8- در متن تعدادي از احاديث به اين جمله بر مي خوريم که « کلهم تجتمع عليه الامه »(18) که اين نيز با توجيهات اهل سنت مطابق نيست. بنا بر اين جمله، يکي از ويژگيهاي خلفاي پيامبر اين است که تمام امت درباره آنان اتفاق نظر دارند و همه، ايشان را به جانشيني پيامبر قبول دارند. در حالي که با نگاه به تاربخ مي بينيم که خلفاي مورد نظر اهل سنت هيچ گاه مورد قبول امت اسلامي نبوده اند و اگر در بعضي موارد اينچنين بوده از در حيله ونيرنگ و ... وارد شده اند. دليل عدم مقبوليت آنان اين است که هر کدام از آنان در عصر خود انسانهاي بي گناه را از ميان شخصيتهاي مختلف و بر جسته اسلامي به قتل رسانده اند . دليل کشته شدن آنها نيز مخالفت با دستگاه خلافت بوده است. امامان شيعه نيز که همگي از اهل بيت پيامبر بوده اند به دليل مخالفت با دستگاه حاکم و مبارزه با آنان در راس شهداي اين راه قرار دارند.
9- نکته ديگري که در باره اين موضوع بايد بيان نمود اين است که چرا اين افراد فقط اين حديث پيغمبر را تمسک کرده اند. تعداد احاديثي که ا ز نبي اکرم درباره اهل بيت نقل گرديده است بسيار زياد و متنوع است . ضمن اينکه در احاديث فراواني پيامبر منظور خود را از دوازده خليفه بيان نموده است . حتي در احاديث متعددي که معروفترين آنها حديث جابر بن عبد الله انصاري است نام دوازده خليفه و نام پدر هر يک از آنها ذکر گرديده است. با اينحال اين سئوال مطرح است که چرا علماي اهل سنت فقط احاديثي که به طور اجمال از دوازده خليفه پيامبر صحبت کرده است را مستمسک توجيهات خود قرار داده و از بيان و ذکر احاديث تفصيلي خودداري نموده اند ؟اين کتمان ها و عدم بيان حقايق براي چيست ؟
10- نکته قابل ذکر ديگر در اين باره اين است که ما درباره چه موضوع و چه افرادي صحبت مي نماييم ؟ آيا انسانهاي عادي مورد بحث ما هستند يا نه خلفاي اشرف مخلوقات عالم، يعني نبي مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله) ؟ قرار است چه وظيفه اي را در اين عالم انجام دهند ؟ آيا وظيفه ايشان يک کار ساده است که هر کس مي تواند وارد گود آن شده و از عهده آن بر مي آيد؟ صحبت در اين باره و کمي تامل و تفکر پيرامون آن مي تواند راه را براي انتخاب درست باز نمايد. مقام امام و شرايط او که ما در باره ان سخن مي گوييم چه مقامي است ؟
آيت الله صافي گلپايگاني در کتاب امامت ومهدويت در خصوص شرايط و اوصاف امام چنين مي فرمايد:
شکي نيست که در عهده داري هر پست ومقام و سپردن هر کار به ديگري قابليت و صلاحيت مناسب آن لازم است، و حداقل در ارجاع هر عمل به هر کس سه شرط بايدرعايت شود :
نخست اين که آن کس در اين کار عالم وآگاه باشد .
دوم اين که مورد وثوق و اعتماد باشد که کار رابادرستي انجام مي دهد و خيانت نمي نمايد .
سوم اين که قوت ونيروي انجام آن کار را داشته باشد چنانکه از امير المومنينن عليه السلام در نهج البلاغه روايت شده است :
« ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله »(19) « اي مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترين مردم است بر آن وداناترين آنان است در آن ، به امر و احکام خداوند .»
(اگر به تقديم ميم بر هاءباشد . ويا «اعملهم بامر الله » اگر به تقديم ميم بر لام باشد) به هر حال بايد هم اعلم و هم اعمل و هم اقوي باشد .البته رعايت مراتب علم وامانت و قدرت بر انجام عمل به حسب کار و مقامي که واگذار مي شود متفاوت بوده و يکسان نمي باشد . مثلا در امور غير مهم به مجرد وثوق واعتماد ، و اطلاع و آشنايي متعارف اکتفا مي شود ، و در امور مهم تر عدالت وکفايت کامل علمي و عملي را شرط مي نمايند و فطرت بشر هم با همين موافق است و همه ان را عملا قبول دارند و در نظام کم وبيش پذيرفته شده است . لذا در مقام به کار گماردن افراد در سوابق و گذشته هاي آنها نيز تحقيق مي نمايند مبادا که سابقه سوئي داشته باشند که هم آنها را ضعيف مي نمايد، وهم زمينه پذيرش و قبول آنها را در جامعه از بين مي برد . در امري مثل امر امامت که رهبري در کل امور دين ودنياي جامعه است شرايط بايد متکامل تر وصلاحيت بايد از هر جهت حاصل باشد .
