جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (3)
-(1 Body) 
مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (3)
Visitor 419
Category: دنياي فن آوري

و اما نقد مكتب اوشو ...
 

اوشو و جنبش هاي نو پديد عرفاني
 

تعاليم عرفاني اوشو مصداقي از عرفانهاي منهاي شريعت است. عرفان سكولار در بستر جهان غرب با سابقه آموزههاي سكولاريسم پديد آمدند. عرفاني كه براساس جامعه از دين گريخته غرب زاده شده. از اين رو محال است كه عرفان اوشو را يك عرفان سكولار ناميد. البته اگر تعريف ما از عرفان سكولار صرفاً عرفان حاصله در جامعه سكولار غرب باشد.
اما از آن جهت كه عرفان اوشو هم عصر عرفانهاي سكولار غربي است. و شباهت هايي بين موازين عرفاني اوشو و مولفه هاي عرفان سكولار وجود دارد. مسلك اوشو را به جهت نيل به اهداف عرفان سكولار ميتوان زير مجموعه اين پديده دانست.
مشرب اوشو به عنوان يك عرفان شرقي سرشار از ترغيب به سوي جدي نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خنديدن، آزاد شدن، رقصيدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اوشو انسان تشويق به زندگي مادي شده و لذت بردن از لذايذ زندگي مادي و به دست آوردن آرامش و دوري از ناملايمي ها و رجوع به هرآنچه انسان را در اين دنيا با تمام تعلقاتش خوشحال مي نمايد.
***
معنويت از نظر اسلام و اديان الهي، فعليت بخشيدن به استعدادهاي انسان است تا كامل بشود، اما انسان كامل از نظر اشو يك انساني است كه آرامش دارد، خب اين آرامش را حيوانات هم دارند و نهايتا انسان مي شود يك حيوان.
انسان اگر بخواهد کامل شده و به سعادت برسد، نيازمند وحي و ديني است كه رابطه عمل دنيوي را با سعادت اخروي نشان بدهد. پس اگر ما معنويت را به معناي كمال انسان بدانيم و بگوييم كه انسان با معنويت و سير و سلوك مي خواهد انسان كامل شود، اين رسيدن انسان به كمال انساني بدون وحي محال است. نه عقل بدان مي رسد، نه كشف و شهودهاي عرفاني و نه حرف هاي روانشناسانه علمي.
نقد ديگري كه بر اشو وارد مي شود اين است كه تمام اين حرف ها و بحث هاي روان شناسي ايشان صرف ادعاست. روان شناسان به راحتي مي توانند همه اين حرفها را نقد كنند. همين نقدهايي كه بر فرويد و يونگ گرفته شده، همان نقدها بر اشو هم وارد است.
روان كاوي فرويد را، خود روان شناسان غربي نقد كرده اند. چه كسي گفته که انسان عقده جنسي دارد؟ چه كسي گفته که با رفع نيازهاي جنسي، مدار الكتريكي انسان كامل مي شود؟ چه علمي ثابت کرده كه وقتي نيازهاي جنسي انسان برطرف مي شود، به خودآگاهي مي رسد؟ در غرب كه آزادي جنسي اعمال مي شود، پس چرا خلاء معنوي انسان پيدا شد؟ مگر اين نياز را نداشتند؟ پس چرا بالاترين آمار تجاوز و قتل در اروپا و غرب است؟ اين چه آرامشي است؟ آزادي جنسي دارند اما تجاوز به عنف هم بالاترين آمار در آمريكا است. شما آرامش مي خواهيد كه اين مفاسد و انحرافات اجتماعي از بين برود ولي براي رسيدن به آن، همان انحرافات را توصيه مي کنيد؟!
ادعاهاي روان شناسانه درباره اضطراب، درباره دلهره، صرفا ادعاي بي دليل است.
اين توصيه ها را آقاي فرويد هم داد، راسل هم تكميلش كرد و گفت: اگر اين آزادي هاي جنسي باشد عقده ها از بين مي رود و خيلي از مفاسد اجتماعي هم از بين مي رود. آيا از بين رفت؟ كاهش پيدا كرد؟ يا اضطراب ها و دلهره ها افزايش پيدا كرد؟
نقد ديگري که بر عرفان اشو وارد مي شود اين است كه آرامش ادعائي شما را ساير اديان و مذاهب نيز دارند .
اين كار شما بر ديگران چه ترجيحي دارد، مسلمان ها هم مي گويند ما اين آرامش را پيدا كرده ايم «الا بذكر الله تطمئن القلوب»، مسيحي ها هم مي گويند آرامش را پيدا كرديم، اين آرامش شما چه ترجيحي بر آرامش هاي ديگر دارد؟
سوالات زيادي وجود دارد که بايد اشو به آنها پاسخ دهد اما در تفکرات اشو براي اين سوالات پاسخي يافت نمي شود. همان گونه که مي دانيد:
