بوسه بر ماه
 

لي پو يکي از دو شاعر بسيار بزرگ قديمي چين بود. او شاعري رمانتيک و خيالباف بود. ژاپني ها مي گويند او عادت داشت تا هر شب در خيابان ها و در کنار رود يانگ تسه قدم بزند. يک شب که آسمان صاف و مهتابي بود، لي پو تصميم گرفت با قايقي از رود يانگ تسه عبور کند تا شايد ايده اي جديد براي شعرهايش به ذهنش برسد که ناگهان عکس ماه را در ميان آب هاي رودخانه ديد. او آن قدر شيفته زيبايي و نور ماه شدکه خواست آن را در آغوش گرفته و ببوسد. تا لي پو به سمت آب خم شد به داخل آب سقوط کرده و چون شناگر ماهري در آن موقع شب آنجا نبود که او را نجات دهد او در آب خفه شد.

مرد پرنده
 

در سال 1911 فرانس ليچت- خياط فرانسوي اي که در آرزوي پرواز هر روز وسيله جديدي را اختراع مي کرد و هر بار با شکست مواجه مي شد- به فکر دوخت پالتويي به سبک بال پرندگان افتاد تا با آن پرواز کند.
او پالتو را دوخت و براي آزمايش آن به بالاي برج ايفل رفت تا پرواز خود را از آنجا آغاز کند. ابتدا قرار بود او يک آدمک را با اين پالتو پرواز دهد اما در لحظه آخر تصميمش عوض شده و خودش پرواز کرد و به جاي آسمان مستقيم به سمت زمين سقوط کرده و در دم جان سپرد.

مرگ با پوست پرتقال
 

بابي ليچ در سال 1911 دومين نفري بود که توانست توسط قايقي شبيه بشکه به سلامت از آبشار نياگارا عبور کند و به همين دليل به شهرت رسيد. اين کار او درست در زماني بود که بسياري از کساني که براي عبور از نياگارا تلاش کرده بودند هرگز بازنگشتند و به همين خاطر لقب «بابي جسور» به او داده شده بود. اما همين بابي جسور و البته خوش شانس که توانسته بود از پرخطر ترين آبشار دنيا به سلامت بگذرد، روزي هنگام عبور از يک خيابان در نيوزلند، ناگهان پايش را روي يک پوست پرتقال گذاشته و ليز خورد. پاي بابي آن قدر بد شکست که پزشکان مجبور شدند آن را قطع کنند اما اين پايان بدشانسي بابي نبود. او چند روز بعد در اثر قانقاريايي که به خاطر زخم پايش ايجاد شده بود درگذشت.

ريش پر دردسر
 

هانس استينگر استراليايي به خاطر داشتن ريش بلند 5/1 متري و مرگ به خاطر آن شهرت جهاني دارد.
در سال 1567 آتش بزرگي در شهري که او در آن زندگي مي کرد شروع شد. هانس فراموش کرد تا قبل از آنکه براي خاموش کردن آتش، به کمک مردم برود، ريش هايش را جمع کند براي همين در جريان کمک کردن به افرادي که گرفتار آتش شده بودند، ناگهان ريش هاي هانس زير پايش گير کرد و باعث شد تا تعادلش بر هم خورده و به شدت با زمين برخورد کند وگردنش بشکند. بله او به همين سادگي جانش را از دست داد

کشتن کاکتوس ها
 

تير اندازي به کاکتوس ها يکي از سرگرمي هاي دهه 80 و 90 ميلادي در آمريکا بود. در سال 1982 ديويد گراندمن 27 ساله اهل آريزونا، با تيراندازي به درختان کاکتوس توسط يکي از آنها کشته شد.
ماجرا از آنجا شروع شد که ديويد همراه دوستش مشغول هدف گيري درختان کاکتوس بودند. او چندين بار به طور متوالي به درخت شليک کرد که ناگهان يکي از شاخه هاي دو متري کاکتوس که تحمل کمتري داشت از انتها کنده شده و روي سر ديويد افتاد.
به خاطر جراحات شديد تيغ ها و همچنين ضربه اي که بر اثر افتادن اين شاخه دو متري بر سر و گردن ديويد وارد شد، او در دم جان سپرد.