بايد امام که بطور مطلق واجب الاطاعه است معصوم باشد وچنان باشد که دواعي الهي از همه سو و در همه چيز عامل حرکت او باشد . همچنين امام که رهبر کل و حجت بر کل است بايد اعلم وافضل از همه باشد و از آنچه موجب منافرت طبع انساني وحقارت شخص در نفوس سالمه باشد ، وخلاصه از جميع سوابق سوء و معايب ونواقص خلقي و خلقي منزه باشد .اين حکم بديهي و فطري است که معلم از متعلم و استاد از شاگرد و راهنما از رهجو و مقتدا از مقتدي ومربي از مربا اعلم واکمل باشد و نبايد غير افضل مطاع افضل ، و عالم ،مطيع جاهل باشد چنان که در قرآن مجيد مي فرمايد: « افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لکم کيف تحکمون»(20)
وهمچنين مي فرمايد:« لا يستوي الاعمي و البصير .... ولا الظل و لاالحرور»(21) و در آيه ديگر مي فرمايد:
« قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون»(22) و همانطور که پيش از اين به آن اشاره کرديم از اياتي مثل « انا جعلناک خليفه»(23) و « اني جاعلک للناس اماما »(24) و « لا ينال عهدي الظالمين»(25) کاملا استفاده مي شود که :
اولا از لحاظ اينکه امامت به جعل خداست و خداوند عالم به تمام احوال و سوابق بندگان است و کارهايش مطابق حکمت و لطف است ، شخصي را به امامت منصوب مي نمايد که از همه جهات و ملاحظات صلاحيتش مشخص ومحرز باشد .
و ثانيا چون عهد خداست ، به ظالم وستمگر داده نخواهد شد هر چند بالفعل ظالم نباشد زيرا دور از حکمت خداي حکيم و لطف اوست که عهد خود را به کسي عطا کند که روزگاري پرستش بت وعبادت شيطان کرده ودر تاريکي جهل و دوري از حق بسر برده باشد.(26)
همچنين شهيد مطهري در کتاب انسان کامل در باره راههاي شناخت انسان کامل مي نويسد:
«شناخت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد : يک راه اين است که ببينيم قرآن – در درجه اول _ و سنت _ در درجه دوم _ انسان کامل را _ اگر چه در قرآن وسنت تعبير « انسان کامل » نيست و تعبير « مسلمان کامل » و «مومن کامل » است – چگونه توصيف کرده اند .ولي به هر حال معلوم است که « مسلمان کامل » يعني انساني که در اسلام به کمال رسيده است و مومن کامل يعني انساني که در پرتو ايمان به کمال رسيده است .بايد ببينيم قرآن يا سنت انسان کامل را با چه مشخصاتي بيان کرده اند و چه خطوطي براي سيماي انسان کامل کشيده اند .از قضا در اين زمينه چه در قرآن و چه د رسنت بيانات زيادي آمده است.(27)
راه دوم شناخت انسان کامل از راه بيانها نيست که ببينيم درقرآن و سنت چه آمده است بلکه از اين را است که افرادي عيني را بشناسيم که مطمئن هستيم آنها آنچنان که اسلام و قرآن مي خواهد ساخته شده اند و وجود عيني انسانهاي کامل اسلامي هستند چون انسان کامل اسلامي فقط يک انسان ايده آلي و خيالي و ذهني نيست که هيچوقت در خارج وجود پيدا نکرده باشد انسان کامل هم در حد اعلا و هم در درجات پايينتر در خارج وجود پيدا کرده است .»