در عرفان مشرق زمين، خدا وجود دارد، عشق به خدا نيز از درون دل انسان هاي عاشق شعله مي كشد و سر تا پاي عاشق لبريز از خدا شده و بالاخره، عاشق با خداي جهان آفرين يكي شده و به وحدت مي رسند. ليكن بايد پرسيد خدا كيست؟ و ذاتش چگونه است؟ صفات او كدامند؟ چه فرقي ميان او و غير اوست؟ خدا چه كار مي كند؟ زمان در او چگونه احساس مي شود؟ آيا مكان و حركت و دگرگوني در او راه دارد يا نه؟ اصولا چه فرق ماهوي ميان او و ديگران وجود دارد؟وقتي مي گوييم ما انسان ها در رسيدن به تكامل معنوي به خدا متصل مي شويم، منظورمان از اين اتصال، اتصال به چه چيزي است؟ وقتي آن نقطه اتصال عارف(انسان) و خدا(معروف) رخ داد، ما به چه چيز در واقع مي رسيم؟ آن حقيقت و آن عشق و آن ايمان و تكامل كه ما انسان ها در هنگام اتصال به معبود در وجود خود احساس مي كنيم، از نظر مكتب عرفاني اشو و ديگر مكاتب مشرق زمين يكي است يا نه؟ آن حقيقتي كه در اثر عشق و مراقبه و سكوت و سرور به آن دست مي يابيم، ويژگي هايش كدام است؟
به اين سؤالات اگر پاسخ داده نشود صد ابهام در ذهن سالك عاشق پديد مي آيد و يك سرگرداني توام با عشق مفرط در سالك شيفته ايجاد مي شود كه هر چه بر شدت آن افزوده شود، سرگرداني و غرقه شدن در ناآگاهي بيشتر و بيشتر مي شود. پس راهي نيست جز روشن شدن معرفت و معروف. هم راه بايد روشن باشد(احكام شرع) و هم معروف بايد نشانه هاي آشكار داشته باشد. و اين نشانه ها گر چه نتواند پرده از راز آن حقيقت الحقايق(خدا) بردارد، دست كم مي تواند سوسويي هر چند ضعيف در دل راه رفتگان عشق به جاي گذارد و گرنه آن چه كه در اثر مراقبه هاي اشويي و هندوييستي و صوفي گرايي بودايي به ما دست مي دهد، در واقع چيزي جز سراب نيست. اين جا است كه مريدان اشو بايد بدانند، گر چه اشو، با خودنمايي جذاب يك رشته دستورالعمل هاي ساده و تجربي و جزيي به انسان هاي تشنه حقيقت، شراب عرفاني ارايه مي دهد، ليكن واقع آن چيزي نيست. آن چه عارفان مكتب اشو با تجربه عرفاني خود از حقيقت يابي و عشق درون به آن دست يافتند، در عرفان اسلامي به مثابه سرگرم كردن يك كودك است با شكلات مختصري كه بتوان او را فريفت تا (گوهر) با ارزشي كه در نزد اوست را از او بستانند. اسلام و همه اديان ابراهيمي در بعد عرفاني هر چه را كه عرفان اشويي مي خواهد به انسان ها بدهد، يك شكلات گمراه كننده مي دانند و همه آن ها بر اين امر تاكيد دارند كه عارف با متجلي شدن درونش از خدا، نبايد به عشق هاي جزيي و تاثيرات رواني كم اثر و برخي حركت ها ي ديگري كه براي غربي هاي مستغرق در لذات مادي فريبنده است، دلخوش كند، و تنها بايد از ابتداي سكوت تا وصل به حقيقت مطلق(خدا) همه چيز را در راه او و براي او و به سوي او بداند. عبادتش، عشقش، رقص و سماعش، سرور و حزنش، خنده و گريه اش همه و همه براي خدا باشد.
اما عرفان اشويي كه بر خاسته از تجربيات به اصطلاح عرفاني انساني است، هرگز چنين خدايي را نمي شناسد. او انسان را جايگزين خدا كرده و همه كامل ها و دگرگوني ها و بي حد نمايي ها و بي زماني و بي صورت گري و...را به پاي انسان مي چسباند. در عرفان اسلامي هدف كاملا معلوم و بسيار متعالي و مقدس و به طور خلاصه در حد كمال است. لكن در عرفان اشويي اين تنها انسان است كه بايد پيوسته عاشق باشد و لبريز از سرور. همه چيز از انسان مي جوشد و در همان بستر جاري است. جهت و سوي سالك عارف اشويي، كاملا مبهم و غيرمشخص است. تنها جهت و سويي كه در عرفان اشويي براي عارف و عاشق مشخص شده، با اصل و حقيقت خود يكي شدن و به عشق كامل شدن و رسيدن است، اما چگونه و چطور؟
اشو مي گويد: "حقيقت خدا چون اقيانوس است و به او رسيدن يعني در اقيانوس شيرجه زدن،" به كجا و براي چه؟ براي غرق شدن در آن و همين!؟

