جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
جايگاه زن در ايران پيش از اسلام
-(0 Body) 
جايگاه زن در ايران پيش از اسلام
Visitor 389
Category: دنياي فن آوري
«يا اَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبَا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّه‏ِ اَتْقيكُمْ اِنَّ اللّه‏َ عَليمٌ خَبيرٌ؛
هان اى مردم! همانا ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و شما را به هيئت اقوام و قبايلى در آورديم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد. بى‏گمان گرامى‏ترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست كه خداوند داناى آگاه است.»(1)
آئين مقدس اسلام، به عنوان كامل‏ترين دين و جامع‏ترين شريعت، همواره بر اين نكته تأكيد مى‏كند كه جامعه انسانى از زن و مرد تركيب يافته است و زن و مرد از يك گوهر، خلق شده‏اند. بر اساس تعاليم عاليه اسلامى، هيچ يك از «مرد بودن» و «زن بودن» مايه شرافت، برترى و يا افتخار نيست. هيچ كس بر هيچ كس فضيلت و برترى ندارد جز به واسطه تقوا و پاكدامنى. سخن از مقام و مرتبه زن است در گذشته‏هاى بسيار دور. در هزاره‏هاى پيشين، زنِ ساكن نجد و فلات ايران، يا زنِ عصرِ ماقبل تاريخ، پيش از ورود آرياها، حتى در ده هزار سال پيش از ميلاد مسيح، با توانايى‏هايى كه در مسائل اقتصادى، خانوادگى، اجتماعى و دينى دارد، همواره با مردان و يكسان با آنان، از مواهب طبيعت خداداد بهره‏مند بوده است. او كشف‏كننده آتش است، نخست اوست كه با جستجو در دشت و كوه مى‏تواند ريشه‏هاى خوردنى گياهان و ميوه‏ها را پيدا كند، گياهان و دانه‏هاى آنها را شناسايى كند و از فصل
رويش و رشد گياهان مختلف آگاه شود. اين زن است كه در اطراف زمين‏هاى رسوبى خيمه‏هاى محل سكونت خود و افراد قبيله‏اش، نخستين تلاش‏ها و مساعى را در باب كشاورزى به عمل مى‏آورد. در دوره نئوليتيك يا نوسنگى، زن سازمان‏دهنده امور توليد و اداره‏كننده كارهاى قبيله و خانه است. او به مقام روحانيت مى‏رسد و واحد خانواده به او تعلق دارد. در جامعه مادرسالار ماقبل تاريخ نجد ايران، طايفه تا آنجا گسترش پيدا مى‏كند كه به دودمان مادر وابسته باشد.(2)
اين شوهر است كه وارد خانواده زن مى‏شود. زن در امر چاره‏انديشى براى رفع مشكلات، موجودى نيرومند بوده است. ساعات درازى را به انجام كارهاى دشوار مى‏پرداخته و حتى در راه حفظ جان فرزندان قبيله‏اش، تا سر حد مرگ با متجاوزين مى‏جنگيده و مقاومت مى‏كرده است. زن علاوه بر آوردن فرزند، توزيع‏كننده غذاى افراد قبيله و خانواده است. او نظم‏دهنده قبيله خود است و مى‏تواند داور و فرمانروا هم باشد.
