انسان هر لحظه به خداى متعال و عنايت او احتياج دارد و اگر عنايت الهى لحظه اى از انسان قطع شود، نابود و هلاک مى گردد. دل انسان تنها با ياد و ذکر خدا مأنوس و آرام است و قلب انسانى با ذکر و نام او نورانى و باصفا مى شود.وقتى قرآن کريم سخن از نماز به ميان مى آورد، مى فرمايد: «نماز بخوانيد تا ياد مرا زنده کنيد» (طه: 114) و من در ياد شما، به وسيله نماز ظهور کنم و اگر ياد خدا به وسيله نماز ظهور کرد، قلب مطمئن و آرام مى شود.
کسى که دلش با ياد خدا مطمئن و محکم است، آرامش روحى و روانى دارد و هيچ هراسى از غير خدا ندارد و اميدوار و آرام است; چون متّکى به قدرت و عظمت الهى است و انوار الهى در درونش رسوخ کرده و ياد خدا عامل طمأنينه او شده است. در سوره «معارج» آيه 20 درباره اسرار نماز مى فرمايد: «طبع انسان در برابر شدايد جزع مى کند و اگر خيرى به او رسيد، سعى مى کند انحصارطلب باشد و به ديگران ندهد و اگر رنج و شرّى به او برسد، جزع و بى تابى مى کند، صبر را از دست مى دهد; و اگر خيرى به او برسد، از ديگران منع مى کند، مگر نمازگزاران; اين ها طبيعت را کوبيده اند و فطرت را احيا کرده اند و خاصيت نماز احياى فطرت است.»33 از اين رو، نماز و ياد خداست که احياگر دل و درون است و باعث رفع نگرانى ها و اضطراب ها مى شود و باعث آرامش انسان مى گردد.
يکى از دانشمندان اسلامى مى گويد: از طريق ذکر خدا، همه مخاوف و ترس ها و بيم ها از ميان برمى خيزند و همه ناراحتى ها از آدمى سترده مى شوند. آن گاه که فرد به ياد خدا مى افتد، قلبش با طمأنينه، معمور و آباد گشته، مالامالِ از رضا مى شود; قلبى که قبلا آکنده از ترس و يأس بوده است. لطف و توجه پروردگار، قلب ذاکر را زير سايه خود قرار مى دهد و انسان به اين يقين و قاطعيت مى رسد که رهيدن از ناراحتى هاى درونى، سهل و هموار است و مى توان وسوسه ها را درهم کوبيد و تخيّلات باطل را از خود دور ساخت. چنين فردِ ذاکرى با خداست و از هيچ امرى بيمناک نبوده، از هيچ چيزى نمى ترسد و به هيچ عارضه روانى دچار نمى گردد. اين حالت به خاطر ثباتى که خداوند متعال در دل او ايجاد مى کند، به هم مى رسد.34
پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «مَثَل خانه اى که در آن از خدا ياد مى شود و خانه اى که در آن ذکرى از خدا به ميان نمى آيد، مانند مثل موجود زنده و مرده است.»35
يعنى دلى که مرکز ياد خداست، آباد و آرام است و دلى که از ياد خدا تهى است، ويران و تاريک است و اندوه و اضطراب آن را فرا گرفته. تنها ياد خدا و ذکر او دل هاى پريشان را دوا مى کند.
گاندى مى گويد: «دعا و نماز، زندگى ام را نجات داده است. بدون آن بايد از مدت ها پيش ديوانه مى شدم. من در تجارب زندگى عمومى و خصوصى خود، تلخ کامى هاى بسيار سخت داشته ام که مرا دست خوش نااميدى مى ساخت. اگر توانسته ام بر اين نااميدى ها چيره شوم، به خاطر نمازها و نيايش هايم بوده است.
