افرادي که براي ازدواج مناسب نيستند ؟
بعد از مراحل آشنايي و انتخاب، اولين مرحله رسمي ازدواج در کشور ما خواستگاري است. خواستگاري مرحله اي است که ازدواج از حالت سري و محرمانه بودن خارج شده و حالت رسمي و آشکارا به خود مي گيرد. در اين مرحله پسر و دختر بايد صبوري و گذشت زيادي از خود نشان دهند، زيرا بسياري از اختلاف ها و کينه توزيها از اين مرحله آغاز مي شوند. همچنين اصول معيارهاي خاصي وجود دارد که بايد سعي کنيد آنها را رعايت نمائيد اما در اولين قسمت ذکر چند نکته ضروري مي باشد. در ازدواج هايي که معمولاً فرد ديگري باعث آشنايي پسر و دختر مي شود و آنها را به همديگر معرفي مي کند و يا در مواردي که براي پسر و دختر شرايط آشنايي قبل از مراسم خواستگاري وجود ندارد. در شب خواستگاري معمولاً پسر و دختر را براي صحبت کردن و تصميم گيري به اتاقي مي فرستند تا با هم صحبت نموده و نظر خود را اعلام نمايند. اين روش ايرادات و اشکالات خاصي دارد که برخي از آنها بدين شرح مي باشد.
اولاً: همه مي دانيم که انسان موجودي بسيار پيچيده و مرموز مي باشد و در بسياري از موارد با فردي ساليان دراز دوست هستيم اما هنوز نتوانسته ايم واقعاً او را بشناسيم و تنها در ناملايمات و برخورد با شرايط حاد زندگي است که تا حدودي مي توانيم دوستان و نزديکان خود را بشناسيم، همه مي دانيم شناختي که براي ازدواج لازم است بسيار فراتر از شناختي است که براي دوستان خود نياز داريم چون ازدواج يک تعهد مادام العمر است و امکان تغيير در آن وجود ندارد حال با توجه به اين پيچيدگي موجود انسان، چگونه انتظار داريم در طول يکساعت و در يک شرايط کاملاً مساعد و راحت که هر دو فقط آماده ي پذيرش همديگر هستند بتواند شناخت حاصل شود. بسياري از مراجعان من نحوه ي آشنائيشان بدين صورت بوده است و اظهار ميدارند که در آن شب صفات و خصوصيات بد همديگر نيز بسيار خوب و دوست داشتني جلوه مي نمود و هيچ نقطه ي کور و نااميد کننده اي در روابط ما وجود نداشت اما اين شادي و شعف تا چند ماه بعد از ازدواج به طور کامل از بين رفت و مشکلات روي خود را نشان دادند.
ثانياً: بسياري از زوجهايي که بدين صورت با هم آشنا مي شوند اصلاً نمي دانند در آن جلسه در مورد چه موضوعاتي صحبت کنند. در فصل مباحث مربوط به آشنايي حدود پنج موضوع را ذکر نموده ام که زوجين بايد قبل از ازدواج و در مراحل آشنايي در مورد آنها اطلاع کافي بدست بياورند و صحبت از هر کدام از آنها به يک جلسه ي دوساعته نياز دارد اما متأسفانه بسياري از افراد اظهار مي دارند که براي پر کردن جلسه ي يک ساعته نيز موضوعي براي صحبت کردن نداشتند وفقط تمايل داشتند که هرچه سريعتر به داخل جمعيت برگردند.
ثالثاً: در خانواده هايي که مراسم آشنايي بدين صورت انجام مي شود آنقدر فشار جامعه و خانواده زياد است که در واقع زوجين حق تصميم گيري ندارند و اين يک ساعت صحبت کردن نيز بيشتر حالت رسمي دارد و معمولاً وقتي که خانواده ي دختر اجازه ي خواستگاري را مي دهند بدين معني است که موضوع تمام شده است و احتمال هيچ گونه تغيير عقيده نير وجود ندارد.
نکته ي مهمي که در مبحث خوستگاري وجود دارد اين است که در تمام مراحل اين کتاب صحبت شده است تصميم نهايي د رمورد ازدواج بايد صرفاً با پسر و دختر باشد و والدين و اقوام حق دخالت در اين تصميم گيري را ندارند و براي خشنود کردن پدر و مارد نبايد با فرد خاصي ازدواج کنيد. اما اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که پدر و مادر معمولاً خيرخواه فرزندان هستند اگر با ازدواجي مخالفت مي کنند و يا بر ازدواجي اصرار دارند اگر والدين تحصيل کرده باشد و از نظر سطح فرهنگ و تفکر با فرزندان تفاوتي نداشته باشند معمولاً بايد در چنين مواردي به نظارت آنها احترام بگذاريد و در صورت عدم توافق، موضوع با متخصصان امر ازدواج در ميان گذاشته شود و سعي کنند که به هر صورت، موافقت آنها را جلب نمايند و بدون حضور والدين مراسم خواستگاري را انجام ندهند. چون در برخي از موارد مراجعان من به صورت انفرادي و يا همراه با اقوام و بدون وجود والدين به خواستگاري رفته اند. اين شيوه اولاً باعث مي شود که در ديدگاه خانواده ي دختر يک نگرش منفي بوجو بيايد و ثانياً ازدواج در صورتي لذت بيشتري دارد که همه ي خانواده، اقوام و خويشان حضور داشته باشند و از همه مهمتر اين که صحبت ها و نظرات خانواده و اقوام در هر صورت در روابط بين زوجين تأثير مي گذارند و افرادي که سعي نمي کنند نظر مساعد خانواده را جلب کنند بعد از ازدواج که استرس ها و مشکلات بيشتر شد، صحبت ها و حرف هاي خانواده نيز باعث تشديد اين استرس هاي مي شوند در صورتي که با اندکي تأمل و تدبر در قبل از ازدواج مي توانيد موافقت آنها را جذب نمائيد و از آنها بعنوان يک يار و مددکار در برخورد با مشکلات ازدواج استفاده کنيد و سعي کنند که به هر صورت، موفقت آنها را جلب نمايند و بدون حضور والدين مراسم خواستگاري را انجام ندهند.
