جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشي
-(1 Body) 
اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشي
Visitor 424
Category: دنياي فن آوري
مقدمه
سخن درباره زن و خصوصيات جنسي او و تفاوت و يا عدم تفاوت وي با مرد در ابعاد گوناگون، از جمله حقوق فردي و اجتماعي، همواره در مكاتب و نحله‏هاي مختلف فكري، از مباحث مهم و قابل توجه بسياري از انديشمندان و صاحب‏نظران بوده است. در كنار نظرات متعادل و بعضا مطلوب درباره زن و حقوق او، كه بيش‏تر در ميان اديان آسماني ديده شده است، گاه نظراتي افراطي و شگفت‏انگيز نيز ديده مي‏شود كه توجيه كننده رفتار بسيار خشن و سبعانه با زنان در عصر جاهليت و حتي در عصر حاضر و دنياي متمدن مي‏باشد. اين‏گونه نظرات افراطي حتي در ميان - به اصطلاح - انديشمندان مشهور معروف جهان نيز ديده مي‏شود، اما با رنگ و لعاب علمي.
شايد بتوان با قاطعيت ادعا نمود كه اين‏گونه آراء و نظرات درباره زن و حقوق او از آن‏جا ناشي مي‏شود كه غالبا صاحبان اين انديشه‏ها يا از زن و توانايي‏هاي او و حقوق و وظايفش به خوبي آگاهي نداشته‏اند و يا نمي‏خواسته‏اند آن‏گونه كه شايسته يك زن است‏با او برخورد كنند. نتيجه اين ديدگاه‏ها سوء استفاده هرچه بيش‏تر و استثمار اين قشر عظيم انساني است، البته در هر عصري به سبك و روش خاص خود.
اين نكته بر هيچ ذهن بيدار و وجدان آگاهي پوشيده نيست كه اين‏گونه ديدگاه‏ها در هر حال محكوم است، چه متعلق به قديم باشد و چه عصر حاضر و جهان متمدن. اما شايد بتوان گفت كه وجود اين انديشه‏هاي متحجر و خام درباره زنان آن هم در عصر تمدن، كه ادعاي پيشرفت و ترقي در تمام حوزه‏هاي علوم و معارف را دارد، به مراتب قبيح‏تر و محكوم‏تر است.
البته بايد به اين حقيقت نيز اذعان كرد كه پيدايش اين آراء و نظرات افراطي درباره مسائل زنان و در پي آن، مطرح كردن تساوي حقوق زن و مرد در تمام جهات و آن‏چه امروزه به نام «فمينيسم‏» معروف شده، واكنش محروميت‏ها و مظلوميت‏هايي است كه در گذشته و حتي اكنون بر زنان رفته است و نتيجه عملكرد غلط و نادرست دست‏اندركاران و صاحبان قدرت نسبت‏به اين قشر عظيم انساني است. ناگفته پيداست كه اين ميدان جاي طرح مباحث‏بسياري است كه ورود به آن‏ها در اين مجال نمي‏گنجد. بنابراين، تنها به يكي از ابعاد آن توجه مي‏شود.
از جمله مسائلي كه در اين زمينه قابل طرح مي‏باشد مساله تعليم و تربيت زنان است. طرفداران و حاميان حقوق زن - عموما - و فمينيست‏ها - خصوصا - بر اين نكته اصرار مي‏ورزند كه زنان در گذشته از كليه حقوق از جمله فرصت‏هاي آموزشي محروم بوده‏اند. به همين دليل، به فكر افتاده‏اند تا در پرتو اين انديشه، شعار تساوي حقوق آموزشي براي زنان و مردان و استفاده از فرصت‏هاي آموزشي را مطرح كنند. همچنين به خصوص در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، به دلايل مختلف، لزوم اختلاط زنان و مردان را در مراكز و مؤسسات آموزشي مطرح كرده‏اند. اين عده عقيده داشتند كه نه تنها دلايل اقتصادي و كمبود امكانات آموزشي توجيه‏گر اختلاط جنس‏ها در مدارس و دانشگاه‏هاست، بلكه حتي برخي دلايل روان‏شناختي را نيز براي توجيه آن برمي‏شمارند.
اين نبشتار براي بررسي هر چند اجمالي و مختصر مساله اختلاط زنان و مردان، به خصوص دختران و پسران جوان در مراكز آموزشي، اعم از مدارس و دانشگاه‏ها، سعي دارد تا با استفاده از منابع تحقيقي، كه غالبا از نويسندگان غربي است، گامي هر چند محدود در اين زمينه بردارد. استفاده از اين منابع براي آن است كه اثبات شود مساله اختلاط در نظام‏هاي آموزشي نه تنها غير علمي و داراي استدلال‏هاي نوعا سطحي است، بلكه اين مساله حتي در ميان خود غربي‏ها و به خصوص بعضي كشورهاي اروپايي و امريكا نيز داراي مخالفان بسياري است. بنابراين، شايسته است محققان و صاحب‏نظران تعليم و تربيت‏بيش‏تر آن را مورد نقد و بررسي قرار دهند و اجازه ندهند با شعارهاي فريبنده و توخالي طرف‏داري از حقوق زنان، بيش از اين به حيثيت و عفت و كرامت زنان ستم‏ديده لطمه وارد شود و نگذارند جاهليت نوين با شيوه‏هاي جديد، همان نيات جاهليت قديم را جامعه عمل بپوشاند.

توضيح برخي مفاهيم

پيش از ورود به بحث، لازم است‏بعضي از تعابير و اصطلاحاتي كه در مقاله مورد بحث آمده است تعريف شود و توضيحاتي هر چند مختصر و اجمالي درباره آن داده شود.

1- فمينيسم (نهضت آزادي زنان)

فمينيسم (Feminism) كه واژه‏اي فرانسوي است، در اصل به معناي تفكر و انديشه تساوي حقوق زن و مرد و به تعبيري، نهضت‏براي آزادي زنان مي‏باشد. ريشه تاريخي اين انديشه به قرن‏ها پيش باز مي‏گردد ولي به شكل امروزين آن در قرن 19 از كشور فرانسه شروع شد و گسترش يافت و هم‏اكنون در سراسر جهان، به خصوص در كشورهاي غربي و امريكا، داراي هواخواهان قابل توجهي است.
متفكران و صاحب‏نظران اين مكتب فكري معتقدند كه زنان در طول تاريخ به انحاي گوناگون تحت‏ستم بوده و هميشه اين مردان بوده‏اند كه با تفكر مردسالاري و حاكميت و تسلط بر زنان، از آن‏ها بهره‏كشي كرده‏اند و از اين طريق، قشر عظيم‏زنان‏گرفتارمحروميت‏هاي‏شديدي‏در تمام زمينه‏ها شده‏اند، اكنون نوبت آن فرا رسيده است تا زنان از اين وضع اسف‏بار نجات‏يافته،به حقوق از دست رفته خويش برسند. اينان معتقد به برابري كامل زنان با مردان در تمام زمينه‏ها و حقوق گوناگون مي‏باشند و طرفدار جدي آزادي زن و تساوي حقوق آن‏ها با مردان مي‏باشند.
يكي از تبعات و پيامدهاي اين طرز تفكر پيدايش انديشه اختلاط زن و مرد در تمام شؤون زندگي و به خصوص در آموزش و تحصيل بوده است. طرفداران اين مكتب معتقدند كه زنان بايد در تمام سطوح تحصيلي و تحقيقي و علمي و در تمام مؤسسات، در كنار مردان و هماهنگ با آن‏ها به صورت مختلط به تحصيل و فعاليت‏هاي علمي بپردازند.

2- تعليم و تربيت غير مختلط

تعليم و تربيت غير مختلط يا به تعبير ديگر، آموزش غير مختلط به معناي آن است كه هر كدام از دو جنس زن و مرد يا دختر و پسر در مدارس و مؤسسات آموزشي جدا و مستقل از هم مشغول به تحصيل باشند در اين شيوه از آموزش، به طور اخص و در معناي واقعي آن، در مدارس و آموزشگاه‏ها، از اول ابتدايي تا دبيرستان و حتي دانشگاه‏ها، زنان و دختران جداي از مردان و پسران مشغول به تحصيل بوده و حتي پايوران آموزشي و هيات‏هاي علمي و نيز پايوران اداري اين مؤسسات زنانه و يا مردانه‏اند. البته اين سبك از آموزش، كه از گذشته مرسوم بوده است، هم اكنون به اين صورت خاص در هيچ يك از كشورهاي موجود جهان، حتي كشورهاي اسلامي، اجرا نمي‏شود، مگر به صورت نادر.
بنا به گفته بعضي از محققان، آموزش غير مختلط خود به سه صورت اجرا مي‏شود:
الف. شيوه‏اي كه در آن، هم دانش‏آموزان و هم پايوران آموزشي از يك جنس باشند (كاملا مردانه يا زنانه);
ب. شيوه‏اي كه در آن، اگرچه دانش‏آموزان همگي از يك جنس مي‏باشند، ولي پايوران آموزشي آن مختلط مي‏باشد;
ج. شيوه‏اي كه در آن ساختمان‏هاي آموزشي به صورت مختلط است، ولي آموزش‏ها در كلاس‏هاي جدا و تفكيك شده اجرا مي‏شود.
هر يك از اين شيوه‏ها و سبك‏هاي آموزش غير مختلط در مناطقي از جهان عملا در دست اجراست.

3- تعليم و تربيت مختلط

تعليم و تربيت مختلط به اين معناست كه دو جنس زن و مرد يا دختر و پسر در يك مؤسسه آموزشي و حتي در يك كلاس مشغول به تحصيل باشند. در اين شيوه از آموزش، كه يكي از پيامدهاي تفكر فمينيستي است، بدون در نظر گرفتن جنس دانش‏آموزان و دانش‏جويان برنامه‏هاي آموزشي اجرا مي‏شود و از اين نظر، هيچ محدوديتي براي آن‏ها وجود ندارد. اين سبك تعليم و تربيت كه سبك نو و جديدي است، از اواخر قرن نوزدهم به صورت جدي و گسترده شروع شد و در قرن بيستم به اوج خود رسيد. ولي از آن‏جا كه در مناطق گوناگون دنيا فرهنگ‏هاي مختلف از آن استقبال قابل توجهي نكرده‏اند، هم‏اكنون بسيار محدود و تنها در بعضي از كشورها، آن‏هم در بعضي از مؤسسات و سطوح اجرا مي‏شود. غالب مدارس امريكا با اين روش اداره مي‏شود.
مقابله با آموزش مختلط به دليل پيامدها و تبعات منفي و سوئي كه داشته، از همان ابتداي كار شروع شده است و هنوز هم حتي در كشورهاي غربي، به خصوص اروپايي، به شدت ادامه دارد.

