درنگي در كارنامه علمي شهيد سيد عارف حسين الحسيني در دوران رهبري شيعيان پاكستان
مبارزه با خرافات
غفلت روحانيت ، دوري مردم از اسلام اصيل و فعاليت هاي شبانه روزي استعمار ، ضربه مهلكي را به اسلام وارد آورد و باعث شد كه خرافات زيادي در بين دين مبين وارد شود و رنگ مذهب به خود بگيرد؛ خرافاتي كه نه منطق عقل آن را قبول دارد و نه منطق وحي آن را تصويب مي نمايند. اين خرافات بود كه ظاهر مذهب و دين را تشكيل مي داد و اين مذهب جديد نتيجه فعاليت هاي بدون خستگي استعمار بود؛ اين دين جديد تمام احكام واقعي اسلام را خارج از اسلام قرار داد و رسوم و عادات نازيبا ، اعتقادات مخالف با واقع و جعل احكام براي هوي و هوس هاي نفساني و غيره را اصل اسلام معرفي كرد تا اسلام واقعي بدنام شود.
ايشان از همان ابتدا ، اين مصيبت عظمي را درك كرد و با يك روش منطقي به مبارزه با اين مسئله پرداخت و تا حد توان در سخنراني ها و درس هاي خويش به اين مبارزه ادامه داد و بطلان اين خرافات را با استدلال ثابت نمود.
«پيرپرستي» بزرگ ترين مورد اين خرافات است. در جامعه موجود پاكستان «پيرپرستي» رنگ يك مذهب كامل را به خود گرفته و بخشي از مردم به عنوان مريد به خرافات مشغول شده اند. بعضي از اين خرافات عموميت يافته و در بين تمام مردم يافت مي شود. البته اين پديده جديدي نيست ، بلكه با ورود اسلام در قرن هفتم ميلادي، «صوفي گري» نيز به شبه قاره هند نفوذ كرده و تا زمان موجود ادامه يافته است.
«پيران» اين مكتب براي جمع آوري پول و تامين معاش و تكميل هواهاي نفساني خويش ، به وسيله اجيران خود چند كرامت و كارهاي خارق العاده را جعل و در بين مردم تبليغ كردند و به تاراج دارائي ها و حتي ناموس معتقدين خويش پرداختند. «پيران» اين مزدوران طاغوت ، مردم را از تمام احكام خداوندي معاف كردند و بريءالذمه قرار دادند !ـ ساده لوحان ملت را پيرامون خود جمع كردند و به عبادت الهي ، عنوان ثانوي دادند و به جاي آن تعدادي از اوراد و موسيقي را وظيفه اين مسلمانان ساده لوح قرار دادند. اين راهزنان مكار ، اموال مسلمين و معتقدين بي انديشه را به سرقت مي بردند و براي مخدوش ساختن اسلام ناب محمدي(ص) ، شبانه روز مشغول فعاليت بودند.
شهيد عارف حسيني مدت هاي زيادي عليه اين پديده شوم به مبارزه پرداخت ، اسلام حقيقي را شناساند و با اينكه سختي ها و عداوات هاي زيادي را تحمل كرد ، ولي به افشاي چهره واقعي اين سارقين ناموس و عزت ادامه داد و روشنفكري را ترويج كرد ، انديشه هاي اسلامي را در صحنه هاي مختلف زندگي انسان ها گسترش داد و به جامعه ابلاغ كرد كه اسلام ناب چند تا رسم خرافي نيست ، بلكه اسلام حقيقي شامل احكام و اصل و فروغ و قرآن و غيره است كه منطق وحي آن را امضاء مي كند و منطق عقل ،آن را با جان و دل مي پذيرد.
