امروزه نقش مؤثر زنان در مقابله با تهاجم فرهنگي و پيشگيري از انحرافات اجتماعي بر کسي پوشيده نيست زيرا زنان در فرهنگسازي بيشترين نقش را دارند و همين نقش مؤثر و کليدي، موجب شد که نوک تيز حمله دشمن در جهاني شدن و استحاله فرهنگي متوجه زنان جامعه گردد. آنان به خوبي دريافتند که اگر موفق به تغيير فرهنگ زنان يک قوم گردند، ميتوانند تماميت فرهنگ آن جامعه را متأثر کرده و تغيير دهند. از اينرو دشمن تمامي تلاش خود را مصروف تغيير فرهنگ زنان جامعه ما نمود و بر همگان روشن است همان طور که زنان قادر به سازندگي فرهنگ خانواده و جامعه ميباشند به همان نسبت توان تخريب فرهنگ جامعه را دارند و طبيعي است که زنان جامعه از عمدهترين و تأثيرگذارترين عناصر مقابله با تهاجمات فرهنگي، ميباشند.
اما اينکه زنان جامعه تحت چه شرايطي در مقابل فرهنگ بيگانه آسيبپذير ميشوند و به بيان ديگر، ريشه اين همه ناکامي در عرصه فرهنگ و ذبح ارزشهاي ديني و اخلاقي در قشر زنان در جامعه ـ که متأسفانه ما شاهد و ناظر آن هستيم ـ در کجاست و در چه موقعيت و با ايجاد چه زمينههايي زنان بيشتر دچار آسيبهاي فرهنگي ميشوند و امکان رويارويي با تهاجمات فرهنگي را از دست ميدهند. اين مسأله از ضروريترين مباحثي است که بايد به آن پرداخت.
در اين مقاله سعي بر اين است که بيشتر به عواملي که موجب تضعيف نقش تربيتي زنان در مقابله با تهاجم فرهنگي ميشود، پرداخته شود. اما مهمتر از آن، آسيبشناسي اين مسأله است و اينکه چرا زنان ما عليرغم اينکه ميتوانند نقشآفريني مؤثري در فرهنگسازي و مقابله با جنگ فرهنگي داشته باشند، همان طور که در هشت سال دفاع مقدس اين مسأله به اثبات رسيد، متأسفانه، در اين مورد، يک نقش منفعل پيدا کردهاند و بيشتر تحت تأثير فرهنگ غرب قرار ميگيرند به جاي اينکه بتوانند نقش فعالي در مقابله با تهاجمات فرهنگي داشته باشند. به نظر ميرسد که مهمترين خدمت فرهنگي که در اين عرصه ميشود به جامعه ارائه داد آسيبشناسي مسائل زنان در مقابل تهاجمات فرهنگي است چرا که هر گونه برنامهريزي فرهنگي براي ارتقاء سطح علمي و فرهنگي و نهايتا افزايش سطح مقابله آنان با فرهنگ مهاجم، منوط به شناختن نقاط آسيبزاست.
ضرورت آسيبشناسي تربيتي زنان در مقابله با تهاجم فرهنگي
از آنجا که «ثمربخشي تلاش دستاندرکاران نظام تربيتي هر جامعه بر آسيبشناسي تربيتي، به مفهوم شناخت و تحليل موانع جريان تربيت و تبيين چگونگي برخورد مؤثر با اين عوامل، متوقف است»، بر اين اساس، همه تلاشهاي گسترده و متنوع در حوزه تربيتي زنان را بايستي تحت دو عنوان «ايجاد مقتضيات» و «رفع موانع» بررسي نمود. تربيت زنان در مفهوم خاص آن يعني «مجموعه تدابير و اقدامات سنجيده و منظم تربيتي به منظور پرورش و تقويت ايمان و ايجاد التزام نسبت به باورها، هنجارها، ارزشها، احکام و دستورات ديني» مستلزم شناخت موانع ميباشد و به بيان ديگر هر گونه برنامهريزي براي تربيت زنان نيازمند آسيبشناسي است و به لحاظ اهميت، اولويت و ضرورت غيرقابل انکار توجه به تربيت زنان در جامعه اسلامي، اين بحث از جايگاه ويژهاي برخوردار ميباشد.
در مقاله «آسيبشناسي مقابله زنان با تهاجم فرهنگي»، نويسنده در جستجوي يافتن اهم عوامل تأثيرگذار در فرهنگپذيري از غرب در جامعه زنان است، و به اموري چون پست انگاشتن نقشهاي زنانه، ناديده انگاشتن نهاد خانواده، بياعتنايي به ارزشهاي اخلاقي، خدا فراموشي، عدم کنترل و نظارت اجتماعي، عدم اشتغال مفيد و استفاده از فرصتها و همچنين عدم معرفت زنان نسبت به حقوق و جايگاه زن در اسلام به عنوان مهمترين عوامل زمينهساز تأثيرپذيري از فرهنگ غرب ميپردازد. اگر چه عوامل تأثيرگذار ديگري هم وجود دارد که مجال پرداختن به آنان در اين نوشتار نميباشد.
پست انگاشتن نقشهاي زنانه
يکي از مهمترين عوامل آسيبزاي زنان در تهاجمات فرهنگي که موجب ميشود زنان جامعه ما متأثر از فرهنگ غرب شوند و توان رويارويي و مقابله با آن را از دست دهند، مسأله پست انگاشتن نقشهاي زنانه است. نقشهاي حياتي همچون زايش که استمرار نسل بشريت بدان بسته است و تربيت فرزند که زن را در جايگاه انحصاري مربي بشريت مينشاند و تدبير منزل و گرم نگه داشتن کانون خانواده که سلول تشکيل دهنده جامعه است.
