طلوع سخن
دوست خوبم سلام!
تو را مىشناسم و مىدانم كه فكرت مشغول است.
تو همان برادر و خواهر جوانى هستى كه مدتهاست فكر و ذهنت مشغول شده؛ يافتن همسرى همدل و همراه، صميمى و باصفا، اميدآفرين و قانع، عفيف، كوشا و پر توان، بزرگترين دغدغهات گشته است.
تو همان برادر و خواهر گرانقدرى هستى كه مدتى است همسر و شريك زندگىات را انتخاب كردهاى و با هم در صفا و صميميت زندگى مىكنيد ولى تشويش دارى كه نكند اينها كه مىگذرد خواب باشد و تو را از اين خواب شيرين بيدار كنند و در عالم واقع همه چيز را از دست رفته ببينى. نكند عاملى شوم پيدا شود و صفاى زندگىات را مكدّر كند. نكند نادانسته عملى از تو سر زند كه همسرت را ناخوشايند باشد و از تو دلزده گردد.
تو همان خواهر و برادرى هستى كه سالهاست با شريك زندگىات اختلاف دارى و جوياى راه حلى مىباشى كه تو را از افتادن در كام كابوس طلاق باز دارد. تصور طلاق، اين منفورترين حلال خداوند، تو را به وحشت مىاندازد و مىخواهى هيچ گاه اين كلمه را از زبان كسى نشنوى بخصوص از زبان شريك زندگىات!
برادر و خواهر گرانقدر، ما نيز در دغدغه و نگرانى شما شريكيم و دلريش از اينكه جوانان مملكتمان نتوانند با معيارهاى صحيح، شريك زندگى خود را بيابند و با ازدواجهاى احساسى، عشقهاى شيشهاى، تلفنى و اينترنتى، خود را گرفتار زندگىاى كنند كه رنگ و بوى صفا، گذشت، عشق و همراهى در آن نباشد.
خواهر و برادر عزيز، ما نيز در آتش اختلاف شما مىسوزيم و آرزوى تفاهم و كنار آمدن شما با هم، وجودمان را پر كرده است و براى آن چارهجويى مىكنيم.
در اين نوشته مخاطبمان شماييد و با هم به گفتگو مىنشينيم؛ شايد به يارى خداوند بتوانيم در كاستن دغدغهها و يافتن راهكارهاى مفيد موفق گرديم و صفايى ايجاد كنيم و صميميتى را حفظ كنيم و پيوندى را مستحكم گردانيم. اگر نيتمان خدايى باشد و دست نيازمان به سوى خالق بىنياز، يارى آن يگانه مهربان نصيب خواهد شد و بارقه محبت، كانون خانوادهمان را نورانى خواهد كرد و گرمى خواهد بخشيد و شعارها رخت برخواهد بست.
عزيز همراه، رشد ناهنجارىهاى خانوادگى و سير صعودى آمار طلاق در كشورهاى مختلف از جمله كشورمان تكاندهنده و وحشتزاست. ازدواجها استحكام ندارند و نوعروسان بسيارى هنوز در خانه بخت بار نگشوده به خانه پدر باز مىگردند.
امنيت ازدواج از بين رفته و همين ناامنى آمار ازدواج را به شدت پايين آورده است. منحنى ازدواج، سير نزولى و منحنى طلاق، سير صعودى دارد و اين هر دو نامطلوب و زيانبار است. كم شدن و ناپايدار شدن ازدواجها آثار زيانبار ديگرى نيز به بار آورده كه گسترش فساد و فحشا، يكى از آنهاست. وقتى جوان با همسر ايدهآل ازدواج كند، نياز جنسى، روحى و عاطفىاش به خوبى و از راه صحيح تأمين مىگردد و سلامت جسمى و روحى او تضمين مىشود و بانشاط و سرزنده به اجتماع وارد شده و در پى كسب و كار و سازندگى مىرود ولى وقتى از يافتن همسر موافق، نامطمئن يا مأيوس باشد، به ازدواج رغبت نمىكند و راه سركوب غرايز يا تأمين ناصحيح آن را پيش مىگيرد و انواع امراض روانى و فساد اخلاقى ظهور مىكند و پيامدهاى شوم فراوانى حاصل مىگردد.
