جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مطهري ؛ مشعلي و دژي
-(0 Body) 
مطهري ؛ مشعلي و دژي
Visitor 855
Category: دنياي فن آوري

مروري اجمالي بر زندگي‌نامه استاد شهيد آيت اللّه مطهري
 

مرحوم شهيد آيت الله مطهري در 13 بهمن 1298 هجري شمسي مطابق با 12 جمادي‌الثاني 1338 هجري قمري در شهرستان فريمان (در 75 كيلومتري جنوب شرقي مشهد) كه آن روز مركز دهستان بود. در يك خانواده اصيل روحاني به دنيا آمد. پدر آن شهيد عزيز مرحوم شيخ محمد حسين مطهري بود. او علوم اسلامي را در حوزه علميه نجف اشرف فرا گرفته و پس از مدتي اقامت در كشورهاي عراق، عربستان و مصر، به فريمان بازگشت و مقيم آنجا شد. در عمر پربركت خويش به ترويج دين و ارشاد مردم پرداخت. او داناي پرهيزگار، مردي با اخلاص، در تقوا و عمل صالح نمونه بود و در پي سال‌ها زهد و پارسايي به مقامات معنوني نايل گرديده بود. وي سرانجام در صد و چند سالگي در آذرماه 1349 از دنيا رفت. زهد و پارسايي آن مرحوم، در تكوين و تربيت شخصيت معنوي شهيد مطهري نقش اساسي داشت. خداوند نيز به پاس اخلاص و تقواي او، اين فرزند را به وي به عنوان «عمل صالح» عنايت فرمود. استاد مطهري در ابتداي كتاب داستان راستان چنين مي‌گويد: «اين اثر ناچيز را به پدر بزرگوارم آقاي حاج شيخ محمد حسين مطهري (دامت بركاته) كه اولين بار ايمان و تقوا و عمل راستي معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت، اهدا مي‌كنم. »
از شماري شواهد چنين برمي‌آيد كه مرحوم شهيد مطهري از همان آغاز دوران پديداري مورد توجه و عنايت خداوند بوده است، چنان كه مرحوم مادر وي چنين فرموده است: «در دوراني كه او را هفت ماهه باردار بودم. شبي در خواب ديدم كه در مسجد فريمان (واقع در محله خودمان) در ميان زنان نشستهام، خانمي بسيار بزرگوار و مقدس وارد مسجد شد. دو خانم ديگر نيز در پي او آمدند. گلاب-پاش‌هايي در دست داشتند و گلاب مي‌پاشيدند. وقتي به من رسيدند. سه مرتبه روي سر من گلاب پاشيدند. نگران شدم كه مبادا در انجام امور ديني و مذهبي خودم كوتاهي كرده باشم. از آن‌ها پرسيدم كه: به چه علتي روي سر من يه مرتبه گلاب پاشيديد؟ پاسخ دادند: به خاطر آن فرزندي كه باردار مي‌باشيد و او به اسلام خدمت‌هاي بزرگي خواهد كرد. » «1» در دوران كودكي آثار دين مداري در رفتار او مشهود بود مادرش مي‌گويد: در حدود سه سالگي گاهي به اتاق دربسته مي‌رفت و به نماز مي‌پرداخت. » «2» نقل مي‌كنند كه در سن حدود 5 سالگي علاقه زيادي به رفتن به مكتبخانه از خود نشان مي‌دهد. در يك شب مهتابي، نزديك صبح، به خيال اينكه صبح شده است، دفتر و كتاب خود را برميدارد و به سوي مكتبخانه روان مي‌شود و چون مكتبخانه بسته بود، پشت در آن به خواب مي‌رود. صبح زود پدر و مادر مي‌بينند مرتضي نيست و سرانجام او را در پشت در مكتبخانه در حال خواب مي‌يابند!
در ده سالگي تحصيل مقدمات علوم ديني را در فريمان آغار كرد. در سال 1312 به حوزه‌ي علميه‌ي مشهد مقدس رفت. بعد از دو سال كه مدارس ديني توسط رضاخان بسته شد، به فريمان بازگشت و حدود دو سال به طور آزاد مطالعه مي‌كرد. نقل كردهاند كه مي‌فرمود: «من هر چه مايه‌ي مطالعات تاريخي دارم، مربوط به همان دو سالي است كه از مشهد به فريمان برگشتم. » «3» او در سال 1314 شاهد حماسه پرشكوه مسجد گوهرشاد بود. در روزگار حاكميت رضا خان فرياد اعتراض مردم مشهد به رهبري مراجع ديني از مسجد گوهرشاد عليه اقدام‌هاي رضا خان از جمله «كشف حجاب» برخاست و با كشتار فجيع و ننگين توسط رژيم پهلوي خاموش گرديد. اين رخداد سياسي در انديشه مبارزاتي او نقش مؤثري داشته است.
او در روزگار نخست فراگيري علوم ديني، به كندوكاو پرداخته تا در موضوع خداشناسي پاسخ‌هاي روشن بيابد. خودش از آن دوران چنين ياد كرده است: «تا آنجا كه من از تحولات روحي خودم به ياد دارم از سيزده سالگي اين دغدغه در من پيدا شد و حساسيت عجيبي نسبت به مسائل مربوط به خدا پيدا كرده بودم. پرسش‌ها- البته متناسب با سطح فكري آن دوره يكي پس از ديگري بر انديشهام هجوم مي‌آورد. در سال‌هاي اول مهاجرت به قم كه هنوز از مقدمات عربي فارغ نشده بودم، چنان در اين انديشهها غرق بودم كه شديداً ميل به «تنهايي» در من پدپد آمده بود. وجود هم حجره را تحمل نمي‌كردم و حجره‌ي فوقاني عالي را به نيم حجره‌اي دخمه مانند كردم كه تنها با انديشه‌هاي خودم به سر برم. در آن وقت نمي‌خاستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع ديگري بينديشم، و در واقع، انديشه در هر موضوع ديگر را پيش از آنكه مشكلاتم در اين مسائل حل گردد. بيهوده را و اتلاف وقت مي‌شمردم. مقدمات عربي و يا فقهي و اصولي و منطقي را از آن جهت مي‌آموختم كه تدريجاً آماده‌ي بررسي انديشه‌ي فيلسوفان بزرگ در اين مسأله بشوم.
به ياد دارم كه از همان آغاز طلبگي كه در مشهد مقدمات عربي مي‌خواندم، فيلسوفان و عارفان و متكلمان- هرچند با انديشه‌هايشان آشنا نبودم- از ساير علما و دانشمندان و از مخترعان و مكتشفان در نظرم عظيم‌تر و فخيم‌تر مي‌نمودند. تنها به اين دليل كه آن‌ها را قهرمانان صحنه‌ي اين انديشهها مي‌دانستم. دقيقاً به ياد دارم كه در آن سنين كه ميان 13 تا 15 سالگي بودم. در ميان آن همه علما و فضلا و مدرسين حوزه‌ي علميه مشهد، فردي كه بيش از همه در نظرم بزرگ جلوه مي‌نمود و دوست مي‌داشتم به چهرهاش بنگرم و در مجلسش بنشينم و قيافه و حركاتش را زير نظر بگيرم و آرزو مي‌كردم كه روزي به پاي درسش بنشينم. مرحوم «آقا ميرزا مهدي شهيد رضوي» مدرس فلسفه الهي در آن حوزه بود. آن آرزو محقق نشد، زيرا آن مرحوم در همان سال‌ها (1355 قمري) درگذشت. » «4»

