در تمام جوامع بشري، نيروي کار متشکل از نيروي کاري زنان و مردان است. اشتغال زنان خارج از محيط خانه، تبعات مثبت و منفي بسياري در پي دارد. معمولاً عوامل فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و رواني از جمله مواردي هستند که در اشتغال زنان و فرسايش
روحي و جسمي آنها دخالت دارند.
زنان نيمي از جمعيت جهان را تشکيل ميدهند و 32 کارها توسط آنان انجام ميشود، اما تنها101 درآمد جهاني به زنان تعلق دارد.
«به طور آماري، زنان بخش عمدهاي از جايگاه کاري را دارند. در آغاز قرن بيستم نزديک به 31 از زنان انگلستان در نيروي کار مشارکت داشتند و در دهه 1980 اين ميزان به 40% نيروي کار رسيد. البته در اروپا به عنوان يک کل، در سال 1983، 54% زنان در نيروي کار مشارکت داشتند.»(1)
با وجود چنين همياري از سوي زنان در عرصههاي اجتماعي، «هنوز در بعضي کشورها زنان حق مالکيت دارايي خود را ندارند؛ همچنين آنان حق گرفتن وام نيز ندارند و در واقع فاقد شخصيت حقوقي ميباشند.»(2)
با بررسي آمارها و تحقيقات، تعارض و تبعيضهايي در حقوق مادي زنان مشاهده ميشود که همه به نوعي آن را قبول دارند؛ اما تاکنون فرسايشهاي روحي و رواني زنان در عرصه اشتغال مورد ارزيابي دقيق روانشناسان و جامعهشناسان قرار نگرفته و از سوي ديگر راهکارهاي عملي نيز در اين زمينه براي مديران ارائه نشده است. در پايان اکثر کتابهاي جامعهشناسي اشتغال زنان، مباحث اشتغال با رويکردي جنسيتي مطرح ميشود و به پيشنهادات شعاري ختم ميگردد که به مذاق هيچ مديري خوش نميآيد.
در اينجا ميخواهيم با بيان 5 اصل مديريت، فرسايش روحي رواني زنان را در عرصههاي اشتغال و در لابهلاي اين اصول بررسي کنيم.
اصل اول: بسيج منابع انساني
کارمنديابي و استخدام، نخستين گام عرصه مديريت ميباشد. اکثر سازمانها و نهادها استانداردهايي را جهت گزينش نيرو دارند که به صورت آزمون است؛ اما عملکرد واقعي، نسبت به استخدام زنان به شکل
ديگري ـ که البته در چارچوب هيچ استانداردي نيست ـ اعمال ميشود که آن هم فقط پيشداوري است.
چنانچه «در يک بررسي تجربي که بر روي 1003 نفر از پرسنل 50 سازمان، مؤسسه و کارخانه در سطح شهر تهران انجام گرفت، مشخص شد نظر مديران ارشد اين مؤسسهها نسبت به توانايي زنان در احراز مشاغل مديريتي بسيار مثبت بوده، ولي هنگام انتخاب زنان و مردان در شرايط مساوي که متقاضي مشاغل مديريتي بودند، مردان را بر زنان ترجيح دادند.»(3)
در هر صورت، پيشداوريها هميشه موجودند و از طريق يادگيري به افراد القا ميشوند. مديران مرد با اين پيشداوريها، نيروهايي را از عرصه اشتغال حذف ميکنند. اين نيروها با صرف منابع و سرمايههاي اجتماع، تحصيل کردهاند و بايد از نيروي کار آنها بهره جست تا سرمايه از دسترفته به چرخه اقتصاد بازگردد.
مديريت منابع انساني
پس از استخدام، زنان در ساز و کارهاي
اداري دچار فرسايش روحي ديگري ميگردند که معمولاً دليل آن عدم مديريت ميباشد. مديريت منابع انساني بر دو محور پايدار است:
الف) درک مدير از رفتار گذشته کارمند و علل بروز آن رفتار خاص.
گاه نگرشها و پيشداوريها منجر به تصوري غير واقعي ميگردد، در نتيجه مدير از درک رفتار گذشته کارمند زن خود باز ميماند.
ب) پيشبيني رفتار يا عوامل مؤثر در شکلگيري رفتار آينده.
عدم درک واقعي از رفتار گذشته، روي آوردن به احتمالات غير واقعي و تصورات ذهني به پايهگذاري پيشبينيهايي ميانجامد که غير واقعي بوده و مدير را دچار اشتباه ميکند. اقداماتي که بر اساس پيشداوري از مدير سر ميزند منجر به ارتباط گسسته کارمند با مدير شده و فشارها و فرسايشهاي رواني را بر کارمندان زن وارد ميآورد.
