جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
معيارهاي انتخاب همسر (2)
-(1 Body) 
معيارهاي انتخاب همسر (2)
Visitor 387
Category: دنياي فن آوري
(ويژگي اساسي و حتمي براي طرفين)
منظور از «اخلاق نيک»، تنها «خنده رويي و خوش خلقي اصطلاحي» نيست؛ زيرا خنديدن و...، در بعضي از مواقع، نه تنها مطابق اخلاق نيست، بلکه ضد اخلاق است. بلکه منظور از اخلاق نيک، «صفات و خلق و خوهاي پسنديده در نظر عقل و شرع» مي باشد.

جايگاه اخلاق نيک در انتخاب همسر

پيامبر اکمر صلي الله عليه و آله درباره صفات و ويژگيهاي همسر شايسته مي فرمايند:
«إذا جاءکم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه، و إن لاتفعلوا تکن فتنة في الأرض و فساد کبير»(1)
با کسي که اخلاق و دينش مورد پسند باشد، ازدواج انجام دهيد؛ و اگر چنين نکنيد، فتنه و فساد بزرگي در زمين بوجود خواهد آمد!
ملاحظه مي فرماييد که پيامبر اسلام، «اخلاق» و «دين» را به عنوان دو ملاک و معيار اصلي در ازدواج و انتخاب همسر بيان فرموده اند. اين دو، زير بناي زندگي سعادتمندانه است و ملاکهاي ديگر، اهميتشان بعد از اين دو مي باشد.
يکي از مسلمانان، به نام حسين بن بشار باسطي، نامه اي به اين مضمون خدمت امام رضا – سلام الله عليه- نوشت و درباره ي خواستگاري که براي دخترش آمده بود کسب تکليف کرد:
«... فردي از خويشاوندانم به خواستگاري دخترم آمده است که سوء خلق دارد (بداخلاق است)؛ اکنون چه کنم؟ دخترم را به او بدهم يا نه؟ شما چه مي فرماييد؟«.
امام، در جواب نامه اش نوشتند:
«لاتزوجه إن کان سيي الخلق»
اگر بداخلاق است، دخترت را به او نده.
مي نگريد که حضرت، به خاطر همين صفت ناپسند، به طور صريح و بدون ترديد، جواب منفي مي دهند. يک عمر با انسان بد اخلاق معاشر بودن، همانند زندگي در زندگي با اعمال شاقه مي باشد. سوء خلق يکي از دو همسر، بر ديگري نيز تأثير مي گذارد، و همچنين بر فرزندان آنان.