نگرش پستانگارانه به نقشهاي عظيم حياتي، علاوه بر اينکه زنان را از استمرار ايفاء اين نقشها همراه با عزت و رضايت بازميدارد، سبب ميشود نقش خود را در هدايت اعضاي خانواده و مقابله با تهاجمات فرهنگي بسيار کمرنگ بيانگارند و نهايتا به جاي فعال برخورد کردن دچار انفعال گردند و به جاي مقابله با ضد ارزشها خود رنگ و روي ارزشهاي غربي را بگيرند. مادري که براي نقش مادري خود در منزل ارزش و اهميت قائل نباشد و نداند که چقدر در سعادت يا شقاوت جامعه ميتواند مؤثر و مفيد باشد، طبيعي است که توان رويارويي با تهاجمات فرهنگي را در خود نميبيند.
متأسفانه يکي از تلاشهاي عمده استحاله گران فرهنگي براي کاستن نقش زنان در عرصههاي مختلف تأثيرگذاري، اين بود که نقش مادري را يک نقش غيرفعال و منفعل قلمداد نمايند. وقتي نظريهپرداز فمينيسم خانم «سيمون دوبوار» مطرح مينمايد که مادري يک نقش منفعل، در قبال نقش فعال آقايان ميباشد و از عمدهترين توصيههاي ايشان به زنان اين است که زير بار مسئوليت مادري نروند و دست و پاي خود را با مشکلات ناشي از اين مسأله نبندند. اين القاء و اين طرز تفکر، آرام آرام مسأله مادري و اهميت و تأثير آن را در جامعه در منظر زنان روبه افول ميگذارد و به جايي ميرسد که يک خانم خانهدار فقط صرف اينکه مشغله ديگري جز مادري و خانهداري ندارد، اين را براي خود يک ننگ و ضدارزش ميداند و دچار اضطرابات رواني و مشکلات عديدهاي ميگردد و کار خود را يک کار غيرمفيد تلقي ميکند و تمام تلاش او مصروف اين ميگردد که در هر صورت يک شغلي را براي خود دست و پا کند تا احساس کند که عضوي مفيد و مؤثر در جامعه ميباشد. حتي اگر اين شغل از نظر رتبه اجتماعي در پائينترين مرتبه باشد، او آن را مفيد ميداند ولي مسئوليت مادري و کار با ارزش خانهداري را يک کار غيرمفيد و غيرضروري ميبيند و به اين شکل نقشآفريني زنان در عرصه حيات بيارزش قلمداد ميشود، و اين خود از عمدهترين آسيبهاي فرهنگي در عرصه تهاجمات ميباشد.
از نظر روانشناسان وقتي فردي نقش خود را در جامعه يک نقش غيرمفيد و غيرارزشمند بداند، دچار نوعي احساس حقارت، خود کمبيني و از خود بيگانگي ميشود و درصدد جبران اين مسأله برميآيد و متأسفانه عمدتا براي جبران، سعي ميکند با پناه آوردن به فرهنگ بيگانه و تشبه به آنان و ايجاد مشغلههاي کاذب مثل رفتن به ويدئوکلوپها، سالنهاي بدنسازي و مسائلي از اين قبيل، جبران احساس حقارت و کهتري خود را نمايد.
و اين مسأله خود، برداشتن اولين گام براي اثرپذيري از فرهنگ غرب ميباشد و آرام آرام بدون اينکه خود متوجه شود در عرصه تأثيرپذيري از فرهنگ غرب قرار ميگيرد و آسيبپذير ميشود و بايد توجه داشت که دشمن هم بيشترين کمينگاههاي خود را در اين مراکز قرار داده است.
ناديده انگاشتن نهاد خانواده
ازدواج و تشکيل خانواده، مطمئنترين راه سلامت و امنيت جامعه است. هنگامي که مباني خانواده مستحکم باشد و جوانان به ازدواج و تشکيل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگرداني، طغيان، تجاوز جنسي و شيوع بيماريهاي خطرناک جنسي به طرز چشمگيري کاهش مييابد. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهاني و پژوهش کانونهاي اصلاح و تربيت ايران، بيشتر افرادي که به نوعي به انحراف کشيده ميشوند از فضاي گرم و عاطفي خانواده محروم بوده و آغوش پدر و مادر را تجربه نکردهاند (دکتر شکوه نوابينژاد ـ 79).
هر گونه تغيير مثبت يا منفي در خانواده، در جامعه بزرگ انسانها نيز تأثير مستقيم دارد. ثبات يا بيثباتي خانواده مستقيما بر جامعه تأثيرگذار است. در جوامعي که ارزشهاي خانواده متزلزل ميگردد بيشک ارزشهاي اخلاقي عمومي نيز سقوط خواهد کرد.
«ادل هارل» متخصص انستيتوي امور شهري در واشنگتن در اين رابطه خاطرنشان ميکند حدود 30% از پروندههاي قتل و تجاوز و دزدي و حملات خشونتآميز مربوط به کساني است که داراي خانوادههاي از هم گسيختهاند که با پدر و مادر زندگي نميکنند. به گفته «هارل»، نفوذ فرهنگ گانگستري در بين جوانان که محصول خانوادههاي از هم پاشيده است، از عوامل مهم افزايش جنايات در آمريکاست.
