگيختن پنهاني‌هاي دل‌ها نيست مگر به وسيله سماع.
پس نغمه‌هاي موزون كه لذت‌آور است آنچه را كه در دل‌ها وجود دارد بيرون مي‌آورد و نيكي‌ها يا بدي‌هاي آنها را آشكار مي‌سازد. پس آشكار نمي‌شود از دل در موقع تحريك آن مگر آنچه را كه دل در خود دارد. چنان كه (از كوزه همان برون تراود كه در اوست) پس سماع محك راستين و معيار گويا براي دل است، در نتيجه خود سماع به قلب نمي‌رسد مگر آنچه در دل غلبه دارد، در آن تحريك شود.»
در ادامه، جنبه ماوراي طبيعي موسيقي توسط نگارنده اين‌گونه مورد سوال قرار مي‌گيرد:
«كساني كه مي‌خواهند براي نغمه‌هاي موسيقي جنبه ملكوتي و ماوراي طبيعي در نظر بگيريم، بايد اين مسأله را حل كنند كه با توجه به اين‌كه جنبه ملكوتي و ماوراي طبيعي در همه نفوس انساني يكي است، اين همه اختلاف در نغمه‌ها و نواهاي موسيقي اقوام و ملل دنيا چيست؟ اختلاف مزبور به حدي است كه گاهي بعضي موسيقي ‌هاي يك جامعه، براي ديگري نفرت‌انگيز و موجب ناراحتي اعصاب آنان مي‌گردد.
اين اختلاف در نغمه‌ها و نواها از بهترين دلايل اين مدعاست كه تأثرات و عواطف و هيجاناتي كه به وسيله موسيقي‌ها برانگيخته مي‌شود مربوط به آن سطح نفس آدمي‌ است كه مجاور برون‌ذات (طبيعت به معناي عام آن) است.»
اين نقل قول‌ها هم در ادامه به عنوان مؤيدات مستقيم نظر مؤلف مطرح مي‌شوند: ابوسليمان دارابي: «هر دل كه به آواز خوش از جاي در آيد، آن دل ضعيف بود، به مداواش حاجت بود تا قوي گردد... آواز خوش هيچ چيز در دل زيادت نكند، بلي اگر در دل چيزي بود آن را بجنباند».
علي هجويري غزنوي: «گروهي گفتند سماع آلت غيبت است، و دليل آوردند كه اندر مشاهدت، سماع محال باشد كه دوست اندر محل وصل دوست، اندر حال نظر بدو مستغني بود از سماع، از آنچه [زيرا] سماع خبر بود و خبر اندر محل عيان دوري و حجاب و مشغولي باشد». عبد الكريم قشيري به نقل از جنيد: «چون مريد را بيني كه سماع دوست دارد، بدان كه از بطالت بقيتي با وي مانده است.»
در پاسخ به سوال مفروض در خصوص موسيقي‌هاي روحاني هم چنين پاسخ داده شده است: «عمده جذابيت و لذت موسيقي و انبساط آوردن آن، معلول سلب هشياري به واقعيت‌هاي درون ذات و برون ذات و همچنين سلب اختيار به معناي سلطه و نظارت شخصيت به دو قطب مثبت و منفي كار يا هر موقعيتي است كه شخصيت آدمي‌ در آن قرار مي‌گيرد و بايد با روشنايي و احساس بايستگي يا شايستگي آن موقعيت را برگزار نمايد، در حالي كه موسيقي‌ها حتي روحاني‌ترين آنها با دو حقيقت مزبور (هشياري و اختيار) سازگار نيست و اين اصل را همه ما مي‌دانيم كه هيچ حركت ناهشيارانه و جبري نمي‌تواند تكاملي باشد، اگرچه با نظر به عوامل گوناگون داراي لذت و جذابيت بوده باشد».
مستملي بخاري به اين قضيه اعتراف نموده و گفته است: «گروهي از اين طايفه، سماع را بر آن وجه روا داشته‌اند كه بي‌اختيار باشد، اما چون اختيار پديد آيد، آن سماع را معلول (مضر) داشته‌اند [يا دانسته‌اند[.»
ه طور كلي چنانچه پيداست تعقل و خردورزي براي فهم و درك مسائل در نظر علامه محمدتقي جعفري ارزشي قطعي دارد و وي در جايي از اين كتاب هم تصريح كرده است كه دريافت‌هاي ذوقي را قابل اعتنا براي اثبات مدعاها نمي‌داند. از اين‌رو ترديدي نيست در اين‌كه استدلالات علامه در اين كتاب تنها براي آنهايي معتبر و پذيرفتني خواهد بود كه همچون او براي دريافت‌هاي ذوقي ارزش اثباتي قائل نباشند.
در بخش چهاردهم كتاب استناد به لذت بار و نشاط آور بودن موسيقي براي اثبات ضرورت آن در زندگي اين‌گونه رد مي‌شود: «اگر علت عظمت و شايستگي موسيقي را براي ارواح آدميان، لذت تلقي كنيم، قطعي است كه به جهت متهم ساختن انسان به حيوان لذت پرست (هدونيست) او را تا حد جانواران پست، پايين آورده‌ايم.»
اين مدعا در كتاب، آراسته شده به اين عبارت جاوداني ويكتور هوگو: «زندگي انساني بيش از آن كه به نان بسته باشد، به ايجاب بسته است. ديدن و نشان دادن كافي نيست، فلسفه بايد به منزله يك انرژي باشد. بايد عملش و اثرش به كار بهبود جان بشر آيد. سقراط بايد در آدم وارد شود و مارك اورل به وجود بياورد، به عبارت ديگر از مرد سعادت، مرد عقل حاصل دارد... تلذذ؟ چه هدف ناچيز و چه جاه‌طلبي بي مقداري است! تلذذ كار جانوران است.»
مؤلف، اين بخش از كتاب را اين‌گونه به پايان مي‌برد:«مطلبي كه بسيار اهميت دارد، اين است كه آيا موسيقي آن‌چنان كه براي ما در حال طبيعي خوشايند بوده و به احتمال بعضي صاحبنظران در حالات غيرطبيعي از نظر روانپزشكي به عنوان مسكن ضروري به نظر مي‌رسد، در واقع هم چنين است؟ يعني واقعاً موسيقي يكي از بايستگي‌ها يا شايستگي‌هاي جان ما انسان‌هاست؟»
سخن را با نقل اين جمله كنايه‌آميز و دوپهلوي شوپنهاور كه در مقدمه كتاب ذكر شده و به نظر، هم قابليت موافقت و هم مخالفت با نظريه مؤلف را دارد به پايان مي‌بريم: «موسيقي چيز خوبي است، ولي متأسفانه به آن اندازه كه بايد، ما را از واقعيت دور نمي‌سازد!»
منبع: جام جم
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image