روبات قاتل
 

رابرت ويليام اولين شخصي بود که توسط روباتي که به دست خودش ساخته بود کشته شد. در 25 ژانويه 1979 ويليام با کمک گروه فورد، موتور روباتي ساخت. يک روز که او به تنهايي مشغول کار روي آن بود ناگهان روبات روشن شده و به خاطر نقصي که در سيستم هوشمندش به وجود آمده بود، ناگهان به صورت عجيبي شروع به حرکت کرد. ويليام به اين سو و آن سو مي دويد تا از دست روبات فرار کرده يا آن را خاموش کند اما روبات ضربه اي را به دست ويليام وارد کرد و باعث خونريزي شديد در دست او شد. ويليام همچنان درد مي کشيد و به دنبال راهي براي غيرفعال کردن روبات بود که با وارد شدن ضربه محکم بعدي به سرش، جان خود را از دست داد.

مرگ به خاطر پرخوري
 

آدولف فردريک، پادشاه خونخوار و مقتدر سوئدي که علاقه بسيار زيادي به خوردن و آشاميدن داشت، در يکي از شب هاي سال 1771، براي شام به آشپز خود خاويار، خرچنگ، سالاد کلم و شاه ماهي دودي سفارش داد که همه آنها را همراه نوشيدني فراوان نوش جان کرد اما هرگز فکر نمي کرد که پرخوري تا چه حد ممکن است خطرناک باشد. بعد از خوردن آن همه غذا، او تقاضاي سلما – دسر مورد علاقه اش- را کرد که بعد از خوردن آن ناگهان احساس خفگي و شکم درد شديدي کرده و قبل از آنکه پزشک دربار بتواند کاري بکند جان باخت. امروزه داستان پادشاه خونخوار در کتاب هاي مدرسه اي سوئد به عنوان پادشاهي که از خوردن زياد مرد نقل مي شود.

مرگ در ميان زباله ها
 

جمع آوري وسايل کهنه و شکسته از خيابان ها، تنها سرگرمي برادران کولير- لانگلي و هومر – بود. اما هميشه سارقان که فکر مي کردند آنها عتيقه بسياري در خانه دارند به آنها دستبرد مي زدند و به همين دليل برادران کولير دورتا دور خانه تله کار گذاشتند. در سال 1973 هومر بينايي خود را از دست داد. در سال 1974 پليس به دليل شکايت مردم از بوي تعفن، در خانه برادران کولير را شکسته و وارد شد و پس از بيرون آوردن چند تن زباله ازخانه آنها، جسد هومر را در خانه در حالي پيدا کرد که بر اثر گرسنگي و تشنگي جان باخته بود. پس از جست وجوي بيشتر، جسد لانگلي سه متر آن طرف تر پيدا شد؛ در حالي که در يکي از تله هايي که خودش ساخته بود گير افتاده بود. او در حالي به استقبال مرگ رفته بود که سيني غذاي هومر در دستش بود.

خواهران برقي
 

در سال 1991 يوکت پائن 57 ساله در حال قدم زدن و سرکشي به زمين ها و گاوهايش بود که ناگهان روي زميني گلي پا گذاشت و ليز خورد؛ اما اين پايان ماجرا نبود، زن بخت برگشته درست روي سيم برقي افتاد که زير گل و لاي باغ پنهان شده بود. سيم بريده شده بود و او بر اثر برق گرفتگي جان خود را از دست داد.
پس از گذشت چند روز از خاکسپاري يوکت، خواهر 52 ساله او به باغ خواهرش رفته و براي جواب دادن به سوال همسايه ها درمورد چگونگي مرگ يوکت خواست صحنه را دوباره بازسازي کند که او هم ليز خورد و به وسيله همان سيم دچار برق گرفتگي شده و از دنيا رفت.

مرگ جان سخت
 

گريگوري راسپوتين يکي از مبلغان ديني روسي بود که ادعا مي شود توانست با دعا و نيايش، فرزندش نيکلاي دوم را که تمام پزشکان از درمان او نااميد شده بودند، شفا دهد و به همين خاطر در درباره شاهجايگاه خاصي پيدا کرد. مخالفان درصدد کشتن او برآمدند و براي اين منظور ابتدا از پشت سر تيري به او شليک کردند اما چون اثري نداشت سه بار ديگر به او شليک کردند و او همچنان زنده بود. سپس با چماقي بزرگ بر سر او کوبيدند اما باز هم او زنده بود و در آخر به پاي او سنگي بزرگ بستهو در رودخانه يخي نوا اندختند و به اين ترتيب او براثر خفگي و سرما جان خود را از دست داد.
منبع:http://mem1.mihanblog.com
ارسال توسط کاربر محترم سايت : salmansasha