جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ابزارهاي تربيت
-(2 Body) 
ابزارهاي تربيت
Visitor 663
Category: دنياي فن آوري

الف: تقليد

از نهمين ماه تولّد،نمودهاي تقليد در کودک ظاهر مي شود و در همان سال هاي اوليّه کودکي به اوج خود مي رسد.
تقليدگرايي در بزرگسالان هم رايج است. با جرأت مي توان گفت: نود ونُه درصد مردم مقلّدند. زنان و مردان ،دختران و پسران در تمام شئون فردي و اجتماعي از لباس ،کفش ،نحوه ي آرايش و در کليه امور روزمره ي داخل منزل وخارج از آن،چشم بسته در اختيار ديگران اند،ولي تقليد در کودکان بيشتر است .
بسياري از آموزش هاي کودک از طريق تقليد صورت مي پذيرد. تقليد ضمن اين که ابزار گرانبهايي براي آموزش خصوصاً تکلّم کودکان است،مي تواند منشأ ابتکار نيز باشد.
در عين حال زمينه هاي نامطلوب و محيط هاي آلوده ممکن است اين نيروي خداداد را از مجراي طبيعي و فطري خارج نموده، وسيله ي انتقال اخلاق ناپسند و صفات ناشايست گردد و زيان هاي غيرقابل جبراني را به بار آورد.
البته هر ميزان که انسان رشد مي کند و از نظر عقلي کامل تر مي شود روحيه ي تقليد در او ضعيف تر و جنبه ي ابتکار در او قوي تر مي گردد.
طفل در خانه ناظر خوبي ها و بدي هاست،و آن چه را مي آموزد خيلي سريع منعکس مي کند. پدران و مادران و ديگر اعضاي خانواده الگوي وي در خانه هستند . کودک هر عمل خوب يا بدي را که از آنان مي آموزد انجام مي دهد.
چشمان طفل بسان دوربين عکاسي است که متوجّه رفتار و حرکات و گفتار خانواده و افراد جامعه است. او از تمام آن چه در اطرافش مي گذرد عکس مي گيرد و در مخزن ذهنش آن را جاي مي- دهد و از مصاحبتش با افراد،خوش خلقي،تندخويي،مهر،خشونت،دروغ،حيا ،ريا،حسادت ،تنبلي و... را مي آموزد.

