وقتي سخن از جاهليت به ميان مي آيد، سرزمين سوخته و سوزان حجاز قبل از اسلام، با مجموعه آداب و سنتهاي سياه و وحشيانه آن در ذهن نقش مي بندد.
در اين مقاله، بر آنيم كه ضمن تأمل در آداب بد جاهليت قديم، به يكي از مظاهر جاهليت جديد، يعني "اعتياد" بپردازيم.
آداب بد جاهليت
قتل، غارت، تجاوز، جنگ، جنايت، هرزگي، ميگساري و تبعيضهاي ناروا، از نمونه هاي آداب جاهليت كهن است؛ اما از ميان انبوه آداب رذيله و غير انساني جزيرة العرب، شاخص ترين و شايع ترين مورد، مسئله زنده به گور كردن دختران است كه ساير رذايل نيز تحت الشعاع آن قرار گرفته است. از اين رو، هر گاه جاهليت مطرح مي شود، اولين چيزي كه در ذهن نقش مي بندد، همين مسئله است.
فطرت فراموش شده
در آن دوران جاهلي، چنان غبار تيره جهل، بر چهره فطرت نشسته بود كه عاطفه پدري نيز رخت بر بسته بود؛ عاطفه اي كه حتي در ميان حيوانات نيز همواره جلوه گر است و هرگز رو به افول نمي گذارد؛ اما انسان سقوط كرده از انسانيت، چنان رو به رذالت و انحطاط مي رود كه ابتدايي ترين مسائل فطري را هم فراموش مي كند.
شخصي به نام قيس بن عاصم خدمت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله شرفياب شد. يكي از انصار درباره دختران وي سؤال كرد.
قيس در پاسخ گفت: من تمام دختران خود را زنده به خاك كرده ام و كوچك ترين تأثري در دل خود احساس نكرده ام، مگر يك بار و آن موقعي بود كه من در سفر بودم و ايام وضع حمل همسرم نزديك بود. اتفاقاً سفرم به طول انجاميد. پس از مراجعت، از حمل همسرم پرسيدم. وي در پاسخ من گفت:
"به عللي، بچه مرده به دنيا آمد." ولي در واقع دختر زاييده بود و از ترس من، دختر را به خواهران خود سپرده بود. سالها گذشت و ايام نوجواني و طراوت دختر فرا رسيد و من كوچك ترين اطلاعي نداشتم تا اينكه روزي در خانه نشسته بودم.
ناگهان دختري وارد خانه شد و سراغ مادرش را گرفت. او دختري بود زيبا كه گيسوانش را هم بافته و گردنبندي در گردن انداخته بود. من از همسرم پرسيدم: "اين دختر كيست؟ "وي در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، گفت:
"اين دختر توست؛ همان دختري كه هنگام مسافرت تو به دنيا آمده، از ترس تو پنهانش كرده بودم." سكوت من در برابر همسرم، نشانه رضايت بود. او تصور كرد كه من دست خود را به خون او آلوده نخواهم كرد؛ لذا روزي همسرم با خيال مطمئن از خانه خارج شد.
من به موجب عهد و پيماني كه داشتم، دست دخترم را گرفته، به يك نقطه دور دست بردم و در صدد حفر گودال بر آمدم. هنگام حفر گودال دخترم مكرر از من مي پرسيد كه "منظور از كندن زمين چيست؟"
پس از فراغ، دست وي را گرفته، كشان كشان او را در ميان گودال افكندم و خاكها را به سر و صورت و روي او ريختم و به ناله هاي دلخراش او گوش ندادم. او همچنان ناله مي كرد و مي گفت: "پدر جان! مرا زير خاك پنهان مي سازي و در اين گوشه تنها مي گذاري و به سوي مادرم بر مي گردي!" ولي من خاكها را مي ريختم تا آنجا كه او زير خروارها خاك پنهان شد و خاك روي او را پوشاند. آري، يگانه موردي كه دلم سوخت، همين مورد است.