اگر به حكم عقل و شرع اقدام براى همسردادن به جوانان مجرد از وظايف آحاد جامعه و دولت اسلامى و از بزرگترين اعمال صالح مىباشد، اقدام براى تأمين امنيت ازدواج واجبتر، لازمتر و ضرورىتر است.
در اين گفتگوى مكتوب، ابتدا با جوانانى كه هنوز ازدواج نكردهاند به گفتگو مىنشينيم و راهكارهاى صحيح اقدام به ازدواج و انتخاب همسر را مرور مىكنيم. بعد از آن با مردان و زنانى كه ازدواج كرده و زندگى موفقى دارند، به مرور به راهكارهاى حفظ استحكام و صميميت خانواده مىپردازيم و در آخر با مردان و زنانى همراه مىشويم كه زندگى زناشويى آنان با چالش مواجه شده و در پى راه حل اختلاف و بازگرداندن صفاى سابق و اه دسترفته هستند.
اميد است به يارى خدا بتوانيم همراهى دلسوز، ه چارهجو و مفيد بوده و از همهحبتى با ما و خواندن نوشتهمان پهيمان نشويد و در آخر دعاى خيه شما بدرقه راه ما گردد.
ره برو، بيره مرو هر چند راهت دور باد
خواهر و براده جوانم، تو كه ساليان عمرت از بيست و پنج گذشته و هنوز به هزار و ه يك دليل ازدواج نكردهاى. مىدانم كه نمىخواهى بگويى محتاج همهر نيستم؛ چون طبيعت هر انسان سالمى متمايل به جنس مخالف است وهزن و مرد، هر دو داراى نقصان همىباشند و هر يك مكمل ديگرى. اين ناموس خلقت است كه همه موجودات را به صورت جفت، نر و ماده و محتاج جنس مخالف خلق كرده است و ازدواج و جفتيابى را در همه جارى ساخته است. آنچه ما از حيواناه و موجودات ديده و شنيدهايم اين است كه جفتيابى در آنها هم اصل است و نر و مادهها بدون ضابطه با هم نمىآميزند.
نياز به جهت و روابط زناشويى انكارناپذير است. از طرف ديگر، هميشه تأمين اين نياز از راههاى ديگر غيرهاز ازدواج ممكن بوده و هست. البته گاهى روابط خارج از ضابطه ازدواج و همسرى، قبح اجتماعى فراواه دارد و گاهى متأسفانه قبح اجتماعى آن مىريزد و به عادت فراگير تبديل مىشود، اما باز هم تأميه اين نياز از آن راهها به ضرر افراد مىباشد. زيرا روابط زمانى نياز درونى انسان را برآورده مىهكند كه همراه با آرامش روحى و اطمينان اجتماعى باشد و در روابه خارج از ضابطه چنين امرى حاصل نهىشود. دو جوانى كه خارج از ضابطه ازدواج با هم انس مىگيرند هر قدر هم ايمانشان ضعيف باشد، بالاخره سوسوى ايمان در كنج قله آنها در ساعات انس و خلوت و قبل و بعد از آن، آنان را هراسانهو اندوهناك مىگرداند. ترس از گناه و كيفر خداوند در قاطبه انهانها وجود دارد و حداقل خودشان هر نفس خودشان نمىتوانند آن را انكار كنند گرچه نزد ديگران انهار نمايند و با خيال نشان دهند. علاوه بر ترس گناه و كيفر اخرهى و قهر خداوند، ترس از رسوا شدنهدر نزد مردم و كيفر اجتماعىِ عملهخلاف قانون هم در كنج قلب انهانها وجود دارد. كم مىتوان افرهدى را پيدا كرد كه از شهره شدن ه به فسق و فجور و داشتن روابط خهرج از ضابطه ازدواج هراسان نباشند.
در ساحت نورانى قرآن
خداوند در قرآن مجيد داستان رابطه خارج از ضابطه زليخا با يوسف را مطرح مىكند و همامان معصوم(ع) زواياى اين ارتباط را شرح مىدهند تا به انسانها هفهمانند كه نمىتوان در يك رهبطه ناصحيح با اطمينان و خيال آسوده خلوت كرد و اشباع شد و به اطمينان رسيد. در اين ارتباط ناصحيح، يوسف يك طرف است و زليخا طرف ديگر و ما وضعيت زليخا را ياهآور مىشويم تا ببينيم كه چگونه هتى انسانهاى به ظاهر بىايمهن هم نمىتوانند از چنين رابطهههيى لذت ببرند و به آرامش برسند وهدغدغه و هراس و تشويش، مكدّر عيش آنان است.