نمونه هايي از اخلاق خوب و بد

اينک درباره ي اخلاق پسنديده، جزئي تر بحث مي کنيم و نمونه هايي را از هر دو بيان مي نماييم تا مفهوم اخلاق و منظور از آن درباره «انتخاب همسر» روشنتر شود:
1- خوش زباني و بدزباني
بدزباني، زبان درازي، نيش زدن با زبان، بي ادبانه و بي پروا سخن گفتن و فحش دادن، از نمودها و نمونه هاي برجسته ي «بداخلاقي» است. و خوش زباني، نرم خويي در سخن و مؤدبانه سخن گفتن، از نشانه هاي بارز «خوش اخلاقي» مي باشد.
حقيقت اين است که: «زبان»، ترجمان و بيانگر «احوال درون» مي باشد. «از کوزه همان برون تراود که در اوست». امکان ندارد که درون انسان، سالم و پاک باشد، اما زبانش کثيف و فحاش و نيش زن و زخم زن! زبان، «دريچه» ايست که محتويات درون را ظاهر مي کند. زبان انسان، آينه ي دل اوست.
2- بزرگواري و حسادت
«حسادت» از نشانه هاي مهم «اخلاق بد» است و «بزرگواري» از نمونه هاي برجسته ي «اخلاق پسنديده».
3- خوش خلقي و کج خلقي
زندگي با انسان «کج خلقي»، بسيار مشکل است و زندگي با افراد «خوش خلق» و «خوش برخورد»، به انسان نشاط و اميد مي دهد. خوش خلقي، يکي از نشانه هاي «ايمان» است و بدخلقي، از نمودهاي «ضعف ايمان».
البته همانگونه که در ابتداء اين مبحث بيان شد، خوش خلقي و خنده رويي، هميشه و در همه جا نشانه ي «اخلاق نيک» نيست. مثلا: خوش خنده بودن دختر و زن، و همچنين مرد، در مقابل نامحرم، ضد اخلاق است و بسيار ناپسند. و همينطور خنديدن و خنداندن ديگران به وسيله ي غيبت و مسخره کردن و عيبجويي از مردم، حرام و ضدارزشها و اخلاق اسلامي است.
4- حق پذيري و لجاجت
«لجاجت» و «يکدندگي»، لطمه هاي سنگيني به زندگي خانوادگي وارد مي کند.
5- تواضع عاقلانه و تکبر و غرور احمقانه
6- راستگويي و دروغگويي
7- وقار و متانت و سبکي و هرزگي
8- بردباري و کم ظرفيتي و بي تابي
9- حسن ظن و سوءظن
10- با محبت و عاطفه بودن و بي محبتي و بي عاطفگي
11- گذشت و کينه توزي
12- مؤدب بودن و بي ادبي
13- شجاعت و ترس
14- نرمخويي و خشونت
15- وفاداري و بي وفايي
16- سخاوت و بخل
17- قناعت و حرص و طمعکاري
و...

پاسخ به يک سؤال

سؤال: راه تشخيص وجود يا عدم وجود اين صفات چيست؟ يعني: در امر انتخاب همسر، چگونه و از چه راهي تشخيص دهيم که فردي را که به عنوان همسر مي خواهيم برگزينيم اين صفات را دارا است؟
جواب: بحث را دنبال کيند؛ در فصل ششم (گزينش) پاسخ اين پرسش را مي يابيد.

سوم – شرافت خانوادگي
(شرط اساسي و حتمي براي طرفين)

