جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
عشق محور زندگي
-(5 Body) 
عشق محور زندگي
Visitor 668
Category: دنياي فن آوري
خلل پذير بود هر بنا که مي بيني
مگر بناي «محبت» که خالي از خلل است
همانگونه که «جسم انسان» براي زنده بودن و ادامه ي حيات، نياز به «روح» دارد و جسم بي روح، سرد است و پژمرده؛ «زندگي زناشويي» نيز براي سعادت و شادابي و با ثمر بودن و پويايي، نياز به روح دارد و روح آن «عشق و محبت» است و زندگي بدون آن، مانند جسم بي روح مي باشد. و همچنين، همانطور که اجزاء يک ساختمان براي انسجام خود نياز به «ملاط» دارند و اوراق يک کتاب به «شيرازه» محتاجند، «کانون خانواده» نيز براي استحکام و ادامه ي حيات پر بار خود، نياز به ملاط و شيرازه دارد و آن «عشق و محبت و علاقه بين زن و شوهر» است.
«عشق»، کيمياي سعادت است که به دلهاي افسرده و نااميد، نشاط و اميد مي دهد و سرديها را به گرمي و حرارت تبديل مي کند «از محبت، خارها گل مي شود!»
از محبت، تلخها شيرين شود
از محبت، مسها زرين شود
در اين باره به سخني ارزنده از استاد شهيد مطهري بنگيريم:
«پسر و دختري که هيچکدام آنها در زمان تجردشان در هيچ چيزي نمي انديشيدند مگر در آنچه مستقيما به شخص خودشان ارتباط داشت، همين که به هم دل بستند و کانون خانوداگي تشکيل دادند، براي اولين بار خود را به سرنوشت موجودي ديگر علاقه مند مي بينند، شعاع خواسته هايشان وسيعتر مي شود، و چون صاحب فرزند شدند، به کلي روحشان عوض مي شود. آن پسرک تنبل و سنگين، اکنون چالاک و پر تحرک شده است و آن دخترکي که به زور هم از رختخواب بر نمي خاست، اکنون تا صداي کودک گهواره نشينش را مي شنود، همچون برق مي جهد. کدام نيروست که لختي و رخوت را برد و جوان را اينچنين حساس ساخت؟ آن، جز عشق و محبت نيست... عشق، نفس را تکميل و استعدادات حيرت انگيز باطني را ظاهر مي سازد. از نظر قواي ادراکي، الهام بخش و از نظر قواي احساسي، اراده و همت را تقويت مي کند...»(1)
اگر عشق و محبت، برزندگي خانوادگي حاکم باشد و زن و شوهر يکديگر را از صميم قلب دوست داشته باشند، بسياري از مشکلات آسان مي شود و اصلا مشکل به حساب نمي آيد! مانند سختيهاي جهاد در راه خدا که براي مجاهد راستين، از عسل شيرينتر است و مانند سختيهايي که يک انسان محقق در راه علم و تحقيق تحمل مي کند و از آنها لذت مي برد.
شاد باش اي عشق خوش سوداي ما
اي طبيب جمله علتهاي ما (2)
اما اگر عشق و محبت، وجود نداشته باشد، بسياري از امور زندگي، حتي امور ساده و آسان، برايشان سخت مي شود و مانند اعمال شاقه ي در زندان جلوه مي کند و روح و جسم را مي آزارد.
اگر عشق و علاقه باشد، زن و شوهر «عينک زيبا بيني» برچشمان خود مي زنند و هرچه مي بينند خوبي و زيبايي است؛ حتي ممکن است عيبهاي يکديگر را هم زيبا ببينند! اما اگر اين عنصر حياتبخش، نباشد، «عينک زشت بيني و بدبيني» برچشم مي زنند و همه چيز يکديگر را و کل زندگي را زشت و بد مي بينند؛ حتي ممکن است خوبيها و زيبائيهاي يکديگر را نيز زشت و ملال آور ببينند.
اميرمؤمنان –که سلام خداوند بر او باد- مي فرمايند:
«من ابغض شيئا ابعغض ان ينظر اليه و ان يذکر عنده»(3)
