جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
دوازده امام در مکتب خلفا (1)
-(8 Body) 
دوازده امام در مکتب خلفا (1)
Visitor 497
Category: دنياي فن آوري

مقدمه

تاريخ بشريت از ابتدا تا کنون همواره دورانهاي پر فراز و نشيبي را پشت سر گذاشته است. در هر برهه از تاريخِ بشر، اتفاقاتي افتاده است که بعضي از آنها سبب گرديده سرنوشت تاريخ، راه خود را تغيير دهد و به سوي سعادت و خوشبختي حرکت کند و يا برعکس، مسير حرکت خود را به سمت بدبختي و شقاوت جهت دهد.
از ابتداي خلقت آدم ابو البشر و تمکين نکردن فرمان الهي در خوردن ميوه بهشتي و بيرون راندن اوازبهشت، تا زمان نوح، شيخ الانبيا و از ابراهيم خليل و پيروزي در امتحانهاي الهي تا زمان موساي کليم و سرگذشت او با قوم بني اسرائيل و از زمان عيسي، روح الله و عروج وي به آسمانها تا زمان خاتم الانبيا و نزول قرآن و پس از آن انسانهاي گوناگون با عقايد مختلف مسير زندگي را طي نموده و با يک تصميم درست يا نادرست سرنوشت سعادت بار و يا شقاوت بار خود را رقم زده اند.
عامل اصلي تمام اين به سعادت رسيدن ها و يا انحراف ها چيزي جز خود بشر و انتخاب او نبوده است. و در اين قضيه بيش از اينکه انسان هاي معمولي و عوام الناس، تاثير گذار بوده باشند علما ، انديشمندان، بزرگان و صاحبان علم و اين قبيل افراد موثر واقع شده اند.
گاهي پيرمردي از قوم يونس (عليه السّلام) با يک گفتار حکيمانه خود سبب نجات قوم از عذاب الهي شده است و گاهي سامري، بعد از ايمان آوردن قوم بني اسرائيل به موسي، باعث بازگشت آنان به بت پرستي و گوساله پرستي گرديده است. اين قضيه همچنان ادامه يافته است تا جايي که شخصي مثل شريح قاضي با آن در مقابل اندک دنيايي دين خود را فروخته و فتوا به کشتن حجت خدا، فرزند پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي دهد.
پس اين خواص يک جامعه بوده و هستند که مي توانند يک قوم را نجات داده و به سعادت برسانند و يا آنان را در گودال انحراف افکنده و به عذاب بکشانند.آنچه خواص را بر اين مي دارد که به چنين راههايي کشيده شوند عوامل گوناگوني است. از حب مال و دنيا گرفته تا خود پرستي و حب جاه و مقام که همه سرتاسر راس کل خطيئه است.
در اين بين و در روزگار پس از خاتم الانبيا، محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، نيز قضيه حضور علما و اظهار نظر آنها در زمينه هاي مختلف و تصميم گيريها آنان در برهه هاي گوناگون مستثني از اين قضيه نبوده است.عده اي از علما و بزرگان راه راست و صراط مستقيم را پيموده و چراغ هدايت ديگران شده اند و عده اي ديگر علاوه بر انحراف خود اسباب انحراف افراد ديگري را فراهم نموده اند.
با بررسي و کنکاش در تاريخ و از روي قراين متعدد چنين مي توان نتيجه گرفت که اين انحرافها نه از سر ندانستگي، بلکه از روي عناد و کينه صورت گرفته است. آنچه مسلم است پيامبر گرامي اسلام در زمان خود به به اندازه کافي و بلکه بيش از آن در گفتار، رفتار و اعمال خود راه سعادت را به مسلمانان نشان داده اند و در زمانها و در مکانهاي مختلف نسبت به اين قضيه اهتمام ورزيده اند. از همان ابتداي بعثت خود، زماني که به فرمان الهي خويشاوندان خود را دعوت به اسلام نمود، و پس از آن به مناسبتهاي مختلف، - آيه تطهير، حديث کساء، روز غدير خم و...- نسبت به معرفي اوصياي بعد از خود اهتمام کامل ورزيد و به خوبي آنانرا معرفي و راه را به همه مردم نشان داد.
لکن بعد از رحلت آن بزرگوار عده اي با به دست گرفتن پرچم مخالفت و عناد در مقابل خليفه رسول خدا قد علم کرده، مخالفت خود را اعلام نمودند. در اين ميان علماي اهل سنت براي موجه جلوه دادن اقدامات آنان به انحاي گوناگون به کمک آنان آمده و آنان را ياري داده اند. يکي از زمينه هاي ياري رساندن علماي اهل سنت به خلفا و مشروع جلوه دادن خلافتشان، علاوه بر جعل احاديث مختلف، تصرف در معناي احاديثي است که از نبي اکرم صادر گرديده است. در اين تحقيق به طور مختصر بخشي از تصرفات و توجيهات علماي اهل سنت را در احاديث پيامبر که پيرامون خلفاي بعد از خود فرموده اند آورده و سپس به نقد و بررسي آنان و جوابگويي به آنان پرداخته شده است. اميد است که در اين مختصر توانسته باشيم آنچه حق است را بيان نموده و راه صحيح را به طالبين آن نمايانده باشيم. از خداوند متعال توفيق درک هر چه بيشتر معارف اهل بيت را خواستارم.

