1. حقيقت آزادي چيست؟ آيا آزادي يك پديده است، و به اصطلاح علماي قديم يك امر وجودي است كه اخيراً كشف شده است، مثل موجودات زنده يا غير زنده يا در اجتماع رخ ميدهد، و يا صرفاً يك امر عدمي است؟ عدم المانع است؟ و يا يك مفهوم انتزاعي است كه از يك صفت خاص و استعداد خاص انتزاع ميشود؟ «1» ديگر اينكه چرا آزادي لازم الاحترام است؟
؟ اقسام بالا با اينكه «ميان عدم و وجود در واقع فاصله نيست» منافات ندارد.
2. آيا آزادي از مختصات انسان است؟ چرا انسان فقط از اين موهبت خود را بهرهمند ميداند؟ آيا حيوانها مثل اين مرغها و آهوها و گوسفندها نميتوانند ادعا كنند كه ما هم آزاديم؟ آيا اگر مثل اخوان الصفا انسان و حيوان را به اهم به محاكمه دعوت كنيم انسان جوابي دارد؟
3. ميگويند آزادي حق است، حق غيرقابل سلب، ديگري نميتواند به هيچوجه آنرا سلب كند (البته عملاً ميتواند، يعني حق سلب كردن ندارد و حق انتقال دادن به خود را و يا معدوم كردن و غيرقابل استفاده كردن آنرا ندارد)، خود شخص نيز نميتواند آزادي خود را بفروشد يا ببخشد «2»، خواه آزادي در مقابل مملوكيت را به اينكه خود را برده كند و خواه آزادي اجتماع را به اينكه مثلاً به اختيار خود حق حاكميت را از خود سلب كند. دليل اين مطلب چيست؟
4- ميگويند آزادي را هيچچيز نميتواند محدود كند مگر آزادي ديگران، يعني آزادي در همه چيز براي انسان هست و هيچ حدي ندارد مگر آنكه به آزادي ديگران لطمه وارد آيد.
لازمه اين سخن اين است كه حتي مصالح خود و مصالح اجتماع نيز نميتواند آزادي افراد را تحديد كند.
اين مطلب در اخلاق جنسي و آزادي معاشرت مرد و زن جاري است. در ورقههاي «اخلاق جنسي» گفتهايم كه طرفداران اخلاق نوين جنسي از سه اصل براي مدعاي خود استفاده ميكنند. اول اصل آزادي است. دوم اصل وابستگي سعادت به اينكه استعدادهاي انسان متساوياً پرورش يابند، زيرا تبعيض سبب آشفتگي غرائز ميگردد. اصل سوم اين است كه رغبت در اثر امساك فزوني مييابد و در اثر اشباع كاهش.
5. در مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگويد: «اساس آزادي و عدالت و صلح جهاني «3» شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري است. »
ما ميخواهيم بفهميم اين حيثيت ذاتي كه به موجب آن هر انساني احترام ذاتي دارد و انسان بماهو انسان اينچنين است اعم از مرد و زن و سفيد و سياه و بلند و كوتاه، چيست؟ اين جمله شامل سه نكته است؟ الف. بشر يك نوع حيثيت و شرافت ذاتي لازم الاحترام از طرف ديگران دارد. ب. اين حيثيت تبعيض بردار نيست. ج. اساس آزادي و عدالت شناسايي اين حيثيت ذاتي است.
ايضاً در مقدمه اعلاميه مذكور ميگويد: «عدم شناسايي و تحقير حقوق بشري منتهي به اعمال وحشيانهاي گرديده است كه روح بشريت را به عصيان واداشته است. نويسندگان اين اعلاميه با اين جمله ميخواهند ادعا كنند كه منشأ كليه ناراحتيهاي بشري را كشف كردهاند؛ همه ناراحتيها و جنگها و زد و خوردها از اين عدم شناسايي حيثيت ذاتي انسان بماهو انسان پيدا شده است؛ اقوامي به نام مليت، نژاد، رنگ، مذهب، مدعي امتياز و برتري نسبت به ديگران شدهاند و به حقوق ذاتي متساوي ديگران تجاوز كردهاند، آنها نيز در صدد انتقام برآمده عكس العمل نشان دادهاند؛ اما اگر اين معرفت «5» براي بشر پيدا شود هرگز خونريزي و اختلاف پيدا نخواهد شد و صلح و عدالت و آبادي برقرار خواهد شد.