نگاهي به پيشينه تاريخي انديشه اختلاط جنس‏ها در آموزش

تاريخ تعليم و تربيت منعكس كننده تغييراتي چشمگير در زمينه نگرش‏هايي است كه بازگو كننده تحول تجربيات انسان از ساده به پيچيده در شيوه زندگي است. هم‏زمان با گسترش نقش زنان و مردان در اجتماع، تلاش‏هايي نيز براي به دست آوردن شكل مناسبي از تعليم و تربيت صورت گرفت.
در تمدن‏هاي اوليه، شهروندان به صورت غير رسمي و غالبا در ميان خانوداه‏ها به صورت جدا و تنها تربيت مي‏شدند معنا و مفهوم «تعليم و تربيت‏» يادگيري شيوه زندگي بود. بنابراين، همچنان كه تمدن‏ها پيچيده‏تر مي‏شد، تعليم و تربيت نيز رسمي‏تر، سازمان‏دهي‏شده‏تر و فراگيرتر مي‏گرديد و در غالب جوامع، نظير چين و يونان باستان تلاش‏هاي اوليه بيش‏تر بر تعليم و تربيت مردان متمركز بود. اين شيوه، به خصوص در مغرب زمين، در سطحي گسترده تا اواخر قرون وسطي ادامه داشت. اصولا در اين دوران طولاني و تاريك، چيزي به نام حق تعليم و تربيت‏براي زنان و به تعبيري، فرصت‏هاي برابر آموزشي براي زنان و مردان مطرح نبوده، بلكه حتي مي‏توان گفت: در اين دوره تاريخي، تعليم و تربيت تنها براي قشر خاصي از مردم جامعه در جوامع مغرب‏زمين ميسور بود زنان و دختران از اين نعمت محروم بودند.
اين در حالي بود كه مشرق زمين و به ويژه سرزمين‏هاي اسلامي، دوره اوج شكوفايي علم و تمدن را سپري مي‏كرد و در سايه فرهنگ والا و علم‏پرور اسلام، در تمام شهرها و حتي روستاها، مدارس و مكتب‏خانه‏ها امكان تحصيل و آموزش براي بسياري از مردم و حتي در مواردي براي زنان فراهم بود. در اواخر قرون وسطا و شروع عصر نوزايي، ابتدا زمزمه فرصت‏هاي برابر آموزش براي تمام كودكان توسط افرادي نظير مارتين لوتر آغاز شد و پس از انقلاب صنعتي و روي‏آوري جامعه صنعتي آن روز به نيروي كار ارزان قيمت زنان، توجه جامعه به اين قشر عظيم جلب شد.
اين تغييرات در شيوه زندگي و جايگاه زنان در جامعه، تحول شگرفي ايجاد نمود و آن‏ها را از محصور بودن در خانه‏ها رها كرد از اين پس، زنان دوشادوش مردان در بيرون از خانه در كارخانه‏ها و كارگاه‏هاي توليدي مشغول به كار مي‏شدند. تغييرات عظيم اقتصادي و اجتماعي در اين جوامع تازه صنعتي شده، لزوما تغييرات و تحولات آموزشي را نيز در پي داشت. نتيجه اين تحولات توجه هر چند اجمالي و مختصر به حقوق زنان و دختران در تساوي فرصت‏هاي آموزشي بود. به رسميت‏شناختن اين حقوق ابتدا توسط عامه مردم و سپس از طرف مجامع قانوني، به تدريج در تمام كشورها يكي پس از ديگري دنبال شد.
از نكات مهم و قابل توجهي كه غالبا طرفداران و حاميان تعليم و تربيت مختلط به آن استناد مي‏كنند، تساوي حقوق زنان و مردان در فرصت‏هاي آموزشي و استفاده از امكانات آموزشي در جامعه است، به طوري كه بسياري از آن‏ها اين مساله را ريشه‏يابي كرده و نزاع بر سر آن را حتي به قرون اوليه و دانشمندان دوران باستان نسبت داده‏اند و معتقدند كه دو فيلسوف و دانشمند بزرگ يونان باستان (افلاطون و ارسطو) در اين زمينه، داراي نظريات متفاوتي بوده‏اند. ظاهرا افلاطون اولين و بزرگ‏ترين مدافع تساوي جنس‏هابوده‏است. در مدينه فاضله افلاطون زنان همانند مردان داراي حقوق و وظايف و فرصت‏هاي آموزشي‏مساوي‏مي‏باشند.باوجوداين،افكار افلاطون پس از خودش و در طي قرون‏متمادي، تاثير چنداني بر تعليم و تربيت نگذاشت و انحصار تعليم و تربيت‏براي مردان، كه مورد حمايت ارسطو نيز بوده، رواج داشته است.
ارسطو معتقد بود همچنان كه هر كدام از زنان و مردان داراي كاركردهاي متفاوتي هستند، به ناچار بايد آموزش‏هاي متفاوتي داراي برنامه‏هاي آموزشي متفاوتي نيز ببينند.
اگرچه در رويكرد جديد به حقوق زنان در عصر نوزايي و پس از آن، هم سان با نظرات افلاطون تساوي زنان و مردان در تمام شؤون حيات مورد توجه بوده اما آنچه عملا در جامعه اجرا مي‏شد، محروميت زنان از بسياري از حقوق از جمله امكانات و فرصت‏هاي آموزشي بوده است. تنها عده كمي از آن‏ها موفق به حضور در مراكز و مؤسسات آموزش گرديده‏اند.
نكته قابل توجه اين‏كه از پيش از عصر نوزايي تا اواسط قرن نوزدهم، كليه آموزش‏هابراي‏زنان‏در مؤسسات آموزشي و تربيتي كاملا جدا از مردان و به صورت تفكيكي و غير اختلاطي بوده است. شايد تا آن زمان، موارد بسيار نادري پيدا مي‏شد كه زنان و دختران جوان در كنار جنس مخالف‏ودرمدارس مختلط آموزش ببينند. از اين‏رو، تعليم و تربيت مختلط پديده‏اي كاملا جديد بوده و در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، به صورت گسترده‏تري در بعضي كشورهاي غربي به عنوان يكي از اصول پذيرفته شده فلسفه تعليم و تربيت‏مطرح‏شده‏است.اين‏اصل‏پيش‏از اين‏زمان، نه تنها در عمل به آن هيچ توجهي نمي‏شد، بلكه حتي به وسيله مربيان و انديشمندان تعليم و تربيت‏به عنوان يك نظريه نيز مطرح نشده بود. البته به عقيده بعضي از محققان، از اواخر قرن هجدهم و اوايل‏قرن‏نوزدهم،تعليم و تربيت مختلط به عنوان‏يك‏نهضت‏عملي، يك تجربه جديد و يك موضوع نظري قابل بحث، ديدگاه‏هاي رايج آموزشي راتحت‏تاثير قرار داده بود. در واقع،تعليم و تربيت مختلط پديده جديدي بود كه به افزايش فرصت‏هاي آموزشي براي زنان مربوط مي‏شد و آن هم به نوبه خود، بازتابي از تغييرات اقتصادي و اجتماعي در قرون اخير بود.
به اعتقاد ديگران، در قرن شانزدهم در نتيجه نهضت اصلاحي پروتستان‏ها و حمايت‏هاي مارتين لوتر، مدارس مختلط به صورت بسيار محدود و در نواحي خاصي ظهور كرد، بعدها حضور دختران و پسران با هم در مدارس مختلط در كشور امريكا توسط گروهي موسوم به «انجمن دوستان‏» ترويج گرديد كه زمينه‏اي براي تاسيس مدارس مختلط در قرن نوزدهم در آن كشور بود. بدين‏روي، اولين كشوري كه در آن تعليم و تربيت مختلط شروع شد و بعدها گسترش يافت امريكا بود، به طوري كه شروع اين شيوه آموزش در قرن نوزدهم و سپس گسترش آن در قرن بيستم آن‏چنان كه در اين كشور شايع بود در هيچ‏كدام از ديگر كشورهاي دنيا، حتي در ممالك غربي، چنين نبود.
به اعتقاد بيش‏تر صاحب‏نظران و حتي طرفداران تعليم و تربيت مختلط، بزرگ‏ترين عامل و عمده‏ترين دليل گسترش اين مدارس در امريكا پس از مطرح شدن تساوي حقوق زنان، عامل اقتصادي بوده است، آن‏ها آموزش مختلط دختران و پسران را آخرين راه چاره دانسته و تنها به دلايل اقتصادي پذيرفتند. حتي مناطقي نظير انگلستان، كه تعليم و تربيت مختلط را پس از امريكا و در سطحي محدودتر آغاز كرده‏اند، يكي از مهم‏ترين عوامل آن را عامل اقتصادي برشمرده‏اند. گسترش نظام آموزشي به صورت مختلط پس از امريكا در كشورهاي ديگر به كندي و بسيار محدودتر بوده است. در ابتدا بيش‏تر كشورهاي طرفدار مذهب پروتستان و همچنين مناطقي كه داراي نظام‏هاي سياسي و آموزشي الحادي و ژغير مذهبي بودند - نظير شوروي سوسياليستي - پذيراي آن شدند. بيش‏تر كشورهايي هم كه به استقبال تعليم و تربيت مختلط رفتند تنها در سطوح خاصي از نظام آموزشي آن را اجرا كردند. بنابراين، در بسياري از كشورهاي اروپايي، تنها مدارس ابتدايي، آموزشكده‏ها و دانشگاه‏ها، آن هم در موارد معدودي، به صورت‏مختلط اداره مي‏شوند و در سطوح متوسطه، بيش‏تر مدارس غير مختلط مي‏باشند. البته نقش دانشگاه‏هاي دولتي امريكا در پايه‏گذاري و استحكام نظام آموزشي مختلط در آن كشور بسيار قابل توجه و مؤثر بوده است.
گرچه امروزه در بسياري از كشورهاي طرفدار مذهب پروتستان و نيز كشورهايي نظير روسيه، چين، هلند، يوگسلاوي، لهستان و كشورهاي اسكانديناوي و بيش‏تر مدارس دولتي امريكا اداره مدارس به صورت مختلط معمول و رايج است، به طوري كه در امريكا از دهه 1950 و نيمه دوم قرن بيستم، تعليم و تربيت مختلط در تمام سطوح آموزشي از ابتدايي تا دانشگاه دست كم، در مؤسسات آموزشي دولتي، يك واقعيت غير قابل انكار بوده، اما هنوز در بيش‏تر كشورهاي جهان، مدارس به صورت غير مختلط اداره مي‏شود. در بيش‏تر كشورهاي داراي مذهب كاتوليك در اروپا و امريكا، حتي فرانسه و انگلستان و نيز بسياري از مدارس متوسطه و آموزشكده‏ها در خود امريكا و امريكاي لاتين و بيش‏تر كشورهاي شرقي، به خصوص مناطق مسلمان‏نشين، هنوز دختران در مدارسي جدا از پسران تحصيل مي‏كنند و نيز در كشورهايي نظير بلژيك، آلمان، اتريش، مجارستان، اسپانيا، ايتاليا و يونان در سطح مدارس متوسطه از آموزش مختلط استقبال نشده است.

