پنجم- سلامت جسم و روح
سلامتي جسمي و روحي، در موفقيت و سعادت زندگي مشترک، نقش مهمي به عهده دارد.
بعضي از بيماريهاي جسمي و رواني، اهميت چنداني ندارند و مانع انجام وظايف همسري نشده و لطمه اي به زندگي نمي زنند و مي توان آنها را تحمل کرد و يا با معالجه و مراقبت، درمان و برطرف نمود. بحث ما مربوط به اينگونه بيماريها نيست. بلکه آنچه بايد در زمينه ي «انتخاب همسر» مورد توجه قرار گيرد، بيماريها و نقصها و معلوليتهاي جسمي و روحي عميق و غيرقابل درمان است که در طول عمر همراه انسان است و تحملش براي همسر سخت است و مانع ايفاي کامل نقش همسري مي باشد. همسر، بايد همسرش را دوست داشته باشد تا بتواند با او به خوبي زندگي کند؛ بعضي از نقصها، مانع اين دوست داشتن است.
توجه نکردن به اين امر و برخورد «احساساتي» و «غيرتعقلي» با آن، ممکن است لطمه هاي سنگيني به زندگي بزند.
به اين نمونه ي اندوهبار توجه کنيد:
«هادي» جواني سالم و با نشاط بود. با دختري که نقص عضو داشت، ازدواج کرد. قبل از ازدواج، از آن نقص عضو با خبر بود، اما دچار احساسات شده و جوانب ديگر را نسنجيده و خواست کار خيري انجام دهد و از روي «ترحم و دلسوزي» آن دختر را پذيرفت.
مدتي گذشت و بهانه گيري از طرف مرد شروع شد. نقص عضو زن به گونه اي بود که در«عدم اشباع جنسي» او تأثير داشت.
«هادي» خجالت مي کشيد که با صراحت و بي پرده بگويد که از چه چيزي ناراحت است و بناچار، بهانه هاي ديگري مي آورد... نزاعها و کشمکشها بالا گرفت. اين دعواها و اختلافات از يک طرف و احساس حقارتي که زن به خاطر نقص عضوش مي کرد از طرف ديگر، باعث بيماريهاي رواني و عصبي زن نيز شد و هرچه مي گذشت، مشکلات افزايش مي يافت.
«هادي» مسائل زندگي شان را با اينجانب در ميان مي گذاشت و بيشتر، بيماريهاي عصبي و رواني همسر را عامل و باعث اختلافات و مشکلات مطرح مي کرد، آن هم نه به عنوان بيماري، بلکه به عنوان تقصيرات همسرش! اما من مي دانستم که مشکل اصلي کجاست... .
معالجات روانپزشکي انجام شد؛ اما اختلافات همچنان ادامه داشت ... تا اينکه سر انجام توان «هادي» به پايان رسيد و ديگر نتوانست آن زندگي را تحمل کند و اداممه دهد... و همسري ديگر گرفت.
اکنون که اين سطور را مي نگاريم، آن زن بيچاره در منزل پدرش به سر مي برد؛ نه طلاق و نه زندگي مشترک.
اسلام، از ازدواج با بعضي از بيماران، نهي فرموده است؛ مانند بيماراني که داراي بيماريهايي از قبيل جزام، جنون و برص باشند و موجب بدبختي همسر و تباهي نسل شوند.
سؤال و جواب
سؤال: پس، معلولين و بيماران چه کنند؟ آيا براي هميشه بدون همسر بمانند؟
جواب: در پايان همين فصل، و همچنين در مبحث «ازدواجهاي ايثارگرانه» که در فصل ششم خواهد آمد، به اين پرسش، پاسخ خواهيم داد – ان شاءالله-.
ششم- زيبايي
«زيبايي» يک امتياز است و در شيريني و سعادت «زندگي زناشويي» تأثير بسزايي دارد.
دو انسان، که مي خواهند به عنوان همسر و ياور، کانوني سعادتمندانه تشکيل دهند و تا پايان عمر در کنار هم باصفا و صميميت و عشق و محبت زندگي کنند، لازم است يکديگر را از هرجهت دوست داشته باشند و از اندام و چهره و شکل ظاهري هم خوششان بيايد.