اگر کسي چيزي را دوست نداشته باشد، نگاه به آن و ياد آن را نيز دوست نخواهد داشت.
اين جزء طبيعت و سرشت انسان است که اگر کسي يا چيزي را دوست نداشته باشد، از اسم و نشانه و ياد و خاطره و همه چيز آن بدش مي آيد. و اگر نسبت به کسي يا چيزي علاقه داشته باشد، از هرچه بر او دلالت کند و ياد آورش باشد، خوشش مي آيد و همه چيز او برايش دلپذير و لذتبخش است.
اگر انسان به همسرش علاقه نداشته بلکه از او نفرت داشته باشد، ناخواسته به او ظلم مي کند. نسبت به امور جزئي، بهانه مي تراشد و نزاع بر پا مي کند؛ اما اگر محبت باشد، اصلا متوجه نواقص جزئي نمي شود؛ اگر هم بشود، ناديده مي انگارد.
در کانون با صفايي که دو همسر به يکديگر علاقه مند باشند، کل زندگي زيباست. زيبايي و طراوت و نشاط، از درو ديوار مي بارد. فضاي خانواده، دلپذير و اميدبخش و فرح زاست. قلبهاي سرشار از عاطفه ومحبت آن دو، براي يکديگر مي تپد، گويا ضربان قلبهايشان با هم تنظيم شده! دو قلب نيست، يک قلب است که در دو سينه مي تپد! يک روحند در دو بدن. همه چيز هم را دوست دارند؛ خانواده ها و خويشان و بستگان هم را دوست دارند. همه چيزشان براي يکديگر زيباست و دوست داشتني: چهره، اندام، رفتار، گفتار، صدا، عکسها، لباسها، نامه ها، خاطره ها، ياد، و...!
اگر دو همسر، يکديگر را دوست داشته باشند، با کم و کاستيهاي هم مي سازند. زن و شوهر مي خواهند يک عمر در کنار هم زندگي کنند. در طول اين زندگي، سختيها و دشواريهاي فراواني که لازمه ي زندگي اين دنياست، پيش خواهد آمد. بايد براي پيمودن اين راه طولاني، «ره توشه» داشته باشند، که بهترين ره توشه ي اين راه، «عشق و محبت» است. اگر از ابتداء زندگي، علاقه و محبت نيرومندي ميان زن و شوهر وجود داشته باشد، مي توانند تا آخر مسير، دوشادوش هم، پيش بروند و به سرمنزل سعادت برسند، اما اگر چنين نيرو و ره توشه اي نباشد، در «دست اندازهاي جاده ي زندگي» مي برند و نمي توانند مسؤوليتهاي سنگين خود را انجام دهند و اين امانت را به فرجام برسانند.
در پرتو نشاط آور «عشق و محبت»، سرديها به گرمي تبديل مي شود و مرارتها و تلخيها به شيريني و سختيها به آساني! و در اين فضاي عطر آگين و هواي دلنشين، فرزنداني شاداب و شايسته پرورش مي يابند.
باز سخني حکيمانه از حکيم فرزانه و شهيد راه عشق، استاد مطهري:
«حمايت و مهرباني قلبي مرد آنقدر براي زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن براي زن قابل تحمل نيست... وجود زن بايد از وجود مرد عطوفت و احساسات بگيرد تا بتواند فرزندان را از سرچشمه ي فياض عواطف خود سيراب کند. مرد مانند کوهسار است و زن بمنزله ي چشمه و فرزندان بمنزله ي گلها و گياهها. چشمه بايد باران کوهساران را دريافت و جذب کند تا بتواند آنرا بصورت آب صاف و زلال بيرون دهد و گلها و گياهها و سبزه ها را شاداب و خرم نمايد. اگر باران به کوسهاران نبارد، يا وضع کوهسار طوري باشد که چيزي جذب زمين نشود، چشمه، خشک و گلها و گياهها ميميرند. پس همانطوريکه رکن حيات خانوادگي، احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است. از اين عواطف است که هم زندگي زن و هم زندگي فرزندان صفا و جلا و خرمي مي گيرد.»(4)
دو نوع عشق:
عشق و علاقه ها دو نوع است:

1- عشقهاي هوسي و شهواني

اينها بر اساس هوس و جاذبه هاي جنسي و کششهاي شهواني مي باشد. اين نوع عشق، هرچند که در انتخاب همسر و زندگي مشترک، لازم است و حتما بايد وجود داشته باشد، اما به تنهايي کافي نيست و آن فايده ها و خاصيتهايي که براي عشق بيان شد را ندارد و نمي تواند دوام بياورد. زيرا پس از گذشت چندصباحي از زندگي مشترخک، شهوتها و هوسها فروکش خواهد کرد و جاذبه هاي اوليه ي جنسي بتدريج کم رنگ مي شود و با افزايش سن و بچه دار شدن... طراوت جواني کم خواهد شد و چهره و اندامها، آن شکل قبلي خود را از دست خواهند داد و پس از گذشت سالها، آثار پيري در زن و شوهر ظاهر خواهد شد و آن وقت است که ديگر انگيزه ي نيرومندي براي استمرار سعادتمندانه ي زندگي وجود نخواهد داشت.
بايد «ملاط» و «شيرازه ي» زندگي، آنچنان نيرومند باشد که در همه ي مراحل زندگي، دوام آورد و بتواند بنا را برجا و مستحکم نگه دارد. و اين نوع عشق، به تنهايي چنين تواني را ندارد و بزودي «رنگ» مي بازد و «ننگ» به بار مي آورد!
عشهايي کز پي رنگي بود
عشق نبود، عاقبت ننگي بود

2- عشقهاي متعالي

در اين نوع عشق، علاقه ي انسان به ارزشهاي عالي تعلق مي گيرد. اگر اين عشق، در رابطه ي زن و شوهر وجود داشته باشد، علاقه هاي شهواني و جاذبه هاي جنسي نيز زير چتر آن واقع شده و رنگ ارزشهاي عالي را به خود مي گيرد. در زندگي زناشويي، هر دو نوع عشق، لازم است و هرکدام به تنهايي کافي نيست. يعني اينکه بگوييم: «علاقه و رابطه ي همسران بايد فقط بر ارزشهاي متعالي استوار باشد و عشق جنسي لازم نيست: اشتباه است و نمي تواند باعث زندگي سعادتمندانه شود. و يا بگوييم: «تنها عشق نوع اول کافي است» نيز غلط است. بلکه بايد هر دو با هم باشند تا يکديگر را کامل کنند. در اين مسأله نيز، مانند همه ي مسائل ازدواج و انتخاب همسر، بايد راه «اعتدال» را پيمود؛ نه افراط و نه تفريط.
عشق نوع اول به تنهايي مخب و زيانبار است، اما با نوع دوم که همراه شود، آن حالت «منفي» و «مخرب» خود را از دست داده و جزء ارزشهاي عالي شده و مفيد خواهد شد.
در اينجا نيز سخن استاد شهيد مطهري راهگشاست:
«احساسات انسان، انواع و مراتبي دارد. برخي از آنها از مقوله ي شهوت و مخصوصا شهوت جنسي است و از وجوه مشترک انسان و ساير حيوانات است... از مبادي جنسي سرچشمه مي گيرد و به همانجا خاتمه مي يابد. افزايش و کاهشش بستگي زيادي دارد به فعاليتهاي فيزيولويژيکي دستگاه تناسلي و قهرا به سنين جواني. با پا گذاشتن به سن از يک طرف، و اشباع وافر از طرف ديگر کاهش مي يابد و منتفي مي گردد... .»
انسان، نوعي ديگر احساسات دارد که از لحاظ حقيقت و ماهيت، با شهوت مغاير است. بهتر است نام آنرا عاطفه و يا به تعبير قرآن «مودت» و «رحمت» بگذاريم... در قرآن کريم رابطه ي ميان زوجين را با کلمه ي «مودت» و «رحمت» تعبير مي کند و اين نکته ي بسيار عالي است. اشاره به جنبه ي انساني و فوق حيواني زندگي زناشويي است. اشاره به اينست که عامل شهوت تنها رابط زندگي زناشويي نيست. رابطه اصلي، صفا و صميميت و اتحاد دو روح است...»(5)

سؤال و جواب

سؤال: عشق نوع اول را همه مي شناسند و منظور از آن را مي دانند؛ اما عشق نوع دوم خيلي روشن نيست. آن عشقي که بر ارزشهاي متعالي استوار است و زندگي زناشويي بايد بر مبناي آن تشکيل شود و عشق نوع اول زيرچتر آن قرار گيرد، چيست؟
جواب: مطالبي که در اين فصل درباره ي معيارهاي انتخاب همسر بيان شد، پاسخ جامعي به اين سؤال است. معيارها و ملاکها و ارزشهايي که آنجا بيان شد، هر دو نوع عشق را در بردارد.