افرادي که براي ازدواج مناسي نيستند؟
در اين قسمت تصميم داريم برخي از علائم و صفاتي که وجود آنها در فرد مقابل زندگي زناشويي شما را تهديد مي کنند ذکر نمائيم. البته نکته ي بسيار مهم در اينجا اين است که در بين انسانها فردذ کامل و بدون عيب و نقصي وجود ندارد و هر يک از ما داراي نقاظ ضعف هايي در زندگي و در روابط اجتماعي هستيم اما برخي از اين عيوب خطر چنداني براي زندگي زناشويي ما ندارد و زندگي زناشويي ما را خيلي تهديد نمي کنند. لذا از ذکر آنها خود داري مي کنيم بلکه در اينجا فقط به ذکر عيوبي مي پردازيم که وجود
آنها قطعاً زندگي مشترک آينده را تهديد مي کنند، و تحمل آنها غير ممکن مي باشد.
1-افراد معتاد:
به جرأت مي توانم بگويم که بيش از نصف مراجعان من به خاطر اعتياد همسرشان در روابط زناشويي خود با مشکل دچار شده اند اعتياد بلاي خانمان سوري است که متأسفانه در هر خانواده اي رخنه نمايد بنيان تفاهم و عشق و علاقه را از بين مي برد و خانواده را از درون متلاشي مي سازد.
وقتي که نامزدتان معتاد است، در يک مثلث عشقي قرار گرفته ايد شما، نامزدتان و آنچه بدان اعتياد دارد.
اعتياد باعث کم شدن ميل جنسي فرد مي شود و به تدريج آن را از بين مي برد و با کم شدن اين ميل، روابط جنسي که بزرگترين عامل ايجاد کننده ي صميميت بين زوجين است هم از بين مي رود. فرد معتاد به جاي اينکه به همسر خود عشق ورزي نمايد به الکل و مواد مخدر و... عشق مي ورزد و در واقع مواد مخدر رقيب شما در جذب ميزان عشق ورزي همسرتان خواهند شد. فرد معتاد آزاد نيست بلکه يک برده است. برده مواد مخدر. اگر عاشق يک معتاد هستيد در واقع عاشق يک برده شده ايد که هيچ وقت آزاد نيست و علاوه بر آن يک رقيب بسيار مقتدر و قوي نيز به نام مواد مخدر با شما رقابت مي کند. متأسفانه يکي از مشکلاتي که در رابطه با فراد معتاد وجود دارد اين است که هرگز اعتياد و برده بودن خود را نمي پذيرند و عليرغم وابستگي جسمي و رواني شديد به مواد مخدر موضوع مصرف را تفنني و بسيار ساده قلمداد مي کنند و اظهار مي دارند که هر زمان که بخواهند و اراده کنند مي توانند آن را به طور کامل کنار بگذارند. اما در عمل با عکس اين قضيه مواجه مي شويد. بسياري از افراد بارها و بارها براي ترک اقدام نموده اند اما هر بار به دلايل متفاوتي تصميم خود را شکسته و مجدداً به اعتياد روي آورده اند تنها تعداد معدودي از افراد که داراي عزم و اراده ي بسيار جدي و مصمم هستند در اين راه موفق شده اند.
اگر عاشق کسي هستيد که مشروب مي نوشد، منتظر مشکلات احتمالي زير باشيد.(باربارادي آنجليس،1386)
1-رفتار ضد و نقيض، متغير و غير قابل پيش بيني.
2-خشم، عصبانيت و خشونت
3-افسردگي دائم.
4-عدم مسئوليت پذيري.
5-کرختي عاطفي.
6-عدم دسترسي روحي و احساسي.
7-فقدان ميل جنسي و يا ناتواني جنسي.
8-جنگ، دعوا و بهانه گيري.
9-کج خلقي هاي مکرر.
10-بالا و پايين شدن هاي زياد در رابطه.
راه حل مشکل:
تعدادي از مراجعاني که جهت مشاوره قبل از ازدواج مراجعه مي کنند مشکل شان اين است که نامزد آنها به صورت تفنني از الکل و يا مواد مخدر استفاده ميکند و به دنبال راه حل براي مشکل خود هستند.
اولين پيشنهاد به اين افراد اين است که اگر هنوز کم سن و سال هستند و يا عشق آنها خيلي عميق و پايدار نشده است عاقلانه ترين راه اين است که از ازدواج با اين افراد چشم پوشي کنند اما اگر مايل به چشم پوشي نيستند بايد صبر داشته باشندو ديدگاه فکري امروزي در مورد افراد معتاد اين است که معتاد بيماريست که تحت تأثير مسائل و مشکلات زندگي راه حل اشتباه را انتخاب نموده و به جاي انتخاب يک راه حل و چاره اساسي براي رسيدن به آرامش به مواد مخدر روي آورده است. اما همه مي دانيم که زنان در دوران نامزدي تأثيرگذاي بسيار زيادي بر روي همسرانشان دارند. شما به عنوان يک فرد عاقل و دانا مي توانيد ازدواج خود را به تعويق بيندازيد و از طريق کمک گرفتن از مراکز درمان تخصصي يک معتاد را نجات داده و او را به اغوش جامعه باز گردانيد.
باربارادي آنجليس بزرگتري متخصص روابط انساني در قرن حاضر براي کمک به افرادي که نامزد يا همسرشان معتاد است پيشنهادات ارزنده اي ارائه نموده است که در ذيل ارائه مي شود.
1-به او بگوييد ديگر با معتاد زندگي نخواهيد کرد.
2-به او بگوييد تنها به شرطي با او خواهيد ماند که موافقت کند تا براي ترک، کمک بگيرد و فوراً اقدام کند
3-به او بگوييد اگر فوراً کمک نگيرد او را ترک خواهيد کرد و هرگز باز نخواهيد گشت.
4-به گفته يخود پاي بند باشيد و چنانچه فوراً کمک نگرفت، فرصت دوباره اي به او ندهيد. او را ترک کنيد.
