هشتم – کفؤ همديگر بودن
(همتايي، سنخيت، تناسب)
در آغاز اين فصل، بيان شد که: «اين فصل (معيارهاي انتخاب همسر) مهمترين فصل اين مباحث است.» و اکنون مي گوييم: مهمترين قسمت اين فصل، مبحث «کفؤ هم بودن دو همسر» مي باشد. حساسترين موردي که بايد در «انتخاب همسر» روي آن دقت شود، همين مورد است.
کفؤ هم بودن دو همسر، يعني: تناسب، همتايي، هماهنگي، همشأني، سنخيت، کفاءت و همطرازي بين دختر و پسر و – به اصطلاح - «باهم جور در آمدن زن و شوهر».
«ازدواج»، نوعي «ترکيب بين دو انسان و دو خانواده» است. زندگي مشترک، يک «پديده ي مرکب» است که اجزاء اصلي و اساسي آن، «زن و مرد» مي باشند. هرقدر بين اين دو عنصر، هماهنگي، همفکري، تناسب و سنخيت روحي و اخلاقي و جسمي باشد، اين «ترکيب» استوارتر، مستحکمتر، پرثمرتر، شيرين تر، لذتبخش تر و جاودانه تر خواهد بود؛ و هرچه اين تناسب و هماهنگي کمتر باشد، زندگي سست تر، تلختر، کم ثمرتر و ناپايدارتر خواهد بود.
علت عمده ي بيشتر ناهنجاريها و آشوبزدگيهاي زندگي خانواده ها، «عدم تناسب» و «ناهماهنگي» بين زن و شوهر است.
دو انساني که در کنار هم قرار مي گيرند و مي خواهند يک عمر با هم زندگي کنند و در همه ي امور شريک باشند و تصميمهاي مشترک بگيرند و فرزنداني را به وجود آورند و تربيت کنند و به سعادت برسانند، حتما بايد هماهنگ و همسنخ و کفؤ هم باشند.
متأسفانه در مسأله ي «انتخاب همسر» - مهمولا- به «خوب بودن عرفي» اکتفا مي شود و به «کفؤهم بودن» دختر و پسر، توجه کمتري مي کنند و حال آن که محور معيارهاي انتخاب همسر، همين «همتايي» است.
در جامعه ي ما، کمتر انساني پيدا مي شود که بکلي قابل ازدواج و همسري نباشد. همه ي دختران و پسران –إلا بعضي از آنان- قابليت همسري را دارند؛ اما بايد سنجيد که «کدام دختر براي کدام پسر مناسب است.»
همين خانمي که در فلان خانه، با شوهرش مشکل دارد و زندگي شان خراب و «آشوبزده» است، يا آن مردي که با همسرش اختلاف و درگيري داشته و از او ناراضي است و زندگي شان «نامطلوب» ميباشد، اگر هر کدام با همسر متناسب و کفؤ خود ازدواج مي کردند، اين مشکلات و نارضايتيها و ناهنجاريها وجود نداشت و يا –لااقل- کمتر بود.
« افرادي که سعي مي کنند قبل از ازدواج در مورد همسرشان مطالعه نمايند و همسري بيابند که از نظر روحي متناسب با خودشان باشد و اصطلاحا کفؤ او باشد، بخشي از مشکلات بعد از ازدواج و تربيت فرزندانشان را حل کرده اند. درغير اين صورت، مشکلاتي را که مي توانستند قبلا حل کنند، به بعد از ازدواج موکول کرده، حفظ مي کنند.(1)
توجه!
همتايي و هماهنگي و تناسب صددرصد، امکان ندارد؛ زيرا هر «انساني» داراي مغز، روح، اخلاق، تربيت، محيط و خانواده ي مخصوص به خود است و با ديگري فرق و فاصله دارد. اما بايد کوشش شود هرچه ممکن است اين «فاصله»، کمتر باشد و «دوهمسر» به هم نزديکتر باشند.
نمونه اي عبرت انگيز!
