جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (1)
-(2 Body) 
مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (1)
Visitor 804
Category: دنياي فن آوري
از شما مي خواهم ابتدا اين چند بند را بخوانيد تا باقي ماجراي اشو را هم برايتان بگويم:
"اوشو تعليماتش را تنها در قالب کلمات ادا نميکرد، بلکه زندگي او سرمشقي از تعاليم و اعتقاداتش بود.
او زندگي را به حد تمام و کمال تجربه کرد؛ زندگي وي آکنده از عشق، شجاعت، وقار و شوخ طبعي خاصي بود که از طريق آن به قلب ميليونها نفر از مردم دنيا راه يافت؛ « ژان لايل » در مجله ي Vogue درباره ي اوشو مي نويسد:
« او مردي است مهربان و شفيق، در نهايت صداقت... يکي از باهوش ترين، اديب ترين، پر مغزترين و مطلع ترين سخنوراني است که تا به حال ديده ام. »
با اين وجود، اوشو هميشه از خويش به عنوان انساني معمولي ياد مي کرد و بر اين نکته تاکيد داشت که آنچه که او بدان دست يافته، براي همه کس دست يافتني است...
اوشو در سال 1953 در سن بيست و يک سالگي به نور حق مشرف شد و از آن پس کمر همت بر آن بست تا آنچه را که خود از آن بهره مند شده بود، به ديگر انسانها نيز منتقل سازد.
او تصوير ذهني خويش از انسان ايده آل امروزي را « زورباي بودايي » مي ناميد؛ ترکيبي کاملا جديد؛
« ملاقات بين زمين و آسمان، ملاقات بين مرئي و نامرئي، ملاقات قطبهاي متضاد ». زوربا شخصيتي است زميني و اهل خوشگذراني هاي دنيوي، در حالي که بودامظهر طريقت معنوي است..."

مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (1)