احاديث مورد بحث

احاديث مربوط به اين موضوع در منابع شيعه واهل سنت بسيار زياد است به نحوي که در کتاب مسند احمد حنبل مي توان يک باب را به اين موضوع اختصاص داد اکنون ما تعدادي از اين روايات را بيان مي نماييم .
- حدثنا عبد الله، حدثني ابي، ثنا ابن نمير، ثنا مجالد، عن عامر، عن جابر ابن سمره السوايي فقال :سمعت رسول الله (صلي الله عليه و آله) يقول في حجه الوداع :لا يزال هذا الدين ظاهرا علي من ناواه،لا يضره مخالف ولا مفارق حتي يمضي من امتي اثنا عشر اميرا کلهم، ثم خفي من قول رسول الله صلي الله عليه واله، قال: وکان ابي اقرب الي راحله رسول الله (صلي الله عليه و آله) مني، يا ابتاه ما الذي خفي من قول رسول الله (صلي الله عليه و آله) ؟ قال :يقول کلهم من قريش .(1)
- حدثنا عبداله ،حدثني ابي ،ثنا عبد الصمد ،ثنا ابي ، ثنا داوود ،عن عامر ،قال :حدثني جابر ابن سمره السوايي ، قال خطبنا رسول الله (صلي الله عليه و آله) فقال :ان هذا الدين لا يزال عزيزا الي اثني عشر خليفه . قال ثم تکلم بکلمه لم افهمها . وضج الناس ، فقلت لابي ما قال ؟ قال :کلهم من قريش . (2)
- حدثنا عبد الله ، حدثني ابي، ثنا مومل ابن ابراهيم ،ثنا حماد ابن سلمه ، ثنا داوود ابن هند ، عن الشعبي عن جابر ابن سمره ، قال :سمعت النبي (صلي الله عليه و آله) يقول :يکون لهذه الامه اثنا عشر خليفه . (3)
- حدثنا عبد الله ، ثنا محمد ابن ابي بکر بن علي المقدمي ، ثنا زيد ابن زريع ثنا ابوعون عن الشعبي عن جابر ابن سمره عن النبي (صلي الله عليه و آله) ،قال : لا يزال هذا الامر عزيزا منيعا ينصرون علي من ناواهم عليه الي اثني عشر خليفه . ثم قال کلمه اصمنيها الناس فقلت لابي ما قال ؟قال کلهم من قريش . (4)
- حدثنا عبد الله حدثني محمد ابن ابي بکر بن علي المقدمي ثنا زهير ابن اسحاق ثنا داوود ابن ابي هند عن عامر يعني عن الشعبي عن جابر ابن سمره قال سمعت رسول الله (صلي الله عليه و آله) يقول :لا يزال هذا الامر عزيزا الي اثني عشر خليفه ، فکبر الناس و ضجوا وقال کلمه خفيه. قلت لابي يا ابت ما قال ؟ قال کلهم من قريش . (5)
- ... لن يزال هذا الامر عزيزا منيعا ظاهرا علي من ناواه حتي يملک اني عشر کلهم . قال فقلت لابي : ما بعد کلهم ؟ قال : کلهم من قريش
-... لن يزال هذا الامر عزيزا ظاهرا حتي يملک اثنا عشر کلهم ، -ثم لغط القوم و تکلموا – فلم افهم قوله بعد کلهم ،فقلت لابي : يا ابتاه ما بعد کلهم ؟ قال: کلهم من قريش ، .........
-... لا يزال هذا الدين عزيزا منيعا ينصرون علي من ناواهم عليه الي اثني عشر خليفه ، قال فجعل الناس يقومون و يقعدون ...
-...لا يزال هذا الامر عزيزا منيعا ينصرون علي من ناواهم عليه الي اثني عشر خليفه ، ثم قال کلمه اصمنيها الناس ، فقلت لابي : ما قال؟قال : کلهم من قريش.
- ... لا يزال هذا الامر عزيزا الي اثني عشر خليفه ، فکبر الناس و ضجوا ، و قال کلمه خفيه، قلت لابي : يا ابت ما قال ؟ قال : کلهم من قريش
مجموع اين احاديث همانگونه که بيان شد بسيار زياد است . در کتاب شريف منتخب الاثرِ ايت الله صافي گلپايگاني، تعداد احاديث جمع شده ذيل اين عنوان 271 حديث مي باشد که از منابع شيعه و اهل سنت جمع آوري گرديده است .