ايضاً در مقدمه ميگويد: «ظهور دنيايي كه در آن افراد بشر در بيان عقيده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترين آرمان بشر اعلام شده است. » ميگويد: «مردم ملل متحد ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فرد انساني و تساوي حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام كردهاند. » ايضاً: «دول عضو متعهد شدهاند كه احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را با همكاري سازمان ملل تأمين كنند. ».
6. در كتاب حقوق بشر تأليف دكتر پور سعيدي ميگويد حكمايي امثال هوبز آزادي را امري طبيعي و ناشي از ميل طبيعي هر كس به نفس خود و به سودجويي شخصي دانستهاند.
7. از نظر ما خواستن و اراده اگر آن را ناشي از هدفي در طبيعت ندانيم منشأ حقي نميشد، اين خواست در حيوان هم هست.
8. از نظر ما توجيه حيثيت ذاتي انسان به اين است كه براي انسان مقامي و درجهاي خاص در وجود قائل شويم و براي او مأموريّتي تكويني و غايي (نه تشريعي) قائل گرديم. منع و جلوگيري چون ايجاد سد در مقابل هدف طبيعت و جلو تكامل را ميگيرد و تكامل با هدف صورت ميگيرد، جايز نيست، يعني منشأ ذاتي مرتبه وجود و مأموريت دادن طبيعت است و اساساً حقوق را جز از طبيعت آن هم با شناسايي اصل علت غايي نميتوان توجيه كرد.
9. از نظر فلسفه اجتماعي تطبيقي، ما بايد اين بحث را در مسأله حسن و قبح عقلي جستجو كنيم.
10. در ورقههاي «اسلام و آزادي عقيده» ما ميان خو و بدي كه واقعيتش به ذوق و انتخاب بسته است و خوب و بدي كه از اين نظر مطلق است فرق گذاشتهايم- رجوع شود.
11. در اعلاميهء جهاني حقوق بشر فرقي ميان تساوي حقوق و تشابه حقوق «6» گذاشته نشده است. ما در يادداشتهاي «حقوق زن» اين دو جهت را از يكديگر تفكيك كردهايم.
12. كارل ماركس و برخي ديگر از اروپائيان سيستم اقتصادي يا سياسي خود را بر اساس حقوق طبيعي و حيثيت ذاتي بشري ننهادهاند.
13. رجوع شود به كتاب جهاني كه من ميشناسم و كتاب لذات فلسفه و كتاب آزادي فرد و قدرت دولت.
14. از نظر ما فلسفهء اروپايي از لحاظ بيان فلسفه و منشأ آزادي و همچنين از لحاظ بيان علت لزوم احترام آزادي عقيم است، زيرا قادر نيست حيثيت ذاتي بشر را آنطور كه سبب گردد براي همه لازم الاحترام باشد توجيه كند و نتيجهء آنرا ذكر كند.
15. به نظر ما مسألهء لازم الاحترام همان مفهوم «بايد» است. اين تكليف است، ريشهء اين تكليف كجاست؟ اين فرمان را بشر از چه مقامي ميپذيرد؟ از خدا يا از عقل يا از وجدان؟ يا از خلقت؟ (البته مبدأ خلقت و مبدأ خالق از اين نظر يكي است).
16. در فلسفهء اروپا هر وقت كه سخن از حقوق الهي به ميان ميآيد، آنرا با حقوق طبيعي و فطري دو تا ميدانند، آنها حقوق الهي جز به نحو تشريعي تصور نميكنند، در صورتي كه حقوق طبيعي خود بر دو قسم است: حقوق طبيعي بيهدف و حقوق طبيعي ذي هدف. اگر پاي هدف و مسير طبيعي و غائي به ميان نيايد حقوق معني ندارد و تا اصل توحيد به ميان نيايد، تكامل و تعقيب هدف بيمعني است.