ب: الگوها

بزرگان و رهبران ديني براي رشد و تعالي انسان ها همواره کوشيده اند همت و تلاش آن ها را در جهت صحيح قرار داده و با ارايه برنامه هاي سازنده و الگوهاي انساني متناسب،از دون همّتي و آرزوهايي که انسان را از نيل به مقام عالي انسانيّت باز مي دارد پرهيز دهند.
شکل گيري و تبلور شخصيت انسان بر اساس هدفي که دنبال مي کند و الگو و سرمشقي که فرا راه خويش دارد تحقق مي يابد.
به عبارت ديگر: شخصيّت انسان به تناسب ارزش هدف و کرامت الگويي که در مقابل خويش قرار داده ارزش مي يابد. هر قدر هدف او والاتر و ارزشمندتر ،و الگو و سرمشقش ارجمندتر و گرامي تر بادش،مقام و منزلت او برتر و ارزش شخصيت وي بيشتر خواهد بود.
آن که تمام همّت و تلاشش در تأمين زندگي مادي دنيا خلاصه مي گردد،و رفاه و بهبود زندگي دنيا را نهايت آرزوي خويش قرار داده،از ارزش انساني خود تا سرحدّ يک حيوان کاسته است،و به فرمايش حضرت علي (عليه السلام):
«مَن کانَ هِمَّتَهُ ما يَدخُلُ جَوفَهُ،کانَت قِيمَتُهُ ما يَخرُجُ مِنهُ».
«کسي که همتش(رفع نيازهاي مادي و) پُرکدن شکمش باشد،ارزش او به اندازه ي چيزي است که از او خارج مي گردد».
تأمين نيازهاي مادي و فراهم آوردن زمينه هاي رفاه اجتماعي،به لحا حسّي بودن آن چندان نيازمندِ داشتن الگو و سرمشق نيست. با فقدان مايحتاج زندگي ،انسان بالوجدان رنج آن را درک کرده، آرزومند روزي است که بدون تحمّل مشقّت فقر،زندگي بي دغدغه اي را دارا باشد.
امّا رسيدن به کمال و تربيت صحيح مستلزم ترسيم هدفي است متناسب با استعدادهاي ذاتي انسان و معرّفي الگويي شايسته که مظهر انسانيّت انسان باشد.
ارايه ي الگو از ضروري ترين برنامه هاي عملي تعليم و تربيت است و بدون آن،تربيت دشوار بلکه غير ممکن است.
مسلک هاي تربيتي غيرالهي نوعاً فاقد الگويي شايسته و روشن هستند که پيروان آن ها بتوانند از وجود آن ها در مسير تربيت خود بهره مند گردند. جهت و نهايت تربيت در اين مکتب ها،به خاطر تخيلي بودن اهداف و فقدان الگوي شايسته،مبهم است.
سياستمداران نيز که براي پيش برد اهداف خود به ارايه ي الگو به ملّت هاي خود اقدام مي کنند، شخصيت هاي کاذب،ستاره هاي سينما و در نهايت قهرمانان ورزشي را به عنوان نمونه هايي از الگوهاي مطلوب به مردم معرفي مي نمايند.
اسلام تنها مکتبي است که برخلاف مکاتب مادي و فرهنگ هاي غيرالهي به تناسب هدف والايي که فرا راه پيروان خود قرار داده،به عرضه ي الگوهايي جامع و کامل و روشن نيز اقدام کرده است. الگوهايي که خطّ آنان صراط مستقيم،هدف آنان قرب به خداوند،و وجود مقدّس شان بالاترين نمونه ي انسان کامل و آيينه ي تمام نماي جمال حق مي باشد. آري الگوهايي که تجلّي آيات الهي و معکس کننده و جلوه دهنده ي قرآن يعني اساس نامه ي اسلام واقعي است.
خداوند بزرگ در قرآن کريم مي فرمايد:
«لَقَد کانَ لَکُم فِي رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ يَرجُو اللهَ وَ اليَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثيراً».
«براي شما در (پي گيري اهداف انساني و راه و رسم زندگيِ) رسول خدا (صلي الله عليه وآله) الگو و سرمشق نيکويي است،(البته) براي کساني که اميدوار به خدا و عالم آخرت هستند (وهدف اززندگي را تنها رفع نيازهاي مادي نمي پندارند) و خدا را بسيار ياد مي کنند».
در اين آيه،رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) به عنوان الگويي نيکو به مردم معرفي گرديده تا پيروان آن حضرت،وجود مقدسش را در رفتار و اخلاق و هدف خويش سرمشق خود قرار داده، و بدين وسيله از هر گونه انحراف و کجي به دو مانند.
