نهضت اجراي فقه جعفري از تاسيس تا رهبري شهيد عارف حسيني
مختصري از بيوگرافي مفتي جعفر حسين (اعلي الله مقامه)
وي در سال 1291 شمسي در شهر«گوجرانواله» (يكي از شهرهاي ايالت پنجاب پاكستان) در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. در سن 5 سالگي آموختن دروس ديني را آغاز كرد و در سال 1307 در سن 16 سالگي راهي حوزه علميه «لكهنو» شد. مدتي را در آنجا سپري نمود و سپس به وطن بازگشت و براي كسب علوم و معارف عالي تر به سوي حوزه علميه نجف اشرف رهسپار گرديد. در آنجا از علماي بزرگ آن زمان استفاده هاي فراواني برد و بعد از طي مدارج علمي به وطن بازگشت و در زادگاه خود «گوجرانواله» ، مدرسه علميه اي را تاسيس كرد. اين مدرسه در حال حاضر نيز به عنوان يكي از باقيات صالحات آن مرحوم به نام «مدرسه جعفريه» پا برجاست.
حلم وبردباري و تقواي ايشان زبانزد خاص و عام بود. قناعت و اكتفاء به زندگي ساده و بي پيرايه ، شخصيت ايشان را جذاب تر مي نمود و براي ديگر علماء الگو و نمونه بود. علامه مفتي نه فقط عالمي توانا بود ، بلكه اديبي فرزانه در ادبيات اردو و عربي نيز به شمار مي آمد. ايشان در طول حيات پربار خود علاوه بر رهبري ملت شيعه ، كارهاي علمي و فرهنگي و ديني زيادي را انجام داد و با تاسيس «مدرسه جعفريه» در «گوجرانواله» طلاب زيادي را تربيت كرد كه بعضي از آنها اكنون در حوزه علميه قم مشغول تحصيل هستند.
ايشان در تاليف نيز فردي موفق و نيرومند بود، چنانكه كتاب ارزشمند سيره اميرالمومنين (ع) در دو جلد ، از تاليفات ايشان است و نيز كتابهايي همچون نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را به زبان اردو ترجمه نمود و از اين طريق خدمت بزرگي در حق ملت و فرهنگ خود انجام داد.
مفتي جعفر حسين با تلاش و ايثارگري هايي كه در راه اسلام از خود نشان داد ، از محبوب ترين و پرنفوذترين رهبران زمان خود محسوب مي شد. اخلاص و زحمات شبانه روزي ايشان باعث شد كه هماهنگي كلي ميان ملت به وجود آيد و با اتحاد به حل مشكلات بشتابد.
او در نخستين گام ، علماي زيادي را با خود هماهنگ كرد و بعد از آن خواسته هاي ملت را در برابر حكومت وقت پيش كشيد. اوضاعي كه در نتيجه اقدامات ضياءالحق پيش آمد، بر اين خواسته ها نيز موثر واقع شد و همين امر موجب شد كه مسئله خودداري از پرداخت زكات اجباري (كه سابقا در خواسته هاي شيعيان وجود نداشت) ، در رديف خواسته هاي شيعيان قرار گيرد ، چه اينكه زكات اجباري و تحميلي چيزي جز باج و خراج نبود.
زماني كه نوبت به تعيين اهداف نهضت رسيد ، استبداد و خودكامگي نظاميان بر اوضاع كشور تاثير كلي داشت و طرز تفكر روحانيت نيز در خواسته هاي شيعه موثر واقع مي شد ، چنانكه فهرستي از مطالبات و خواسته ها تهيه شد كه شامل خواسته هاي زير بود:
1. مستثني بودن شيعيان از پرداخت زكات و عشر.
2. حفظ و حراست عزاداري سيدالشهدا(ع) و عدم مزاحمت در مقابل عزاداري.
3. مستثني بودن راه پيمائي هاي عزاداري از موافقت نامه هاي وزارت كشور
4. تعليم كتب آموزشي شيعه در مدارس(شيعه) و مراعات فقه تشيع در قوانين حكومتي در صورت عملي شدن نظام اسلامي در كشور.
در اين زمينه ، مفتي جعفر حسين به عنوان رهبري قدرتمند ، خواسته هاي ملي شيعيان را با شدت بيشتر مطرح كرد و فشار خود را بر روي حكومت وقت ، روز به روز بيشتر نمود و طي جلسات ، اجتماعات و راه پيمائي ها و مصاحبه هاي مطبوعاتي متعدد، خواسته هاي شيعيان را منعكس كرد. از سوي ديگر ، ضياءالحق كه از طريق غير قانوني به قدرت رسيده بود ، در اين راه از پامال شدن حقوق حقه مذاهب مسلم ديگر نيز ابائي نداشت و حكومت او به آن همه اعتراضات و اظهار خشم و نفرت شيعيان هيچ اهميتي نداد.