دعا و نماز را مانند حقيقت بخشى از زندگى خود نمى شمارم، فقط به خاطر نياز و احتياج شديد روحى آن ها را به کار مى بسته ام; زيرا اغلب خود را در وضع و حالى مى يافتم که احتمالا بدون دعا و نماز نمى توانستم شادمان باشم. هر چه زمان گذشت، اعتقاد من به خداوند افزايش يافت و نياز من به دعا و نماز بيشتر مى شد و بدون آن زندگى برايم سرد و تهى بود.»36
آقاى الکسيس کارل مى گويد: «نيايش در روح و جسم تأثير مى گذارد و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را توأماً تقويت مى کند. در چهره کسانى که به نيايش مى پردازند، حسّ وظيفه شناسى، قلّت حسد و شرارت و حُسن نيکى و خيرخواهى نسبت به ديگران خوانده مى شود. نيايش، خصايل خود را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردى نشان مى دهد: صفاى دل، متانت رفتار، انبساط خاطر، شادى بى دغدغه، چهره پر از يقين، استعداد هدايت، آمادگى براى پذيرش حق و راضى بودن به رضاى پروردگار.»37
ايمان به خدا و راز و نياز با او به انسان اميد و توان مى دهد و انسان احساس مى کند به پناهگاه مطمئن و با قدرتى متّکى است و از اين رو، احساس نشاط و توانمندى مى کند و اگر اين ارتباط با آن منبع عظمت و رحمت قطع باشد، احساس دل تنگى و نگرانى در او ايجاد مى شود و به بيمارى هاى روانى گرفتار مى آيد. به اين حقيقت روان شناسان و روان کاوان بزرگى همچون يونگ، اريک فروم، ويليام جيمز و ديگران اشاره کرده اند و ايمان به خدا را اساس آرامش و سلامت روان مى دانند.38
حضرت على(عليه السلام) در نهج البلاغه خطبه 225 مى فرمايد: «پروردگارا! تو از هر مونسى براى دوستانت مونس ترى و از همه آن ها براى کسانى که به تو اعتماد کنند، براى کارگزارى، آماده ترى. پروردگارا! آنان را در باطن دلشان مشاهده مى کنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزان معرفت و بصيرتشان را مى دانى، رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دل هاى آنان در فراق تو بى تاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد، ياد تو مونس آن هاست، و اگر سختى ها بر آنان فرو ريزد، به تو پناه مى برند.»
خلاصه آنکه يکى از عوامل آرامش روان و سلامتى روح نماز و ياد خداست و اگر نماز با توجه و معنويت ويژه انجام شود، آثار و برکات ويژه اى در آرامش روح و روان و در نتيجه، در زندگى فردى خواهد داشت.
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «چه مانعى دارد که چون يکى از شما غم و اندوهى از غم هاى دنيا بر او در آيد، وضو بگيرد و به مسجد رود و دو رکعت نماز بخواند و براى رفع اندوه خود، خدا را بخواند؟ مگر نشنيده ايد که خداوند مى فرمايد: از صبر و نماز يارى بجوييد.»39
6. اعتقاد به قضا و قدرمنظور از اين مسئله، ترک اعتراض بر مقدّرات الهيه در باطن و ظاهر و در گفتار و عمل است. صاحب مرتبه رضا، پيوسته در لذت، بهجت و سرور و راحتى است; زيرا نزد او تفاوتى نيست ميان فقر و غنا، بقا و فنا، عزت و ذلت، مرض و صحّت، و موت و حيات. هيچ کدام بر دل او گران نيست; زيرا همه را صادر از خداى متعال مى داند. به واسطه محبت حق ـ که بر دل او رسوخ نموده ـ بر همه افعال خدا عاشق است و آنچه از او مى رسد، بر طبعش موافق است.