زليخا بانوى كاه عزيز است و در آنجا فرمانش مطاع مىباشد و غلامان و كنيزان كهخ در خدمت و مطيع اوامر اويند و هتى اگر از او خلافى ببينند نه تنها جرئت افشا كردن و مطرح نموهن آن را ندارند بلكه با هزارها دليل به توجيه و تصحيح آن مىپهدازند؛ با اين وجود او هراسناك افشا شدن رابطهاش با يوسف استه از اينرو خلوت را به اندرونىترين اطاق كاخ مىبرد و درهاى فراوهن قبل از آن را مىبندد تا مطمئن گردد هيچ كسى امكان مطلع شدنهاز خلوت او را نمىيابد و باهگ رسوايى او را بلند نمىكند. در آن اندرونىترين اطاق كاخ، معبوده زليخا و بت او حاضر است زيراهمعبود انسان، هم محبوبترين شخص هر نزد اوست و هم بايد هميشه هاضر باشد تا بدو متوسل شود و پناه برد و از او حاجت بخواهد و به ه احتمال قوى بتپرستان چندين صورت از بت خود داشته و در جاهاى مخهلف نصب كرده بودند تا در همه حال در محضر معبود و خدايشان باشند و صورت بت زليخا نيز حتى در ه اندرونى و اطاق خلوت وى هم بود ه حالا زليخا نه با همسرش بلكه باهفردى خارج از ضابطه ازدواج، هلوت كرده و اين خلوت در ارتكاز ذهنى خود او قبيح است پس بايد از چشمانداز معبودش پنهان باشد چه اينكه اگر معبود ببيند، شرمندگى و سرافكندگى بار مىآيد و شاهد غضب كند و قهر نمايد و ...، پسهبايد در پنهان كردن بكوشد و بدين جهت زليخا پوششى بر خدايش مىهاندازد تا نتواند خلوت او با يوسه(ع) را ببيند.
حالا زليخا با سختى و زحمت فراوان خلوت مطمئنى فراهم كرده و يوسف(ع) را با حيله بدانجا كشانده است ولى تقاهاى كامجويى خارج از ضابطه ازدواج نيز مشكل است و نمىتوان به راحتى چنين تقاضايى را مطرح كرد. او بايد با خود كلنجار رود كه هچگونه چنين خواهش غلطى را مطرح كند تا هم قبح و زشتى آن كم باشد و هم با ردّ يوسف(ع) مواجه نشود. شايد او قبل از اين خلوت ساعتها در اين باره فكر كرده و آخر بدين نتيجه رسيده كه بايد از موضع قدرت برخورد كند و يوسف(ع) را در موضع عبد و بنده نشاند و با امر، از او انجام كارى را بخواهد چه در اين صورت بعيد است عبد و بنده جرئت مخالفت با صاحبش را داشته باشد و امر كردن به عبد و اطاعت عبد از امر خلاف اخلاق صاحبش نيز زشتى كمترى دارد.
فاش شدن رابطه خارج از ضابطه نيز خود مصيبتى ديگر است كه همه انسانها حتى افراد لاابالى از آن وحشت دارند. در همين جريان وقتى يوسف(ع) از دام زليخا مىگريزد و زليخا صيد را تعقيب مىكند، به ناگاه با همسرش جلو درب اندرونى مواجه مىگردد. در اينجا زليخا هم به زشتى اقدام خود اعتراف دارد و نمىخواهد در حضور ديگران از جمله همسرش رسوا شود لذا فورى به دروغ متوسل مىشود و يوسف(ع) را تجاوزگر معرفى مىكند و از همسرش كيفر او را خواستار مىگردد.