5-هرگز دوباره باز نگرديد، مگر اينکه نامزد/همسرتان سالم، عاري از اعتياد و هوشيار شده باشد و در برنامه ي بهبود خود فعالانه شرکت کند. همچنين بايد تغييرات قابل ملاحظه اي در رفتار، نگرش و طرز برخورد او حادث شده باشد.
2-افراد خشمگين
آيا تا به حال با افرادي که خشم غير قابل کنترل دارند در ارتباط بوده ايد آيا مي دانيد که پيش بيني رفتار آنها چقدر مشکل است. در ارتباط با اين افراد بايد هميشه محتاطانه و با ترس و لرز رفتار کنيد. حال تصور کنيد که زندگي کردن در زير يک سفق با چنين افرادي چقدر مشکل ايت، مسافرت رفتن، تفريح کردن و از همه مهمتر عشق ورزي کردن به چنين افرادي چقدر مشکل است. البته، در اينجا ذکر اين نکته لازم است که بايد بين خشم طبيعي و خشم بيمارگونه تمايز قائل شويم. خشم طبيعي در همه ي افراد وجود دارد و برخورد با آن نيز خيلي دشوار نيست چون اين نوع خشم قابل پيش بيني است. اما خشم بيمارگونه قابل پيش بيني نيست و افرادي که به
اين حالت مبتلا هستند در برخورد با رفتار کاملاً عادي و طبيعي طرف مقابل نيز خشمگين مي شوند اين افراد هنگامي که ديگران با نظر آنها موافق نباشند، با فرياد، بددهني، تهديد و ديگر رفتارهاي واکنشي و نامناسب پاسخ مي دهند.
افراد خشمگين معمولاً کم حوصله و بي طاقت هستند، به شدت حالت تدافعي به خود مي گيرند و خلق و خوي آنها به ناگهان از وضعيتي مهربان، گرم و صميمي در عرض چند ثانيه به وضعيتي عصباني تغيير مي کند.
البته خوشبختانه شناسايي اين ويژگي کار دشواري نيست، چون افرادي که داراي اين صفت باشند نمي توانند آن را در خود پنهان کنند و شما در اولين آشنايي هاي قبل از ازدواج به راحتي مي توانيد به وجود يا عدم وجود اين صفت در فرد پي ببريد. وجود اين صفت در فرد يکي از هشدارهاي جدي است که نشان دهنده ي آنست که اين ازدواج عاقبت خوشايندي ندارد.
دلايل اين خشم و عصبانيت بسيار زياد است و براي پي بردن به علت آن بايد به مراکز تخصصي روان شناسي مراجعه کنيد و با يک روانشناس مجرب مشورت کنيد. بدرفتاري با فرد در سنين کودکي، سوءاستفاده جنسي، طلاق والدين، عدم حضور پدر يا مادر در منزل، مرگ والدين و اعتياد والدين جزء علت هاي اين خشم سرکوب شده هستند.
هر هفته به طور مرتب چندين مورد از مراجعان من کساني هستند که به دليل خشم غير قابل کنترل همسرشان توانايي تحمل او را ندارند و بسياري از آنها نيز در صدد طلاق گرفتن هستند. جالب اينجاست که در همه ي مراجعان وجود نشانه هاي هشدار قبل از ازدواج وجود داشته است. و قبل از ازدواج بارها توسط همسرشان تنبيه شده اند اما اين نشانه هاي هشدار را ناديده گرفته و به اميد بهبود رفتار و تغيير ويژگيهاي شخصيتي ازدواج کرده اند اما اين رفتار بعد از ازدواج نه تنها کاهش نمي يابد بلکه به شدت افزايش هم مي يابد.
به عنوان يک مشاور از دواج به همه ي کساني که در صدر انتخاب همسر آينده ي خود هستيد و يا اينکه همسر خود را انتخاب کرده ايد توصيه مي کنم در صورت وجود برخي نشانه ها و علايم خشم بيمارگونه با يک تصميم جدي و قاطع، ابتدا سعي کنيد از طريق مراکز مشاوره و رواندرماني نسبت به درمان او اقدام کنيد و ازدواج خود را تا زمان اطمينان کامل از درمان به تعويق بيندازيد و در صورت عدم موفقيت در درمان از نامزد خود هر چه سريعتر جدا شويد چون اين ازدواجها عاقبت خوشايندي ندارند.
3- افرادي که ذهنيت(و نگرش) قرباني بودن را دارند.
روان شناسان افراد را از لحاظ اينکه علل و عوامل بوجود آورنده ي شرايط را به بيرون از خود و يا درون از خود نسبت مي دهند به دو گروه اسناد دروني و اسناد بيروني تقسيم مي کنند. افرادي که داراي اسناد دروني هستند اين تصور را دارند که همه ي شرايط در اختيار و کنترل آنها مي باشد و در واقع خود فرد کنترل کننده ي اوضاع و شرايط زندگي خود مي باشد. اما افرادي که اسناد بيروني دارند خود را قرباني بي چون و چراي شرايط محيطي مي دانند و تصور مي کنند که هيچگونه کنترلي بر اوضاع و احوال زندگي خود ندارند. اين افراد همه چيز را به شانس و سرنوشت نسبت مي دهند و در واقع خود را قرباني خوادث تصور مي کنند. اين افراد معمولاً در زندگي زناشويي خود افرادي مشکل آفرين هستند. «افرادي که روحيه و ذهنيت قرباني دارند، اصولاً از رنج بردن لذت مي برند، چرا که چسبيدن به دردهايشان اين توهم را به آنها ميدهد که بر کساني که از ناحيه ي آنها آسيب ديده اند، سلطه و نفوذ دارند و تنها با منزجر ماندن از آنها است که خود را ايمن مي بينند. گويي چنانچه آن ها را ببخشند، مجدداً آسيب پذير شده اند.» (باربارادي آنجليس 1386)
افراد قرباني دائماً اظهار گله و شکايت مي کنند و قيافه اي ناراحت به خود مي گيرند و براي شرايط و اوضاع موجود اظهار نگراني مي کنند پيشنهادات و کمک هاي ديگران را معمولاً نمي پذيرند و هميشه با قيافه اي پريشان و ناراحت به اين سو و آن سو در حرکت هستند.