هجرت به قم
 

در حدود سال 1340 هجري قمري (1300 شمسي) مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائري از اراك به قم رفت و دوره‌ي جديد حيات حوزه علميه قم آغاز گرديد. او در سال 1355 قمري (1315 شمسي) درگذشت و زعامت حوزه بر عهده آيات عظام سيد محمد حجت، صدر الدين صدر و سيد محمد تقي خوانساري گذاشته شد. هرچند حوزه علميه مشهد از وجود عالمان بزرگ ديني بهرهمند بود، اما آوازه قم بر سر زبان‌ها افتاده بود. كششي در وجود شهيد مطهري ايجاد گرديد تا ره به آن ديار بسپارد. و اين در حالي بود كه ستيز رضا خان با حوزه‌هاي علميه به ارج خود رسيده بود و روحانيت تحت بيشترين فشار قرار داشت و از طرف ديگر دوستان و نزديكان مرتضي نيز با رفتن او به حوزه علميه قم مخالفت مي‌كردند. خود استاد مطهري در اين باره چنين مي‌گويد: «من بچه بودم. در حدود سال‌هاي 1314 و 1315 در خراسان زندگي مي‌كردم. افرادي اگر يادشان بيايد و خصوصاً در منطقه‌ي خراسان بعد از آن قضايا بوده باشند. ميدانند كه در تمام خراسان دو يا سه معمم بيشتر پيدا نمي‌شد. پيرمردهاي 80 ساله و ملاهاي 60 و 70 ساله، مجتهدها و مدرس‌ها، مكلا شده بودند. در مدرسهها همه بسته شده بود و تقريباً در مسجدها به يك معني بسته بود و هيچ كس به ظاهر باور نمي‌كرد دين و مذهب دوباره زنده شود.
در آن هنگام كه 15- 16 ساله بودم، درباره‌ي هر چيزي فكر مي‌كردم و راضي نمي‌شدم الا تحصيل علوم ديني، آن وقت‌ها فكر نمي‌كردم كه با اين اوضاع و احوال اين چه فكري است! پانزده ساله بودم كه به مشهد رفتم. بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا هم وضع سختتر از جاهاي ديگر بود. پدرم كه روحاني و پيرمرد 70- 80 ساله بود، او را به زور كشيدند و بردند و مكلايش كردند. او هم از پشتبام برگشت و چون لباس به تن مي‌كرد، از خانه بيرون نمي‌آمد. اما من پا را در يك كفش كرده بودم كه بايد به قم بروم. در آن وقت، قم مختصر طلبه‌اي داشت، حدود 400 نفر بودند. مادر ما اصرار داشت كه به قم نروم. چون فكرهايي داشت و مي‌خواست ما را نگه دارد. لذا دايي ما را كه خود اهل علم بود و 10- 20 سال از من بزرگتر بود، مأمور كرد تا ما را از رفتن منصرف سازد. او در سفري كه باهم مي‌رفتيم. هر چه مي‌گفت من جواب منفي مي‌دادم.
و يك دليل براي حق بودن اسلام همين است. لباس‌هاي پيرمردهاي 60- 70 ساله را قيچي مي‌كنند و مكلايشان كردهاند و بچه‌اي 15 ساله اصرار داشت كه به علوم ديني بپردازد. » «5» آن مرحوم در سال 1315 در هفده سالگي از مشهد به قم هجرت نمود. ايشان حدود شش ماه بعد از رحلت آيت الله حائري يزدي وارد قم شدهاند، زماني كه رياست آن حوزه‌ي شريفه به عهده‌ي آيات ثلاث، خوانساري، صدر و حجت گذاشته شده بود. استاد مطهري كفاية الاصول را نزد آيت الله سيد محمد محقق داماد تحصيل كرد و درس خارج را با آن سه بزرگوار آغاز نمود و سپس از محضر امام خميني (ره) بهره برد. آن عزيز دوازده سال تلمذ نزد اما خميني به حجره‌ي استاد مطهري رفت و آمد داشتهاند. در تكوين شخصيت خود بسيار مؤثر دانسته است. وي در مقدمه‌ي كتاب علل گرايش به ماديگري پس از آنكه آرزوي خويش نسبت به شركت در درس مرحوم آقا ميرزا مهدي شهيدي رضوي، مدرس فلسفه‌ي الهي در حوزه‌ي مشهد، و محقق نشدن آن به دليل فوت آن مرحوم را ابراز مي‌دارد، مي‌گويد: «بس از مهاجرت به قم گمشده‌ي خود را در شخصيتي ديگر يافتم، همواره مرحوم آقا ميرزا مهدي را بعلاوه‌ي برخي مزاياي ديگر در اين شخصيت مي‌ديدم: فكر مي‌كردم كه روح تشنهام از سرچشمه‌ي زلال اين شخصيت سيراب خواهد شد. اگرچه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از «مقدمات» فارغ نشده بودم و شايستگي ورود در «معقولات» را نداشتم، اما درس اخلاقي كه وسيله‌ي شخصيت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته مي‌شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمي، مرا سيرمست مي‌كرد. بدون هيچ اغراق و مبالغه‌اي اين درس مرا آنچنان به وجد مي‌آورد كه تا دوشنبه و سه‌شنبه هفته بعد خودم را شديداً تحت تأثير آن مي‌يافتم. بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس و سپس در درس‌هاي ديگري كه در طي دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم- انعقاد يافت و همواره خود را مديون او دانسته و ميدانم. راستي كه او «روح قدسي الهي» بود. » «6»
وي شاگرد برجسته‌ي آيت الله بروجردي در فقه و اصول محسوب مي‌شد و حتي قبل از مهاجرت آيت الله بروجردي از بروجرد به قم چون ايشان را شخصيتي فرزانه يافته بود، تابستان‌ها به بروجرد مي‌رفت و از محضر آيت الله بروجردي بهره مي‌برد او مهاجرت آيت الله بروجردي از بروجرد به قم تا حدي مرهون تلاش‌هاي استاد مطهري است. استاد شهيد در مقاله‌اي تحت عنوان «مزايا و خدمات مرحوم آية الله بروجردي» مي‌گويد: «اين بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم، كه مصادف بود با سال‌هاي اول ورود معظم له به آن شهر، از درس‌هاي ايشان بهرهمند مي‌شدم و چون به روش فقاهت ايشان ايمان دارم، معتقدم كه بايد تعقيب و تكميل شود. »
تلمذ استاد مطهري نزد علامه طباطبايي نيز در تكوين شخصيت علمي و روحي ايشان تأثير اساسي داشته است. گرچه مدت تحصيل رسمي استاد نزد علامه حدود سه سال بوده است ولي رابطه ايشان با مرحوم علامه تا زمان شهادت برقرار بوده و استاد شهيد تا پايان عمر از مرحوم علامه بهره ميبردهاند. تعبير «حضرت استادنا الاكرم علامه طباطبائي روحي فداه» نشانه‌ي ميزان احترام و علاقه‌ي استاد شهيد به مرحوم علامه است. استاد مي‌فرمايند: «در سال 29 در محضر درس حضرت استاد، علامه‌ي كبير آقاي طباطبايي- روحي فداه. كه چند سالي بود به قم آمده بودند و چندان شناخته نبودند. شركت كردم و فلسفه‌ي بوعلي را از معظم له آموختم و در يك حوزه‌ي درس خصوصي كه ايشان براي بررسي فلسفه‌ي مادي تشكيل داده بودند نيز حضور يافتم. كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم. كه در بيست ساله‌ي اخير نقش تعيين‌كننده‌اي در ارائه‌ي بي-پايگي فلسفه‌ي مادي براي ايرانيان داشته است در آن مجمع پر بركت پايه‌گذاري شد. »
همچنين مي‌فرمايند: «علامه طباطبائي سلمه الله تعالي، اين مرد بسيار بسيار بزرگ و ارزنده... مردي است كه صد سال ديگر بايد بنشينند و آثار او را تجزيه و تحليل كنند و به ارزش او پي ببرند. اين مرد واقعاً يكي از خدمتگزاران بسيار بزرگ اسلام است. او به راستي مجسمه تقوا و معنويت است. در تهذيب نفس و تقوا مقامات بسيار عالي طي كرده. من ساليان دراز از فيض محضر پر بركت اين مرد بزرگ بهرهمند بودهام و الان هم هستم. كتاب «تفسير الميزان» ايشان يكي از بهترين تفاسيري است كه براي قرآن مجيد نوشته شده است... من مي‌توانم ادعا كنم كه بهترين تفسيري است كه در ميان شيعه و سني از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است. بسيار بسيار مرد عظيم و جليل‌القدري است ...» «10»
يكي از فرازهاي حساس اين دوران كه در تكوين شخصيت روحي استاد مطهري تأثير بسزايي داشته است آشنايي با عالم رباني مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي قدس سره بوده است كه در سال 1320 در اصفهان رخ مي‌دهد. خود استاد درباره‌ي آن مرحوم مي‌فرمايند: «به خود جرأت مي‌دهم و مي‌گويم او به حقيقت يك «عالم رباني» بود. اما چنين جرأتي ندارم كه بگويم من «متعلم علي سبيل نجاه» «11» بودم. يادم هست كه در برخورد با او همواره اين بيت سعدي در ذهنم جان مي‌گرفت: عابد و زاهد و صوفي و همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز «عالم رباني» نيست
او هم فقيه بود و هم حكيم و هم اديب و هم طيب. فقيه و فلسفه و ادبيات عربي و فارسي و طب قديم را كاملاً مي‌شناخت و در برخي متخصص درجه اول به شمار مي‌رفت. قانون بوعلي را كه اكنون مدرس ندارد. او به خوبي تدريس مي‌كرد و فضلا در حوزه درسش شركت مي‌كردند، اما هرگز نمي‌شد او را دربند يك تدريس مقيد ساخت. قيد و بند به هر شكل با روح او ناسازگار بود. يگانه تدريسي كه با علاقه مينشست نهج‌البلاغه بود. نهج‌البلاغه به او حال مي‌داد و روي بال و پر خود مي‌نشاند و در عوالمي كه ما نمي‌توانستيم درست درك كنيم. مسير مي‌داد.