اين عكس را هم داشته باشيد تا نماي يك آدم كه نه، يك فرشته در ذهنتان مجسم شود و تحت تاثير قرار بگيريد."
خوب شما اگر مكتب شهواني اشو را نشناسيد، به يك سايت وارد شويد و عبارت هاي دلفريبي مثل بندهاي بالا را به خصوص با اين عكس هاي مثلا عرفاني ببينيد، حتما تحت تاثير قرار ميگيريد. به خصوص با اين جمله "شعار اصلي اوشو چنين است: يک قانون، تنها در دنيا وجود دارد و آن اينکه، هيچ قانوني وجود ندارد."
اما واقعيت در پس اين تبليغات نهفته است.
عضويت در اين فرقه يک شرط اساسي دارد: ‌«بي بند وباري و لاقيدي اخلاقي براي رسيدن به حقيقت هستي»! اشو معتقد است که «مساجد و کليساها (تمام اماکن معنوي) از خدا خالي‌‌اند و کابين‌هاي عشق (اماکني که در آن روابط غيراخلاقي صورت مي‌گيرد) مملو از خدا هستند»! پيروان فرقه اشو بر مبناي همين آموزه‌هاست که اقدام به برگزاري مراسماتي بنام «اشو پارتي» يا «اشو پارک» مي‌کنند. ‌جاي تأسف فراوان دارد که مريدان اين انديشه خطرناک و ضداجتماعي در کشوري اخلاق‌گرا همچون ايران نيز « اشو پارتي » برپا مي‌کنند.
اشو در سخنراني‌هاي خود فرياد مي‌زد که خدا وجود ندارد و مريدان وي همه خدا هستند! او از مريدان خود مي‌خواست تمامي کتب مقدس اديان را آتش زده و با تمامي سنت‌ها و ارزش‌هاي ديني به مخالفت برخيزند. ‌ازدواج در اين فرقه ممنوع است زيرا اشو ازدواج را اسارت کامل ناميده و خانواده را يک نهاد فاسد خوانده است. ‌
بر اساس تعليمات او تعداد زيادي از مريدانش اقدام به مصرف و خريد و فروش مواد مخدر کرده و شمار زيادي از زنان عضو فرقه او آشکارا به فاحشه‌گري مي‌پردازند.
امروزه در جهان اقبال به دين بسيار گسترده شده است و يكي از علت هاي عمده آن نابودي اخلاق در جهان است به گونه اي كه ملت ها از عدم وجود اخلاق رنج مي برند جهتش هم اين است كه در روشي كه امروز دنياي غرب خصوصا پيش گرفته چيزي به نام اخلاق جايگاهي ندارد و اگرهم از برخي واژه هاي اخلاقي مثل صداقت و دروغ بهره مي جويند تنها در راستاي رسيدن به اهداف مادي خود است بنابراين در سوگرايي ديني به طور طبيعي يكي از مهمترين انگيزه ها مي تواند موضوع اخلاق باشد
به همين علت است بيشترين گرايش ها خصوصا در دنياي غرب به سمت و سوي مسائل عرفاني و ماورايي است.
اين جا است كه بازار مكاره دست به كار شده و با خلق عرفان هاي نوظهور و برجسته كردن واژگان اخلاقي و طرح اصولي و رنگ و لعاب اخلاقي به آن ها زدن خود را مطرح مي كند.
اين به اصطلاح عرفان نوظهور قرن 21 اوشو نيز از اين قاعده و قانون مستثنا نيست.
جالب اينجاست كه اين ها چون با اصول ثابت اخلاقي ميانه اي ندارند خود سعي مي كنند اصولي را به جامعه ارائه دهند و دقيقا از اموري استفاده مي كنند كه كاملا ضد اخلاق بوده ولي براي جوان چون رنگ و لعاب اخلاق دارد از سوي ديگر هم در آن رسيدن به اميال نفساني و شهوات محور اساسي آن است همين امر موجب گشته تا طرفداران بيشتري در ميان جوانان پيدا كند