منظور از «شرافت خانوادگي» شهرت و ثروت موقعيت اجتماعي نيست؛ بلکه منظور «نجابت و پاکي و تدين و ... »است.
ازدواج با يک فرد، مساوي است با پيوند با يک خانواده و فاميل و نسل!
در مسأله ي «انتخاب همسر»، معقول نيست که انسان بگويد: «من مي خواهم با خود اين فرد ازدواج کنم و کاري به خانواده و خويشان و فاميلش ندارم...» زيرا:
1-اين فرد، جزئي از همان خانواده و فاميل، و شاخه اي از همان درخت است. و اين شاخه، از ريشه هاي همان درخت، تغذيه کرده است. مسلم است که بسياري از صفات اخلاقي، روحي، عقلي و جسمي آن خانواده و فاميل، از راه وراثت و تربيت و محيط و عادات، به اين فرد منتقل شده است.
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايند:
«تزوجوا في الحجر الصالح، فإن العرق دساس»(2)
در دامن و خانواده ي شايسته، ازدواج کنيد؛ زيرا عرق (نطفه و ژن ها) تأثير مي گذارد.
ايشان در جاي ديگر مي فرمايند:
«انظر في أي شيء تضع ولدک، فإن العرق دساس»(3)
نيک بنگر که فرزندت را در کجا قرار مي دهي (چه کسي را براي مادري يا پدري فرزندت انتخاب مي کني) زيرا عرق و خصوصيات ارثي، به صورت پنهاني و بدون اختيار منتقل مي شود و تأثير مي گذارد.
2- اگر تو با آنان کار نداشته باشي، آنان با تو کار دارند! هرگز نمي تواني همسرت را از آنان و آنان را از همسرت جدا کني. خودت هم نمي تواني رابطه ات را با آنان قطع کني. يک عمر بايد با آنها معاشرت و زندگي نمايي.
اگر خانواده و خويشان همسر، ناباب و فاسد باشند، انسان را «زجرکش» مي کنند و از دخالتهاي آنان در زندگي و از ارتباط با آنان نمي شود بکلي جلوگيري کرد.
3- بدنامي يا خوشنامي آنان، تا آخر عمر همراه انسان است و در زندگي تأثير مي گذارد. تحمل بدنامي آنان، بسيار مشکل خواهد بود.
4- صفات و خصوصيات آنان، در فرزندان آينده، تأثير دارد.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايند:
«تخيروا لنطفکم، فإن الأبناء تشبه الأخوال».(4)
بنگريد چه کسي را به همسري بر مي گزينيد، زيرا فرزندان، شبيه و مانند دايي هايشان مي شوند.
برادر و خواهرم! در امور مهم، هرگز نبايد تحت تأثير احساسات واقع شد و در آن حال تصميم گرفت. «انتخاب همسر» اگر از تحت سيطره ي «عقل» خارج شد و در قلمرو «احساس» و «ظاهربيني» و «دل» قرار گرفت، بدبختي و سيه روزي را به دنبال خواهد داشت.
اکنون تو، در آستانه ي يک تحول بزرگ در زندگي ات قرار گرفته اي. خوب دقت کن که چه مي کني؟ اينک مي خواهي سرنوشت را با يک خانواده و فاميل، پيوند بزني. ثمره ي اين پيوند، بايد رشد و تکامل و سعادت و بهروزي باشد؛ نه سقوط و تنزل و بدبختي و سيه روزي.
با «چشم دل» پيامبر بزرگ اسلام را بنگر که ايستاده و تو را مخاطب قرار داده است و با «گوش جان» بشنو پيام هشدار دهنده اش را:
«قام النبي صلي الله عليه و آله خطيبا، فقال: أيها الناس! إياکم و خضراء الدمن، قيل: يا رسول الله! و ماخضراء الدمن؟ قال: المرءة الحسناء في منبت السوء»(5)
پيامبر اکرم، براي سخنراني و خطابه برخواست و فرمود: اي مردم! برحذر باشيد و بپرهيزيد از سبزه زاري که بر فراز مزبله و منجلابي چيست؟ فرمود: زن زيبايي که در خانواده ي پليدي رشد کرده باشد. (پسر و مرد نيز همينطور)
فراوان ديده ايم جواناني را که فريب ظاهر را خورده اند و خود را در منجلابي انداخته اند که بيرون آمدن از آن برايشان غيرممکن شده است.

سؤال و جواب

سؤال: ما ديده ايم که از خانواده هاي بد، گاهي فرزنداني شايسته و خوب، بيرون مي آيند و از خانواده هاي شريف و پاک، فرزنداني ناشايسته و پليد؟
جواب: اولا: بله، چنين است؛ اما اين موضوع «گاهي» اتفاق مي افتد. «استثناء» هميشه بوده و هست. گاهي در «منجلاب»، «گلي» مي رويد و در «گلستان»، «خاري» نمي شود بر مبناي «استثناها»، قانون کلي بنا نهاد. آنچه ما بيان مي کنيم، بر مبناي «اغلب» و «اکثريت» است.
ثانيا: همين «استثناها» نيز، با اصل خودشان ريشه ي مشترک دارند و بدون ترديد آثاري از آن ريشه ي مشترک، در وجودشان هست، که ممکن است در مواقع و حالات «عادي» ظاهر نشود، اما در«تلاطمها» و حالات «غيرعادي» ظاهر مي شود. خاکسترها عقب مي رود و «باطن» آشکار مي گردد.
ثالثا: اگر براي کسي يقين حاصل شد که: اين «فرع» غير از آن «اصل» است؛ و همچنين، بتواند اين «فرع» را از آن «اصل» جدا کند و نگذارد خانواده اش در زندگي آينده دختر و پسر نقش داشته باشند و دخالت کنند و...، آنگاه مي تواند با او ازدواج کند. اما اين کار، کار هر کس نيست.
سؤال ديگر: پس، فرزندان خانواده هاي فاسد و پليد و ناسالم، چه کنند؟ آيا بدون همسر بمانند؟
جواب: در پايان همين فصل (پنجم) جواب اين سؤال، بطور مشروح خواهد آمد –ان شاء الله-.