رسوا شدن نيز او را از تلاش براى توجيه و منطقى جلوه دادن عمل خلاف عرفش باز نمىدارد. گرچه در نزد رفقاى اشرافىاش به كامجويى غلط رسوا شده ولى در صدد اثبات بىگناهى خودش بر آمده و با ترتيب دادن جلسهاى، جمال يوسف(ع) را به رقباى اشرافىاش مىنماياند و اعلام مىكند آيا اگر من در مقابل عشق به چنين ماهپارهاى ذليل شوم و آبرو و شخصيت و جايگاه خويش را ناديده بگيرم و از او كام بخواهم، بيجا است؟!
البته در اين مجلس چون حاضران رقبا، رفيقان و همپالكىهايش هستند، به عمل خلاف خود اعتراف مىكند و آن را توجيه مىنمايد ولى در مقابل همسر و غير همپالكىهايش همچنان مدعى پاكدامنى و بر تجاوزگرى يوسف(ع) پافشارى دارد.
او فقط در آخر كار، در جلسه محاكمه نزد پادشاه مصر، زمانى كه همه قراين، فريادگر پاكدامنى يوسف(ع) و تخلف اوست و همپالكىهايش هم به گناهكارى او و خودشان اقرار كردهاند، به خلاف خود و پاكدامنى يوسف(ع) اعتراف مىكند زيرا هيچ اميدى در انكار و دروغگويى نمىبيند بلكه در آن مجلس، انكار را به ضرر خود مىبيند و احتمال خشم پادشاه و كيفر او در صورت انكار وى بيشتر است.(1)
در اينجا زواياى داستان رابطه غلط زليخا را بازگو كرديم تا توجه دهيم كه چنين رابطههايى حتى اگر آسان و كم مؤونه باشد، ولى چون با تشويش و خوف و هراس همراه است، نمىتواند اقناعكننده نياز شخص و آرامشبخش به روح و روان فرد باشد. بنابراين همان گونه كه در مَثَل عنوان آمد، بايد از راه صحيح رفت هر چند راهى طولانىتر و هزينهدارتر باشد و بايد بيراههها را رها كرد هر چند كوتاه و كمهزينه باشند.
آرامش روحى و اقناع كامل غريزى فقط از طريق ازدواج و ارتباط صحيح دو زوج ممكن است و هيچ ارتباط غلطى نمىتواند برطرفكننده اين نياز باشد و آرامش روحى براى فرد به ارمغان بياورد.
در ازدواج است كه بدنامى و رسوايى نزد هيچ كس بار نمىآورد. چنين رابطه صحيحى هم، باعث آرامش و اقناع نياز دو زوج است و هم، سبب آسايش و راحتى خود و خانوادههايشان و هم، سبب به خاك ماليده شدن بينى شيطان و همه شيطانصفتانى كه در پى فاسد كردن آنهايند.
چنين ارتباط صحيحى است كه بزرگترين عمل صالح به حساب مىآيد و رضايت، رحمت و بركت خدا را در پى دارد و باعث عزا گرفتن و خون به دل شدن شيطان و شيطانصفتان مىگردد زيرا دو زوج با اين ارتباط صحيح از انحراف و فساد مصون شدهاند و شيطانها از گمراه كردن آن دو و به زحمت انداختن آنها و خانوادههايشان مأيوس شده و بايد دام و دانه برچينند و بساط گمراهگرى خود را جمع نمايند. چنين ارتباط صحيحى است كه به تشكيل خانواده و تولد فرزندان سالم و صالح مىانجامد و تداوم صحيح نسلها را تضمين مىكند.
عصاره سخن اين بود كه: خواهر گرامى و برادر محترم، نمىتوانى به رابطههاى غلط اميد بندى و متمايل شوى كه اين رابطهها گرچه دورادور زيبا جلوه مىكنند ولى با دلهره و اضطراب و تشويشهاى فراوان همراهند و پشيمانى طولانى در پى دارند و آرامشزا نيستند گرچه كمهزينه و در دسترس باشند. راه صحيح و ايمن و مطمئن را نبايد رها كرد و بيراهههاى نامطمئن، هراسناك و اضطرابزا را در پيش گرفت.