هم چنين مي فرمايد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ».
« اي کساني که ايمان آورده ايد از خدا پروا کنيد و با راستگويان باشيد».
نه تنها دوستدار و فرمانبردار آنان،بلکه همراه وهم گام آنان بوده،سيره و روش زندگي آنان را نصب العين خويش قرار دهيد تا با مقايسه ي رفتار و گفتار و افکار خويش با آنان،حرکت در مسير آنان در توان شما قرار گرفته،تربيت صحيح برايتان ميسّر گردد.
رفتار و گفتار الگوها به منزله ي نقش تابلويي است که در آيينه پيروان آن ها منعکس مي گردد بلکه اگر بگوييم: انسان در حالات روحي و انگيزه و اهداف زندگي و حتي سليقه هاي خويش تحت تأثير الگوهايي است که فرا راه خويش قرار داده مبالغه نکرده ايم.
جهان خواران و مخالفين اسلام و دشمنان ملت هاي ستم کشيده ي جهان سوم، با آگاهي از همين نقش بسيار مهم الگوها در روحيه و افکار جوانان،هر روز با الگو سازي در نوع پوشش و آرايش و گفتار و رفتار،و عرضه ي رسوم و آيين هايي که با آداب و سنن مذهبي و ملي ما به هيچ وجه سازگار نيست،آنان را از فرهنگ غني اسلام دور ساخته و در واقع از خود بيگانه مي سازند،تا بدين وسيله به اهداف شوم خود نايل گردند،و در اين راستا ضمن تحقير و استخفاف فرهنگيِ آنان، تسلّط جابرانه ي خود را بر ملّت هاي ضعيف تحکيم بخشيده ،منابع مادي و معنوي آنان را به يغما مي برند.
آري،بخش عظيمي از راه کارهاي تهاجمات فرهنگي اجانب را همين الگوسازي در زمينه هاي مختلف زندگي و حيات اجتماعي جوانان و نوجوانان تشکيل مي دهند.
جوانان عزيز! براي پاسداري از کيانِ مذهب و ناموس فرهنگ و حيثيّتِ آيين آسماني خود در مقابل اين سيل هاي خروشان و طوفان هاي سهمگين،محکم ترين رکني که مي تواند آدمي را بسان کوه هاي استوار،محکم و پاي برجا از خطرات بي شمار و پيامدهاي فراوانِ اين دسيسه ها مصون و محفوظ دارد،دژهاي محکم و قلعه هاي پولادين اسوه ها و الگوهاي جاودانه اي است که آيين زندگي ساز اسلام به اقتضاي جاودانگي اش براي سلامت و سعادت و کمال پيروان خويش ارايه فرموده است.
اين ناله هاي مولاي شماست که از سينه اي پر درد و قلبي آزرده ،از درون محراب مسجد کوفه فرياد برآورده،مي فرمايد:
«پس کجا مي رويد؟ و چگونه شما را (از صراط مستقيم) برمي گردانند؟ در حالي که پرچم ها (اي حقّ و اسوه هاي هدايت) برپاست و نشانه ها (وعلايم صداقت و راستي) آشکار و هويدا،و مشعل- ها(ي رستگاري) در اهتزاز است؟ پس به کدام سو شما را حيران و سرگردان نموده اند؟ بلکه (با اين استوانه هاي سعادت و مشعل هاي فرزوان)چگونه سرگشته و حيرانيد؟ با اين که عترت پيامبر شما (به عنوان الگو) در ميان شمايند؟... »
آري اين ناله هاي آن فريادگري است که وجود اقدسش الگو و خورشيد فروزاني است فرا راه بشر براي همه ي ادوار تاريخ و فراتر از عرصه اي محدود و زمان و مکاني خاص،تا با کاوش در جاي جايِ زندگي و زواياي وجود پيچيده اش به خواسته هاي فطري،مادّي و معنوي خويش نايل آيد.
با نصب العين قرار دادن اسوه هاي هدايت گر چهارده نور مقدّس ،قدرتمندانه به پا خيزيد و با استعانت از ساحت اقدس آن بزرگواران،گام هاي استوار خويش را بر فرق ابليس و هواداران آن مطرود دور از خدا کوبيده،مردانه به پيش گام نهيد،چرا که به فرموده ي امام صادق (عليه السلام):
«ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِيَت عَلَيهِ النِّيَّةُ».
«بدن از انجام آنچه که نيّت انسان بر آن نيرومند گشته (و مورد توجّه جدّي نفس واقع شده) ناتوان و ضعيف نخواهد گرديد».