وقتي سخنان قيس پايان يافت، چشمان رسول خداصلي الله عليه وآله پر از اشك شده بود و اين جمله را فرمود: "اِنَّ هذِهِ لَقَسْوَةٌ وَ مَنْ لا يَرْحَمْ لا يُرْحَمْ؛ اين كار، سنگ دلي است و كسي كه رحم و عاطفه نداشته باشد، مشمول رحمت [الهي ] نمي گردد."(1)
آيا افسانه است؟
آيا به راستي جريان زنده به گور كردن دختران در دوران جاهليت، رخداد واقعي است كه در تاريخ اتفاق افتاده است يا افسانه اي است بافته داستان سرايان و ساخته قصه گويان؟
اگر تنها نقل قولهاي متواتر تاريخي را در اين زمينه در نظر بگيريم، براي اطمينان به واقعيت كافي است تا چه رسد به اينكه آيات قرآن نيز به صراحت، از اين رخداد غم انگيز سخن گفته است؛ چنان كه با طرح پرسش جدي و توبيخ آميز مي فرمايد:
"وَ اِذَ الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ"؛(2) "در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به كدامين گناه كشته شدند؟"
بپرسند زآن دختران در حضور
از آنها كه گشتند زنده به گور
كه آن دختران را بي پناه
بكشتيدشان بر كدامين گناه(3)
بديهي است كه هر انسان منصفي، با شنيدن آن رخداد تلخ تاريخ، دچار حزن و اندوه فراواني مي شود و نسبت به عاملان چنين بدعتي، انزجار و تنفر فزاينده اي پيدا مي كند؛ چنان كه بشر امروزي، به ديده نفرت به آنها مي نگرد و شايد هم خود را از اين گونه بدعتها مبرا مي داند! اما بايد توجه داشت كه كارهاي جاهلانه و خلاف فطرت و عقل، منحصر به دوران جاهليت كهن نيست.
چه بسا ممكن است در زمان كنوني نيز بدعتها و بزهكاريهاي ناگوار و ناخوشايندي همانند جاهليت جزيرة العرب و يا بدتر و تلخ تر از آن رخ دهد.
اينجاست كه بشر امروز بايد به جاي نكوهش جاهليت كهنه و بدعتهاي مذموم بشر ديروز، به فكر پيشگيري و علاج جاهليت جديد خويش باشد.
مگر ممكن است بشر امروزي با اين همه پيشرفت و ترقي، در دام جاهليتي مشابه جاهليت قديم يا بدتر از آن گرفتار شده باشد؟
آري، بشر امروزي، در دام جاهليتي نوين، گرفتار گشته است كه به مراتب خطرناك تر و گسترده تر از جاهليت قديم است؛ زيرا جاهليت جديد نه محدود به دختران تازه تولّد يافته است و نه منحصر به جزيرةالعرب، بلكه جاهليت جديد، عموم انسانها را در گوشه گوشه جهان تهديد مي كند.
برخي از ويژگيهاي جاهليت جديد
در جاهليت جديد نيز همانند جاهليت قديم، بدعتهاي ناروا و خلاف فطرت فراوان وجود دارد. جنگهاي پي در پي، نابرابريها، تجاوز، مسابقات تسليحاتي، آدم ربايي، آدم كشي و اعتياد به مواد مخدر، از نمونه هاي آنهاست كه برخي از آنها با برخي از بدعتهاي دوران جاهليت قديم، مشترك است.
اما بدترين بدعت جاهليت جديد كه قابل قياس با بدترين بدعت جاهليت قديم است و بلكه به مراتب خطرناك تر از آن مي باشد، بلاي خانمانسوز اعتياد به مواد مخدر است كه از آن به "مرگ بي صدا" و در عرصه سياسي - اجتماعي، به "جنگ بي مرز" ياد مي شود.
دليل خطرناك تر بودن جاهليت جديد روشن است؛ چراكه اگر بدعت تلخ جاهليت كهن، زنده به گور كردن بود، بدعت تلخ تر جاهليت كنوني، زنده به دود كردن است؛ با اين تفاوت كه در جاهليت قديم، فقط شخص زنده به گور مي شد، اما در جاهليت جديد شخص و شخصيت با هم به قربانگاه مي روند و روشن است كه مرگ شخصيتي دشوارتر است.