تحقيقات در مراکز کانون اصلاح و تربيت هم نمايانگر همين مسأله است. به هر حال، يکي از عوامل مهمي که توفيق مهاجمان را در تأثيرگذاري بالا ميبرد و زنان جامعه را آسيبپذير مينمايد، ايجاد تزلزل در کانونهاي خانواده است چرا که در صورت تزلزل در کانون خانواده به عنوان مهمترين نهاد اجتماعي، تحول کلي در نظام ارزشي و فرهنگي جامعه ايجاد ميشود. الان اين گونه القاء ميشود که رفتارهاي ناهنجار و ستمهاي روا شده بر زن به خاطر وجود نهاد خانواده و ازدواج قانوني و شرعي است و سعي بر اين است که قداست و سلامت اين نهاد ارزشمند شکسته شود و عرضه تئوريهاي ناهنجاري چون «ازدواج آزاد»، جداانگاري مناسبات جنسي از روابط خانگي و باروري و توليدمثل، خانوادههاي تک والديني، معاشقه آزاد و ... آفت ديگري است که پيآوردها و عوارض جبرانناپذير فراواني را براي جامعه بشري سبب شده است که مهمترين آنها ايجاد بحران روحي زنان بيعاقبت و عقبه، بيپناه و پشتيبان، غم زده و شکست خورده در حوزه عاطفي از عمدهترين معضلات اين مسأله است. وجود همين بحران براي برخورد منفعلانه زنان در قبال فرهنگ غرب کفايت مينمايد و همين مسأله موجب ميشود که دشمن بيشترين موفقيت را در تغيير فرهنگ زنان به دست آورد و در چنين فضايي امکان هر گونه مقابله و رودررويي با تهاجمات فرهنگي در زنان از بين ميرود.
به همين جهت است که غرب براي ايجاد همساني بين فرهنگ زنان جامعه ما با فرهنگ خودشان، در پي دگرگوني در ساختار خانواده و سوق دادن زنان به مشاغل عمومي و تضعيف نقش ويژه مادران در نهاد خانواده ميباشد. به عقيده خانم «سيمون دوبوار» نظريهپرداز فمينيسم آنچه زن را در قيد بندگي نگه ميدارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادري است! وي نظام خانواده را به عنوان رکني براي حيات اجتماعي و پرورش انسانهاي سالم به شدت مورد حمله قرار ميدهد و ازدواج را نوعي فحشاي عمومي و عامل بدبختي زنان ميداند!
فمينيستهاي راديکال هم، نسخه جدايي زنان از مردان را براي رهايي زن از زير سلطه مرد ميپيچند. و نظريه «زوج آزاد» را به عنوان مهمترين راهکار براي رهايي از بردگي ازدواج ميدانند. چرا که اين ازدواج نوعي همزيستي مشترک ميان زن و مرد است که بر مبناي آن، هيچ مسئوليت حقوقي بر عهده طرفين نميآيد، بلکه فقط پاسخي به نيازهاي جنسي، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفي آن است.
اما در اسلام، خانواده هسته اصلي جامعه است و محبوبترين بنا در نزد خداوند، بناي خانواده است و ازدواج يکي از مهمترين سنتهاي نبوي و جزء عوامل اصلي براي حفظ دين به حساب ميآيد که اعراض از آن، مسلمانان را از صف پويندگان راه رسالت خارج مينمايد.
آنچه که آسيبپذيري زن را در مقابل تهاجمات بيامان دشمن افزايش ميدهد، تزلزل خانواده و ناديده انگاشتن نقش اين نهاد مهم اجتماعي و مهمتر از آن کمرنگ کردن نقش محوري مادر در کانون خانواده است، زنان را با واژههاي بسيار دلپذير و غرورآفرين، از کانونهاي گرم خانواده به بهانههاي مختلف به بيرون از منازل ميکشانند و ضمن اينکه کانون خانواده را از حضور گرم و عاطفي مادران محروم ميکنند، آرام آرام فرهنگ خود را به آنها القاء مينمايند.
در آموزههاي ديني بيشترين تأکيد بر شوهرداري، خانهداري و تدبير منزل به عنوان عامل بسيار مؤثر و مفيد براي حفظ سلامت زن و اجتماع ميباشد.
و تأکيد شده بايد محيطي سالم و امن فراهم شود تا زنان بتوانند ضمن ارتقاي سطح علمي ـ فرهنگي خود و ايفاي نقش اجتماعي، به مسأله مادري و همسري که اصيلترين نقش زن است بهتر بپردازند و خانوادهها از وجود زنان سرشار از علم و حکمت و عاطفه و محبت محروم نباشند.
حضرت زهرا(س) در باره تقسيم کاري که توسط پيامبر اکرم(ص) صورت پذيرفت و کار بيرون را به حضرت علي(ع) و کار داخل منزل را به دخترش محول کرد، فرمود: فقط خدا ميداند که من چقدر از اين تقسيم کار خشنود گرديدم. بايد توجه داشت که حضرت زهرا(س) در عين حضور فعال و پرعاطفه خود در منزل از ايفاي مسئوليتهاي علمي ـ اجتماعي و سياسي خود غافل نبود و در هر زمان که ضرورت اقتضاء مينمود از منزل خود خارج شده و به انجام رسالتهاي ديگر خود که اقتضاي مسلمان بودن ايشان بود، ميپرداخت. و آن همه نقشآفريني حضرت در دفاع از اسلام و ولايت در طول زندگي کوتاه و پربار، خود دليلي است بر اين مطلب.
بياعتنايي به ارزشهاي اخلاقي
اهميت اخلاق و تزکيه نفس در سلامت انسانها و جوامع مختلف و نجات آنها از مشکلات و مفاسد اجتماعي و تهاجمات فرهنگي بر کسي پوشيده نيست.