سرانجام رهبر و ملت يقين كردند كه حيثيت شيعه در خطر جدي است و نظاميان به خواسته هاي آنان توجهي نخواهند كرد. در حالي كه ملت مظلوم شيعه با مصيبت هاي گوناگوني دست و پنجه نرم مي كرد، حكومت بعثي عراق جنايتي نو آفريد و آيت الله سيد محمدباقر صدر را با شكنجه به شهادت رساند و قلب جهان تشيع را جريحه دار ساخت. در اولين سالگرد اين مصيبت سهمگين ، به عنوان عزاي عمومي اعتراض ملي اجتماعي در اسلام آباد پيش بيني شد و به اين مناسبت علماي محلي با موافقت «نهضت اجراي فقه جعفري» اجتماع بزرگي را در تاريخ14 تير 1359 (برابر با پنجم جولاي 1980) برگزار كردند.
ده ها هزار تن از شيعيان اقصي نقاط كشور ، روز موعود در اسلام آباد گرد آمدند. مهم ترين هدف آن اجتماع ، بزرگداشت سالگرد شهادت آيت الله صدر «قدس سره» بود. حكومت در آغاز موانع زيادي را براي جلوگيري از برگزاري اين مراسم ايجاد كرد، ولي به علت اصرار مردم ، اين اجتماع در محل پيش بيني شده (يعني اسلام آباد) برگزار گرديد. اين اجتماع روز بعد در نتيجه مشورت هاي انجام شده ميان علما به صورت يك حركت اعتراض آميز درآمد و رهبر شيعيان به دولت اعلام كرد كه تا عملي شدن خواسته هاي به حق شيعيان ، اين اجتماع چند صد هزار نفري در مركز حكومت (پايتخت) باقي خواهد ماند. ادارات مركزي حكومتي موقتا از طرف شيعيان معترض به اشغال درآمدند. حكومت با زور و سركوب وارد ميدان شد و در درگيري هاي پليس با مردم ، يك نفر به شهادت رسيد و چند نفر ديگر مجروح شدند.
اين اجتماع تا سه روز ادامه يافت و مسئله اعتراض و اشغال ادارات مركزي ، مورد توجه جهانيان قرار گرفت. نظام اداري دولت دچار اختلال شد و مراكز مهم تصميم گيري به صورت تعطيل درآمدند و احتمال پيدايش خطرات ديگر نيز جدي بود. در مقابل اين اوضاع خطرناك ، حكومت مجبور به تسليم شد و از معترضين خواست كه با دولتمردان وارد مذاكره شوند. رهبر ، به همراهي چند نفر از علماي ديگر با دولت وارد مذاكره شدند و دولت تمام خواسته هاي مطرح شده از طرف شيعيان را موقتا پذيرفت. شيعيان از زكات اجباري مستثني شدند و وعده مراعات احكام فقه شيعه نيز در قانون آينده داده شد. در اين زمينه ، ميان دولت و نهضت اجرائي فقه جعفري معاهده اي بسته شد و اجتماع مزبور با اين موفقيت ها به پايان رسيد.
اين براي ملت شيعه ، پيروزي بزرگي بود و آزادگان جهان آن را تحسين كردند ، ولي اين موفقيت باعث شد كه نهضت در مراحل بعد با انجماد و ركودي سخت روبرو شود! در عرض چند ماه بعد از معاهده اسلام آباد ، تمام آن شور و هيجان از ميان مردم رخت بربست! البته اين انجماد و غفلت علاوه بر عامل مذكور ، عوامل ديگري هم داشت. اولين سبب ركود اين بود كه همه احساس مي كردند كه نهضت به تمام خواسته هاي خود جامه عمل پوشانده است و كادر مركزي نهضت و رهبر نيز بعد از اين ، هدفي قابل طرح ندارند.
دوم اينكه حكومت ، يك بار قدرت شيعيان را آزمايش كرده بود و براي رفع خطرات آينده به اقداماتي دست زد تا خشم عمومي فروكش كند و اين اقدامات ، باعث سرد شدن احساسات عموم مردم شد.
سومين عامل ركود ، به ورطه فراموشي سپرده شدن علل و انگيزه و اهداف تشكيل نهضت بود و نهضتي كه ده ها ميليون پشتيبان داشت ، به صورت سازماني درآمد كه در مقابل اقدامات خصمانه دولت عكس العمل نشان نمي داد و ديگر هدفي نداشت.
علت ديگر ، محدوديت اهداف نهضت بود و وقتي هم كه عكس العمل نشان مي داد ، با يك وعده از طرف دولت مبني بر اينكه در آينده نزديك خواسته هايش عملي مي شود قانع مي شد و مردم دست از اعتراض مي كشيدند ، در حالي كه اين هرگز تمام خواست و نياز مردم شيعه نبوده است!