در توجيه دشواري مرگ شخصيتي انسان، همين بس كه خيليها آماده اند هزاران بار دچار مرگ جسمي و فيزيكي شوند، ولي هرگز دچار مرگ شخصيتي نشوند؛ زيرا ابعاد وجودي انسان از دوبُعد جسمي و روحي تشكيل شده است و در تقدّم و محور بودن بعد روحي او شكي نيست و اساساً جسم مركبي است براي روح تا آن را به مقصد برساند؛ هر چند برخيها دچار وارونه كاري مي شوند و روح را فداي جسم مي كنند و البته در جاهليت كنوني روح و جسم هر دو فدا مي شوند.
اعتياد در جاهليت نوين، نه تنها خودش بدعت خطرناكي است، بلكه مادر و منشأ انواع فراوان بزهكاريهاي ديگر نيز مي باشد. خشونت، دزدي، تجاوز، فرار از مسئوليت، خود كشي، قتل، طلاق و از هم پاشيدگي خانواده، نمونه هايي از ناهنجاريهايي است كه در سايه سياه و غبار آلود دود و اعتيادهاي خطرناك تولد مي يابند.
امروزه بر هيچ اهل دقتي پوشيده نيست كه رابطه تنگاتنگي ميان مواد مخدر و انواع بزهكاريها وجود دارد. تجربه نشان مي دهد آنان كه در دام دود گرفتار مي شوند و خود را به مخدرهاي خطرناك آلوده مي كنند، در واقع چشمه سار زلال انسانيت را در وجود خود مي خشكانند و در نتيجه، تبديل به موجودي زيانبار مي شوند كه هرگز ضمانتي براي در امان ماندنِ جامعه و خانواده از زيان آنان نيست؛ چرا كه آنان، دين و دنيا را يكجا به دود و دم مي فروشند. بديهي است كه در اين صورت، هر كار خلاف عرف و عقل و شرع ممكن است از آنان صادر شود و ضمانتي براي كنترل آنان نباشد.
تفاوت مهم ديگر جاهليت امروز با جاهليت ديروز، در اين است كه قربانيان جاهليت گذشته، كودكان بي گناه بودند كه قرباني جهالت جابرانه ديگران مي شدند و خود آنان، نه تنها انتخاب كننده سرنوشت خويش نبودند، بلكه هيچ گونه توان و اختياري براي دفاع از خود را نداشتند؛ اما در جاهليت كنوني، انسانها با انتخاب غلط و با تدبير نادرست خود به سمت سوختن در جهنمي سوزان و مرگبار حركت مي كنند.
هر چند اوضاع فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، خانوادگي و محيط اطراف در روي آوري افراد به مواد مخدر بي تأثير دارد، ولي انتخاب نهايي به دست خود افراد است.
بنابراين، كسي كه در دام اعتياد گرفتار مي شود، گويي طناب دار را خود به گردن مي اندازد و در واقع، به يك نوع خودكشي تدريجي اقدام مي كند و بي ترديد، خودكشي از گناهان كبيره مي باشد كه عذاب دردناكي در انتظار دارد.
البته اين نوع خودكشي، غير از خودكشيهاي دفعي و رسمي است كه معمولاً معتادها در اين زمينه نيز از ديگران پيشي گرفته اند؛ چنان كه در سالهاي اخير، اين گونه خودكشيها در ايران به چهار برابر رسيده است.
در جاهليت پيشين، قربانيان زنده به گور، يك باره به كام مرگ مي رفتند؛ هر چند به وضع دلخراش و رقت باري محكوم به مرگ مي شدند و دست از حيات و زندگي مي شستند؛ اما در جاهليت امروز، سخن از مرگ يك باره و يكروزه نيست، بلكه مرگي دمادم و همه روزه در كمين است.