حال با توجه به مطالب بيان شده ، چگونه مي توان افرادي را جانشين يک پيامبر الهي دانست که هيچ سنخيتي با او ندارند ؟ افرادي که حتي به اندازه ذره اي شرايط منصوب شدن به سمت خليفه اللهي را ندارند . اعلميت ، اعمل بودن و اقوي بودن براي رهبري و هدايت جامعه از بديهي ترين شرايط يک رهبر الهي است و کسب اين مقامات عاليه کار هر کسي نيست. همانگونه که بيان شد عهد خداوند متعال بنابر آيه شريفه به ظالمين نمي رسد .حال اين افرادي که علنا فاسق ، فاجر و ظالم بوده و اين صفات خود را آشکار نموده اند چگونه مي توانند خليفه رسول خدا بر روي زمين باشند ؟
از طرفي همانگونه که در کلمات شهيد مطهري بيان گرديده است ، راههاي شناخت انسان کامل که جايگاه خليفه اللهي را دارد به اين راحتي نيست که با ذکر نام چند نفر بگوييم آنها را شناختيم. بلکه رجوع به قرآن و سنت و بررسي و تفحص در باره آنها را نياز دارد. . بينيم چه کساني توانسته اند دقيقا آنچه که در کتاب و سنت آمده است را عمل کنند و دراين راه از هيچ چيزي فرو گذار نکرده اند.
ممکن اين سئوال مطرح گردد که چه لزومي دارد ما انسان کامل را بشناسيم ؟ اينکه چه لزومي دارد ما انسان کامل را بشناسيم سئوالي است که ذهن هر کسي را به خود مشغول نموده است شهيد مطهري درباره علت نياز به شناخت انسان کامل چنين مي فرمايد:
«شناختن انسان کامل يا انسان نمونه از ديدگاه اسلام ، از آن نظر براي ما مسلمين واجب است که حکم مدل و الگو و حکم سرمشق را دارد . يعني اگر بخواهيم يک مسلمان کامل باشيم – چون اسلام مي خواهد انسان کامل بسازد – و تحت تربيت و تعليم اسلامي به کمال انساني خود برسيم ، بايد بدانيم که انسان کامل چگونه است ، چهره انسان کامل – چهره روحي ومعنويش را عرض مي کنم – چگونه چهره اي است ، سيماي معنوي انسان کامل چگونه سيمايي است و مشخِصات انسان کامل چگونه مشخصاتي است .....اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسيم قطعا نمي توانيم يک مسلمان تمام و يا کامل باشيم وبه تعبير ديگر يک انسان ولو کامل نسبي – از نظر اسلام –باشيم .» (28)
تاکنون در صدد اين بوديم که آنچه علماي اهل سنت درباره خلفاي پيامبر ذکر نموده اند را نقد نماييم . در اين بخش به ذکر قرايني خواهيم پرداخت که ثابت مي کند مراد ومنظور پيامبر گرامي اسلام چيزي نيست که علماي اهل سنت آن را بيان مي کنند.
قرينه اول :
خلفاي دوازده گانه رسول خدا ادامه دهنده خط رسالت و رهبران امت اسلامي اند. و امت اسلامي نيز مختص به دوران اموي و يا عباسي نبوده ونيست. از زمان بعثت رسول گرامي اسلام امت اسلامي حضور داشته است و بنا بر روايات تا پايان خلافت دوازده خليفه نيز اين امت پا برجا است. اين خود قرينه بر اين است که آنچه عالمان سني بيان نموده اند حرفي بيهوده و غلط است. چرا که بنا بر نظر آنان در همان ابتداي خلافت بني عباس عدد اين خلفا و حضور آنان به پايان رسيده است، حال آنکه امت اسلامي هنوز پا برجاست و اعلام موجوديت مي نمايد. پس افراد نام برده شده توسط علماي اهل سنت نمي توانند خلفاي پيامبر اسلام باشند و اين امري نامعقول است که افرادي بخواهند خلفاي پيامبر را به همان سده هاي نخست اختصاص بدهند. احاديث متعددي گوياي اين مطلب است .
قرينه دوم :
با بررسي رواياتي که خلفاي رسول خدا را دوازده نفر معرفي مي نمايد به مفاهيم متعددي برخورد مي نماييم که تنها بر ديدگاه شيعه منطبق است و با توجيهات اهل سنت جور در نمي آيد از جمله مفاهيمي که به دست مي آيد به اين موارد مي توان اشاره نمود:
- عزت و ارجمندي اسلام وامدار خلفاي دوازده گانه رسول خداست.
- استواري دين وامدار خلفاي دوازده گانه رسول خداست.
- در طول دوران خلافت خلفاي دوازده گانه، خلافت، صالح و قائم به قسط معرفي گرديده است.
اکنون براي هر کدام از موارد فوق يک حديث را به عنوان نمونه ذکر مي نماييم.