چهارمين عامل ركود ،اين بود كه نهضت در اهداف خود تصريح كرده بود كه اگر بنا باشد حكومت اسلامي در كشور پياده شود ، لازم است حقوق شيعيان نيز مراعات گردد ، يعني اگر نظام اسلامي در كشور پياده نشد ، در اين صورت نهضت هيچ حقي نخواهد داشت! به علاوه ، از طرف نهضت هيچ برنامه اي براي اجراي نظام اسلامي مطرح نشد و اصلا اين كار جزو اهداف نهضت نبود.عوامل اين مشكلات در درجه اول استبداد حكومت وقت و در درجه دوم انديشه محدود برخي از علما و روحانيون بود كه موافق به راه انداختن يك نهضت اسلامي همگاني نبودند و به موفقيت و پيروزي چنين نهضتي اميد نداشتند ، به ويژه عنصر جدائي دين از سياست ، از نمايان ترين ضعف هاي نهضت بود. به هر حال كار نهضت رو به سردي گراييد و بزرگان تشيع ، ديگر درباره احساسات مردم نمي انديشدند. اين نهضت كه مشروط به تنفيذ اسلام بود ، جز چند مسئله مقطعي ، دستاورد مهمي براي ملت به ارمغان نياورد.
البته زحمات رهبر بزرگوار شيعيان ، اخلاص عمل و ايثار ايشان را به اثبات مي رساند. تلاش هاي بدون وقفه ايشان حداقل حيثيت شيعيان را در پاكستان مصون داشت ، ولي تا مدتها ، نهضت نتوانست فعاليت قابل توجهي را انجام دهد ، تا اينكه در روز 7 شهريور 1362 (برابر با 29 اوت 1983) ، با رحلت جانسوز ايشان ، مسير پرفراز و نشيب «نهضت اجراي فقه جعفريه» به مرحله ديگري رسيد.
مردم در حالي كه براي فقدان رهبر خويش عزادار بودند ، به موضوع رهبري مي انديشيدند و نگران بودند. از سوي ديگر دشمن از فاصله ايجاد شده بين ارتحال رهبر قبلي و انتخاب رهبر جديد ، استفاده مناسب كرد و با اشاره او بود كه نيروهاي مختلفي فعال شدند و افراد متعددي براي جلب اعتماد مردم ، مسافرت هاي خود را به گوشه و كنار كشور آغاز كردند. متاسفانه كساني كه بايد اقدام سريع و بايسته اي را انجام مي دادند ، تسامح ورزيدند و درباره توطئه هاي دشمن كاري جدي صورت ندادند! اين در حالي بود كه در اساس نامه تصريح شده بود كه بعد از فوت رهبر ، رهبر جديد بايد در اجلاسيه شوراي عالي و شوراي مرکزي انتخاب شود ، ولي اين كار زماني انجام شد كه فرصت هاي بسياري از دست رفته بود! دشمنان قسم خورده اسلام و بعضي از علماي ساده انديش ، افراد شيعه را فريب دادند و شش ماه بعد چند نفري از علماي محلي همراه با افسران حكومتي در شهر «راولپندي» ، اولين سنگ بناي تفرقه را در ميان شيعه بر زمين نهادند!
روحاني نماي مقدس مآبي به نام سيد علي حامد علي موسوي براي اين هدف انتخاب شد و رسانه هاي خبري دولتي هم براي وي تبليغات زيادي را آغاز كردند. او كه فردي منزوي و بريده از جامه بود ، در شهر «راولپندي» سكونت داشت ، ولي به علت ارتجاع و تحجري كه داشت ، چندان معروف نبود. آژانس هاي اطلاعاتي و سياسي حكومت ، از مدتي پيش او را مورد مطالعه قرار داده بودند تا در موقع مناسب از وجود او به نفع خود بهره برداري نمايند. دوران فترت و سكون نهضت ، فرصت مناسبي براي وارد كردن وي به صحنه بود. تبليغ درباره يك فرد عامي از طرف حكومت اين امر را روشن ساخت كه حكومت چه اهدافي را دنبال مي كند. حمايت حكومت از وي ، خود روشن ترين سند عدم صلاحيت و شايستگي او براي رهبري ملت شيعه بود. وانگهي او كه از محافل معمولي مردمي گريزان بود ، چگونه مي توانست بار رهبري مليون ها نفر را بر دوش كشد! با اين وقايع ناهنجار ، كساني كه گرفتار غفلت شده بودند به خود آمدند و مسئوليت خويش را در برابر اين انحراف ها احساس كردند.
به هر حال پس از فرصت هاي از دست رفته ، در روزي كه قرار بود رهبري آخوندي درباري در شهر «دينه» اعلام شود ، اجلاس شوراي عالي نهضت در شهر «بهكر» برگزار گرديد و علما وظايف ديني و سياسي خود را بررسي كردند. اين اجلاس فقط يك روز ادامه يافت و چون طبق تقاضاي اوضاع عمومي ملت و كشور ، انتخاب رهبري شايسته و لايق از اهم مسائل بود ، اين وظيفه خطير و بزرگ به اتفاق آراء متوجه علامه سيد عارف حسين گرديد و ايشان به رهبري ملت و رياست نهضت برگزيده شد. اعضاي شورا با حسن انتخاب خويش ، رسالت خود را به بهترين وجه ايفا كردند و ملت را قدردان خود ساختند.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره 50