مبارزه با اختلافات مذهبي و فرقه اي
استكبار جهاني از اول در كوشش بوده كه براي جلوگيري از اسلام در ميان خود مسلمان ها تفرقه و اختلاف ايجاد كرده و از مذاهب و فرق موجود در بين مسلمين استفاده مناسب به عمل آورد. اين كوشش ها زماني به اوج خود رسيد كه استكبار از دست اسلام و به صورت انقلاب اسلامي ايران، ضربه بزرگي را متحمل شد و به تكاپو افتاد و تصميم گرفت كه انقلاب اسلامي را به هر طريق ممكن از ميان بردارد و ازصدور انقلاب نيز جلوگيري به عمل آورد.
دشمنان با قدرت تمام به صحنه آمدند و حداكثر تلاش خود را به كار گرفتند تا چهره اصلي انقلاب براي جهانيان روشن نشود و براي اين هدف در كنار فعاليت هاي ديگر ، براي جلوگيري از صدور انقلاب به تفرقه افكني در بين مذاهب و فرق مختلف ، چه در داخل و چه در خارج ايران پرداختند تا خود را از خطر اصلي كه اسلام بود برهانند ، ولي هدايت امام امت (قدس سره) و رهبران هشيار انقلاب اسلامي ، همان طور كه در زمينه هاي ديگر آنان را ناكام كرده بود، در اين مورد هم مانع از موفقيت آنان گرديد.
در پاكستان زمينه براي اين نقشه ، بيش از كشورهاي ديگر آماده بود. دشمن هم از اين نقطه ضعف ، اطلاع كامل داشت و بر فعاليت هاي خود در زمينه ايجاد و گسترش اختلاف ، افزود. او اهل سنت و شيعيان ـ دو مذهب و فرقه بزرگ مسلمين ـ را گرفتار اختلافات شديد مذهبي كرد و در بين خود شيعه هم كوشش هاي زيادي براي ترويج شيخيت و حتي وهابي گري به عمل آورد. در اين فعاليت ها استكبار مثلا يك نفر را اجير كرد كه هم عليه وهابيت و در دفاع از شيخيت و هم بر عكس ، عليه شيخيت و در دفاع از وهابيت كتاب بنويسد!
استكبار در بين چهار مذهب اهل سنت نيز به اختلافات دامن زد و در بين هر فرقه ، چند فرقه ديگر به وجود آورد و در نتيجه اختلاف و تفرقه زيادتر شد. خطبا و اهل منبر تمامي فرق ، عليه يكديگر بر سر منابر دست به سم پاشي زدند. همديگر را تكفير كردند ، به هتك و توهين عقايد همديگر پرداختند و به مناسبت هاي مختلف ، اختلافات را بيشتر و شديدتر نمودند. استكبار براي تحت الشعاع قرار دادن پيام خونين و ضد ظلم محرم الحرام ، اين روزها را به تفرقه و اختلاف اندازي اختصاص داد و از اين كار دو استفاده كرد: اول اين که از اتحاد بين مسلمين به طور مؤثر جلوگيري به عمل آورد و دوم اينكه نگذاشت پيام سرور آزادگان جهان حضرت سيدالشهدا ء(ع) به گوش كسي برسد، زيرا پيام سيدالشهدا(ع) نيز مثل وحدت مسلمين مي توانست تمام منافع استكبار را از بين ببرد و او را به خاك مذلتش بنشاند.
استكبار ، مسلمانان را دچار جنگ و تفرقه نمود و خلاء بزرگ فكري و عقيدتي را به وجود آورد. به تفرقه افكنان آموزش داد وآنها را به ميدان معركه فرستاد و اين فعاليت هاي استكبار و مزدورانش تا به حال موجب قتل هزاران نفر از طرفين شده است و مسلمين به خون يكديگر تشنه شده اند و بدون اينكه بدانند، با حربه هايي به نام مذهب به تخريب ساختمان بزرگ و پرشكوه اسلام پرداخته اند. اينان از اسلام دور گشته و هواهاي نفساني خود را اسلام ناميده اند، زيرا شياطين بيروني به كمك شياطين دروني در حال فعاليت مي باشند و صاحبان قدرت پاكستان اگر اين آتش ها را خاموش مي كردند ، براي قدرتشان خطرناك بود و خود برافزوزنده آن بودند. آنها مي خواستند شعله هاي آن را زيادتر كنند تا در مسند حكومت بمانند اين غلامان زرخريد بيگانه با اسلام آن كردند كه روي يهود و نصاري را سفيد نمودند. اصل تفرقه اندازي را اساس سياست هاي خود قرار دادند و براي بركندن ريشه تشيع ، تمام قدرت خود را بسيج نمودند.
