|
نيکي به والدين
-(2 Body)
|
نيکي به والدين
Visitor
406
Category:
دنياي فن آوري
در حديث است سه چيز است که رعايتش واجب است چه در مورد مسلمان و چه در مورد غيرمسلمان، يعني از حقوق خاصه روابط اسلامي نيست، از حقوق انساني است: يکي رعايت امانت. اگر کسي امانتي به مسلماني بدهد ولو کافرترين کافرها باشد رعايتش واجب و خيانتش حرام است. امام سجاد عليه السلام اين مطلب را به اين صورت تمثيل فرمود: اگر قاتل پدرم همان شمشيري را که با آن پدرم را کشتند به عنوان امانت به من بسپارد خيانت نمي کنم. آيا از اين بالاتر مي شود که امانت گيرنده شخصي مثل امام زين العابدين باشد با آن روابطي که ميان پدر و پسر هست، امانت دهنده قاتل شخصي مثل امام حسين عليه السلام باشد و امر مورد امانت هم همان شمشيري باشد که با آن سر امام حسين را بريدند؟ مي گويد حتي در آن مورد خيانت نمي کنم. دوم مسئله عهد است که اگر انسان عهد و پيمان بست مادام که طرف آن را نقض نگرده نقض نمي کند. سوم مسئله نيکي کردن به والدين است؛ يعني والدين اگر کافر هم باشند اين جور نيست که تمام حقوقشان ساقط بشود؛ يک حقوقي دارند. ممکن است در يک شرايطي اين حقوق ساقط گردد مثلا در وقتي که والدين شمشير به روي اسلام کشيده اند، براي فرزندي که مجاهد اسلام است کشتنش جايز است ولي در عين حال يک سلسله حقوق دارد که رعايت آن حقوق مادام که زنده است واجب است. در حديث ديگر است: سه نفرند که احترام کردن آنها براي احدي نقص و عيب نيست و کوچکي شمرده نمي شود. يکي پدر و مادر. تو به هر درجه رسيده باشي خيال نکن به جايي رسيده اي که بالاتر است از اينکه به پدر و مادرت خدمت کني. ديگري مهمان. ميزبان هر که مي خواهد باشد و مهمان هر که مي خواهد باشد، باز خدمت کردن مهمان براي ميزبان ننگ و اهانت نيست بلکه کمال است. اين حديث را هم بخوانم و اين بحث را تمام کنم. پدر و پسري آمدند مهمان امام علي عليه السلام شدند. حضرت خودشان بودند و فرزندشان محمدبن حنفيه. در آخر غذا آب آوردند براي شستن دست (چون مي دانيد که سنت است هم در ابتداي غذا دست را بشويند هم در انتهاي غذا) حضرت خودشان آن آفتابه لگن يا ابريق و کاسه را – هر چه بوده – گرفتند که دست آن مهمان را بشويند. امتناع کرد که نمي گذارم، شما را – مثلا – به جان پيغمبر قسم من را خجابلت ندهيد. فرمود نمي شود، تو مهماني من ميزبان، ميزبان وظيفه دارد خدمت بکند؛ اين حرفها (يعني اين تعارفها) همه مهمل است. هرچه او امتناع کرد فرمود: نه، خودم بايد دست تو را بشويم. خودش دست آن پدر را شست. نوبت به پسر رسيد. آب را به محمدبن حنفيه داد و فرمود: تو دست پسر را بشوي. بعد به پسر گفت: اگر پدرت نبود و تو تنها مهمان من بودي دست تو را هم خودم مي شستم، اما چون پدرت اينجا هست به احترام پدرت مي گويم دست تو را پسرم بشويد که احترام پدر رعايت شده باشد و بفهمي که احترام پدرت هميشه محفوظ است. خيلي ظريف و لطيف است! منبع: http://www.tahoor.com
|
|
|