چهارم – عقل
(شرط اساسي براي طرفين)

براي ايجاد «زندگي سعادتمندانه»، به «عقل و فهم سالم» نياز است.
«عقل» همانند «نورافکني» است که جاده ي زندگي را روشن مي کند ونشيب و فرازها را مي نمايناند، تا انسان در برابر آنها تصميمهاي مناسبي بگيرد. «عقل» وسيله اي است براي تشخيص خوبيها از بديها.
زن و شوه، براي اداره ي صحيح زندگي و تربيت فرزنداني شايسته، بايد به نيروي عقل و فهم مجهز باشند.
امير مؤمنان –که درود خدا بر او باد- از ازدواج با انسان احمق (فاقد عقل و شعور) به شدت نهي فرموده اند:
«إياکم و تزويج الحمقاأ! فإن صحبتها بلاء و ولدها ضياع»(6)
بپرهيزيد از ازدواج با احمق! زيرا مصاحبت و زندگي با او بلا است و فرزندانش نيز تباه مي شوند.
در اين سخن امام، دو نکته ي مهم بيان شده است: يکي بلا بودن همنشيني و زندگي با همسر احمق است، که جان انسان عاقل را به لب مي آورد؛ و ديگري تباه و ضايع شدن فرزندان؛ که هم از راه وراثت و ژن ها بر آنان اثر مي گذارد و هم از راه تربيت و اخلاق و رفتار. و هر دو، خسارت بزرگي است.

توجه!

ممکن است انساني «باسواد» باشد، اما «عاقل» نباشد. و يا عاقل باشد اما باسواد نباشد. يعني «باسوادبودن» مساوي با «عاقل بودن» نيست؛ همانگونه که عاقل بودن نيز مساوي با باسواد بودن نمي باشد. البته «علم» و «عقل» بر يکديگر تأثير دارند، اما عين هم نيستند. چه بسا فردي با سواد باشد ولي عقل و بينش زندگي را دارا نباشد و نيز چه بسا شخصي بي سواد باشد که عقل وتدبير زندگي را داشته باشد. و اگر اين دو (عقل و علم) با هم جمع شوند، «نورعلي¬نور» مي گردند.
و همچنين: بعضي از زرنگيها و زدو بندها و حيله گريها را نبايد به حساب عقل گذارد و انجام دهنده ي آنها را عاقل ناميد.
معناي عقل و عاقل در سخن امام صادق –سلام الله عليه-:
از ايشان سؤال شد: «عقل چيست؟» فرمود:
«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»
چيزي است که خداوند رحمان به وسيله آن پرستش و عبادت مي شود و بهشت به وسيله آن به دست مي آيد.
سؤال کننده پرسيد: «پس آنچه که معاويه –لعنت خدا بر او باد – داشت چه بود؟» (که او را آنچنان سياستباز و حيله¬گر و نيرنگباز ساخته بود.)
امام فرمود:
«تلک النکراء، تلک الشيطنة، و هي شبيهة بالعقل و ليست بالعقل»(7)
آنچه او داشت نيرنگ و شيطنت بود، و آن شبيه عقل است نه خود عقل.