موافقان و مخالفان آموزش مختلط

از زماني كه اين پديده جديد - يعني: نظام آموزشي مختلط - به تدريج در نظام‏هاي آموزشي كشورهاي جهان مطرح شد، بسياري از دانشمندان و صاحب‏نظران در علوم گوناگون، به خصوص علوم تربيتي و علوم اجتماعي درباره آن به بحث و بررسي‏هاي گسترده‏اي پرداخته‏اند. عده‏اي از آن‏ها با بيان استدلال‏هايي، از آن حمايت كرده و آن را شيوه مطلوبي براي تحصيل كودكان، اعم از دختر و پسر، دانسته‏اند. در مقابل، عده بيش‏تري از آن‏ها ضمن مخالفت‏با آن، به بيان مضرات و آثار سوء آن پرداخته و آن را يك نظام آموزشي مضر و غيرمطلوب دانسته‏اند.
قبل از هرگونه پيش‏داوري در اين‏باره، ابتدا برخي از اين نظرات موافق و مخالف با استفاده از منابع معتبر نقل مي‏شود تا ابتدا خواننده خود به قضاوت بنشيند، سپس انتقادات هر چند مختصري درباره اين نظام آموزشي ارائه خواهد شد.

الف - نظر موافقان

از ميان آنچه موافقان و حاميان تعليم و تربيت مختلط از آن به عنوان مستندات و دلايل روي‏آوري جوامع گوناگون ذكر كردند، مهم‏ترين آن‏ها بدين قرار است:
1- تعليم و تربيت مختلط از نوع غير مختلط آن اقتصادي‏تر است. شايد رايج‏ترين دليلي كه بيش‏تر حاميان آموزش مختلط بدان استناد مي‏كنند، اقتصادي و با صرفه بودن آن است. آن‏ها معتقدند كه آموزش و تحصيل دختران جوان و زنان در كنار پسران و مردان بسياري از هزينه‏هاي اقتصادي را كاهش مي‏دهد و به عكس، اگر دو جنس در مدارس جدا از هم و در عرض يكديگر تحصيل كنند داراي هزينه‏هاي اضافي بسياري خواهد بود.
2- غالبا گفته مي‏شود جو اخلاقي مؤسسات آموزشي مختلط بهتر از مؤسسات غير مختلط است و به تعبير دكتر هريس، در مدارسي كه داراي فضاي باز جنسي است و در آن دختر و پسر با هم هستند، هيچ مشكل جنسي و گرايشات جنسي به طرف مقابل وجود ندارد، ولي در مدارس مجزا و غير مختلط، افراد با تمايلات و گرايشات جنسي رشد مي‏كنند.
3- تعليم و تربيت مختلط با عدالت و انصاف سازگارتر است و موجب مي‏شود همه دانش‏آموزان، اعم از دختر و پسر، در كنار هم از همه فرصت‏هاي تحصيلي و امكانات آموزشي استفاده كنند.
4- تجربه تحصيل و آموزش دختران و پسران جوان در مدارس مختلط براي كارهاي گروهي آن‏ها در آينده مفيدتر است.
5- مردان و زناني كه در مؤسسات آموزشي با فضاي باز و بدون قيد و بند جنسيتي تحصيل و كار مي‏كنند، براي كارهاي مشترك در آينده در ساختن جهاني بهتر، آمادگي بيش‏تري خواهند داشت.
در حقيقت، آنچه را موافقان و طرفداران تعليم و تربيت مختلط براي توجيه آن ارائه مي‏دهند بعضا دلايلي است اعم از مدعا. مقصود و محتواي اين ادله در واقع، اثبات اين مطلب است كه به هر صورت، آموزش و تحصيل و تعليم و تربيت در تمام سطوح براي زنان همانند مردان لازم است و آن‏ها نبايد از اين موهب الهي و فرصت‏هاي ممكن محروم باشند. اين موضوع منافات با اين ندارد كه آن‏ها نيز همانند مردان در مؤسسات آموزشي و مدارس مستقل مشغول تحصيل شوند و دقيقا همان فرصت‏ها و امكانات آموزشي برايشان فراهم باشد. به عنوان مثال، برخي از طرفداران نظام آموزشي مختلط اظهار مي‏دارند كه در يك جامعه مردم‏سالار، زنان بايد به همه شغل‏ها و حرفه‏ها دست‏رسي داشته باشند. از اين‏رو، لازم است در مؤسساتي تحصيل كنند كه آن‏ها را براي آن شغل‏ها و حرفه‏ها آماده مي‏كند. يا گفته مي‏شود: از آن‏جا كه برخي از زنان يا ازدواج نمي‏كنند و يا در ازدواج شكست مي‏خورند و از ادامه آن محروم مي‏شوند، براي آن‏ها تعليم و تربيتي مناسب است كه همانند مردان به انگيزه اشتغال باشد.
نهايت چيزي كه مي‏توان از اين كلام فهميد اين است كه مراكز و مؤسسات آموزشي نبايد در انحصار مردان باشد، بلكه چنين مراكزي براي زنان نيز بايد وجود داشته باشد تا ضمن تحصيل آن‏ها و كسب معلومات و معارف بيش‏تر، براي كسب درآمد و شغل نيز آماده شوند، اما سؤالي كه مطرح مي‏باشد اين است كه به چه دليلي حتما بايد اين‏گونه مؤسسات به صورت مختلط وجود داشته باشد و زنان در كنار مردان به تحصيل بپردازند؟ وانگهي اين مساله را چگونه توجيه مي‏كنند كه حضور زنان در اين مراكز با اين هدف، گاهي نقض غرض بوده است و به آنچه كه بايد برسند، نايل نمي‏شوند؟

ب - نظر مخالفان

چنان‏كه اشاره شد، بيش‏تر دانشمندان و صاحب‏نظران علوم تربيتي و علوم اجتماعي با تعليم و تربيت‏به شيوه مختلط به مخالفت پرداخته و آن را مخالف علايق و خصوصيات و نيازهاي جنسي هر كدام از دو جنس و نيز مخالف علايق و ويژگي‏هاي فرهنگي در جوامع گوناگون دانسته‏اند. بررسي جدا و مفصل هر كدام از مواردي كه محققان در مخالفت‏با نظام آموزشي مختلط به آن پرداخته‏اند، مجال بيش‏تري مي‏طلبد. در اين مختصر، تنها به برخي از آن‏ها به اختصار اشاره مي‏شود:
1. بيش‏ترين مخالفت‏ها به تفاوت‏هاي زيستي و رواني دو جنس زن و مرد و در نتيجه، تفاوت آن‏ها در نيازهاي آموزشي اشاره دارد. به نظر بعضي از محققان. نيازهاي آموزشي آن‏ها به دليل تفاوت‏هاي موجود، آن‏قدر متفاوت است كه آموزش يكسان و مشابه براي هر دو جنس غير ممكن مي‏نمايد و برنامه‏ريزي آموزشي واحد براي هر دو گروه بسيار مشكل و به سختي قابل اجراست. چنين برنامه‏هايي با ويژگي‏ها و نيازهاي هيچ‏كدام از دو جنس موافق نبوده و مطابق با پايين‏ترين استانداردهاي علمي در جهان مي‏باشد.
2. به دليل تفاوت‏هاي موجود، به خصوص اختلاف دختران و پسران در زمينه بلوغ، رقابت‏ها در مدارس مختلط نابرابر شده و اين موضوع معمولا عامل دل‏سردي پسران و افت تحصيلي آنان و بعضا ناراحتي‏هاي روحي آن‏ها مي‏شود.
3. تعليم و تربيت مختلط مانع رشد بيش‏تر توانايي‏هاي ويژه و نامحسوس زنانه در دختران جوان و توانايي‏هاي ويژه و نامحسوس مردانه در پسران جوان مي‏شود.
4. هر يك از دانش‏آموزان دختر و پسر در صورتي مي‏توانند با كيفيت‏بهتر و مطلوب‏تري به تحصيل ادامه دهند كه با هم‏جنس‏هاي خود در يك كلاس تحصيل كنند و حتي داراي پايوران آموزشي و اداري هم‏جنس خود باشند. به گفته يكي از محققان به نام آستن (Astin) ،وقتي هم دانشجويان و هم اعضاي هيات علمي يك آموزشكده عمدتا از يك جنس باشند، تحصيل دانشجويان در آن مؤسسه آموزشي تاثيرات مثبت‏بسياري در پي خواهد داشت. در تحقيقات ديگري نيز ثابت‏شده است كه مهم‏ترين عامل تبيين الگوهاي شغلي موفق براي زنان تحصيل آن‏ها در مؤسسات آموزشي زنانه است، نه مختلط.
5. تحصيل دانش‏آموزان دختر و پسر در مؤسسات آموزشي مختلط سلامتي جسمي و روحي آن‏ها، به ويژه دختران، را به مخاطره مي‏اندازد.
6. دل‏بستگي‏ها و جذابيت‏هاي هر كدام از دو جنس زن و مرد براي ديگري، به خصوص در دوران جواني و نوجواني - كه البته طبيعي است - در آموزشگاه‏هاي مختلط، علاوه بر افت تحصيلي، عدم موفقيت‏هاي لازم و مناسب و بي‏بندوباري‏هاي اجتماعي و اخلاقي را به دنبال دارد كه كار مديران اين نوع مؤسسات را با مشكلات بسياري مواجه مي‏كند.
7. اختلاطهاي اجباري بين دختران و پسران جوان، به ويژه در مدارس متوسطه، آن‏ها را به ازدواج‏هاي زودرس و بدون توجه به مسائل لازم و ضروري آن مي‏كشاند. البته نياز به گفتن نيست كه منشا بسياري از طلاق‏ها و جدايي‏ها و در نتيجه، فسادها و بي‏بندوباري‏هاي اخلاقي زنان و مردان بيوه و مجرد، همين ازدواج‏هاست.
8. تعليم و تربيت مختلط با حفظ دقيق تمام تفاوت‏هاي اجتماعي، عقلاني و فيزيكي دو جنس و در نظر گرفتن كليه نيازهاي زيستي و رواني و تحصيلي و همچنين گرايش‏هاي تحصيلي و شغلي آن‏ها غير ممكن است. به عبارت ديگر، ملاحظه اين تفاوت‏ها و نيازها و گرايش‏ها و سپس برنامه‏ريزي بر اساس آن‏ها و آن‏گاه اجراي آن‏ها و عمل بر اساس اين موارد، تنها در تعليم و تربيت غير مختلط ميسر است، نه مختلط. البته اين به معناي آن نيست كه محتوا و نيز شيوه آموزش دو جنس مرد و زن بايد كاملا متمايز و مخالف هم باشد، بلكه با توجه به همه جوانب، ممكن است از بسياري جهات دو برنامه آموزشي با هم مشترك نيز باشند، ولي مهم درنظرگرفتن تفاوت‏هاي‏دو جنس است (كه بعدا به آن اشاره خواهد شد.)
اين موارد تنها گوشه‏اي از توجيهات و دلايل كساني است كه با تحصيل زنان و مردان و دختران و پسران در مدارس مختلط و در كنار هم مخالف‏اند و با توجه به همين مسائل ياد شده است كه هنوز هم عده بسياري از انديشمندان تعليم و تربيت‏وعلماي‏صاحب‏نظر در علوم انساني با آن به مقابله برمي‏خيزند و هر روز اين مخالفت‏ها ابعاد گسترده‏تري پيدا مي‏كند.