در فرهنگي که بر اساس بينش اومانيستي و ليبراليستي، انسان را به آزادي بدون قيد و بند دعوت مينمايد و به او ميگويد هر چه ميخواهي بخور و هر چه ميخواهي بپوش و هر کاري را که تمايل داري انجام ده، بر اساس اين بينش ديگر معناي معقولي براي صحبت از حجاب و عفت و... نميماند، در چنين فرهنگي اصل بر برهنگي است و حجاب حالتي است که انسان در پذيرش يا رد آن آزاد است. با اين مبنا ديگر مسألهاي به نام اخلاق، نهاد خانواده و ارزشهاي ديگر قداستي نخواهد داشت. در چنين فضايي افراد در مقابل تهاجمات فرهنگي، آسيبپذير ميشوند و شديدا متأثر از فرهنگ بيگانه.
يکي از تلاشهاي عمده دشمن براي توفيق يافتن در تحقق اهداف شومش، مسأله ايجاد حالت بياعتنايي به ارزشهاي اخلاقي است. او ميکوشد تا با شکستن قداست و حرمت ارزشها در منظر فرد، او را نسبت به مسائل ارزشي، لاابالي و دچار اباحهگري نمايد و فرد وقتي دچار اباحه گري گرديد، ديگر امکان مقابله با تهاجمات بيامان فرهنگي را هم از دست ميدهد و دقيقا دشمن همين طرح شوم را در رابطه با زنان جامعه اسلامي ما به اجرا گذاشت. با نقشها و تاکتيکهاي بسيار کارشناسانه و دقيق، ابتدا هجمهاي ناجوانمردانه به نظام ارزشي زنان وارد نمود و با ايجاد شبهه و ترديد نسبت به مقدساتي مثل حجاب، عفت، حيا و... باور زنان را نسبت به اين ضرورتهاي ديني دچار تزلزل نمود و بعد هم مسأله ارزشي مهم حجاب را به عنوان يک عامل ضدارزش و وسيله دست و پا گير و عاملي براي به بندگي کشيدن زن مطرح نمود و سپس با رواج الگوهاي ساخته شده دست خود، زنان را به سوي بدحجابي و بيحجابي کشاند و متأسفانه در اين عرصه توانست توفيقات زيادي را هم به دست آورد. وقتي دژ مستحکم حياء و عفت در هم ريخته شد، متأسفانه ديگر هيچ گونه امکان مقابله با تهاجمات فرهنگي براي زنان وجود ندارد و آرام آرام آنان را به سوي هتک حرمت و ذبح تمامي ارزشهاي اخلاقي و انساني سوق ميدهند.
نگاهي دقيق به تلاش گسترده دشمن در سالهاي اخير به تخريب ارزشهاي ديني و اخلاقي در مراکز علمي ـ فرهنگي، مؤيد اين مطلب است. اگر هر روز ميبينيم که يکي از ارزشهاي ديني در بردهاي دانشجويي ناجوانمردانه مورد هجوم قرار ميگيرد و شبهات پي در پي به نظام فکري و اعتقادي دختران دانشجو وارد ميگردد، آيا انتظار ميرود در اين فضا دانشجوي تازهواردي که به دليل اشتغال به تحصيل در طول دوران دبيرستان، کمتر به فکر تقويت بنيانهاي فکري و عقيدتي خود بوده است و در اين زمينه دچار عوامزدگي ميباشد، هنگام مواجهه با اين محيط مسموم، بتواند مقاومت نمايد. طبيعي است که ما در دانشگاهها شاهد فروپاشي نظام اعتقادي دختران جوان باشيم و تعارضهاي شديدي که آنان دچار ميگردند و نهايتا رنگ باختن ارزشهاي ديني و اخلاقي آنها در چنين فضاي آلوده، امري اجتنابناپذير است و کساني که از نزديک با اين قشر سروکار دارند، دقيقا شاهد اين فاجعه بزرگ ميباشند.
به هر حال يکي از راهبردهاي مؤثر دشمن در نبرد فرهنگي، ايجاد روحيه بياعتنايي نسبت به ارزشهاي اخلاقي است. با رواج اين مسأله که ارزشها اموري اعتباري هستند و پايه و اساسي ندارند و تابع يک سلسله شرايط اجتماعي و فرهنگي خاص هستند و از هيچ گونه قداست و حرمتي برخوردار نميباشند، آرام آرام تأثير خود را بر فرهنگ ارزشي جوانان ما ميگذارند و زنان هم با تأثيرپذيري از فرهنگ بيگانه، دگرگون ميشوند. در اين صورت است که ديگر زنان ما حاضر نخواهند شد که براي حفظ ارزشهاي ديني و اخلاقي پايداري نمايند.
دشمن براي تخريب ارزشها با استفاده از تئوري محتاج نان کردن و سرگرم نمودن به لهويات، به گونهاي برنامهريزي نمود که با ايجاد نيازهاي کاذب اقتصادي و همچنين ايجاد سرگرميهاي پوچ، يک اقدام مؤثر جهت تغيير ارزشها در قشر زنان ايجاد نمود. به صورتي که برخي زنان جامعه ما به اين باور رسيدند که صرف وجود يک حقوق و اکتفاء به درآمد همسر، کفايت امور اقتصادي را نمينمايد پس بايد حتما به دنبال اشتغال بود و اين فکر به صورت جدي در جامعه زنان ايجاد شد و در واقع با توجه به نيازهاي کاذب اقتصادي که ايجاد شد، واقعا هم حقوق مردان پاسخگوي رفع نيازها نبود و از سوي ديگر با ايجاد اين تفکر که زنان نياز به تنوع، تفريح و ... دارند آنان را از منازل بيرون کشيدند. نتيجه اين اقدام، سست شدن بنيان خانواده و بازداشتن آنها از اصيلترين نقش آنها که همان نقش همسري و مادري است، گرديده و با يورش به نظام ارزشي زن، سعي کردند او را دچار تغيير در نظام ارزشي نمايند تا جايي که ديگر هيچ گونه اثري از پايبندي و احساس مسئوليت و ايثار و فداکاري که از ويژگيهاي زن ايراني و مسلمان در قبال خانواده بود، باقي نمانَد و چه بسا اگر به هوش نباشيم و اقدامات لازم را معمول نداريم، به آنجا برسند.