17. در اعلاميهء جهاني حقوق بشر آزادي را بر اصل حيثيت ذاتي انساني مبتني ميكنند، در صورتي كه لازمهء حيثيت ذاتي انسان اين است كه آن حيثيت را محترم بشماريم به اينكه آنرا تكميل (كنيم) و دور از آلودگي نگه داريم، نه اينكه آنرا به حال خود بگذاريم، هر طور ميشود بشود.
بلي آزادي از آن جهت كه بشر را وارد صحنهء تنازع بقا ميكند «7» و گوهر انسان در محيط آزاد بهتر و بيشتر رشد ميكند خوب است، آزادي يك مسألهء فلسفي است زيرا امكان استعدادي، پديدهء طبيعي و قابل مطالعهء حسي و تجربي نيست.
19. آزادي دادن به بتپرست و جاهل و مشرك، احترام به حيثيت ذاتي انساني نيست، پس عقيده بايد آزاد باشد يعني چه؟
20. آزادي كلي به اين معني صحيح است كه نبايد مانع بروز استعدادهاي بشر شد؛ ديگر به اين معني صحيح است كه بسياري چيزهاست كه با جبر نميتوان به بشر تحميل كرد، و ديگر به اين جهت است كه بشر موجودي است كه بايد بالاختيار و در صحنهء تنازع و كشمكش به كمال خود برسد؛ اما آزادي به معني اينكه نبايد مزاحم خواب بشر شد، غلط است. فرويد به عنوان افتخار بزرگي براي خود ميگويد: «بعد از مدتها فهميدم از كساني هستم كه مزاحم خواب بشر شدهام». با اينكه در اين جهت هم اشتباه كرده است اما اين تهمت را به خود زده است.
21. آنچه تا اينجا معلوم شد عبارت است از: الف. آزادي پديدهء طبيعي نيست، از صفات واقعي انتزاعي فلسفي يا از صفات فرضي رياضي اشياء هم نيست، بلكه مفهومي است اعتباري و علمي كه از استعداد طبيعي موجودي براي تكامل اعتبار ميشود و خلاصه مفهومش اين است كه نبايد مانعي در راه رشد استعداد طبيعي انسان به وجود آورد (نه اينكه نبايد مانعي در مقابل خواسته و عقيدهء او ايجاد كرد).
ب. ايجاد مانع براي رشد طبيعي يك گياه مثل اينكه گلي را در سايه يا در محيط تنگ و كوچك از لحاظ فضا قرار دهيم كار ناپسند و تجاوز به حق هست اما چون مقرون به شعور از طرف گل نيست، ظلم نيست و در حيوان اگر مستلزم ايذاء باشد ظلم است و الا نه. اما به مصرف انسان رساندن گياه يا حيوان به هيچ نحو ظلم نيست. پس اين بحث كه در نمرهء 2 طرح شد [كه] آيا آزادي از مختصات انسان است يا نه، به اين صورت بايد حل شود كه معني آزادي لزوم عدم ايجاد مانع است، اين لزوم دربارهء انسان صادق است فقط و دربارهء گياه به هيچ نحو صادق نيست هرچند گياه هم داراي حقوقي است، و دربارهء حيوان فقط آنجا كه موجب اذيت در كار باشد نبايد ايجاد اذيت و آزار كرد ولي اين معني غير از آزادي مصطلح است، پس آزادي از مختصات انسان است.
ج. خود آزادي حق است نيست بلكه تكليف است كه متوجه ديگران است و منشأ انتزاع آن حقي است در طبيعت كه عبارت است از استعداد كمالي انسان بماهو انسان كه مانع ايجاد كردن در راه آن استعداد سبب محروميت و مقبونيت انسان ميگردد.
«علت اينكه آزادي غيرقابل سلب است كه تكليف است و متوجه غير خود شخص است و در تكليف قابليت سلب و اسقاط معني ندارد، تنها در حقوق است كه ميتوان از قابل اسقاط بودن آن بحث كرد؛ تازه در حقوق نيز فرق است ميان حقوق طبيعي كه در عين اينكه حق فرد است، حق طبيعت است و حقوق اجتماعي و موضوعه كه واضح آن خود انسانها و قوانين موضوعه ميباشند. حقوق موضوعه به معني اين است كه قانون مجوز براي استفاده درست ميكند، ولي حقوق طبيعي به معني اين است كه طبيعت اين مسير را براي كمال خود انتخاب كرده است، لهذا فرد در حقوق طبيعي حق اسقاط ندارد.