در اوايل هزاره سوم پيش از ميلاد در نجد ايران زن مى‏تواند فرمانده جنگجويان قبيله‏اش باشد كه از آن جمله مى‏توانيم به طايفه گوتى در دره كوههاى كردستان اشاره كنيم. تا عصر پدرشاهى، زن عنصر برتر و سازنده تمدن و فرهنگ اجتماعى بشر است. انديشه و ابتكار زن بود كه در مواقع باران‏هاى سيل‏آسا و آفتاب سوزان، منزلگاه و سرپناه مى‏ساخت و مسئوليت نگهدارى نوزاد و كودك او را به انجام اين مهم وا مى‏داشت. افروخته نگه داشتن آتش اجاق، جمع‏آورى غذا و دباغى پوست جانوران، به عهده زن بوده است و برخى احتمال مى‏دهند كه سخن گفتن و ابداع واژگان براى انتقال مفاهيم مجرد، به وسيله زنان پايه‏گذارى شده است، چون زنان به سخن گفتن با كودكان و ايجاد ارتباط با افراد قبايل ديگر، نياز بيشترى داشتند. از همين روست كه در تمام فرهنگ‏ها و زبان‏ها، زبان گفتگو را زبان مادرى مى‏گويند. در آن هنگام كه مرد در قرن‏هاى متمادى به طور دائم، با روش‏هاى كهن و ابتدايى خود به شكار حيوانات اشتغال داشت، زن هنرهاى خانگى بسيارى را ايجاد كرد.
فنون ريسندگى، پارچه‏بافى، دوخت و دوز و سبدبافى را زن به وجود آورد. در اواخر هزاره چهارم قبل از ميلاد، زن فن سفالگرى و ساختن ظروف و كوزه‏ها را به ارمغان مى‏آورد. هر چند كه اطلاعات محققان در باره دين بوميان ساكن نجد ايران، پيش از آمدن آرياها، بسيار ناچيز است، با اين حال كشفيات باستان‏شناسى نشان مى‏دهد كه در ميان اين قبايل ماقبل تاريخ، تعداد زيادى از پيكرك‏هاى كوچك متعلق به الهه‏ها را يافته‏اند و همين كشفيات به باستان‏شناسان اجازه مى‏دهد كه بگويند انسان‏هاى ساكن نجد ايران در هزاره‏هاى نخستين پيش از ميلاد چه اعتقادات و باورهايى داشته‏اند.
زن بومى ساكن نجد ايران و عيلام بين‏النهرين، نه تنها در زمين، بلكه در آسمان هم قدرت داشته است. مجسمه الهه‏ها بر فراز بلندترين عبادتگاهها بوده است. بر خلاف برخى از مصريان باستان كه مى‏پنداشتند منشأ حيات، مذكر است بوميان فلات ايران، منبع زندگانى را مؤنث مى‏دانستند.(3)
در نجد ايران، قوام يك طايفه به زن بودن است و در نتيجه، انديشه، عاطفه، تدبير و فكر او براى اقتصاد و سياست بسيار تعيين‏كننده و حائز اهميت بوده است. بررسى حكاكى‏ها و حجارى صخره‏ها و نقاشى‏هاى روى ديوارها و پيكره‏هاى كشف‏شده از عصر پارينه سنگى، باستان‏شناسان را به اين نتيجه مى‏رساند كه نقش و اهميت زنان، محورى و مركزى بوده است و نقش مردان در آن دوران، حاشيه‏اى؛ و زمانى اين نتيجه گرفته شد كه ديرينه‏شناسان، سمبل‏هاى زنانه را در نقاط مركزى غارها و سمبل‏هاى مردانه را در نقاط پيرامونى غارها يافتند.
در بخش ديگرى از سرزمين ايران، در هزاره سوم پيش از ميلاد در منطقه عيلام بين‏النهرين، نيز نظام مادرسالارى حاكم بوده است. در اين منطقه نيز الهه‏ها در رأس خدايان عيلام پرستش مى‏شده‏اند. از جمله الهه شهر شوش، مركز عيلام و الهه‏اى ديگر در كوههاى شرقى انشان و الهه ديگرى كه پرستشگاه او در نزديكى بوشهر كنونى بوده است. به جز الهه‏ها، فرشتگان مؤنث ديگرى نيز در ايلام وجود داشته است از جمله الهه پيروزى. در ميان طبقه كاهنان كه نفوذ زيادى در دربار داشته‏اند، كاهنه‏هايى نيز بودند كه دختران معبد ناميده مى‏شدند. قوانين اجتماعى حاكم بر عيلام، در هزاره‏هاى دوم و سوم قبل از ميلاد نشان مى‏دهد كه زنان مى‏توانند به عنوان شاهد در دادگاه حضور يابند(4) و گاه آنها تنها وارث هستند و در اسناد واگذارى اموال علاوه بر مردان، نام زنان نيز به چشم مى‏خورد.