قبل از وارد شدن به موارد «کفاءت» و همتايي، يک نمونه ي عيني را که شخصا از نزديک لمس کرده ام و در تمام مراحل آن حضور داشته ام، بيان مي کنم تا مطلب روشنتر شود و زمينه براي مطالب بعدي آماده گردد:
«اسماعيل» و «صفورا» هر دو متدين، خوش اخلاق و پايبند به ارزشهاي اسلام و انقلاب اسلامي بودند اما ديدگاههايشان نسبت به اين امور، متفاوت بود. «اسماعيل» در محيطي روستايي و با فرهنگ و آداب و رسوم خاص روستاي خود و ويژگيهاي زندگي روستايي، پرورش يافته بود و به ارزشها و خصوصيات جامعه ي مهد پرورش خود، پايبند بود. و «صفورا» در شهري بزرگ و در فضاي مخصوص آن شهر و با آداب و رسوم و ويژگيهاي زندگي شهري، بزرگ شده بود. هر کدام، دنيا را از دريچه ي خاص خود مي نگريستند. سنخيت روحي، اخلاقي، تربيتي، جسمي، خانوادگي و فرهنگي ميان آن دو وجود نداشت. حتي اسلام و انقلاب را –که هر دو به آن معتقد بودند- با ديد و تفسير متفاوت مي نگريستند و بين فهم و برداشت آنان از اسلام، فاصله و تفاوت بسياري وجود داشت.
«واسطه اي خيرخواه» آن دو را براي ازدواج، به هم معرفي کرد. آن شخص «واسطه و معرف» هيچ گونه سوء نيتي نداشت و به عنوان وظيفه ي شرعي و رضاي خداوند، اين «معرفي و وساطت» را انجام داد. اما –متأسفانه- نسبت به لزوم کفاءت و همتايي و هماهنگي فکري، روحي، اخلاقي، جسمي ، خانوادگي و... ميان دو همسر، اطلاع و آگاهي و توجه کافي نداشت و به همين دليل در «معرفي و وساطت» هايش – که زياد هم انجام مي داد- موفق نبود و از آن وساطتها، زندگي هاي خوبي از آب در نمي آمد.
«اسماعيل» و «صفورا» ازدواج کردند. از همان اوايل زندگي مشترکشان، اختلافات و کشمکشها و جنگ اعصاب شروع شد. «اسماعيل» مي گفت: «... براي او(صفورا) چيزهايي مهم است که براي من هيچ اهميتي ندارد و براي من نيز چيزهايي مهم است که براي او هيچ ارزشي ندارد....» «صفورا» نيز درد دلهايي به همين گونه داشت.
هر دو تحصيلات علمي و مطالعات بالايي برخوردار بودند؛ اما در موضوعات و ديدگاههاي علمي، اختلافات فراواني داشتند. درباره ي رفتارها و ارتباطات خانوادگي و فاميلي و مهمانيها و رفت و آمدها، هر کدام «ايده» و «شيوه ي» مخصوصي داشتند که بين ديدگاهها و سليقه هايشان، فرسنگها فاصله وجود داشت. درباره ي مسائل تربيتي فرزند، نظرات و رفتارشان کاملا متفاوت بود و هرگز نتوانستند يک شيوه ي مشترک و يکسان و هماهنگي را اتخاذ و عمل کنند. هيچکدام هم از نظرات و سليقه هايش پايين نمي آمد و- به اصطلاح – هيچکدام کوتاه نمي آمدند.
بارها کارشان به «داوري ديگران» کشيد و مسائلشان را نزد اين و آن و کارشناس مسائل خانوادگي بردند، اما هرگز به توافق و تفاهم نرسيدند. سرانجام يکي از مشاوران آنان که انساني بسيار محتاط بود و کم اتفاق مي افتاد به جدايي بين زن و شوهر حکم کند، به جدايي آنان رأي داد و گفت: «اين زندگي قابل ادامه نيست و هيچ راهي غير از جدايي وجود نداردو»
و سرانجام «اسماعيل» و «صفورا» با طلاق از هم جدا شدند!
و اين ماجرا، يک «قرباني» داشت و آن «فرزندشان» بود!
نا هماهنگيهاي عمدي «اسماعيل» و «صفورا»
1- ناهماهنگي فرهنگي و فکري.(اختلاف و تفاوت در ديدگاهها نسبت به مسائل عقيدتي، اجتماعي، تربيتي و...)