لا يزال الاسلام عزيزا الي اثني عشر خليفه... (29)
لا يزال الدين قائما حتي يکون اثنا عشر خليفه من قريش... (30)
لا يزال هذا الامر صالحا حتي يکون اثني عشر اميرا ... (31)
با بيان اين سلسله روايات چند نکته لازم به ذکر است.
اول اينکه در روايات آمده است عزت دين اسلام به واسطه خلافت خلفاي دوازده گانه است. حال آيا واقعا با خلافت افرادي مثل معاويه، يزيد و ساير خلفاي اموي و عباسي و قتل و غارت و فسق و فجور و ستمکاريهاي آنان اسلام عزت يافت؟ يا با عدالت علي(عليه السلام) و حکومت آن حضرت و پس از آن حکومت امام مجتبي(عليه السلام) و سپس شهادت حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) ؟ آيا اين دعاهاي سرتاسر معناي امام سجاد و روايات علمي، اخلاقي صادقين(عليهما السّلام) نبود که باعث شد اسلام عزيز همچنان عزيز بماند؟آيا رنج و محنت و تلاشهاي ساير ائمه بود که اسلام را روز به روز عزيز تر نمود يا اعمال خلاف شرع افرادي چون معاويه و يزيد و امثالهم از خلفاي بني اميه و بني عباس؟ قتل، غارت، شرابخواري، سگ بازي، دروغ بازيها و حيله گريها. آيا اين چيزها اسلام را عزيز نگه داشت؟مگر در روايات ذکر شده نفرموده اند خلافت خلفا قائم به قسط و عدل است ؟ در دوران خلافت کدام خليفه عباسي يا اموي اثري از قسط و عدل ديده مي شود ؟
دوم اينکه اگر چنانكه دانشمندان اهل سنت گفته اند, بپذيريم كه خلفاى دوازده گانه تا حدود سال 132 هجرى يا اندكى پس از آن, خلافت كرده و دوران خلافت هر دوازده نفرشان پايان يافته است ـ چنانكه از عبدالله بن عمر, و قاضى عياض و ابن حجر و... نقل شده ـ در اين صورت لازمه چنين اعتقادى براساس مفاد احاديث فوق, اين سخنِ فاسد خواهد بود كه پس از اتمام دوران خلافت دوازده نفرِ معرفى شده, دين محمد (صلي الله عليه و آله) , دوام و قوام و عزت خويش را از دست داده است، سپس بايد بپذيريم كه دوران خلافت خلفاى دوازده گانه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هنوز پايان نيافته است و استمرار دارد. قبول اين نظر با توجيهات عبدالله بن عمر و دانشمندان اهل سنت كه مى گفتند دوران خلافت خلفاى دوازده گانه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) در اوايل سده دوم هجرى پايان يافته, ناسازگار است.
قرينه سوم :
احاديث متعددي بيانگر اين مطلب است که آخرين جانشين رسول خدا مهدي(عليه السلام) است. نمونه اي از اين سلسله احاديث که در کتب اهل سنت هم يافت مي شود را ذکر مي کنيم:
لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث اللّه رجلاً من اهل بيتى يملاها عدلاً كما ملئت جوراً.(32)
لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطولّ اللّه ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلاً من اهل بيتى, يواطئ اسمه اسمى, واسم ابيه اسم ابى, يملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً. (33)
فقال " فإذا رأيتموه فبايعوه ولو حبوا على الثلج . فإنه خليفة الله ، المهدى ".(34)
اين سلسله روايات نيز که تعداد آنها کم نيست تصريح به خلافت حضرت مهدي (عليه السلام) و تاکيد بر بيعت با ايشان مي نمايد. در اين احاديث دوران خلافت آن حضرت، آخرالزمان بيان گرديده است. بنابراين آنچه علماي اهل سنت بيان مي دارند در توجيه دوازده خليفه، با اين روايات معارض است. چرا که بنابر نظر آنان دوران خلافت در همان سده اول و دوم به پايان رسيده است در حاليکه اين روايات حاکي از حکومت مهدي(عليه السّلام) درآخر الزمان است.
قرينه چهارم :
حديث ثقلين، حديثي متواتر و مورد قبول فريقين است. در منابع مختلف شيعه و سني، اين حديث نقل گرديده است و با عبارات گوناگوني نيز بيان گرديده است. در اين تحقيق از بيان متن حديث خودداري نموده و فقط چند نکته مهم که از اين حديث مي توان برداشت نمود را به طور اختصار بيان مي نماييم.