در گذشته هم درگيري مذهبي وجود داشت ، ولي چندان قابل توجه نبود تا اينكه ضياءالحق آمريكائي ، اين مزدور «سيا» اين كار را وظيفه خود قرار داد و از «كراچي» تا «پاراچنار» و «گلگت» ، امنيت عمومي به آشوب هاي قومي و مذهبي و فرقه اي مبدل شد. او با كمك ثروت هاي راهزنان حجاز ، زندگي شيعيان را در پاكستان دشوار نمود و هر روز مسلمانان را هدف اين توطئه قرار داد. كوشش هاي محدودي هم براي جلوگيري از اين مسائل انجام گرفت كه مؤثر واقع نشد.
شهيد مظلوم كه پرچمداران بزرگ دعوت مسلمين به اتحاد بود ، به ميدان آمد و اين توطئه خطرناك استكبار را عيان نمود. او تحت لواي پرچم مباره ، پيام وحدت را فرياد زد و پرچم مبارزه عليه گماشتگان استكبار را برافراشت. وي به عنوان نخستين گام به اتحاد توجه و فوايد آن روشن نمود. آن را سرلوحه فعاليت خود قرار داد و برنامه جامعي را براي آن مطرح نمود. اين برنامه مواد قابل پذيرش تمام فرق اسلامي را برداشت.
دومين گام ايشان در وادي مبارزه ، معرفي عاملين اين مصيبت ها بود و توضيح اينكه چه كسي از اين اختلافات و درگيري ها بهره مي برد و استكبار جهاني تا چه حد اندازه از آن استفاده مي نمايد. ايشان طي سخنراني ها و مصاحبه هاي خود با بيان محاسن وحدت در يك سخنراني فرمود: «من شديدا به وحدت مسلمين معتقدم و كشور پاكستان به وسيله وحدت و يكپارچگي مسلمانان به وجود آمده است ، لذا بقاي كشور و امنيت و سلامتي ملي در سايه وحدت ميسر است.»
ايشان علاوه بر ادله قرآني و رواني بر لزوم وحدت ، آن را يك ضرورت عقلاني هم مي دانست. ايشان اعلام كرد كه استكبار جهاني از اتحاد امت مسلمان هراس دارد ، بنابراين تاب تحمل چنين وحدتي را نخواهد داشت و آن را پاره پاره خواهد كرد و فرمود: «استكبار در طول تاريخ اسلام سيلي خورده ، لذا نمي گذارد كه اتحاد مسلمين برقرار شود و باز هم ضربه بخورد. همچنين تشنگان قدرت هم اتحاد ملت را براي قدرت خود خطر محسوب مي كنند و از امت مي هراسند ، از اين رو ، براي نجات خود و حفظ كرسي قدرت به توطئه عليه ملت دست مي زنند و در ايجاد آشوب ها و خونريزي ها عنوان اول را به خود اختصاص داده اند.»
ايشان حكومت ژنرال ضياء را تنها عامل اساسي در ايجاد آشوب و بلواها مي دانست ، حكومتي كه مركب از غلامان حلقه به گوش استعمار و استكبار بود. او تصريح كرد كه استكبار جهاني براي حفظ نوكران خود چنين بلواهائي را ايجاد مي نمايد و فقط وحدت است كه مي تواند ملت را از نكتب ها و بدبختي ها رهائي بخشد.