2- تفاوت روحي و رواني.
3- اختلاف اخلاقي.
4- اختلاف سليقه در بسياري از امور.
5- تفاوت جنسي و جسمي (يکي از آنان، از نظر جنسي، قوي و «گرم مزاج» بود و ديگري ضعيف و «سردمزاج» و نمي توانست همسرش را ارضاء و اشباع کند. يکي از علتهاي اصلي و مهم اختلافاتشان، همين مسأله بود. آن که اشباع و ارضاء نمي شد –چون خجالت مي کشيد که اين مطلب را با صراحت بيان کند- عقده اش را در جاي ديگر باز مي کرد و در حقيقت، در جاي ديگر «انتقام» مي گرفت!)
6- مشکل زيبايي و شکل ظاهري (يکي از آن دو، از چهره و اندام و زيبايي ديگري راضي نبود، هرچند که ديگري از او راضي بود. اين عامل نيز در اختلافاتشان بسيار مؤثر بود)
7- تفاوت و اختلاف در مورد خانواده هاي يکديگر (هيچ يک از آن دو، خانواده و بستگان و افراد فاميل ديگري را نمي¬پسنديد و در روابطشان با آنان مشکل داشتند.)
دفع و رد يک شبهه!
ما به هيچ وجه نمي خواهيم بگوييم «روستايي» کفؤ و همشأن «شهري» نيست. و همچنين نمي خواهيم بگوييم «شهري» از «روستايي» بهتر است يا روستايي از شهري بهتر. چه فراوانند شهريها و روستائياني که با هم ازدواج کرده و زندگي خوبي هم دارند. وچه بسا «دو شهري» يا «دوروستايي» که هيچگونه هماهنگي اي با هم ندارند؛ بلکه منظور ما: لزوم هماهنگي روحي و جسمي و فکري ميان «دو همسر» است و اينکه بايد در «انتخاب همسر» به همتايي زن و شوهر توجه شود.
مقياس و معيار برتري و شرافت و فضيلت، «تقوا» است و ارزشهاي الهي و اخلاقي.
«إن أکرمکم عندالله أتقاکم»(2)
با کرامت ترين و بزرگوارترين شما نزد خداوند، با تقواترين و پارساترين شماست.
موارد همتايي و تناسب دختر و پسر
با توضيحاتي که داده شد، اکنون زمينه ي بيان «موارد همتايي و هماهنگي ميان دختر و پسر» آماده شده است. پس، موضوع «همتايي» را خرد مي کنيم و به بعضي از جزئيات آن مي پردازيم:
1- همتايي ديني و ايماني
زن متدين و پايبند به قوانين و اصول و فروع اسلام، بايد با انساني مانند خود ازدواج کند. البته تناسب صددرصدر امکان ندارد، اما هرچه به هم نزديکتر باشند و فاصله کمتر باشد، بهتر است.
مردي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد: «با چه کسي ازدواج کنيم؟» ايشان فرمودند:
«الأکفاء»
کفؤها (همسانها، همشأنها)
او پرسيد: «کفؤها چه کساني اند:» حضرت فرمود:
«المومنون بعضهم أکفاء بعض» (3)
مومنان، کفؤ و همشأن همند.
مي بينيم که پيامبر اکرم، معيار و زيربناي اصلي کفاءـ را «ايمان» بيان فرموده اند.
امام صادق -عليه السلام- درباره ي حضرت فاطمه ي زهراء –سلام الله عليها- مي فرمايند:
«لو لا أن الله خلق أميرالمؤمنين -عليه السلام- لم يکن لفاطمة کفؤ علي وجه الأرض، آدم فمن دونه»
اگر خداوند اميرمؤمنان علي –عليه السلام- را نيافريده بود، کفؤ و همتايي روي کرده ي زمين از حضرت آدم تا آخر، براي حضرت فاطمه وجود نداشت.
انسان مؤمن، اگر با همسر بي ايمان ازدواج کند و نتواند او را متدين نمايد، يا بايد همرنگ او شده و بي دين شود و يا در برابر او مقاومت کند و دائما نزاع و زدو خورد داشته باشند؛ که هر دو، خسارت بزرگي است و فرزنداني هم که محصول چنين زندگيهاي آشوبزده اي باشند، به سعادت نمي رسند.