نقد و بررسي

در طول تاريخ، كم نبوده‏اند افراد و مللي كه در اثر افراطها و تفريطهاي بسيار در شؤون گوناگون حيات خود گرفتار مصايب و مشكلات عديده‏اي شده و به ورطه نابودي و هلاكت افتاده‏اند. در تمام اين موارد، آن‏ها چوب جهل و ناداني خود را خورده‏اند. به فرموده اميرالمؤمنين علي(ع)، «لا تري الجاهل اما مفرطا او مفرطا.» اين موضوع در ابعاد گوناگون حيات بشر و در زمان‏ها و مكان‏هاي متعدد رخ داده و متاسفانه در بسياري موارد، به جاي آن‏كه درس عبرتي براي آيندگان باشد، همان اشتباهات در سايه جهالت و ناداني‏هاي او باز هم بروز كرده است. مساله حقوق زنان و تساوي حقوق آنان با مردان و مواردي از اين نوع، كه از داغ‏ترين مباحث محافل - به اصطلاح - روشن‏فكري و آزادي‏خواهي امروز است، نيز از اين قاعده مستثنا نيست.
تعليم و تربيت زنان و نيز آموزش آن‏ها به شيوه مختلط از جمله مباحثي است كه بسياري از - به ظاهر - صاحب‏نظران در اثر جهل نسبت‏به مباني علمي دقيق آن و عدم توجه كافي و يا شايد بعضا با داشتن اغراض و اهداف خاص اجتماعي و فرهنگي به آن دامن‏زده و در اين مسير، دچار اشتباهات فاحشي شده‏اند; اشتباهاتي كه گاهي به قيمت نابودي و لاكت‏بسياري از زنان و مردان جوان و تباهي يك جامعه تمام شده است.
با توجه به آنچه در سير تاريخي اين بحث گذشت و نيز نظرات موافقان و مخالفان تعليم و تربيت مختلط، تذكر چند نكته درباره اين پديده جديد در تعليم و تربيت ضروري به نظر مي‏رسد:

1- تلقي غلط از تساوي حقوق زن و مرد

همچنان‏كه گذشت، از عصر نوزايي به بعد، به ويژه از زمان وقوع انقلاب فرانسه، به زنان و آنچه كه «حقوق زن‏» ناميده مي‏شود، نگاه جديدي افكنده شد. طرفداران حقوق زن شعار «تساوي حقوق زنان و مردان‏» را با آب و تاب فراواني سردادند و براي احقاق آن، به قول خودشان، سر از پا نشناختند. شايد بتوان گفت از آثار مثبت اين ديدگاه آن بود كه به استعدادها و توانايي‏هاي زنان بيش از گذشته توجه شده و زنان و دختران جوان تا حدي از محروميت‏هاي گذشته نجات يافتند و توانستند همانند مردان از نعمت علم و دانش بهره‏مند شوند. اما از سوي ديگر، از تبعات و آثار به جاي مانده از آن چنين استنباط مي‏شود كه در اين رويكرد جديد، بين «تساوي حقوق زنان و مردان‏» و «تساوي زيستي و وظيفه‏اي آن‏ها» خلط شده است. اين‏كه زنان نيز مانند مردان بخشي از جامعه‏اي را تشكيل مي‏دهند و آن‏ها نيز داراي حقوقي مي‏باشند، كه رعايت آن بر همگان لازم است، مطلبي بديهي و غير قابل انكار مي‏باشد.
زنان همانند مردان از سازندگان و بنيان‏گذاران تمدن بشري و فرهنگ‏هاي ملل متمدن بوده‏اند و اگر در اين زمنيه، ارزش وجودي و نقش آن‏ها بيش از مردان نباشد، به يقين كم‏تر نخواهد بود. آن‏ها به عنوان يكي از محوري‏ترين اعضاي خانواده در كنار مردان گرمابخش كانون خانواده بوده و سازندگان و مربيان مردان و زناني بوده‏اند كه جهان متمدن امروزي به سرپنجه تدبير آن‏ها پايدار است. بسياري از موفقيت‏ها و پيروزي‏هايي كه به ظاهر مستند به مردان است، از وجود آن‏ها سرچشمه گرفته است. ناديده گرفتن زن و چشم‏پوشي از نقش سازنده او در معماري جوامع و تمدن‏هاي گذشته و حال نتيجه‏اش جامعه‏اي بي‏روح و سرد است كه هيچ ارزشي نخواهد داشت. بنابراين، زنان نيز حقوقي دارند كه هيچ خردمند منصفي نمي‏تواند منكر آن باشد و از آن چشم‏پوشي كند.
اما اصلي‏ترين و مهم‏ترين حق زن آن است كه توانايي‏ها و استعدادها و ويژگي‏هاي فطري و طبيعي‏اش مورد توجه قرار گيرد; يعني: توجه به هر آنچه زن بودن او را مي‏سازد و او را از مردان متمايز مي‏كند و رعايت آن‏ها از حقوق اوست. شايد بزرگ‏ترين ستمي كه تاكنون در حق اين گروه عظيم شده است آن بوده كه در سايه شعار «تساوي حقوق زنان و مردان‏»، زن را مرد انگاشته و جامه مرد بر او پوشانده‏اند. نتيجه چنين عملكرد غلطي آن است كه انتظاراتي از او داشته باشيم كه از مردان داريم و اين يعني تساوي انگاشتن آنچه در واقع مساوي نيست و اين عين بي‏عدالتي و بي‏انصافي در حق زنان است.
اصولا مساوي دانستن زنان و مردان در بسياري از شؤون حيات فردي و اجتماعي ناعادلانه است. بنابراين ديدگاه غلط بود كه پس از سردادن شعار «تساوي حقوق زنان و مردان‏» و براي حمايت از حقوق زنان، تمام آنچه را به عنوان حقوق فردي و اجتماعي براي مردان قايل‏اند براي زنان نيز در نظر گرفتند و متاسفانه هنوز هم اين ديدگاه نادرست و غلط در غالب تفكرات - به ظاهر - پيشرفته در تمام صحنه‏ها ادامه دارد. آنچه در حال حاضر، در جهان، به خصوص در جهان غرب، به نام فمينيسم (نهضت طرفداري از حقوق زنان) مطرح مي‏باشد رهاورد همان ديدگاه است; همان افكار و ديدگاه‏هاي غلطي كه آثار و پيامدهاي آن دامن تمام جوامع را آلوده و به نام طرفداري از حقوق زنان، زن و حقوق او را كاملا مسخ و نابود كرده است.
همان‏گونه كه گفته شده در سايه نگاه جديد به زن، از جمله حقوقي كه براي زنان مطرح شده، حق استفاده از فرصت‏هاي آموزشي برابر بوده است. توجه به اين حق بجا و شايسته بوده، ولي با تصورات غلط و نادرستي كه از زنان و نيازها و خواسته‏هاي فطري آن‏ها داشته‏اند و با بي‏توجهي به تفاوت‏هاي فاحشي كه بين زنان و مردان در زمينه‏هاي گوناگون وجود دارد، به دنبال تهيه برنامه‏هاي آموزشي رفته‏اند كه در غالب موارد، براي هر دو جنس يكسان بوده است. در غالب كشورهاي جهان، از جمله كشورمان ايران، آموزش در سطوح ابتدايي تا دانشگاه براي دختران و پسران داراي يك برنامه واحد و همانند بوده است; محتواي دروس، شيوه تدريس و سبك مدارس و كلاس‏ها و حتي برنامه‏هاي اوقات فراغت و نيز كلاس‏هاي فوق برنامه براي هر دو گروه يكسان تدارك ديده مي‏شده است، در حالي كه به ويژه امروزه بر دانشمندان اهل خرد پوشيده نيست كه دو جنس زن و مرد در ابعاد گوناگون، داراي تفاوت‏هاي فاحشي هستند، به نحوي كه يك برنامه آموزشي با ناديده گرفتن آن تفاوت‏ها نمي‏تواند يك برنامه كامل، موفق و كارآمدي باشد.
در بيش‏تر كشورهاي جهان، با اين‏كه مدارس غالبا به صورت غير مختلط اداره مي‏شود، ولي برنامه‏هاي همه آن‏ها، اعم از برنامه‏هاي اصلي و جنبي، به صورت واحد و همانند تهيه و اجرا مي‏شود.
اين در حالي است كه در بعضي مناطق جهان نظير كشور اسپانيا، مواد آموزشي در هر نظام براي هر يك از دو جنس دختر و پسر متفاوت بوده و براي هر كدام از آن‏ها به طور جداگانه، كتاب‏هاي درسي متناسب با خودشان و با توجه به نيازهاي آن‏ها تهيه و تدارك ديده شده است. اين پديده مي‏تواند نويدبخش حركتي جديد در برنامه‏ريزي‏هاي آموزشي و درسي در سطح جهان و توجه بيش‏تر به اين نوع تربيت‏ها و آموزش‏ها باشد; تربيتي كه در آن، به برنامه‏هاي آموزشي و درسي هر كدام از دو جنس به صورت مجزا نگاه شده است و تفاوت‏ها و تمايزها و همچنين مشابهت‏ها در نظر گرفته مي‏شود; نه تنها در تدارك مدارس و آموزشگاه‏ها و كلاس درس و نيز پايوران ادراي، بلكه حتي در محتواي كتب درسي نيز اين تفاوت‏ها و مشابهت‏ها در نظر گرفته شود. طبيعي است كه با چنين نگرش و حركتي، مي‏توان به تربيت صحيح و هر چه بهتر هر يك از دو جنس مرد و زن نايل شد و تنها از اين طريق است كه حقوق هر كدام از آن‏ها به بهترين صورت مراعات خواهد شد.