مبارزه با استكبار جهاني ، به ويژه استعمار آمريكا
زماني كه دشمنان انسانيت ، تاراج ثروت هاي زيرزميني كشورهاي عقب افتاده مسلمان و غير اسلامي و مستضعف را پيشه خود ساختند، در كشورهاي مسلمان با مقاومت هاي جزئي مسلمين و در كشورهاي غير مسلمان با مقاومت جزئي مستضعفين روبرو شدند ، اما اين امر فايده اي نبخشيد و استكبار با قدرت بيشتر و نيرنگ زياد وارد صحنه شد و به چپاول اين كشورها پرداخت. كشور پاكستان نيز بعد از آزادي از استعمار طواغيت ، افرادي حكومت را به دست گرفتند كه از نام استقلال مي لرزيدند و به گمان باطل خويش تصور مي كردند بدون وابستگي ، ادامه حيات امكان پذير نيست و به ديگران نيز القا مي كردند كه هر كشوري بايد به يكي از دو قدرت وابسته باشد و گرنه بايد منتظر نابودي خود باشد.
و اين مزدوران ، پاكستان را در بدو تولد به صورت لقمه اي گوارا و چرب به كام استكبار سپردند. از آن زمان تاكنون پاكستان نتوانسته از دست مزدوران حلقه به گوش استعمارگران و استكبار جهاني رهائي يابد و اگر در گوشه اي صداي آزادي و حريت برخاست ، با شدت تمام سركوب شد.
شهيد مظلوم عارف حسيني كه حلقه اي از زنجير انقلاب جهاني اسلام به رهبري امام خميني (قدس سره) بود ، با الهام از رهبر خود ، مبارزات خويش را اساسا عليه استكبار جهاني طرح ريزي كرد و حملات شديد و بي امان خود را عليه ديوصفتان مزدور و اربابانشان ادامه داد. شجاعت و هيبت شهيد پشت استكبار را لرزاند. شهيد نه تنها در پاكستان كه در نقاط ديگر جهان نيز براي منافع استكبار خطري جدي محسوب مي شد ، زيرا او با ايجاد هماهنگي با نهضت آزاديبخش جهان ، در پي نابودي استكبار برآمده بود و هدف اصلي اش به آزادي مسلمين محدود نمي شد ، بلكه آزادي مستضعفين جهان را سرلوحه زندگي خود قرار داده بود. او با قدرت به مبارزه استكبار جهاني ، به ويژه آمريكاي جنايتكار و تروريسم دولتي آن ادامه داد و از نهضت هاي جاري در افريقا، امريكاي مركزي ، لبنان ، فلسطين ، عراق و افغانستان حمايت كرد و مبارزات محرومين تحت ستم در تمام نقاط جهان را تاييد نمود.
مبارزه عليه ظلم و استبداد
شهيد عارف حسيني مبارزه عليه استبداد را عملا از تحصيل خود در نجف آغاز كرد. با سركارآمدن حزب بعث در عراق، ظلم و ستم افزوني يافت و استبداد ريشه هاي خود را در اين كشور استحكام بخشيد. مخالفت هائي جزئي از سوي عده قليلي از عراقي ها و مسلمانان غير عراقي مقيم آغاز شد. نام شهيد مظلوم نيز در ميان مبارزين به چشم مي خورد. او عليه حزب بعث فرياد اعتراض بلند كرد و نسبت به اين حزب منفور ، تنفر و انزجار خود را اعلام كرد كه در نتيجه ، ايشان را هم در كنار ديگر روحانيون با تحمل سختي ها از عراق بيرون كردند.
سپس ايشان به حوزه مقدسه قم مشرف شد. نظام ستمشاهي در آن زمان در ايران نيز بيداد مي كرد. وقتي كه ظلم و ستم حكومت مزدور و خودكامه در ايران به اوج خود رسيد ، ايشان هم در ايران حضور داشت و خود نيز در آن قيام شريك بود. او دوستان خود را نيز عليه نظام فرسوده ستم شاهي تحريك مي كرد. اين فعاليت ها باعث شد كه پليس مخفي سلطنتي ايران او را مجبور كند كه ايران را ترك نمايد. البته قبل از اين ، پليس از ايشان خواسته بود. تعهد بدهد در فعاليت هاي انقلابي شركت ننمايد ولي سرشت مخلوط به مبارزه با ظلم و ستم ايشان باعث شد كه چنين تعهدي را امضا ننمايد و ترك ايران را بر ترك مبارزه ترجيح دهد.