بنابراين، معتقد به قضا و قدر الهى هرچه را که خدا بر او تقدير کند، خير مى داند و از اين رو، محزون و اندوهگين نمى شود; چنان که امام جعفر صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «در شگفتم از کار مرد مسلمان که خدا هيچ امرى از براى او مقدّر نمى کند، مگر اينکه خير اوست، و اگر بدن او را با قيچى پاره پاره کنند خير اوست، و اگر ملک مشرق و مغرب به او عطا کنند، باز خير او است.»40
در اهميت تسليم بر قضا و قدر الهى همين بس که حضرت صادق(عليه السلام) در جواب ميزان شناسى مؤمن فرمودند: «به تسليم و رضا در آنچه بر او وارد مى شود از شادى و اندوه.»41 شخص راضى بر قدر الهى آن چنان مشغول محبت حضرت دوست است که از آنچه بر او وارد مى شود، المى احساس نمى کند و مى گويد:
در بلا هم مى چشم لذات او ماتِ اويم ماتِ اويم ماتِ او42
اعتماد بر قضا و قدر الهى برطرف کننده غم هاست; چنان که اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى فرمايد: «اعتماد کردن بر قَدَرِ الهى چه طردکننده خوبى براى غم هاست.»43
و از امام صادق(عليه السلام) روايت است که «اگر هر چيز بر طبق قضا و قدر است، پس حزن و اندوه چرا؟»44
7. گفتن ذکرهاى مخصوصهر ذکرى از آن نظر که ياد خداست، باعث آرامش است، اما ذکرهاى مخصوصى در روايات آمده اند که داراى خواص ويژه براى از بين بردن حزن و غم هستند که بيان اين ذکرها و شرايط آن ها و محدوده آن ها خود بحث مستقل و مفصّلى مى طلبد. در اينجا، فقط به عنوان نمونه روايتى از حضرت باقر(عليه السلام) ذکر مى شود:
حضرت باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «در ذکر "لا حولَ ولا قوَّةَ الاّ باللّه" شفاى نود و نه درد است که کم ترين آن دردها غم و غصّه است.»45
8. استغفار زيادامام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «هرکس زياد استغفار کند خداوند او را از هر غمى رها و از هر تنگى خارج مى سازد و او را روزى دهد از جايى که گمان نمى برد.»46
روشن است که استغفار تنها ذکر زبانى نيست، بلکه نوعى توجه به خدا و ياد اوست که با اين توجه و ياد، دل آرام مى گيرد.
9. ترک حسادتمرحوم ملّا احمد نراقى مى گويد: «مخفى نماند که حسد، اشدّ امراض نفسانيه و دشوارترين همه و بدترين رذايل و خبيث ترين آن هاست.
عقبه زين صعب تر در راه نيست اى خُنک آن کس حسد همراه نيست صاحب حسد خود را به عذاب دنيا گرفتار و به عقاب عقبا مبتلا مى سازد; زيرا که حسود در دنيا لحظه اى از حزن و الم و غصّه و غم خالى نيست; چون که او هر نعمتى که از کسى ديد متألّم مى شود و چون نعمت خدا نسبت به بندگان بى نهايت است و هرگز منقطع نمى شود، پس حسود بى چاره پيوسته محزون و غمناک است.47
خداوند متعال در وصف يهود مى فرمايد: «اَم يَحسدونَ النّاسَ على ما آتيهم اللّه مِن فضلهِ» (نساء: 54); يا اينکه به مردم در برابر آنچه خدا از فضلش به آن ها بخشيده حسد مى ورزند.
و در وصف منافقان مى فرمايد: «اِن تَمسسکُم حسنةٌ تَسؤُهم.» (آل عمران: 120); اگر فتح و پيروزى و يا پيشامد خوبى براى شما رخ دهد، آن ها ناراحت مى شوند.
ـ «اِن تُصبکَ حسنةٌ تُسُؤْهم» (توبه: 50); اگر به تو نيکى رسد، آن ها را ناراحت مى کند.
از دو آيه اخير، مى توان فهميد که حسادت منافقان نسبت به مؤمنان موجب ناراحتى و سختى براى آن ها بود که هر نعمت و خوبى که به مؤمنان مى رسيد، باعث ناراحتى شان مى شد. حسد آثار نامطلوبى بر جسم و روان انسان دارد.
اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى فرمايد: «حسد رنجور مى سازد.»48
اين رنجش مى تواند هم رنجش جسمى و هم رنجش روانى باشد. اما رنجش روانى او به سبب ناراحت بودن از رسيدن نعمت به ديگران است و هميشه شخص از اين نظر خود را رنج مى دهد و راحتى خود را سلب مى کند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: «آسايشى براى حسود نيست.»49
در روايت ديگر، حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد: «حسود غمگين است.»50
رنجش جسمانى حسود به سبب ارتباط روان با جسم است. امروزه اين حقيقت مسلّم شده که بيمارى هاى جسمانى در بسيارى از موارد، عامل روانى دارند و در طب امروز، بحث هاى مشروحى تحت عنوان «بيمارى هاى روان تنى» ديده مى شود که به اين قسم بيمارى ها اختصاص دارد.51
از اميرالمؤمنين على(عليه السلام) روايت است که «عجيب است که حسودها از سلامت بدن هاى خود غافلند.»52
در روايت ديگرى، حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام)فرمودند: «تن درستى از کمى حسد است.»53
حسد از دو نظر مى تواند موجب اضطراب و تشويش روان شود: يکى آنکه نفس حسد موجب رنجش است ـ که بيان شد; ديگر آنکه حسد مى تواند موجب گناهان و رفتارهايى شود که خود سبب تشويش و اضطراب مى گردند. بسيارى از گناهان از قبيل قتل ها و جنايات، علتشان حسادت است.
10. زندگى پاکيزه ناشى از عمل صالحخداوند متعال مى فرمايد: «مَن عَملَ صالِحاً مِن ذَکر اَو اُنثى و هُوَ مؤمنٌ فَلنحيينَّه حيوةً طيِّبةً» (نحل: 97); هر کس عمل شايسته اى انجام دهد، در حالى که مؤمن است، خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاکيزه مى بخشيم.
روشن است که زندگى پاکيزه، که ثمره عمل شايسته مؤمن است، آن زندگى است که از آلودگى و بدى دور است و قطعاً يکى از ويژگى هاى زندگى پاکيزه، آرامش است. حال اگر فرد، زندگى پاکيزه دارد، آرامش فردى حاصل است و اگر افراد جامعه زندگى پاک دارند، جامعه يک جامعه اى آرامى است.
11. هم نشينى با مؤمنهم نشينى با مؤمنان و انسان هاى صالح موجب آرامش انسان مى شود; چرا که انسان در همنشينى با آن ها به ياد خدا مى افتد و ياد خدا موجب آرامش دل است.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «مؤمن به وسيله مؤمن آرامش مى يابد; همان گونه که تشنه با آب خنک و گوارا آرامش مى يابد.»54
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سؤال شد که با چه کسانى مجالست و مصاحبت کنيم؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «کسى که ديدارش شما را به ياد خدا اندازد و سخنانش بر علم و دانش شما بيفزايد و رفتارش آخرت را به ياد شما آورد.»
کسى که انسان را به ياد خدا اندازد، علاوه بر اينکه خود موجب تسکين نفس انسان است، با تذکر ياد الهى نيز موجب آرامش دل مى گردد.
عوامل بسيارى در روايات معصومان(عليهم السلام)براى ايجاد آرامش و رفع اضطراب بيان شده اند که بيان همه آن ها در وسع اين نوشتار نيست. از اين رو، به موارد عمده آن ها اکتفا شد.
پى نوشت ها
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1983 م، ج 74، ص 211.
2ـ شهيد ثانى، مسکّن الفؤاد، قم، آل البيت، 1407 ق، ص 42.
3ـ تميمى آمدى، غررالحکم، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ص 185.
4ـ محمد عثمان نجاتى، قرآن و روان شناسى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1373، ص 376
5ـ ناصر مکارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، تهران، اسلاميه، 1363، ج 1، ص 642 به نقل از: آيين زندگى، ص 152.
6ـ شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 1، ص 447.
7ـ محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحکمة، قم، دارالحديث، ج 3، ص 284.
8ـ ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى، چ دوم، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1367، ص 154.
9ـ هنرى لو پيرلو، استرس دائمى، ترجمه عباس قريب، مشهد، درخشش، ص 223.
10و11ـ حسن راشدى، نمازشناسى، تهران، ستاد اقامه نماز، 1377، ج 2، ص 67 / ص 43.