انسان‏ها همانند ديگر موجودات عالم هستي،داراي‏تفاوت‏هاي‏بسيارو اختلافات فراواني‏اند. آن‏ها به تناسب سن و رشد، جنس، وزن، قد و قامت، شرايط عقلي، احساس و ادراك، رنگ چهره، مو و چشم، سلامت و بيماري، كمال و نقص و بسياري موارد ديگر با هم تفاوت‏هايي دارند. از تفاوت‏هاي آشكار نسل بشر، تفاوت در جنس است‏به گونه‏اي كه بشر به دو طبقه يا دو گروه بزرگ زنان و مردان تقسيم مي‏شود، گو اين‏كه بين افراد هر طبقه نيز تفاوت‏هاي بسياري به چشم مي‏خورد.
زن و مرد هر دو انسان‏اند، اما در عين حال، تفاوت‏هايي در ساخت‏بدن، جنبه‏هاي دروني، ويژگي رواني و عقلاني و حتي در ابعاد مربوط به رشد بين آن‏ها وجود دارد. وجود تفاوت‏هاي ياد شده اين انديشه را در ذهن مربيان بيدار كرده است كه تربيت‏با در نظر گرفتن اصل تفاوت‏ها، بايد به پيش برود و به عبارتي، بايد دو جنسي باشد; چرا كه بيش‏تر مربيان وجود اختلاف اساسي بين دختران و پسران را قبول دارند.
براي كسي كه بخواهد موجودات انساني را طبقه‏بندي كند، چيزي روشن‏تر و مشخص‏تر از طبقه‏بندي انسان به دو جنس زن و مرد نيست. از هنگامي كه او حتي به صورت ياخته كوچك است كه با چشم غير مسلح ديده نمي‏شود، اختصاصا ويژگي‏هاي يكي از دو جنس زن يا مرد را داراست. اين مساله به عنوان ثابت‏ترين عنصر شخصيت هر فرد متجلي مي‏شود. اختلاف اساسي و بنيادين بين اين دو گروه جنسي در جنبه‏هاي گوناگون، در علوم جديد به اثبات رسيده است;ازقبيل:تفاوت بين‏رشداستخوان‏بندي، رويش‏دندان‏ها، غدد تناسلي، بلوغ، فعاليت‏هاي حركتي، نوع بيماري‏ها، استعدادهاي ذهني، حافظه و دقت در جزئيات، علاقه به نوع رشته‏هاي تحصيلي، علاقه به انواع خاصي از شغل‏ها و بازي‏ها و مطالعاتي كه در اوقات فراغت‏به سراغ آن مي‏روند و حتي روش‏هايي كه هر كدام از دو جنس دختر و پسر در نوع خاصي از بازي آن را به كار مي‏گيرند و...
با ملاحظه و دقت‏نظر در اين تفاوت‏ها و تنوعات بي‏شمار دو جنس، آيا نمي‏توان به اين نتيجه روشن دست‏يافت كه دست نامرئي و قدرتمند آفرينش هر كدام از اين دو جنس را در تمام مراحل حيات و در تمامي زمينه‏ها، به سمت‏خاصي هدايت‏مي‏كند تا اين دو جنس به ظاهر مخالف و متضاد، مكمل يكديگر بوده و با رعايت تمام و كمال وظايف خود، حيات انساني را هر چه كامل‏تر به سوي اهداف عالي‏اش رهنمون باشند؟ توجه به همين تمايزها و وجوه افتراق است كه اختصاص انواع فعاليت‏ها بر حسب جنس هميشه جزئي از سنن اجتماعي به شمار رفته است و دقيقا به همين دليل اسلام با حفظ كرامت و عظمت زن، مسؤوليت و وظيفه او را متناسب با خصوصيات فيزيكي و روحي و رواني او معين كرده است. بنابر همين مبنا، هر نوع فعاليت و شغلي را در صحنه اجتماع براي زن روا نمي‏دارد و براي مرد نيز به همين سياق; چرا كه هر كدام براي هدف خاصي خلق شده‏اند و وظيفه‏اي ويژه به عهده دارند; «قال ربنا الذي اعطي كل شي‏ء خلقه ثم هدي.» (طه:50)
وجود اين تفاوت‏ها درنوع خلقت نه تنها نقص نيست، بلكه به تمام معنا، كمال است; زيرا هر كدام از اين دو در انواع و اقسام خود، براي فعاليت‏ها و وظايف ويژه‏اي منظور شده‏اند، اما هماهنگ و هم‏ساز، پس نفس تفاوت و تمايز داراي برنامه و هدفمند است: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي وجعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم.» (حجرات: 13) خداوند نيز با توجه به همين تفاوت‏هاي هدفمند از هر كدام انتظارات خاصي دارد و هر كدام را به قدر توانايي و قدرتش مكلف كرده است و در آخر، هر كه را به قدر عملش مزد مي‏دهد: «و من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون.» (نحل: 67)
تفاوت و تمايز در خلقت و اصولا زن بودن عده‏اي از افراد بشر و مرد بودن عده‏اي ديگر، خود موضوعيت داشته و به هدف خاصي است. بنابراين، نه مي‏توان تكاليف و وظايف زن را بر مرد تحميل كرد و نه وظايف مرد را بر زن. اين خود بهترين دليل بر آن است كه هر كدام از دو گروه دختران و پسران بايد به گونه‏اي تربيت‏شوند كه به جنسيت‏خود افتخار كنند; دختر به دختر بودن و زن‏ماندنش و پسر به پسر بودن و مرد ماندنش.
از اساسي‏ترين چيزها، در بينش اسلامي آن است كه هر كدام از دو جنس زن و مرد بايد براي انجام همان ماموريت و تكليفي تربيت‏شوند كه براي آن آفريده شده‏اند و تنها از همين طريق است كه حفظ نظام آفرينش ميسور مي‏گردد و هر كدام از افراد جامعه مي‏توانند از مواهب الهي و حيات خود بهره كافي و مناسب ببرند.
نتيجه ملاحظه تمام اين جوانب در تعليم و تربيت چيزي غير از تعليم و تربيت مختلط به دست مي‏دهد. اصولا چنين تربيتي نمي‏تواند انسان را به آن اهداف عالي كه خداوند براي هر كدام از دو گروه بزرگ مردان و زنان در نظر گرفته ست‏برساند، بلكه كاملا با آن در تضاد است.
نكته قابل توجه آن‏كه در حالي طرفداران و حاميان تعليم و تربيت مختلط با شعار طرفداري از حقوق زن و تساوي حقوق زنان با مردان، به خصوص در فرصت‏هاي آموزشي، به سراغ تعليم و تربيت مختلط رفته‏اند، كه تازه‏ترين و در عين حال معتبرترين تحقيقات در اين زمينه در سطح جهان گوياي اين مطلب است كه حقوق زن در زمينه تعليم و تربيت و فرصت‏هاي آموزشي تنها در يك نظام آموزشي غير مختلط تامين مي‏گردد. آن‏ها ادعا مي‏كنند كه آموزش غير مختلط به دو دليل مورد توجه قرار گرفته است كه هر دو دليل در ارتباط با تعليم و تربيت زنان است: نخست آن‏كه هر جا مشاركت زنان در آموزش كم باشد - مانند بخش وسيعي از جهان سوم - آموزش غير مختلط امكان مشاركت آموزشي زنان را افزايش مي‏دهد; دوم آن‏كه وقتي عملكرد آموزشي زنان در مقايسه با مردان ضعيف باشد، مدارس غير مختلط پيشرفت زنان را سرعت‏بخشيده، ديدگاه‏هاي علمي و نيز عزت نفس آن‏ها را بيش‏تر مي‏كند.
اما بايد توجه داشت كه اگر هدف، مشاركت هر چه بيش‏تر زنان در آموزش باشد، تنها در سايه تعليم و تربيتي غير مختلط دست‏يافتني است، وگرنه در بسياري از كشورهاي جهان، حتي در كشورهاي غربي و به خصوص در بخش وسيعي از جهان سوم، اصولا از امكانات و فرصت‏هاي آموزش محروم خواهند ماند و اگر هدف ارتقاي آن‏ها به درجات عالي علمي و كمالات انساني است، باز هم تنها اين نوع نظام آموزشي مي‏تواند چنين فرصتي را به آن‏ها بدهد.