او با نهج‌البلاغه مي‌زيست، با نهج‌البلاغه تنفس مي‌كرد، روحش با اين كتاب همدم بودم، نبضش با اين كتاب مي‌زد و قلبش با اين كتاب مي‌تپيد. جمله‌هاي اين كتاب ورد زبانش بود و به آن‌ها استشهاد مي‌نمود. غالباً جريان كلمات نهج‌البلاغه بر زبانش با جريان سرشك از چشمانش بر محاسن سپيدش همراه بود. براي ما درگيري از نهج‌البلاغه، كه از ما و هر چه در اطرافش بود مي‌بريد و غافل مي‌شد، منظره‌اي تماشايي و لذت‌بخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحب‌دلي شنيدن، تأثير و جاذبه و كشش ديگري دارد. او نمونه‌اي عيني از سلف صالح بود. سخن علي دربارهاش صادق مي‌نمود: ولو لا الاجل الذي كتب لهم لم تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفة عين، شوقاً الي الثواب و خوفاً من العقاب، عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم. «12» اديب محقق، حكيم متأله، فقيه بزرگوار، طبيب عاليقدر، عالم رباني، مرحوم آقاي حاج ميرزا علي آقاي شيرازي اصفهاني قدس الله سره، راستي مرد حق و حقيقت بود، از خود و خودي رسته و به حق پيوسته بود. با همه مقامات علمي و شخصيت اجتماعي، احساس وظيفه نسبت به ارشاد و هدايت جامعه و عشق سوزان و به حضرت ابا عبد الله الحسين (عليه السلام) موجب شده بود كه منبر برود و موعظه نمايد. منبرش بيش از آنكه «قال» باشد «حال» بود.
از امامت جماعت پرهيز داشت. سالي در ماه مبارك رمضان با اصرار زياد او را وادار كردند كه اين يك ماهه در مدرسه صدر اقامه جماعت كند. با اينكه مرتب نمي‌آمد و قيد منظم آمدن سر ساعت معين را تحمل نمي‌كرد، جمعيت بي‌سابقه‌اي براي اقتدا شركت مي‌كردند. شنيدم كه جماعتهاي اطراف خلوت شد، او همديگر ادامه نداد. تا آنجا كه من اطلاع دارم مردم اصفهان عموماً او را مي‌شناختند و به او ارادت مي‌ورزيدند. همچنان كه حوزه علميه قم به او ارادت مي‌ورزيد. هنگام ورودش به قم علماي قم با اشتياق به زيارتش مي‌شتافتند. ولي او از قيد «مريدي» و «مرادي» مانند قيود ديگر آزاد بود. رحمة الله عليه رحمة واسعة و حشره الله مع اوليائه.» «13»
بجاست كه در اينجا جملاتي از هم مباحثه‌ي استاد كه اين دو يازده سال همدرس و هم مباحثه بودهاند نقل كنيم: «در سال يك هزار و سيصد و بيست هجري شمسي در سن نوزده سالگي براي ادامه تحصيل به تشويق بعضي از دوستان از اصفهان عازم قم شدم و در مدرسه مرحوم حاج ملا صادق ساكن شدم. پس از چندي در مدرسه فيضه در درس سطح كفايه، اول باب «اوامر» كه به وسيله مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد محمد محقق يزدي معروف به «داماد» تدريس مي‌شد شركت كردم. مجموع شركت‌كنندگان از دو نفر كمتر بودند.
پس از چند روزي يك نفر از شركت‌كنندگان كه مي‌نمود چند سالي از من بزرگتر است، پيشنهاد كرد مطالب درس را با يكديگر بحث كنيم. در اول من با سردي از اين پيشنهاد استقبال كردم، ولي به تدريج كه ارتباط و علاقه ما به يكديگر بيشتر مي‌شد. در بحث به مطالب درس قناعت نمي‌كرديم، بلكه مسائل مختلف اسلامي و حتي مسائل فلسفي و عرفاني را در حدود استعدادمان مورد مذاكره قرار مي‌داديم.
اين جوان باهوش و خوش استعداد و پركار و با همت و متقي و مقيد به آداب و سنن اسلامي، مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ مرتضي مطهري فريماني خراساني بود (اعلي الله مقامه و رفع في الخلد درجته). باري، ايشان در مدرسه فيضيه سكونت داشتند و من هم به اصرار ايشان به مدرسه فيضيه منتقل شدم و به تدريج در زندگي و دخل و خرج و درس و بحث و گردش و تفريح و حضور در مجالس و محافل ديني و اخلاقي با يكديگر ملازم بوديم و هرچند از نظر مادي هر دو با عسرت و سختي مي‌گذرانديم، ولي با درس و مذاكره و شركت در بعضي محافل و انجمن‌هاي آموزنده مخصوصا درس اخلاق حضرت آيت الله العظمي امام خميني كه عصرهاي پنجشنبه و جمعه در مدرس فيضيه تدريس مي‌شد دل‌خوش بوديم و از درس‌هاي خارج مرحوم آيت الله داماد و آيت الله حجت تبريزي استفاده مي‌كرديم. ضمناً هر دو نفر دور را دور نسبت به مرحوم آيت العظمي آقاي حاج آقا حسين بروجردي طاب ثراه كه در آن زمان در بروجرد به سر مي‌بردند ارادتي خاص پيدا كرديم چنانكه مرحوم آيت الله مطهري در تابستان 1362 قمري و من در تابستان 1363 به بروجرد رفتيم و با درس و مذاق و اخلاق آن مرحوم آشنا شديم و پس از اينكه آن مرحوم در محرم 1364 قمري به دعوت بزرگان و اساتيد قم از جمله حضرت آيت الله العظمي امام خميني به قم آمدند ما دو نفر از ملتزمين درس اصول و فقه آن مرحوم شديم و ضمناً منظومه حكمت و سپس مبحث «نفس» اسفار را نزد آيت الله خميني مي‌خوانديم. پس از چندي چون درس‌هاي مرحوم آيت الله بروجردي عمومي و شلوغ بود و ما احتياج داشتيم به يك درس خصوصي كه بتوانيم در آن، بحث آزاد داشته باشيم لذا مباحث عقليه اصول را نيز نزد آيت الله خميني شروع كرديم (كه از اينجا دروس عاليه آيت الله خميني در حوزه‌ي علميه قم پايه‌گذاري شد) و ضمناً ما غير از مباحثات فقهي و اصولي، جلد اول اسفار را نيز با يكديگر بحث مي‌كرديم و هركدام نيز جداگانه حوزه تدريس داشتيم و در شب‌هاي پنجشنبه و جمعه نيز در جلسه بحث فلسفي آيت الله علامه طباطبائي شركت مي‌كرديم و همين بحث‌ها پايه كتاب اصول فلسفه شد.
اين جريان حدود ده سال برقرار بود تا اينكه مرحوم آيت الله مطهري بر اثر گرفتاري‌هاي زندگي، ديگر قدرت اقامت در قم را نداشت، لذا به تهران مهاجرت كردند، ولي بحمدالله وجود ايشان در تهران منبع فيض بود و در محيط دانشگاه و بيرون از دانشگاه به تدريس و تأليف و نشر معارف اسلامي پرداخت (شكر الله مساعيه الجميلة). مرحوم آقاي مطهري در علوم اسلامي از قبيل تفسير و فقه و اصول فقه و اصول دين و فلسفه شرق، مجتهد و اهل نظر بود و مخصوصا اعماق مسائل فلسفه‌ي صدر المتألهين شيرازي را دقيقاً لمس كرده بود و گفتار و تأليفات آن مرحوم، دقيق و پخته و آموزنده بود و براي نسل جوان دانشپژوه بسيار سودمند و ارزنده است. آن مرحوم در شناساندن مكتب اسلام اصيل و در مبارزاتي كه به رهبري امام خميني شروع شد نقش مؤثري داشت و در پانزده خرداد كه آيت الله خميني وعده‌اي از علماي اعلام و روشن‌فكران بازداشت شدند آن مرحوم نيز جزء بازداشت شدگان بودند و هميشه از ياران باوفاي انقلاب بود و از ويژگي‌هاي آن مرحوم اين‌كه محيط پرتلاطم تهران ايشان را آلوده نكرد و صفا و خلوص و سادگي و جهات اخلاقي و معنوي ايشان كما كان باقي ماند؛ و چه فضيلت بزرگي است براي انسان كه محيط در او اثر سوء نگذارد، بلكه او بتواند در محيط اثر مثبت خوب داشته باشد؛ و نيز از ويژگي‌هاي آن مرحوم تقيد و علاقه مفرط ايشان بود به ذكر و دعا و تهجد و شب بيداري (رزقني الله ان شاء و اياكم).
به ياد دارم كه در همان اوائل آشنايي ما با يكديگر، ايشان به نماز شب مقيد بود و مرا نيز بدان تحريض مي‌كرد و من به بهانه اينكه آب حوض مدرسه شور و كثيف و براي چشمانم مضر است، از آن شانه خالي مي‌كردم تا اينكه شبي در خواب ديدم كه در خوابم و مردي مرا بيدار كرد و گفت من عثمان بن حنيف نماينده‌ي حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي‌باشم؛ آن حضرت به دستور دادهاند به پاي خيز و نماز شب را به پاي دار و اين نامه را نيز آن حضرت براي تو فرستادهاند. در آن نامه با حجم كوچكي كه داشت با خط سبز روشن نوشته بود: «هذه برائة لك من النار». من در عالم خواب با توجه به فاصله زماني حضرت علي (عليه السلام) متحيرانه نشسته بودم كه ناگاه در همان حال تحير، مرحوم آيت الله مطهري مرا از خواب بيدار كرد و در حالي كه ظرف آبي در دست داشت گفت: اين آب را از رودخانه تهيه كردهام، برخيز و نماز شب بخوان و بهانه نجوي!
آن مرحوم فيض بزرگ شهادت را دريافت؛ گوارا باد او را (حشره الله تعالي مع الشهداء و الصالحين و رزق الله اولاده و اهل بيته الصبر و الاجر بجاه محمد و آله). » «14» باري، اساتيد مهم شهيد مطهري را كه تأثير شگرف در ساختار علمي و معنوي آن مرحوم داشتهاند برشمرديم. از ميان آن‌ها حضرت اما بيشترين تأثير را داشته و شهيد مطهري بيشترين سال‌ها در محضر درس او بوده است. درس خارج اصول حضرت امام، به درخواست او و يكي ديگر از شاگردان امام و به طور خصوصي شروع شده است. در زماني كه مرحوم آية الله... بروجردي خارج فقه و اصول، درس مي‌گفته است، شهيد مطهري از حضرت امام تقاضا كرده است كه براي او و تعداد ديگري خارج اصول را تدريس كنند. او در مقدمه كتاب نهضت‌هاي اسلامي در صد ساله اخير درباره‌ي امام خميني (ره) چنين فرموده است: «... اما آن سفر برده كه صدها قافله دل همره اوست، نام او، ياد او، شجاعت او، روشن‌بيني او، ايمان جوشان او كه زبانزد خاص و عام است، يعني جان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم و عزيز و روح ملت ايران، استاد عاليقدر و بزرگوار ما، حضرت آية الله العظمي آقاي خميني ادام الله ظلاله، حسنه‌اي است كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنايت فرموده و مصداق بارز و روشن «ان لله في كل خلف عدو لا ينفون عنه تحريف المبطلين» است.