سابقه تاريخي اين بحث

اين که سابقه اين بحث به چه زماني بر مي گردد بايد گفت با بررسي منابع اهل سنت چنين به دست مي آيد که اهل سنت از همان ابتداي امر و بعد از رحلت رسول گرامي اسلام به چاره انديشي افتاده ودر صدد بر آمدند تا به هر طريقي شده است اين دسته از احاديث را به نفع خور تفسير وتاويل نمايند. از اين رو از همان ابتدا دست به کار شده و نظراتي را پيرامون اين احاديث بيان نموده اند. البته بايد گفت اينکه دانشمندان اهل سنت نسبت به اين احاديث حساسيت داشته و در صدد تفسير آن برآمده اند اقدامي کاملا به جاست. چرا که اگر نتوانند با اين احاديث به نتيجه برسند و خلفا وجانشينان پيامبر را براي خود و ديگران معلوم کنند با مشکل بزرگي مواجه خواهند بود که شالوده فکري وعقيدتي آنان را بر هم خواهد زد .
ما در اين تحقيق تعدادي از اين نظرات را ذکر کرده ، به بررسي ونقد آنها خواهيم پرداخت .

بعضي از نظرات دانشمندان اهل سنت درباره روايات مورد بحث

الف ـ عبداللّه بن عمر
از عبد الله بن عمر چنين نقل گرديده است که روزي وي درباره خلافت اسلامي سخن مي گفت و به بحث خلفاي دوازده گانه بعد از پيغمبر پرداخت که همگي آنان از قريش مي باشند. وي سپس به معرفي خلفاي بعد از پيامبر پرداخت وآنان را اينگونه معرفي نمود:
1-ابوبکر 2-عمر 3-عثمان 4- معاويه 5-يزيد 6-سفاح 7-منصور 8- جابر 9-امين 10-سلام 11-مهدي 12-امير الغضب.
وي همچنين مي افزايد همه اين افراد صالح هستند و مانند آنان يافت نمي شود. (6)
ب- جلال الدين سيوطي
از ديگر افرادي که درباره خلفاي بعد از پيامبر اظهار نظر نموده است جلال الدين سيوطي است. وي پس از نقل قول قاضي عياض، ابن حجر و... در تاريخ الخلفا چنين مي نويسد:
« از بين دوازده نفر خليفه ، خلفاي اربعه و حسن و معاويه و ابن زبير و عمربن عبد العزيز معلوم هستند و احتمال دارد که المهتدي از خلفاي بني عباس را نيز به آنها بيفزاييم چرا که او در بين بني عباس همچون عمر بن عبد العزيز است در ميان بني اميه و همچنين الظاهر به خاطر عدالت او. و باقي مي ماند دو نفر ديگر که منتظَر مي باشند که يکي از آن دو مهدي است زيرا که او از اهل بيت محمد صلي الله عليه وآله وسلم است ». (7)
ج- ابن حجر عسقلاني
شيخ الاسلام ابن حجر عسقلانى نيز در شرح صحيح بخارى در بحث از حديث جابر بن سمره كه نبى اكرم(صلي الله عليه و آله) براساس آن جانشينان خود را دوازده نفر اعلام نموده اند, در صدد چاره جويى بر آمده تا راه حلى براى اين مشكل ارائه دهد, وى كه علاقه فراوانى به خاندان اموى دارد, كوشيده است تا شمار خلفاى دوازده گانه پيامبر را از ميان سلاطين اين خاندان انتخاب وتكميل كند. وى برخلاف عبدالله بن عمر و جلال الدين سيوطى, هيچ سهمى از خلافت پيامبر را به دودمان بنى عباس اختصاص نداده و تمام آن را ملك مطلق بنى اميه مى داند.
وى نخست نظر قاضى عياض را نقل نموده كه خلفاى دوازده گانه را اين گونه معرفى مى كند: 1ـ ابوبكر 2 ـ عمر 3 ـ عثمان 4 ـ على(ع) 5 ـ معاويه 6 ـ يزيد 7ـ عبدالملك بن مروان 8 ـ وليدبن عبدالملك 9 ـ سليمان بن عبدالملك 10ـ يزيدبن عبدالملك 11ـ هشام بن عبدالملك 12 ـ وليد بن يزيد بن عبدالملك.
ابن حجر سپس, سخن قاضى عياض را تحسين نموده و آن را برساير احتمالات ترجيح مى دهد. وي دليل رجحان اين قول را اين جمله از احاديث بيان نموده است که « کلهم تجتمع عليه الناس» (8)
چنانكه پيش از اين گفتيم سيوطى عدالت را براى خليفه اسلامى و جانشين پيامبر(ص) شرط مى دانست و به همين دليل اكثر قريب به اتفاق سلاطين اموى و عباسى را كه به نظر او فاقد اين شرط بودند از شمار جانشينان پيامبر حذف نمود, و اين در حالى بود كه وى براى كامل نمودن عدد خلفاى رسول خدا با كمبود مواجه بود. او حاضر شد عدد خلفاى دوازده گانه را ناتمام باقى گذارد, ولى از سلاطين ستمگر اموى كسى را انتخاب نكند.