زن در اقوام هند و اروپايى(5) باستان

در عصر ماقبل تاريخ
زن در نزد اقوام هند و اروپايى باستان نيز موقعيت برترى دارد، به ويژه در زمان‏هايى كه
اقتصاد كشاورزى بر آن جوامع حاكم است. جوامع هند و اروپايى هم، مادرسالار هستند و معتقدند كه نسل از طريق مادر بقا مى‏يابد. در آسياى غربى به آثارى از جوامع مادرسالار برمى‏خوريم. علاوه بر نجد ايران، تا حدود سند و همچنين تا آسياى صغير و در بخش‏هايى از مصر، نظام مادرسالارى، نظام مشتركِ حاكم بين همه جوامع نامبرده است.
از مشخصات بارز فرهنگ هند و اروپاييان بسيار كهن در هزاره چهارم قبل از ميلاد مسيح كه در سرزمين گسترده‏اى كه بين رودخانه ينى‏سئى تا شمال غربى درياى سياه امتداد دارد، حتى نشان‏هايى از زن‏سالاربودن مى‏توان يافت. در گورهايى كه از آنها كشف شده، صورت زن‏ها به سمت مشرق و صورت مردها به سمت مغرب بوده است. واژه «زن» به معنى «زادن» و واژه مرد به معناى «مردن» بوده است.(6)
زن به عنوان عنصر زاينده، با طلوع خورشيد مناسبت پيدا مى‏كند و مرد به عنوان عنصرى كه نقش او در زادن نامعلوم است و با مرگ خود نابود مى‏شود، روى به سويى دارد كه خورشيد در آن غروب مى‏كند. پس در جوامع هند و اروپايى نيز در 4000 سال پيش از ميلاد مسيح، تبار از راه مادر حفظ مى‏شده است.

زوال عصر مادرشاهى

اما زمانى كه پرورش حيوانات اهلى، وسعت پيدا كرد و مرد، گاوآهن را در كشاورزى به كار برد، اين عمل باعث شد كه هدايتِ امر كشاورزى از زن به مرد به سهولت انجام گيرد و اداره كردن كشاورزى، به مرد منتقل شود، زيرا استعمال گاوآهن، نيازمند به كار گرفتن نيروى عضلانى بيشترى بوده است. از آن پس سواران جنگجوى هند و اروپايى باستان كه فرهنگ بيابانگردى و شبانى دارند و از راه شمشير زدن به عنوان مزدور براى اقوام برتر زندگى را مى‏گذرانند به لطف زور بازو، با زنان خود همچون برده‏داران رفتار مى‏كنند؛ حكومتى اقتدارگرايانه و همراه با تحكّم. در اين خانواده‏ها ديگر زنان هيچ گونه اختياراتى نسبت به شوهر خود ندارند. جامعه نوين مردسالار، مبتنى بر اقتصاد چوپانى و گله‏دارى و خصلت جنگ‏طلبى است. در اواسط هزاره دوم پيش از ميلاد، مبانى مردسالارى، بقاياى مادرسالارى را حتى در بين‏النهرين كنار مى‏زند و قدرت زنانه، هم در زمين و هم در آسمان كاهش پيدا مى‏كند. حضور بارزتر خدايان مذكر در انگاره‏هاى دينى اين هزاره در بين اقوام مختلف، آغاز جدى بود براى دوره مردسالارى و پدرشاهى. تقريبا در همين زمان بود كه قبايل مختلف هند و اروپايى باستان براى به دست آوردن زمين بيشتر براى چراگاه، روزگار را به قتل و غارت و دزدى مى‏گذرانيدند و زندگى اجتماعى اين اقوام سخت در معرض خطر قرار گرفته بود، تصميم به مهاجرت مى‏گيرند.
اين مهاجرت‏هاى عظيم و نفوذ آنها در مناطق كوچ، ناگهانى و يك باره نبود و بلكه تدريجى بوده و طى چندين قرن به طول انجاميده است. دين آرياهاى باستان، پرستش قواى طبيعت بوده است. از خدايان محبوب و مورد علاقه آرياها، پيش از آمدن اشو زرتشت، مهر (ميثره يا ميترا) بوده است. پرستش ميترا مورد علاقه شبانان و جنگاوران بود. او رب‏النوع جنگ و ضامن عهد و پيمان بين قبايل بود. اين قبايل پرستش مهر را با زندگى قبيله‏اى، گله‏دارى و چوپانى بيشتر سازگار مى‏دانستند و قربانى‏هاى خونينِ چهارپايان، به ويژه اسب و خوردن مايعات سكرآور و مدهوش‏كننده و انجام اعمال
جادوگرى در ميان كاهنان و مغان آريايى كه رؤساى روحانى اين قبايل بودند، بسيار رواج داشت. كاهنان و جادوگران مانع تحول زندگى آرياها به شرايط جديد بودند و به همين دليل هم اين قبايل بر اثر نداشتن زمين، دائما در حال نزاع بودند.(7)