عشق با دوام

هماهنگونه که بيان شد، محبت و عشق بين زن و شوهر، بايد دوام داشته باشد و بعد از سپري شدن دوران جواني، باز هم باقي بماند.
زن و شوهر، در دوران ميانسالي و پيري، به عاطفه و محبتي نياز دارند که با وجود سرد شدن و يا از بين رفتن جاذبه هاي جنسي و ميلهاي شهواني و طراوت جواني، باز هم کانون زندگي شان را با صفا و گرم نگه دارد.
سرچشمه ي اين محبت را خداوند در وجود همسران قرار داده است «جعل بينکم مودة و رحمة» (6) خداوند ميان شما و همسران، مودت و محبت و رحمت قرار داده است) که اگر زندگي را برمبناي صحيح استوار کرده باشند و آن را بطور صحيح نيز اداره کرده و استمرار دهند، آن محبت و رحمت، تا آخر عمر ادامه خواهد داشت.
همسران فراواني را ديده ايم که گذشت ايام جواني نه تنها در روابط دوستانه آنان سستي و خللي ايجاد نکرده، بلکه هرچه از عمر زندگي مشترکشان گذشته و به طرف کهنسالي پيش رفته اند، بر روابط عاشقانه شان احترام و وقار نيز افزوده گرديده است و در حقيقت، رابطه و رفتارشان متين تر و با شکوهتر شده و دوران کهنسالي آنان، مرحله ي کمال و اوج زندگي مشترکشان بوده است.

نمونه اي زيبا و با شکوه

«عمه زينب» و «جاج حسن» حدود هفتاد سال بود که با هم زندگي مي کردند. حدود بيست و پنج سال آخر زندگي شان را به ياد مي آورم که با محبت و احترام با هم رفتار مي کردند و سخني و عملي را که بيانگر بي احترامي و بي علاقگي آنان نسبت به هم باشد، سراغ ندارم. درباره ي بقيه ي سالهاي زندگي شان هم از خويشان سؤال کردم، معلوم شد که هميشه همينطور بوده اند.
«عمه» براي «حاج حسن» -که مسن تر بود و در سالهاي آخر عمرش شکسته شده بود- هم همسر بود، هم پرستار! آنقدر به اين پيرمرد احترام مي گذاشت و مهرباني و محبت مي کرد که هر انساني را به تعجب و تحسين وا مي داشت. در اين دوران کهنسالي، ديگر مسائل جنسي، هيچ مفهومي براي آنان نداشت و دوران آن را پشا سر گذاشته بودند؛ اما محبت و احترام با شکوهي همچنان بر روابطشان حاکم بود.
گاهي که «حاج حسن» بيمار مي شد، «عمه» با کمال مهرباني و ادب از او پرستاري و مراقبت مي کرد. هرگاه به ديدارشان مي رفتم، «حاج حسن» مي گفت: «اين حاج خانمم من را سر پا نگه داشته و اگر او نبود من نمي توانستم اين دوران پيري را بخوبي بگذرانم. اينکه مي توانم به مسجد بروم و به عبادت برسم و زندگي را با آبرومندي بگذرانم، به خاطر لطف و مهرباني و پرستاري ايشان است. وجود او نعمت بزرگي است که خداوند به من لطف کرده و هميشه برايش دعا مي کنم.»
رابطه¬ي صميمانه¬ي آنان را که مي¬ديدم، بسيار لذت مي¬بردم و براي زن و شوهرهايي که روابطشان سرد است و رفتاري نفرت آميز و کينه توزانه با هم دارند تأسف مي-خوردم و آرزو مي¬کردم: اي کاش زندگي همه¬ي همسران، مانند زندگي «عمه زينب» و «حاج حسن» بود.