ولى قضيه در مورد (ابن حجر) كاملاً بر عكس است و گويى او نه تنها عدالت را شرط نمى داند, بلكه به دنبال كسانى مى گردد كه از شرط عدالت برخوردار نباشند! چنان كه ديديم ابن حجر نخست در صدد آن است تا شمار خلفاى دوازده گانه را از ميان پادشاهان اموى انتخاب كند, و ثانياً اصرار دارد تا خلفا را از ميان انسانهاى ستمگر برگزيند و به همين دليل با توجه به اينكه بسيارى از دانشمندان اهل سنت، عمر بن عبدالعزيز را عادل دانسته, و حتى او را جزء خلفاى راشدين به حساب آورده اند, ولى ابن حجر به دليل اعتقاد و روحيه خاصى كه دارد او را نيز از خلافت محروم كرده است. به نظر مى رسد اين اقدام ابن حجر, هيچ دليلى نمى تواند داشته باشد جز اينكه عمر بن عبدالعزيز به عقيده دانشمندان اهل سنت فرد عادلى بوده است!.
با اينكه حكومت عمر بن عبدالعزيز در فاصله خلافت دو تن از فرزندان عبدالملك بن مروان, يعنى سليمان و يزيد قرار گرفته, ابن حجر سليمان و يزيد را جزء جانشينان پيامبر مى داند, ولى عمر بن عبدالعزيز را كه در ميان اين دو نفر به حكومت رسيده و حكومت او به گواهى تمامى دانشمندان اهل سنت از آن دو بهتر بوده به عنوان خليفه پيامبر نمى پذيرد.
د - سفيان ثوري
او نيز كه از دانشمندان برجسته اهل سنت است, واژه (خلافت) را تنها بر پنج نفر قابل اطلاق مى داند و از سلاطين اموى و عباسى, به جز عمربن عبدالعزيز, كس ديگرى را شايسته چنين مقامى نمى داند. او مى گويد:
خلفا پنج نفرند: ابوبكر, عمر, عثمان, على(ع), و عمربن عبدالعزيز. (9)
سفيان ثورى گرچه كوشيده است تا نيروهاى ناشايست را از صحنه خلافت اسلامى كنار زند ولى راه حلى كه ارائه مى دهد مشكل خلفاى دوازده گانه را حل نمى كند، چرا كه او درباره هفت نفر باقى مانده حرفى براى گفتن ندارد.
هـ - ابن کثير
وى در البداية والنهايه پس از نقل حديث جابربن سمره (لايزال هذا الامر عزيزاً حتى يكون اثنا عشر خليفة كلهم من قريش), مى گويد:
چهار نفر از اين دوازده نفر عبارتند از: ابوبكر, عمر, عثمان, على, و عمر بن عبدالعزيز نيز از آن جمله است. برخى از بنى عباس نيز از آنها هستند.
وى اضافه مى كند:
«مقصود اين نيست كه اين دوازده تن بر نظم و ترتيب خاص, (و از قوم و تيره مخصوص) باشند, بلكه مقصود اين است كه دوازده امام و خليفه وجود پيدا كنند، مقصود ائمه دوازده گانه شيعيان كه اولشان على و آخرشان [ مهدى] منتظر است ـ نيز نيستند; چون در ميان اينان جز على(عليه السّلام) و فرزندش حسن، كسى بر امت حكومت نداشته است.» (10)
و- صحيح ترمذي
در کتاب شريف منتخب الاثر چنين آمده است : در يعضي از حواشي صحيح ترمذي اينکه گفته شده است «اثني عشر»، اشاره دارد به بعد ازعصر صحابه و مربوط است به خلفاي بني اميه. البته نه افراد ممدوح آنان بلکه افرادي که به سلطنت و حکومت رسيده اند. بنا بر اين تعريف، افرادي که شامل اين احاديث مي شوند عبارتند از :
1- يزيد بن معاويه 2-معاويه بن يزيد بن معاويه 3- عبد الملک 4- وليد تا برسد به مروان البته دربين اين نامها، نام ابن زبير نيامده است چرا که او از صحابه پيغمبر بوده است و همچنين نام مروان بن حکم ذکر نگرديده است .(11) همچنين مولف منتخب الاثر به نقل اقوال ديگري مي پردازد که ما نيز در اين تحقيق ذکر مي نماييم .
ز-
بعد از وفات مهدي (ع) دوازده نفر به حکومت مي رسند که شش نفر از آنها از اولادحسن و پنج نفر ديگر از اولاد حسين مي باشند و نفر دوازدهم شخص ديگري است .
ح-
سيوطي در تاريخ الخلفاء به نقل قول ديگري مي پردازد وبا لفظ قيل از آن ياد مي کند وي چنين مي نويسد :
«مراد وجود دوازده خليفه در جميع مدت اسلام تا روز قيامت است که عامل به حق مي باشند اگر چه که ايام آنان متوالي و پشت سر هم نباشد ، اين قول را آنچه که مسدد در مسند کبير از ابي الخلد نقل کرده است تاييد مي کند که وي ميگويد:«هلاک نمي شود اين امت تا وقتي که دوازده خليفه باشد که همه آنها به هدايت و دين حق عمل نمايند.» بنا براين مراد از اينکه در حديث آمده است « ثم يکون الهرج» فتنه هايي است که خبر مي دهند به قيام الساعه يعني خروج دجال و ديگر فتنه ها .»