علايم و نشانه هاي افراد قرباني
قرباني ها هرگز مسئوليت شرايط و اتفاقات زندگي خود را به گردن نمي گيرند. آنها به حال خود تأسف مي خورند، گله و شکايت مي کنند. مي خورند، مي خوابند، افسرده مي شوند و هر کار ديگري انجام مي دهند؛ بدون اينکه اقدامي در جهت بهبود اوضاع صورت دهند. کافي است به يک قرباني پيشنهادي بدهيد که مثلاً چگونه مي تواند به احساس بهتري برسد يا مسئله و مشکلش را حل کند با فهرست بلند بالايي از انواع دلايلي که چرا هيچيک از پيشنهادهاي شما مثمر ثمر نخواهند بود، رو به رو خواهدي شد. بعضي از قرباني ها از شما توقع دارند که نجات شان بدهيد و مشکلاتشان را برايشان حل کيند. اما برخي ديگر چيزي جز احساس همدردي و يا ترحم شما را نمي خواهند؛ زيرا تنها راهي که براي جلب همدردي و يا ترحم ديگران مي شناسند اين است که مدام مشکلي داشته باشند تا بلکه کسي برايشان تأسف بخورد. بنابراين طبيعي است که تلاش در جهت مسئوليت پذيري و استقلال فردي اين دسته از قرباني ها نتيجه بخش نخواهد بود: آخر چنانچه نيازمند کمک ديگران نبودند، ديگر چه کسي به آنها توجه مي کرد؟
قرباني ها وقت شان را به گله و شکايت از مشکلات مي گذرانند؛ به جاي آنکه در جهت تغيير اوضاع قدمي بردارند.
قرباني ها متخصص اين هستند که ديگران را به دليل مشکلات خودشان سرزنش کنند. از ديد يک قرباني هميشه تقصير همه چيز به گردن ديگري است. آنان مدام والدين، همسر قبلي، دوستان، وضع سلامتي و بهداشت، اقتصاد و... را به جهت عدم رضايت و خوشبختي خود در زندگي سرزنش مي کنند. برخي از قرباني ها آشکارا ديگران و اوضاع را سرزنش مي کنند و در رابطه با احساس انزجار خود نسبتاً صادق هستند و برخي به طرزي پوشيده سرزنش کرده و هرگز عملاً هيچ چيز منفي اي ابراز نمي کنند؛ بلکه فقط از پذيرفتن مسئوليت زندگي خود سرباز نمي زنند. اگر اين منطق آنان در نظر شما احمقانه است و قابل درک نيست و اين نظرتان را به زبان نيز مي آوريد، بدانيد که نامزدتان به اين دليل که او را درک نمي کنيد، متهم تان خواهد کرد.
از ديد يک قرباني زندگي نبردي نابرابر است. او چنين فکر مي کند: « تمامي دنيا در يک سمت است و در سمت ديگر تنها من» تلقي او از فلسفه يوجودي ديگران اين است که به او احساس بدبختي و فلاکت بدهند، فرصت هاي او را خراب کنند، براي برخي از قرباني ها، اين همان وضعيتي بوده است که کودکي شان را در آن سپري کرده اند. اما هنگامي که فرد قرباني همين ديد و ادراک را به روابط بزرگسالي خود «فرافکن» مي کند، ديگر براي ديگران اجتناب ناپذير خواهد بود که او را تها بگذارند و مأيوسش کنند. بعضي از قرباني ها تا بدانجا پيش مي روند که همسر نامناسبي نيز انتخاب مي کنند؛ صرفاً از اين رو که مورد تعدي و آزار قرار بگيرند و عملاً نيز قرباني شوند؛ تا به خود و ديگران ثابت کنند که حقيقتاً يک قرباني واقعي هستند. قرباني ها اغلب تنها از قرباني هاي ديگر دوست مي گيرند. چرا که فقط يک قرباني است که مي تواند آنها را به درستي درک کند.
قرباني ها خشم خود را آشکارا بروز نمي دهند. آنان به ندرت در اين باره رُک هستند و ترجيح مي دهند که با قيافه اي ناراحت و رنجيده به خود گرفتن، به شما احساس گناه بدهند؛ به جاي آنکه حي ترحم شما را از دست بدهند و بر طبق حس خصومت و تنفر حقيقي شان عمل کنند و در برابر شما بايستند. آنان جملاتي به کار مي برند که ظاهراً نيز خصومت آميز نيستند؛ اما به طرزي غير مستقيم خصومت و تنفرشان را نسبت به شما مي رسانند. اين جملات در ضمن کمک مي کننند که آنها ظاهر «غير عصباني» خود را نيز حفظ کنند.
به عنوان مثال، ممکن است زني به دليل اين موضوع که نامزدش تولد او را آنچنان که مطلوب او بوده است برگزار نکرده و تنها به يک «کارت تبريک تولد» اکتفا کرده باشد، مي گويد: «به گمان من موضوع فقط اين است که ما دو تا، دو جور مختلف بار آمده ايم. بعضي از خانواده ها براي «احترام قائل بودن» به احساسات ديگران ارزشي قائل نيستند.» هنگامي که نامزد اين خانم او را متهم مي کند که به او برچسب «بي احساسي» و «بي عاطفگي» زده است، با تعجب و از روي ناباوري در جواب مي گويد: «عزيزم، من هرگز کلمه ي «بي عاطفه» را در باره ي تو به کار نبردم بلکه فقط به اين اشاره کردم که انسان ها چگونه با يکديگر فرق دارند.» اين زن مي توانست به مراتب صادق تر باشد و بگويد: «از اينکه تولدم را فقط با يک کارت احمقانه تبريک گفتي و موجب شدي تا احساس کنم براي تو بخصوص نيستم، از دستتت عصباني هستم.»