اشو زرتشت

مقارن و يا همزمان با مهاجرت آرياها به سرزمين ايران اشو زرتشت، پيام‏آور پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك، اصلاح اجتماعى بنيادين را آغاز كرد (بين 1200 تا 600 سال پيش از ميلاد مسيح). به عقيده زرتشت، بالاتر از اهورا مزدا يا سرور دانا خدايى نيست و همه مظاهر طبيعت، تابع و فرمانبردار او هستند و در مرتبه‏اى پايين‏تر از او قرار دارند. زرتشت با اعمال جادويى و پرستش ديوان و قربانى‏هاى خونين مخالفت مى‏ورزيد. اينك شمار عظيمى از آرياهاى باستان اندك اندك، صحراگردى را ترك گفته بودند و سكوت اختيار كرده بودند و به كشاورزى و باغبانى و زراعت غلات و حبوبات و درختكارى در مناطق و محل‏هاى ثابت مى‏پرداختند. براى اين گروه اكثريت، رسوم سابق گذشته و آداب دين مغان، ديگر مناسب نبود و اوضاع اقتصادى آنها با كيش و آئين مغان مطابقتى نداشت. آنچه براى دوره صحرانشينى و چوپانى و بيابانگردى، امرى آسان و عملى مى‏نمود و ضرر و زيان اقتصادى چندانى به بار نمى‏آورد، در دوره جديد براى ساكنان قريه‏ها و شهرهاى آريايى گران تمام مى‏شد. با اين حال كاهنان بر رسوم ديرين خود پايدار بودند و به هيچ اصلاحى تن در نمى‏دادند و همچنان به ساحرى و جادوگرى اشتغال داشتند. صحراگردهاى تورانى آفت جان مردم كشاورز شدند. آنان پيش از يورش به دهقانان آريايى به نام ارواح شرّانگيز يا ديوان، قربانى‏ها نثار مى‏كردند. اشو زرتشت اعلام نمود كه ديوهاى معبود مغان و تورانيان، همگى زيانكارند و منشأ شر و بدى و فتنه و زشت‏كارى هستند و تورانيان، جانوران بى‏آزار را به بهانه قربانى در برابر معبد ديو هلاك مى‏كنند و به مزارع سرسبز و درختان حمله مى‏كنند و آنها را نابود مى‏سازند.(8)
بنا بر تعليمات زرتشت، پرداختن به كشاورزى و پاكيزه نگهداشتن آب و خاك و آباد كردن زمين در اين آئين، امرى بسيار پسنديده بود و اهورا مزدا به آن فرمان مى‏داد. اما تعاليم زرتشت و عقايد او با مخالفت مغان (كاهنان و جادوگران) روبه‏رو شد. زرتشت براى گسترش و تبليغ عقايد خود به نزد يكى از اميران محلى شرق به نام «كى گشتاسب» رفت و دعوت خود را به او عرضه كرد. نخست گشتاسب تحت تأثير بدگويى مغان، از پذيرش آئين او سر باز زد اما سرانجام با ديدن معجزه‏اى از او (شفابخشيدن اسب گشتاسب) خود و همسرش هوتوس و پسرش اسفنديار و ساير اعضاى خانواده و سپاهيان به او ايمان آوردند.(9)
در حدود هزار سال پيش از ميلاد مسيح كه شاخه ايرانى اقوام هند و اروپايى براى گريختن از سرما و يخبندان‏هاى طولانى دشت‏هاى اوراسى (جنوب روسيه) و يافتن مناطقِ حاصلخيزتر براى سكونت و مأوا، به نجد ايران سرازير و در آنجا مستقر مى‏شوند با فرهنگ و تمدن سكنه بومى نجد ايران و تمدن عيلام در دشت بين‏النهرين آشنا مى‏شوند. همان طور كه قبلاً اشاره شد، زندگى و اقتصاد اقوام اخيرالذكر نيز بر مبناى
كشاورزى بوده است. بر اثر همنشينى و مجاورت با ساكنان بومى فلات ايران، تجديد نظر و تعديل بيشترى در زندگى و باورهاى آرياها پس از مهاجرت به وجود آمد. چنانچه اعتقاد به فرشته مؤنث موكل بر آب‏ها (آناهيتا) در آئين زردشتى رواج مى‏يابد.