سيوطي در پايان اين مطلب نتيجه گيري کرده و نظر خود را که ما در بالا ذکر کرديم بيان نموده است.
اين چند نظر از نظرات متنوع اهل سنت در توجيه روايات دوازده امام است که هر کدام به نوعي خواسته است آن را توجيه و تفسير نمايد. البته تعداد نظرات بيان شده در اين خصوص افزون از اين تعداد است لکن به دليل اينکه تقريبا اقوال نزديک و مشابه به يکديگر است و قصد اطاله کلام را در اين تحقيق نداريم از بيان ديگر اقوال صرف نظر نموده ايم . طالبين اقوال ديگر مي توانند به کتاب خلافت ومهدويت در مکتب خلفاء تاليف علامه سيد مرتضي عسگري مراجعه نمايند.

نقد و بررسي نظرات علماي اهل سنت درباره روايت دوازده امام

در اين بخش به ياري خداوند متعال به بررسي و نقد نظرات علماي اهل سنت در باره اين احاديث خواهيم پرداخت. نکته اي که در اينجا بايد بيان نمود اين است که در بررسي نقد نظرات از هر گونه غرض ورزي وتندگويي مي بايست پرهيز نمود و کلام حق و مستند به دليل را بايد بيان نمود. همچنين کساني که در جستجوي حق وحقيقت هستند بايستي از تعصبات وکينه توزيها فاصله گيرند تا حقيقت به راستي نمايان گردد .در اين تحقيق تلاش بر اين بوده است تا با بيان مستندات به بررسي نظرات بپردازيم. انشاء الله
اولين نکته اي که درباره اين اظهار نظرها به نظر مي رسد در مورد شخصيتهايي است که بيان شده است در اين باره چند نکته به ذهن مي رسد :
1- اولا برخي از شخصيتهايي که بيان گرديده است، هويتشان معلوم نيست . در اظهار نظر عبد الله بن عمر به اسم سه نفر بر مي خوريم که هيچ مشخصاتي از ايشان موجود نمي باشد .جابر ، سلام و امير الغضب افرادي هستند که عبد الله بن عمر به عنوان جانشينان پيامبر معرفي مي کند . حال سئوال اينجاست که اين افراد چه کساني هستند ؟ هويتشان چيست ؟ در چه عصري مي زيسته اند ؟در کدام کتاب تاريخي نامي از آنان برده شده است ؟ در کدام منطقه خليفه پيغمبر بوده اند؟ و آيا از خلفاي بني اميه هستند و يا از بني عباس؟
آنچه به نظر مي رسد اين سه نفر ساخته شده ذهن عبد الله بن عمر هستند و واقعيت خارجي ندارند وتنها در ذهن او حضور دارند.
ضمن اينکه عبد الله بن عمر اين مطلب را از کجا مي دانسته است که خلفاي بني عباس چه کساني هستند و نامشان چيست. چون عمر او قبل از آغاز دوران بني عباس به پايان رسيد. يا بايد اين موضوع را از پيامبر شنيده باشد و از ايشان نقل نموده باشد. در اين صورت تنها راوي عبد الله بن عمر است .چون اين موضوع را هيچ يک از روات ديگر نقل ننموده است .علاوه بر اينکه تعداد زيادي روايت در کتب روايي اهل سنت وشيعه معارض با اين کلام عبدالله است که در تعارض اين دو، چاره اي جز حذف حديث عبد الله نيست. چرا که اولا کلام عبدالله به جز خود او سند ديگري ندارد و ثانيا تعداد زيادي روايت صحيح معارض با کلام او موجود مي باشد.