ولي اگر جوان مسلمان به اصالت پاك و دست نخورده خود نظري افكند و حائل هاي بين خود و خدا را بردارد هيچ چيز غيراز اسلام نمي تواند به طرز صحيح اميال نفساني و شهواني او را با برنامه اي مناسب تامين كند و مابقي چيزي جز غوطه ور شدن در خواسته هاي حيواني و به جاي سعود به قله هاي سعادت و رسيدن به خدا ، در ورطه سقوط قرار گرفته و جنبه حيواني او جلوه گري خواهد كرد ولو در پوشش چنين عرفان ها و مكاتب مدعي اخلاق باشد.
‌در بيشتر کتاب فروشي‌ها به راحتي پلک زدن مي‌توانيم کتاب‌هايش را ببينيم؛ کتاب‌هايي در طرح‌ها و اندازه‌هاي گوناگون و به زبان شيرين پارسي. ‌اما اين شيريني زماني به کام آدم زهر مي‌شود که اين خبر را شنيده باشد: ‌«نويسنده اين کتاب‌هاي خوش خط‌وخال که هوادارانش او را پيامبر دوران معاصر و بزرگترين آموزگار روحاني قرن بيست و يکم مي‌خوانند، ‌به جرم فساد اخلاقي ومالي از کشور محل اقامتش اخراج شده است»!
مقاله را كامل بخوانيد.
كمي دقيق تر: از تولد تا مرگ، باگوان شري راجنيش (اوشو)
وي در 11 دسامبر 1931 در روستاي كوچك و دورافتاده كوچ وادا در ايالت مادهيا پرادش بدنيا آمد. و از همان آغاز كودكي بيشتر تحت تاثير پدربزرگ و مادربزرگ مادري خود بود. وي علاقه وافري نسبت به آنان داشت.
در سن هفت سالگي پدربزرگ مادري اش را از دست داد و به گفته خويش اين واقعه تاثير عميقي بر زندگي دروني او گذاشت و پنجره اي شد براي ايجاد اراده اي در جهت كشف حقايق عرفاني او.
اوشو، تحصيلات مقدماتي را در هند گذراند. سپس به دانشگاه سائوگر وارد و موفق به اخذ مدرك فلسفه از آن دانشكده شد. و حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است كه اوشو در سن 21 سالگي تقريباً در سال 1953 به درجه روشن ضميري به روش خودش رسيد.
وي در دوران تدريس در دانشگاه به اقصي نقاط هند سفر نمود. و علاوه بر بررسي تمام آداب و رسوم مذهبي اقوام هندي و مطالعه در اين زمينه به ايراد سخنرانيهايي پرداخت. و در اين مدت عقائد عرفاني و مراقبه هاي خودش را ترويج و تعليم مينمود.
وي بيش از 35 سال به تعاليم آموزههاي خود ادامه داد. اوشو طرفداران و شاگردان فراواني را در هند به دور خود جمع نمود در سال 1974 كمون خود را در شهر پونا هندوستان بنا كرد. شاگردان اوشو كه به عنوان سانياسين مشهورند تصميم گرفتند وي را اوشو بنامند. اوشو برگرفته از كلمه Oceanic به معناي اقيانوس است.
لفظ اوشو از عبارت Oceanic experience به معناي حل شدن در اقيانوس ويليام جيمز فيلسوف و روانشناس آمريكايي (1842-1910) اقتباس شده است.
البته اوشو در دوران حياتش به چندين نام شهره بود: راجا نام زمان كودكي، سپس راجنيش، آچاريا راجنيش در سال 1960، با گوان شري راجنيش از 1971، از ماه دسامبر 1988 هرچهار نام تغيير يافته و از سپتامبر 1989 به سادگي به عنوان اوشو ناميده شد.