سؤال و جواب
سؤال: آيا نمي شود انسان متدين و مؤمن، با همسري غيرمتدين ازدواج کند و او را هدايت نمايد؟ مگر تاکنون چنين وجود نداشته است؟
جواب: الف) اگر کسي چنين توانايي اي را در خود سراغ داشته باشد و يقين پيدا کند که مي تواند اين کار را انجام دهد، اشکالي ندارد که چنين ازدواجي را انجام دهد. بلکه پسنديده و مطلوب هم هست و ثواب بزرگي نصيبش مي شود. اما هر کسي چنين تواني ندارد و رسيدن به اين يقين هم کار آساني نيست. اگر هم چنين موردي پيدا شود، براي ديگران حجت نيست و نمي توان آن را تعميم داد و شامل همه دانست.
ب) ممکن است مسأله برعکس شود. يعني آن «غيرمتدين»، ديگري را همرنگ خود کند.
از علتهايي که در اسلام براي ازدواج نکردن با انسان بي دين بيان شده، اين است که:
«... لأن المرءة تأخذ من أدب زوجها و يقهرها علي دينه»(4)
زيرا زن، از ادب (و عقيده و رفتار) همسرش تأثير مي پذيرد و مرد، زنش را مجبور و وادار به عقيده ي خود مي کند.
مرد هم در اين باره، وضعي شبيه زن دارد. يعني او هم ممکن است از عقيده و روحيه زنش تأثير بپذيريد و زنش او را وادار به کارهاي خلاف شرع کند. مگر مرد چقدر مي تواند در برابر خواسته هاي نامشروع همسرش مقاومت کند؟ يک عمر که نمي شود کشمکش و نزاع و سرسختي کرد! نمونه هاي فراواني سراغ داريم که همسر بي دين و لاابالي، همسر متدينش را بدبخت و تباه کرده است.
ج- البته استثناءهايي هم وجود دارد که همسر ديندار و مؤمن، همسر بي دينش را هدايت کرده است. آنها به جاي خود محفوظ. اما ما مطالب را بر مبناي «اغلب و اکثر» افراد بيان مي کنيم و نمي توان بر اساس «استثناءها» قاعده ي کلي را فراگير بنا کرد.
2- همتايي و هماهنگي فرهنگي و فکري
تفاهم و توافق فکري و فرهنگي ميان دو همسر در زندگي مشترک، نقش اساسي دارد. براي ايجاد يک زندگي پويا و پربار و سعادتمندانه، بايد معماران اين کانون بتوانند يکديگر را درک نموده و مکنونات و محتويات دروني خود را به هم تفهيم کنند و در بسياري از مسائل، تصميم مشترک و يکسان گرفته و بر مبناي آن عمل کنند و در نشيب و فرازهاي زندگي، ياور هم باشند و فرزندانشان را بر اساس يک طرح هماهنگ تربيت کنند.
امام صادق – عليه السلام- مي فرمايند:
«العارفة لا توضع إلا عندالعارف»
زن عارفه ي «فهميده ي فرزانه) بايد در کنار مرد عارف (فهميده ي اهل معرفت) قرار گيرد، نه غيرآن.
زيانهاي ناهماهنگي فکري و فرهنگي ميان همسران را در سرگذشت «اسماعيل» و«صفورا» ديديم.
البته باز هم در اين مورد، توافق و تفاهم کامل و صددر صد، امکان ندارد؛ اما براي نزديکي بيشتر و کم کردن فاصله ها بايد کوشيد.
3- همتايي اخلاقي
هماهنگي و تناسب اخلاقي، از مهمترين موارد کفاءت و همتايي بين زن و شوهر است. ممکن است زن و شوهر از جهت «ديني» کفؤ هم باشند اما از جهت اخلاقي نه.