از تعبير «انهما لن يفترقا» چنين مي توان برداشت نمود که در جامعه اسلامي همواره کتاب خدا (قرآن) و اهل بيت با هم بوده و هستند.و هيچگاه از هم جدا نمي شوند تا هنگام ورودشان بر پيامبر اکرم در حوض کوثر.
ديگر اينکه اهل بيت همواره در راه قرآن و هدايت قدم بر مي دارند چرا که اگر دچار لغزش شوند به معنايي جدايي ايشان از قرآن است.
ديگر اينکه همواره در همه اعصار يکي از اهل بيت پيامبر همراه با قرآن است، چرا که جدايي از آن به معناي افتراق است که مخالف حديث است.
البته از اين حديث شريف مطالب آموزنده فراواني به دست مي آيد لکن مقتضاي اين تحقيق بر کوتاه بودن و جلوگيري از اطاله مطالب است. لذا به همين مقدار بسنده نموده و با استفاده از مطالب فوق چنين نتيجه مي گيريم که: چگونه مي توان اهل بيت رسول خدا که به گواهي پيامبر همتاي قرآن مي باشند را رها کرده و افرادي چون يزيد و معاويه و ... را جانشين پيامبر معرفي نمود؟چقدر تفاوت است ميان اهل بيت و حکام اموي و عباسي؟ آيا کسي مانند عبد الملک بن مروان که وقتي به حکومت رسيد، قرآن را به کناري نهاد و گفت « هذا آخر العهد بک »(35) و بدينسان با قرآن خداحافظي کرد مي تواند خليفه رسول خدا باشد؟
در مورد وليد بن يزيد بن عبد الملک آورده اند که وي فردي بود فاسق، شارب خمر وهتک کننده حرمت هاي الهي. نوشته اند که به مکه رفت و بر پشت بام کعبه مي گساري نمود. همچنين آورده اند که روزي قرآن را گشود و اين آيه آمد که « واستفتحوا و خاب کل جبار عنيد »(36) پس عصباني شده قرآن را پرت نمود و به سمت آن تير اندازي نمود و مطالب تاريخي ديگر که حاکي از آن است که اين افراد نه تنها با قرآن نبوده که قرآن را مانعي براي انجام کارهاي خود مي دانستند .(37)
قرينه پنجم :
فضايل اهل بيت از جمله مواردي است که به خوبي مراد پيامبر را از دوازده خليفه روشن مي کند. تدبر در احاديث، فضايل اهل بيت، ما را به مقام و منزلت اهل بيت آشنا مي سازد و موجب مي شود دريابيم کساني که نه تنها براي آنان فضيلتي نقل نشده، بلکه رسول خدا در مواضع متعدد به نکوهش آنان پرداخته، صلاحيت خلافت را ندارند. در اينجا به ذکر نمونه از اين روايات مي پردازيم:
- سعد بن ابي وقاص مي گويد: زماني که آيه مباهله (ندع ابناءنا و ابناءکم) نازل شد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) علي و فاطمه و حسنين را دعا نمود و فرمود: خدايا اينها اهل بيت من هستند. (38)
- ام سلمه مي گويد: آيه تطهير در خانه من نازل شد. وقتي اين ايه نازل شد، رسول خدا به دنبال علي و فاطمه و حسنين فرستاد و سپس فرمود: اينها اهل بيت من هستند. (39)
- ابوهريره مي گويد: پيامبر به علي و فاطمه و حسنين نگاه کرد و فرمود: انا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم. (40)
و احاديث متعدد ديگر که در فضائل علي (عليه السلام)، حسنين(عليهما السلام) ، و اهل بيت از پيامبر گرامي اسلام روايت گرديده است و در منابع اهل سنت هم ذکر گرديده است که همگي حاکي از آن است که به جز اهل بيت هيچ کس ديگر شايستگي جانشيني پيامبر اکرم را ندارد.