اوشو در دوران تدريس تعاليم اش در زمينه هاي مختلف روشهاي درماني، فلسفه و حكمت، روانشناسي و شيوه هاي رسيدن به آگاهي ناب و... سخنراني هايي ايراد نمود كه پس از گردآوري آثارش قريب بر 600 عنوان كتاب و بيش از 1000 سخنراني ثبت و ضبط شده و بسياري از آثار وي به بيش از 30 زبان دنيا ترجمه شده است.
وي همواره سخنان دلفريبي داشت كه: "من سرآغاز خودآگاهي مذهبي كاملاً نويني هستم. لطفاً مرا با گذشته پيوند نزنيد. گذشته حتي ارزش به خاطر سپردن ندارد. چه نعمت بزرگي براي بشريت خواهد بود. اگر سراسر تاريخ گذشته را به كناري نهيم. همه گذشته را به گنجه هزاره ها بسپاريم و به انسان آغازي جديد بخشيم آغازي غيرتحميلي و دوباره او را آدم و حوا كنيم تا بتواند از صفر شروع كند. انساني نو، تمدني نو، فرهنگي نو."
اوشو در سال 1981 جهت درمان بيماري جسمي خود به ايالات متحده امريكا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت كرد، وي تحت پافشاري شاگردانش قصد ماندن در ايالت متحده كرد. مريدان اوشو در مدت چهارماه اراضي دورافتاده كوهپايه هاي ايالت اورگون را خريداري و شهري را به نام اوشو با عنوان راجنيش پورام Rajneesh Paramتاسيس كردند
اشو در دوران اقامت خود در آمريکا ‌سالانه 15 تا 45 ميليون دلار درآمد شخصي از مريدان خود به دست آورد
اما در سال 1986 دولت امريكا وي را مجبور به بازگشت به هند كردند. علت اخراج اوشو ( از آمريكا )، فساد جنسي و اخلاقي بوده است.
عرفان اوشو را عرفان سكس گفته اند يعني هيچ چيز ديگري نيست و احساس مي شود اين همه اقبالي كه در خارج بخصوص در آمريكا و نيز در ايران وجود دارد يكي از علل آن همين مي باشد . عرفان اوشو عرفان بدون شريعت است عرفان بدون آسمان و خدا هست . عرفان زميني و دنيوي است . اوشو بر اين اساس ضد فلسفه است در تعبيري مي گويد: فيلسوفان سگان تاريخ اند و مفصل در اين باره بحث مي كند . ضد تكنولو‍ژي و ضد تمدن بشريت معاصر است . ضد استدلال براي همه چيز حتي براي خدا است . ضد اخلاق گرائي ، ضد فقه است . تشبيهات بسيار مستهجني براي فقها و قانون گذاران بشر دارد . اساسا ضد قانون است . شعار اصلي اوشو اين است يك قانون تنها در دنيا وجود دارد و آن اينكه هيچ قانوني وجود ندارد . شعار اون اين است كه نظم در هرج و مرج است و بايد رسوم و عادات را شكست تا نظم آسماني و نظم خدايي كه فقط از اتحاد دو جنس زن و مرد ايجاد مي شود پديد بيايد. حدود هفتاد جلد از آثار اوشو كه اكنون به زيان فارسي وجود دارد چندين جلد آن بدون شك آموزش عشق زميني و خاكي است . اوشو امروز براي برخي از جوانان به يك بت معنوي مبدل شده است.
‌او در سال 1990 به علت ابتلا به ايدز از دنيا رفت.