قرباني ها اينطور فکر مي کنند که ضعيف و درمانده هستند. آنها متخصص «تفکر منفي»اند. «نمي توانم»، «نمي شود»، «هرگز» و... اينها عبارت هاي متداول و رايجي هستند که بيشتر از زبان قرباني ها شنديده مي شود. قرباني ها اغلب مسامحه کاري دارند و کارها را مرتباً به بعد موکول مي کنند؛ چرا که به خود اعتماد کافي ندارند تا بتوانند اقدامي صورت دهند اينطور به نظر مي آيد که براي جلب حمايت به شما متکي هستند؛ اما در نهايت خواهيد ديد که اين «حمايت» نيست که مي خواهند؛ بلکه «نجات داده شدن» است. اين امکان وجود دارد که قرباني هاي بزرگسالي عملاً در کودکي قرباني شده باشند. به اين معنا که از لحاظ جنسي، جسماني و عاطفي نيز مورد اذيت و آزار قرار گرفته باشند. در نتيجه ضعف و ناتواني که در کودکي تجربه کردند، موجب شد که تصميم ناخود آگان بگيرند: «من ضعيف هستم، تو روي من سلطه و نفوذ داري.» يا به عبارت ديگر: «من «خوب» نيستم، تو «خوب» هستي.»
قرباني ها الگوهاي هميشگي و منفي خود را در روابط زندگي شان مرتباً تکرار مي کنند؛ زيرا نمي خواهند خاستگاه و منشأ اين الگوها را کشف کنند، هنگامي که مشکلي پيش مي آيد، شخص قوي از خود مي پرسد:
«چرا چنين چيزي براي من اتفاق مي افتد و من چگونه مي توانم آن را تغيير دهم؟»
اما پرسش يک قرباني اين خواهد بود. «چرا چنين چيزي براي من اتفاق افتاد.»
هنگامي که يک قرباني بيشتر بر روي جنبه ي رنج و محنت بحران پيش آمده تمرکز مي کند، به جاي آنکه دليل وقوع و راه چاره را جويا شود که چگونه مي توان از تکرار آن جلوگيري کرد، ديگر طبيعي است که خود را از اين فرصت که از اشتباهاتش بياموزد، محروم مي کند. (بابارادي آنجليس 1386)
4-افرادي که تمايل به کنترل ديگران دارند.
اين افراد دقيقاً برعکس افراد قرباني رفتار مي کنند. و تمايل دارند که بر رفتار افراد ديگر نظارت داشته باشند و انتظار دارند که همه مطابق با ميل آنها رفتار کنند. افراد قرباني هميشه متقاضي کمک ديگران هستند اما افرادي که تمايل به کنترل ديگران دارند هرگز از کسي درخواست کمک نمي کنند. در اينجا نيز ذکر اين نکته لازم است که اين حالت در حد متوسط در همه ي افراد وجود دارد و اکثر افراد تمايل دارند که تا حدودي اوضاع و احوال زندگي خود را به دست بگيرند اما در افرادي که تمايل به کنترل ديگران دارند يا اصطلاحاً معتاد به کنترل ناميده مي شوند اين صفت حالت افراطي دارد. و تمايل دارند که تمام اوضاع و شرايط را در کنترل خود بگيرند. معتادان به کنترل داراي ويژگيهاي زير هستند.
-معتادان به کنترل از اين که بپذيرند که به شما نيازدارند، خوششان نمي آيد.
-معتادان به کنترل آنقدر به شما احتياج دارند که مي خواهند تمامي وقت شما را در کنترل خود داشته باشند. از اين رو حس مالکيت زيادي بر شما دارند و در ضمن بسيار نيز حسود هستند.
-معتادان به کنترل به راحتي از دست شما و ديگران ناراحت مي شوند و هرگاه چيزي مطابق ميل آنها نباشد و يا احساس کنند بر اوضاع و امور کنترل کافي ندارند، مي رنجند و يا عصباني مي شوند.
-معتادان به کنترل مي توانند نسبت به عادات زندگي، امور روزمره، کار و... وسواسي باشند. بنابراين زندگي با آنها مي تواند بسيار مشکل و دشوار باشد.
-معتادان به کنترل سعي در کنترل انتخاب ها و عادت هاي اطرافيان خود دارند. همکاران، دوستان، بچه ها و شما.
-معتادان به کنترل از اينکه کسي به آنها بگويد چه کار کنند، اصلاً خوششان نمي آيد؛ چرا که احساس مي کنند ديگر کنترل در دست آنها نيست.
-معتادان به کنترل ممکن است مشکلات جنسي داشته باشند: معذب بودن در رختخواب، جانبداري مفرط از بعضي گرايش ها و سليقه ها در رابطه با مسائل جنسي، نياز به کنترل شما اما مقاومت در برابر از دست دادن کنترل خودشان.
-معتادان به کنترل به سختي مي توانند بعد از کار و يا آخر هفته ها و در تعطيلات استراحت کنند و کمي بياسايند. اين امکان وجود دارد که معتاد به کارشان باشند.
-معتادان به کنترل ممکن است بسيار بي صبر، عجول و کم طاقت بوده در نتيجه بسيار تحريک پذير باشند.
-معتادان به کنترل امکان دارد والديني بسيار سلطه جو و انتقادگر شوند؛ از آنجا که بر طبق تعريف، نوزادان و کودکان اصولاً «کنترل ناپذير» هستند. افرادي که در کودکي توسط بزرگترها و يا اوضاع و شرايط کنترل مي شده اند و اين کنترل موجبات ضعف آنها را سبب شده است، ممکن است اين تصميم ناخودآگاه را گرفته باشند که هرگز در بزرگسالي اجازه ندهند کنترل چيزي از دست شان خارج شود.(باربارادي آنجليس1386)
5-افرادي که اختلال جنسي دارند
تمام روان شناسان و متخصصان روابط انساني با هم اتفاق نظر دارند که داشتن روابط جنسي خوشايند يکي از ملزومات زندگي زناشويي است و در اين کتاب بارها و بارها اهميت روابط جنسي در زندگي زناشويي يادآوري شده است. اما اختلالات جنسي يکي از عوامل بازدارنده ي روابط جنسي بين زوجين مي باشد.