2- نکته دوم درباره شخصيتها، صلاحيت آنها براي احراز پست جانشيني پيغمبر است . در اظهار نظرهايي که صورت گرفته است افرادي به عنوان جانشين پيغمبر معرفي گرديده اند که هيچ سنخيتي با پيامبر اکرم ندارند . مثلا معاويه بن ابي سفيان ، يزيد بن معاويه ، وديگر ملوک بني اميه و در ميان خلفاي بني عباس هم افرادي مانند منصور ، سفاح ، مامون و ديگراني که هر موقع صداي مظلوميت شخصي بلند مي شد نمي توانستند تحمل کنند و افرادي را بي گناه زنداني کرده ويا مي کشتند . خونريزان و ستمگراني که به هر بهانه مخالفين خود و حق خواهان را سر به نيست مي کردند و تاب و تحمل شنيدن صداي حق را نداشتند . آيا اين افراد واجد و حائز شرايطِ نشستن بر جاي رسول گرامي اسلام هستند؟ تاريخ هيچگاه ظلم وستم اين افراد را فراموش نخواهد کرد . چگونه علماي اهل سنت حاضرند سفاکان و ستمکاراني چون يزيد و منصور را خليفه پيغمبر بدانند. چه سنخيتي اين افراد با پيامبر اسلام دارند؟
3- نکته ديگر در اين اظهار نظر ها اين است که چرا اينقدر اختلاف آراء در اين نظرها وجود دارد ؟ اين حيرت و سرگرداني براي چيست ؟هر کدام از علماي اهل سنت آنچه که به نظر خود درست مي رسيده است را بيان نموده است اما هيچ کدام حاضر نشدند دل به کلام نبي مکرم اسلام بسپارند و خود را از اين قيد و بندهاي کينه و تعصب برهانند. جايي که پيامبر راه را مشخص نموده است چه نياز يست که اين همه خود را به زحمت بيندازند و سرانجام هم نتوانند به نتيجه درست وصحيح برسند . با اين لجبازي و کينه توزي چه چيزي را مي خواهند به اثبات برسانند؟
4- از نکات ديگر اين است که پيامبر در کلام خود فرموده اند « کلهم من قريش» . سئوال اين است که قريش چه کساني هستند ؟ آيا فقط بني اميه وبني عباس از قريش هستند؟ پس بني هاشميان چه شدند ؟ چرا آنها را از دايره طايفه قريش حذف نموده اند و فقط براي تفسير اين جمله نبي اکرم به بني اميه و بني عباس بسنده نموده اند؟
سفينه حديث صحيحي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود : دوران خلافت در امت من سي سال است و پس از آن پادشاهي است .سعيد بن جمهان که اين روايت را از سفينه نقل کرده است مي گويد: سفينه به من گفت : دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را حساب کن و دوران خلافت علي (عليه السلام) را بر آن بيفزا . آن را سي سال خواهي يافت . سعيد مي گويد به سفينه گفتم : بني اميه گمان مي کنند که خلافت در ميان آنها است . سفينه گفت دروغ مي گويند پسران زن چشم کبود ، بلکه آنان از پادشاهانند. آن هم از بدترين پادشاهان.
علاوه بر اين مطلب و احاديث ياد شده ، قندوزي حنفي از دانشمندان اهل سنت تعبير رساتر و روشن تري را از طريق عبد الملک بن عمير از جابر بن سمره از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل نموده است که در آن به جاي جمله « کلهم من قريش» ، تعبير « کلهم من بني هاشم »(12) آمده است . با در نظر گرفتن ساير روايات که فرموده اند کلهم من قريش و انچه که در ميان اهل فن، رسم است در اينجا لفظ قريش، عام است و بني هاشم، خاص. با اجراي قانون عام و خاص، عام به مورد خاص يعني بني هاشم اختصاص پيدا مي کند و بدين ترتيب، منظور از قريش معلوم مي گردد.
(حنفى قندوزى) پس از نقل حديث با تعبير دوم مى گويد:
برخى محققان گفته اند: با دقّت در احاديثى كه دلالت مى كند بر اينكه خلفاى بعد از پيامبر(ص) دوازده نفرند, معلوم مى شود كه مراد رسول خدا از اين احاديث, امامان دوازده گانه اى است كه از اهل بيت خود آن حضرت اند. حمل حديث بر خلفاى راشدين ممكن نيست، چون كمتر از دوازده نفرند. نيز حمل اين حديث بر پادشاهان اموى ممكن نيست, چون اولاً: عددشان بيش از دوازده نفراست.
ثانيا: آنان, افرادى ظالم اند و ظلم فاحشى در زندگى آنها به چشم مى خورد, جز عمر بن عبدالعزيز.
ثالثاً: اينان از بنى هاشم نيستند, در حالى كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) درآن حديث (در روايت عبدالملك از جابر) فرموده اند كه تمامى آنان از بنى هاشم اند.
همچنين حمل حديث بر سلاطين بنى عباس ممكن نيست, چرا كه اولاً: شمار آنان بيش از دوازده نفر است و ثانياً: اينان آيه « قل لا أسألكم عليه أجرأ إلا المودة في القربى» و حديث کساء را ناديده گرفته و حرمت آنرا نگاه نداشتند. پس بناچار بايد اين حديث را بر ائمه دوازده گانه اى كه از اهل بيت پيامبراند حمل كنيم. زيرا اينان آگاه ترين و دانشمندترين افراد زمانه خويش بودند و از نظر رفعت مقام, ورع و پرهيزكارى, حَسبَ ونَسَب از همه اهل زمانه خود برتر بودند. از همه مهمتر اينكه علوم خود را از جدشان پيامبر گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) به ارث برده بودند. اهل علم و تحقيق كشف و شهود اينان را اين گونه معرفى كرده اند. مؤيّد اين مطلب كه مقصود پيامبر از ائمه دوازده گانه, امامان اهل بيت (عليهم السلام) اند روايات فراوانى است كه در اين باب وارد شده است و از آن جمله است حديث ثقلين. (13)
5- نکته ديگر اينکه: اين تاويلات را علماي اهل سنت چگونه به دست آورده اند؟مثلا آنچه که در صحيح ترمذي آمده است. از کجا فهميده اند مراد حکومت بني اميه است؟ آن هم بدون ذکر معاويه و مروان. از کجا فهميده اند اين اخبار اشاره به بعد از صحابه دارد؟ اگر چنين است پس چرا پيامبر نفرمود بعد از صحابه و فرمود «بعدي». پس اگر قرار بر اين باشد که دست به ابداع و اختراع اينگونه احتمالات زده شود دايره احتمالات وسيعتر از آنچه که فکر مي کنيم مي شود. و در اين صورت قطعا کلام از ظاهر خود منصرف خواهد شد.