نگاهي به عقايد اشو
 

عشق عرفاني يا عرفان شهواني
 

مکتب عرفاني اوشو يکي از صدها مکتب صوفي ـ عرفاني در جهان ماست. که سعي در پيشبرد رهروانش دارد.
در اين مکتب زماني که از عشق صحبت مي شود و آن تعبير خاص اوشو که عشق زاده آميزش جنسي است، ترديدي براي خواننده به وجود مي آيد که آيا اوشو به دنبال پرورش روح مريدانش بوده است؟! يا نه، به دنبال آن بوده که از عرفاني دم بزند تا مريدانش در اين عرفان، به ارضاء شهوت جسمي خويش بپردازند.
اما آنچه ما تا به حال از عرفان راستين فهميده ايم؛ عرفان طريقي است که در آن فرد در پي ظهور و تجلي معشوق، خود را محو او مي بيند. از دنيا و آنچه در آن است دل بريده و به تماشاي معشوقه ي خويش (حضرت حق) مشغول مي گردد.
اما در مکتب اوشو هم معناي عرفان تغيير مي کند، هم عشق و هم شهوت.
يکي از مهمترين اصول نزد اوشو، اصل عشق است. در اين زمينه کتابهاي مستقلي دارد از جمله «عشق، رقص زندگي»، «يک فنجان چاي» که مجموعه اشعار اوست و ديگري مجموعه مقالات در زمينه ي عشق است.
عشق را شوق وافر دروني براي يکي بودن با کل مي داند، عشق دليل بي دليل است. اوشو براي عشق ورزي به چهار مرحله معتقد است.
الف) حضور در لحظه (نه گذشته و نه آينده)
ب) قدم براي رسيدن به عشق
ج) تقسيم کردن و بخشيدن
د) هيچ بودن.
اين 4 مرحله به خودي خود مشکلي ندارند، ولي وقتي تفسير اوشو را از عشق متوجه مي شويم و نگاه به معشوقه را مي بينيم نظر به کلي تغيير مي کند. وي معتقد است عشق بايد زميني باشد.
معشوقه در عرفان يعني مادي و اين دنيايي بودن آن و عشق را در تضاد با هوس ها نمي داند، رسيدن به عشق تنها از طريق قطب مخالف امکان پذير است، ميل مرد به زن يا زن به مرد شروع عشق است.
بر خلاف تمام اديان الهي و مکاتب معنوي که نسبت به روابط جنسي، بي تفاوت و يا دشمن هستند يا مانند اسلام راه برتري براي استفاده از اين غريزه خداداي ارائه مي كنند، اوشو بر عکس در اين عرفان آموزش روابط جنسي مي دهد و قائل به سه سطح براي انسان در روابط جنسي است. اول با روش زيستي پيش آفرينش (حيوان) آغاز شده، به منبع لذت و صميميت (انسان) و سرانجام به وسيله اي براي خود رستگاري (الهي) تبديل مي شود.
او از زنان به عنوان الگو، ياد مي کند. رابطه ي دختر و پسر در عرفان اوشو آزاد است، و از آن به عنوان يکي از روشهاي مراقبه ياد مي کند.
ديدگاه اوشو درباره ي عشق بسيار زياد متأثر از فرويد و تا حدود زيادي از شاگرد فرويد، «يونگ» است. براين اساس وقتي از عشق صحبت مي کند منظورش همين عشق مجازي زميني و رابطه ي زن و مرد است.
اوشو تا جايي در شهوت راني پيش مي رود که، در بقية توصيه هايش، مثلا مديتيشن، مريدان را ترغيب به سکس مي کند.
پرداخت مفرط اوشو به اين روابط نامشروع و به اصطلاح «عرفان»، يکي از دلايل محبوبيت مکتبش است.
از جمله اقدامات مريدانش راه اندازي رسمي و همراه با تبليغات گسترده ي «اوشو پارک» است، که جذابيت زيادي براي گرشدگران هند ايجاد کرده است و شعبه هايي از آن در ديگر کشورها تأسيس شده است.
در اين مکانها نوعي زندگي زناشويي و جمعي، فارغ از قيود اخلاقي و قاعده مند ترويج مي شود. (از آنجايي که مکتب عرفاني اوشو شکل گرفته از سه آئين تنتره، يوگا و بودا است به اصالت بدن و پرداختن به آن زياد بها مي دهند) ديدگاه اوشو در مورد همجنس گرايي جالب است وي معتقد است اين مسئله چيز مهمي نيست و هيچ چيز اشتباهي در آن رخ نمي دهد.
وي به سه مرحله رشد جنسي معتقد است. الف) رابطه ي جنسي با خود در کودکي ب) همجنس گرايي ج) ناهمجنس گرايي.
او مي گويد: " نمي گويم اگر زني را دوست داري با او زندگي نكن. با او باش، اما نسبت به عشق صادق و وفادار بمان، نه نسبت به شخص.... وقتي عشق ناپديد مي شود، وقتي شادي از ميان مي رود، آن وقت بايد به حركت ادامه دهيد... از همان لحظه اي كه احساس مي كنيد ديگر از چيزي خوشتان نمي آيد و آن چيز گيرايي و جاذبه اش را از دست داده است و شما را خوشحال نمي كند، از آن دست برداريد. فقط بگوييد متأ سفم. " ;