ه. گفتيم آزادي را علاوه بر آزادي ديگران مصالح خود فرد و همچنين مصالح اجتماع ميتواند محدود كند، زيرا لازمه حق طبيعي و حيثيت ذاتي انسان لزوم احترام هست، اما لازمه احترام كاري به كار او نداشتن نيست، بلكه لازمه آن اين است كه هر عملي كه استعدادهاي طبيعي را رشد بدهد، جايز بشماريم. در فلسفه اروپايي لازمه احترام به حيثيت ذاتي انسان اين دانسته شده است كه خواستهها و تمايلات و پسندها و انتخابهاي هر انساني بايد محترم شمرده شود؛ چون هر انساني محترم است پس هر عقيدهاي كه انتخاب كرد، محترم است ولو آن عقيده سخيفترين و موهنترين و متناقضترين عقايد با شأن و مقام انسان باشد «8»، پس اگر انسانها گاو پرستي (مثل هندوها) يا عورتپرستي (مثل ژاپنيها) يا هر عقيده سخيف ديگر پيدا كنند، به موجب اينكه انسانها اين عقيده را انتخاب كردهاند بر همه انسانهاي ديگر لازم است كه به عقيده آنها احترام بگذارند.
اما مطابق آنچه ما گفتيم انسان از آن نظر محترم است كه به سوي هدف تكاملي طبيعي حركت ميكند، پس تكامل محترم است، هر عيده ولو زاييده انتخاب خود انسان باشد كه نيروهاي كمالي او را راكد [كند] و در زنجير قرار دهد، احترام ندارد «9»، بايد آن زنجير را ولو به زور از دست و پاي آن انسانها باز كرد و هر عقيدهاي كه نيروهاي او را آزاد ميكند و او را در مسير تكامل رهبري ميكند ولو زاييده انتخاب خود انسانها نباشد. بايد به انسان عرضه داشت- و اگر امكان تحميل دارد، بايد تحميل كرد- عليهذا كورش كه ميگويند به بابليها آزادي داد كه به معابد خود بروند، از لحاظ سياسي اگر عمل مهمي كرده است، از لحاظ انساني كار ناصوابي انجام داده است. كار صواب كار ابراهيم بود كه رفت و بتها را با تبر شكست. كار موسي صواب بود كه با عصا به بتها اشاره كرد و گفت: و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً» «11» و ريشه حيثيت ذاتي بشر كه از مختصات انسان است، همان است كه قرآن فرمود: «و لقد كرمنا بني آدم و حملنا هم في البر و البحر... » «12»، ريشه آن «اني جاعل في الارض خليفة» «13» است. اما طبق منطق مادي، بشر يك حيثيت ذاتي خاصي كه موجب حقوق خاصي بشود، ندارد و نويسندگان اعلاميه جهاني حقوق بشر معلوم
نيست كه وابسته به چه مكتبي هستند «12» كه چنين سخني گفتهاند، اگر مادي مسلك باشند- همچنان كه از عدم فرقشان بين مذهب و لامذهبي پيداست- سخنشان بياساس مطلق است.
ز. حقوق الهي با حقوق طبيعي مغاير و مباين نيست، بلكه حقوق طبيعي را اگر جنبه غائي بدهيم و طبيعت را ذي هدف بدانيم نام «حقوق الهي» به خود ميگيرد، بلكه اگر دفت كنيم، حقوق طبيعي غير غائي و غير الهي بيمعني است.
ح. مسأله آزادي به دليلي كه در نمره الف گفتيم، يك مسأله فلسفي است و ضمناً يك نمونه است از يك بحث فلسفي مجزا و مستقل از مسائل تجربي و عملي.