اوشو و بازى عشق و عرفان
 

اوشو مي گويد: " در آميزش مقدس شخص مستقل است به آينده رابطه نمي انديشد به گذشته آن كاري ندارد. شادماني و هيجان لحظه را مي بيند و خود را نيز تماشا مي كند چنانكه در آينه خويش را مي بيند، پيوند و جدايي را بدون اينكه وابسته شود، مشاهده مي كند. لذت مي برد و شاد است حتي اگر افسردگي و اندوه هم سراغ او بيايد. او با تمام وجودش رنج نمي برد زيرا از آن جهت كه ناظر است، فقط شاهد اندوه است و خود گرفتار آن نيست... "
اشو به طور شگفت انگيزي ادبياتي كه عارفان و فرزانگان تاريخ بشريت در همه تمدن ها و سرزمين ها به كار گرفته اند تا ارتباط روح انسان با ماوراء و خدايي كه همه هستي و كمالات از اوست بيان كنند؛ در يك دستگاه مفهومي ديگر به كار مي گيرد. و همه آن لذت هاي روحاني و شادماني هاي عميق معنوي را كه در ارتباط با خداي واقعي مي توان تجربه كرد، در منطق و مذهب اشو به لذت جنسي و همين خوشي و شادي اين جهاني تبديل مي شود. همين شادي هايي كه همه ما مي شناسيم و فقط اشو به ما مي آموزد كه سعي كنيد با تمام توجه از اين شادي ها لذت ببريد و خود را در آن ببينيد و احساس كنيد. با تمام وجود اين شادي ها را لمس كنيد كه لايه هاي عميق تر آگاهي تان از آن سيراب شود و سپس احساس ناكامي را با فراموش كردن خاطره آن و از دست رفتن و تمام شدنش را با در لحظه زيستن و توجه به زمان حال دور بريزيد.
او در موضع گيري در قبال عشق سرگردان و پريشان است. در مواردي عشق جنسي را مانعي معرفي مي كند كه مطمئن ترين راه برطرف كردن آن برداشتن مرزها و محدوديت هاي جنسي است. در جاي ديگر آن را وسيله نه هدف و مرحله اي گذرا دانسته، تاكيد مي كند كه عشق جنسي ابزار و وسيله اي براي سير و سلوك است. و در نهايت نظرش اين است كه هدف همين لذت و شادماني در روابط جنسي و عشق بازي است.
تمام كوشش او در تبيين و تعليم تز «عشق + مراقبه» اين است كه مراقبه لذت و شادي لحظه عشق بازي را افزايش داده و اندوه و افسردگي پس از آن را فروكاهيده، تحمل پذيرتر مي كند. اهميت و ضرورت آميختن يا جمع ميان عشق و مراقبه به اين خاطر است كه ذهن هم موقع لذت بردن مزاحم بوده، مانع اين مي شود كه با تمام حواست از معاشقه لذت ببري و هم پس از آن اندوه به بار مي آورد. زيرا به گذشته معطوف است و خاطراتي به همراه دارد، خاطراتي از پايان لذت از خطاهايي كه وجدان اخلاقي آنها را نپذيرفته، با طبيعت و فطرت انسان سازگار نيست. هم از اين رو توصيه مي كند كه ذهن و انديشه را در فرايند مراقبه كنار گذاشته، از اميال و هوس هاي طبيعي خود پيروي كنيد، تا از لذت و خوشي زندگي بهرمند شويد. «نداي درونتان را ارج بنهيد و از آن اطاعت كنيد. بخاطر داشته باشيد: من تضمين نمي كنم كه آن ندا هميشه شما را به راه راست هدايت كند. بيشتر اوقات شما را به گمراهي مي برد،... اين حق شماست كه آزادانه به گمراهي برويد. اين بخشي از كرامت شماست. حتي در مقابل خداوند بايستيد. ...درستي و نادرستي امور را به كنار بگذاريد.»
گريز اشو از خويش و از گذشته تا حدي است كه بارها نام خود را تغيير داده و تصريح مي كند كه گذشته ارزش يادآوري ندارد. و نيز مي گويد كه «من پاسخگوي حرف هاي ديروزم نيستم.» او مي كوشد بحران معنويت انسان معاصر را بدون تغيير در شالوده هاي فكري و اصول اخلاقي آن برطرف سازد لذا معنويت و عرفان را در همين هوس پرستي تزريق كرده، تفسيري از عرفان ارائه مي دهد كه اميال و اهواء انسان هبوط كرده و از خدا دور افتاده را مباح شمرده و تامين كند. و همين كامجويي ها را خدا معرفي مي كند و در اين باره از ميراث و ادبيات عرفاني شرق نهايت سوء استفاده و تحريف را اعمال مي كند. در يك كلام اوشو يك فريب بزرگ در آستانه هزاره سوم بود كه خودفريبي انسان معاصر براي توجيه هوس راني ها و ناداني هايش را نمايندگي كرد. و اين اعتراف اوست كه خود را «سرآغاز خودآگاهي مذهبي كاملاً نويني» معرفي كرده و در باره مذهب و اين طور اظهار نظر مي كند كه: «همه آيين ها بر پايه دستاويزي ساختگي بنا شده است. همه شيوه ها دروغين اند... مي توان دستاويزهاي تازه اي به بار آورده و دين هاي تازه اي پديد آورد. دستاويزهاي كهنه فرسوده مي شوند. دروغ هاي كهنه از رنگ و بو مي افتند و به دروغ هاي نوتري نياز خواهد بود.»
انسان پيش از حيات دنيايي عشقي عميق را تجربه كرده و در اين زندگي نيز آواره آن عشق است و تا در اين دنيا به سر مي برد نمي تواند تمام آن عشق را درك كند. هم از اين رو در اين دنيا بايد نمادي از آن عشق داشته باشد و در اين رابطه خداوند مرد و زن را براي هم آفريد، آن ها را مايه آرامش يكديگر قرار داد و در سنت نبوي ازدواج را يك آيين ضروري قلمداد كرد و سرانجام در كلام خود اين پيوند را سرشار از آيات عشق و مهرباني معرفي كرد. تا با اين پيوندي كه از عشق و معنويت و آيات و نشانه هاي اللهي لبريز است، عشقي معنوي و پايدار را بيازمايند و براي بازگشت به آغوش عشق اللهي آماده شوند.