6- نکته ديگر در باره اين احاديث اين است که با بررسي تعدادي از اين احاديث که از راوي آنها جابر بن سمره است به يک مطلب مهم بر مي خوريم . در تعدادي از احاديثي که جابر بن سمره نقل کرده است
نکته مهمي به چشم مي خورد وآن اين است که در هر زمان وموضعي که نبي اکرم در مورد خلافت بعد از خود صحبت مي فرموده اند عده اي با انجام اعمال مختلف، مانع از انتشار بيان پيامبر مي شدند . تعدادي از اين جملات را در اينجا ذکر مي نماييم:
ثم تکلم بکلمه لم افهمه ، ثم تکلم بکلمه لم افهمها و ضج الناس ،ثم تکلم بکلمه خفيت علي ، فجعل الناس يقومون ويقعدون ، ثم قال کلمه اصمنيها الناس ، فکبر الناس وضجوا . (14)
با بررسي اين جملات و اينکه جابر کسي بوده است که با اشتياق تمام، جان به سخنان هدايت گر پيامبر سپرده بود ولي از شنيدن ادامه سخنان آن حضرت محروم ماند، يک نتيجه مي توان گرفت که عده اي، از آنجا که مي دانستند پيامبر در مورد چه موضوعي مي خواهد صحبت نمايد و چون خود، مخالف آن مطالب بودند، لذا به انحاء مختلف مانع از انتشار کلام پيغمبر مي شدند . البته حنفي قندوزي به نحو ديگري اين مطلب را بيان نموده است . وي مي نويسد: پيامبر وقتي مي خواستند فراز آخر روايت« من بني هاشم» را بيان نمايند ، صداي خود را پايين آوردند ، چرا که بني اميه و گروه ديگري از منافقان که در آن جمع حضور داشتند خلافت بني هاشم را دوست نداشتند. (15)
7- نکته ديگري که به ذهن مي رسد اين است که نبي مکرم اسلام از فصيحترين افرا د عرب به شمار مي رود و اين مورد قبول نيست که چنين شخصيتي کلامي را بيان نمايد که باعث ايجاد سئوال در ذهن مخاطبان خود بشود و جواب آن را بيان ننمايد. آنهم موضوعي با اين اهميت را که سرنوشت تمام مسلمانان در گرو آن است.
ضمن اينکه اصحاب و ياران پيامبر افرادي بودند که ريز ترين مطالب را از پيامبر مي پرسيدند . حال که موضوعي اين چنين با اهميت مطرح گرديده است مگر مي شود که درباره آن از پيامبر سئوالي نشده باشد و ايشان جواب نداده باشد. مسلما و به طور قطع اصحاب پيامبر درباره اين موضوع از ايشان سئوال کرده اند و ايشان هم جواب داده اند اما مصالح و منافع حکام و سلاطين اموي و عباسي مانع از آن گرديده که اين بخش از فرمايشات نبي اکرم را در آثار خود ذکر نمايند. سيوطي در تاريخ الخلفا چنين نقل مي کند که : از پيامبر در مورد عدد خلفايي که بر اين امت حکومت مي کنند سئوال شد ، حضرت فرمودند : دوازده نفرند به عدد نقباي بني اسرائيل.(16)
اين موضوع در مسند احمد هم از قول جابر بن سمره و عبد الله بن مسعود نقل گرديده است . (17)

پي نوشت ها:

1- مسند احمد ،5 ،87
2- همان ،5 ،98
3 - همان ،5،106
4 - همان ،5 ،98
5- همان 5، 98
6- سيوطي از قول ابن عساکر چنين مي نويسد : اخرج ابن عساکر عن عبد الله بن عمر قال :ابوبکر الصديق اصبتم اسمه ، عمر الفاروق قرن من الحديد اصبتم اسمه ، ابن عفان ذو النورين قتل مظلوما يوتي کفلين من الرحمه ، معاويه و ابنه ملکا الارض المقدسه ،والسفاح. وسلام . والمنصور. و جابر . والمهدي. والامين . وامير الغضب کلهم من بني کعب بن لؤي . کلهم صالح لا يوجد مثله.( تاريخ الخلفاء،ص229)
7- تاريخ الخلفاء، ص15
8- فتح الباري ، ج13، ص141
9- سنن ابي داوود ، ج 5، باب 8،ص 21، شماره 4631
10- البدايه والنهايه ،ج 1، ص 177 ولما ولد اسماعيل أوحى الله إلى إبراهيم يبشره باسحق من سارة فخر لله ساجدا وقال له قد استجبت لك في اسماعيل وباركت عليه وكثرته ونميته (1) جدا كثيرا ويولد له اثنا عشر عظيما * وأجعله رئيسا لشعب عظيم وهذه أيضا بشارة بهذه الامة العظيمة وهؤلاء الاثنا عشر عظيما هم الخلفاء الراشدون الاثنا عشر المبشر بهم في حديث عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال : " يكون اثنا عشر أميرا " ثم قال كلمة لم افهمها فسألت أبي ما قال قال " كلهم من قريش " أخرجاه في الصحيحين (2) . وفي رواية لا يزال هذا الامر قائما وفي رواية عزيزا حتى يكون اثنا عشر خليفة كلهم من قريش . فهؤلاء منهم الائمة الاربع أبو بكر وعمر وعثمان وعلي . ومنهم عمر بن عبد العزيز أيضا . ومنهم بعض بني العباس وليس المراد أنهم يكونون اثني عشر نسقا بل لابد من وجودهم وليس المراد الائمة الاثني عشر الذين يعتقد فيهم الرافضة الذين أولهم علي بن أبي طالب وآخرهم المنتظر بسرداب سامرا وهو محمد بن الحسن العسكري فيما يزعمون فان أولئك لم يكن فيهم أنفع من علي وإبنه الحسن بن علي حين ترك القتال وسلم الامر لمعاوية وأخمد نار الفتنة وسكن رحى الحروب بين المسلمين والباقون من جملة الرعايا لم يكن لهم حكم على الامة في أمر من الامور وأما ما يعتقدونه بسرداب سامرا فذاك هوس في الرؤوس وهذيان في النفوس لا حقيقة له ولا عين ولا أثر.