ج : جاذبه ها

جاذبه قانوني است عمومي که بر سرتاسر نظام آفرينش حکومت مي کند. از بزرگ ترين اجسام و اجرام عالم تا کوچک ترين ذرّات آن داراي اين نيروي مرموز هستند. هيچ ذرّه اي از ذرّات جهان هستي نيز از دايره ي حکومت جاذبه ي عمومي خارج نيست.
تمامي موجودات عالم هستي از انسان گرفته تا حيوان،و از نبات تا جماد،هر کدام از يک سو متأثر از اين قانون عالمگير و تخت تأثير شعاع قدرتمند و نافذ آن قرار دارند،و از سوي ديگر،ساير موجودات را در معرض تابش نيروي جاذبه ي خويش قرار داده،هم چون مغناطيسي که بُراده هاي آهن را جذب مي کند،هم سنخ خود را مجذوب مي سازند.
ذرّه ذرّه که اندر اين ارض و سماست جنس خود را همچو کاه و کهرباست
تأثّر و تأثير انسان نسبت به اين نيروي اقتدار آفرين به تناسب سعه ي وجودي و حقارت نفس در افراد مختلف ،متفاوت است.
مرداني که درياي وجودشان از پرتو جاذبه ي حقّ روشن گشته و ارکان هستي آنان تحت تأثير جاذبه هاي فيض الهي هم چون شعله هايي از خرمن آتش،سوزوان و پرفروغ است،عناصر شريف و نجيبي که بارقه ي جذبيات عشق،عمق و ژرفاي دل آنان را دستخوش نور و روشني و شور و نشاط و سرور قرار داده،و بالاخره شيفتگان خداپرستي که در قلمرو تابش حيرت انگيز جاذبه هاي محبّت ،سر از پا نشناخته،کانون هستي شان مرکز تجلّي شکوه و عظمت حقّ گشته است،آري اينان به تناسب بزرگي روح وسعه ي وجود و شرح صدر و فطرت سالم و سرشت پاک خويش ،محيط و جامعه و پيرامون خود را تحت تأثير جاذبه هاي وجدآفرين خود قرار داده،علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم کردن انديشه ها ،به دل ها و روح ها نور و حرارت و عشق و نشاط و ايمان و استحکام مي بخشند.
اساساً عشق و محبّت ،زاييده ي همين جاذبه هاست. جاذبه ها محبّت آفرين اند،و محبّت آدمي را به سوي مشابهت و مشاکلت مي راند، و قدرت آن سبب مي شود که محبّ به شکل محبوب درآيد. محبّت مانند سيم برقي است که از وجود محبوب به محب وصل مي گردد و صفات محبوب را به وي منتقل مي سازد.
انسان نيازمند اکسير جاذبه هاست. آنجا که پرتو جاذبه نيکان و پاکان بنابد،خا را گل و ياسمن، بخيل را بخشنده،ضعيف وکم طاقت را متحمل و شکيبا مي سازد.
جاذبه هاي اطاعت آورند. عاشق جان باخته را ياراي سرپيچي از خواست معشوق نباشد. از اين رو از همه چيز مي گذرد و همه چيز را فداي راه و خواست او مي سازد.
جاذبه ها،نفس را نرم و پرشور قرار مي دهند. تمام ارکان هستي مجذوب را تحت تأثير خود قرار داده،گرمي و حرارت و لطافت و صفا مي بخشند. ضعف و زبوني وکدورت و تفرقه را از بين برده ، وي از آلودگي ها و تيرگي ها بيزار مي گردانند.
جاذبه ها،علاقه و تمايل انسان را به خارج از وجودش متوجّه ساخته،وجود وي را توسعه داده، کانون هستي او را عوض مي کنند. انسان را از خودي و خودپرستي بيرون برده،حصار سردي و ضعف و ترس و بخل و حسد و بدخواهي را درهم مي شکنند. قواي خفته را بيدار و نيروها و استعدادهاي بسته را آزاد مي سازند. تکبّر و عجب و حقد و کينه را زايل ،عداوت و طمع و تنبلي را از بين مي برند.
جاذبه،الهام بخش است و قهرمان ساز،و بالاخره جاذبه يک عامل بزرگ اخلاقي و تربيتي است.