قلم بي‌تابي مي‌كند كه به پاس دوازده سال فيض گيري از محضر آن استاد بزرگوار و شكرانه‌ي بهره‌هاي روحي و معنوي كه از بركت نزديك بودن به آن منبع فضيلت و مكرمت كسب كردهام اندكي از بسيار را بازگو كنم. اين نفس جان دامنم برتافته است بوي پيراهان يوسف يافته است كز براي حق صحبت سال‌ها فاش گو رمزي از آن خوشحال‌ها تا زمين و آسمان خندان شود عقل و روح و ديده صد چندان شود گفتم: اي دور افتاده از حبيب همچو بيماري كه دور است از طبيب من چه گويم؟ يك رگم هشيار نيست شرح آن ياري كه او را يار نيست فتنه و آشوب و خون‌ريزي مجو بيش از اين از شمس تبريزي مگو» «15»
مرحوم شهيد مطهري علاوه بر درس خارج اصول، شرح منظومه‌ي حاج ملا هادي سبزواري و بخشي از اسفار ملاصدرا را نيز نزد امام خميني خوانده است. وي از هوش سرشار و استعداد فراوان و از پشتكار زياد بهرهمند بود. مدارج علمي را به سرعت پيمود و به اجتهاد در علوم نقلي و عقلي نايل گرديد.
از ديرباز در حوزه‌هاي علميه چنين بوده است كه هر شخص با استعدادي كه دانش حوزوي را خوب فراگرفته است. در ضمن تحصيل در مدارج بالاتر، دروس پايينتر را تدريس مي‌كرده است، دانشي را كه خود فراگرفته است به ديگران ارائه مي‌داده است.
شهيد مطهري نيز در ضمن تحصيل، به تدريس مي‌پرداخت، تا به رتبه استادي در حوزه‌ي علميه ارتقا يافت و از اساتيد بنام حوزه گرديد. از جمله كتاب‌هايي كه آن مرحوم تدريس مي‌كرده است، موارد ذيل بوده است:
1. كتاب مطول در ادبيات، تأليف سعد الدين تفتازاني.
2. شرح مطالعه، در علم منطق.
3. شرح تجريد در علم كلام، تأليف خواجه نصير الدين طوسي و شرح علامه حلي.
4. الرسائل در علم اصول، تأليف شيخ انصاري.
5. مكاسب در علم فقه، تأليف مرحوم شيخ انصاري.
6. كفاية الاصول در علم اصول، تأليف مرحوم آخوند خراساني.
7. شرح منظومه حاج ملا هادي سبزواري در علم فلسفه.
اين‌ها كتاب‌هاي اصلي و تخصصي درسي حوزه‌هاي علميه بوده است كه در طول دوره‌هاي سطح تدريس مي‌شده است و از دوره عالي ادبيات شروع مي‌شده و فقه و فلسفه و كلام و اصول را فرا مي‌گرفته است. فهميدن و فهماندن و تدريس اين كتاب‌ها آنچنان دشوار و مشكل بوده است كه در گذشته افراد معدودي مي‌توانستند تدريس كنند. گرچه افراد بسياري كه آن‌ها را خواندهاند خوب فهميدهاند. اما تدريس شرايط ديگري دارد كه هركس از عهده آن برنمي‌آيد. تدريس اين كتاب‌ها كه «سطوح عالي» به آن‌ها اطلاق مي‌گردد، مقدمه تدريس درس خارج و كسب مقام مرجعيت مي‌باشد، كه مسلماً اگر شهيد مطهري به تهران هجرت نمي‌كرد، به مقام بلند مرجعيت نايل مي‌گرديد، بلكه مي‌توان گفت مرجع بي‌رقيب و بي‌بديل مي‌بود.
آن شهيد بزرگوار، پس از آنكه به تهران رفت نيز تدريس دروس حوزه را يكي از كارهاي اصلي خود قرار داد. او سال‌هاي چندي هر روز از اذان صبح در مدرسه مروي به تدريس مي‌پرداخت. از جمله شرح منظومه، دانشنامه علائي و شفاي بوعلي را تدريس مي‌كرد. «16»
چنانكه گفتيم آيت الله مطهري گرايش شديدي به معنويت داشت، استاد دانش را با همين ديدگاه برمي‌گزيد، و آغاز اين گرايش را بايد در تربيت خانوادگي و نقش مرحوم پدر او جستجو كرد. اين گرايش در وجود او، توأم با تهجد و شب زنده‌داري بود، او از همان آغاز دوران طلبگي به نماز شب مي‌پرداخت. تهجد و شب زنده‌داري او تا پايان عمر پر بركتش استمرار يافت، چنان كه همسر محترمش گويد: «از 5/2 بعد از نيمه شب به نماز شب و مناجات مي‌ايستادند. مناجاتهاي عجيبي داشتند. انس فراوان با قرآن داشتند. قبل از خواب قرآن مي‌خواندند. » «17» تهجد و شب زنده‌داري مقام پيامبران، امامان و اولياء الله است، مقامي نيست كه هركسي به آساني بتواند به آن دست يابد؛ رحمت خاصه خداوند است كه افراد به خصوصي را شامل مي‌شود: و شهيد مطهري از اين نعمت گران‌سنگ برخوردار بود. مي‌توان گفت توفيق آن استاد بزرگ در تببين و تبليغ معارف ديني از ثمرات عبادت‌هاي شبانه‌ي او بود. نكته قابل توجه در دوره تحصيل استاد مطهري در حوزه علميه قم اين است كه ايشان در عين جديت در امر تحصيل و پشتكار زياد در فراگيري معارف اسلامي، در مسائل اجتماعي و سياسي و نيز وارد و موثر بوده و از جمله با فدائيان اسلام مرتبط بودهاند حجت الاسلام آقاي علي دواني در اين خصوص مي‌گويد:
«در ماجراي تهاجم بعضي از طلاب حوزه به تحريك اطرافيان مرحوم آيت الله بروجردي به جميعت فدائيان اسلام در مدرسه فيضيه و مضروب ساختن آن‌ها، نويسنده كه با شهيد نواب صفوي رهبر فدائيان اسلام و شهيد سيد عبد الحسين واحدي مرد شماره 2 فدائيان سابقه ديرين و با شهيد واحدي نسبت سببي داشتم، شب بعد از واقعه كه به ديدن آن‌ها رفته بودم آقاي مطهري را نزد آن‌ها ديدم.
شهيد مطهري هم با يكي دو نفر به ديدن آن‌ها آمده بود. نواب صفوي شب واقعه در قم نبود تهران بود. در آخر همان شب يا شب بعد خود را به قم رسانيد و ما همان شب او را در منزل تقوي شميراني از اعضاي فدائيان واقع در اوايل كوچه مقابل كوچه ارك منشعب از خيابان ارم، ملاقات كرديم، واحدي و آقا سيد هاشم حسيني تهراني و آقا سيد محمد برادر كوچك واحدي همگي زخمي شده بودند و با سرهاي باند بسته حضور داشتند. خانه هم حكم خانه تيمي داشت و هركسي را راه نمي‌دادند.
استاد شهيد مطهري با فدائيان و افكارشان هماهنگ بود. بارها از شهيد نواب مي‌شنيديم كه با احترام از آقاي مطهري ياد مي‌كرد و از احوال او جويا مي‌شد يا مطلبي را از وي نقل مي‌كرد كه بيشتر جنبه راهنمايي و نصيحت آن‌ها داشت. آن شب شهيد مطهري پس از شنيدن گله‌هاي فدائيان از مرحوم آيت الله بروجردي كه كار به آنجا رسيده بود، گفت: «آقاي نواب!ببينيد برادر، كوتاهي از خود شما شد. تصديق كنيد كه شما آقايان خيلي عصباني هستيد، با خشم و غضب و عصبانيت كه نمي‌شود كار كرد. روايت داريم كه «الغضب نوع من الجنون لأن صاحبه بعده يندم»؛ حديث معلل است، علت هم در خود حديث هست: غضب يك نوع جنون است، زيرا دارنده آن پس از آن پشيمان مي‌شود. چرا شما كاري بكنيد كه به اينجا برسد؟ نبايد با آقاي بروجردي طرف شويد، وظيفه نداريد. واحدي و آقا سيد هاشم ساكت بودند. نواب سخنان شهيد مطهري را تصديق مي‌كرد و آرام به هر چه او مي‌گفت گوش مي‌داد. البته آن‌ها هم سخناني داشتند كه امروز درست به ياد ندارم، ولي جمعاً خود را در آن واقعه مسئول مي‌دانستند. شهيد مطهري هم روي طرف شدن آن‌ها با آيت الله بروجردي و تندروي‌هاي در اين خصوص تكيه داشت.
سال‌ها بعد روزي در دانشكده الهيات ضمن گفتگويي به شهيد مطهري گفتم: آن شب شما اين حديث را خوانديد و اين سخنان را در نصيحت به نواب و واحدي گفتيد. آن شهيد علم و فضيلت گفت: «عجب!شما بوديد؟ من اين حديث را خواندم و آن صحبت‌ها را كردم؟» گفتم: «آري، من حديث را همان شب به خاطر سپردم و اين سخنان را به ياد دارم به طوري كه انگار ديروز بوده است». در اين گفتگو شهيد مفتح هم حضور داشت و با تعجب گوش مي‌داد. شهيد مطهري خيلي تعجب كرد و بار ديگر گفت: «عجيب است! خودم هيچ به ياد ندارم. » استاد شهيد مطهري از جمله خطاب به مرحوم نواب صفوي گفت: «آقاي نواب، در حسن نيت و شور ديني و پاكي هدف شما و رفقايتان شكي نيست، ولي ببينيد اين اعلاميه كه در آن خطاب به آقاي بروجردي نوشته‌ايد: «گمان نمي‌كنيم غيرت ديني شما كمتر از حاج آق حسين قمي باشد» دستاويز افراد مغرض شده و كارتان به آنجا كشيد كه بايد در فيضيه به رفقاي شما حمله كنند و اين طور مضروب شوند. اگر شما بيشتر فكر مي‌كرديد و در يك جو آرام و به دور از شور جواني و احساسات زياد اقدام مي‌نموديد، قطعاً كار به اينجا نمي‌رسيد. » شهيد نواب به خود مي‌پيچيد و ضمن قبول نصايح شهيد مطهري، نمي‌خواست سخني بگويد كه واحدي و آقا سيد هاشم خجل شوند. چون آن‌ها بودند كه آن اعلاميه را با شتاب و بدون مشورت با او چاپ و منتشر كردند و دستاويزي براي مضروب شدن آن‌ها گرديد. استاد شهيد مطهري تا آنجا كه به ياد دارم، تا آخر هم به ياد فدائيان بود، ولي مثل خود من جواني‌ها و تندروي‌هاي آن‌ها مخصوصا تندروي‌هاي شهيد واحدي را نمي‌پسنديد. مي‌ديدم يا مي‌شنيدم كه در هر فرصت در قم و تهران به ديدن آن‌ها مي‌رفت و از احوالشان جويا مي‌شد. آن‌ها نيز همان احترام را براي او قائل بودند.
دور نيست كه نرمش بعدي فدائيان و تشكيل جلسات بيان مسائل شرعي از روي رساله مرحوم آيت الله بروجردي و ترك تندروي‌هاي گذشته كه در كار و كادر فدائيان ديده شد، تا حدي از همان نصايح استادي شهيد مطهري سرچشمه گرفته بود، كه هم آن‌ها براي استاد احترام زياد قائل بودند و هم آن شهيد علم و دين آن‌ها را رها نكرد. » «18»