12ـ آلکسيس کارل، نيايش، ترجمه على شريعتى، تهران، الهام، 1377، ص 63.
13ـ محمدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، قم، انتشارات اسلامى، ج 2، ص 40.
14ـ اسراء: 44.
15ـ سيد رضى، نهج البلاغه، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372، خ 213.
16ـ محمدبن يعقوب کلينى، اصول کافى، تهران، اسوه، ج 2، ص 212.
17ـ مرتضى مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، قم، دارالتبليغ اسلامى، 1354، ص 33.
18ـ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «به حاضر و غايب امّتم و آنانى که از اصلاب مردان و ارحام زنان تا قيامت به دنيا مى آيند، سفارش مى کنم که صله رحم کنند، اگرچه به فاصله يک سال راه باشد; زيرا صله رحم جزو دين است.» (محمد باقر مجلسى، پيشين، ج 72، باب 3، روايت 73.)
19ـ کسى از پيامبر پرسيد: هدف از رسالت تو چيست؟ فرمود: «هدف از رسالت من بندگى خدا، شکستن بت ها و پيوند ميان ارحام است.» (همان، ج 38، باب 65، روايت 49.)
20ـ همان، ج 74، باب 17، حديث 10.
21ـ همان، ج 73، باب 13، حديث 9.
22ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 91.
23ـ سيد محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 2، ذيل آيه 1 سوره نساء.
24ـ عبدعلى جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين، قم، مجاهدى، 1358 ق، ج 2، ص 394.
25ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 71، ص 109 به نقل از: نهايه ابن اثير.
26ـ محمدمهدى نراقى، جامع السعادت، قم، اسماعيليان، 1383 ق، ج 2، ص 256.
27ـ محمدبن يعقوب کلينى، پيشين، ج 2، ص 256.
28ـ مجله معرفت، ش 46، ص 32.
29ـ سعيد شاملو، بهداشت روانى، ص 590.
30ـ ديماتئو ام. رابين، روان شناسى سلامت، ترجمه سيد مهدى موسوى اصل و همکاران، تهران، سمت، 1378، ص 590.
31ـ مجله معرفت، ش 46، ص 37.
32و33ـ عبدالله جوادى آملى، اسرار عبادات، ص 31 / ص 41.
34ـ محمد غزالى، مکاشفة القلوب، ص 145-147.
35ـ بحارالانوار، ج 75، ص 207.
36ـ مهاتما گاندى، همه مردم برادرند، ترجمه محمود تفضّلى، تهران، اميرکبير، 136، ص 106.
37ـ آلکسيس کارل، پيشين، ج 8، ص 31.
38ـ مهدى پروا، روان شناسى يکتاپرستى، تهران، نشر انتشار، 1380، ص 78.
39ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 100.
40و41ـ محمدبن يعقوب کلينى، پيشين، ج 2، ص 62 / ج 2، ص 63.
42ـ محمدمهدى نراقى، پيشين، ص 771.
43ـ محمد محمدى رى شهرى، پيشين، ص 394، ماده «حزن».
44و45ـ بحارالانوار، ج 75، ص 190 / ج 71، ص 88.
46ـ محمد محمدى رى شهرى، پيشين، ج 7، ص 252.
47ـ محمدمهدى نراقى، پيشين، ص 456.
48ـ مستدرک الوسائل، ج 12، باب 55، روايت 13401، ص 20.
49و50ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 70، ص 256 و ج 75، ص 10 / تميمى آمدى، پيشين، ص 300 / ص 299.
51ـ ناصر مکارم شيرازى، پيشين، ج 3، ص 424.
52و53ـ نهج البلاغه، حکمت 215، ص 446 / ص 452.
54ـ بحارالانوار، ج 67، باب 8، روايت 10، ص 165.
منابع
ـ مصطفى حسينى دشتى، معارف و معاريف، قم، بى تا، 1376;
ـ پريرخ دادستان، روان شناسى مرضى تحوّلى از کودکى تا بزرگسالى، تهران، سمت، 1376، ج 1;
ـ بهروز ميلانى فر، بهداشت روانى، تهران، نشر قومس، 1374.