اصل دوم: هدايت و سرپرستي
هدايت و سرپرستي پس از شناخت کارکنان به عملکرد آنها و آنچه در آينده امکان وقوعش هست، ارتباط دارد. شناسايي
انگيزههاي فردي و انگيزشهاي زنان از بروز پيشداوريها تا حدود زيادي جلوگيري مينمايد.
انگيزش
انگيزه، حالت دروني است که انسان را به انجام فعاليت خاصي ترغيب ميکند. رويکرد زنان براي احراز مشاغل به عنوان يک فعاليت بر اساس چه انگيزههايي ميباشد؟ همچنين، پس از شاغل شدن، چه انگيزههايي زنان را در انجام فعاليتهاي سازماني ترغيب مينمايد؟
عوامل ايجادکننده انگيزه
در باره اينکه انگيزه چگونه ايجاد ميشود، سه نظريه وجود دارد:
نظريه اول: سلسله مراتب نيازها
سلسله مراتب نيازها بدين ترتيب ميباشند: نيازهاي جسماني (غذا، پوشاک، مسکن، ...)، نيازهاي ايمني (نياز به ثبات و رهايي از ترس و نگراني)، نياز به احترام (حرمت، مقام، موقعيت)، نياز به
خودشکوفايي، نياز به دانستن و فهميدن و نيازهاي زيباييشناختي.
به طور کلي، براي اشتغال زنان با توجه به نظريه فوق، امکان دخالت چندين نياز به صورت ترکيبي وجود دارد. زنان ضمن داشتن انگيزههاي اقتصادي و ايمني ميتوانند به نيازهاي احترام و خودشکوفايي توجه داشته باشند. در اين مسير بر اساس نياز خودشکوفايي، استعدادهاي فردي ظهور پيدا کرده و نيازهاي بعدي هم ارضا ميشوند.
«در تحقيقي که بر روي انگيزه زنان در شغل، بر اساس نظريه «مازلو» در شهر اصفهان انجام گرديد، نيازهاي نامبرده از نظر «مازلو» به ترتيب اهميت و اولويت بدين ترتيب ميباشند:
نيازهاي فيزيولوژيک: نمره رضايت 61؛ نياز به ايمني: نمره رضايت 5/71؛ نيازهاي اجتماعي: نمره رضايت 77؛ نياز به احترام: نمره رضايت 5/77؛ نياز به خودشکوفايي: نمره رضايت 5/70.»(4)
چنانچه ملاحظه ميشود، نياز به احترام، بالاترين نمره را دارا است و پس از آن، نيازهاي اجتماعي قرار دارد. مديراني که اين نکته را ميشناسند و عمل ميکنند، از احترام متقابل، اعتماد و تلاش چند برابر زنان سود ميبرند.
به نظر ميرسد انگيزه زنان بين دو بخش انگيزههاي مادي و غير مادي بر حسب اهداف جامعه و موقعيت اجتماعي و اقتصادي زن تعيين ميگردد. هر قدر اهداف جامعه متعالي و نظام ارزشي حاکم بر جامعه والاتر باشد، انگيزههاي غير مادي قويتر بوده و بر انگيزههاي مادي غلبه ميکنند.
مديران زيرک در جوامعي که فرهنگ اجتماع بر ارزشهايي استوار است با آگاهي از مباني فرهنگي جامعه، با روشهاي زيرکانه، انگيزههاي غير مادي را در قالبهاي مذهبي به کارکنان زنِ خود القا نموده و هدايت بهتر و کنترل مناسبي بر سيستم داشته و در ساز و کارهاي اداري از نيروي زنان سود فراوان ميبرند.
نظريه دوم: عوامل بهداشت رواني و انگيزانندهها
آدمي با عوامل مؤثر بر رضايت شغلي خويش، برخوردي دوگانه دارد. گاهي در اثر نبود برخي از عوامل، احساس عدم رضايت ميکند و در صورت فراهمآمدن عوامل و شرايط مذکور احساس عدم رضايت وي کاهش مييابد؛ به طوري که به تدريج، به بيتفاوتي وي نسبت به موضوع مورد نظر ميانجامد. اين مجموع عوامل را «حافظ وضع موجود» يا «نگهدارنده» يا «تأمينکننده بهداشت رواني» مينامند.