يك معتاد خطرناك، به مرگ تدريجي گرفتار گشته و همه روزه به مسلخ مرگ روانه مي شود. او مرده اي است متحرك. مگر غير از اين است كه جايگاه مردگان، زير خاك است نه روي آن؟ حال اگر مرده اي دفن نشود، بوي تعفن او همگان را مي آزارد و انواع امراض را در پي دارد. به همين دليل، هر كجا معتادان نمايان مي شوند، بوي تعفنشان، روح و جسم ديگران را اعم از خانواده و جامعه آزرده مي كند.
در جاهليت قديم، مردن انسانهاي بي گناه بسي غم انگيز بود؛ اما در جاهليت جديد، ماندن انسانهاي مجرم و معتاد غم انگيزتر است.
آنها مظلومانه مي مردند؛ اينها مذبوحانه مي جنبند.
آنها عزيزانه مرده اند؛ اينها ذليلانه زنده اند.
آنها در بهشت برين ايزدي اند؛ اينها در جهنم سوزان ابليسي اند.
آنها مورد محبت خدا و خلق اند؛ اينها مورد مذمت خدا و خلق اند.
آنها فقط خودشان مي مردند؛ اينها هم خود مي ميرند و هم ديگران را در غصه اي كشنده قرار مي دهند.
با عنايت به مطالب پيش، روشن شد كه جاهليت جديد خطري بس گسترده تر از جاهليت قديم را در پي دارد.
معتاد كيست؟
معتاد فردي است كه از راههاي گوناگون نظير: خوردن، دود كردن يا استنشاق، يك يا چند مادّه مخدر را به صورت مداوم مصرف مي كند و در صورت قطع آن، با مشكلات جسماني، رفتاري و يا هر دو مواجه مي شود.
البته معتادان به مواد مخدر به دو گروه تفنني و دائمي تقسيم مي شوند. معتاد تفنني، فردي است كه وابستگي عميق به مواد مخدر ندارد و فقط در برخي مواقع آن را مصرف مي كند؛ اما بايد توجه داشت كه اغلب معتادان دائمي در مرحله نخست به صورت تفنني مصرف مي كرده اند.(4)
پندار بي پايه
ممكن است برخي بر اين پندار باشند كه هر كسي اختيار جسم و روح خود را دارد و هر گونه بخواهد مي تواند با آنها برخورد كند؛ هر چند خلاف عقل و شرع باشد و زيانهايي را در پي داشته باشد! روشن است كه پندار مزبور، پنداري بي پايه و غلط است. در توضيح اين مطلب، گفتني است كه خداوند حكيم با حكمت بالغه خود، انسان را آفريده و جسم و روح او را به بهترين وجه ممكن سامان داده است؛ به گونه اي كه هيچ موجودي به شرافت او نمي رسد.
چنان كه خداوند سبحان تنها پس از آفرينش انسان به خود تبريك و آفرين گفته است:
"فَتَبَارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِينَ"؛(5) "پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است."
دقت در آفرينش انسان، ظرافتهاي زيبا و بي شمار خلقت او را نمايان مي سازد. از جمله ظرافتها اين است كه سيستم جسم و روح انسان چنان آفريده شده است كه در هنگام ضرر و خطر، واكنش دفاعي مناسب از خود نشان مي دهد.
واكنشهاي دفاعي بدن
واكنشهاي ناخودآگاه انسان، فقط در محسوسات خارجي محدود نمي شود، بلكه داخل بدن انسان نيز از چنين نيرويي برخوردار است. از اين رو، چنانچه غذايِ نامطلوبي وارد دستگاه گوارش انسان شده باشد، ناخودآگاه واكنش سريعي از خود نشان مي دهد و با حالت تهوع، مواد آلوده را بيرون مي ريزد.
اگر از راه جراحت و خراش پوستي، ميكروبي وارد بدن بشود، نيروي دفاعي خاصي به نام گلبولهاي سفيد، به واكنش سريع و دفاع مي پردازد.
اگر جراحتي به بدن وارد شود و ايجاد خونريزي كند كه خطر آفرين هم هست، سيستمي وارد عمل مي شود تا خون را لخته كند و از حالت رقيقي در آورد و جلو خونريزي گرفته شود.