اختلالات جنسي باعث از بين رفتن روابط جنسي مي شوند و يا اينکه آن را از حالت طبيعي خود خارج مي کنند لذا قبل از ازدواج بايد نسبت به سالم بودن همسر خود از نظر ابتلاء به اين اختلال مطمئن شويد و از ازدواج کردن با افرادي که مبتلا به اختلالات جنسي هستند خودداري نمائيد.
6-افرادي که هنوز بلوغ آنها شکل نگرفته است و در واقع رفتار کودکانه دارند.
همه ي ما در زندگي خود با افرادي برخورد داشته ايم که عليرغم اين که از لحاظ سني بالغ مي باشند اما رفتارهايي بسيار کودکانه دارند. زندگي با چنين افرادي بسيار دشوار است و اين افراد به هيچ وجه نمي توانند مسئوليت يک خانواده را بر عهده بگيرند. در واقع اگر با چنين افرادي ازدواج کنيد بايد براي آنها نقش مادر بودن را ايفاء کنيد نه نقش همسر بودن. چون اين افراد بيشتر از آنچه که به يک همسر نياز داشته باشند به يک مادر نياز دارند.
اين افراد ويژگيهاي زيادي دارند که به تعدادي از آنها اشاره خواهيم نمود.
الف-عدم مسئوليت پذيري مالي و اقتصادي:
يکي از بهترين نشانه هاي افرادي که هنوز بالغ نشده اند اين است که براي وضعيت مالي و اقتصادي خود هيچگونه برنامه ريزي ندارند. اين افراد نه توانايي کسب درآمد دارند و نه مي توانند براي خرج کردن آن برنامه ريزي نمايند.
نشانه هاي زير معمولاً در اين افراد ديده مي شود (باربارادي آنجليس، 1386)
-افرادي که چک هاي شان برگشت مي خورد.
-افرادي که حساب چک ها و موجودي شان را ندارند.
-افرادي که مرتباً از شما و ديگران پول قرض مي کنند.
-افرادي که صورت حساب ها را به موقع پرداخت نمي کنند؛ دست روي دست مي گذارند تا برايشان اخطار بيايد.
-افرادي که از لحاظ اقتصادي براي آينده هيچگونه برنامه ريزي ندارند و تمام پول خود را روي اجناس لوکس و احياناً غير ضروري مانند لباس، لوازم صوتي، استريو، جواهرات و... خرج مي کنند؛ به جاي آنکه براي مخارج خود پس انداز کنند.
-افرادي که سوابق اعتباري و حساب بانکي شان چندان خوب نيست.
-افرادي که ظاهراً نمي توانند هيچ شغلي را به مدت قابل ملاحظه اي حفظ کنند و مدام بي کار مي شوند.
-افرادي که منتظر مي مانند تا تمامي پول شان تمام شود؛ پيش از آنکه دوباره به فکر و کار و تلاش باشند.
-افرادي که مدام بر روي شما حساب مي کنند که از ورشکستگي نجات شان دهيد يا ضمانت شان را بکنيد.
-افرادي که مدتي است به مردم مقروض هستند ولي پول شان را پس نمي دهند.
چنانچه هر يک از موارد فوق برايتان آشنا است، آنها را ناديده نگيريد. عدم مسئوليت پذيري اقتصادي نامزد شما، نه تنها او بلکه شما را نيز متأثر خواهد ساخت. از آنجا که دست آخر صورت حساب هايشان گردن شما خواهد افتاد و احساس خواهيد کرد که وظيفه داريد به او کمک کنيد.
ب-غير قابل اعتماد بودن:
قابل اعتماد بودن يکي از ويژگيهايي است که لازمه ي زندگي اجتماعي است و بدون وجود آن فرد نمي تواند روابط اجتماعي سالمي با ديگران داشته باشد اما افرادي که بالغ آنها هنوز شکل نگرفته است قابل اعتماد نيستند.
افراد غيز قابل اعتماد داراي ويژگيهاي زير هستند. (باربارادي آنجليس، 1386)
-نامزد شما مدام قول هايي به شما مي دهد که به آنها عمل نمي کند.
-نامزد شما مکراً به قرار ملاقات ها و جاهايي که مي خواهيد برويد دير مي رسد.
-نامزد شما چيزهاي مهمي را که به او گفته ايد، فراموش مي کند.
-نامزد شما موافقت مي کند کارهايي را براي شما انجام دهد (خريد براي شام، رزرو کردن ميز در رستوران) با اين حال بيشتر فراموش مي کند.
-نامزد شما يک «مسامحه کار» واقعي است که انجام هر کاري را تا آنجا که ممکن است به تعويق مي اندازد.
-نمي توانيد بر روي نامزدتان حساب کنيد؛ از آنجا که در گذشته به دفعات شما را مأيوس کرده است.
وقتي که با شخصي غير قابل اتکاء درگير رابطه اي هستيد ناگزير نقش «والد» را براي او ايفا خواهيد کرد:مدام بايد کارهايش را به او يادآوري کنيد، کارهايش را براي او انجام دهيد و مدام نزد دوستان و خانواده تان به دليل «ندانم کاري هايش»عذر و بهانه بتراشيد.در اين چنين شرايطي هرگز نمي توانيد به او اعتماد کنيد در نتيجه احترام چنداني نيز براي او قائل نخواهيد بود و قطعاً خشم و انزجار فوق العاده اي نسبت به او در خود انباشته خواهيد نمود.
ج-عدم هدفمندي و بي انگيزه بودن
افرادي که در زندگي هدفمند نيستند و براي آينده ي خود انگيزه ندارند داراي نشانه هاي زير هستند.
1-هيچ هدف و سمت به خصوصي را در زندگي خود دنبال نمي کنند.
2-منتظر ديگران هستند تا به آنها انگيزه بدهند.
3-به سختي براي آينده برنامه ريزي مي کنند.
4-تصميم گيري در باره ي هر چيز را همواره به بعد موکول مي کنند.