امشاسپندان و ايزد بانوان مؤنث در انگاره‏هاى زرتشتى

در آئين زرتشت كه نوعى اعتدال را در باورهاى قديم‏تر آرياها پيشنهاد مى‏كند، در كنار امشاسپندان (ناميرايان پاك) مذكر، امشاسپندان مؤنث را مى‏بينيم: امرداد گه فرشته مؤنث موكّل بر بى‏مرگى و پژمرده نشدن گياه است و خرداد، فرشته مؤنث موكل بر كلّيت و كمال و مظهر شادابى گياهان و نجات افراد بشر است و اسفند (سپندارمد) الهه زمين و مظهر تحمل و بردبارى است.(10)

زن در نامه مقدس اوستا

در آئين زردشت و در اوستا، نامه مقدس اشو زردشت، همه جا نام زن و مرد در يك رديف ذكر مى‏شود. هر آنچه در اوستا راجع به زن و مرد است، متضمن برابرى حقوق مى‏باشد و زنان و مردان پارسا با هم تقديس مى‏شوند. در بين همه باورها و اعتقادات دينى پيش از اسلام در ايران، به نظر مى‏رسد كيش زرتشتى بيش از آئين‏هاى ديگر معتقد به مساوات در خلقت زن و مرد بوده است. براى نمونه در فصل يازدهم بُندَهِشْنْ كه از آثار برجسته دينى در ادبيات زرتشتى است (به خط و زبان فارسى ميانه) آمده است:
«اهورا مزدا، روان را به كالبد نخستين زن و مرد، مشى و مشيانه بدميد و آنها جاندار شدند و به آنها گفت شما تخمه بشر هستيد، شما پدر و مادر جهانيد، به شما موهبت كامل‏انديشى بخشيده‏ام، پس نيك بگوييد، كار نيك كنيد و ديوان و خدايان دروغين را نستاييد.»(11)
و در بخش گاهان از يَسناى اوستا، زرتشت مى‏سرايد:
«اى مزدا اهورا! به درستى مى‏گويم، هر كس چه مرد، چه زن، در پرتو انديشه نيك، بورزد آنچه را كه تو بهترين كار شناخته‏اى، از پاداش فرشته موكل بر راستى و عدل و نيز از شهريارى مينوى (آن جهانى آسمانى) برخوردار خواهد شد.»(12)
و در ارداويراف‏نامه چنين مى‏خوانيم:
«پس ديدم روان مردى و زنى كه زبان‏شان را بريده بودند. پرسيدم اين تن‏ها چه گناهى كردند كه روان آنها چنين پاد افره گران را تحمل مى‏كند؟ سروش اهلا (پارسا) و ايزد آذر گفتند اين روان آن مرد و زن دِروُنَد (پليد) و بد كُنش است كه در ميان زندگان، سخن دروغ و ناراست، بسيار گفتند.»(13)
نمونه‏هايى كه ذكر شد، شواهدى بود بر تساوى مقام زن و مرد در انگاره‏هاى كيشِ زرتشتى.