خدا فراموشي
«و لا تکونوا کالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئک هم الفاسقون (1)».
مطابق اين آيه فراموشي خودِ رحماني و ملکوتي، منجر به خدا فراموشي ميشود. علامه طباطبائي در اين رابطه ميگويد که:
اين آيه عکس نقيض حديث معروف نبوي است که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». يعني اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نميشناسد. پس اگر انسان در اثر ناداني، غفلت از حقيقت خويش و فراموشي خداي سبحان، به خودفراموشي برسد، در واقع از هسته مرکزي خويش که همان فطرت الهي، توحيدي و کمالطلب است فاصله ميگيرد که نتيجه آن مرگ ارزشهاي فطري و گرايشهاي عالي انسان است. اين حقيقت در احاديث نيز بسيار مورد توجه قرار گرفته است که از جمله آنها کلام نوراني امير بيان حضرت علي(ع) که ميفرمايد:
«من لم يعرف نفسه بعُد عن سبيل النجاة و خبط في الضلال و الجهالات؛(2)
کسي که خودش را نشناسد از راه نجات دور ميشود و در گمراهي و نادانيها غوطهور ميگردد.»
طبق حديث مذکور، ريشه انحرافات فردي و اجتماعي جهل به خود ميباشد که در اثر فراموشي خداست.
يکي از دلايل ايجاد اين همه بلاياي فرهنگي و اجتماعي در نظام اجتماعي، مسأله خدا فراموشي است. اگر آمار طلاق، دزدي و انحرافات اخلاقي و... را در بين زنان جامعه نسبت به گذشته بالا ميبينيم به جهت اين است که در پي تهاجمات فرهنگي دشمن، خدا فراموشي در بين افراد جامعه پديد آمده است.
عدم توجه به آخرت و ياد خداوند، مهمترين عامل براي ايجاد زمينه تاخت و تاز شيطان و شيطان نماهاست. همان طور که در آيه مبارکه قرآن آمده است: «و من يعش عن ذکر الرحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين ...(3)؛ هر کس از ياد خدا رخ بتابد شيطان را برميانگيزيم تا ياور و همنشين دائم وي باشد»، در اثر فراموشي خداست که گرفتاريها و ناهنجاريها در جامعه گسترش پيدا مينمايد. اگر يک نگاه جامعهشناسانه و دقيق به معضلات اجتماعي و انحرافات اخلاقي داشته باشيم بسياري از آنها ريشه در همين مسأله دارد. چرا که يکي از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و مفاسد، ذکر و ياد خداست. همان طور که در آيه مبارکه آمده است، اگر ياد خدا نباشد همنشين انسان شيطان ميشود و طبق آيات ديگر قرآن، کار شيطان: ايجاد گمراهي (60 / نساء)، غرور (120 / آل عمران)، عداوت و بغضاء (91 / مائده)، نزاع و درگيري (53 / اسراء)، امر به فحشاء و منکر (21 / نور)، زيبا جلوه دادن اعمال سوء (38 / عنکبوت)، جدال و درگيري (121 / انعام)، تبذير و اسراف (27 / اسراء)... ميباشد.
اگر در بين زن و شوهر عداوت و نزاع و درگيري و جدال وجود دارد و تحمل و مقاومت خانمها در قبال مشکلات و مسائل اجتنابناپذير زندگي دنيايي کاهش يافته است و يا فحشاء و منکر در جامعه رواج پيدا نموده و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پيدا نموده است و تبذير و اسراف به جاي صفت ارزشمند قناعت قرار گرفته و کمتر روحيه صبر و تحمل و ايثار و همدلي و همکاري در جامعه وجود دارد آيا چيزي جز فراموشي ياد خدا و نزديکي به شيطان است؟ و آيا اينها جز نتايج نزديکي دايم و همنشيني با شيطان است.
جامعه ما کم و بيش تبديل به جامعهاي شده است که در يک مقاطع خاصي رويکرد مقطعي نسبت به ياد و ذکر خدا دارد و افراد با حضور در محافل و مجالس مذهبي، اين نياز رواني خود را پاسخ ميدهند. ذکر و ياد خدا به صورت مقطعي به طور طبيعي نميتواند در بازدارندگي انسان از فحشاء و فساد و مسائل ضداخلاقي تأثيرگذار باشد و تنها زماني ياد و ذکر خداوند ميتواند ما را از فحشاء و زشتيها بازدارد که به صورت مستمر و دايم باشد و در حال حاضر جامعه ما فقط در اوقاتي خاص اکتفا به ذکر و ياد خدا مينمايد و در بقيه اوقات آن گونه زندگي ميکند که خود ميخواهد و ياد خداوند را به فراموشي ميسپارد؛ اين است که از آثار خوب اين مسأله هم بيبهره ميماند. البته دشمن با ايجاد اشتغالات فکري و ذهني کاذب و غيرواقعي سعي در فراموشيِ ياد خدا ميکند چرا که در اين صورت است که ميتواند نقشههاي شيطاني خود را به اجرا گذارد.