نمونه اي ناگوار

دختري را که از نظر عقل و هوش، ضعيف بود اما ظاهري زيبا داشت، براي «غلام» خواستگاري کردند. او از همان زمان خواستگاري متوجه ضعف عقل و هوش دختر شد و خواست که از ازدواج با او منصرف شود، ولي زيبايي دختر، چشم و عقل او را کور کرده بود!
به هرحال ازدواج صورت گرفت... مدتي که گذشت و «آبها از آسياب افتاد!» مشکلات و ناراحتيها شروع شد. زيرا آن امتياز دختر (زيبايي) که «غلام» را فريفته و جاي همه چيز را در نظر او پر کرده بود، ديگر تاب دوام نداشت و نمي توانست جاي مسؤوليتهاي همسري را بگيرد. آن زن نمي توانست نقش يک همدم و ياور و همسر را براي شوهرش ايفا نمايد... زندگي شان هر روز سردتر و سردتر مي شد... تا اينکه بچه دار شدند.
بچه که پا به زندگي مي گذارد – معمولا – زندگي را شيرينتر و اميدها را بيشتر مي کند؛ اما در زندگي اينان نه تنها چنين نشد، بلکه مشکلات و ناملايمات را افزايش داد. زيرا زن، توان بچه داري را نداشت و نمي توانست براي بچه، مادر خوبي باشد.
«غلام» همسرش را نزد روانشناس برد (و حال آنکه قبل از ازدواج بايستي چنين مي کرد!) روانشناس تشخيص داد که عقل و هوش زن کم است و به اندازه ي نصف سنش مي باشد و قابل دارمان نيست.
روشن است که زندگي اينچنين، قابل دوام نيست.
سرانجام «غلام» همسرش را طلاق داد و آن بچه ي معصوم، بي مادر شد.

نمونه اي ناگوارتر

«حميده» خانمي متدين، عاقل، فهميده و آبرودار بود؛ که دچار شوهري بي بند و بار، حيله گر، هوسباز و غيرعاقل شده بود. او از اخلاق و رفتار و گفتار شوهر، رنجها مي برد و خون دلها مي خورد.
شوهر، بازدوبندها و حيله گريها و دلالي هاي نامشروع و... پول به دست مي آورد؛ در حالي که «حميده» از پولهاي حرام و شبهه ناک به شدت نگران و هراسناک بود.
شوهر، از رفتار هرزه و حرام با نامحرمان باکي نداشت؛ در حالي که «حميده» عفيف و نجيب بود و از کارهاي خلاف عفت شوهرش به شدت رنج مي برد، اما آبروداري مي کردم و دم بر نمي آورد.
چندسالي به اينگونه گذشت و «حميده» هرچه کوشيد نتوانست شوهرش را اصلاح کند، بلکه شوهر هرچه پولدارتر مي شد، فاسدتر مي گرديد و برهرزگي اش مي افزود... تا اينکه کاسه ي صبر «حميده» لبريز شد و ديگر نتوانست بر اخلاق و رفتار بوالهوسانه و غيرعاقلانه ي شوهرش شکيبايي کند... و سرانجام او را به حال خود رها کرد.
اما افسوس! که اين «حميده» ديگر آن «حميده ي» قبل از ازدواج نبود. نشاط و اعصاب سالم و روحيه ي شادابش، به وسيله آ« «نامردناعاقل»، پژمرده و افسرده و تباه گرديده بود.
«فاعتبروا يا أولي الأبصار»(8)
عبرت بگيريد اي انديشمندان!

پي نوشت:

1- وسائل، ج 14، ص51.
2- کتاب مکارم الاخلاق.
3- عرق، يعني، ژن و خصوصياتي که به وسيله نطفه و وراثت از پدران و مادران، به فرزندان و نسلهاي بعدي منتقل مي شود.
4- جواهر، ج29، ص37. («تخيروا لنطفکم يعني: «محل مناسبي براي نطفه هايتان انتخاب کنيدم»).
5- وسائل، ج14، ص29.
6- وسائل، ج14، ص56.
7- اصول کافي، ج1، کتاب العقل و الجهل، حديث شماره 3.
8- سوره ي حشر، آيه ي 2.

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image