رضايت شغلي، ارتباط دوطرفه با عوامل دروني شغل دارد. مديراني که در خصوص زنان نيز اين مهم را اجرا نمايند، تا حدودي حق آنان را رعايت نموده و زنان، کمتر شاهد تبعيض بوده و آسايش و رضايت شغلي، جاي فرسايشها و رنجشهاي رواني را ميگيرد.
عوامل دروني شغل شامل اين موارد ميباشند: مسئوليت بيشتر، پيشرفت در کار، کسب موفقيت، شناسايي و تحسين به خاطر حُسن انجام کار.
توجه مديران به تفاوت نوع رضايت شغلي بين گروه مردان و گروه زنان نيز اهميت ويژه دارد.
«کليفورد جانسن، طي يک دوره 30 ساله مطالعاتي را انجام داده و از نظر اولويت و اهميت در گروه مردان و زنان، رضايت شغلي را بررسي نموده است:
در گروه مردان به ترتيب اولويت: امنيت، پيشرفت، نوع کار، همکاران صميمي، سرپرست خوب، مزايا، ساعات و شرايط کاري، عوامل مؤثر در رضايت شغلي شناخته شد.
در گروه زنان به ترتيب اولويت: نوع کار، امنيت، همکاران صميمي، پيشرفت، نظارت، پرداخت، شرايط کاري، ساعات کار و مزايا، عوامل مؤثر در رضايت شغلي شناخته شد.»(5)
چنانچه ملاحظه ميشود، براي زنان، نوع کار مهمترين عامل تلقي ميشود. ميتوان با توجه به اين مطلب نسبت به سياستگذاريهاي کلان اقتصادي و اشتغالزايي براي زنان تصميمات مناسبي گرفت.
همچنين طبق بررسي ديگري با توجه به نوع کار و درجهبندي رضايت شغلي در مقاطع مختلف، نتايج دقيقتري به دست آمد که به شرح زير ميباشد:
«مشاغل مديريت و سرپرستي: ميزان رضايت 79؛ آموزش و فرهنگي: ميزان رضايت 74؛ بهداشت و درماني: ميزان رضايت 5/55؛ علمي، تخصصي، فني و مهندسي: ميزان رضايت 66؛ امور اداري و دفتري: 5/72؛ بازرگاني و فروشندگي: 5/72 و کارگران مشاغل توليدي: 68.»(6)
نظريه سوم: نظريه y و x
ابتدا ارکان اين نظريه را بيان ميکنيم. نگرش مدير نسبت به کارکنان، به دو شکل y يا x ميباشد.
نگرش مدير بر اساس x:
1ـ بيشتر انسانها ذاتا تنبل هستند.
2ـ بيشتر انسانها ذاتا از قبول مسئوليت گريزانند و ترجيح ميدهند تحت هدايت ديگري باشند.
3ـ براي انگيزشهاي انساني بايد از مشوقهاي مادي و اقتصادي و ايجاد امنيت استفاده کرد.
4ـ قابليت خلاقيت و نوآوري براي مسائل فقط در تعداد محدودي از افراد يافت ميشود که به مشاغل مديريت و رهبري ميپردازند.
5ـ بيشتر مردم بايد تحت کنترل دقيق قرار گيرند.
نگرش مدير بر اساس y:
1ـ کار به طور طبيعي مانند بازي است.
2ـ معمولاً افراد مسئوليتپذيرند.
3ـ علاقه مندي باعث انگيزش است و شيوه خودکنترلي دروني است.
4ـ قابليت خلاقيت بين همه انسانها تقسيم شده است.
5ـ کنترل را ميتوان به خود افراد واگذار کرد.
همان طور که گذشت، پيشداوريها از طريق القا در نهاد افراد جاي ميگيرد. راههاي القا، تبليغات مداوم، الگوهاي مشخص و فشارهاي اجتماعي، ميباشد.
پيشداوري (Prejudice) حکم مقدم بر تجربه است. يعني، عکسالعمل يا واکنشي است که شخص نسبت به کسي يا چيزي پيش از هر گونه تجربه واقعي دارد.
چنانچه گذشت، استخدام زنان، هميشه با پيشداوري مردان روبهروست. همين امر موجب ميشود زنان از نظر روان، دچار فرسايش شوند. در ساز و کارهاي اداري پيشداوريها بر اساس نظريه x، همان اسطوره تبعيض جنسي است که به طور طبيعي در جوامع وجود داشته و مردان با اين تعصب و پيشداوريها خو گرفتهاند.