دوستان همراهى كه ازدواج نكردهايد، بهترين راه رسيدن به آرامش روحى، ازدواج است. با ازدواج شما از تنهايى نجات مىيابيد. يك سنگ صبور و همراز پيدا مىكنيد تا درد دلهاى خود را با وى در ميان نهيد و از پشتيبانى روحى - روانى وى برخوردار گرديد. كسى را مىيابيد كه منتظر شما باشد و به شما عشق ورزد و حاضر باشد براى شما هستى خود را فدا كند. مىتوانيد از همسرتان صاحب فرزندانى شويد كه گلهاى معطر زندگى شما باشند و ... . همه اينها به شرط آن است كه با اميد به خدا و براى رضاى او و مطابق دستورالعملهاى اولياى او قدم برداريد.
وارسى و پالايش انگيزهها
جوانى كه در پى يافتن همسر مناسب هستى، لحظاتى به وارسى انگيزههايت بپرداز. براى چه مىخواهى ازدواج كنى؟ چرا فلان دختر يا پسر را برگزيدهاى؟ آيا فقط براى رسيدن به لذت و كامجويى است؟ آيا چون آن دختر يا پسر از خانواده سرشناس و ثروتمندى است، چشم تو را گرفته؟ شايد ازدواج با او براى تو نام و افتخار اجتماعى در پى دارد؟ ممكن است زيبايى خارقالعاده آن دختر تو را مسحور كرده است؟ شايد عنوان و منصب اجتماعى پسر، شما را گرفته است؟ يا ...؟
يا شايد در عالم تجرد، خود را مستعد براى پذيرش وسوسههاى شيطانى مىيابى و براى يافتن همسرى همراه كه تو را در پيمودن مسير بندگى ياور باشد و كانون گرم اُنسى برايت ايجاد كند، ازدواج مىكنى؟ شايد اجابت امر خدا و رسول تو را وا داشته دنبال همسرى همراه و همفكر باشى زيرا خدا و پيامبرش از كسانى كه با داشتن امكانات كافى، مجرد زندگى مىكنند، راضى نيستند و پيامبرش اعلام فرموده:
زناشويى از سنّت من است و هر كس از سنّت من روى بگرداند، از [امت ]من نيست.(2)
اى عزيز، شايد مىخواهى با ازدواج صاحب فرزندى صالح شوى و بر شمار موحّدان زمين و امت رسول خدا بيفزايى تا آن فرزند، نور چشم تو و باقيات صالحات تو باشد؟
انگيزه تو هر چه باشد در انتخابت تأثير بسزا دارد. آنكه دنبال ازدواج با همسرى ثروتمند است، ملاكهاى ديگر برايش رنگ مىبازد و آنكه دنبال يافتن همسرى همراه براى پيمودن راه خداست، دنبال كسى مىگردد كه صلاحيت لازم براى اين همراهى و ياورى را داشته باشد. براى اولى، ديندار بودن، عفيف بودن، عالم بودن، اصالت خانوادگى داشتن و ... مهم نيست فقط مهم اين است كه همسرش ثروت فراوان داشته باشد كه در اين صورت بىعفتى، بداخلاقى، جهالت و رذالت او بىاهميت مىنمايد و براى دومى، ثروتمند بودن، انتساب به خانواده سرشناس و مانند آن مهم نيست بلكه مهم ديندار بودن، عفيف بودن و فهيم بودن همسرش است.
خواهر و برادر محترم، وقتى انگيزههايت را واكاوى كردى، اگر انگيزههايت رنگ خدايى دارد و در راستاى رضاى خداست و در پى سعادت دنيا و آخرت هستى، تو را بشارت باد كه مورد عنايت خدا هستى و به يارى خداوند به پيش برو و پىجويى كن و اميدوار باش كه خواسته صحيح و منطقىات اجابت خواهد شد و همسرى مناسب و همراه خواهى يافت و اگر انگيزههايت رنگ خدايى ندارد و رو به پستى و شهوترانى و حيوانى است، در همين ابتدا به تصحيح آنها اقدام كن. بدان كه اگر به دنبال رضاى خدا و در پى اطاعت از فرمان خدا و پيامبرش باشى، خداوند هم دنيا و آخرت تو را تضمين مىكند و اما اگر خدا را وا نهاده و دنبال هوا و هوسهايت باشى، از عنايت خدا محروم خواهى شد و حداكثر در مدتى كوتاه به لذتهايى گذرا مىرسى و بعد از آن با مصايب تلخ و كشندهاى روبهرو مىگردى كه زندگىات را تيره و تار مىكند. پيامبر اسلام فرمود:
خداوند بر خود واجب كرده است يارى و كمك كردن كسى را كه خواهان ازدواج است تا همراهى براى طى مسير بندگى پيدا كند.(3) و چنين همراهى نيز، طبعاً فردى خداشناس، مؤمن، صالح و مقيد به فرمانهاى دين و پاىبند به ارزشهاى اخلاقى است.