هجرت به تهران
 

آيت الله مطهري در سال 1331 از قم به تهران رفت. عامل اصلي و انگيزه او از اين هجرت به خوبي روشن نيست. چنان كه در گزارش ساواك منعكس شده است و شماري نيز چنين مي‌گويند، او به دليل داشتن مشكلات مادي به تهران رفته است. انگيزه اصلي اين مهاجرت در سال 1331 هر چه باشد، در نتيجه مثبت و منفي برجاي گذاشت: از سويي حوزه علميه قم از حضور مستمر و دروس او محروم شد، و از سوي ديگر حضور او در تهران كه مركزيت سياسي و فرهنگي كشور را داشت، زمينه تلاش‌هاي گسترده او را در شكل‌هاي سخنراني، تدريس، تحقيق و نشر كتاب و مقاله فراهم ساخت و قشرهاي مختلف مردم از دانش ديني و معنوي او بهره‌هاي فراوان بردند. مي‌توان گفت: تا اين زمان، دوران فراگيري دانش الهي و حوزوي بود و تلاش‌هاي او در حوزه علميه قم محدود مي‌شده است و اندكي در ايام تبليغي به سخنراني در خارج از قم مي‌پرداخته است، چنانكه در آن سال‌ها به شهرهاي اراك، همدان، نجفآباد و آباده جهت ايراد سخنراني مسافرت كرده است و در خود قم نيز يك يا چند نوبت منبر رفته است.
اما هجرت او به تهران آغاز فعاليت وي در زمينه‌هاي مهم اجتماعي بود. تبليغ او از سه پايگاه گفتاري، نوشتاري و تدريسي از اين پس آغاز شده است. گرچه حوزه علميه قم از وجود او محروم شد. ليكن اقشار مختلف جامعه در شكل گسترده از پرتو دانش و معنويت او بهرهمند گرديدند و او نقش بنيادين در تفكر ديني جامعه ايران ايفا كرد. آثار گسترده و پربار و مستمر هجرت او را كه امروز نيز استمرار دارد. نمي‌توان به حساب اتفاق گذاشت و با معيارهاي مادي ارزيابي كرد، چرا كه اگر شهيد مطهري در پي زندگي مرفه مادي مي‌بود، بايد ثروت سرشار برجاي مي‌گذاشت، و چنين نيست، او در بهره‌مندي از امكانات در حد نياز و ضرورت اكتفا كرد.
بر فرض كه چنين انگيزه‌اي در هجرت او دخالت داشته است، بايد گفت جريان هجرت او از عالم غيب هدايت مي‌شده است، تا جامعه آن روز و نسل‌هاي بعد، از دو بيان گفتاري و نوشتاري او بهره‌هاي فراوان ببرند و اين همان است كه مي‌گويم: «العبد يدبر و الله يقدر. » مي‌توان گفت هيچ شخصيتي جايگزين او در معرفي اسلام نگرديده و هيچ كتابي جايگاه كتاب‌هاي او را نيافته است. هر چه در امتداد زمان به جلو مي‌رويم. احساس نيازمندي به شخصيت و كتاب‌هاي او بيشتر مي‌گردد. اين موضوعي است كه اگر شهيد مطهري در قم مي‌بود ممكن بود چنين نقشي نداشته باشد. مسلم شرايط جغرافيايي در تعيين نقش اجتماعي افراد تأثير قابل توجه ندارد، ليكن احساس نيازمندي و دردمندي و درمان خواهي در هر شرايط اجتماعي پديد نمي‌آيد. تقابل فلسفه ديني با فلسفه مادي تضاد آرمان خواهي با دنيا طلبي، گرايش جوانان به مكتب‌هاي مادي، سوالات فراوان قشرهاي مختلف جامعه به خصوص دانشجويان و اهل دانش در مسائل ديني و... آنچنان كه در جامعه تهران نمود داشت در قم جلوه نمي‌كرد. احساس مسئوليتي كه در تهران در وجود انسان دردمند دينشناس ايجاد مي‌شد. در فردي كه ساكن قم بود ايجاد نمي‌شد. آن متفكر شهيد وقتي به تهران رفت اين جريان‌هاي تقابلي و اين نيازمندي‌ها را بيش از گذشته احساس كرد.
با رفتن او به تهران فصل نويني در امر موعظه و تبليغ پديد آمده و اين بار شخصيتي به سخنراني و تبليغ مي‌پرداخت كه مجتهد مسلم بود و شخصيتي به روضه و ذكر مصيبت حضرت سيد الشهداء مي‌پرداخت كه در دانشگاه به تدريس پيچيده‌ترين كتاب‌هاي فلسفي اشتغال داشت. اگر در گذشته چنين پنداشته مي‌شد كه افراد كم سواد و يا بيسواد به روضه و موعظه مي‌پردازند. اين بار كسي در اين زمينهها گام نهاد كه در فقه و فلسفه و كلام و تفسير صاحب‌نظر و صاحب راي بود. شخصيت جامع آيت الله مطهري زمينه حضور او در مجامع علمي، فرهنگي، ديني و مذهبي فراهم ساخت. و او از اين پس به عنوان فقيه حوزوي، عالم ديني، مبلغ دردمند دينشناس، انديشمند آكادميك، چهره درخشنده دانشگاهي، روحاني روشن‌بين جامعنگر، گوينده توانا، نويسنده چيره دست، آگاه به علوم ديني گذشته و نيازمندي‌هاي عصر جديد مطرح بود كه مي‌تواند جامعه تحصيل كرده نوگراي متمدن امروز را با تئوري مذهب كه چهارده قرن پيش پديد آمده بود رهبري كند و انساني كه مي‌تواند دين را در دنياي كنوني مطرح و احساسات پرشور نوگراي نسل جديد را در مسير دين هدايت كند.
بي‌ترديد اگر هجرت او از قم به تهران در دل طلاب جستجوگر حوزه ياس ايجاد كرد، روحانيان بيدارگر و حماسه آفرينان تهران و قشر تحصيل كرده و دانشگاهي را به خود اميدوار ساخت و وجودش؟ ؟ ؟ اميدي در شهر شب زده تهران بود.
روحانيان دينشناس دردمند كه در تكاپوي نجات نسل به اسارت رفته جديد بودند نيز به وجود او اميد بستند. شهيد مطهري در تهران پس از مدتي خانه‌به‌دوشي، در خيابان ري، كوچه دردار و سپس كوچه آبشار منزل گزيد و در مدرسه مروي به تدريس علوم حوزوي پرداخت. قبل از نماز صبح از منزل حركت مي‌كرد و نماز صبح را در مدرسه خوانده و سپس به تدريس مي‌پرداخت و تا ساعت‌هاي 8 و 9 ادامه داشت. وي كتاب‌هاي شرح منظومه، دانشنامه علايي و شفاي بوعلي را درس مي‌گفت. «19» آن عالم رباني در آن سال‌ها در مدرسه سپهسالار، كه اكنون به نام ايشان است. نيز تدريس داشتهاند. تدريس استاد در مدرسه مروي تا سه سال قبل از شهادت ادامه داشته است. تلاش‌هاي شهيد مطهري در تهران در سه محور اساسي تدريس، تأليف و سخنراني قرار گرفت. در ضمن تدريس در مدرسه مروي، به تأليف پرداخت.
نخستين كتاب از آثار قلمي استاد، مقدمه و پاورقي بر اصول فلسفه و روش رئاليسم است. جلد اول آن در سال 1332 و جلد دوم در سال 1333 و جلد سوم در سال 1335 از چاپ خارج و در اختيار مردم قرار گرفت. اين كتاب پس از انتشار رواج گسترده داشته و در اثبات با يكي فلسفه مادي نقش مهمي ايفا كرده است. احسان طبري، ايدئولوگ حزب توده، كه در اواخر عمر خود ماركسيسم را مردود اعلام كرد و به اسلام گرايش پيدا نمود. در مصاحبه‌اي اين تغيير ايدئولوژي خود را نتيجه مطالعه آثار استاد مطهري خصوصاً اصول فلسفه و روش رئاليسم داشت. رژيم سلطنتي تلاش‌هاي خود را در ارتباط با حوزه‌هاي علميه در محورهاي ذيل متمركز ساخت: - ايجاد وابستگي.
- اتهام و تضعيف پايگاه‌هاي اجتماعي.
- جلوگيري از فعاليت‌هاي سياسي و آگاهي بخشي.
- كنترل و تعقيب و مراقبت مستمر.
- زندان شكنجه، تبعيد و ممنوع المنبر ساختن.
تقويت گروه‌هاي سياسي مخالف با انديشه مذهبي و حوزه‌هاي علميه... چون چپ‌گرايان و منافقان.
اوج اختناق رژيم از سال 1350 تا 1356 بود كه اكثر قريب به اتفاق روحانيان مبارز در زندان و تبعيد و انزوا به سر مي‌بردند و ممنوع المنبر بودند. از جمله آن‌ها شهيد آيت الله مطهري بود كه در 14/؟ /1354 از سوي ساواك ممنوع المنبر گرديد و به دانشگاه تهران نيز دستور دادند كه ايشان را از دانشگاه اخراج كنند. در اين سال‌ها به علت رواج افكار ماركسيستي و ظهور سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) با افكار التقاطي، مطهري نسبت به آينده نهضت احساس خطر كرد كه مبادا زحمات انقلابيون مسلمان به نفع ماركسيست‌ها تمام شود. اين بود كه بر تلاش‌هاي فكري و كار تأليف و تصنيف خود افزود. زندگي و وابستگي به مذهب و فعاليت‌هاي فرهنگي و مذهبي و سياسي براي جامعه مذهبي ايران بسيار سخت و دشوار گرديد. هيولاي زندان و شكنجه ساواك بر دل‌ها سايه افكنده بود. روزگار بدانسان مي‌گذشت، تا شمعي را خاموش كردند و در بزرگداشت مقام و يا در يادبود او يك نخلستان شمع روييد.

شهادت فرزند گرامي امام (ع)
 

در اول آبان 1356 آيت الله حاج آقا مصطفي خميني به گونه بسيار مشكوك و ناگهاني رحلت كرد. بلكه قراين و شواهد از جمله آثار مسموميت شديد در بدن او از شهادت آن انسان انديشمند حكايت مي‌كرد. در پي رحلت او دور جديد نهضت آغاز و در هر شهر و روستا مجلس بزرگداشت او داير و نام «خميني» زينت بخش مجالس گرديد و ياد «خميني» به مفهوم استمرار نهضت قيام و مبارزه با رژيم سلطنتي فرياد اعتراض بر اختناق حاكم و نفي سلطنت بود. و نهضت در مرحله جديد خود فقط و فقط انگيزه و رنگ مذهبي داشت. هيچ گروه يا انديشه غيرمذهبي دخالت نداشت. علما و پيشوايان مذهبي به منظور تجليل از مقام حاج آقا مصطفي، اعلام وابستگي به حضرت امام خميني و تلاش براي آرمان‌هاي او مجالس با شكوهي در مساجد داير كردند. از جمله اين مجالس، مجلسي بود كه مرحوم شهيد آيت الله مطهري و هم‌سنگران او در مسجد ارك تهران داير كردند.
در اينجا متن نامه امام خميني (ره) به استاد مطهري در مورد مجالس ترحيم فرزند گرامي امام (ره) درج مي‌گردد: 25 ذي‌الحجه 97