عدم کنترل و نظارت اجتماعي
يکي ديگر از عوامل تأثيرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله کنترل و نظارت اجتماعي است. اصل کنترل اجتماعي مفهومي مهم در جامعهشناسي است. امروزه دانشمندان غربي به ويژه انديشمندان اجتماعي، به طور جدي آن را مطرح و پيگيري ميکنند و در سه دهه اخير مسأله کنترل اجتماعي بسيار جدي در حوزه فکر و انديشه صاحب نظران تعقيب ميشود.
چنانکه «دورکيم» مينويسد:
«انسان هر چه بيشتر داشته باشد، بيشتر هم ميخواهد و برآورده شدن هر نيازي به جاي کاستن از آرزوهاي انسان، نيازهاي تازهاي را برميانگيزد. از اين سيريناپذيري طبيعي نوع بشر، چنين برميآيد که آرزوهاي انسان را تنها با نظارتهاي خارجي، يعني با نظارت اجتماعي ميتوان مهار کرد.(4)».
دورکيم در ضرورت کنترل تا آنجا پيش ميرود که يکي از عوامل ناهنجاري را عدم نظارت و کنترل اجتماعي ميداند. لوئيس کوزر به نقل از دورکيم مينويسد:
«هر گاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرايشهاي فردي، کارآيي خود را از دست بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به بيهنجاري دچار خواهد شد(5)».
در آموزههاي دين اسلام هم مسأله نظارت و کنترل اجتماعي به صورت خيلي جدي مطرح شده است. از رسول اکرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام صادق(ع) در اين خصوص روايات متعددي وارد شده است. از جمله اين روايت را امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل کرد که رسول خدا(ص) فرمود:
«هرگاه هنجارشکني، حريمشکني و معصيت خدا به صورت علني و آشکار صورت پذيرد، هر چند هنجارشکنان اندک و اکثريت مردم، افرادي قانونمند و هنجارمند باشند، ولي اين اکثريت نظارت و کنترل را رها کنند، عذاب خواهند شد.»
آن گاه امام صادق(ع) خود دليل عذاب اکثريت بيتوجه به نظارت اجتماعي را اين چنين بيان فرمود:
«و ذلک انه يذل بعلمه دين الله و يقتدي به اهل عدوة الله(6)». يعني خدا اکثريت هنجارمند، ولي بيتوجه به نظارت اجتماعي را به اين دليل عذاب ميکند که آنان با ترک نظارت و کنترل بر افراد هنجارشکن، به کجروان جامعه فرصتي ميدهند تا به صورت علني و آشکار، دين خدا و عقايد و باورهاي عمومي مسلمانان را به تدريج ضعيف و هنجارشکنان احساس پيروزي کنند و فرهنگ ديني به حاشيه برود و فرهنگ کجرو غالب گردد.
حضرت علي بن ابيطالب(ع) نيز در وصيت خويش به فرزندانش در خصوص بيتوجهي به نظارت و کنترل انحرافات يادآور ميشود که هرگاه نظارت بر رفتارها را رها کنيد، نتيجه آن تسلط انسانهاي هنجارشکن و کجرو و منحرف بر جامعه صالحان است. در آن صورت طلب خير و استمداد از خداي سبحان سودي ندارد و خدا پاسخ مثبت نخواهد داد. زيرا تسلط افراد کجرو و منحرف بر فرهنگ جامعه، نتيجه سستي و بيتوجهي شما به وظيفه اجتماعي خود، يعني نظارت و کنترل اجتماعي ميباشد(7).
در نامه 31 نهج البلاغه حضرت بخصوص ضرورت کنترل و نظارت همسران به عنوان مدير خانه بر خانمها را به فرزندشان امام حسن(ع) سفارش ميکند:
«زنان را در پرده حجاب نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند [از اختلاطهاي فسادآور مانع شويد]، زيرا که دقت در پوشش، عامل سلامت و استواري آنان است. بيرون رفتن [و تبرّج و خودنمايي آنان در اجتماع] زنان بدتر از آن نيست که افراد غيرصالح را در ميانشان آوري.»
همان طور که ملاحظه ميکنيد اين رهنمود امام ضرورت کنترل و نظارت بر خانواده را گوشزد ميکند. به هر حال بر صاحبان فکر و انديشه اين مسأله پوشيده نيست که هر جامعهاي براي آن که از سلامت لازم برخوردار باشد و بتواند فرهنگ اصيل خود را حفظ نمايد، بايد از نظارت و کنترل اجتماعي برخوردار باشد. و اگر مرزهاي کشور به سوي تمامي ابزارهاي حرمتشکن، باز باشد و مسئولان کشور هيچ گونه محدوديت و کنترل بر ورود فرهنگ بيگانه در کشور نداشته باشند، طبيعي است که نتيجه اين سهلانگاري غلط چيزي جز به نابودي کشاندن حيات فرهنگي آن جامعه از طريق دشمنان نخواهد بود.