بچه بي بچه؟
 

اوشو با نقد عملکرد والدين در خانواده، استعمار فرزندان و تربيت اخلاقي آنان بر پايه ي آنچه که متعلق به گذشته است، در نوع خود نوعي استعمار جديد مي داند.
آيا واقعا مي توان نقش تربيتي خانواده ها را استعمار فرزندان ناميد؟!! سپردن فرزندان به مکتب اوشو استعمار است يا تربيت توسط والدين؟
اوشو با نظام خانواده مخالف است، بر همين اساس تربيت و بزرگ کردن فرزندان را به عهده ي تشکيلات دولتي مي گذارد. دليل قائل شدن وي به اين ديدگاه به دوران کودکي اش بر مي گردد. اوشو هرگز طعم مهر و محبت مادر را در کانون گرم خانواده احساس نکرد.
اوشو مي گويد
او در تبليغ برهنگي و سکس مي گويد:" وقتي در برابر واقعيت مي ايستيد، شما به تخيل روي مي آوريد. برخي نهادها پشت رسانه هاي سکسي خوابيده اند! وقتي مردم و افراد زنده وجود دارند چرا شما دنبال مجلات يا پورنوگرافي مي رويد !؟ آيا بهتر نيست که به مردم زنده بنگريد؟ آيا شما از ديدن تصوير درخت لذت مي بريد؟ نه، چون همه درختان برهنه هستند. اگر همه درختان را بپوشانيد، دير يا زود مجلاتي منتشر مي شوند که بطور زير زميني دست به دست مي چرخند" درختان برهنه". پورنوگرافي زماني از بين مي رود که مردم طبيعت برهنه خود را بپذيرند....اجازه دهيد مردم برهنه باشند . آن وقت پورنوگرافي از بين مي رود."
اوشو توصيه هايي در رابطه با ارتباط زن و مرد دارد. مي گويد:" به محض اين كه مؤنث و مذكر با هم تماس مي يابند، يك مدار الكتريكي كامل مي شود و آن خودآگاهي كه از بدن بيرون رفته است، باز به سرعت به بدن بازمي گردد." يعني انساني كه ارتباط جنسي ندارد، يك انسان ناخودآگاهي است، تنها راه تبديل ناخودآگاهي به خودآگاهي، رفع نيازهاي جنسي است. روشن است که در القاء اين سخنان ، تحت تاثير نظريه جنسيتي فرويد بوده است.
اوشو دركتابي با عنوان تانترا تعليمات كنداليني يوگا(ج2ص229-336) به تفصيل درباره رابطه جنسيت و پيوند زن و مرد سخن گفته است و به نتايجي دست يافته است كه بخشي ازآن بيان مي شود:
زن چند كالبد دارد؛كالبد اول زن، زنانه و كالبد دوم او، مردانه است. مرد هم داراي چند كالبد است. كالبد اول مرد، مردانه و كالبد دوم او زنانه است. كالبد زن و مرد به تنهايي ناقص است و در تركيب با يكديگر كامل مي شود. وحدت اين دو جنس به صورت خارجي صورت مي گيرد. در اين صورت آنها تن واحد و كالبد واحد مي شوند. اين اتحاد، موقتي است و از آن نشاط و شادي فراواني حاصل مي شود. زن و مرد در اين صورت متوجه شعف و لذت ناشي از اتحاد و پيوند دو موجود مي شوند.
اوشو ادامه مي دهد:
زن نيمي و مرد نيم ديگر است. هر دوي آنها عامل انرژي و الكتريسيته اند. زن قطب منفي و مرد قطب مثبت است. اگر قطب مثبت و منفي به هم برسند، مداري تشكيل شده و نوري ايجاد مي شود كه با نور معمول متفاوت است. اگر پيوند كوتاه باشد مدار به سرعت قطع مي شود و در صورتي كه طولاني باشد و از نيم ساعت بگذرد، مدار الكتريكي بين آن دو مي چرخد و اين مدار براي برخي كاملا قابل مشاهده است. در جهان امروز كه پر از تنش است طبعا روابط كوتاه و مدارهاي مغناطيسي يا تشكيل نمي شود يا بسيار سريع قطع مي شود.
اوشو رابطه اين دو جنس را در جهان غرب به يك عطسه ساده تشبيه مي كند و براي شرق تاسف مي خورد كه دنباله رو غرب در اين جهت شده است.(اوشو در اينجا سخناني دارد كه قابل ذكر نيست.)
او در ادامه مي گويد:
اگر زن بتواند با كالبد مردانه دروني خود پيوندي مبارك برقرار سازد، از اين آميزش دروني، سفر معنوي آغاز مي شود، مرد نيز همچنين اگر بتواند با كالبد زنانه دروني خود پيوندي برقرار كند، لذتي هميشگي نصيب او خواهد شد. بنابراين بايد اتحاد از بيرون به درون انتقال يابد تا غم و رنج برداشته و لذت و نشاط جاي آن را بگيرد. يوگا و مديتيشن يا مراقبه راهي است براي نكاح دروني. اگر بدن زن با كالبد اتري يكي شد، نوزاد آنها مونث و اگر مرد با كالبد دروني خود اتحاد يابد، نوزاد آنها مذكر است؛ زيرا كالبد دوم، كالبد اول را مي خورد و بر آن تفوق مي يابد و در اين صورت نقص خارجي زن يا مرد تكميل مي شود.
كالبد سوم مرد، مردانه و كالبد چهارم او زنانه است. در زن هم چنين است؛ كالبد سوم او زنانه و چهارم او مردانه است. بنابراين در درون انسان انواعي از روندهاي تكاملي برقرار است. در ازدواج هاي دروني كه ممكن است ميان كالبد سوم يا چهارم صورت گيرد، هيچ گونه انرژي اي هدر نمي رود؛ از اين رو غم و رنج دنبال آن نيست."
اوشو روش هاي متعددي براي انجام عمل اتحاد و پيوند ادعا كرده است و آن را در تمرينات شبكه اي به شاگردان خود تعليم مي دهد.
در جايي(الماسهاي اوشو/ص240) مي گويد:
سكس بزرگترين هنر مديتيشن است. اين پيشكش تنتره به دنياست. پيشكش تنتره از همه عالي تر است؛ زيرا كليدهايي را در اختيارت قرار مي دهد كه از پست ترين به عالي ترين استحاله پيدا كني. كليدهايي را در اختيار قرار مي دهد كه لجن را به نيلوفر آبي بدل كني...و عشق از آميزش جنسي زاييده مي شود.