به اين نمونه توجه کنيد
«زيدبن¬حاريه» پسر خوانده و دست پرورده ي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم با «زينب» دختر عمه ي پيامبر ازدوج کرد. اين زون و شوهر از نظر «تدين و ايمان» در مقام بالايي قرار داشتند؛ اما از جهت «اخلاقي» با هم تفاهم نداشتند و به اصطلاح «اخلاقشان با هم جور در نمي آمد» و اختلاف و نزاع شديدي بر زندگي شان حاکم بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بارها آنان را نصيحت و سفارش به تفاهم و سازش فرمود؛ اما اين «زوج جوان» توان تحمل يکديگر را نداشتند... سرانجام، خداوند وساطت فرمود و آنان را به وسيله طلاق از هم جدا کرد!
در اين که هر دوي اين زن و شوهر، انسانهاي شايسته اي بودند، ترديدي نيست. در شايستگي «زيد» همين بس که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم او را به عنوان فرزند خود برگزيده بودند و به او محبت فراواني مي کردند و گاهي او را با لفظ «زيدالحبيب» «زيد حبيب و عزيز من» صدا مي زدند. و در شايستگي «زينب» نيز همين بس که خود خداوند عقد او را براي پيامبر خواند واو را به همسري پيامبرش درآورد.
گوشه اي از اين داستان در قرآن چنين آمده است:
«و إذ تقول للذي أنعم الله عليه و أنعمت عليه أمسک عليک زوجک و اتق الله ... فلما قضي زيد منها و طرا زوجناکها...»(5)
تو(پيامبر) به آن شخص (زيد) که خداوند به او نعمت داد و تو هم به او نعمت دادي، گفتي: همسرت را حفظ کن و تقواي خدا را پيشه نما... پس هنگامي که زيد از آن زن گذشت، ما(خدا) او را به همسري تو در آورديم... .
عدم توافق اخلاقي در ماجراي «اسماعيل» و «صفورا» را نيز مشاهده کرديم.
در نتيجه: نبايد بپنداريم که تنها «متدين بودن زن و شوهر» براي ايجاد يک زندگي موفق و در تمام موارد؛ کفايت مي کند. بلکه بررسي جنبه هاي ديگر نيز لازم است.
4- کفؤ هم بود در تحصيلات علمي
بهتر است که زن و شوهر از نظر معلومات و تحصيلات علمي، خيلي با هم فاصله نداشته باشند تا تفاهم بيشتري در زندگي شان وجود داشته باشد.
البته اين خصوصيت را بايد با صفات و ويژگيهاي ديگر بررسي کرد. به اين معنا که: مثلا اگر «زن» تکبر و غرورهاي بيجا دارد و کم ظرفيت است، نبايد سواد و تحصيلاتش بيش از «مرد» باشد؛ زيرا حکما –حتما- مشکلات فراواني در زندگي شان به وجود خواهد آمد. اما اگر متواضع باشد، احتمال بروز اين مشکل کمتر است. در مورد «مرد» هم مسأله به همين شکل است با کمي تفاوت.
نمونه اي عبرت آموز از «آئينه ي عبرت»!
در اين ايام که مشغول تدريس و نوشتن اين جزوه هستم، سريال تلويزيوني «برگ ريزان» از مجموعه سريالهاي «آئينه ي عبرت» از تلويزيون پخش مي شود. هرچند نمي خواهم اين سريال را تماما تأييدکنم، اما يک نکته ي جالب توجه در آن وجود دارد که با اين قسمت از بحث ما (کفؤيت علمي) تناسب دارد و آن: با سوادتر بودن «افسانه» از «علي» است. مي بينيم که «افسانه» که از شوهرش «علي» با سوادتر است، چقدر او را تحقير مي کند و چه مشکلات دردناکي در زندگي شان به وجود آمده است. سواد و تحصيلات «افسانه» هيچ فايده اي براي زندگي مشترکشان ندارد، بلکه همه اش زيان است. اگر «علي» با دختري همسطح خودش ازدواج مي کرد و «افسانه» با پسري همطراز خود، بسياري از اين ناراحتيها و کشمکشها وجود نداشت.
پي نوشت
1- با فرزند خود چگونه رفتار کنيم؟ دکتر محمدرضا شرفي، صفحه ي 5.
2- سوره ي حجرات، آيه ي 13.
3- وسائل، ج7، ص51.
4- فروع کافي، ج5.
5- سوره ي احزاب، آيه ي 37.