2- مسائل اقتصادي: دليلي ناقص و از جهتي نادرست

گفته شد كه يكي از مهم‏ترين دلايلي كه طرفداران تعليم و تربيت مختلط و همچنين محققاني كه در همين زمينه مطالعاتي انجام داده‏اند در توجيه آن بيان مي‏كنند، بعد اقتصادي است. آن‏ها اظهار مي‏دارند كه تعليم و تربيت مختلط به عنوان آخرين راه چاره براي تحصيل زنان شناخته مي‏شود و تنها به دلايل اقتصادي قابل قبول است! يا گفته مي‏شود: حفظ و نگه‏داري دو دستگاه آموزشي با كارمندان و پايوران آموزشي و اداري در عرض هم اقتصادي نيست، اما با اختلاط آن‏ها، در بسياري از هزينه‏ها صرفه‏جويي مي‏شود و در عصري كه هزينه‏هاي آموزش به طور فزاينده و با سرعت در حال افزايش است، تعليم و تربيت مختلط بسيار اقتصادي و كم‏هزينه است. از اين‏رو، در بسياري از كشورهاي در حال توسعه، از آموزش مختلط تنها به دلايل اقتصادي حمايت مي‏شود.
نكته‏اي كه بايد از اين افراد - به اصطلاح - محق پرسيد آن است كه آيا يك مركز آموزشي و تربيتي يك بنگاه توليدي و اقتصادي است تا پيش از هر چيز، تنها بعد اقتصادي و صرفه‏جويي مادي آن در نظر گرفته شود و مهم‏ترين دليل آن چنين دليلي باشد؟ اگر چنين است، بايد گفت كه اقتصادي‏تر از آن تعطيلي تمام اين‏گونه مراكز آموزشي و محروم كردن كليه زنان از حق طبيعي و فطري آن‏هاست. البته سياست‏گذاران و برنامه‏ريزان تعليم و تربيت در يك جامعه در اين‏گونه امور، بايد تمام جوانب و ابعاد كار را در نظر داشته باشند و به عبارتي، بايد همه‏جانبه بينديشند. اصولا در اين‏گونه موارد، تنها يكي از ابعادي كه بايد مورد توجه برنامه‏ريزان و دست‏اندركاران باشد بعد اقتصادي و توجه به هزينه‏ها و صرفه‏جويي‏هاست كه آن هم در آخرين مراحل قرار دارد، نه در اولويت اول.
دست‏اندركاران تعليم و تربيت‏بايد پيش از هر چيز توجه داشته باشند كه مؤسسات آموزشي و تربيتي به هدف توليد كالا تاسيس نشده‏اند، بلكه مقصدشان تربيت هر چه بهتر انسان است; انساني كه بايد حتي الامكان تمام استعدادها و توانايي‏هاي نهفته‏اش به بهترين وجه و بالاترين كيفيت‏به فعليت‏برسد. در واقع، بايد انسانيت انسان از سن كودكي در همين مراكز آموزشي و تربيتي متجلي شده، ظهور پيدا كند و لازمه اين، آن است كه هم تفاوت‏هاي فردي در ميان افراد انسان و هم تفاوت‏هاي بي‏شمار دو گروه بزرگ جنسيتي مردان و زنان - كه تنها به برخي از آن‏ها اشاره شد - در برنامه كاري اين مؤسسات آموزشي و تربيتي در نظر گرفته شود. اما نظام تعليم و تربيت مختلط دقيقا به عكس اين عمل مي‏كند; زيرا به گفته خود آقايان، تعليم و تربيت مختلط ابتدا از يك نياز اقتصادي ناشي شده و آن‏گاه به يك اصل تربيتي تبديل شده است.
آيا دلايل اقتصادي مي‏تواند توجيهي براي ناديده گرفتن آن همه تفاوت‏ها و تمايزهاي موجود در دو جنس و عواقب سوء تعليم و تربيت مختلط - مانند ضررهاي روحي و رواني و حتي جسمي كه دختران و پسران جوان گرفتار آن مي‏شوند - باشد؟ اگر چنين است - كه هست - پس اصولا تاسيس و راه‏اندازي چنين مراكز آموزشي مختلطي نقض غرض است. تمام جهان متمدن و غير متمدن شاهد شكست دست‏اندركاران تعليم و تربيت در تربيت هر چه بهتر انسان است و اين معلول همين موضوع است كه مسائل اقتصادي محور تمام برنامه‏ريزي‏ها و ارزش‏گذاري‏ها واقع شده است.
آيا تاكنون تحقيق گسترده‏اي در اين زمينه صورت گرفته است كه نشان دهد حقيقتا اختلاط دختران و پسران جوان در مدارس از نظر اقتصادي چه مضرات و منافعي داشته و آيا واقعا از نظر اقتصادي به صرفه است‏يا اين‏كه نتيجه‏گيري‏هاي مذكور صرفا مبتني بر برخي داده‏هاي نادرست و غلط و نگاه سطحي به مسائلي از قبيل تقليل هزينه‏هاي جاري آموزش و پرورش و استهلاك كم‏تر ابراز آلات آموزشي و استخدام كم‏تر كادر آموزشي و اداري و مانند آن است؟ آيا اگر محققان ماهر و زبردست‏بدون پيش‏داوري‏ها و تاثيرپذيري از بعضي افكار و انديشه‏ها، با ملاحظه تمام جوانب و با در نظر گرفتن نتايج و آثار سوء آن، به تحقيقات گسترده بپردازند، باز هم چنين نتيجه‏اي به دست مي‏آيد؟ به يقين، چنين نخواهد بود.
تاثيرات عميق و جبران‏ناپذير شكست افراد در تحصيل و افت تحصيلي و رها كردن آن، كه در اين نوع مدارس بسيار به چشم مي‏خورد، بر اقتصاد، همچنين تاثيرات سوء خودداري خانواده‏ها در فرستادن فرزندانشان به اين نوع مدارس بر اقتصاد بسيار قابل توجه و بررسي است كه متاسفانه به سادگي از آن مي‏گذرند. علاوه بر اين، مفاسد اخلاقي، كه در اين‏گونه مدارس بسيار است، خود اثرات زيان‏باري بر اقتصاد دارد كه متاسفانه كم‏تر اتفاق افتاده است كه محققان در اين زمينه‏ها به مطالعات و تحقيقاتي پرداخته باشند. آيا فقط با توجيهات اقتصادي و تنها با ملاحظه جوانب اقتصادي، مي‏توان اين منت را بر زنان و دختران جوان گذاشت كه با طفيلي قراردادن آن‏ها در كنار مردان، حتي در امر آموزش عدالت و برابري حقوق رعايت‏شده است؟ چرا نبايد زنان و دختران جوان خودشان به طور مستقل در مؤسسات و مراكز آموزشي به تحصيل بپردازند و اگر قرار است صرفه‏جويي اقتصادي شود، اين صرفه‏جويي‏ها به طور مساوي درباره مردان و زنان مراعات شود و فقط زنان قرباني آن نباشند؟ بنابراين، به نظر مي‏رسد كه دلايل اقتصادي نمي‏تواند توجيه‏گر وجود مدارس مختلط باشد.

