زندگي درهرخانواده اي دربعضي مواقع ممکن است چالش انگيز باشد،اما درخانواده هايي که يکي يا هردو از والدين دچاربيماري هستند مشکلات وچالش هاي ويژه اي وجود دارد. کودکان درچنين خانواده هايي با بي ثباتي وپيش بيني ناپذيري مواجه هستند. اغلب درمورد نقشهاي خانوادگي سردرگمي وجود دارد وکودکان بخش زيادي از مسئوليت هاي والدين از قبيل مراقبت از خواهريا برادر کوچکتر وانجام تکاليف خانگي رابه عهده مي گيرند. آنها حتي ممکن است مسئوليت مراقبت وارضاي نيازهاي عاطفي وجسماني والدين شان رانيزبه عهده داشته باشند.
دراين شرايط کودکان اغلب ازمراقبت والدين وبرآوردن نيازهايشان محروم هستند.اغلب آنها از صحبت درمورد وضعيت شان با ديگران دچار شرم مي شوند ودرنهايت از بستگان ودوستاني که مي توانستند براي آنها حمايت کننده باشند، دوري مي جويند. اين بچه ها که از بيان نيازهايشان حتي به خودشان ناتوان هستند، بطورمکرراحساس انزوا وتنهايي مي کنند. فرزندان والدين بيمار ممکن است مشکلات اضافي نيز به مانند والدين شان داشته باشند. ازقبيل موارد زير:
مشکلات ارتباطي:
1. اشکال در آغاز ارتباط وتجربه احساس تنهايي
2. اشکال در اعتماد به خود وديگران
3. اشکال در متعادل کردن روابط صميمي ( وابستگي افراطي يا اجتناب افراطي)
4. اشکال درايجاد تعادل بين مراقبت از خود ومراقبت از ديگران
مشکلات عاطفي:
1. احساس گناه، رنجش
2. شرم وخجالت
3. افسردگي
4.ترس از به ارث بردن بيماري رواني والد
5. ترس از روشدن اسرار توسط دوستان
6.ناتواني درابراز سازنده خشم، انفجارخشم يا سرکوب خشم
7.سردرگمي در مورد هويت خويش
8.نگرش منفي به خود
9.ناتواني درمواجهه با زندگي مگر بصورت نامنظم وبحراني
10. مسئوليت افراطي يا بي مسئوليتي دربسياري از مسائل زندگي از قبيل تعهدات، هزينه، روابط وغيره.
11. افکار، نگرشها ورفتارهاي خود تخريب گر ازقبيل «من کسي نيستم ، من ارزشي ندارم، تلاش بي فايده است...»
12. نگرشهاي خود تخريب گرانه در مورد يکسان دانستن موفقيت با احساس ارزشمندي، از«من فقط زماني ارزشمندم که چيزي رابه بهترين وجه انجام داده باشم ودرمدرسه،شغل يا روابطم بهترين باشم.اما اگرشکست خوردم ارزشي نخواهم نداشت واين وحشتناک است.»
اگر شما بعضي از اين مشکلات راداريد، مطمئن باشيد که تنها نيستيد. بازشناسي اين امر که اين احساسات ورفتارهاي مشکل زا به شما در مقابله با سالهاي آسيب زاي کودکي کمک خواهند کرد، برايتان مفيد است. بازشناسي اين موضوع که آنها انتخابهاي زندگي شما به عنوان يک بزرگسال رامحدود کرده اند، نقطه شروعي براي کاوش شيوه هاي پاداش دهنده وکارکردي روابط است.
چطور مي توانيد به خودتان کمک کنيد:
1. اين موضوع که شما يک والد دچار بيماري رواني داريد را به رسميت بشناسيد واز تاثيرات آن برخودتان آگاه باشيد.
احساسهاي غير قابل قبول قبلي از قبيل خشم، شرم ، گناه وغيره را بشناسيد.
حالت سوگ ناشي ازعدم دريافت حمايت والدين را تجربه کنيد.
به خاطر داشته باشيد که شما مسئول ايجاد مشکلات والدتان ويا تثبيت وضعيت اونيستيد.
2-راههايي جديد براي مراقبت ازخود ايجاد کنيد.
نيازهاي قانوني خود را شناخته واز آنها محافظت کنيد.
فشارهاي زندگي خود را بشناسيد وراههاي اداره کردن آن راياد بگيريد.
افکار مثبت را جايگزين افکار منفي کنيد. از قبيل : من آدم ارزشمندي هستم واين حقيقت ربطي به موفقيت ها وناکامي هاي من ندارد. زندگي من بالا وپايين دارد اما ارزش من تغييرنمي کند.
3-شيوه هايي جديد براي ارتباط با ديگران ايجاد کنيد.
الگوهاي ارتباطي قديم وناسالم خانوادگي را بشناسيد وروشهايي جديد درارتباط باوالدين وسايراعضاي خانواده راتمرين کنيد.
در مورد بيماري والدين تان به خود آموزش دهيد:
اين موضوع در فهم اينکه والدينتان با چه مشکلاتي مواجه هستند وچه چيزي باعث آن مشکلات شده است، به شما کمک خواهد کرد. اين امر همچنين به شما در تسکين احساساتي از قبيل گناه ،رنجش ، شرم وخجالت کمک خواهد کرد.
بايک متخصص بهداشت رواني مشورت کنيد:
يک مشاور به شما کمک مي کند تا بفهميد که بيماري والدينتان چه تاثيري برزندگي شما دارد.همچنين مشاور به شما دريادگيري روشهاي سالم ارتباط با ديگران وبرآوردن نيازهايتان کمک مي کند.
منبع: گروه سبک زندگي سيمرغ