تمايز عرفان اسلامي با عرفان اشو
 

1- خداوند داراي صفات حسناي متعددي اعم از قدرت، علم، حيات، اراده و صدها صفت ديگر است. آمدن در لباس اين صفات و آن اسم ها، از افتخارات انسان سالك است كه لبريز از عشق به خدا مي شود، غرق در درياي لذت هاي غير مادي مي گردد، پرده هاي تاريك جهان ماده را به كنار مي زند و چشمان او بر درون هستي بيكران(ملكوت) باز مي شود. به او اسرار را مي آموزند، به او معرفت را نشان مي دهند، به او نور را القاء مي كنند و او منبع همه خوبي ها مي شود.
اما در عرفان اشويي هدفي متعالي به غير از همين انسان سرگشته در بيابان بي كران و بي هدف و تنها و بي الگو هيچ چيز ديگري وجود ندارد. تنها چيزي كه به او ياد مي دهند، سكوت است و در خود فرو رفتن. از او مي خواهند كه بخندد، گريه نكند و پيوسته خوش باشد. براي چه و با چه اهدافي؟ جواب: هيچ وپوچ. (به كتاب راز بزرگ از اشو ص80 نگاه كنيد).
آن چه درعرفان اشويي براي انسان مذهبي و الهي ترسيم مي شود، خوف است و دغدغه و دلهره. او مي گويد:" بر زندگي هر فرد مذهبي، پيوسته اضطراب حاكم است اما يك فرد لامذهب به دنيايش دل خوش است و مسرور، او به دنبال كلوپ شبانه، بازار و انواع سرگرمي ها مي رود، ولي يك فرد مذهبي خودش را از تمام اين ها رها مي كند." اما در عرفان اسلامي آن کس كه با ايمان است، همواره خدا را با خود همراه مي بيند. پس آرام و مطمئن است، بر خدا توكل مي كند، هر مصيبتي كه بر او وارد شود، اجر و پاداش دارد. صبر بر مصيبت اجر و پاداش بيشتر دارد، هر نعمتي كه به او رسد در صورتي كه شكرش را به جا آورد، آن نعمت مستمر و ابدي و ملكوتي و جاودانه خواهد شد و باطن آن نعمت در سراي ديگر به صورت نور بيشتر، اطراف مؤمن را فرا مي گيرد و او از تاريكي رها خواهد گشت. پس فاصله عرفان اديان ابراهيمي و به ويژه عرفان اسلامي با عرفان اشويي فاصله نور شمع و نور آفتاب است.
2- هم چنان كه درعرفان اشويي عشق و حب ركن اصلي سالك را بازي مي كند، در اسلام گفته شده است: «هل الدين الا الحب» دين جز عشق و دوستي نيست. اما ميان ماه من تا ماه گردون ، تفاوت از زمين تا آسمان است.در عرفان اسلامي حب و عشق نسبت به بالاترين و والاترين هدف هستي، يعني خداوند است. هر چه حب و عشق به خدا بيشتر گردد، مستي روح بيشتر مي شود، مستي روح سر دردآور نيست، لذت آور است؛ اما مستي شهواني ميراننده كمال انسان است. استمرار شهواني روح که به عنوان عشق در عرفان اشو رونمايي مي کند، شخصيت شخص را به كويري تهي تبديل مي كند و سر انجام او را به سرگرداني و پوچي رهنمون مي گردد. لكن با مستي روحاني، شخص احساس شعف و سرور مي كند و بالاخره در جايگاه صدق پروردگار مي نشيند.
3- از نظر عرفان اشويي كسي كه مي انديشد و با ذهن سروكار دارد، به خدا نمي رسد زيرا فكر انسان نمي تواند خدا را بشناسد و هر چه درباره خدا گويد، مجموعه اي از خلق افكار بشري است و تمام عقايد و پيش فرض هاي انسان ناشي از فكر اوست. تنها وقتي مي توان خداوند را ملاقات كرد كه فكر نباشد. افكار تارهاي درهم پيچيده اي هستند كه معرفت خدا را صد چندان مشکل مي كنند.
در عرفان اسلامي اين ايده به گونه اي به صورت بسيار مترقيانه تر منظور شده است. انسان داراي دو شناخت در مورد حقيقت عالم است: يكي عقلاني و ظاهري كه با مفهوم و لفظ و آداب و رسوم سروكار دارد، و شناخت ديگر شناختي وراي شناخت عقلاني است. آن وقت است كه انسان ملكوتي و آزاد مي شود، آ‍زاد از بند افكار پراكنده و آلوده به ماديت عالم. در اين جا شهود است و لذت و حال و مقام و علم و بينش.
او از بند قالب هاي تو خالي الفاظ و مفاهيم بيرون مي رود، در فضاي لذت ها، تجربه خوش پيدا مي كند، اسرار آفرينش را بدون آلودگي ذهني به او نشان مي دهند. او از فرشته بالاتر مي رود و تا سرحد بي نهايت و بي كران در كمال و جمال و جذبه و علم و حيات پيش مي رود. او در همه چيز مي تواند تصرف كند و در واقع زمام امور جهان را هم مي تواند با اذن خدا در دست گيرد و به عشق واقعي دست يابد.
4- در عرفان اشويي پيوسته سرگرداني بر انسان حاكم است؛ زيرا اشو معتقد است كه شيطان قدرت گمراه كردن انسان را ندارد، خداوند هم قدرت هدايت انسان را ندارد. (رازبزرگ،ص187) در حالي كه در اديان ابراهيمي و به ويژه در اسلام، شيطان دشمن انسان است و انسان پيوسته در معرض هجوم وساوس شيطاني. اما از طرف ديگر خداوند هدايت كننده ي بشر است و بسيار هم قدرتمند. در اين جا است كه اگر انسان از شيطان بگريزد، بلافاصله مي تواند به خداي قدرتمند پناه برد و او مؤمنان راستين را در پناه خود مي گيرد. خداوند هدايتگر، پيامبران را به عنوان الگو براي بشريت معرفي مي کند. اما عرفان اشويي مي گويد شما سعي كنيد شبيه خودتان باشيد و از كسي الگو نگيريد، مقلد نباشيد، آن هايي را كه شما قديس مي ناميد ( مانند پيامبران) شبيه اجسادند، مرده اند.
5- اشو مي گويد براي رسيدن به مقصود دو راه وجود دارد: يكي راه مراقبه است و ديگري دعا كردن. مراقبه، روش دانش پژوهان است و دعا، روش عاشقان و سرسپردگان. (كتاب راز بزرگ، ص247). در مراقبه خطري وجود دارد و آن اين است كه منيت انسان فاني نشده است و همواره اين نفس است كه مي گويد: من درحال مراقبه ام. در مراقبه جز من كس ديگري وجود ندارد. درآن جا حتي خدا هم وجود ندارد، آخرين حجاب در مراقبه، خطر زنده بودن من نفساني است اما در عشق، اين من نفساني از همان ابتدا كشته مي شود. بنابراين دعا بالاتر از مراقبه است. اما در عرفان ابراهيمي و به ويژه در اسلام ميان مراقبه و دعا هيچ تنافي اي وجود ندارد. انسان در عين مراقبه دعا مي كند، دعا و مراقبه در طول هم واقع اند نه در عرض يكديگر. هم مراقبه داراي مراتب است و هم دعا. بنابراين آن چه در عرفان اشويي وجود دارد، مرحله ضعيفي از مراقبه ي اسلامي و مرتبه بسيار ضعيفي از درجات دعا را شامل مي شود. البته چگونه دعا كردن در اين مكتب از دست انسان هاي عادي كاملا خارج و تنها در اختيار برهمنان و روحانيان هندو است درحالي كه دعا در ميان امت اسلامي با متن هاي روشن و ساده و در عين حال پرمحتوا، در اختيار همه مؤمنان است.
6- در مكتب اشو دانش مانع از شناخت است. يعني علم طبيعي انساني با شهود عرفاني تنافي آشكار دارد. معني اين سخن آن است كه ره پويان علم و تكنولوژي و تمدن و پيشرفت هرگز نمي توانند به معرفت و شناخت يقيني در مورد حقيقت جهان هستي (خدا) دست يابند، در حالي كه در عرفان ابراهيمي، دانش مقدمه شناخت عرفاني است. مراقبه در همه حال ممكن است؛ مراقبه در خوراك، پوشاك، راه رفتن، مشي با مردم، كسب علم و اخلاق و ثروت. هر انساني مي تواند در عين مراقبه، عاشق خدا باشد، از او مطلوب خود را بخواهد(دعا كند) و هر لحظه تصميم بگيرد كه علم اندوزي كند. هر دانشي اگر با نيت خدا و اخلاص در برابر او باشد، خود آن دانش به معرفت شهودي و حكمت و شناخت بدل خواهد شد.