عدم آشنايي با حقوق و جايگاه زنان در اسلام
به نظر نگارنده يکي از عواملي که توفيق مهاجمان را در عرصه تهاجمات فرهنگي افزايش داد، عوامزدگي زنان و دختران جوان در حوزه بينش و معرفت ديني بود. دشمن با سوء استفاده از اين نقطه ضعف بارز در بين زنان و دختران جوان، شروع به سمپاشي و ايجاد شبهات و ترديدهاي مکرر نسبت به جايگاه و حقوق زنان در اسلام کرد. آنان با
تمسک به برخي از روايات و آيات و با بهرهگيري از بعضي از متون ديني، هجومي گسترده بر نظام عقيدتي زنان بالاخص دختران دانشجو وارد کردند و متأسفانه دختران جوان جامعه ديني هم با توجه به اينکه از کمترين اطلاعات در زمينه مسائل زنان برخوردار بودند، شديدا تحت تأثير اين القائات سوء و به ظاهر مدافعانه و حقطلبانه قرار ميگرفتند و نگرش منفي نسبت به دين و اعتقادات در آنان ايجاد ميشد و اين مسأله زمينه گرايش به مظاهر غرب و غربزدگي و رويکرد آنان به سوي دگرانديشان را فراهم مينمود. متأسفانه اقدام لازم جهت آشنايي زنان با حقوق و جايگاه خود در اسلام صورت نگرفته است. مسألهاي که مکرر مقام معظم رهبري روي آن تأکيد ورزيد ولي اقدام جدي و مؤثري در اين راستا صورت نپذيرفت و کمتر زمينه براي ارتقاء سطح علمي و معرفتي زنان ايجاد شد. شايد گفته شود ايجاد اين همه فرصتهاي تحصيلي براي دختران و زنان، ايجاد دانشگاهها، حوزههاي علميه ويژه زنان، زمينهسازي جهت ارتقاء سطح علمي زنان بوده است؛ در حالي که بايد به اين مهم
اذعان داشت که آن چه در اين راستا صورت گرفت، هيچ کدام منجر به روشنگري و ارتقاء سطح علم و معرفت و بينش زنان نشد بلکه منجر به ارتقاء سطح مدرک آنان شد، ولي کمتر به تقويت بنيانهاي ديني و اعتقادي آنان پرداخته شد، از اينرو وقتي در معرض تهاجمات گسترده و سهمگين دشمن در حوزه مسائل زنان قرار ميگيرند، کمتر توان دفاع و ايستادگي از خود نشان ميدهند و غالبا دچار انفعال ميگردند. از اينرو بايد يک نهضت فراگير و مؤثر در راستاي ارتقاي بينش زنان نسبت به رسالتهاي آنان و جايگاه بلند و رفيعي که در آموزههاي ديني براي اين قشر قائل شده و حقوق زنان، صورت گيرد و به نظر ميرسد که هر چه سطح معرفت و شناخت زنان ارتقاء يابد، از ميزان آسيبپذيري آنان از فرهنگ بيگانه کاسته خواهد شد.
عدم اشتغال مفيد و عدم استفاده درست از فرصتها
يکي از عوامل آسيبزا و زمينهساز انحرافات اجتماعي ـ اخلاقي، وجود بيکاري و فرصتهايي است که افراد برنامهريزي منسجم و صحيح و اصولي براي آنها ندارند. چرا که فرصتهاي زياد بدون برنامه، عامل جذب شيطان و نقشههاي شيطاني است از اينرو پيامبر اکرم(ص) وقتي جواني را ديد که بيکار نشسته و از روي بيهودگي با چوب روي زمين خط ميکشد، طبق نقل فرمود: «اين حالتي است که خداوند از روي غضب و خشم به تو نگاه ميکند و بهترين فرصت است براي اينکه شيطان به سراغ تو بيايد.»
تحقيقات و تجربيات نشان ميدهد، بيشترين افرادي که در معرض انحراف اخلاقي قرار ميگيرند، کساني هستند که از اوقات بيکاري بيشتري برخوردارند. متأسفانه يکي از عمدهترين مشکلات زنان در جامعه ما، وجود اوقات بيکاري و بدون برنامه در زندگي آنان است؛ زيرا با ماشيني شدن زندگي، مسؤليتهاي خانهداري کاهش يافته است. يکي از عمدهترين رسالتهاي متوليان تعليم و تربيت، اين است که تدابيري جهت ايجاد اشتغالات و سرگرميهاي مفيد و مؤثر براي زنان را فراهم نمايند. لازم به ذکر است که منظور از اشتغال، الزاما ايجاد يک شغل رسمي و بيرون از منزل نيست، بلکه منظور ايجاد زمينههايي است براي اينکه زنان با استفاده از آنها، بتوانند فرصتهاي بيکاري و اوقات فراغت خود را به صورت مفيد پر کنند. همچنين ايجاد مراکز امن فرهنگي، با اهداف تربيتي صحيح ميتواند ضمن اين که موجب ارتقاء سطح علمي ـ فرهنگي زنان گردد، وسيلهاي براي پر کردن وقت خانمها و دختران جوان باشد و با ايجاد فرصتهاي شغلي که خانمها ضمن اين که در منزل هستند و به امور خانه و خانهداري ميپردازند، بتوانند بخشي از اوقات خود را به اين امور اختصاص دهند تا ضمن کمک اقتصادي به خانواده، بتوانند از اوقات بيکاري خود به خوبي بهره گيرند.
وجود اوقات بيکاري علاوه بر آن که ميتواند زمينهساز انحرافات باشد، از نظر روحي و رواني هم تأثير بسيار منفي روي زنان دارد و يکي از علل عمده وجود ناراحتيهاي اعصاب و افسردگي که به صورت فزاينده در خانمهاي خانهدار رو به افزايش است، همين مسأله ميباشد. البته توجه به اين نکته در اين بخش اهميت دارد که ضرورت ايجاد اشتغال نسبي، مفيد و مؤثر براي زنان، نبايد ما را دچار افراط و تفريط نمايد و با ايجاد اشتغالات زياد، موجب خستگي جسمي و روحي زنان گرديم و نشاط و سلامت آنان را براي سرپرستي معنوي خانواده کاهش دهيم و زمينه ايجاد مشکلات و مسائل عديده ديگري را فراهم نماييم. به هر حال، بايد توجه داشت که اشتغال زنان با گستره و رويهاي خلاف عرف و فرهنگ ملي و بيانطباق با مباني ديني و سيره پيشوايان ديني(ع)، معضلاتي را گريبانگير خانواده و جامعه ميکند. بايد به اين مهم توجه داشت که اسلام، بار تأمين هزينههاي زندگي را از دوش خانمها برداشته و مردان عهدهدار اين مسئوليت مهم ميباشند. لذا ضرورت ندارد که خانمها به صورت اجباري به دنبال کار بگردند و آن چه که به عنوان يک ضرورت مطرح ميشود ايجاد برنامهها و اشتغالاتي مفيد جهت استفاده بهينه از اوقات فراغت خانمها است که بايد به جد به آن پرداخت و براي آن برنامهريزي نمود.