3- عدم استقبال از آموزش مختلط

شايد اولين بنيان‏گذاران نظام آموزشي مختلط از عصر نوزايي و نيز حاميان و طرفداران آن در قرون بعدي، در اين انديشه غير واقعي غوطه‏ور بودند كه با ابداع اين نظريه و رساندن آن به گوش جهانيان، تمام جوامع و فرهنگ‏ها از غرب تا شرق عالم بي‏درنگ به سوي آن شتافته، از آن استقبال خواهند كرد. اما غافل از آن‏كه از ابتداي خلقت انسان تاكنون هر برنامه و نقشه‏اي كه توسط انسان بر خلاف ميل فطري و ذاتي او تهيه شده، اگر چند صباحي هم دوام‏داشته، سرانجام شكست‏خورده است. طرح تعليم و تربيت مختلط نيز از اين قاعده مستثنا نيست.
از آن‏جا كه اين نظريه با ابتدايي‏ترين مسائل مربوط به تربيت انسان - يعني: لزوم رعايت تفاوت‏ها و تمايزهاي دو جنس و نيز اهداف تربيتي اين دو جنس - به مخالفت‏برخاسته، از همان ابتدا استقبال خوبي از آن نشده و حتي در همان مناطقي كه اين نظريه مطرح شده با احتياط با آن برخورد گرديده و در عمل با آن مقابله شده است. اين در حالي است كه سرعت پذيرش شيوه جديد تعليم و تربيت در مقابل شيوه‏هاي قديمي‏تر و مكتب‏خانه‏ها توسط كشورهاي جهان و حتي كشورهاي اسلامي چشم‏گير بوده; چرا كه با قطع‏نظر از اشكالات فراواني كه اين شيوه جديد داشت، در هر حال به نظر مي‏رسيده شيوه مطلوب و پسنديده‏اي است و از اين‏رو، جوامع و فرهنگ‏هاي مختلف سراسر جهان به سرعت‏به استقبال آن رفته و آن را به صورت‏هاي گوناگون در كشورهاي خود پياده كرده‏اند. اما همين جوامع و ملل برخورد كاملا به عكس را در پذيرش تعليم و تربيت مختلط از خود نشان داده‏اند. بيش‏تر كشورهاي جهان سوم و تقريبا تمام كشورهاي اسلامي با اين شيوه از آموزش مخالفت كرده و تمام مدارس، از ابتدايي تا متوسطه و پيش از دانشگاه به صورت غير مختلط اداره مي‏شود. در بسياري از كشورهاي مسلمان، حتي در سطح دانشگاه‏ها نيز زنان جداي از مردان تحصيل مي‏كنند; مانند كشور عربستان.
تا پيش از قرن بيستم و دهه 1900، تمام مدارس انگلستان نيز به صورت غير مختلط اداره مي‏شد. تنها از اين زمان به بعد بود كه اين كشور شروع به اجراي برنامه‏هاي آموزشي مختلط، آن هم فقط در برخي مدارس كرده كه البته اين كار عمدتا به دلايل اقتصادي بودهاست. تا دهه 1950، تعليم و تربيت مختلط در انگلستان بسيار محدود بود و به طور استثنايي در بعضي آموزش‏گاه‏ها اجرا مي‏شد. به نظر برخي محققان، در انگلستان مدارس دولتي از سن 11 سالگي تا سطح آموزشكده به صورت مجزا و غير مختلط اداره مي‏شود و مدارس آزاد نيز تقريبا به طور كامل در اين سنين به صورت غير مختلط اداره مي‏شود، مگر در موارد بسيار نادر. همچنين غالب مدارس غير مختلط كمك‏ها و يارانه‏هاي دولتي را جذب مي‏كنند.
در فرانسه نيز بسياري از مدارس و آموزشكده‏ها غير مختلط بوده و اداره مدارس متوسطه به صورت غير مختلط مرسوم و معمول است. حتي در خود امريكا هم در ايالات اين كشور، بسياري از آموزشگاه‏هاي آزاد و غير دولتي، حتي در سطح آموزش عالي و دانشگاه‏ها و نيز مدارس تحت نظارت كليساها و آموزشكده‏ها و مدارس متوسطه كاتوليك به صورت غير مختلط و مجزاي پسرانه يا دخترانه اداره مي‏شود.
اداره مدارس، حتي در سطح متوسطه، به شيوه غير مختلط در بيش‏تر كشورهاي اروپايي يك واقعيت معمول است. در بيش‏تر كشورهاي اروپايي - مانند ايرلند، بلژيك، اتريش، آلمان، مجارستان، اسپانيا، يونان، ايتاليا و نيز بخش فرانسوي زبان كانادا و همچنين كشورهاي امريكاي جنوبي - افكار عمومي مخالف تعليم و تربيت مختلط در مدارس متوسطه است و از آن حمايت نمي‏شود. بعضي از محققان مي‏گويند: بزرگ‏ترين مخالفت‏ها در مقابل تعليم و تربيت مختلط از سوي كشورهايي بوده كه به زبان لاتين صحبت مي‏كنند; يعني: تمام كشورهايي كه به زبان فرانسوي، ايتاليايي، اسپانيايي و پرتغالي صحبت مي‏كند. در اين كشورها، كه مجموعه وسيعي از كشورهاي اروپايي و تمام كشورهاي امريكاي لاتين را شامل مي‏شود، فرهنگ مردم آن مناطق با اين نوع تعليم و تربيت در تضاد بوده و با آن مقابله شده است. حتي در كشورهايي كه داراي مذاهب الحادي بوده‏اند - نظير شوروي سابق - تا اواسط قرن بيستم اختلاط جنس‏ها در مدارس به صورت معرفت / شماره 32 /54رسمي و جامع نبود و بيش‏تر مدارس به صورت غير مختلط و تفكيك جنس‏ها از هم اداره مي‏شد. در مناطقي هم مانند هند، در مقابل تعليم و تربيت مختلط، به خصوص در سطح آموزش متوسطه، هنوز مقاومت‏قابل‏ملاحظه‏اي‏صورت‏مي‏گيرد.
بيش‏تر جوامع و مليت‏هاي موجود در جهان، كه داراي ويژگي‏هاي فرهنگي خاص خود مي‏باشند، تعليم و تربيت غير مختلط را براي زنان و دختران جوان مناسب‏تر مي‏دانند و از اين‏رو، براي طرف‏داري از حقوق زنان و براي آن‏كه بيش‏تر در آموزش و تحصيل مشاركت داشته باشند، به تعليم و تربيت غير مختلط بها مي‏دهند. به عقيده آن‏ها، تنها اين شيوه از آموزش است كه رسيدن به موفقيت را براي زنان و دختران جوان آسان‏تر مي‏كند.
در ادامه همين بحث و براي اثبات مساله عدم استقبال از نظام آموزشي مختلط و حتي مقابله با آن از سوي بيش‏تر كشورهاي جهان، اشاره به نتايج‏بعضي از تحقيقاتي كه در همين زمينه انجام شده، مناسب است.
همان‏گونه كه گفته شد، تا پيش از قرن بيستم و يا اواخر قرن نوزدهم، تمام يا بيش‏تر نظام‏هاي آموزشي در سراسر جهان به صورت غير مختلط و مجزا اداره مي‏شد، اما از اين زمان به بعد، بعضي از كشورها با توجه به خصوصيات فرهنگي و اجتماعي حاكم بر آن‏ها، به تدريج، به استقبال اين نوع تعليم و تربيت رفتند و سعي بر اجراي برنامه‏هاي آموزشي در مدارس مختلط نمودند. در واقع، نهضت مقابله رسمي و صريح با آموزش غير مختلط در كشور امريكا در سطوح متوسطه به بالا، از دهه 1960 و 1970 تجربه شد كه البته اين تحولات معلول ملاحظات اقتصادي و اجتماعي آن جامعه بوده است. آن‏ها آموزش غير مختلط را به عنوان مانعي در برابر جامعه‏پذيري موفق نوجوانان از لحاظ جنسي تلقي مي‏كردند. اما علي‏رغم اين مقابله جدي، باز هم آموزش غير مختلط به دو دليل مورد توجه قرار گرفت و در مقابل نظام آموزشي مختلط مقاومت‏شد، و اين هر دو دليل در ارتباط با تعليم و تربيت زنان و دختران بوده - كه به آن‏ها اشاره شد. جالب آن كه بخش اعظم تحقيقات مزبور به استثناي تعداد كمي از آن‏ها، فقط به دو مودر محدود مي‏شود: يكي از آن‏ها تحقيقات انجام شده در سطوح عالي آموزش در امريكا و ديگري تحقيقات انجام گرفته در سطح متوسطه در امريكا و بعضي از كشورهاي اروپايي همانند انگلستان است. تنها تعداد بسيار اندكي از تحقيقات، آموزش غير مختلط را در كشورهاي در حال توسعه بررسي كرده، در عين حال، نتايج آن بسيار قابل توجه است.
در تحقيقي ديگر، محققي به نام آستن، با خلاصه كردن يك تحقيق طولي گسترده درباره بيش از دويست هزار دانشجو در بيش از سيصد آموزشكده نتيجه مي‏گيرد كه با توجه به مجموعه وسيعي از نتايج علمي و غير تخصصي آموزشكده‏هاي غير مختلط نمونه‏اي از تاثيرات غالبا مثبت را نشان مي‏دهد و به طور كلي، آثار مثبت آموزش غير مختلط براي زنان بيش از مردان بوده است. او معتقد است كه وقتي، هم دانشجويان و هم اعضاي هيات علمي در يك آموزشكده عمدتا از يك جنس باشند، احتمالا نتيجه چنين تاثيرات مثبتي عبارت خواهد بود از فعاليت‏هاي بسيار محدود ناهمجنس‏گرايانه و احساس شناخت‏بيش‏تر و هم‏دلي مشترك. يافته‏هاي تحقيقات ديگر حاكي از اين است كه تحصيل دانشجويان زن دوره كارشناسي در يك آموزشكده زنانه، به ويژه در مراكز آموزشي ممتاز و موفق در مناطق آزاد، عامل مهمي در جهت تبيين الگوهاي شغلي موفق براي آنان است.
در يك تحقيق ديگر، محققي به نام فين (Finn) با استفاده از اطلاعات 1970 كه از طريق «انجمن بين‏المللي پيشرفت تحصيلي‏» (IEA) دريافت كرده بود، به اين نتيجه رسيد كه در مدارس مختلط در كشور انگلستان، دختران در علوم و واژه‏آموزي نسبت‏به همتايان مذكر خود افت داشتند، در حالي كه در مدارس غير مختلط در خواندن و علوم ممتاز بودند. نتايج‏يافته‏هاي علمي خاص مربوط به پيشرفت تحصيلي، الهامات آموزشي، جايگاه نظارت. قالب‏هاي رفتاري جنسي يا نگرش‏ها و رفتارهاي مرتبط با تحقيقات علمي دال بر اين است كه مدارس غير مختلط، به خصوص براي دانش‏آموزان دختر، داراي امتيازات خاصي است.
همچنين در مقايسه‏اي كه يكي از محققان، به نام ريوردن (1985 - Riordan) بين دانش‏آموزان سفيدپوست در مدارس مختلط و مدارس غير مختلط كاتوليك انجام داده، نتايج مثبتي براي موفقيت در مدارس غير مختلط به ويژه براي دختران، به دست آمده است.
در تحقيقات ديگر، روشن شده است كه دختران دبيرستاني مدارس غير مختلط نسبت‏به همتايان خود در مدارس مختلط به طوري چشم‏گير علاقه وافري به ورود در نهضت طرفداري از حقوق زنان داشتند. نگراني دختران مدارس مختلط در ميان تمام دختران دبيرستان‏هاي يهودي نيويورك نسبت‏به كم‏ترين موفقيت از دختراني كه به مدارس ابتدايي غير مختلط مي‏رفتند بيش‏تر بود. ميزان مشاركت و هدايت رفتار نوجوانان دختر در موقعيت انجام بازي در آزمايشگاه زماني افزايش يافت كه تجربه بازي در يك موقعيت غير مختلط پيش از آن انجام شده بود.
مطلب ديگري كه در اين‏گونه تحقيقات به آن توجه شده اين است كه يكي از مهم‏ترين موضوعات مورد علاقه سياست‏گذاران در كشورهاي در حال توسعه آموزش زنان مي‏باشد; چرا كه مشاركت آن‏ها در رشد اقتصاد ملي، مستقيما در بهره‏وري و به طور غير مستقيم در كاهش زاد و ولد، افزايش و رشد بهداشت و تغذيه كودكان و افزايش استقبال كودكان از مدرسه بسيار مؤثر است. با وجود اين، با توجه به عوامل گوناگون در بيش‏تر كشورهاي در حال توسعه، مشاركت زنان در تعليم و تربيت كم‏تر از مردان است، وضعيت كشورهاي غيرصنعتي در شرق افريقا و جنوب آسيا و جنوب اروپا بحراني‏تر است. علاوه بر اين، در كشورهاي داراي كم‏ترين درآمد، ميزان تحصيل زنان در فاصله دوره ابتدايي تا متوسطه به شدت كاهش مي‏يابد. تبيين اين كاهش مبتني بر نقشي است كه عواملي مانند بلوغ، ازدواج و ازدواج زودرس زنان در تصميم‏گيري خانواده‏ها بر منع دخترانشان از رفتن به مدرسه (عمدتا مدارس مختلط) ايفا مي‏كند. بنابراين، آموزش متوسطه غير مختلط نه فقط رسيدن به موفقيت را براي زنان آسان مي‏كند، بلكه چون امنيت فيزيكي نوجوانان حايز اهميت است، مي‏تواند زنان را به مشاركت‏بيش‏تر در آموزش تشويق نمايد.
نكته ديگري كه محققان به آن توجه كرده‏اند اين است كه در بررسي عوامل مؤثر در تحصيل، يكي از مهم‏ترين و مؤثرترين عوامل را در جذب دختران به تحصيل و ادامه آن وجود مدارس صرفا دخترانه، دانسته‏اند. آن‏ها همين مساله را در باب امنيت رواني و فيزيكي دانش‏آموزان، به خصوص دانش‏آموزان دختر، عنوان كرده‏اند. اين گروه مدارس مختلط را جاي امني‏براي‏فرزندان‏دختر و پسرنمي‏دانند.
گرچه اين تحقيقات داراي نواقصي است و اين تحقيقات تنها در چند كشور غربي انجام شده، ولي در عين حال، نكات‏برجسته و قابل توجه درباره اثرات مثبت آموزش غير مختلط و جدايي دانش آموزان دختر و پسر در مراكز آموزشي ارائه داده در مقابل، بيان‏كننده بسياري از نتايج‏سوء آموزش مختلط، به خصوص براي دختران جوان، است.
اين يافته‏ها با آنچه حاميان تعليم و تربيت مختلط درباره طرف‏داري از حقوق زنان اظهار مي‏دارند، كاملا متفاوت است. جالب آن‏كه اين تحقيقات در سطوح عالي آموزش و در سطح دانشگاه‏ها و دانشكده‏ها چنين نتايجي را نشان مي‏دهد. طبيعي است كه در سطوح پايين‏تر و متوسطه نيز به دليل حساسيت‏هاي موجود در آن سنين، اين يافته‏ها بيش‏تر و عميق‏تر خودنمايي خواهد كرد. ناديده گرفتن نتايج اين‏گونه تحقيقات و يافته‏هاي علمي در تصميم‏گيري‏ها و برنامه‏ريزي‏هاي آموزشي، به خصوص در زمينه اختلاط و يا عدم اختلاط جنس‏ها در مدارس و كيفيت‏برنامه‏هاي درسي در سطوح گوناگون، ظلم بزرگي در حق دانش‏آموزان جوان دختر و پسر است. اين يافته‏هاي علمي تنها نمونه كوچكي از انبوه مطالبي است كه در زمينه تعليم و تربيت مختلط و غير مختلط قابل بررسي است.