نكاتي كه بايد گفت
 

در پايان ذکر نکاتي چند درباره جريانهاي عرفاني نو پديد از جمله مکتب اشو قابل توجه مي باشد:
1. غالب اين اشخاص يکي از ابزار ترويج مکتب شان را ارائه آن در قالب سخنان دو يا چند پهلو و مبهم قرار داده اند.
2. آرامش و عشق، تمام هدف دين نيست بلکه يکي از اهداف - آن هم از اهداف مياني نه نهايي دين- مي باشد. اديان براي رساندن انسان به خدا و تقرب به او آمده اند نه صرف احساس آرامش و عشق به خوبي و حقيقت.
3. کار علمي و تجربه هاي علمي، راهي صحيح براي اثبات ادعاهاي اشو مي باشد اما او با کار علمي از اساس مخالف است
4. شهود راهي پر پيچ و خم مي باشد و براي رسيدن به عالم حقائق نياز به استاد اهل فن است و نمي توان به راحتي شهود ديگران را قبول کرد بلکه شهودات هم نياز به تبيين برهاني دارند.
5. اشو از مکاتبي مانند فرويديسم و اگزيستانسياليسم و همچنين مارکس، سارتر و کي رکگارد، تاثيرات بسياري پذيرفته است. بنابراين با نقد اين مکاتب و افراد، بطلان سخنان اشو نيز آشکار مي گردد.
6. ترويج مسائل جنسي و آزاد گذاشتن آن براي انسان غربي که در اين مساله غوطه ور است بسيار جذاب مي باشد و شايد اين هم يکي از رازهاي محبوبيت اشو و مکتب او باشد.
7. نکته بسيار قابل توجه اين است که: دين، آيين، فرقه و هر مسلکي که فقط بر مسائل مثبت انسان و بر جنبه هاي خوب او تاکيد مي کند، طبعا مورد استقبال اين انسان زود رنج قرار مي گيرد و مسلکي که علاوه بر تبشير، بر انذار و توبيخ نيز تاکيد کند، شايد آن چنان خوش آيند عده اي نيايد. به عبارتي اشويي که انسان را دائما ناز مي کند طبيعتا مورد استقبال قرار مي گيرد. اما در قرآن تعادل بين انذار و تبشير کاملا و با دقت رعايت شده است.
8. مراقبه ي به اصطلاح پويايي که ايشان معرفي مي کند، پيش و پا افتاده و داراي دفاع عقلاني نمي باشد و اسلام يکي از عمده ترين مسائلش را به مباحث بسيار دقيق اخلاقي اختصاص داده است که مراقبه فقط يکي از ارکان آن را تشکيل مي دهد.
9. يکي از علل گرايش عده اي از جوانان ما به اين گونه مکاتب، عدم تبيين صحيح گزاره هاي اسلام نسبت به مسائلي همچون: نشاط، لذت، شادي و غم مي باشد که تلاش بيشتر اصحاب فرهنگ را مي طلبد.
10. تفاوت بين راه اشو و اسلام، تفاوت بين اتکا به خود و نفس و اراده خويش با اتکا به خدا و اراده مطلقه اوست.