در كشور محل سكونتش نيز ، ظالمان وجود داشتند و ستم در پاكستان كمتر از ايران نبود، ولي با روشي ديگر و لذا روح مبارز ايشان نتوانست ساكت بماند و با بي تفاوتي زندگي كند و با رسيدن به كشور خود ، علم مبارزه را به دوش گرفت و به مبارزه پيگير ادامه داد ، در نتيجه مستكبرين و ظالمين با نخستين گام هاي ايشان در راستاي مبارزه ، او را تحت نظر گرفتند.
ايشان در ابتدا به كمك ستمديدگان منطقه خود پاراچنار و ايالت شمال غربي پاكستان شتافت و فرياد «يا للمسلمين» آنان را اجابت نمود و با آنها همصدا و همدرد شد و در آنجا در مقابله با استبداد مزدوران استكبار مشكلات فراواني را تحمل كرد. در حالي كه مردم مظلوم از شدت ستم ها ، فرياد مي زدند و آه و ناله مي كردند ، تشنگان قدرت ، در هوس حفظ مسند حكومت بر ظلم و جنايات خود مي افزودند. سياه ترين مقطع استبداد ، حكومت نظامي ژنرال ضياء ، اين ديكتاتور دست نشانده استكبار بود كه ظلم و جناياتش ملت را به ستوه آورده بود. صداها و فريادهاي مظلومين زير فشار عوامل استكبار خفه شده بود. ارتش و نيروهاي مسلح به جاي اينكه از تماميت ارضي كشور دفاع كنند به جان مردم بيچاره و مستضعف افتادند و آنان را دشمن خود فرض كردند. خانه هاي مردم جبهه دشمن و اموال منقول آنان ، غنائم جنگي و ناموس آنان ، اسير جنگي شناخته شدند! ابرهاي تيره آسمان كشور را پوشانده بود. در كشوري آزاد به نام آزادي ، طوفان هاي سرخ و خون آلود استبداد وزيدن گرفته ، به جاي عدالت تازيانه هاي ستم رواج پيدا كرده بود و به نام اسلام ، كفر ، مسيحيت ، يهوديت و وهابيت ترويج و تبليغ مي شد.
در چنين اوضاعي بود كه شهيد مظلوم با صدائي رسا ، سرود عدالت و آزادي سرود و ملت خود را تسلي داد ، به كمك آنان برخاست ، گريه ستمديدگان را به تبسم و لبخند مبدل ساخت ، تو خالي بودن طبل استبداد نظامي را فاش ساخت و ظلم و استبداد را به مقابله طلبيد. در نتيجه پي ريزي مبارزه ، هزاران دردمند با ايشان همراه شدند و چنين بود كه جبهه وسيعي عليه استبداد در كشور ايجاد گرديد.
علامه عارف حسيني كه پيرو عدالت و فرزند شهيد عدالت حضرت علي بن ابيطالب(ع) بود ، پاداش عدالت خواهي را دريافت و از محراب عبادت به دعوت «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك» با رضايت تمام و در حالي كه حق هم از وي راضي بود ، در صف عبادالله وارد شد ، در جنت معلي اسكان يافت و در كنار اجداد طاهرينش با آرامش خاطر به حيات نو پرداخت و به نسل هاي آينده بازماندگان و يتيمان ملت نشان داد كه پيام حسين بن علي (ع) امروز هم مي تواند سرچشمه تلاش هاي مبارزين در راه حق قرار بگيرد كه فرمود: «اني لااري الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين لا ابراها.»
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره 50