«حاج حسن» بسيار پير شده و نزديک نود سالگي رسيده بود و ديگر نمي توانست روي پاي خود باشد و کارهاي خود را انجام دهد؛ اما خداوند همسر مهربانش را برايش حفظ کرده بود و او با احترام و محبت و ايثار، از شوهر کهنسالش پرستاري و مراقبت مي کرد و هرگز نگذاشت به ذلت و نکبت دچار شود.
آخرين باري که به عيادت حاج حسن رفتم، احوالش را پرسيدم: گفت: «اگر خداوند اين همسر را برايم قرار نداده بود، ديگر نمي توانستم به زندگي ام ادامه دهم...»
روزهاي آخر عمر «حاج حسن» فرا رسيده و مي خواست بعد از حدود هفتاد سال زندگي مشترک محبت آميز، «عمه زينب» را تنها بگذارد. آثار رفتن به جهان ديگر در وجود او آشکار شده بود. «عمه» مانند پروانه اي بي قرار که گرد شمع مي گردد، دورو بر همسر پيرش مي چرخيد و هر خدمتي از دستش بر ميآمد انجام مي داد. چشمان «حاج حسن» گاهگاهي باز شده و به چشمان «عمه» دوخته مي شد. در نگاههايش نشانه اي روشن از احترام و قدرداني و سپاسگزاري نسبت به «عمه» موج ميزد. گويا با نگاهايش به «عمه» مي گفت: «اي فرشته ي پاک من! تو همسر و يار با وفايي برايم بودي، جواني و عمرت را در کنارم صرف کردي، با کم و کاستيهاي من و زندگي مان ساختي و شکايتم را نزد کسي نبردي، آبرويم را حفظ کردي، در غمها و شاديها شريکم بودي، در مشکلات زندگي ياورم بودي... حالا که من دارم از اين دنيا مي روم از تو راضي ام و در پيشگاه خداوند هم شهادت مي دهم که توهمسر خوبي بودي و از تو راضي هستم و اميدوارم خدا هم از تو راضي باشد و پاداشت دهد...» لبهايش نيز گاهي به همي مي خورد و زير لب به «عمه» دعا مي کرد. گويا «عمه» نيز احوالي شبيه همسر پيرش داشت و در رفتار و گفتار و حالات و نگاههايش، همان مطالب را نثار شوهر کهنسالش مي کرد.
سرانجام، مأمور الهي براي گرفتن جان پير مرد آمد! گويا آن فرستاده ي خداوند نيز «عمه» را مورد تشکر و تحسين و تفقد خود قرار داد؛ زيرا چند ساعت قبل از آمدن او براي قبض روح، «عمه» شوهرش را شستشو داده و تميز و نظيف کرده و لباسهايش را عوض کرده بود و گويا مي خواست داماد به حجله بفرستد!
پس از فوت «حاج حسن» که به ديدن «عمه» رفتم، چشمانش گريان و قلبش محزون بود؛ اما احساس شکوه وافتخار و سرافرازي مي کرد؛ زيرا احساس مي کرد وظيفه ي الهي اش را درباره¬ي همسرش بخوبي انجام داده است.
جوانان عزيز! آيا شما هم مي خواهيد زندگي سعادتمندانه اي مانند «عمه زينب» و «حاج حسن» داشته باشيد؟ البته که مي خواهيد! پس بايد وجود «عشق و محبت» را در انتخاب همسر و ازدواج، در نظر داشته باشيد و رعايت کنيد. بايد با کسي ازدواج کنيد که حتما دوستش داشته باشيد و او هم شما را دوست داشته باشد. ازدواج، نه تنها پيوند جسمها، بلکه پيوند قلبهاست! و اين پيوند بايد چنان محکم و ناگسستني باشد که تا آخر عمر دوام بياورد. و پيوندي مي تواند چنين خاصيتي را داشته باشد که بر دو پايه ي نيرومند، استوار باشد و آن دو پايه، همان «دو نوع عشق» است که توصيف شد.