اين ها بخش کوچکي از آثار و پيامدهاي شگفت آور و سازنده ي جاذبه هاي مثبت است. و از اينجا به تأثير مخرّب جاذبه هاي منفي پي خواهيم برد.
بخش عمده اي از دوستي ها و رفاقت ها بر اساس همين جذب و انجذاب ها است. انسان نيز چنين خلق شده و مصالح حياتي نيز او را اين چنين پرورده است که با آن چه در آن خيري احساس مي- کند بجوشد. و از همين جا وظيفه و نقش بزرگ مربيّان جامعه،در آگاه نمودن افراد تحت تربيت خود و جلوه دادن و قرار دادن جاذبه هاي سازنده در معرض ديد و توجّه آنان روشن مي گردد.
هر يک از صفاتي که خالق توانا در انسان به وديعه گذارده – حتي برخي از صفات مذموم که در ظاهر مانع رشد و تعالي انسان است – اگر درست و به طور صحيح با آن ها برخورد شود،در واقع نقشي در پيشرفت او در مسير کمال ايفا خواهد نمود. کودکي را که از دست زدن به وسايل خانه منع مي کنيم،با پافشاري و لجاجت،بر خواسته ي خويش اصرار مي ورزد و نوعاً ما از اين حالت رنج مي بريم ،در حالي که وجود اين صفت در او مي تواند وي را در برخورد با ناملايمات و
پي گيري اهداف عالي انساني،پايداري،نيرو و استقامت ببخشد.
اگر به جاي ممانعت از اقداماتي که به مصلحت او نمي دانيم،توجّه او را به جاذبه هاي محيط و اطرافش – که اسباب بازي ها نمونه اي از آن ها به حساب مي آيد – جلب نماييم، نه تنها لجاجت نخواهد کرد بلکه به راحتي و با علاقه،سرگرم آن ها مي گردد.
موعظه و نصيحت براي جواني که گرفتار شهوات دوران پرهيجان و پر التهاب جواني است و فکر و انديشه و دل او را دستخوش طوفان هاي بنيان برانداز مفاسد اجتماعي و مناظر شهوت انگيز و دلربايي است که هر لحظه پيرامون خود با آن مواجه است،چندان نمي تواند کارساز . مؤثر باشد، امّا فراهم آوردن امکانات و زمينه ي ازدواج براي او به سهولت مي تواند وي را از غوطه ور شدن در اين مهالک کشنده نجات بخشيده،عامل کنترل او گردد.
کارسازترين عاملي که مي تواند نوجواني را که اسير وسوسه هاي دوستي نامناسب گشته نجات بخشد، جاذبه ي محبت رفيقي مناسب است که او را مجذوب خويش سازد.
مذّمت دنيا بسا موجب ازدياد علاقه در شيفتگان دنيا گردد. زيرا که فرموده اند:
«اَلإنسانُ حُرِيصٌ عَلي ما مُنِعَ».
امّا توّجه به جاذبه هاي نعمت هاي الهي و اوصاف ضيافت گاه بهشت که معشوق برتري است، براي کسي که در مقابل متاع کوچک دنيا زانويش سست مي گردد،به درک حقارت دنيا و زايل گشتن محبت آن انجاميده،دل را از علاقه به دنيا خالي ،و حبّ پروردگار مهربان را در آن جايگزين خواهد نمود.
آري،تنها مذمت و بدگويي از بدي ها کافي نيست،بايد در کنار آن بلکه گاهي پيشتر از آن،به ارايه -ي مظاهر خوبي ها و جاذبه هاي آن ها پرداخت، و هم چنان که آيات قرآني و روايات معصومين (عليه السلام) به آن پرداخته اند،با ترسيم خوبي ها و لذت هاي بهشت و نعمت هاي معنوي،از نيروي قدرتمند جاذبه هاي آن، براي اصلاح فرد و جامعه و به خصوص نوجوان و جوانان بهره گيري کرده،آنان را مجذوب معشوق حقيقي نمود تا علاوه بر نيل به کمال واقعي خويش در پرتو جاذبه ي نور حق،بدون چشم داشت به بهشت و نعمت هاي آن،به بندگي خالصانه خداي متعال اشتغال ورزند.