ط. تكليف آزادي مربوط به پنج مورد است: اول در مسائل شخصي و سليقهاي. دوم در مسائلي كه كمال بودن آنها فرع بر اين است كه انسان آزادانه آنها را انتخاب كند، مثل راستي و امانت و عدالت. سوم در مواردي كه امكان اجبار در آنها نيست از باب اينكه يك عمل ارادي نيست، مثل محبت و علاقه. چهارم در مواردي كه رشد اجتماعي موقوف است به اينكه افراد آزادانه عقلي را انجام دهند، مثل انتخاب وكيل. پنجم در مواردي كه مرجحي براي تحميل عقيده ديگران بر عقيده خود شخص وجود ندارد. ششم- كه از همه شايد مهمتر است- در مورد برخورد تفكرات منطقي.
ما چهار مورد از اين شش مورد را در ورقه؟ «اسلام و آزادي عقيده، شرح دادهايم.
ي. آزادي عقيده (به معني آزادي اعتقاد ديني) در اسلام از آن جهت است كه عقيده قابل اجبار و اكراه نيست (لا اكراه في الدين) «15» چنانكه در ورقههاي «اسلام و آزادي عقيده» شرح دادهايم.
يا آزادي كه به عقيده ما تكليف است «16»، از آن جهت كه مكلف خود شخص است درباره خود، يا ديگران نسبت به او، بر دو قسم است: آزادي معنوي و آزادي اجتماعي. آنجا كه انسان مكلف است كه خود را برده و بنده خرافات فكري يا هواهاي نفساني قرار ندهد آزادي جنبه دروني و باطني دارد، و آنجا كه ديگران مكلفند كه نسبت به او و راه و مسير او قيد و بندي ايجاد نكنند آزادي جنبهء خارجي و بيروني دارد.
22. در اسلام تعبد و تقليد در عقايد كافي نيست و اين معناي آزادي عقيده به معني آزادي تفكر است.
23. اسلام دو نوع جهاد دارد: جهاد تدافعي به منظور مقاومت در مقابل زور، و جهاد آزاديبخش به منظور نجات دادن اكثريت اسير يا بيخبر و جاهل، و بالاخره به منظور خراب كردن تكيهگاه عقيدهاي رژيمي فاسد. (رجوع شود به كتاب حقوق بين الملل اسلامي تأليف جلال الدين فارسي)
24. قرآن مثل اين است كه اختلاف عقيده و جنگ عقايد را لازم و ضروري ميداند (ولو شاء ربك لجعل الناس امة واحدة) «17» 25- اسلام و تذكر: فذكر انما انت مذكر است عليهم بمصطير «18»
26. اسلام و دعوت: أودع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة «19»
27. اسلام جنگ به خاطر استعلا را محكوم ميكند: تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا «20»
28. چرا خدا تكويناً مردم را مؤمن نميكند؟ (و لو شاء ربك لا من في الارض كلهم جميعاً افأنت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين «21» آيا به اين جهت است كه ايمان قابل اجبار نيست، يا از آن جهت كه فضيلتهاي اخلاقي در صورت اجبار فضيلت نيستند، يا از آن جهت كه اختلاف لازمهء نظام احسن است؟
29. اسلام جهاد تدافعي را لازم ميداند: اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا «22» و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم «23» ك
30. اسلام جهاد تدافعي را لازم ميداند: و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليّاً و اجعل لنا من لدنك نصيراً «24»
31. اسلام حدود جنگ تدافعي و آزادي بخش و بالاخره جهاد مشروع را از جنگهاي تجاوزكارانه و ناصواب مشخص كرده است و تجاوز از عدالت را حتي در مورد دشمن ناصواب ميداند: و لايجرمنّكم شنان قومان صدوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا «25»
32. در اسلام عملياتي از قبيل مسموم كردن و قتل عام و شبيخون زدن ممنوع شده است.
33. از نمره 23 به اين طرف رجوع شود به كتاب حقوق بين الملل اسلامي جلال الدين فارسي. ايضاً رجوع شود به يادداشتهاي «جهاد».