7-افرادي که از نظر روحي غير قابل دسترس هستند
«از کساني که احساسات و عواطف شان کرخت است، دوري کنيد.» (باربارادي آنجليس)
جمله ي بالا به خوبي مي تواند توصيف کننده افرادي باشد که از نظر روحي قابل دسترس نيستند. همه ما در زندگي خود با افرادي از اين تيپ شخصيت برخورد داشته ايم اين افراد هيچ گونه عواطف
و احساساتي از خود در رابطه با ديگران نشان نمي دهند.تصور کنيد که داشتن زندگي مشترک با اين افراد چقدر مشکل است. اين افراد داراي نشانه هاي زير هستند.
الف-نمي توانند احساسات و عواطف خود را نشان دهند.
انسان از زندگي و همنشيني با کسي که نمي تواند احساسات خود را نشان دهد هيچگونه لذتي نمي برد، همه ي ما انسان ها در غمگيني دوست خود، غمگين و از شادي او شادمان مي شويم. وقتي که دوست ما غمگين باشد. غمگيني ما، غم او را کاهش نمي دهد اما به او احساس آرامش خواهد داد و همچنين با شادمان بودن ما دوستانمان نيز احساس شادي بيشتري خواهند نمود. اما کسي که نمي تواند اين احساس شادي و غم خود را نشان دهد بود و نبودش هيچگونه لذتي به ما نخواهد داد. لذا از زندگي با چنين افرادي بر حذر باشيد و هرگز خود را درگير چنين روابطي نکنيد.
ب-نمي توانند يا نمي خواهند در باره ي احساسات خود صحبت کنند
در زندگي مشترک آنچه باعث تحکيم روابط مي شود در ميان گذاشتن احساسات، نظرات و نگرش هاي مختلف با نامزدتان مي باشد.افرادي که نمي توانند در باره ي احساسات خود با ديگران صحبت کنند نمي توانند با ديگران رابطه برقرار کنند.اين افراد اگر ازدواج هم کنند. فقط در زير يک سقف و در يک خانه ي مشترک زندگي مي کنند اما هيچگونه ارتباطي با يکديگر ندارند.
به عنوان يک روان درمانگر و مشاور خانواده که روزانه با تعداد زيادي از مشکلات خانوادگي در ارتباط هستم. عقيده ام اين است که بين يک زن و شوهر هيچ چيز مخفي و محرمانه اي نبايد وجود داشته باشد و زن و شوهر بايد تمام اسرار و احساسات خود را با هم در ميان بگذارند و همين عامل باعث تحکيم روابط زناشويي آنها مي شود.
ج-نمي توانند به راحتي به ديگران اعتماد نمايند.
افراد غير عاطفي و خشک معمولاً احساس شکاکيت و بدبيني نيز دارند و به جامعه و افراد ديگر خوشبين نيستند بلکه معمولاً تصور مي کنند که ديگران براي آنها نقشه مي کشند لذا به دليل همين بي اعتمادي با ديگران احساس راحتي نمي کنند اين دسته از افراد ممکن است تمايل به کنار گذاشتن اين حالت خود داشته باشند. اما نمي دانند چگونه بايد اين حالت را کنار بگذارند.
اصولاً انسان وقتي از همنشيني با ديگران لذت مي برد که با آنها رازها و احساسات مشترکي داشته باشد، اما لازمه بوجود آمدن اين حالت اين است که هر دو طرف احساسات دروني خود را براي همديگر بيان کنند اما افرادي که از نظر عاطفي خشک و بي احساس هستند نمي توانند به ديگران اعتماد کنند و به علت اين بي اعتمادي نمي توانند رازهاي خود را براي ديگران بيان نمايند لذا به همين علت از بودن در کنار ديگران لذت نمي برند و همواره فردي تنها و منزوي هستند و از ديدگاه روان شناسي هيچ گاه
نمي توانند به تخليه رواني برسند و هميشه انبوهي از مشکلات را در درون خود سرکوب مي کنند که اينها معمولاً به يک عقده تبديل مي شوند.حال تصور کنيد که داشتن زندگي مشترک با اين افراد چقدر مشکل است.
8-افرادي که از روابط گذشته خود هنوز التيام نيافته اند.
اگر شما با چاقو دستتان را ببريد و يا اگر به زمين بخوريد و سرتان بشکند بعد از مدت يکي دو ماه کاملاً بهبود يافته و اثرات آنها هم از بين مي روند. اما ضربه هاي روحي و رواني براي بهبودي به مدت زمان بسيار زيادتري نياز دارند.
کساني که در عشق خود شکست خوده اند و يا از پسر يا دختري بي وفايي ديده اند تا مدتها نسبت به جنس مخالف حالت انزجار دارند و نمي توانند احساسات و عواطف خود را به افراد ديگري نشان دهند. تعداد بسيار زيادي از مراجعان من با اين مشکل دست به گريبان مي باشند.اولين توصيه و پيشنهاد من به آنها اين است که بايد مدتي صبر کنيد و تا زماني که هنوز از روابط گذشته التيام نيافته ايد در دوستي ديگري داخل نشويد.
متأسفانه در اينجا ذکر اين نکته نيز لازم است که در بسياري از موارد افراد بعد از اينکه در يک رابطه با مشکل دچار شده و ضربه ي روحي شديدي نيز متحمل شده اند به منظور درمان خود و رهايي از احساس تنهايي، انتخاب شتابزده ي ديگري مرتکب مي شوند که معمولاً اين انتخاب دوم نيز با شکست مواجه مي شود.زيرا اولاً
بدون مطالعه و تحقيق و خيلي شتابزده صورت مي گيرند و ثانياً درد و رنج هاي ناشي از روابط قبلي به فرد اجازه تحکيم روابط جديد را نمي دهند.