عشق دوجانبه

براي زندگي سعادتمندانه، عشق و محبت «يک جانبه» کافي نيست، بلکه هر دو همسر بايد به هم علاقه و محبت داشته باشند. اگر يکي از آنان، ديگري را دوست داشته، اما ديگري او را دوست نداشته باشد، باز در زندگي خلل و مشکل پيش خواهد آمد. هرچند که بي علاقگي و بي اعتنايي آن ديگري، بزودي آن محبت و دوستي او را نيز خاموش خواهد کرد و در نتيجه: نفرت از دو طرف خواهد شد! عشق و محبت دوجانبه، سعادت آفرين است، نه يکطرفه و يکسره.
تا که از جانب معشوق نباشد کششي
کوشش عاشق بيچاره به جايي نرسد!
و به گفته ي بابا طاهر:
چه خوش بي مهربوني هر دو سر بي
که يکسر مهربوني درد سر بي
اگر مجنون دل شوريده اي داشت
دل ليلي از او شوريده تر بي(7)

دام فريب!

يکي از دامهاي خطرناکي که بسياري از جوانان در آن مي افتند و –معمولا- ديگر هم از آن نمي توانند نجات يابند، اين است که: قبل از ازدواج در مي يابند که يکديگر را دوست ندارند (ويا يکي دوست دارد و ديگري ندارد) و مي خواهند که از ازدواج منصرف شوند، اما افراد خانواده و اطرافيان مي گويند: «فعلا ازدواج کنيد، بعدا محبت به وجود مي آيد!» اين جوانان بي تجربه هم حرف آنان را باور کرده و ازدواج مي کنند و بعدا نه تنها محبت به وجود نمي آيد، بلکه هرچه مي گذرد، نفرتها بيشتر شده و بدبختيها گريبانگيرشان مي گردد و در آن حال، ديگر از افرادي که اينان را سفارش به ازدواج مي کردند و وعده مي داند که «محبت بعدا به وجود مي آيد» خبري نيست! هرکس پي کار خودش رفته و اينها تنها مانده اند با يک زندگي سرد و بي روح و با کوهي از مشکلات و ناراحتيها. و اگر آن وعده دنده ها بخواهند هم کاري برايشان انجام دهند، نمي توانند.
جوانان (دختر و پسر) بايد به اين نکته ي مهم توجه داشته باشند که: محبت و علاقه، از همان ابتدا بايدوجود داشته باشد و يا به وجود آيد و زير بناي ازدواج گردد. هيچ تضميني وجود ندارد که عشق و محبت بعدا به وجود آيد. اينجانب افراد زيادي را مشاهده کرده ام که با اين منطق غلط ازدواج کرده اند و زندگي شان به تباهي کشيده شده است. در آينده، يکي از اين ماجراهاي تلخ بيان خواهد شد. در اينجا به دو «رنجنامه» که آيت الله ابراهيم اميني بيان کرده اند توجه کنيم:

رنجنامه ي اول:

«خانم... در نامه اش مي نويسد: نزديک يک سال پيش با جواني ازدواج کردم که قبلا با او آشنائي نداشتم. دو نوبت آمد خانه ي ما، ولي من آن رو را نداشتم که خوب در او دقت کنم که آيا به عنوان همسر آينده ام او را دوست دارم يا نه. با خود مي گفتم وقتي صيغه ي عقد خوانده شد، محبت خواهد آمد. ولي متأسفانه بعد از عقد که به منزل ما آمد، ديدم اصلا علاقه اي به او ندارم. بعدا موضوع را با خانواده ام در ميان گذاشتم ولي با مخالفت شديد آنها روبرو شدم و گفتند: بعدا علاقه مند مي شوي [!] ولي اکنون که يک سال از ازدواج ما مي گذرد، نه تنها علاقمند نشده ام، بلکه تحمل ديدن او را ندارم. شوهرم نيز مي داند که او را دوست ندارم... واقعا دارم از بين مي روم. شوهرم نيز مي داند که او را دوست ندارم... واقعا دارم از بين مي روم. چند دفعه خواستم خودم را از بين ببرم، ولي از خدا ترسيدم. زندگي من مثل جهنم مي ماند. مي سوزم و مي سازم و نمي دانم چه کار کنم... .»(8)

رنجنامه ي دوم:

«آقاي ... از شهر... در ضمن نامه اش مي نويسد: مدت پنج سال است در ارتش جمهوري اسلامي خدمت مي کنم و حدود چهارسال است که دختر عمويم را به عقد در آورده ام. در اين چهارسال، علاقه اي به زندگي نداشته و ندارم، چون به اصرار پدر و مادرم اين دختر را، که زندگيش را تا حال تلخ کردم، به عقد من در آوردند. من دختر را دوست نداشتم ولي با اصرار پدر و مادرم به خواستگاري رفتم و زندگي خودم و او را خراب کردم. هرکاري مي کنم که گذشته را فراموش کنم و دل به اين زندگي خوش کنم، نمي توانم. هر مرتبه که به مرخصي مي روم، موجب ناراحتي همسر و پدر و مادرم مي شوم. الان پدر و مادرم به اشتباه خود پي برده اند. ولي کار از کار گذشته و نمي دانم چه کنم. هميشه آخر نماز با چشمهاي گريان بلند مي شوم و دست به دعا بر مي دارم و غصه مي خورم که چرا زندگي اين دختر را خراب کردم، که نمي توانم او را خوشبخت کنم.»(9)

سؤال و جوابي مهم!