د: سرگذشت ديگران

نقل داستات وسيله ي خوبي براي تحريک انديشه،عبرت آموزي ،تسلّي خاطر،برانگيختن حسّ کنجکاوي،تحرّک و فعاليّت،و ابتکار و نوآموزي است.
از طريق داستان مي توان رمز پيشرفت ها را آموخته،با علل سقوط اقوام گذشته آشنا شد. سرگذشت پيشينيان و تفکر در امور آنان نقش به سزايي در تذکّر انسان و بيداري وي از خوب غفلت ايفا مي کند. آدمي را از عواقب ناگوار و پايان شيرين وقايع آگاه مي سازد.
داستان،بيدارکننده ي وجدان و عواطف،و تقويت کننده ي تمايلات عالي انساني است. خيالات را کنترل و جان و روان را شديداً تحت تأثير خود قرار مي دهد به گونه اي که انسان خود را جزيي از آن مي بيند.
مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در وصيّت به فرزند خويش مي فرمايند:
« وَ اعرِض عَلَيهِ أَخبارَ الماضِينَ وَ ذَکِّرهُ بِما أَصابَ مَن کانَ قَبلَکَ مِنَ الأَوَّلِينَ».
«خبرهاي گذشتگان را بر دل خويش عرضه دار و آن چه را که بر پيشينيان تو رسيده يادش آور».
و نيز مي فرمايند:
«أَي بُنَيَّ إِنِّي – وَ إِن لَم أَکُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن کانَ قَبلِي - فَقَد نَظَرتُ فِي أَعمالِهِم وَ فَکَّرتُ فِي أَخبارِهِم وَ سِرتُ فِي آثارِهِم حَتّي عُدتُ کَأَحَدِهِم».
«اي فرزندم! اگر چه من عمر پيشينيان خود را نداشتم ولي در کارهاي آن ها نگريسته و در اخبارشان انديشيدم و در آثار برجاي مانده از آنان سيرکردم به طوري که يکي از آنان گرديدم».
قرآن کريم نيز داستان هاي گذشتگان را به زيباترين شکل با طرح مهم ترين مسايلي که با آن مواجه بوده اند،همراه با نتيجه گيري و هشدار و پند و اندرز ارايه فرموده،ضمن نقل داستان هاي عبرت آموز آنان،کيفر و عذاب تبه کاران،سرانجام شوم بدکاران و نتيجه بي تفاوتي در برابر عصيان مردم،به تربيت و پرورش پيروان خود مي پردازد.
روايات ائمه ي معصومين(عليه السلام) نيز حاوي داستان هاي پندآموزي از سرگذشت امّت هاي گذشته است که آن بزرگواران کوشيده اند بدين وسيله مردم را از مواعظ و پندها و عبرت هاي آن بهره مند سازند.
البته نقل داستان نيز هم چون مواعظ بايد با رعايت شرايط سنّي شنودگان،صورت گيرد. مراعات اين امر بسيار مهم است. مثلاً انتخاب داستان هايي مناسب براي کودکان چنان چه به صورت جذّاب و زيبا نقل گردد،مي تواند ضمن سرگرمي،آنان را از بسياري از انحرافات و خطرات باز دارد. داستان براي کودک به منزله ي واقعيتي ملموس است به طوري که آن چه را مي بيند،يا مي- شنود و يا مي خواند،حتّي اگر واقعيت خارجي نداشته باشد به عنوان يک امر واقعي تلّقي مي نمايد.
بر همين اساس است که بيگانگان و دشمنان دين و فرهنگ ما،با جعل داستان هاي دروغين و با هدف تحريف عقايد و بيگانه کردن فرزندان ما از فرهنگ خود،به تخريب بنياد اعتقادات حقّه و معتقدات ديني آنان پرداخته،پايه هاي ايمان را سست،فرهنگ هاي مبتذل صادراتي را رايج و عفّت عمومي را دستخوش تهاجمات فرهنگي قرار مي دهند.
بايد کوشيد تا داستان هاي واقعي را که منابع فرهنگي ما سرشار از آنهاست به صورت جذّاب و متناسب با شرايط زمان و مکان و به شکل نمايش،فيلم و کتاب در اختيار جوانان و نوجوانان قرار داد تا علاوه بر مقابله عملي با تهاجمات بيگانگان،آنان را با فرهنگ پربار مکتب اسلام آشنا کرده، استعدادهاي آن ها را در مسير شکوفايي و تکامل بارور نمود.