مشاركت زن در امور اقتصادى در عصر هخامنشى

در لوحه‏هاى گنجينه هخامنشى كه به زبان فارسى باستان است (در تخت جمشيد)، سخن از تعيين دستمزد كسانى كه كار مى‏كنند، به ميان مى‏آيد: مزد يك پيشه‏ور مرد، يك كارگر زن و مزد يك كودك.
و اين نشان‏دهنده آن است كه زنان نيز مانند مردان در كارهاى اجتماعى و اقتصادى شركت دارند.(14)
بايد اذعان كنيم كه در سراسر تاريخ ايران پيش از اسلام، زن همواره به سايه تاريكِ تاريخ رانده شده است. در عهد هخامنشى و در عصر پارتيان اشكانى، گاه ما شاه‏دختى را مى‏بينيم كه لَختى سيماى مظلومانه خود را نشان مى‏دهد تنها براى اينكه «وجه‏المصالحه» دو دشمن قرار بگيرد و به ازدواجى اجبارى با دشمن تن در بدهد. در زمان پارتيان اشكانى مقام زن تنزل پيدا مى‏كند و زنان در قسمت اندورنىِ خانه‏هاى نجباى پارتى زندگى مى‏كنند كه با قسمت بيرونى تفاوت داشت. به طور كلى، مقام زن در نزد پارتيان، پست‏تر از مقام زن در نزد پارس‏ها و مادها مى‏باشد.(15)
در باره مقام زن در عهد ساسانيان، ما با نظرات متفاوتى مواجه مى‏شويم و اين تضاد از آنجا ناشى مى‏شود كه در گذر زمانه، به تدريج تحولات و تغييرات كلى و ريشه‏اى در تمام شؤون زندگى اجتماعى و خانوادگى و اقتصادى دوره ساسانى صورت مى‏گيرد. بارتلومه، شرق‏شناس آلمانى مى‏گويد: در عهد عتيق و قديمى‏تر ساسانى، زن شخصيت حقوقى ندارد و به هيچ وجه صاحب حق به شمار نمى‏رود و جزو اشياء به شمار مى‏آيد. به عنوان نمونه چيزى به نام «ازدواج استقراضى» وجود داشته است كه به موجب آن مرد مى‏توانست زن خود را حتى بدون رضايت زن، مجددا به مرد ديگرى شوهر بدهد.(16)
بنا بر قوانين عهد عتيق ساسانى، زن اشرافى و زن غير اشرافى از هر حيث تحت حكومت و قيمومت مرد است. تعاليم دختران، فقط به خانه‏دارى محدود مى‏شد. زن در عهد عتيق ساسانى، برده و تسليم «كَذَگ خُوَداى» يا رئيس خانوار است. او به هيچ وجه حق معامله يا داد و ستد تجارى و اقتصادى را ندارد. در سنت‏هاى عهد عتيق، داشتن پسر، وسيله سعادت دنيوى و اخروى را فراهم مى‏سازد، ولى داشتن دختر هيچ اهميت و فضيلتى ندارد. اگر كسى پسرى نداشت، براى او بسيار مشكل بود كه بتواند از پل چينوَت عبور كند پس بايد لااقل براى خود پسرخوانده‏اى انتخاب كند. در سنت عهد عتيق ساسانى، حتى تمام اعمال نيكوى زن به حساب شوهر نوشته مى‏شود. اما بعدها در عهد جديد ساسانى، زن داراى حقوق مسلّمى شد كه تا حدودى قوانين عهد عتيق را منسوخ و تعديل كرد. زن در عهد جديد ساسانى به موجب يك سند قانونى مى‏تواند در اموال مرد شريك باشد.(17)
ازدواج به وسيله يك واسطه، صورت مى‏گيرد، مهر تعيين مى‏گردد و آنگاه شوهر مبلغى را به زن مى‏پردازد. اگر بعدها معلوم مى‏شد كه زن عقيم است، شوهر مى‏توانست مجددا آن پول را از او بگيرد. زن مى‏توانست نسبت به طلاقى كه بدون رضايت او انجام شده، اعتراض داشته باشد، بدين صورت همه مالى را كه شوهر به او داده است، مى‏توانست براى خودش نگه دارد.(18)