مديراني که با نظريه سلسله مراتب نيازها و نظريه بهداشت رواني و انگيزانندهها آشنايي دارند، درکي واقعي از رفتار گذشته کارکنان خود پيدا مينمايند. همچنين اگر پيشبيني خود را بر اساس نظريه yقرار دهند در واقع به کارکنان خود فرصتهاي بروز خلاقيت دادهاند.
اما اينکه مديران در سطح کلان و خرد بر اساس کدام نظريهها عمل ميکنند، با شناسايي فرهنگ جوامع و بسترهاي پيشداوريها بيشتر مشخص ميگردد.
در جامعهاي که امير مؤمنان علي(ع) مدير و حاکم آن است، انتخاب کارگزاران بر اساس سوابق و ملاکهاي گزينش به شکل آئيننامه براي افراد مشخص ميگردد، چنانچه در نامه حضرت به مالک اشتر، استانداردهاي گزينش فرماندهان سپاه، قضات، کارگزاران دولتي، منشييان و نويسندگان و حتي نحوه آزمودن هر يک مشخص گرديده است.
تعيين استانداردهاي گزينش افراد، و مشخصکردن نحوه آزمودن آنان، از بروز پيشداوريها جلوگيري نموده و بهانهاي براي فرماندار باقي نگذارده است.
در ابتداي نامههاي حضرت به فرمانداران و مأموران ماليات؛ هشدارهاي امير مؤمنان علي(ع) در خصوص ترس از خدا و يادآوري مرگ به عنوان عامل کنترل دروني افراد جهت رويارويي با عرصه کار و فعاليت اجتماعي، همچنين سفارشات اکيد و مکرر معنوي حضرت به کارگزاران خود، انگيزههاي غير مادي را در آنان بيدار و نشانهاي از نظام ارزشي و فرهنگ حاکم ميباشد.
امام(ع) به دور از هر گونه پيشداوري، و با استناد به گزارشات و شکايات مردمي، کارگزاران خود را در قالبي نصيحتگونه همراه با تحکم، مورد بازخواست قرار ميدهد. اشاره حضرت به کيفرها و جزاهاي اخروي نيز نشانهاي ديگر از فرهنگ مديريتي امام علي(ع) ميباشد.
اصل سوم: برنامه ريزي
برنامهريزي در هر نهاد اجتماعي از اهميت بنيادين و ويژه برخوردار است. برنامهريزي در ساز و کارهاي اداري نمايان شده و قدرت و ضعفش مشخص ميشود. فرصتدادن به کارکنان جهت برطرف شدن ضعفها برنامهريزي را متحول ميسازد.
اصل و پايه برنامهريزي، خلاقيت ميباشد. خلاقيت يعني، به کارگيري تواناييهاي ذهني براي ايجاد يک فکر يا مفهوم جديد. اينکه چگونه ميتوان از خلاقيتهاي نهفته در وجود زنان بهره جست و به نوعي گنجهاي پنهان را کشف کرد، بستگي به مدير و نگرشها و روشهاي وي دارد.
نخست بايد شيوههاي تفکر زنان را شناخت و بدان جهت داد. به طور کلي شيوههاي تفکر براي افراد به 5 شکل ميباشد:
1ـ خلاق
2ـ سببي
3ـ استقرايي «جز به کل»
4ـ قياسي «کل به جز»
5ـ قضاوتي و تحليلي
معمول شيوه تفکر در عموم زنان، استقرايي (جز به کل) است، البته قابل جهتدهي و تغيير ميباشد. بنا به ساختار و اهداف سازمان، مدير با تقويت خلاقيت از طريق مشاوره، هدايت و آموزش ميتواند از نيروي خلاقيت زنان بهره جويد.
همچنين يک مدير آگاه بايد عمدهترين مانع خلاقيت را در زنان بشناسد اگر چه هيچ تجربه آماري و روانشناسي موجود نيست اما با استناد به اصول روانشناسي زنان و اينکه آنان قدرت سازگاري و همرنگي با جماعت را سريع به دست ميآورند و به اين امر تمايل دارند.
ميتوان اذعان داشت مانع اول، که عمدهترين مانع خلاقيت در زنان به شمار ميرود، تمايل به همرنگي ميباشد. مانع دوم از خلاقيت در زنان، فقدان تمرکز ذهني ميباشد، زيرا آنان در هر موقعيت اجتماعي که باشند، مسئوليتهاي همسرداري و مادرانه خود را همواره در وجود خود مرور ميکنند.
مانع سوم، ترس از انتقاد و شکست و مانع چهارم، فقدان اعتماد به نفس ميباشد. اينکه بين مانع سوم و چهارم کدام يک اولويت دارند بستگي به محيط کاري و شرايط روحي و رواني حاکم دارد.