جمع بندي و راهکارهاي پيشنهادي
در جمع بندي مجموعه مباحثي که به آن پرداخته شد ميتوان به چند نکته اساسي اشاره کرد:
دشمن با استفاده از نقطه ضعفهايي چون عدم شناخت زنان نسبت به حقوق و تکاليف و مسئوليتهاي خويش، ناديده انگاشتن نهاد خانواده و سست کردن پايه و بنيان آن، پست انگاشتن نقشهاي زنانه، و ايجاد روحيه بياعتنايي به ارزشهاي اخلاقي از يک سو، و با ارائه وعدههاي فريبنده از سوي ديگر، بهترين بهره را براي همسانسازي فرهنگي زنان ما با فرهنگ غرب برداشت؛ همان طور که حضرت علي(ع) در نهج البلاغه به زيبايي به آن اشاره ميفرمايد: فاسدان، تخم گناه افشاندند و با آب غرور و فريب آبياري کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختي نبود برداشتند!
همان طور که ملاحظه ميشود در جامعه ما، افراد فاسد و مهاجم، تخم گناه را در جامعه افشاندند و با وعده و وعيدهاي دروغين و دهان پرکن به ايجاد زمينه براي رشد گناه و شيوع آن پرداختند و نهايتا هم، ماحصلي جز تزلزل خانواده، افزايش آمار طلاق، بالا رفتن آمار جرم و جنايت و زياد شدن افراد لاابالي و هرزه و معتاد ... ارمغان ديگري براي جامعه ما نداشت.
براي تضعيف نقش مهاجمان در فرهنگسازي، ضرورت دارد که به مسائل ذيل توجه داشته باشيم:
ـ توجه به رهنمودهاي امام خميني و مقام معظم رهبري در مورد زنان به عنوان بهترين مفسران و تبيينکنندگان جايگاه زن در اسلام.
ـ اهتمام جدي مسئولان و متوليان امر به برنامهريزي اصولي براي جلب مشارکت زنان در عرصههاي سياسي ـ فرهنگي و ديني به گونهاي که موجبات تزلزل خانواده و فرهنگ را سبب نشود.
ـ زمينهسازي براي اصلاح نگرش فرهنگ عمومي نسبت به زنان و فضاسازي جهت پذيرش تحليل صحيح مباحث زنان.
ـ به طراحي برنامهاي که منجر به رشد و تعميق همه جانبه بينش زنان گردد، توجه شود بالاخص آشنايي زنان با حقوق و جايگاه زن در اسلام از ضروريات است.
ـ فراهم کردن زمينه براي خداباوري و ارتقاء روحيه آخرت گرايي هر چه بيشتر در زنان و دختران جهت حل معضلاتي چون افزايش سطح طلاق، تزلزل خانواده، زنان و فرزندان بدون سرپرست، اعتياد و فحشاء و ... که تأثيرپذيري در فرهنگ و همساني با فرهنگ غرب براي جامعه ديني ما به ارمغان آورده است و در نهايت دوري از هرگونه اعمال سليقه شخصي و دوري از افراط و تفريط در حوزه مسائل زنان، ميتواند در پيشگيري از تأثير پذيري زنان از فرهنگ غرب، مؤثر باشد.
مـنابع:
ـ شريف مرتضي ـ شرح الغرر و الدرر، ص426.
ـ کوزر لوئيس، زندگي و انديشه بزرگان جامعهشناسي، ترجمه محسن ثلاثي، انتشارات علمي، چاپ ششم، 1376.
ـ ميزان الحکمة، محمد محمدي ريشهري، مکتب الاعلام الاسلامي، 1376.
ـ نظارت و کنترل اجتماعي، حجةالاسلام و المسلمين حسن غفاريفر، کتاب زنان، شماره 17.
ـ الميزان، سيدمحمدحسين طباطبائي.
ـ اچ ترنر، جاناتان «مفاهيم کاربردي جامعهشناسي»، ترجمه محمد فولادي و عزيزالله بختياري، نشر مؤسسه امام خميني(ره)، 1378.
ـ تربيت اسلامي ويژه آسيبشناسي تربيت اسلامي، مرکز مطالعات و تربيت اسلامي با مشارکت ستاد اعتلاء و هماهنگي دروس ديني، قرآن و عربي وزارت آموزش و پرورش.
ـ کتاب نقد، فصلنامه انتقادي، فلسفي، فرهنگي، شماره 17، فمينيزم.
ـ مجموعه مقالات همانديشي، بررسي مسائل و مشکلات زنان اولويتها و رويکردهاـ 1379.
پينوشتها:
1ـ حشر، 19.
2ـ شرح غرر و الدرر، ص 426.
3ـ زخرف، 36.
4ـ کوزر لوئيس، ص 191.
5ـ همان ص 192 .
6ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 413.
7ـ ميزان الحکمة، ج 6، ص 262؛ حسن غفاري فرد ـ 81.
منبع:پيام زن