باسمه تعالي
 

به عرض مي‌رساند سلامت و توفيق جناب عالي را از خداوند تعالي خواستار است. اين جانب در اين حادثه لازم است از عموم آقايان كه ماهيت و عطوفت نمودهاند تشكر كنم و چون براي هر يك ميسور نيست كه جداگانه و به نحو تفصيل عرض تشكر نمايم از جناب عالي كه در اين امر شريك هستيد مستدعي است كه از حضراتي كه در مسجد ارك مجلس داشتند و از قرار مذكور تلگراف نمودهاند از قبل اينجانب به طور تلفني با هر نحو مقتضي مي‌دانيد تشكر كنيد. من گرچه تشكر عمومي نمودهام، لكن به خصوص آن آقايان محترم چه روحانيون و اعلام و چه خطبا و چه دانشمندان و مهندسين و دكترها و غير هم لازم است اظهار امتنان و تشكر نمايم و چون جنابعالي با همه روابط داريد و راه را خوب مي‌دانيد زحمتافزا شدم. از خداوند سلامت و سعادت همه را خواستارم. و السلام عليكم و رحمة الله. روح الله الموسوي الخميني
دور جديد نهضت از اينجا آغاز گرديد و شهيد مطهري همچون گذشته به طور فعال و مستمر در نهضت حضور داشت. از سال 1354 ممنوع المنبر بود، اما امضاي او در اعلاميهها مشاهده مي‌شد و تظاهرات‌هاي بزرگ و گسترده تهران چون تظاهرات عاشوراي 1357 با مشورت و نظرخواهي و راهنمايي او انجام مي‌گرفت. پس از برگزاري مجالس ترحيم فرزند گرامي امام (ره) رژيم شاه عصباني شد و مقاله‌اي در روزنامه اطلاعات درج كرد. كه بعداً گفتند نويسنده‌ي آن داريوش همايون وزير اطلاعات وقت بوده است و در آن به امام خميني اهانت نمود. به دنبال درج اين مقاله، طلاب بيدار حوزه‌ي علميه‌ي قم تظاهرات كردند و طي آن تعدادي و به قول رژيم شاه پنج تن- از آن‌ها به شهادت رسيدند و نقطه‌ي عطفي در نهضت اسلامي به وجود آمد. بعد از اين حادثه مراجع عظام قم با طلاب اعلام همدردي كردند و كم‌كم مردم سراسر كشور از اين حادثه آگاه شدند. در اين برهه از نهضت استاد مطهري نقش ويژه‌اي ايفا مي‌كند. شخصيت استاد به گونه‌اي بود كه ايشان مورد احترام و اعتماد همه مراجع بودند و مي‌توان گفت آن شهيد گران‌قدر حلقه‌ي رابط ميان امام و ساير مراجع وقت بود. از خصوصيات استاد شهيد اين بود كه با همه‌ي مراجع وقت ارتباط نزديك داشتند و هرگز به خاطر عشق به امام (ره) مراجع ديگر را تحقير نمي‌كردند. در مجلسي كه در قم تشكيل شده بود و فردي فرياد زده بود كه «براي سلامتي يگانه مرجع عالم تشيع صلوات» استاد را خوش نيامد و فرموده بود: عظمت امام به جاي خود، ساير مراجع را نبايد تحقير كرد. » استاد در برنامه‌ي تاريخي خود به امام خميني در سال 56، آوردهاند: «... در اين مقام نيز بايد اظهار تأسف كنم كه برخي دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانشآموز و دانشجو را بر بغض و كينه‌ي روحانيين به استثناي شخص حضرتعالي پرورش مي‌دهند و اين براي اسلام و روحانيت عاقبت بسيار وخيمي دارد. خوب است حضرتعالي به بيت محترم دستور فرماييد از اين جهت درباره‌ي دوستان و ارادتمندان تحقيق كامل بفرمايند و به كساني كه چنين روشي دارند. تذكراتي داده شود. » همين ارتباط استاد شهيد- كه نماينده‌ي تفكر امام خميني در ايران بود - با ساير مراجع را بايد از نقاط قوت آن روز نهضت اسلامي دانست و اگر اين ارتباط نبود، كار در اوايل نهضت اندكي سختتر مي‌بود. نقش استاد مطهري در هماهنگ كردن ساير مراجع با نهضت امام خميني و تشويق و تشجيع آن‌ها به صدور اعلاميه و مخصوصا نقش نامرئي استاد شهيد در حوادث 29 بهمن تبريز (چهلم شهداي قم) از مسائلي است كه تاكنون پوشيده مانده است.
توجه به استاد به ساير مراجع، مخصوصا از اين جهت بود كه در آن زمان تفكري مطرح بود مبني بر اينكه روحانيت در ذات خود و به حسب طبقه‌ي اجتماعي خويش انقلابي نيست و هرگاه انقلابي شده است كاسه‌اي زير نيم كاسه بوده براي استثمار بيشتر تودهها و امام خميني در ميان روحانيت يك استثناست: و اين تفكر متأثر از ماركسيسم بود. به همين جهت در كتاب نهضت‌هاي اسلامي در صد ساله‌ي اخير در بخش «رهبري نهضت» استاد شهيد از ساير مراجع نيز تجليل به عمل مي‌آورند، تا هم نقش آن‌ها ناديده گرفته نشود و هم بيش از پيش با رهبري حضرت امام هماهنگ شوند.
پس از هجرت رهبر گران‌قدر انقلاب اسلامي به پاريس استاد با ايشان ارتباط مستمر داشتند و به قول حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني در يكي از مصاحبه‌هاي تلويزيوني «مركز هدايت انقلاب در داخل كشور و هماهنگي آن با رهبري حضرت امام، منزل استاد مطهري بود. »

طرح تأمين نفت داخلي
 

بعد از اعتصاب كاركنان صنعت نفت و كمبود شديد مواد سوختي در داخل كشور طرح تأمين مواد سوختي داخل كشور و اعضاي هيئتي كه مي‌بايست به جنوب كشور سفر كنند. از سوي استاد مطهري به حضرت امام خميني پيشنهاد شد و از سوي ايشان پذيرفته و اعلام گرديد. اين امر از ابتكارات استاد مطهري به شمار مي‌رود. در آن ايام حتي برخي از دوستان انقلاب نيز تحت تأثير افكار ماركسيستي بر اين عقيده بودند كه براي آن كه مردم به نقطه‌ي انفجار برسند، بهتر است نفت داخلي تأمين نشود و اين امر به نفع نهضت اسلامي است ولي استاد مطهري كه يك اسلامشناس حقيقي بود و انحرافات فكري را به خوبي درك مي‌كرد اين نظر را رد مي‌نمود و چنين استدلال مي‌كرد كه اولاً انقلاب به معني انفجار ارزشي ندارد. اگر آب و علف يك گوسفند را هم ندهند و داد و فرياد مي‌پردازد. انقلابي ارزش دارد كه از روي آگاهي و اراده باشد. انقلاب به معني انفجار همان است كه مورد نظر ماركسيست‌هاست و لذا آن‌ها هرگونه اصلاحي در اثناي انقلاب را مردود مي‌شمارند و آن را سبب تأخير در پيروزي انقلاب ميدانند. انقلاب از نظر آن‌ها مانند آن است كه ديگ پر از آب دربسته‌اي را آنقدر حرارت بدهند تا فشار بخار آب موجب انفجار ديگ گردد: بايد آنقدر محروميت‌ها و اختلافات طبقاتي و استثمار محرومين زياد شود تا جامعه در اثر اين فشارها مانند آن ديگ آب منفجر گردد. ثانياً در صورت تأمين نفت داخلي، رهبري امام بعد اثباتي نيز به خود مي‌گيرد و عملاً ايشان اداره‌ي كشور را به عهده گرفتهاند. به تعبير ديگر تاكنون دستورات امام جنبه‌ي نفي و تخريب وضع موجود را داشته است: اين اقدام سبب مي‌شود كه رهبري ايشان جنبه اثباتي و ساختن نظام آينده و خارج كردن كار از دست رژيم شاه را نيز پيدا كند. لذا استاد شهيد طرح مذكور و هيئتي را كه مي‌بايست به جنوب كشور سفر كنند. كه مركب بود از آقايان مهندس بازرگان مهندس مرتضي كتيرايي و حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني به حضرت امام پيشنهاد نمودند و از سوي ايشان پذيرفته و اعلام شد.
استاد مطهري در طول مدت زمان اوج‌گيري نهضت اسلامي سعي وافر داشته و به هوش بودند كه سوء استفاده‌اي از جانب گروه‌هاي به ظاهر مسلماني كه داراي انحراف فكر بودند صورت نگيرد چرا كه ايشان به شدت مدافع خلوص فكري و ايدئولوژيك نهضت بوده و به راين اعتقاد بودند كه هدف ما انقلاب محض نيست. بلكه انقلاب اسلامي است و به همين جهت مورد بغض و كينه‌ي شديد گروه‌هاي مذكور بودند تا آنجا كه برخي از آن‌ها چنين اظهار عقيده مي‌كردند كه اين استاد مطهري است كه مانع حمايت امام از ماست و الا امام با ما مخالفتي ندارد؛ كه اين ناشي از عدم شناخت صحيح آن‌ها از حضرت امام بود.

مأموريت براي تشكيل شوراي انقلاب
 

آيت الله مطهري براي تبادل نظر درباره‌ي مسائل مربوط به انقلاب اسلامي با حضرت امام، چند ماه قبل از پيروزي نهضت به پاريس سفر كردند و با ايشان ملاقات نمودند. در همين سفر بود كه استاد شهيد از سوي امام (ره) مسئول تشكيل شوراي انقلاب اسلامي گرديدند و بعداً موجوديت اين شورا از سوي امام خميني در مراسمي كه در دانشگاه تهران با حضور مردم برقرار بود اعلام گرديد.
زماني كه دولت بختيار مانع ورود حضرت امام به كشور شده بود، استاد مطهري در صف مقدم روحانيون در راه تحصن در دانشگاه تهران حضور داشت و محل تحصن و شايد اصل طرح تحصن روحانيون نيز به پيشنهاد ايشان بوده است. يكي از متخصصان نقل مي‌كرد كه: من شنيده بودم كه استاد مطهري اهل تهجد و نماز شب است. خواستم ببينم كه در اين شب‌ها چه مي‌كند. نيمه‌هاي شب بود خودم را به خواب زده بودم. ديدم استاد مطهري آرام برخاست و از مسجد دانشگاه خارج شد. به دنبال ايشان رفتم. ديدم وضو گرفت و بعد به نقطه‌ي دور دستي رفت و مشغول نماز و تهجد شد؛ در حالي كه در آن ايام شدت كار و خستگي زياد بود.

رياست كميته‌ي استقبال از امام (ره)
 