نگاه اوشو به زندگي
 

يكي از نكته هايي كه اوشو بر آن تاكيد دارد اين است كه زندگي را جدي نگيريد و اين عالم، عالم خيال است، و اين خيال بودن انسان و خيال دانستن عالم، سبب مي شود كه انسان خيلي گرفتار ياس و نااميدي نشود و هر بلايي و مشكلي كه در اين دنيا برايش پيش آمد را جدي نگيرد .
او زندگي را بازيچه دانسته و مي گويد:" کل کائنات يک شوخي است!!! بعضي ها آن را لي لا و بعضي ها مايا مي خوانند (به معني رويا) اين تنها يک لطيفه و يک بازي است و روزي که اين را فهميدي به خنده مي افتي و آن خنده هرگز متوقف نخواهد شد! همين طور ادامه خواهد داشت، اين خنده به سراسر پهنه ي کائنات گسترش خواهد يافت."

مخالفت با نظام طبقاتي هندوها
 

جناب اوشو خودش را هندي نمي داند. اصالتا هندي است اما مي گويد من هندي نيستم، هندو هم نيستم. علت مخالفتش با آئين هندو اين است كه هندوها نظامي به نام «نظام كاست»دارند. نظام كاست، نظام طبقاتي است و هندوها انسان ها را به چهار طبقه تقسيم مي کنند. يك طبقه پنجمي هم دارند كه عبارتند از «نَجَسها». آن چهار گروه و چهار طبقه انساني كه هندوها قائلند به ترتيب عبارتند از:
1- طبقه اول: برهمن ها يا روحانيان 2- طبقه دوم: اشراف و امرا 3- طبقه سوم: كشاورزان و صنعت گران 4- طبقه چهارم: خدمتگزاران.
هندوها معتقدند هركسي که در جامعه كار مي كند، جزء طبقات انساني است و انسان ها يا برهمني اند يا جزء امرا هستند، يا جزء كشاورزان و صنعت گران و يا جزء خدمتگزاران. كار ديگري هم غير از اين کارها در آن زمان نبوده، چون هندو جزء اديان قبل از ميلاد مسيح(ع) است. بر اين اساس هركه فقير و بيكار باشد، كافر و نَجَس است. نجس و كافر از طبقات انساني خارج اند.
اوشو به شدت با طبقات مختلف و نظام اخلاقي و نظام طبقاتي هندوها مخالفت مي كند. با «مانو» مخالف است.«مانو» كانوني است كه تمام نظام اخلاقي شرعي جامعه هند در آن مدون شده است. با مانو كه قانون اساسي هندوها است، مخالفت مي كند؛ چرا که مبناي اختلاف طبقاتي است.
اوشو براي اين كه طبقه نجس ها را هم طرفدار خودش بكند، اعلام مي كند كه من طرفدار نجس ها هستم ولي طرفدار فقر نيستم.

پارادوکس دنياگرايي و دنيا ستيزي
 

اظهار تنفر او از فقر براي اين است كه معنويتي كه اوشو مطرح مي كند،آميخته اي از دنياگرايي و دنيا ستيزي است.
همان طور که گفتيم او خود را «زورباي بودايي» مي نامد. چرا؟ چون زورباي، نماينده غناي زندگي بيروني است. زورباي يعني كسي كه لذت طلب بوده، عياش بوده، از همه منافع و تمتعات دنيايي بهره مي برده و در نقطه مقابل او، بودا كسي بود كه همه لذت ها را كنار مي گذارد. ايشان مي گويد: من زورباي بودائيم؛ يعني اين دو شخصيت متضاد را با هم جمع كرده است. يك انساني كه هم دنيا را دارد و هم به معنويت چسبيده است. پيش فرض هندوها و بودائي ها اين است كه اگر شما خيلي به دنيا بچسبيد، نمي توانيد كسب آرامش كرده و معنويت داشته باشيد. عرفان و معنويت در آئين هندوها اين است كه بايد دنيا و لذت ها را كنار بگذاريد تا به معنويت برسيد و آرامش پيدا كنيد؛ دنيا و معنويت با هم جمع نمي شوند. از قضا شعار اشو اين بود كه من آمدم تا اين ها را با هم جمع كنم. من مي گويم هم از لذت هاي دنيا استفاده ببر و هم آرامش پيدا كن. اين يعني پارادوكس.

آنارشيسم و مخالفت با قانون
 

اوشو اصل اجتماعي بودن انسان را مضر مي داند و پيشنهاد مي دهد كه خيلي در جامعه نباشيد، يك رنج افراد، ناشي از بيماري جامعه است. قانون طلايي، بي قانوني است. بنابراين اوشو از نظر سياسي و اجتماعي و جامعه شناختي، طرفدار «آنارشيسم» است.
او نقطه مقابل قانون را عشق مي داند و مي گويد: قانون مال ناآگاهان و عشق مال انسان هاي آگاه است. عشق، قانون برتر است و قانون، عشق فروتر است. اخلاق گرايان، قانون را دنبال مي كنند و عشق را مردم مذهبي دنبال مي كنند. لذا مذهب از نظر اوشو مكتب عشق است. هركه عاشق است مذهبي است. ديندار، کسي است که عاشق باشد، نه ديندار.