34. عطف به نمرهء ط- ي/21 در اسلام آزادي عقيده و فكر وجود دارد ولي نه بر اساس اينكه انسان محترم است و لازمه احترام انسان احترام به هر نوع عقيده اوست خواه حق باشد يا باطل، و نه از آن جهت كه دين يك امر فردي و شخصي و سليقهاي است و خوبي آن نسبي است، و نه از آن جهت كه تحميل عقيدهاي بر شخصي كه عقيده خاصي دارد ترجيح بلامرجح است. اين آخري را بايد توضيح دهم. در مسائلي كه جدي است و مربوط به مصالح عالي بشريت است، نظير طب و علاج بيماريهاي خطرناك، اگر حقيقت ثابت و مسلم شناخته شود همه موظفند كه از شاهراه بروند. مثلاً چون بيماري خطرناك ديفتري شناخته شده و راه علاجش هم دانسته شده است، هر پزشكي موظف است كه از اين راه شناخته شده برود، اگر پزشكي مدعي شود كه من فرضيهء خاصي دارم و از فرضيهء شخصي خودم پيروي ميكنم قابل تعقيب است، او فقط حق دارد فرضيه خود را به شوراي عالي پزشكي ارجاع كند نه اينكه ملاك عمل قرار دهد. اما مادامي كه شاهراه كشف نشده و هركسي مدعي شنيدن بانگ جرمي است و كوره راهي را پيشنهاد ميكند و فرضيهاي ميسازد و مدعي است كه راه من صدي پنجاه يا شصت مفيد است و ديگري هم متد و راه و فرضيه ديگري دارد و مدعي است كه راه من به همين نسبت مفيد است، مثل اينكه سرطان شناخته نشده ولي افرادي مدعي يك كوره راهها و فرضيهها هستند، در اين صورت فرضيه و عقيده و ظن هركس براي خودش معتبر است و هيچكس نميتواند عقيده خود را به ديگري تحميل كند، همچنان كه مجتهدين در مسائل ظني اجتهادي و مقلدين در اختيار و انتخاب مرجع حريت و آزادي دارند، زيرا بشر راه ظني ميپيمايد و عقايد ظني را نميتوان اثبات و تحميل كرد. در اينگونه موارد هيچكسي حق ندارد به هيچوجه معترض عقيده ديگري بشود و عقيده خود را به ديگري تحميل كند، زيرا تحميل اينگونه عقيده تحميل اراده شخصي است بر شخص ديگر، برخلاف آنجا كه حقيقت از روي علم ثابت و مسلم باشد كه در آنجا تحميل اراده و خواست شخص نيست، تحميل حقيقت ثابت و قطعي است.
اروپائيان آزادي عقيده را بر اين سه اصل مبتني كردهاند: اصل احترام انسان، اصل شخصي بودن دين، اصل اينكه تحميل نظر و عقيده و فرضيه و خواسته شخصي بر شخص ديگر ترجيح بلامرجح است. اما نظر اسلام در آزادي عقيده به سه مطلب ديگر است كه قبلاً اشاره شد، يكي اصل اينكه فضائل روحي و نفساني در فضيلت بودن خود نيازمند به اراده و اختيار ميباشند، يعني تقوا و عفت و امانت آنگاه فضيلت ميباشند كه انسان آنها را براي خود انتخاب كرده باشد، ديگر اينكه محبت و عقيده از قلمرو و اجبار خارج است. سوم اينكه اسلام به طور كلي طرفدار تفكر آزاد است در اصول دين، و اصول دين جز با تفكر آزاد پيدا نميشود. و اما مسأله اينكه اسلام اختلاف عقيده و جنگ عقايد را لازم ميداند، نميتوان دليل مستقل شمرد، زيرا اختلاف عقيده در مسائل اصولي مطلوب با لذات اسلام نيست، مطلوب بالعرض است، يعني نه از آن جهت مطلوب است كه اسلام ميخواهد كه اين اختلاف موجود باشد و ذات اختلاف مطلوب است بلكه از آن جهت اختلاف مطلوب است كه تا جنگ عقايد نباشد، حقيقت ايمان و مسائلي كه بايد به آنها ايمان آورد و بالاخره مسير روحي بشر به سوي حقايق ايماني بدون جنگ و مبارزه صورت نميگيرد. در ورقههاي «شك» و ورقههاي «علم و يقين» گفتهايم كه شك مقدمه يقين است. رجوع شود.