4- جو اخلاقي مؤسسات آموزشي مختلط

يكي ديگر از دلايلي كه موافقان نظام آموزشي مختلط به آن تمسك مي‏جويند آن است كه اصولا جو اخلاقي در اين‏گونه مدارس و مؤسسات آموزشي بهتر بوده و در آن‏ها هيچ مشكل و يا گرايش جنسي نسبت‏به جنس مخالف وجود ندارد. ولي در مؤسسات آموزشي غير مختلط اين مشكلات و گرايش‏ها مشاهده مي‏شود. اين همان اصلي است كه طرفداران اين نظريه آن را در تمام مواردي كه سخن از قوانين محدود كننده انسان، اعم از قوانين مذهبي و غير مذهبي به ميان مي‏آيد، مطرح كرده‏اند، آن‏ها بر اساس اصل «الانسان حريص علي ما منع‏» معتقدند كه براي از بين بردن مشكلات و حساسيت‏هاي جنسي، بايد از اين بعد در جامعه هيچ محدوديتي نباشد; زيرا ايجاد حريم در ميان مرد و زن بر اشتياق‏ها و التهاب‏ها مي‏افزايد و حرص و ولع نسبت‏به اعمال و رفتار جنسي را در هر دو جنس بيش‏تر مي‏كند.
و برتراند راسل ( B. Russell) برمي‏خوريم كه شايد به يك معنا از سردمداران اين نظريه در قرون اخير باشند. راسل معتقد است كه اثر معمولي تحريم عبارت است از يك حس كنجكاوي عمومي. اين تاثير هم در ادبيات مستهجن و هم در موارد ديگر مصداق پيدا مي‏كند. فرويد قايل است كه ناكامي‏ها به طور عام، معلول قيود اجتماعي است; چرا كه سركوبي غرايز موجب اختلالات رواني و بيماري‏هاي روحي مي‏گردد. او پيشنهاد مي‏كند كه تا حد ممكن، غرايز آزاد گذاشته شود تا ناكامي‏ها و عوارض ناشي از آن از بين برود يا كاهش يابد.
در پاسخ به اين نظريه و استدلال آن، تنها به پاسخي كه استاد شهيد مرحوم آية‏الله مطهري به اين گروه از فلاسفه و دانشمندان داده‏اند اشاره مي‏شود: «درست است كه ناكامي‏ها، بالخصوص ناكامي‏هاي جنسي، عوارض وخيم و ناگواري دارد و مبارزه با اقتضاي غرايز در حدودي كه مورد نياز طبيعت است، غلط است، ولي برداشتن قيود اجتماعي حلال مشكلات نيست، بلكه بر آن مي‏افزايد. در مورد غريزه جنسي و برخي غرايز ديگر، برداشتن قيود، عشق واقعي را مي‏ميراند و طبيعت را هرزه و بي‏بند و بار مي‏كند. اتفاقا در اين موارد، هر چه عرضه بيش‏تر گردد، هوس و ميل به تنوع افزايش مي‏يابد و به گفته خود راسل (در كتاب زناشويي و اخلاق)، عطش روحي در مسائل جنسي غير از حرارت جسمي است، آنچه با ارضا تسكين مي‏يابد حرارت جسمي است، نه عطش روحي. آزادي در مسائل جنسي موجب شعله‏ور شدن شهوات به صورت حرص و آز مي‏گردد و اين همان هوس است كه ارضاشدني نيست و سيري‏ناپذير است و اشباع آن از راه فراواني و آزاد گذاشتن غير ممكن است; درست مثل آن است كه بخواهند آتش را با هيزم سير كنند.
اشتباه امثال فرويد و راسل آن است كه پنداشتند تنها راه رام كردن غرايز، از جمله غريزه جنسي ارضا و اشباع بي حد و حصر آن‏ها از طريق آزادي مطلق مي‏باشد، آن هم به اين معنا كه به مرد و زن اجازه هرگونه جلوه‏گري و معاشرت و تماس داده شود، بدون توجه به اين نكته كه چنين آزادي مطلقي و رها كردن آن‏ها و تسليم شدن و در معرض تحريكات و تهيجات در آوردن آن‏ها، آنان را ديوانه مي‏سازد و چون امكان برآورده شدن كامل و تمام خواسته‏ها و انتظارات فردي هر فرد وجود ندارد، در نتيجه، اين غرايز با وضعي بسيار بدتر سركوب مي‏شوند و توليد عقده‏هاي رواني مي‏كند.
به نظر مي‏رسد براي آرامش رواني و كنترل غرايز در افراد، دو چيز لازم است: اولا، بايد تمام غرايز موجود در انسان در حد حاجت طبيعي انسان به طور معقول و مطلوب ارضا شود و ثانيا، از تهييج و تحريك غرايز، به خصوص غريزه جنسي، جلوگيري شود.»
به نظر مي‏رسد نظام آموزشي مختلط، به ويژه در سطوح متوسطه و حتي دانشكده‏ها يكي از مهم‏ترين عوامل و زمينه‏هاي تهييج و تحريك غريزه جنسي دختران و پسران جوان بوده، موجب خواهد شد كه اين غرايز به طور صحيح و در حد حاجت طبيعي ارضا نشود، بلكه باعث طغيان و شعله‏ور شدن آتش شهوات گردد. اصولا اين‏گونه اختلاطها و ارتباطها بين دختران و پسران، آن هم در سنين بسيار حساس بلوغ در مدارس راهنمايي و متوسطه و سال‏هاي اوليه دانشگاه بسيار مضر مي‏باشد و موجب سست‏شدن پايه‏هاي استوار خانواده خواهد شد; همان چيزي است كه نظام‏هاي آموزشي مختلط و نظام‏هاي آزاد دنياي غرب آن را به ارمغان آورده‏اند. گرچه در اين مقال، جاي پرداختن به گزارش‏ها و آمار و ارقام در اين زمينه نيست، اما براي نمونه، تنها به چند مورد از آن‏ها اشاره مي‏شود:
در مجله‏اي، به نام پلين تروت، آمده است: تا چند دهه پيش، داشتن يك طفل نامشروع يكي از بدترين اشتباهاتي بود كه يك دختر جوان مي‏توانست در زندگي خود مرتكب شود. اما اكنون مدير يك دبيرستان دخترانه در يكي از شهرهاي بزرگ امريكا مي‏گويد: اين موضوعي است كه به طور كلي، از جانب بچه‏ها پذيرفته شده است و اين ديگر يك داغ و نشان بدنامي به آن صورتي كه قبلا تصور مي‏شده، نيست.
در دهه 1980، تعداد اطفال نامشروعي كه زاييده همين اختلاطها و آزادي‏هاي جنسي است، سه برابر شده و ميزان سقط جنين در دهه 1960، يكصدهزار مورد، در دهه 1970، بيش از پانصد هزار مورد و در دهه 1980 به بيش از يك و نيم ميليون مورد افزايش يافته است.
اين آمارها نمونه‏اي بسيار اندك از تمام آن چيزي است كه بي‏بندوباري‏ها و آزادي‏هاي مطلق و اختلاطها و معاشرت‏هاي افراطي زنان و مردان، به خصوص در سنين جواني و از جمله در مراكز و مؤسسات آموزشي به بار مي‏آورد. اين‏ها براي مسؤولان، صاحب‏نظران و دست‏اندركاران تربيت در جهان بشريت درس عبرتي است تا در تصميم‏گيري‏ها و برنامه‏ريزي‏هاي خود، دست كم براي محيطهاي آموزشي، دقت‏بيش‏تري مبذول دارند و در همه مراحل و مقاطع كرامت، حيا، عفت و سلامت روحي و جسمي هر دو جنس زن و مرد را مدنظر داشته باشند.

خاتمه

هر محقق منصفي با كمي دقت، به اين نتيجه روشن خواهد رسيد كه تعليم و تربيت مختلط در نيمه دوم قرن بيستم، جايگاه گذاشته‏اش را از دست داده است و نسبت‏به آن كم‏تر توجه مي‏شود; زيرا در دهه‏هاي آخر قرن بيستم، نوع نگرش نسبت‏به تعليم و تربيت مختلط و غير مختلط كاملا تغيير كرد. نتايج تحقيقات در سراسر جهان نشان‏گر اين مطلب است كه تعليم و تربيت مختلط از بسياري جهات، به خصوص براي دختران دانش‏آموز، نه تنها منافعي در پي نداشته، بلكه بسيار مضر نيز بوده است.
روي‏آوري بسياري از كشورها به تعليم و تربيت غير مختلط و دوري آن‏ها از آموزش مختلط نوعي رجعت از اين شيوه آموزشي است. اين روي‏گرداني به تعليم و تربيت غير مختلط مي‏تواند معلول دو علت‏باشد.
نخست آن‏كه: شايد همان كساني كه پيش از اين اختلاط دختران و پسران جوان را در مدارس و مؤسسات آموزشي پيشنهاد مي‏كردند و حامي آن بودند و آن را از نظر اقتصادي كم هزينه‏تر مي‏دانستند، اكنون به اين نتيجه رسيده‏اند كه اين شيوه آموزشي نه تنها از نظر اقتصادي به صرفه نيست، بلكه اگر با دقت‏بيش‏تري به آن توجه گردد و تمام جوانب آن در نظر گرفته شود، مضرات اقتصادي بسياري نيز در پي خواهد داشت.
دوم. ابعاد گوناگون اخلاقي و فرهنگي و اجتماعي اختلاط دانش‏آموزان دختر و پسر در آموزشگاه‏ها و مؤسسات آموزشي توجه محققان و دست‏اندركاران تعليم و تربيت را به خود جلب كرده و آن‏ها را به اين نتيجه واقعي رسانده كه ملاحظه اين جنبه‏ها در آموزش مختلط بسيار مهم‏تر و اساسي‏تر از ابعاد اقتصادي آن است. زيرا پيامدهاي بسار خطرناك اجتماعي، اخلاقي و فرهنگي اين‏گونه آموزش‏ها خسارات جبران‏ناپذيري بر اركان جامعه انساني وارد مي‏كند كه در مقايسه با منافع و مضرات اقتصادي آن، قابل قياس نيست. اين جنبه‏ها و ابعاد در آموزش مختلط تمام اهداف و مقاصد آموزش را، كه عبارت از هر چه بهتر تربيت كردن انسان است، تحت الشعاع قرار داده و در واقع، آموزش به شيوه مختلط خود نوعي نقض غرض در امر تعليم و تربيت است و اين يعني: هدر دادن بسياري از سرمايه‏هاي انساني معنوي و حتي مادي.
بسياري از محققان تعليم و تربيت‏به ناچار به اين نكته مهم اعتراف كرده‏اند كه بسياري از نهادهاي فرهنگي و مراكز و مؤسسات مذهبي و مجامع ديني و نيز فرهنگ‏ها و ملل مختلف در سرتاسر جهان، به خصوص در كشورهاي غربي، حتي امريكا، به سختي و با شدت تمام در مقابل تعليم و تربيت مختلط ايستادگي كرده و با آن مقابله نموده‏اند. به است‏حاميان و طرفداران تعليم و تربيت مختلط به جاي آن‏كه به اين‏گونه مراكز و مجامع جهاني خرده بگيرند، به اين بينديشند كه چرا آن‏ها مخالف چنين تعليم و تربيتي مي‏باشند.
شايد بتوان پيش‏بيني كرد كه در دهه‏هاي آغازين قرن بيست و يكم، به عكس آنچه در زمان مشابه در قرن بيستم اتفاق افتاد، شاهد بازگشت دوباره به همان سبك جدايي و تفكيك جنس‏ها در مدارس و آموزشگاه‏ها باشيم، اما با اين تفاوت كه اين بار با تكيه بر تجارب گذشته و امكانات آموزشي بيش‏تر و برنامه‏ريزي‏هاي موفق‏تر و مناسب‏تر آموزشي، زنان و دختران جوان نيز بتوانند از فرصت‏ها و امكانات مناسب آموزشي برخوردارباشند،البته‏به اين شرط كه اين شروع مناسب و مبارك استمرار مناسبي نيز داشته باشد و دوباره گرايش‏هاي نادرست گذشته بر آن سايه نيفكند.
جاي بسي تاسف است كه هنوز هم همانند گذشته و شايد كمي بيش‏تر با روش جديدتر، عده‏اي از - به اصطلاح - محققان و دانشمندان طرفدار حقوق زن با مغالطه‏هاي زياد در نوع نيازها و حقوق ذاتي و طبيعي زنان، به بيراهه رفته و مسائلي را در سايه شعار طرفداري از حقوق زنان و با رنگ لعابي بسيار فريبنده و جذاب مطرح مي‏كنند كه نتيجه آن چيزي جز مسخ و نابودي هويت زن و به زير سؤال رفتن كرامت و عفت و شرافت زن نيست. اين عده، كه بسياري از آن‏ها خود قرباني اهداف شوم و نغمه‏هاي مسموم اين شعارها مي‏باشند، زنان و دختران جواني هستند كه هر روز در سراسر جهان پشت‏سر همان جريانات غلط به راه افتاده و بدون مطالعه و دقت در مسيري كه انتخاب مي‏كنند، در منجلابي گرفتار مي‏شوند كه خود آگاهانه و ناآگاهانه از آتش افروزان آن هستند.
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image