ضديت اشو با تخصص
 

در مسلك اشويي مراجعه به متخصص بي فايده است و خود او معتقد است که فقط بايد پاسخ داد نه آن که سوال کرد. اشو خود را اين گونه مي داند و مي گويد: "در سراسر عمرم هرگز سوال نکرده ام."
او مي گويد: "همه ي متخصصان نابينا هستند. اگر كسي بخواهد متخصص شود بايد كور شود." تخصص يعني اجتهاد و اجتهاد در مكتب اشويي يك امتياز منفي است. در حالي كه در قوانين مدني مندرج در احكام ديني، تخصص يك ارزش است، مشكلات از راه تخصص حل مي شود، چه مشكلات ديني و چه مشكلات دنيايي. اشو مي گويد: كل مشكلات تنها در حضور يك استاد قابل حل است، استادي كه تمام زندگي اش بي قيد و بند شده است. در متون مقدس هندوييسم، استاد به مقام خدايي مي رسد، و صد البته آنان باور كرده اند، استاد عين خداست، شاگردان ( مريدان ) مي بايست سرسپردگان فضايل و نعمات استاد باشند.
منابع اصلي:
سايت اديان نيوز ADYANNEWS.COM
نشريه پگاه حوزه ، 26 دي 1388 - شماره 271 پايگاه حوزه hawzah.net
باشگاه انديشه www.bashgah.net
pasokhgoo.ir
مرکز ملي پاسخگويي به مسائل ديني
خبرگزاري فارس
سايت تابناک
ويکي‌پديا
jabarut.blogfa.com
جوان
antisatan.blogfa.com
ديگر منابع:
شايگان، داريوش، 1352 . آسيا در برابر غرب
جمعي از نويسندگان، 1374. فرهنگ و دين. ترجمه زير نظر بهاء الدين خرمشاهي
افتخاري، اصغر و علي اکبر کمالي، 1377. رويکرد ديني در تهاجم فرهنگي
بهشتي، احمد، 1375. انسان و مذهب
هيوم، ديويد، 1348. تاريخ طبيعي دين. ترجمه حميد عنايت
عليزاده، بيوک، 1371. حيات تعقلي اسلام
هيوم، رابرت، 1373. اديان زنده جهان. ترجمه عبد الرحيم گواهي
روح الاميني، محمود، 1368. زمينه فرهنگ شناسي
فرهنگ و دين
خاتمي، سيد محمد، 1372. بيم موج
نظري، مرتضي، 1371. بررسي شيوه هاي تبليغاتي مسيحيت عليه اسلام
کدامر، تا دو داگلاس منسون، 1380. اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر
توئيچل، پال، 1379. اکنکار کليد جهانهاي اسرار. ترجمه هوشنگ اهرپور
نداي الهي
مکارم شيرازي، ناصر، 1360. تفسير نمونه. ج 5 ، ص 227.
قنبري، آيت، 1378. نقدي بر امانيسم و ليبراليسم
کاستلز، مانوئل. 1385. عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه قدرت هويت
راز بزرگ/ اشو/ مترجم: روان کهريز
خود را به هستي واگذار/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
بگو آري/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
عشق پرنده اي آزاد/ مترجم: مجيد پزشکي
زورباي بودايي/ اشو/ مترجم: مسيحا برزگر
زندگي موهبتي الهي است/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
با خود يکي شو/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
دل به دريا بزن/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
قطره اي در دريا/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
تانتارا/ اشو/ مترجم: فرشيد جنيدي
و آن گاه نبودم/ اشو/ مترجم: سيروس سعدونديان
مراقبه، هنر، شور و سرمستي/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
شورشي/ اشو/ مترجم: عبدالعلي براتي
سخنراني دکتر حجه الاسلام عبدالحسين خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)
خود را به هستي واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامي
آفتاب و سايه ها/ محمد تقي فعالي
جان هيك، فلسفه دين. ترجمه بهزاد سالكي
دانيل بيتس، فرد پلاگ. انسان شناسي فرهنگي. ترجمه محسن ثلاثي
تاريخ جامع اديان. ترجمه علي اصغر حكمت
حسين توفيقي. آشنايي با اديان بزرگ
اوشو. آواز سكوت. ترجمه ميرجواد سيد حسيني. انتشارات هودين چاپ اول 1384ص 94
محمد محمدي ري شهري. ميزان الحكمه. ترجمه حميدرضا شيمي. انتشارات دارالحديث. چاپ
اشو، الماسه هاي اشو ترجمه مرجان فرجي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا 4) ترجمه هما ارژنگي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا3) ترجمه هما ارژنگي
اشو، شهامت، ترجمه خديجه تقي پور
اشو، يك فنجان چاي، ترجمه مسيحا برزگر
اشو، آوازسكوت، ترجمه مير جواد سيد حسيني
اشو، پيوند. ترجمه عبدالعلي براتي
اشو، عشق رقص زندگي، ترجمه بابك رياحي پور و فرشيد قهرماني
اشو، ريشه ها و بالها. ترجمه مسيحا برزگر
اشو، اينك بركه اي كهن. ترجمه سيروس سعدونديان
اشو، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي
اشو، ضربان قلب حقيقت مطلق (تفسيري از ايشاباش اوپانيشاد) ترجمه لوئيز شنكايي
اشو، آفتاب در سايه، مترجم عبدالعلي براتي
اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهري نيا
جيمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان
سيد محمد علي مدرسي (طباطبايي). سماع، عرفان و مولوي
جمال الدين علامه حلي. كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد
ناصر مکارم، عود ارواح

ادامه دارد...
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image