تا اينجا معلوم شد که: «محبت ميان دختر و پسر، محور و استوانه ي اصلي زندگي زناشويي است و بايد قبل از ازدواج موجود باشد و زندگي بر آن بنا شود.»
اما اکنون اين سؤال مطرح است که: دختر و پسري که قبل از ازدواج، يکديگر را نديده و نمي شناخته اند و يا اينکه مي شناخته اند اما چون به فکر ازدواج باهم نبوده اند، دلبستگي و محبت بينشان وجود نداشته است و تازه مي خواهند اقدام به خواستگاري و تحقيق کنند، چگونه ممکن است فورا ميانشان محبت به وجود آيد؟ و چگونه بفهمند که همديگر را دوست دارند يا نه؟ اينان که سابقه ي دوستي نداشته اند که بدانند نسبت به هم محبت دارند و يا انزجار و نفرت و يا هيچکدام؟ خلاصه اينکه: ملاک و راه به وجود آمدن و کشف اين عشق و يا تنفر، چيست؟
جواب: اين سؤالي بسيار مهم و اساسي است و بايد کاملا به آن توجه شود و با دقت و ظرافت با آن برخورد گردد. اينک با دقت، به پاسخ و توضيحاتي که در اين باره داده مي شود توجه کنيد:
دوستيهاي نامشروع و رفيق بازيهاي کوچه بازاري! که ميان «بي عفتان» رواج دارد، خلاف مصلحت دختر و پسر است و هرگز نمي تواند به ازدواجي مقدس و سعادتمندانه بينجامد و ماهرگز اينگونه دوستيها و عشقهاي مجازي را تجويز نمي کنيم و منظور ما از «عشق» هرگز اين امور ناروانيست. اين رفاقتها و عشقهاي نامشروع، لطمه هاي سنگيني به آبرو و شخصيت جوانان مي زند و بدبختيهاي فراواني به بار مي آورد و «دختر» خيلي بيش از «پسر» از اين کار خسارت مي بيند. وضع دختراني که در اثر اين هوسبازيها عفتشان را باخته اند، بسيار دردناک است. هيچگاه ديده نشده که کانون سعادتمندانه اي در اثر اين لجن بازيها به وجود آمده باشد. متأسفانه بعضي از دختران غافل، فريب چرب زبانيها و وعده هاي دروغين «شيادان» را مي خورند و به اميد رسيدن به ازدواجي سعادتمندانه، شرافت و عفت خود را مي بازند و آنگاه در آتش ندامت و حسرت مي سوزند (البته دختراني هم هستند که براي پسران، دام مي اندازند و بدبختشان مي کنند!)
اما راه صحيح «عشق» و پاسخ به سؤالي که مطرح شد، اين است که:
با توجه به مطالب فصل پنجم و ششم، اين مسأله بخوبي قابل حل است. به اين صورت که: معيارهاي فصل پنجم را در دست مي گيريم و شروع به پيمودن راههاي «نقشه ي راهنما»ي فصل ششم مي کنيم. هرچه پيش برويم و شناختمان نسبت به آن فرد مورد نظر بيشتر شود، «علاقه مندي» يا « بي علاقگي» آشکار مي شود. هرچه از صفات و مشخصات «او» و خانواده اش و مسائل مربوط به او بيشتر آگاه شويم، «عشق و محبت» و يا «بي علاقگي و نفرت» نسبت به او در دلمان بيشتر خواهد شد. اين راه را آنقدر ادامه مي دهيم تا به تصميم نهايي (مثبت يا منفي) برسيم.
اگر در مراحل اوليه ي راههاي فصل ششم (مشورت، واسطه قرار دادن، تحقيق، فرستادن پيکو...) به نتيجه ي واضح، نرسيديم، راههاي بعدي را ادامه مي دهيم تا به مراحل نهايي (نامه نوشتن، عکس فرستادن، صحبت مستقيم، ديدن يکديگر و...) برسيم و بتوانيم تصميم بگيريم.
آن مطلب آخر فصل ششم، يعني: «گام به گام و با حوصله و احتياط کامل» را فراموش نکنيد! کاربرد آن، همين جاست. اگر مطابق آنچه آنجا بيان شده، عمل شود و مراحل گزينش و انتخاب همسر، گام به گام و با حوصله و احتياط کامل انجام گيرد و معيارها و مطالب فصل پنجم نيز رعايت شود، وضع «عشق و علاقه و محبت» و يا «بي علاقگي و نفرت» روشن خواهد شد.
تأکيد شديد مي کنم که تا وضعيت «عشق و محبت» روشن نشود و معلوم نگردد که دختر و پسر به هم علاقه دارند، اقدام به ازدواج نشود؛ البته منصرف هم نشوند. اگر نه علاقه بود و نه نفرت، و نمي دانند يکديگر را مي خواهند يا نه؟ نبايد «تصميم نهايي» (ازدواج يا انصراف) را بگيرند؛ بلکه بايد باز هم راه را ادامه دهند و روي «نقشه ي راهنما»ي فصل ششم کار کنند... تا بالاخره معلوم شود که يکديگر را مي خواهند يا نه؟
برادرو خواهرم! کاملا هوشيار باشيد که تحت تأثير هيچ عامل انحرافي قرار نگيريد و با حوصله و آرامش و سنجيدن همه ي جوانب مسأله، تصميم نهايي را بگيريد. ممکن است بعضيها به شما فشار بياورند و مثلا بگويند: «چرا معطل مي کني؟ مگه اين شخص چه عيبي داره؟ زود جواب بده، اينقدر که فکر کردن نداره، اگر مردم بفهمند چنين و چنان مي گويند، اگر اينو رد کني قلبمي مي شکنه و نفرينت مي کنم و تا آخر عمر بي همسر مي موني! ... تو فقط «بله» را بده بقيه کارها با ما! کارها خودش درست مي شه...»
اگر اين شيوه مؤثر نشد، ممکن است تهديد کنند –مخصوصا در مورد دختر- و با ترس و فشار و ارعاب بخواهند جوان را وادار به ازدواج ناخواسته کنند...
اما شما به اين حرفها و تهديدات باطل اعتناء نکنيد و هيچ طوري هم نمي شود. تا رضايت و «بله»ي شما نباشد، هيچ کس هيچ کاري نمي تواندبکند. اگر «عقد ازدواج» با فشار و بدون رضايت دختر و پسر انجام گيرد، باطل است و چنين ازدواجي «نامشروع» خواهد بود! شما تن به ازدواج نا مشروع ندهيد.
اينکه بعضي از بزرگتران وقتي با جواب رد و منفي و يا ترديد و معطل کردن دختر و پسر مواجه مي شوند، مي گويند: «مگه اين شخص چه عيبي داره که قبول نمي کني يا معطل مي کني؟» جوابش اين است: براي جواب رد يا معطل گذاشتن جواب، لازم نيست که حتما آن شخص عيبي داشته باشد؛ بلکه ممکن است خيلي هم خوب باشد؛ اما اين فرد او را به عنوان همسر، دوست ندارد و اين حق مشروع اوست که هر که را خواست بپذيرد يا نپذيرد.