قرينه ششم :
مدينه النبي، شهري است که همواره در بين مسلمانان ارج و قرب ويژه اي داشته است. پيامبر گرامي اسلام نيز عنايت خاصي به اين شهر و مردمان آن داشته اند و احاديث متعددي از ايشان در مورد مدينه نقل گرديده است. از آن جمله:
جابر بن عبدالله از رسول خدا نقل مي کند که فرمود: هر کس مردم مدينه را بترساند، تحقيقا مرا ترسانده است.(41)
همچنين در احاديث ديگري پيامبر اکرم ظلم کنندگان به اهل مدينه را نفرين فرموده و مورد لعن خدا و ملائکه قرار داده است.(42)
با ذکر اين روايات چنين بيان مي کنيم که: با مراجعه به تاريخ مي بينيم که شهر مدينه بارها مورد تهاجم و غارت قرار گرفته و اهل آن نيز به دست عمال معاويه و يزيد کشته شده اند. معاويه در سال چهلم هجري و در زمان خلافت علي (عليه السلام) سپاهي را به فرماندهي بسر بن ارطاه به مدينه فرستاد تا براي او بيعت بگيرد. بسر مردم را تهديد به قتل نمود و تعدادي از آنان را نيز به قتل رساند و بدين وسيله آنان را وادار به بيعت با معاويه نمود.
بار دوم براي بيعت گرفتن براي يزيد، به تهديد و ارعاب مردم مدينه پرداخت و به زور از آنان بيعت گرفت. يزيد نيز در سال 63 هجري و در جريان واقعه حره به حرم پيامبر لشکر کشيد و جمع زيادي از اهل مدينه را کشت و ناموس آنان را مورد هتک قرار داد به طوري که نوشته اند حدود هزار دختر باکره، بکارت خود را از دست دادند و پس از آن نيز تعداد زيادي فرزند نامشروع به دنيا آمد.در زمان حاکميت حکام عباسي نيز اهل مدينه مورد ظلم و ستم و اذيت و آزار قرار مي گرفتند.
با وجود اين مطالب و گواهي هاي تاريخ بر اين وقايع و با در نظر گرفتن احاديث پيامبر در باره ظلم کنندگان به اهل مدينه آيا رواست افرادي را به عنوان جانشين پيامبر معرفي کنيم که مورد لعن ايشان و خداوند و ملائکه قرار گرفتند؟
قرينه هفتم :
يکي ديگر از قراين، حديثي است که از پيامبر اکرم نقل گرديده است مبني بر اينکه هر گاه براي دو خليفه بيعت گرفته شد، دومي را بکشيد. (43)
براساس نقل مورخان، معاويه همزمان با خلافت علي (عليه السلام) بسر بن ارطاه را به نقاط مختلف فرستاد تا براي او بيعت بگيرد.اين اقدام معاويه در حالي بود که قبل از آنمردم با علي (عليه السلام) دست بيعت داده بودند و آن حضرت را به عنوان خليفه رسول خدا برگزيده بودند. حال با ذکر اين مطالب آيا کسي که کشتن او واجب است، مي تواند خليفه پيامبر باشد؟
اين هفت قرينه، فقط تعداد اندکي بود از آنچه که اثبات مي کند توجيهات علماي اهل سنت درباره خلفاي دوازده گانه پيامبر بدون دليل و سست و ناپايدار است. مطالب زياد ديگري نيز هست که ما در اين تحقيق ذکر نکرده ايم، اما همگي حاکي از حق بودن قول و اعتقاد شيعه در مورد خلفاي پيامبر است.
نتيجه
در پايان اين تحقيق ذکر موارد زير را لازم مي دانيم:
همانطور که در آراء صحابه و ديگران ديده شد علماي اهل سنت تعبيرات گوناگوني را در باره خلفاي پيامبر بيان نموده اند که با هم تفاوتهاي زيادي دارد. تا آنجا که عبدالله بن عمر معاويه و يزيد را انسانهايي صالح و جانشين رسول خدا معرفي نموده است ولي سفينه که از اصحاب پيامبر نيز مي باشد آنان را بدترين پادشاهان معرفي نموده است. برداشت نادرست اهل سنت از واژه قريش نيز باعث سرگرداني و اشتباه بزرگ اهل سنت گرديده است.
براى يافتن مصاديق واقعى دوازده جانشين برحقّ رسول گرامى اسلام(صلي الله عليه و آله) راهى جز تمسك به قرآن و سنّت وجود ندارد. قرآن، اهل بيت پيامبر را مطهّر از هر رجسى مى داند و مودّت و اطاعت آنان را واجب مى شمارد و اطاعت اولى الامر را پس از اطاعت خدا و رسولش فرض و لازم دانسته است.
از سنّت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، حديث متواتر (ثقلين), اهل بيت و عترت رسول را عدل و همسنگ قرآن قرارداده است, و حديث (غديرخم) على بن ابى طالب (عليه السلام) را صريحا ولىّ هر زن و مرد مؤمن و جانشين رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) مى داند ومى دانيم كه بر اساس منابع معتبر حديث شيعه و برخى منابع اهل سنّت, رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) تمامى دوازده امام پس از خود وعلى(عليه السلام) نيز يازده امام عادل و معصوم(عليهم السلام) را معرفى نموده است.