زيبايي، يک معيار و اندازه ي معين و «قانون استاندارد» ندارد که بشود افراد را با آن سنجيد؛ بلکه –تاحدودي- به سليقه ي افراد بستگي دارد. حتي ممکن است فردي در نظر کسي زيبا باشد و در نظر ديگري زشت. درباره ي ليلي و مجنون گفته شده: «ليلي در نظر ديگران دختر زشتي بود، اما در نظر مجنون، زيبا!» پس، صفت زيبايي، يک خصوصيت نسبي است و لازم نيست در حد عالي باشد؛ بلکه مهم آن است که دو همسر، يکديگر را بپسندند و از هم خوششان بيايد و دلخواه هم باشند.
اگر انساني، قيافه ي ظاهري و اندام همسرش را نپسندد و او را دوست نداشته باشد، ممکن است – بطور ناخواسته- به او ستم و جفا کند و از او بهانه و ايراد بگيرد و زندگي را بر او تلخ نمايد.
زيبايي همسر، در حفظ و تقويت عفت و ايمان همسرش تأثير دارد. اگر همسر، از زيبايي همسرش راضي باشد، چشم و فکر و عملش، متوجه ديگران نخواهد شد و حسرت «زيبايان بيگانه» را نخواهد خورد و به دنبال «بيگانگان» نخواهد رفت و دچار «خيانت به همسر» نمي شود (چه مرد و چه زن) مگر اينکه از فطرت انساني خارج شده و از ايمان و عفت، بي بهره باشد!
در اسلام، بر اين مطلب تأکيد شده است. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند:
«إذا أراد أحدکم أن يتزوج المرءة فليسأل عن شعرها، کما يسأل عن وجهها، فإن الشعر أحد الجمالين».(1)
در انتخاب همسر، همانگونه که درباره ي زيبايي صورت همسر تحقيق مي کنيد، درباره ي موي او نيز سؤال و تحقيق کنيد؛ زيرا مو، يکي (دو جزئي) از زيبائي هاست. (و در زيبائي انسان نقش دارد.)
و همچنين، به همسران سفارش شده که خود را براي هم بارايند و يکديگر را اشباع و ارضاء کنند تا از انحرافات و مفاسد مصون بمانند.
يکي از امامان معصوم، هنگامي که محاسن و موي مبارکش را با حنا رنگ کرده و خود را آراسته بود، شخصي با تعجب به ايشان گفت: «خود را چه زيبا کرده ايد؟!» امام فرمود:
«نعم، إن التهية مما يزيد في عفة النساء....»
آراستگي (وزيبايي) مرد بر عفت زن مي افزايد... .
بي توجهي به اين امور، ممکن است بدبختيها و رسوائيهايي به بار آورد.
درباره ي عشق و علاقه و مسائل جنسي، لازم است بيشتر و جداگانه بحث شود؛ که در همين فصل، مبحث «عشق، محور زندگي» و... به اين موضوع خواهيم پرداخت – ان شاء الله-.
توجه!
«زيبائي» بايد در کنار ديگر صفات و معيارها، مورد توجه و بررسي قرار گيرد، نه بطور مستقل. يعني «زيبائي» بدون تدين و عفت و اخلاق و... نه تنها امتيازي محسوس نمي شود، بلکه «آفتي» است خطرناک! اگر کسي دين، اخلاق، عفت، شرافت خانوادگي، عقل و... داشته باشد، آنگاه «زيبايي» برايش کمال «ارزش و اميتاز» به حساب مي آيد و گرنه «بلايي» است رسواگر.
«زيباي بي عفت»، «سبزه زاريست بر فراز مزبله»! آن سخن والاي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم که در مبحث «شرافت خانوادگي» بيان شد، در اينجا نيز بسيار گوياست، که فرمود:
«إياکم و خضراء الدمن...» (2)
بپرهيزيد از سبزواري که بر فراز مزبله اي روييده باشد... .
و همچنين آن حديث که فرمود:
«من تزوج امرءة .... لجمالها، رأي فيها ما يکره»(3)
کسي که (صرفا) براي زيبايي زني (و همچنين مردي) با او ازدواج کند، در او امور ناخوشايند خواهد ديد.