پس از تصميم امام (ره) به بازگشت به ايران استاد مطهري شخصاً رياست كميته‌ي استقبال از امام را به عهده گرفتند و اين امر بسيار موثر بود در جلوگيري از رخنه‌ي فرصتطلبان مثل منافقين كه اعضاي آن ستاد خاطرات جالبي از رفتارها و برخوردها و حساسيت‌هاي استاد دارند. هنگامي كه هواپيماي حامل امام خميني در فرودگاه تهران به زمين نشست. اما قبل از پياده شدن از هواپيما استاد مطهري را خواستند و پس از آنكه كاملاً از اوضاع و احوال كشور گاه شدند و در جريان برنامهها قرار گرفتند، از هواپيما پياده شدند؛ و اين نشانه‌ي اعتماد فراواني است كه امام به ايشان داشتند. متن خوشامدي كه در فرودگاه مهرآباد تهران در حضور امام خميني خوانده شد، به قلم استاد مطهري نوشته شده بود. شهيد مطهري هويت اصلي نهضت را پيامبرانه و الهي و خاستگاه آن را «خود آگاهي الهي» و يا «خدا آگاهي» ميدانست. گفتيم كه او در سال‌هاي آغازين نهضت چنين اذعان داشت كه نماد ظاهري، سياسي ستيزه جويي و پرخاشگري نهضت و با تقابل مبارزاتي و تهاجمي نهضت، بايد بر بنيان ايمان و اعتقاد الهي و خودآگاهي معنوي استوار باشد، كه اگر چنين نباشد، به ثمر نمي‌نشيند. وي نهضت اسلامي را در سال 1357 بر اساس همين نظريه كه در سال 1342 داشت تحليل نمود.
در بخشي از كلامش چنين فرمود: «اين نهضت، نهضتي است از تيپ نهضت پيامبران، يعني برخاسته از «خودآگاهي الهي» يا «خدا آگاهي». اين خودآگاهي ريشهاش در اعماق فطرت بشر است. از ضمير باطن سرچشمه مي‌گيرد...
انساني كه بيداري خدايي پيدا مي‌كند و ارزش‌هاي متعالي انساني برايش به صورت «هدف» در مي‌آيند، از اينكه طرفدار يك فرد به عنوان يك فرد و يا دشمن يك شخص به عنوان يك شخص بشود آزاد مي‌شود. او ديگر طرفدار عدل است نه عادل دشمن ظلم است نه ظالم. طرفدارياش از عادل و دشمنياش با ظالم از عقده‌هاي رواني و شخصي ناشي نمي‌شود. اصولي و مكتبي است. » «21»
شهيد آيت الله مطهري ريشه‌هاي انقلاب اسلامي را چنين بيان فرمود: «آنچه در اين نيم قرن در جامعه اسلامي ايران رخ داد عبارت است از: *استبدادي خشن و وحشي و سلب هر نوع آزادي.
*نفوذ استعمار نو، يعني شكل نامرئي و خطرناك استعمار، چه از جنبه سياسي و چه از جنبه‌ي اقتصادي و چه از جنبه‌ي فرهنگي. *دور نگهداشتن دين از سياست بلكه بيرون كردن دين از ميدان سياست. *كوشش براي باز گرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام و احياي شعارهاي مجوسي و...
*ميراندن شعارهاي اصيل اسلامي، تغيير تاريخ هجري محمدي به تاريخ مجوسي يك نمونه آن است.
*قلب و تحريف در ميراث گران‌قدر فرهنگ اسلامي و صادر كردن شناسنامه جلي براي اين فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ايراني.
*تبليغ و اشاعه ماركسيسم دولتي يعني جنبه‌هاي الحادي ماركسيسم من‌هاي جنبه‌هاي سياسي و اجتماعي آن چنانكه مي‌دانيم عناصر خود فروخته ماركسيست به يك توافق با دستگاه حكومت نايل گرديدند و آن تبليغ جنبه‌هاي الحادي و ماترياليستي و اجتماعي آن است. ما در دانشگاه از نزديك شاهد اينگونه فعاليت‌هاي عناصر ماركسيست كه در زير چتر حمايت بي‌دريغ دستگاه، خوشبخت مي‌زيستند. بوديم.
*كشتارهاي بيرحمانه و ارزش قائل نشدن براي خون مسلمانان ايراني و همچنين زندان‌ها و شكنجهها براي متهمان سياسي.
*تبعيض و ازدياد روز افزون شكاف طبقاتي علي رغم اصلاحات ظاهر ادعايي.
*تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمانان در دولت و ساير دستگاه‌ها.
*نقض آشكار قوانين و مقررات اسلامي، چه به صورت مستقيم و چه به صورت ترويج اشاعه فساد در همه زمينه‌هاي فرهنگي و اجتماعي،
*مبارزه با ادبيات فارسي اسلامي كه حافظ و نگهبان روح اسلامي ايران است به نام مبارزه با واژه‌هاي بيگانه.
*بريدن پيوند از كشورهاي اسلامي و پيوند با كشورهاي غير اسلامي و احياناً ضد اسلامي، كه اسرائيل نمونه آن است.
اين امور و امثال اين‌ها در طول نيم قرن وجدان مذهبي جامعه ما را جريحهدار ساخت و به صورت عقده‌هاي مستعد انفجار درآورد.
و از طرف ديگر جريآن‌هايي در جهان رخ داد كه چهره دروغين تبليغات سياسي دنياي ليبرال غربي و دنياي سوسياليست شرقي را آشكار ساخت و اميدي كه طبقات روشن‌فكر به اين دو طب بسته بودند تبديل به يأس شد. و از جانب سوم در طول سي و اند سال گذشته، يعني از شهريور 20 تاكنون محققين و گويندگان و نويسندگان توفيق يافتند كه تا حدودي چهره زيبا و جذاب اسلام واقعي را به نسل معاصر بنمايانند. » «32» همچنين آيت الله مطهري آفات نهضت را كه مي‌تواند آن را با شكست مواجه سازد و بايد همواره با آن‌ها مبارزه كرد چنين كرد چنين برشمردهاند: نفوذ انديشه‌هاي بيگانه، تجددگرايي افراطي، ناتمام گذاشتن، رخنه فرصتطلبان، ابهام طرح‌هاي آينده، از دست دادن خلوص. «33» آن روز كه آيت الله مطهري هدف گلوله طرفداران تز «اسلام من‌هاي روحانيت» قرار گرفت. دشمنان خوب مي‌دانستند كه چه كسي را هدف قرار دهند و از كدام سنگر نظام اسلامي را ضربه زنند و ما چندان به عمق فاجعه پي نبرده برديم. و سرانجام در شامگاه يازدهم ارديبهشتماه استاد مطهري در حالي كه رياست شوراي انقلاب را به عهده داشت هدف گلوله گروهك فرقان قرار گرفت و به لقاي حق پيوست و از آن پس كتاب‌ها و سخنراني‌هاي او رسالت آگاهي بخشي را بيش از پيش بر عهده گرفتند و تاكنون حركت آفرين و بيدارگر بودهاند و همچنان خواهند بود.

استاد مطهري و امام خميني
 

استاد مطهري و امام خميني دو كتابي هستند كه يكديگر را تفسير مي‌كنند. هيچ كس به خوبي استاد مطهري امام خميني را نشناخته بود و هيچ كس نيز مانند امام خميني استاد مطهري را نشناخته بود و اين امر مرهون دوازده سال تلمذ استاد مطهري نزد حضرت امام را ارتباط نزديك استاد با امام تا آخر حيات پر بركت آن شهيد گران‌قدر و نيز سنخيت روحي و عرفاني اين دو بزرگوار علي رغم تفاوت مرتبه است. نگاهي به سخنان استاد مطهري درباره‌ي حضرت امام و نيز سخنان حضرت امام درباره‌ي استاد مطهري اين حقيقت را آشكار مي‌سازد. استاد شهيد در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي چنين مي‌گويند: «من كه قريب دوازده سال در خدمت اين مرد بزرگ تحصيل كردهام، باز وقتي كه در سفر اخير به پاريس به ملاقات و زيارت ايشان رفتم، چيزهايي از روحيه‌ي او درك كردم كه نه فقط بر حيرت من، بلكه بر ايمانم نيز اضافه كرد. وقتي برگشتم، دوستانم پرسيدند چه ديدي، گفتم چهار تا «امن» ديدم: امن بهدفه به هدفش ايمان دارد. دنيا اگر جمع بشود نمي‌تواند او را از هدفش منصرف كند.
امن بسبيله به راهي كه انتخاب كرده ايمان دارد. امكان ندارد بتوان او را از اين راه منصرف كرد. شبيه همان ايماني كه پيغمبر به هدفش و به راهش داشت.
امن بقوله، در ميان همه‌ي رفقا و دوستاني كه سراغ دارم احدي مثل ايشان به روحيه‌ي مردم ايران ايمان ندارد. به ايشان نصيحت مي‌كنند كه آقا كمي يواش‌تر، مردم دارند سرد مي‌شوند، مردم دارند از پا درمي‌آيند. مي‌گويند نه، مردم اين جور نيستند كه شما مي‌گوييد، من مردم را بهتر مي‌شناسم؛ و ما مي‌بينيم كه روز به روز صحت سخن ايشان بيشتر آشكار مي‌شود. و بالاخره بالاتر از همه امن بربه، در يك جلسه‌ي خصوصي ايشان به من مي‌گفت: «فلاني!اين ما نيستيم كه چنين مي‌كنيم، من دست خدا را به وضوح حس مي‌كنم. » آدمي كه دست خدا و عنايت خدا را حس مي‌كند و در راه خدا قدم برميدارد خدا هم به مصداق «ان تنصرو الله ينصركم» بر نصرت او اضافه مي‌كند. يا آنچنان كه در داستان اصحاب كهف مطرح مي‌شود، قرآن مي‌گويد آن‌ها جوانمرداني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و به اعتماد و تكيه كردند، خدا هم بر ايمانشان افزود: آن‌ها براي خدا قيام كردند و خدا هم دل‌هاي آن‌ها را محكم كرد. اين‌چنين هدايت و تأييدي را من به وضوح در اين مرد مي‌بينم. او براي خدا قيام كرده و خداي متعال هم قلبي قوي به او عنايت كرده است كه اصلاً تزلزل و ترس در آن راه ندارد. » «در مورد اين مرد بزرگ يكي ديگر از خصوصياتش را بگويم، شايد شما باورتان نشود اين مردي كه روزهاي مي‌نشيند و اين اعلاميه‌هاي آتشين را مي‌دهد. سحرها اقلاً يك ساعت با خداي خودش راز و نياز مي‌كند، آنچنان اشك‌هايي مي‌ريزد كه باورش مشكل است. اين مرد درست نمونه علي (ع) است. درباره‌ي علي گفتهاند كه در ميدان جنگ به روي به دشمن لبخند ميزند و در محراب عبادت از شدت زاري بيهوش مي‌شود، و ما نمونه‌ي او را در اين مرد مي‌بينيم. » «34» اما سخنان حضرت امام (ره) درباره‌ي استاد بدون شك سخنان امام خميني درباره‌ي استاد بي‌نظير است و امام درباره‌ي هيچ كس چنين سخناني ابراز نداشت، چنانكه براي هيچ كس در منظر عام نگريست. در اينجا اين سخنان را به ترتيب تاريخ درج مي‌كنيم:

پيام امام خميني به مناسبت شهادت استاد مطهري
 

بسم الله الرحمن الرحيم انا لله و انا اليه راجعون اين جانب به اسلام و اولياي عظيم‌الشأن و ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ايران، ضايعه‌ي اسف‌انگيز شهيد بزرگوار و متفكر و فيلسوف و فقيه عالي‌مقام مرحوم آقاي حاج شيخ مرتضي مطهري قدس سره را تسليت و تبريك عرض مي‌كنم؛ تسليت در شهادت شخصيتي كه عمر شريف و ارزنده‌ي خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف كرد و با كج روي‌ها و انحرافات مبارزه‌ي سرسختانه كرد؛ تسليت در شهادت مردي كه در اسلام‌شناسي و فنون مختلفه‌ي اسلام و قرآن كريم كم نظير بود من فرزند بسيار عزيزي را از دست دادهام و در سوگ او نشستم كه از شخصيت‌هايي بود كه حاصل عمرم محسوب مي‌شد. در اسلام عزيز به شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه‌اي وارد شد كه هيچ چيز جايگزين آن نيست. و تبريك از داشتن شخصيت‌هاي فداكار كه در زندگي و پس از آن با جلوه‌ي خود نور افشاني كرده و مي‌كنند. من در تربيت چنين فرزنداني كه با شعاع فروزان خود مردگان را حيات مي‌بخشند و به ظلمت‌ها نور مي‌افشانند. به اسلام بزرگ، مربي انسان‌ها و امت اسلامي تبريك مي‌گويم. من اگرچه فرزند عزيزي كه پاره‌ي تنم بود از دست دادم لكن مفتخرم كه چنين فرزندان فداكاري در اسلام وجود داشت و دارد.
«مطهري» كه در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان كم‌نظير بود، رفت و به ملأ اعلي پيوست. لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامي و علمي و فلسفياش نمي‌رود. ترورها نمي‌توانند شخصيت اسلامي مردان اسلام را ترور كنند. آنان بدانند كه به خواست خداي توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه عليه فساد و استبداد و استعمار مصممتر مي‌شوند. ملت ما راه خود را يافته و در قطع ريشه‌هاي گنديده‌ي رژيم سابق و طرفداران منحوس آن از پاي نمي‌نشينند. اسلام عزيز با فداكاري و فدايي دادن عزيزان رشد نمود. برنامه‌ي اسلام از عصر وحي تاكنون بر شهادت توأم با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و راه مستضعفين در رأس برنامه‌هاي اسلام است. (و ما لكن لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان). اينان كه شكست و مرگ خود را لمس نموده و با اين رفتار غيرانساني مي‌خواهند انتقام بگيرند يا به خيال خام خود مجاهدين در راه اسلام را بترسانند، بدگمان كردهاند. از هر موي شهيدي از ما و از هر قطره‌ي خوني كه به زمين مي‌ريزد انسان‌هاي مصمم و مبارزي به وجود مي‌آيد. شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور كنيد، و الا ترور فرد هر چه بزرگ باشد براي اعاده‌ي چپاولگري سودي ندارد. ملتي كه با اعتقاد به خداي بزرگ و براي احياي اسلام به پا خاسته با اين تلاش‌هاي مذبوحانه عقب‌گرد نمي‌كند. ما براي فداكاري حاضر و براي شهادت در راه مهيا هستيم. اين جانب روز پنجشنبه 13 ارديبهشت 58 را براي بزرگداشت شخصيتي فداكار و مجاهد در راه اسلام و ملت عزاي عمومي اعلام مي‌كنم و خودم در مدرسه‌ي فيضيه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ مي‌نشينم. از خداوند متعال براي آن فرزند عزيز اسلام رحمت و غفران و براي اسلام عزيز، عظمت و عزت مسئلت مي‌نمايم. سلام بر شهداي راه حق و آزادي.
روح الله الموسوي الخميني
12/2/58
سخنراني حضرت امام در مدرسه‌ي فيضيه به مناسبت شهادت استاد يكي از فرق‌هاي مكتب اسلام، مكتب توحيد با مكتب‌هاي انحرافي، مكتب‌هاي الحادي اين است كه رجال اين مكتب شهادت را براي خودشان فوز عظيم ميدانند (ياليتني كنت معكم فافوز فوزا عظيماً)، از شهادت استقبال مي‌كنند. چون قائل هستند به اينكه ما بعد اين عالم طبيعت عالم‌هاي بالاتر، نورانيتر از اين عالم است. مؤمن در اين عالم در زندان است و بعد از شهادت از بيرون مي‌رود. اين يكي از فرق‌هايي است كه بين مكتب توحيد با ساير مكتب‌هاست. جوان‌هاي ما شهادت را طالبند؛ علماي متعهد ما براي شهادت پيش‌قدم مي‌شوند. آن‌هايي كه به خدا و به روز جزا اعتقاد ندارند. آن‌ها بايد از موت بترسند؛ آن‌ها از شهادت بايد بترسند. ما و شاگردان مكتب توحيد از شهادت نمي‌هراسيم، نمي‌ترسيم. بيايند امتحان كنند چنان كه امتحان كردند. و يكي از نكته‌هايي كه مافوق حديث تحقق پيدا كرده، اين است كه «يؤيد هذا الذين برجل فاجر». با مردهاي فاجر، به اراده‌يخدا اين دين ما تأييد مي‌شود. به واسطه‌ي محمد رضا، اين مرد فاجر، خواهي نخواهي اين دين تأييد شد. براي اينكه هر چه ظلم بيشتر باشد و هر چه ستمكاري بيشتر باشد، دين عدل بيشتر تأييد مي‌شود. ظالم با احكام، با اعمال ظالمانه‌ي خودش دين عدل را تأييد مي‌كند و لايزال اينطور بوده است.
فرعون با فرعونيت طغيانش دين موسي را تأييد مي‌كند و ابوسفيان با طغيان دين رسول اكرم را تأييد مي‌كند و محمد رضا با طغيان و عصيان و جور و ستم، دين اسلام را تأييد مي‌كند. همان طوري كه از قشر متفكرين روحاني، دين ما تأييد مي‌شود، خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد كه از قشرهاي فاسد هم، از رجل فاجر هم، دين اسلام دين خدا تأييد مي‌شود، و آن به همين معناست كه گفتم نه تأييد مي‌شود (لايزال يؤيد هذا الذين برجل فاجر). اين رجل فاجري كه خون عزيز ما را به زمين ريخت، دين خدا را تأييد كرد، يعني خدا دين خودش را به او تأييد كرد. با ريختن خون عزيز ما انقلاب ما تأييد شد. اين انقلاب بايد زنده بماند؛ اين نهضت بايد زنده بماند و زنده ماندنش به اين خون‌ريزي‌هاست. بريزيد خون‌ها را، زندگي ما دوام پيدا مي‌كند؛ بكشيد ما را ملت ما بيدارت مي‌شود، ما از مرگ نمي‌ترسيم و شما هم از مرگ ما صرفه نداريد. دليل عجز شماست كه در سياهي شب متفكران ما را مي‌كشيد؛ براي اينكه «منطق» نداريد اگر منطق داشتيد كه صحبت مي‌كرديد؛ لكن منطق نداريد. منطق شما ترور است؛ منطق اسلام ترور را باطل مي‌داند: او منطق دارد. لكن با ترور شخصيت‌هاي بزرگ ما شخص‌هاي بزرگ ما، اسلام ما تأييد مي‌شود. نهضت ما زنده شد؛ در تمام اقشار ايران باز زندگي از سر گرفت؛ اگر سستي و ضعفي پيدا كرده بود زنده شد. اگر نبود شهادت اين مرد بزرگ و اگر اين مرد بزرگ در بستر خودش مرده بود، اين تأييد نمي‌شد، اين موج برنميخاست. الان موجي در همه دنيا، همه دنيايي كه به اسلام علاقه دارند، بلند شد: ساير كشورها هم، برادران من!از موت نترسيد: آن كه مردن پيش چشمش «تهلكه» است نهي «لا تلقوا» بگيرد او به دست
مردن تهلكه نيست، مردن حيات است. آن عالم «حيات» است، اين عالم مرده است. از مردن نترسيد و نمي‌ترسيد. آن‌ها بايد بترسند كه مردن را از بين رفتن ميدانند، هلاك و فنا ميدانند چرا مسلمين از موت بترسند؟ چرا علما از موت بترسند؟ اين مكتب باقي است، مكتب اسلام باقي است، اين نهضت باقي است، تا اين ريشه‌هاي گنديده هم زير خاك برود، تا اين ريشه‌هاي گنديده هم قطع بشود، تا اين توطئه‌هاي ضعيف هم خنثي بشود.

پيام امام خميني به مناسبت اولين سالگرد شهادت استاد مطهري
 

بسم الله الرحمن الرحيم گرچه انقلاب اسلامي به رغم بدخواهان و ماجراجويان به خواست و توفيق خداوند متعال به پيروزي رسيد و نهادهاي اسلامي انقلابي يكي پس از ديگري در ظرف تقريباً يك سال با آرامش و موفقيت انجام گرفت، لكن بر ملت ما و به حوزه‌هاي اسلامي و علم خسارت‌هاي جبران‌ناپذير به دست منافقين ضد انقلاب واقع شد، همچون ترور خائنانه مرحوم دانشمند و اسلامشناس عظيم‌الشأن حجت الاسلام آقاي حاج شيخ مرتضي شهيد مطهري رحمة الله عليه. اين جانب نمي‌توانم در اين حال «35». احساسات و عواطف خود را نسبت به اين شخصيت عزيز ابراز كنم. آنچه بايد عرض كنم درباره او، آن است كه وي خدمت‌هاي ارزشمندي به اسلام و علم نمود و موجب تأسف بسيار است كه دست خيانت‌كار، اين درخت ثمربخش را از حوزه‌هاي علمي و اسلامي گرفت و همگان را از ثمرات ارجمند آن محروم نمود.
مطهري فرزندي عزيز براي من و پشتوانه‌اي محكم براي حوزه‌هاي ديني و علم و خدمتگزاري سودمند براي ملت و كشور بود. خدايش رحمت كند و در جوار خدمتگزاران بزرگ اسلام جايگزين فرمايد. اكنون شنيده مي‌شود كه مخالفين اسلام و گروه‌هاي ضد انقلاب در صدد هستند كه با تبليغات اسلام شكن خود دست جوانان عزيز دانشگاهي ما را از استفاده از كتب اين استاد فقيد كوتاه كنند. من به دانشجويان و طبقه روشن‌فكران متعهد توصيه مي‌كنم كه كتاب‌هاي اين استاد عزيز را نگذارند با دسيسه‌هاي غير اسلامي فراموش شود. از خداوند متعال توفيق همگان را خواهانم.
و السلام علي عباد الله الصالحين
روح الله الموسوي الخميني
30/1/1359

پيام امام خميني به مناسبت دومين سالگرد شهادت استاد مطهري
 

بسم الله الرحمن الرحيم سالروز شهادت شهيدي مطهر است كه در عمر كوتاه خود اثرات جاويدي به يادگار گذاشت كه پرتوي از وجدان بيدار و روح سرشار از عشق به مكتب بود. او با قلمي روان و فكري توانا در تجليل مسائل اسلامي و توضيح حقايق فلسفي با زبان مردم و بيقلق و اضطراب به تعليم و تربيت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بياستثناء آموزنده و روان‌بخش است و مواعظ و نصايح او كه از قلبي سرشار از ايمان و عقيده نشأت مي‌گرفت، براي عارف و عامي سودمند و فرح‌زاست. اميد آن بود كه از اين درخت پرثمر ميوه‌هاي علم و ايمان بيش از آنچه بجا مانده، چيده شود و دانشمنداني پر بها تسليم جامه گردد. مع الاسف دست جنايتكاران مهلت نداد و جوانان عزيز ما را از ثمره طيبه اين درخت برومند محروم نمود، و خداي را شكر كه آنچه از اين استاد شهيد باقي است با محتواي غني خود مربي و معلم است. مرحوم شهيد استاد مطهري به ابديت پيوست؛ خدايش با رحمت خود با مواليانش محشور فرمايد.
روح الله الموسوي الخميني 9/2/1360

سخنان امام خميني به مناسبت سومين سالگرد شهادت استاد
 

بسم الله الرحمن الرحيم... و چون روز منطبق است با سالروز وفات مرحوم مطهري رحمة الله من بايد يك كلمه هم از آن به شما عرض كنم. مرحوم آقاي مطهري يك فرد بود، جنبه‌هاي مختلف در او جمع شده بود، و خدمتي كه به نسل جوان و ديگران مرحوم مطهري كرده است كم كسي كرده است. آثار كه از او هست، بياستثناء همه آثارش خوب است و من كس ديگري را سراغ ندارم كه بتوانم بگويم بياستثناء آثارش خوب است. ايشان بياستثناء آثارش خوب است. انسان‌ساز است، براي كشور خدمت كرده، در آن حال خفقان خدمت‌هاي بزرگ كرده است اين مرد عاليقدر، خداوند به حق رسول اكرم او را با رسول اكرم محشور بفرمايد..
------------------------------------------
منبع:نشريه اطلاعات، تاريخ 15 و 19/02/78، استاد مرتضي مطهري.
ارسال توسط کاربر محترم سايت : j133719
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image