عناد و لجبازي نيز راه به جايي جز دوري از رحمت خدا نخواهد برد و سرانجام، عذاب الهي منتظر کساني است که به هر دليل واهي سر از تسليم امر خداي متعال که اطاعت از اولي الامر را واجب نموده است گردانده و پيرو نفس خود هستند. بنا بر اين بار ديگر از تمام علماي اهل سنت و معتقدان به مکتب خلفا دعوت مي کنيم که صادقانه و به دور از هر گونه تعصب و عناد به مطالعه و تحقيق بر اساس احاديث صحيح السند و همچنين مطالعه تاريخ پرداخته و آنگاه نسبت به روايات دوازده خليفه به اظهار نظر بپردازند.ببينند مصاديق واقعي اين روايات چه کساني هستند. و وظيفه خود را در برابر آنان به انجام رسانند. قطعا خواهند يافت که اين سلسله روايات جز بر مذهب شيعه اماميه منطبق نخواهد بود. با بررسي جميع روايات اين نتيجه به دست مي آيد که خلفا محصور در دوازده نفرند و به صورت متوالي و پشت سر هم به خلافت مي رسند و آنچه معلوم است اين خصوصيات فقط در دوازده امامي که نزد شيعه و سني معروفند موجود مي باشد.و موافق هيچ يک از مذاهب فرقه هاي مسلمين به جز مذهب شيعه اماميه نمي باشد. پس شايسته است اين موضوع از جمله معجزات پيامبر گرامي اسلام و اخبار وي از غيب در نظر گرفته شود. اين بهترين وجه و نتيجه اي است که از بررسي جمله اين احاديث به دست مي آيد و ذهن سالم ومستقيم که خالي از هر گونه غرض و مرض باشد به غير از اين وجه راهي نمي يابد. علاوه بر اين که اگر به اين روايات، روايات فراوان ديگري که درمورد ائمه اثني عشر بيان شده است را مورد بررسي قرار دهيم، قطع حاصل خواهد شد که مراد از اين احاديث ائمه اثني عشر مي باشند و لا غير.
در پايان قطعه اي از جملات گهربار امير المومنين عليه السلام را ذکر مي نماييم:
أين الذين زعموا أنهم الراسخون في العلم دوننا ، كذبا وبغيا علينا أن رفعنا الله ووضعهم ، وأعطانا وحرمهم ، وأدخلنا وأخرجهم . بنا يستعطى الهدى ويستجلى العمى . إن الائمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم . لا تصلح على سواهم ، ولا تصلح الولاة من غيرهم ( منها ) آثروا عاجلا وأخروا آجلا ، وتركوا صافبا وشربوا آجنا. كأني أنظر إلى فاسقهم وقد صحب المنكر فألفه ، وبسئ به ووافقه ، حتى شابت عليه مفارقه ، وصبغت به خلائقه. ثم أقبل مزبدا كالتيار لا يبالي ما غرق . أو كوقع النار في الهشيم لا يحفل ما حرق. أين العقول المستصبحة بمصابيح الهدى ، والابصار اللامحة إلى منار التقوى . أين القلوب التي وهبت لله وعوقدت على طاعة الله . ازدحموا على الحطام وتشاحوا على الحرام . ورفع لهم علم الجنة والنار فصرفوا عن الجنة وجوههم ، وأقبلوا إلى النار بأعمالهم . دعاهم ربهم فنفروا وولوا . ودعاهم الشيطان فاستجابوا وأقبلوا (44)
منابع و ماخذ:
1- احمد بن حنبل، مسند، بيروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1420ه، 2000م
2- ابي داوود، سليمان بن اشعث السجستاني الازدي، سنن ابي داوود، بيروت، دار ابن حزم، چاپ اول، 1418ه،1997م
3- ابن ماجه، ابي عبدالله محمد بن يزيد القزويني، سنن ابن ماجه، دار احياء التراث العربي،1395ه،1975م
4- ابن کثيردمشقي، ابي الفداء، اسماعيل بن کثير الدمشقي، البدايه و النهايه ، بيروت، دار احيائ التراث العربي،چاپ اول، 1408ه
5- ترمذي، ابي عيسي محمد بن عيسي بن سوره، سنن ترمذي، بيروت، دار المعرفه، چاپ اول، 1423ه،2002م
6- حاکم نيشابوري ، محمد بن محمد الحاکم النيسابوري، المستدرک الحاکم، بيروت، دار المعرفه، 1406ه
7- سيوطي،جلال الدين عبد الرحمن بن ابي بکر، تاريخ الخلفا، بيروت، دار الثقافه،
8- سايت پايگاه مجلات تخصصي noor mags