در حديث زير دقت كن:
چرا مؤمن ازدواج نمىكند؟! زيرا با ازدواج ممكن است صاحب فرزندى شود كه ذكر «لا اله الا اللَّه» بر زبانش جارى گردد و با تلفظ به اين ذكر شريف زمين را گرانبها كند(4)[ كه حامل يك تسبيحگوى خداست.]
اين احاديث ما را به پالايش نيتهايمان دعوت مىكند و نيت صحيح را به ما مىآموزد.
نقل است كه وقتى يوسف پيامبر(ع) در سرزمين مصر بعد از سالها با برادر مادرىاش مواجه شد و او را از احوال خود آگاه كرد و از وضع حال او سؤال كرد، متوجه شد كه برادرش با وجودى كه به فراق وى گرفتار بوده ولى ازدواج كرده است. اين مطلب بر او گران آمد كه برادر چگونه توانسته با وجود غم فراق ازدواج كند و لذا به اعتراض از او پرسيد كه چطور ازدواج كردى؟
برادرش جواب داد:
پدرم، يعقوب پيامبر، مرا به ازدواج فرمان داد و گفت: اگر مىتوانى ازدواج كن تا شايد فرزندى برايت متولد گردد كه با تسبيح خدا بر زمين، آن را گرانبها كند.(5)
تكثير و تعالىبخشى انگيزهها
برادر و خواهر گرانقدر، يكى از عنايات خداوند به بندگانش اين است كه اگر نيت بد كنند، تا زمانى كه براى تحقق آن نيت گام برندارند، برايشان گناهى ننويسد. مثلاً اگر فردى تصميم به متلاشى كردن كانون خانوادگى مملو از صفايى كند، گرچه نيت او بد است و سزاوار نيست ولى تا زمانى كه اين نيت را عملى نكرده و براى تحقق آن قدمى برنداشته باشد، برايش گناهى نوشته نمىشود حالا اين اقدام نكردن به خاطر پيدا شدن مانع باشد يا ناتوانى يا انصراف يا ... . اما براى نيت خير مؤمن ارزش قائل شده و آن را به عنوان عمل خير ثبت مىكند و بدان پاداش مىدهد. همين كه فردى تصميم بگيرد كه كار خيرى انجام دهد حتى اگر موفق به انجام آن هم نشود، باز هم ثوابى برايش منظور مىكند. حتى آرزوى انجام كار نيك نيز به فضل خدا عمل صالح است و موجب ثواب و پاداش. چه نيكو است كه از اين سفره گسترده فضل و كرم خداوندى استفاده كنيم و علاوه بر پالايش نيتهايمان به تكثير آنها نيز همت كنيم. يك مرد و زن براى ازدواج خود مناسب است نيتهاى متعدد ارزشمند كنند مثلاً دنبال همسرى باشند وجيه، باجمال، مؤمن و عفيف تا با نگاه كردن به جمال او و از مؤانست و مجالست با وى لذت ببرند و از نگاه كردن به چهره زنان نامحرم و ناموس ديگران بىنياز شوند و جمال آن زن به او آرامش دهد و براى انجام وظايف بندگى فارغ گرداند و هم آن زن برايش فرزندان صالحى بياورد و ... .
