عزت نفس+ اعتماد به نفس= موفقيت
-(1 Body)
|
عزت نفس+ اعتماد به نفس= موفقيت
Visitor
404
Category:
دنياي فن آوري
افراد وقتي در زندگي با مشكلي روبرو مي شوند، واكنشهاي مختلفي از خود نشان مي دهند و معمولاً از لحاظ نوع واكنشي كه در مقابل مشكلات بروز مي دهند، به دو دسته كلي تقسيم مي شوند: الف) گروهي كه در هنگام رويارويي با مشكلات به خود اعتماد دارند و تمام تلاش خود را به كار مي بندند تا آن مشكل را به طور منطقي و اصولي حل كنند. ب) عده اي ديگر، بر عكس گروه اول؛ با برخورد به كوچكترين مشكل، احساس ضعف و ناتواني مي كنند و نااميدانه دست از تلاش مي كشند. اين افراد معمولاً از اعتماد به نفس لازم برخوردار نيستند و هميشه سردرگم و مضطربند. اعتماد به نفس، نقش بسزايي در زندگي افراد دارد، به طوري كه به گفته برخي از روان شناسان، داشتن" اعتماد به نفس" يكي از نيازهاي اساسي و مهم بشر است. "مازلو" فيزيولوژيست مشهور، در نظريه معروف خود، مهمترين نيازهاي بشري را به پنج دسته طبقه بندي نموده است كه عبارتند از: 1،نيازهاي فيزيولوژيك از قبيل:آب، هوا، غذا 2،نياز به ايمني و احساس امنيت كردن 3،نياز به عشق و محبت 4،نياز به عزت نفس و اعتماد به نفس 5،نياز به خود شكوفايي و تحقق استعدادهاي فردي او معتقد است اين پنج گروه، جزء نيازهاي اساسي فرداست كه ارضاي اين نيازها داراي اهميت بسياري است و تعيين كننده سطح سلامت بوده و يا برعكس نشان دهنده درجه بيماري است؛ يعني اگر فرد بتواند به تمامي اين نيازها پاسخ مثبت دهد، از سلامت روحي و جسمي برخوردار مي باشد و اگر يكي از اين نيازهاي اساسي ارضا نشود، فرد در آن زمينه ناسالم يا بيمار تلقي مي گردد. همان طور كه "مازلو" مطرح مي كند، عزت نفس جزو نيازهاي اساسي و روحي فرد است و يكي از معيارهاي سلامت رواني محسوب مي شود؛ زيرا كسي كه عزت نفس پاييني دارد، به همان نسبت هم اعتماد به نفس لازم را ندارد و همواره نااميد و پريشان خاطر است. عزت نفس، اعتماد به نفس را به ارمغان مي آورد . فردي كه عزت نفس بالا دارد؛ به خود اعتماد داشته و برخوردي مناسب نسبت به خود و ديگران دارد. شايد شما هم در ميان دوستان يا اطرافيان خود، افرادي را ديده باشيد كه باهوش متوسط درزمينه درسي بسيار خوب پيشرفت مي كنند، اما عده اي ديگر بااينكه از بهره هوش بالايي برخوردارند، پيشرفت چنداني ندارند. مي دانيد علت چيست؟ بله. علت وجود يا عدم وجود انگيزه است. گروه اول به دلايل گوناگون، داراي انگيزه بالاتري براي درس خواندن هستند كه اين خود، باعث پيشرفت تحصيلي آنها مي شود؛ اما گروه دوم با اينكه استعداد خوبي دارند، ولي از انگيزه لازم براي پيشرفت تحصيلي برخوردار نيستند. آيا به دست آوردن موفقيتها يا شكستهاي تحصيلي مي تواند تأثيري بر انگيزه يادگيري داشته باشد؟ كم و زياد بودن علاقه افراد نسبت به يادگيري مطالب جديد، به تجربه هاي گذشته آنان مربوط مي شود؛ مثلاً اگر من در گذشته در يادگيري مطالب يك درس خاص موفق بوده ام، انگيزه لازم براي يادگيري مطالب جديد و تازه در مورد همان مطالب درسي را خواهم داشت. اما اگر در گذشته در درس يا دروس خاصي هميشه شكست خورده ام، متأسفانه انگيزه و علاقه لازم براي يادگيري مطالب جديد مربوط به آن دروس را نخواهم داشت؛ چون اين باور ذهني در من شكل گرفته است كه در يادگيري مطالب جديد، همانند