زندگي قرار دادي، بي دوام است!

اگر ازدواج، با محبت و احترام متقابل همراه نباشد، «زندگي نابسامان و آشوبزده اي» به وجود خواهد آمد و با هيچ اجبار و قانون و قرار دادي هم نمي شود آن را سرو سامان بخشيد. به سخني حکيمانه از استاد شهيد مطهري در اين باره توجه کنيم:
«با زور و اجبار قانوني مي توان دو نفر را ملزم ساخت که با يکديگر همکاري کنند و پيمان خود را بر اساس عدالت، محترم بشمارند و ساليان دراز بهمکاري خود ادامه دهند؛ اما ممکن نيست با زور و اجبار قانوني، دو نفر را وادار کرد يکديگر را دوست داشته باشند و نسبت به هم صميميت داشته باشند. براي يکديگر فدارکاري کنند، هر کدام از آنها سعادت ديگري را سعادت خود بداند.»(10)
در پايان اين مبحث، باز آن تذکر هميشگي را مي دهيم که: «دقت آري، اما وسواس نه.»
فالحذر، الحذر ايها المستعمع! والجدالجد ايها الغافل! و لاينبئک مثل خبير.
هشدار، هشدار، اي شنونده! کوشش، کوشش، اي غافل! هيچکس مانند انسان دانا، تو را با خبر و هوشيار نمي کند.

پي نوشت:

1- کتاب جاذبه و دافعه ي علي –عليه السلام- انتشارات صدرا، چاپ ششم، صفحه ي 50- 48.
2- مثنوي مولوي، «علتها» در اينجا يعني بيماريها و ناراحتيها.
3- نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه ي 160.
4- نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 326و317.
5- کتاب جاذبه و دافعه علي –عليه السلام- ص 58 – 55.
6- سوره ي روم، آيه ي 21.
7- «بي» يعني «بود»، لهجه ي لري است.
8- انتخاب همسر، ص 95 و 96، چاپ اول.
9- انتخاب همسر، ص 191.
10- نظام حقوق زن در اسلام، ص 313، انتشارات صدرا، چاپ پنجم.

منبع:نهج البلاغه
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image