«زيبائي» به عنوان يک رکن اساسي و معيار مستقل در زندگي زناشويي مطرح نيست، بلکه يک «صفت کمالي» است که اگر با صفات و معيارهاي «رکني و اساسي» همراه بود، ارزش دارد و گرنه، نه.
متأسفانه اين صفت، گاهي چشم عقل بعضي از جوانان را کور مي کند و بسياري از «ارزشها» را در پاي آن قرباني مي کنند. جاذبه هاي ظاهري فرد، دور انديشي را از آنان مي گيرد و شيفته مي شوند و معيارهاي اصلي را فراموش کرده يا ناديده مي انگارند... آنگاه پايه هاي زندگي را بر مبناي سست و متزلزل قرار مي دهند. در نتيجه: پس از مدتي، آن طراوت و جاذبه هاي ظاهري افت مي کند، شور و شهوت اوليه نيز فروکش مي نمايد و آن تنها امتيازي که به خاطر آن ازدواج صورت گرفته بود (يعني زيبائي) کم رنگ مي شود... آنگاه دلسرديها و ناگواريها، سر برميآوردند و «يري فيها ما يکره»! صفات و امور ناپسند، آشکار مي گردند.
اما کسي که تدين و ايمان و عفت و اررزشهاي اصيل و حقيقي را زير بناي زندگي قرار داد و «زيبائي» را به عنوان يک «اميتاز تکميلي» در کنار آنها به حساب آورد، گذشت زمان نمي تواند آن زندگي را فرسوده کند؛ زيرا:
«الذين آمنوا و عملو الصالحات، سيجعل لهم الرحمن ودا»(4)
خداوند، محبت مؤمنان نيکوکار را در قلبهاي ديگران قرار مي دهد.
خداي مهربان، به پاداش تدين همسران با ايمان، چنان محبت و اشتياق شديدي در قلبهاي پاک آنان قرار مي دهد که هيچ عاملي، حتي سپري شدن دوران جواني و شادابي، نمي تواند آن را سرد کرده و از بين ببرد!
«ما عندکم ينفد و ما عندالله باق»(5)
آنچه نزد شماست (و جنبه ي مادي دارد) فاني مي شود و آنچه نزد خداست (و رنگ و جلوه ي الهي دارد) جاودانه مي ماند.
پيوندي که بر اساس ارزشهاي الهي پديد آمده باشد، «پيوندي جاودانه» است و پيوندي که چنين نباشد، «ناپايدار» خواهد بود.
در ضمن: آن سؤال وجوابي که در پايان مبحث «سلامت جسم و روح» ، صفحه ي 123، گذشت، اينجا نيز مطرح است.
هفتم- علم و سواد
«علم و سواد» در سعادت، تأثير بسياري دارد و «طلب دانش» بر هر زن و مرد مسلمان واجب است:
«طلب العلم فريضةي علي کلي مسلم»(6)
اين «ويژگي»، در امر «انتخاب همسر» و زندگي مشترک، مورد توجه است و امتيازي براي همسر شايسته (چه دختر و چه پسر) محسوب مي شود و در تکامل و رشد زندگي و انحام وظايف همسري و تربيت فرزند و ... تأثير نيکويي دارد. اما اين خصوصيت نيز (مانند زيبايي) «شرط کمال» است نه «رکن و اساس» و بايد درکنار صفات و معيارهاي اصلي و اساسي بررسي شود نه مستقل. آنچه در اين باره در مبحث «زيبائي» بيان شد، اينجا نيز مطرح است.
«علم» بدون «تعهد و ايمان» هميشه مضر است؛ همانند «زيبائي» بدون «ايمان و عفت».
آنچه در اين موضوع مهم است، «تناسب و همتايي علمي بين دو همسر» مي باشد که –به خواست خدا- بزودي در مبحث آينده (همتايي) بيان خواهد شد.
پي نوشت:
1- بحار، ج 103، ص 237.
2- ص 62.
3- مبحث تدين، ص 55.
4- سوره ي مريم، آيه ي 96.
5- سوره ي نحل، آيه ي 96.
6- پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، اصول کافي، ج1، کتاب فضل العلم، حديث 1.