ه: مسابقات علمي و تربيتي

پي گيري مقاصد مادي و اهداف معنوي و انساني،نيازمند انگيزه و خواست قلبي است. انسان بدون علاقه و انگيزه،نه تنها در مقابله با مشکلات و موانع،فاقد قدرت پايداري و استقامت است و کوچک ترين مسأله اي مي تواند او را به سادگي از پاي درآورد،بلکه اساساً آدمي بدون دارا بودن انگيزه اي قوي،هيچ هدفي را دنبال نخواهد کرد. محرّک و انگيزه ي دروني از قوي ترين عوامل تکامل و رکن اساسي تمامي تلاش ها و فعاليت هاي مادي و معنوي است.
مکتب حيات بخش اسلام که عالي ترين برنامه هاي تربيتي را در اختيار پيروان خود قرار داده، ضمن دعوت از مؤمنين براي سبقت و پيش افتادن از ديگران در انجام امور خير،به تقويت طلب دروني و خواست و انگيزه باطني در آنان اقدام نموده است.
خداوند مهربان در قرآن مي فرمايد:
« فَاستَبِقُوا الخَيراتِ».
«در نيکي ها و کارهاي خير بر يکديگر سبقت جوييد».
گرچه در روايات،مهم ترين و اصلي ترين مصداق کار خير پذيرش ولايت ذکر شده است،امّا هر کار نيکي که انسان را در نيل به اهداف عالي انساني ياري کرده،او را در رشد و پيشرفت در مسير کمال مدد رساند مصداق روشني براي کار خير است.
از اين رو مسابقات علمي و تربيتي که با هدف بالابردن سطح علمي و اطلاعات ديني و آشنا شدن مردم با فرهنگ اسلام برگزار مي گردد مي تواند از ابزارهاي مناسب تربيتي و يکي از مصاديق کار خير براي آيه ي مذکور باشد.
مسابقات علمي علاوه بر اين که يکي از وسال تربيت و عامل مهمّي براي رشد فرهنگي جامعه است، به لحاظ در بر داشتن عامل رقابت،به پويايي و نشاط و تحرّک جامعه نيز کمک مي کند.
رقابت عامل ايجاد انگيزه در انسان است. جامعه اي که فاقد برنامه هاي رقابتي است،جامعه اي است کمّ تحرّک و بي نشاط.
از عوامل مهمّ شکست بلوک شرق و جوامع کمونيستي که اساس مکتب آن ها بر خلاف نيازهاي فطري بشر پايه گذاري شده،فقدان همين رقابت سازنده بود محيط زندگي نبايد به صورت سربازخانه درآيد. انسان آزاد آفريده شده است و تحميل هر برنامه اي بر او با هر انگيزه اي که باشد، فاقد نتيجه مطلوب انساني خواهد بود.
اسلام با برنامه هاي عالي منطبق با حرکت فطري بشر،زمينه تربيت آزاد را براي پيروان خود فراهم مي آورد تا آنان بتوانند آزادانه،ارزش هاي والاي انساني را برگزيده،در مسير کمال گام بردارند.
البته هر پديده اي خوب و بد،مشروع و نامشروع دارد. رقابت نيز مي تواند فاقد ارزش سازنده باشد. چشم و هم چشمي هاي متداول و رقابت هاي تجمّلاتي از نمونه هاي زشت رقابت است که آسايش و آرامش را از مبتلايان به آن سلب نموده است. مربيان جامعه بايد مردم را از عواقب سوي به کارگيري رقابت در مسيرهاي انحرافي آگاه نموده،با برنامه هاي متنوع و مناسب،زمينه ي رقابت صحيح و سازنده را براي آنان فراهم سازند.