متأسفانه يک ايده و تصور کاملاً نادرست در جامعه ما وجود دارد و آن اينست که ازدواج را درمان کننده مشکلات روحي و رواني و رفع کننده احساس تنهايي مي دانند.بله، ازدواج شور و شعف و شاديهاي زيادي به دنبال دارد، عزت نفس شما را افزايش مي دهد و وقتي که همسرتان به شما احترام مي گذارد و شما را دوست مي دارد شما نيز براي خود ارزش بيشتري قائل مي شويد و خود را انساني دوست داشتني مي دانيد و از سوي ديگر لذت ناشي از روابط جنسي سالم نيز يکي از عوامل جذب کننده ي افراد به طرف ازدواج مي باشد.اما همه ي اين شرايط وقتي به وجود مي آيند که شما قبل از ازدواج از نظر روحي سالم باشيد. به عبارت ديگر ازدواج با تمام نکته هاي مثبت فوق چون شما را با يک تغيير شرايط رو به رو مي کند خواه، ناخواه استرس هايي نيز به دنبال دارد حال اگر شما از قبل با مشکلات روحي و رواني درگير باشيد. اين استرس ها شدت مشکلات شما را بيشتر خواهند کرد. پس اگر چنانچه در ازدواج قبلي شکست خورده ايد و يا به تازگي روابط خود را با کسي قطع کرده ايد راه حل مشکل شما اين است که بايد صبر کنيد تا مدتي بگذرد و به احساس آرامش دروني و پايدار برسيد و بعد از آن تصميم به انتخاب همسر بگيريد در غير اينصورت باز هم در رابطه ي نامساعد ديگري وارد خواهيد شد.
افرادي که از روابط قبلي خود هنوز التيام نيافته اند ويژگي هاي زير را دارا خواهند بود.
الف-خشم و انزجار شديدي نسبت به معشوق قبلي خود در دل دارند.
به اين افراد بايد با احتياط نزديک شد چون به علت خشم بيش از حد به نامزد قبلي توانايي عشق ورزيدن به شما را نخواهند داشت.و از آن مهمتر اينکه خشم و انزجاز قبلي نهايتاً بر روي شما فرافکن خواهد شد.
نزديک شدن به اين افراد مانند نزديک شدن به افرادي است که تازه از يک صحنه ي زَد و خورد جسمي بيرون آمده اند، به حدي عصباني و غير قابل کنترل هستند که هر رفتاري از خود نشان مي دهند.اين افراد از مکانيسم دفاعي جا به جايي استفاده مي کنند. يعني خشم سرکوب شده ي خود را به هر فردي که بتوانند فرافکن مي کنند.
ب-هنوز نسبت به همسر قبلي خود احساس گناه مي کنند و خود را مقصر مي دانند.
در اولين روزهاي آشنايي با نامزد خود بايد نکته مهمي را توجه داشته باشيد و آن هم روابط قبلي نامزد شماست.زندگي مشترک به شرطي دوام و استحکام مي يابد که در آن شخص ثالثي وجود نداشته باشد. اگر نامزد شما هنوز درگير روابط با همسر يا نامزد
قبلي اش مي باشد بدانيد که در روابط خطرناکي وارد شده ايد و در آينده با مشکل مواجه خواهيد شد.
چنانچه نامزدتان احساس گناه مي کند و نسبت به نامزد قبلي خود احساس تأسف دارد، اين احساس او حتماً با قابليت و توانايي او در وادادن و تسليم شدن به رابطه ي جديدش تداخل خواهد کرد. اين حالت همچنين «مثلثي» ايجاد خواهد کرد که شما تنها يک رأس آن خواهيد بود. حتي اگر نامزدتان هيچگونه تماس مستقيمي نيز با نامزد قبلي خود نداشته باشد، همواره سه نفر در اين رابطه وجود خواهند داشت نه دو نفر. چنانچه اگر با کسي آشنا شديد که اين توصيف در باره ي او صدق مي کند، تنها هنگامي با او درگير شويد که به رابطه قبلي خود پايان داده باشد.
در ضمن به او بگوييد که هر گاه احساسات خود را در ارتباط با فرد قبلي زندگي خود حل و فصل کرد، به شما فکر کند. در غير اين صورت با نامزد قبلي او در يک رقابت خواهيد بود و اين محال است که با يک خاطره رقابت کنيد و برنده باشيد. خصوصاً اگر اين خاطره، خاطره اي خوشايند، همدلانه و همفکرانه بوده باشد.
ج-هنوز رنجش خاطر و آزار و اذيتي که از رابطه قبلي خود ديده است، فراموش نکرده است و يا از ضربه ي عاطفي که خورده است در شوک روحي به سر مي برد.
از ازدواج با افرادي که هنوز از ضربه هاي عاطفي قبلي در شوک روحي به سر مي برند خود داري کنيد به آنها بايد وقت بدهيد تا خود را التيام دهند. چون اگر سريعاً در چنين رابطه اي قدم
بگذاريد،براي خود يک الگو و انگاره ي منفي انتخاب کرده ايد. علت اصلي اينکه اين نوع روابط معمولاً با شکست مواجه مي شوند اين است که نامزدتان شما را از روي فکر و تأمل انتخاب نکرده است، بلکه شتابزده و فقط براي رهايي از احساس تنهايي و نجات از مشکلات روحي درگير رابطه با شما شده است. واضح است که چنين رابطه اي خيلي سريع از بين مي رود و هيچ نوع اميدي به پايداري آن وجود ندارد.اگر شما تجربه شکست در عشق داشته باشيد به خوبي متوجه منظور من خواهيد شد. وقتي که در عشق خود شکست مي خوريد تا مدتي از جنس مخالف کاملاً منزجر مي شويد و به هيچ فردي علاقه مند نمي شويد اما بعد از آن فقط به فکر خلاص شدن از اين شرايط هستيد و به هر انتخاب نادرست و شتابزده اي ممکن است مبادرت نمائيد.و بعد از گذشت مدتي که التيام پيدا مي کنيد تازه متوجه انتخاب نادرست خود مي شويد لذا آخرين افرادي که بايد از ازدواج با آنها بپرهيزيد افرادي هستند که هنوز از روابط قبلي خود التيانم نيافته اند پس قبل از هر گونه آشنايي ابتدا از روابط قبلي فرد سؤال کنيد.