اوشو در ايران
 

شعار اصلي اوشو چنين است: يک قانون، تنها در دنيا وجود دارد و آن اينکه، هيچ قانوني وجود ندارد.
نظم در هرج و مرج است و بايد رسوم و عادات را شکست تا نظم آسماني و نظم خدايي که فقط از اتحاد دو جنس زن و مرد ايجاد مي شود پديد آيد.
از عرفان گرفته تا نظم عالم همه را به چوب سکس مي راند. حدود 70 جلد از آثار اوشو به زبان فارسي وجود دارد.
چندين جلد آن بدون شک آموزش عشق بازي (زميني و خاکي) است. اوشو که امروزه براي برخي از جوانان به يک بت معنوي مبدل شده در سال 1985 م از آمريکا و نُه کشور اسلامي، به دليل فساد اخلاقي اخراج شد. و متأسفانه اين فرد فاسد معلول الحال، صنم برخي از جوانان ايراني است.
تأسف بارتر اينکه تاکنون سه هزار دانشجوي ايراني در هند جذب (اشوپارک) شده اند.
اوشو پارک مهمترين مرکز سکس مذهبي در جهان و يکي از مهمترين مراکز توريستي کشور هند است، و ساليانه با جذب هزاران گردشگر باعث رونق صنعت گردشگري در آن کشور شده است.
اغلب دانشجويان در اين محل با يکديگر آشنا شده و با تشکيل گروههاي ده نفري هم قسم مي شوند، هرگز ازدواج نکنند و تا پايان عمر روابط سکس با يکديگر داشته باشند.
در کشور ايران نيز در بعضي از شهرها جلسات معنوي سکس اوشو، برگزار مي شود. با مصرف گَس، کُک و ماري جوانا در اين مراسم، پرداختن به رقص و سماع و در نهايت سکس در پي پيشرفت معنوي به انتظار مي نشينند.
هر چند بسياري از افرادي که در اين مجالس شرکت مي کنند در ابتدا به دنبال هوس بازي بوده و پي عرفان اوشو نرفته، ولي با تکرار و شرکت مکرر، نوعي اعتياد پيدا مي شود و ناخودآگاه پيرو اين مسلک مي شوند.
افکار اوشو در مشرق زمين به ويژه در ايران اثر گذار بوده و در زمينه اينترنت حدود 20000 سايت فعال دارند و از اين طريق جذب نيرو مي کنند. با سازمان دهي و برگزاري پارتي ها، جوانان را به خويش جلب مي کنند.
فعاليت گروهي که افکار اشو را در ايران ترويج مي دهند، همانند مکتب اکنکار زير زميني و غير رسمي بوده و تقريبا همگي از طرف عوامل خارجي پشتيباني مي شوند.
معمولا سرمداران با شناخت کامل و آگاهي از پوشالي بودن عرفان اوشو در پي نيل به مقاصد گوناگون از جمله اقتصادي و ارضاء شهوت، اين عرفان را تبليغ و ترويج مي کنند.
و چه زيباست گفتار خداوند تبارك وتعالي:انّا نحن نحي الموتي و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شي احصيناه في امام مبين: ما مردگان را زنده مي گردانيم و کردار گذشته و آثار آنها را ثبت مي کنيم و همه چيز را در لوح محفوظ خدا آشکارا به شماره آورده ايم.
با اين حال، ‌جاي تأسف فراوان و پرسش جدي دارد که چرا کتاب‌هاي اين فرد ضداجتماع، ‌ضد دين و ضد قانون که مروج و مشوق فساد و نابهنجاري در جامعه است به صورت گسترده و مستمر در ايران منتشر مي‌شود؟ کتاب‌ها و انديشه‌هاي انحرافي اشو که در حال تکثير ميان افراد جامعه به ويژه جوانان است بدون ترديد بسترساز افزايش نابهنجاري‌ها، ‌ارزش‌ستيزي‌ها و بزهکاري‌هاي فردي و اجتماعي است. ‌جلوگيري از انتشار کتاب‌هاي اشو براي پيشگيري از بي‌‌اخلاقي، ‌قانون شکني و نابهنجاري در جامعه يک ضرورت قانوني، ‌عقلاني و حياتي است. ‌
جالبتر از همه ليست كتابهايي است كه تاليف اشو است و به فارسي چاپ شده اند.
الماس‌هاي آگاهي - راز (جلد اول) - شهامت عشق ورزيدن - راز (جلد دوم) - الماسهاي اشو - از سکس تا فراگاهي و ...

معرفي كتاب «اشو از واقعيت تا خلسه»
 

اثري است از هادي وكيلي كه با همكاري آزاده مدني در جهت واكاوي و نقد انديشه‌هاي اوشو نگاشته شده است.

مكتب اوشو ، عرفان يا ضد عرفان (3)