1ـ ازدواج پادشازن: دوشيزه‏اى با رضايت پدر و مادر به خانه شوهر مى‏رفت. اين خانم در منزل شوهر از همه امتيازات برخوردار بود و فرزندانى كه مى‏آورد، در اين جهان و آن جهان از آنِ خودش بود و شوهرِ چنين زنى حق نداشت بدون رضايت او زن ديگرى اختيار كند مگر در مواردى كه بر طبق شريعت زردشتى مجاز شناخته مى‏شد. البته معلوم نيست كه هر مرد، چند پادشازن مى‏توانسته داشته باشد. ظاهرا تعدد زوجه‏هاى مرد به نسبت استطاعت او بود و مردان كم‏بضاعت، بيش از يك زن نداشته‏اند. مرد مى‏بايست مادام‏العمر، پادشازن (كَذَگْ بانوگ) را نان دهد و از او نگهدارى نمايد و نفقه زن، جزو ديون مرد بوده است.
2ـ ازدواجِ اِوَگْ‏زن: دخترى كه يگانه فرزند پدر و مادرش بود، وقتى شوهر مى‏كرد او را اِوَگْ‏زن مى‏ناميدند و نخستين پسر آن زن، به پدر و مادر آن زن تعلق مى‏گرفت و نام خانوادگى آن زن به اين فرزند پسر داده مى‏شد تا اجاق خانواده پدر دختر خاموش نشود.
3ـ ازدواج چَكَرْزن: اگر زن بيوه بعد از مرگ شوهرش، با مرد ديگرى ازدواج مى‏كرد، معتقد بود كه اين زن به چاكرى شوهر اول، به خانه شوهر دوم رفته است.
4ـ ازدواج خودسرزن: اگر دخترى، بدون اجازه پدر و مادر و يا قيّم، شوهر مى‏كرد، امتيازاتى را از دست مى‏داد و از پدر و مادر ارث نمى‏برد مگر اينكه پس از مدتى، رضايت بعدى پدر و مادر را جلب كند و آنگاه به مرتبه پادشازن برسد.
5ـ ازدواج سَتَرْزن: اگر مردى زن نگرفته يا بدون فرزند مى‏مرد، خويشان وى به دوشيزه‏اى جهيزيه مى‏دادند و او را قبل از شوهر دادن به نكاح مرد متوفى در مى‏آوردند و شرط اين نكاح چنين بود كه آن دوشيزه و شوهر آينده او دست‏كم يكى از فرزندان خود را به نام مرد متوفى كنند.(19)

پوشش در عهد ايران باستان

در فرهنگ واژه‏نامه فارسى ميانه (پهلوى) ص94 (از انتشارات دانشگاه تهران) به واژه «چِوَتور» (چادر) برمى‏خوريم به معنى لباس و پوشش كه از واژه‏هاى پهلوى است و نشان مى‏دهد كه چادر از ابتداى دوره ساسانيان و حتى قبل از آن دوره كاربرد داشته است زيرا براى آن واژه‏اى به وجود آمده است و آن را به كار مى‏برده‏اند.
از سروده‏هاى فردوسى در شاهنامه اين نتيجه به دست مى‏آيد كه از ابتداى تاريخ يعنى از دوران پادشاهى جمشيد و فريدون، زنان ايران «پوشيده روى» بوده‏اند چنان كه در گرفتار شدن دو خواهر جمشيد به دست ضحاك، مى‏گويد:
دو پاكيزه از خانه جَمِّشيد
برون آوريدند لرزان چو بيد
كه جمشيد را هر دو خواهر بُدَند
سرِ بانوان را چو افسر بدند
ز پوشيده‏رويان يكى شهرناز
دگر ماهرويى به نام اَرنواز
به ايوان ضحاك بردندشان
بدان اژدها فَش سپردندشان
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image