مديراني که بر اساس نظريات سلسله مراتب نيازها و بهداشت رواني و انگيزانندهها عمل ميکنند و ظرافتهايي هم از ويژگيهاي زنان ميدانند، مانع سوم و چهارم در مورد آنها خودبهخود حذف ميشود.
در ضمن خلاقيت در کارهاي علمي و فني بيشتر نمود پيدا ميکند. زنان در طول تاريخ بارها خلاقيت خود را به اثبات رساندند. در جنگ جهاني دوم به علت اعزام مردان به جبههها، زنان به شدت مورد نياز دولت و کارفرمايان بودند. ناگهان کشف شد زنان براي انجام بسياري از کارهاي فني و پيچيده مناسب هستند.
اصل چهارم: سازماندهي
آنچه در هر سازماندهي بنيادي است، هماهنگي ميباشد. هماهنگي همان «مرتبطساختن اجزاي سازمان با يکديگر جهت نيل به اهداف سازماني است.»(7) هر چه هماهنگي بيشتر باشد، سازمان زودتر به اهداف خود ميرسد.
اما همواره بين نيروهاي طرفدار هماهنگي و نيروهاي طرفدار تفکيک و بخشبندي تنش وجود دارد. اگر مدير، حيطه کاري افراد را دقيق مشخص سازد، همچنين اگر نظارت و کنترل بر روي وظايف افراد داشته باشد، بهانهاي براي طرفداران تفکيک باقي نميگذارد.
بررسي نامههاي امام علي(ع) نکتهاي ظريف را روشن ميکند، امام نه تنها به فرمانداران سفارش رعايت حقوق مردم را ميکردند، بلکه با فرستادن نامه به سوي مردم، آنان را نسبت به وظايفشان در مقابل فرماندار آگاه ميکردند.
نامه کوتاه حضرت به مجاهدان که از جنگ بازگشتند و امام توسط نامه از آنان تشکر ميکند، نمونه توجه آن امام همام به افراد جامعه ميباشد. اين نامهها نشانگر حيطهبندي وظايف و به وجودآمدن پايههاي هماهنگي در نظام حاکم بر جامعه ميباشد.
هماهنگي بر سه پايه استوار است:
اول: اصل وحدت فرماندهي
دوم: اصل خط فرمان
سوم: حيطه نظارت
عدم رعايت سه اصل بالا، منجر به اصطکاک بين مديران داخلي شده و فرسايشهاي رواني و فشارهاي روحي بيشتري را متوجه زنان ميسازد، زيرا زنان ميل دارند همرنگ و هماهنگ عمل نمايند؛ زماني که هماهنگي در کل سازمان از بين برود آنان دچار سردرگمي شده و آسيبهاي جدي ميبينند.
اصل پنجم: کنترل
کنترل، «تطبيقدادن عمليات انجامشده با فعاليتهاي برنامهريزيشده ميباشد.»(8) و به تعبير ديگر مقايسه «بايدها» با «هستها» همچنين به سنجش فاصله بين اين دو منتهي ميگردد.
نوع درک و آشنايي مدير از کنترل، تأثير شگرفي بر کارکنان به ويژه زنان دارد. چنانچه مدير درک درستي از کنترل نداشته باشد و کارکنان را مداوم موظف به دادن گزارش زودهنگام نمايد، نه تنها اصل مديريتي را رعايت ننموده است، حتي با وارد آوردن وظايف اضافي بر دوش کارکنان زن خود را دچار فشار رواني مينمايد.
وجه خوشايند گزارشات زنان، جزئيات مطرحشده از جانب آنان ميباشد. مديراني که کنترل و نظارت را نميشناسند، اطلاع از اين جزئيات را مهم فرض کرده و در واقع نيروي کار را دچار فرسايشهاي روحي نموده و از سوي ديگر گامي از اصول مديريتي عقبتر هستند.
پي نوشت:
1 ـ دکتر سفيري، خديجه، «جامعهشناسي اشتغال زنان» ص 18.
2 ـ همان، ص26.
3 ـ همان، ص90.
4 ـ همان، ص43.
5 ـ همان، ص77.
6 ـ مسجديان، مهدي، «تحقيقي پيرامون وضعيت اشتغال، درآمد، فراغت، رضايت شغلي زنان اصفهان»، ص109.
7 ـ دکتر رضائيان، علي، «مباني سازمان و مديريت»، ص363.
8 ـ همان، ص496.
منبع: پيام زن