اين كتاب در چهار فصل تنظيم شده است؛ فصل اول آن به معرفي زندگينامه و شالوده فكري اوشو مي‌پردازد، در فصل دوم، الهيات اوشو و در فصل سوم، ديدگا‌ه‌هاي ديگر اوشو همچون جنسيت، زيبايي و هنر، بررسي شده و در آخرين فصل، افكار اوشو به نقد كشيده شده است.
اين كتاب سعي دارد تا در هياهوي انديشه‌هاي انحرافي و از وراي زرق و برق ظاهري اين افكار در هم آميخته و ناموزون، در پيش روي مخاطبان جوان و پرسشگر خود، چراغي برافروزد. در اين كتاب عناويني چون تناسخ، مراقبه، آزادي، عقل، شريعت، پلوراليسم، لذت‌گرايي و دين‌داري كه شاكله‌هاي اصلي انديشه‌هاي اوشو را تشكيل مي‌دهند، در بوته نقد و بررسي قرار گرفته است.
در اين كتاب توضيح داده مي‌شود كه در عبارت مورد توصيه اوشو، خدا نقش چنداني ندارد، در نگاه اوشو آنچه عبادت را سودمند يا بي‌فايده مي‌سازد، حالات انساني و توان رواني اوست. خدا در آموزه‌هاي عبادي اوشو در موقعيت انفعال قرار دارد؛ در نگاه او پيش از آن‌كه خدا به ياري انسان آيد، شادي درون خود افراد سبب اين امر مي‌شود. اوشو اعتقاد دارد كه انسان تنها موجودي است كه هيچ فرمانروايي براي او فرمان صادر نكرده است؛ بنابر همين اعتقاد است كه پيوسته به شريعت حمله مي‌كند و از آن گريزان است.
نويسنده اين كتاب در مورد انسان‌شناسي از ديدگاه اوشو معتقد است كه در نظر اوشو انسان بايد از هر چيزي كه آزادي‌اش را محدود مي‌كند فاصله بگيرد، حتي اگر آن چيز خدا و دستورات او باشد؛ چنان‌كه با صراحت ابراز مي‌دارد همه چيز را بايد فداي آزادي كرد حتي زندگي را حتي مي‌توان خدا را فداي آزادي كرد، اما نمي‌توان آزادي را فداي خدا كرد. اوشو به مخاطبان خود توصيه مي‌كند كه هرگونه چارچوب در حكم زندان‌هايي هستند كه ما را در خود اسير مي‌كنند.
وكيلي، نويسنده اين كتاب، معتقد است كه به همين دليل او قديسان را بزرگ‌ترين بردگان روي زمين مي‌داند. شكي نيست كه اوشو از مدافعان سرسخت آزادي است، اما تفسيري كه او از آزادي ارائه مي‌دهد بسيار قابل تأمل است. آزادي در نگاه اوشو همچون آزادي مورد نظر «كوئيليو» مبتني بر گرايشات فردگرايانه و سودجويانه است. اوشو معتقد است انسان بايد به هر كاري كه دوست دارد اقدام كند، بدون اين‌كه عواقب آن را در نظر بگيرد. از نظر او مهم نيست كه ديگران چه مي‌گويند و چه مي‌خواهند؛ مهم آن است كه من چه مي‌خواهم و چه چيزي را دوست دارم. اين نوع نگرش، او را به جايي مي‌رساند كه حتي حاضر است خدا را فداي تمايلات و خواهش‌هاي نفساني نمايد؛ چرا كه هيچ چيز براي او مهم‌تر از خودش نيست.
در بخشي از اين كتاب آمده است: اوشو به اسم آزادي مفاهيمي را به مخاطبان خود عرضه مي‌كند كه سرچشمه هرگونه اسارات و بردگي است، آزادي اوشو بر پايه هوس‌ها و شهوت‌ها شكل مي‌گيرد و مبتني بر بعد حيواني وجود آدمي است.
در مورد عقل و عقل‌گرايي در انديشه‌هاي اوشو آمده است: اوشو از مخالفان سرسخت عقل و منطق است. از نظر وي منطق هميشه مي‌تواند انسان را فريب دهد؛ چرا كه يك نوع هماهنگي را القا مي‌كند و ذهن منطقي، ذهن بيهوده‌گو است. اوشو به مخاطبان خود توصيه مي‌كند كه از استدلال و انديشه دست بردارند؛ زيرا در نظر او همه انديشه‌ها آلوده‌اند؛ حتي انديشه خدا. اوشو معتقد است كه هر كس به جستجوي دليل براي اثبات خداوند برود در نهايت به اين نتيجه مي‌رسد كه خدا وجود ندارد.
نويسنده اين كتاب معتقد است كه دينداري اوشو كاملا منطبق با اهداف سكولاريستي است. در ديني كه اوشو معرفي مي‌كند احكام، دستورات، آيين‌ها و كتب مقدس جايي ندارد. دين او ديني كاملا فردي و خصوصي است كه هيچ برنامه‌اي براي ساحات مختلف زندگي انسان ندارد. اصرار اوشو براي منفي جلوه دادن نهادهاي ديني از اين روست.
شادي از ديدگاه اوشو بخشي از كتاب را به خود اختصاص داده است، و در اين بخش آمده است: اوشو از شادي به عنوان يگانه معيار انساني نام مي‌برد. البته شادي و خنده‌اي كه او معرفي مي‌كند هيچ پشتوانه معرفتي‌اي ندارد و نشأت گرفته از جهان‌بيني خاص اوشو است. او به همه چيز با ديد سرگرمي مي‌نگرد و عقيده دارد هيچ چيز را نبايد جدي گرفت. اين مسئله تا جايي پيش مي‌رود كه مرگ هم از نظر او يك بازي و سرگرمي تلقي مي‌شود.
اوشو، در زندگي مطالعات بسياري داشته است؛ خصوصا در زمينه فلسفه و روان‌شناسي، اما نكته جالب توجه اينجاست كه او بعدها به شدت با علم اكتسابي مخالفت مي‌كند؛ او بيشتر شاعران را افرادي معمولي و كور مي‌داند كه گاهي قوه تخيلشان را به پرواز در مي‌آورند. درباره موسيقي‌دانان نيز قضاوت بهتري نداشته است، هر چند خود به شعر و موسيقي علاقه‌مند بود و خوش داشت او را شاعر بدانند.
در اين كتاب به دلايل توسعه معنويت‌هاي سكولار؛ همچون اشو نيز پرداخته شده است و لذا معتقد است: عقلانيتي كه بعد از قرون وسطي جوامع، به خصوص جوامع غربي را مبتلا كرد، سبب ايجاد حسي از بي‌پناهي در انسان غربي شد؛ زيرا با خلع خدا از جايگاه خود و با اعلام مرگ او، ياري خواستن از او امري بي‌حاصل تلقي شد. اين مقوله در تنها در غرب رخ نداد و به دلايلي، به سرعت فرهنگ‌‌هاي شرقي را نيز دست‌خوش تغييراتي كرد. اين تغييرها از دوره استعمار هند توسط انگليس آغاز شد و سپس با كمونيست شدن برخي از كشور‌هاي شرقي، علي الخصوص، چين، روسيه و كره ادامه يافت. جنگ‌هاي جهاني اول و دوم نيز بر شدت اين فضاي ناامني حاكم بر جهان افزود. انسان معاصر كه بعد از رنسانس، خود را تنها و مسئول مطلق دربار زندگي‌اش حس كرده بود، با ايجاد اين شرايط جديد، دچار يأس و نااميدي شد. در اين لحظه آنچه او را نجات مي‌داد، آموزه‌هاي ديني بودند كه مدت‌هاي مديدي به دست فراموشي سپرده شده و يا ضعيف گشته بودند.