اين واكنشها، حالت دفاعي و درماني دارند؛ ولي اضافه بر اين، حالتهاي دفاعي پيشگيرانه هم در بدن و روح ما وجود دارد. به عنوان مثال، چشمان انسان، به طور ناخودآگاه، به هنگام خطر بسته مي شود. همچنين دستان انسان به طور ناخودآگاه، براي دفع خطر از خويش باز مي شود و سپر دفاعي بدن قرار مي گيرد تا آسيب به اعضاي حساس بدن، همچون سر و صورت وارد نگردد.
از اين نمونه حالتهاي دفاعي در بدن انسان فراوان است.
نيروي دفاعي روح
همان گونه كه جسم انسان براي سالم ماندن از آسيبهاي احتمالي، مجهز به سيستمهاي گوناگون دفاعي است، روح انسان نيز كه مهم تر از جسم مي باشد، به طور حتم، داراي چنين نيروي دفاعي در وجود خود مي باشد.
گاهي در محاورات مردم از آن نيرو به نام "وجدان" ياد مي كنند. دانشمندان اخلاق اسلامي با برداشت از آموزه هاي ديني، از آن نيرو به نام "نفس لوّامه" ياد مي كنند.
نفس لوّامه، نيروي دفاعي قوي است كه روح انسان را از آلودگيها محافظت مي كند و نيز نيروي هشدار دهنده اي است كه در وجود هر انسان نهفته است. اين نيروي دفاعي، در مرحله اول، انسان را از آلوده شدن باز مي دارد؛ اما چنانچه شخصي، به رغم باز دارندگي نفس لوامه، آلوده به گناه شود، در اينجا فعاليت مرحله دوم نفس لوامه آغاز مي شود و شخص خاطي را ملامت مي كند تا جلو تكرار آلودگي را بگيرد و زمينه توبه و جبران آن را فراهم سازد.
حال كه خداوند حكيم براي حفظ سلامت روح و جسم انسان، اين همه نيروي دفاعي در وجود او قرار داده است، آيا اجازه مي دهد كه هر كس هر طور خواست به جسم و روح خود آسيب رساند؟ نه، هرگز خداوند چنين اجازه اي نداده است.
انسان، امانت ارزشمند الهي
با توجه به آموزه هاي ديني، انسان امانتي است الهي كه احدي حق آسيب رساني به او را ندارد؛ حتي خود شخص نمي تواند اضرار به نفس كند؛ چنان كه در احكام اسلامي نيز مسائل فراواني در اين زمينه مطرح شده است.
تعيين جزئي ترين حقوق انسان در احكام اسلامي، بيانگر ارزشگذاري اسلام به انسانهاست كه اين خود مايه مباهات است.
آدمي از فرق سر تا نوك پا، هر يك از اعضا و جوارحش داراي حدود و ديات خاصي است كه در فقه اسلامي بيان شده است؛ مثلاً موي سر انسان برابر يك ديه كامل است؛ همان گونه كه چشمان او، ابروها، بيني، لبها، دندانها، زبان، دستها، پاها و انگشتان و... هر يك جداگانه برابر يك ديه كامل هستند و البته در صورتي كه جنايت عمدي صورت پذيرد، قصاص مطرح است كه تبديل آن به ديه، منوط به رضايت آسيب ديده است و ممكن است چندين برابر ديه كامل بوده باشد.
بنابراين، خالق حكيم، هم از نظر تكويني و هم از نظر تشريعي، براي حفظ سلامتي روح و جسم انسان، برنامه ريزي كرده و هرگز اجازه اخلالگري در آن برنامه را نداده است. وجود احكام پنج گانه حرام، حلال، مكروه، مستحب و مباح در همين راستاست و روشن است كه استعمال مواد مخدر نيز بايد در قالب يكي از عناوين مزبور جاي بگيرد.
پينوشتها:
1) فروغ ابديت، جعفر سبحاني، ج 1، ص 49.
2) تكوير / 8 - 9.
3) شعر از اميد مجد، ترجمه منظوم قرآن.
4) فصلنامه شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، سال 6، ش 22، ص 69.
5) مؤمنون / 14.
منبع:ماهنامه مبلغان شماره 90 ارسال توسط کاربر محترم سايت : mzhkfa