9- صافي گلپايگاني، لطف الله، امامت ومهدويت، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهارم، 1375
10- صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، قم، موسسه السيده المعصومه(سلام الله عليها)، چاپ اول، 1419ه
11- العسقلاني، احمد بن علي بن حجر، فتح الباري في شرح الصحيح البخاري، دمشق، مکتبه دار السلام، چاپ سوم، 1421ه،2000م
12- القندوزي الحنفي، سليمان ابن ابراهيم، ينابيع الموده، قم ، شريف رضي، چاپ هفتم، 1413ه، 1371 ش
13- مطهري، مرتضي، انسان کامل، تهران،صدرا، چاپ هفدهم، 1376
14- نرم افزار المعجم، موسسه مرحوم آيت الله گلپايگاني
15- نهج البلاغه، خطبه هاي امام امير المومنين(عليه السلام) ، بيروت ، دار المعرفه
پي نوشت ها :
18- سنن ابي داوود ، ج 4، کتاب المهدي
19- نهج البلاغه ، ص 86، خطبه 173
20- يونس، 35
21- فاطر، 19-21
22 - زمر ، 9
23- ص ، 26
24- بقره،124
25- همان
26- امامت ومهدويت ،ج 1،ص160
27- انسان کامل ،ص 15
28- همان ،ص14
29- مسند احمد، ج7، ح20882
30- مسند احمد، ج7، ح20831
31- مسند احمد، ج7، ح20976
32- سنن ابي داوود ،ج4،کتاب المهدي،ص306،ح4283
33- همان ، ح 4282
34- سنن ابن ماجه، ج2، باب34، باب خروج المهدي،ص1366، ح4082 و4084
35- تاريخ الخلفا
36- ابراهيم ، 15
37- منتخب الاثر
38- سنن الترمذي - الترمذي ج 4 ص 293 : 4085: حدثنا قتيبة أخبرنا حاتم بن إسماعيل عن بكير بن مسمار عن عامر بن سعد عن أبيه قا ل : " لما نزلت هذه الآية ( تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم ) الآية دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا ، فقال : اللهم هؤلاء أهلى ". هذا حديث حسن غريب صحيح.
سنن الترمذي- الترمذي ج 5 / ص 302 : أنزلت هذه الآية ( ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم ) الآية دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا فقال اللهم هؤلاء أهلى " . هذا حديث حسن غريب صحيح من هذا الوجه .
39- المستدرك/ الحاكم النيسابوري/ ج 2 / ص 416 : شريك بن ابي نمر عن عطاء بن يسار عن ام سلمة رضى الله عنها انها قالت في بيتى نزلت هذه الآية انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت قالت فارسل رسول الله صلى الله عليه وآله إلى على وفاطمة والحسن والحسين رضوان الله عليهم اجمعين فقال اللهم هؤلاء اهل بيتى
40- المستدرك - الحاكم النيسابوري ج 3 ص 149 : عن ابي هريرة رضى الله عنه قال نظر النبي صلى الله عليه وآله إلى علي وفاطمة والحسن والحسين فقال انا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم * هذا حديث حسن من حديث ابي عبد الله احمد بن حنبل عن تليدبن سليمان فانى لم اجد له رواية غيرها *
41- مسند احمد / احمد بن حنبل/ ج 3 / ص 354 : قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من أخاف أهل المدينة فقد أخاف مابين جنبى
مسند احمد/ احمد بن حنبل/ ج 3 / ص 393 : عن جابر بن عبد الله قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من أخاف أهل المدينة فقد أخاف ما بين جنبى
42- مسند احمد / احمد بن حنبل/ ج 4/ ص 55 : عن عطاء بن يسار عن السائب بن خلاد ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال من أخاف اهل المدينة ظلما اخافه الله وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل الله منه يوم القيامة صرفا ولا عدلا
43- صحيح مسلم / مسلم النيسابوري/ ج 6 / ص 23 : عن ابى سعيد الخدرى قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخر منهما
44- نرم افزار المعجم، نهج البلاغة - خطب الامام علي عليه السلام، ج 2، ص 27