اما اين آموزه‌ها هنوز با روح تنوع‌طلب، شهوت‌ران و جوياي راحتي او چندان تناسبي نداشتند. به همين دليل انديشه‌هايي شكل‌گرفت كه هم با اعلام حضور خدا ـ البته به شكلي غير مستقيم ـ به انسان آرامش و پناه بخشد و هم با ارائه شكلي از دين ـ كه به طور عموم خالي از شريعت بود ـ به او آزادي كافي براي التذاذ بي‌اندازه از لذت‌هاي مادي بخشد.
اين اشكال ديني، عمدتا بر پايه‌اي از سنت‌هاي ديني كهن بنا نهاده شده بود. به همين جهت در ظاهر بدعتي به شمار نمي‌آمد، بلكه رجعت شمرده مي‌شد (هر چند كه اين اديان كهن؛ اديان شرقي بودند؛ آن‌هم بيشتر در گرايش‌هايي، كه محوريت انسان در آن‌ها چشم‌گيرتر بود.)
چنان‌كه به طور مثال، اشو بارها اذعان مي‌كند كه وارث كهن مهاويرا، بودا، كريشنا و حتي مسيح است. همين شجر‌ه‌نامه كهن براي اين مكتب‌ها محبوبيت چشم‌گيري ايجاد كرد، اما بسياري از اين اساتيد، در جهت عموميت بخشيدن به آموزه‌هاي عملي خود، با كنار هم قرار دادن باورهاي ديني شرق ـ كه عمدتا بر مبناي اشراق‌هاي فردي است ـ و اديان الهي، معجوني آفريدند كه بيشتر نگاهي روان‌شناسانه داشت و آموزه‌هاي روان‌شناختي را در بافتي ديني ارائه مي‌داد.
يادآوري مي‌شود كه كتاب «اوشو از واقعيت تا خلسه» به همت كانون انديشه جوان در 2500 نسخه و قيمت 35000 ريال توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي منتشر شده است.
منابع اصلي:
سايت اديان نيوز ADYANNEWS.COM
نشريه پگاه حوزه ، 26 دي 1388 - شماره 271 پايگاه حوزه hawzah.net
باشگاه انديشه www.bashgah.net
pasokhgoo.ir
مرکز ملي پاسخگويي به مسائل ديني
خبرگزاري فارس
سايت تابناک
ويکي‌پديا
jabarut.blogfa.com
جوان
antisatan.blogfa.com
ديگر منابع:
شايگان، داريوش، 1352 . آسيا در برابر غرب
جمعي از نويسندگان، 1374. فرهنگ و دين. ترجمه زير نظر بهاء الدين خرمشاهي
افتخاري، اصغر و علي اکبر کمالي، 1377. رويکرد ديني در تهاجم فرهنگي
بهشتي، احمد، 1375. انسان و مذهب
هيوم، ديويد، 1348. تاريخ طبيعي دين. ترجمه حميد عنايت
عليزاده، بيوک، 1371. حيات تعقلي اسلام
هيوم، رابرت، 1373. اديان زنده جهان. ترجمه عبد الرحيم گواهي
روح الاميني، محمود، 1368. زمينه فرهنگ شناسي
فرهنگ و دين
خاتمي، سيد محمد، 1372. بيم موج
نظري، مرتضي، 1371. بررسي شيوه هاي تبليغاتي مسيحيت عليه اسلام
کدامر، تا دو داگلاس منسون، 1380. اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر
توئيچل، پال، 1379. اکنکار کليد جهانهاي اسرار. ترجمه هوشنگ اهرپور
نداي الهي
مکارم شيرازي، ناصر، 1360. تفسير نمونه. ج 5 ، ص 227.
قنبري، آيت، 1378. نقدي بر امانيسم و ليبراليسم
کاستلز، مانوئل. 1385. عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه قدرت هويت
راز بزرگ/ اشو/ مترجم: روان کهريز
خود را به هستي واگذار/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
بگو آري/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
عشق پرنده اي آزاد/ مترجم: مجيد پزشکي
زورباي بودايي/ اشو/ مترجم: مسيحا برزگر
زندگي موهبتي الهي است/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
با خود يکي شو/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
دل به دريا بزن/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
قطره اي در دريا/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
تانتارا/ اشو/ مترجم: فرشيد جنيدي
و آن گاه نبودم/ اشو/ مترجم: سيروس سعدونديان
مراقبه، هنر، شور و سرمستي/ اشو/ مترجم: مجيد پزشکي
شورشي/ اشو/ مترجم: عبدالعلي براتي
سخنراني دکتر حجه الاسلام عبدالحسين خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)
خود را به هستي واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامي
آفتاب و سايه ها/ محمد تقي فعالي
جان هيك، فلسفه دين. ترجمه بهزاد سالكي
دانيل بيتس، فرد پلاگ. انسان شناسي فرهنگي. ترجمه محسن ثلاثي
تاريخ جامع اديان. ترجمه علي اصغر حكمت
حسين توفيقي. آشنايي با اديان بزرگ
اوشو. آواز سكوت. ترجمه ميرجواد سيد حسيني. انتشارات هودين چاپ اول 1384ص 94
محمد محمدي ري شهري. ميزان الحكمه. ترجمه حميدرضا شيمي. انتشارات دارالحديث. چاپ
اشو، الماسه هاي اشو ترجمه مرجان فرجي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا 4) ترجمه هما ارژنگي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا3) ترجمه هما ارژنگي
اشو، شهامت، ترجمه خديجه تقي پور
اشو، يك فنجان چاي، ترجمه مسيحا برزگر
اشو، آوازسكوت، ترجمه مير جواد سيد حسيني
اشو، پيوند. ترجمه عبدالعلي براتي
اشو، عشق رقص زندگي، ترجمه بابك رياحي پور و فرشيد قهرماني
اشو، ريشه ها و بالها. ترجمه مسيحا برزگر
اشو، اينك بركه اي كهن. ترجمه سيروس سعدونديان
اشو، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي
اشو، ضربان قلب حقيقت مطلق (تفسيري از ايشاباش اوپانيشاد) ترجمه لوئيز شنكايي
اشو، آفتاب در سايه، مترجم عبدالعلي براتي
اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهري نيا
جيمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان
سيد محمد علي مدرسي (طباطبايي). سماع، عرفان و مولوي
جمال الدين علامه حلي. كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد
ناصر مکارم، عود ارواح

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image