11- منتخب الاثر،حاشيه کتاب ،ص52
12 - ينابيع المودة لذوي القربى /القندوزي/ ج 2 / ص 315 : [ 908 ] عن عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة رضى الله عنه قال : كنت مع أبي عند رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فسمعته يقول : بعدي إثنا عشر خليفة ثم أخفى صوته فقلت لابي : ما الذي [ قال في ] أخفى صوته ؟ قال : قال : كلهم من بني هاشم
ينابيع المودة لذوي القربى/ القندوزي/ ج 3 / ص 290 : وفي المودة العاشرة من كتاب " مودة القربى " للسيد علي الهمداني ( قدس الله سره وأفاض علينا بركاته وفتوحه ) : عن عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمرة قال : كنت مع أبي عند النبي (ص) فسمعته يقول : بعدي إثنا عشر خليفة ، ثم أخفى صوته ، فقلت لابي : ما الذي أخفى صوته ؟ قال : قال : كلهم من بني هاشم
13- ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي ج 3 / ص 292 : قال بعض المحققين : إن الاحاديث الدالة على كون الخلفاء بعده (ص) إثنا عشر قد اشتهرت من طرق كثيرة ، فبشرح الزمان وتعريف الكون والمكان ، علم أن مراد رسول الله ( ص ) من حديثه هذا الائمة الاثنا عشر من أهل بيته وعترته ، إذ لا يمكن أن يحمل هذا الحديث على الخلفاء بعده من أصحابه ، لقلتهم عن إثني عشر ، ولا يمكن أن يحمله على الملوك الاموية لزيادتهم على إثني عشر ، ولظلمهم الفاحش إلا عمر بن عبد العزيز ، ولكونهم غير بني هاشم ، لان النبي ( ص ) قال " كلهم من بني هاشم " في رواية عبد الملك عن جابر ، وإخفاء صوته ( ص ) في هذا القول يرجح هذه الرواية ، لانهم لا يحسنون خلافة بني هاشم ، ولا يمكن أن يحمله على الملوك العباسية لزيادتهم على العدد المذكور ، ولقلة رعايتهم الآية ( قل لا أسألكم عليه أجرأ إلا المودة في القربى ) وحديث الكساء ، فلا بد من أن يحمل هذا الحديث على الائمة الاثني عشر من أهل بيته وعترته ( ص ) لانهم كانوا أعلم أهل زمانهم و أجلهم وأورعهم وأتقاهم ، وأعلاهم نسبا ، وأفضلهم حسبا ، وأكرمهم عند الله ، وكان علومهم عن آبائهم متصلا بجدهم ( ص ) وبالوراثة واللدنية ، كذا عرفهم أهل العلم والتحقيق وأهل الكشف والتوفيق . ويؤيد هذا المعنى أي أن مراد النبي ( ص ) الائمة الاثنا عشر من أهل بيته ويشهده ويرجحه حديث الثقلين ، والاحاديث المتكثرة المذكورة في هذا الكتاب وغيرها . وأما قوله ( ص ) : " كلهم تجتمع عليه الامة " في رواية عن جابر بن سمرة فمراده ( ص ) أن الامة تجتمع على الاقرار بامامة كلهم وقت ظهور قائمهم المهدي ( رضي الله عنهم ) .
14- اين جملات از بين احاديث متعدد انتخاب گرديده است و براي جلوگيري از اطاله کلام فقط آدرس احاديث را ذکر مي نماييم:
مسند احمد ، احاديث 20921،20857،21016،20991،20993،20980،20981،21020و......
15- ينابيع الموده، ج3،ص292
16- تاريخ الخلفا ، ص 13
17- مسند احمد حنبل ، ج2، ح 3781 و ج7، ح21069

ادامه دارد .....
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image