و: تمرين هاي مداوم

يکي ديگراز ابزارها و برنامه هاي عملي تربيت تمرين است. رسوخ يک صفت در نفس به آساني ميسّر نبوده،نيازمند صبر و حوصله و تمرين و انجام تدريجي و مداوم اعمالي است که زمينه هاي پيدايش و ظهور آن صفت را به صورت ملکه در انسان فراهم آورد.
به عنوان مثال،فردي که به شدّت گرفتار صفت بخل و امساک است،چنان چه خواهان اتّصاف سخاوت باشد،بايد با مراقبت و تمرين و تکرار بذل و گذشت،تا آن اندازه به اين کار ادامه داده و در مقابل عمل،سخاوت را منش و روش روزانه و هميشگي خود قرار دهد تا آن که آرام آرام انجام آن توأم با ميل قلبي و مقتضاي طبيعتِ وي گردد.
نشانه ي تحقّق اين حالت و ظهور يک صفت به صورت ملکه،اين است که انسان در مقام ابراز عمليِ آن هيچ ترديدي نداشته باشد.
انسان ترسو در سايه ي تلاش و تمرين مي تواند متّصف به شجاعت گردد. کسي که کم حوصله و عجول است دفعتاً حليم و بردبار نمي شود . اما تمرين و تکرار اعمال مناسب و ممارست پي در پي، او را به فردي حليم و بردبار متحوّل مي سازد. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند:
«إِن لَم تَکُن حَلِيماً فَتَحَلَّم، فَإِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إِلاّ اَوشَکَ أَن يَکُونَ مِنهُم».
«اگر بردبار نيستي خود را به بردباري وادار (تا در اثر اين کار حليم و بردبار شوي) زيرا کسي که خود را به گروهي همانند سازد عنقريب از آنان خواهد شد».
ذيل اين حديث شريف که مبيّن قانوني کلّي است،حاوي اين معناست که تمرين در همه چيز مؤثّر است. بلکه حضرت در جاي ديگر مي فرمايند:
«مَن لَم يَتَحَلَّم لَم يَحلُم».
«کسي که خود را به بردباري ودار نکند بردبار نخواهد شد.
يعني بدون تمرين و اظهار حلم صوري که با دشواري همراه است بردباري حقيقي ممکن نيست.
اين معنا در مورد ساير صفات نيز جاري است مثلاً آن حضرت در مورد زهد مي فرمايند:
« اَوَّلُ الزُّهدِ التَّزَهُّدُ».
«اوّلين مرحله ي زهد آن است که انسان با دشواري،خود را به زهد و بي رغبتي نسبت به دنيا وا دارد».
و در مورد ملکه ي صداقت و راستگويي مي فرمايند:
«اَلصِّدقُ يَهدِي إِلَي البِرِّ، والبِرُّ يَدعُو إِلي الجَنَّ?ٍ، وَما يَزالُ أَحَدُکُم يَصدُقُ حَتّي لا يَبقي فِي قَلبِهِ مَوضِعُ إِبرَ?ٍ مِن کِذبٍ حَتّي يَکُون عِندَاللهِ صادِقاً».
«صداقت و راستي انسان را در مسير نيکي و نيکوکاري رهنمون مي گردد و نيکر به سوي بهشت فرا مي خواند. فردي از شما همواره راست مي گويد به طوري که (ملکه صداقت در او پيدا خواهد شد، و) سَرِ سوزني از دروغ در دلش باقي نمي ماند،و در پيشگاه خداوند به عنوان فردي صادق و راستگو به حساب خواهد آمد».
عادات تربيتي که در اثر تمرين هاي پيگير به وجود مي آيد،در برخي موارد چنان قوي و ريشه دار مي شود که بر سرشت موروثي انسان غالب آمده،موجب پيدايش طبيعتي جديد در وي مي گردد.
حضرت امير مؤمنان (عليه السلام) مي فرمايند:
« اَلَّهادَ?ُ طَبعٌ ثانٍ».
«عادت،سرشت و طبيعت دوّم انسان است».
کسي که براي اوّلين بار سيگار مي کشد به جهت ناسازگاري ريه با دود،ممکن است دچار سرفه اي ممتد و سرگيجه گردد،امّا در اثر تکرار ،رفته رفته معتاد شده،ريه ي او طبع اوّلي خود را از دست مي دهد.
بنابراين،به همان اندازه که انسان براي اتصاف به صفات نيک،از همه ابزارها و وسايل و
راه کارهاي ممکن و از آن جمله تمرين بهره مي برد،لازم است با کمال مراقبت،از انجام کارهاي ناپسند که تکرارش موجب عادت و طبيعت جديدي مي گردد بپرهيزد و از سرمايه هاي عظيمي که خداي بزرگ در وجودش به وديعه گذارده،به خوبي حراست نمايد.

پي نوشت ها :

. حضرت امير (عليه السلام) فرموده اند: «قَدرُ الرَّجُلِ عَلي قَدرِ هِمَّتِهِ». « ارزش انسان به اندازه ي همّت اوست». (بحار: 70/4)
. نهج البلاغه ابن ابي الحديد : 20/319 باب 664.
. سوره ي احزاب : آيه ي 21.
. سوره ي توبه : آيه ي 119.
. در روايات شيعه و سني وارد شده که مقصود از صادقين، محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) مي باشند.
. «فَأَينَ تَذهَبونَ؟ وَ أَنّي تؤفَکُونَ؟ وَ الأعلامُ قائِمةُ ! وَ الآياتُ واضِحَة! وَ المَنارُ مَنصُوبَة! فَأَينَ يُناهُ بِکُم؟ بَل کَيفَ تَعمَهُونَ وَ بَينَکُم عِترَ?نَبيِِّکُم؟!...».(نهج البلاغة فيض/214خطبه ي86)
. بحار : 70 /205 ح 14
. بخشي از تعبيرات اين مبحث ، برگرفته از مقدمه ي کتاب «جاذبه و دافعه» مي باشد.
. بحار : 32/36 ح 23
. نهج البلاغه فيض /909 ضمن نامه ي 31.
. نهج البلاغه فيض /913.
. سوره ي بقره : آيه ي 148.
. نهج البلاغه فيض / 1180 ح 198.
. غرر : 2/639 ف 77 ح 528
. غرر : 1/178 ف 8 ح 94
. مستدرک : 8/455 ب 91 از عشره ح 7
. غرر: 1/26 ف 1 ح 752

منبع:فرهنگ تربيت
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image