مطالب گذشته با مشكل مواجه مي شوم و شكست مي خورم. اگر اين شكستها ادامه يابد، من به تواناييهاي خود شك خواهم كرد و بتدريج يك نوع احساس حقارت و بي لياقتي در من رشد مي كند و مانع از پيشرفتم مي شود. بنابراين، ميزان انگيزه هر فرد، تحت تأثير موفقيتها يا شكستهاي گذشته او قرار مي گيرد. انسانها معمولاً موفقيتها و شكستهاي خود را به تواناييهاي شخصي، ميزان سعي و تلاش خود، سطح دشواري كار، شانس و اقبال نسبت مي دهند. انسانها با توجه به ديدگاه خود، در تأثيرگذاري عوامل فوق به دو دسته تقسيم مي شوند. 1،افرادي كه موفقيتها و شكستهاي خود را به خودشان نسبت مي دهند؛ يعني خود را مسؤول كارها و فعاليتهاي خود و نتايج حاصل از آن كارها مي دانند، مثلاً اگر در آزمون سراسري پذيرفته نشوند. آن را نتيجه بدشانسي نمي دانند؛ بلكه اين عدم موفقيت را نتيجه تلاش ناكافي يا عدم دقت لازم مي دانند. اين افراد از عزت نفس بالايي برخوردارند و هرگز به استعداد يا توانايي خود شك نمي كنند و سعي مي كنند با انگيزه قوي بيشتر تلاش كرده و نقاط ضعف خود را جبران كنند و دوباره در آزمون شركت كرده و به نتيجه دلخواه دست مي يابند. 2،گروه دوم، افرادي هستند كه براي تلاشهاي خود ارزشي قايل نيستند و خود را مسؤول زندگي خود نمي دانند. و هميشه افراد ديگر، شانس يا اقبال را در شكست خود مقصر مي دانند. در اصل، اين افراد به خود اعتماد ندارند و چون اعتماد به نفس لازم را ندارند، انگيزه اي هم براي جبران اشتباهات و ضعفهاي خود نداشته و هميشه با برخورد با كوچكترين مشكل، دست از تلاش مي كشند و نا اميد مي شوند. چگونه مي توانيم انگيزه خود را براي پيشرفت در اعمال و اهدافمان افزايش دهيم؟ اولين قدم براي "تقويت انگيزه" اين است كه تفكر و نگرش خود را در مورد نظريه "تصادفي يا شانسي" بودن موفقيتها يا شكستها تغيير دهيم. ما بايد قبول كنيم كه هر كس مسؤول اعمال خود و نتايج حاصل از آن است. البته، در هر پيروزي و يا شكستي، عوامل مختلفي تأثير دارند، اما نقش اصلي و اساسي در انجام هر كاري، به فرد و تلاش او بر مي گردد. اگر هر كس به تواناييهاي ذاتي و پنهاني خود ايمان داشته باشد و از تواناييها و استعدادهاي خود در جهت پيشبرد امور بهره بگيرد، مي تواند بر بسياري از مشكلات و سختيها غلبه كند و طعم شيرين پيروزي را بچشد. حتي اگر فرد در كاري شكست بخورد، نبايد آنرا به بي لياقتي يا بي استعدادي خود نسبت دهد. چون خداوند تمام انسانها را (به جز معلولان يا افراد با ضريب هوشي بالا) باهوش و تواناييهاي تقريباً يكساني آفريده است و اين خود ما هستيم كه با استفاده بهينه از تواناييهاي خويش، مي توانيم موفق شويم. دومين قدم در "تقويت انگيزه" آن است كه "هدف نهايي" را براي خودتان روشن و شفاف كنيد. مثلاً يك داوطلب كنكور، هدفش"ورود به دانشگاه" است. وقتي او اين هدف را مدنظر دارد، براي رسيدن به آن تمام توان خود را به كار مي گيرد تا به سر منزل مقصود برسد. برخي از داوطلبان كنكور مي گويند:ما براي شركت در كنكور مجبور هستيم تمامي دروس امتحاني را بخوانيم حتي آن درسهايي را كه اصلاً به آنها علاقه نداريم، تا موفق شويم. يعني داوطلب براي راهيابي به دانشگاه، خود را متقاعد مي كند كه تمام مواد امتحاني را بياموزد. به عبارت ديگر، هدف مي تواند تقويت كننده انگيزه فرد باشد. منبع: روزنامه قدس
|
|
|