35. يكي از سخيفترين سخنان اين است كه مواد اعلاميه حقوق بشر درباره اصل آزادي و مساوات به تصويب مجلسين رسيده است پس ديگر واجب الاتباع است.
36- بايد گفت فرق است ميان آزادي عقيده و آزادي تفكر. آنچه بايد آزاد باشد تفكر منطقي و محاسبه است نه عقيده و گرايش كه به علل خاصي پيدا ميشود و احياناً مانع تفكر است. نگوييد اين مناقشه لفظي است، زيرا آنچه مصداقاً معرفي ميشود، نظير داستان كوروش، يا جريانهايي كه ميگويند در انگلستان به.
گاو پرست هم اجازه داده ميشود گاو پرستي كند، همچنين به بت پرست، [دليل اين مطلب است].
اما اسلام همانطور كه پول قلب را لازم الكسر ميداند، بت و گوساله را نيز لازم الاعدام ميداند.
پينوشتها:
(1)- و آيا آزادي از مفاهيم حقيقي است و به اصطلاح از حقايق است كه جزء مسائل نظري است و از مسائلي است كه درباره آنها مفهوم است «است» صادق است، يا از مفاهيمي است كه درباره آنها مفهوم «بايد» صادق است يعني از مفاهيم عملي و جزو حكمت عملي است؟ حق اين است كه آزادي از مفاهيم عملي است ولي منشأ انتزاع آن حقيقتي نظري و آن استعداد طبيعي است.
(2)- اما ميتواند معاوضه كند، زيرا ميتواند به واسطه آزادي ديگران از آن صرفنظر كند.
(3)- البته مقصود اين است كه اساس برقراري و تثبيت و عملي شدن آزادي شناسايي حيثيت ذاتي انسان است نه اساس خود آزادي.
(4)- و البته از اين سه نكته دو نكته اول صحيح است و نكته سوم مورد ايراد ماست.
(5)- البته مقصود تنها اين نيست كه اين معرفت را مثل يك مسأله رياضي با يك فرمول در ذهن طرف وارد كنند، بلكه بايد به كمك تربيت آنرا به صورت خوي و خلق درآورد. اما ما ميخواهيم [بدانيم] اساس اين معرفت چيست. آيا تنها تلقين است يا مبناي علمي هم دارد؟
(6)- و به عبارت ديگر يك جنسي يا دو جنسي بودن حقوق.
(7)- به عبارت ديگر تفكر بشر و اظهار فكر به صورت منطقي بايد آزاد باشد و اين غير اين است كه خرافه بايد آزاد باشد، و عيده بايد آزاد باشد. عقيدهها اغلب دلبستگيهاست و مانع آزادي تفكر است.
(8)- و در حقيقت مانع آزادي تفكر باشد.
(9)- و در واقع آنچه بايد آزاد باشد و زمينه آزادي آن فراهم شود، آزادي تفكر و پرورش تفكر است و اين غير از آزادي عقيده است.
(10)- طه/97.
(11)- اسراء/81.
(12)- اسراء/70.
(13)- بقره/30.
(14)- رجوع شود به مقاله 11 از مقالات اينجاب در مجله (زن روز) تحت عنوان «زن در حقوق اسلام». [اين مقالات بعداً به صورت كتاب نظام حقوق زن در اسلام درآمد.]
(15)- بقره/25.
(16)- يك مطلب عمده كه بحث نشده اين است كه چرا و به چه موجبي هر انساني بايد آزادي خودش را محترم بشمارد و از دست ندهد؟ ديگر اينكه چرا بر هر انساني فرض است كه آزادي ديگران را محترم بمشارد؟ (رجوع شود به نمرهء 15)
(17)- هود/118.
(18)- غاشيه/21 و 22.
(19)- نحل/125.
(20)- قصص/83.
(21)- يونس/99.
(22)- حج/39.
(23)- بقره/190.
(24)- نساء/75.
(25)- مائده/2.
منبع:نشريه كيهان ارسال توسط کاربر محترم سايت : j133719