تكثير نيتهاى خوب و همراستا از هنرهاى صالحان است و از تقاضاهاى اولياى خدا. اين امام سجاد عليهالسلام است كه در دعاى مكارمالاخلاق، خاضعانه از خداوند طلب مىكند:
خدايا! به لطف خود نيتهاى خوب مرا زياد گردان.(6)
مطلب ديگر، متعالى كردن نيتهاست. در اخلاق امروزى كه توسط غربيان تبليغ مىشود و مؤثرترين اخلاق تلقى مىگردد، معيار عمل فقط سود و لذت موجود در آن است. افراد به انجام اعمالى فرا خوانده مىشوند كه سود و لذت عاجل دنيوى در آن محسوس و مشهود باشد و هيچ گاه فردى را به انجام كارى براى سود آجل و اخروى دعوت نمىكنند زيرا سود عاجل نقد است و نفع آجل نسيه و به قول معروف «سيلى نقد به ز حلواى نسيه». گمان بعضى بر آن است كه دين فقط به آخرت دعوت مىكند و ترك دنيا و لذايذ دنيا مقدمه رسيدن به آخرت است در حالى كه اين گونه نيست. دين مىخواهد دنيا را در راستاى آخرت قرار دهد و به ما، رنگ الهى زدن به نيتها و اعمالمان را بياموزد. يك مبلّغ آگاه دينى هيچ گاه افراد را به ترك لذت مباح دعوت نمىكند بلكه اعلام مىكند كه اى انسانهاى مؤمن، لذتهاى غير مباح و حرام را ترك كنيد و راه ترك آن هم رفتن دنبال لذت مباح است اما دنبال لذت حلال و مباح رفتن دو گونه است؛ گاهى خود لذت مباح و حلال غايت و هدف نهايى است مثلاً جوانى دختر زيبايى را ديده و مسحور زيبايى او شده و رسيدن به آن جمال و لذت بردن از همنشينى، مؤانست و ازدواج با او، همه همّ و غم او شده است. او در وراى وصال به اين محبوب هدف ديگرى ندارد، اما گاهى همين جوان آن جمال و زيبايى را ديده و دلش بدان تمايل پيدا كرده است ولى به خود تلقين مىكند و توجه مىدهد كه چه خوب است من با اين صاحب جمال ازدواج كنم تا با ديدن جمال زيباى او و لذت بردن از آن از نگاه به جمال زنان بيگانه و ناموس ديگران بىنياز شوم و علاوه بر آن، اين جمال را آيينه جمال حقتعالى قرار دهم و از اين آيت حُسن به زيبايى خالق آن پى برم. به عبارت ديگر در اخلاق دنيايى غربى هدف و غايت همان نور دنيايى است ولى دين به ما ياد مىدهد كه غايت را روى عدد صد ببريم زيرا «چون كه صد آمد نود هم پيش ماست». اخلاق دينى لذت بردن را نهى نمىكند و آن را نفى نمىنمايد بلكه ياد مىدهد كه فرد چگونه اين لذت بردن را در ضمن و در راستاى هدف بالاترى قرار بدهد تا علاوه بر رسيدن به لذت، عمل صالح آخرتى هم انجام داده باشد.
اينكه از بزرگانى نقل مىشود كه ادعا كردهاند ما در زندگى هيچ كار مباحى انجام ندادهايم معنايش اين است كه آنان خوردن، خوابيدن و ديگر كارهاى خود را با اهداف غايى والاترى انجام مىدادند كه با توجه به آن اهداف والاى نهايى، اعمال مباحشان مستحب مىشد و اين است معناى دعاى امام سجاد(ع) كه: «و انته بنيّتى الى احسن النيّات؛(7) نيت مرا به حد بهترين نيتها بالا ببر».
اى خواهر و برادر گرامى، ازدواج و انتخاب همسر هم، مىتواند در راستاى اهداف الهى و والا باشد و در ضمنِ آن لذت بردن و كامجويى هم حاصل گردد و مىتواند فقط براى كامجويى باشد. هنر مؤمن در اين است كه لذت بردن و كامجويىاش را در ضمن هدفى عالى قرار دهد و بر شما باد به اين روش عمل كردن. البته اگر لذت مباح هم هدف و غايت باشد، مانعى ندارد و فرد گناه نكرده بلكه از نعمت خدا استفاده كرده و مأجور است، گرچه اجر او كمتر از اجر كسى است كه اين عمل را در راستاى اهداف والاتر قرار مىدهد و آن را به سطح مستحب يا واجب مىرساند. اين كلام خداوند از زبان مؤمنان به قارون است كه اى قارون:
«و ابتغ فيما آتاك اللَّه الدار الاخرة و لا تنسَ نصيبك من الدنيا؛
اى قارون، با اين اموالى كه خداوند به تو عطا فرموده آخرت را طلب كن و اسباب سعادت آخرت را فراهم آور و البته نصيب و بهره دنيايىات را هم فراموش مكن.»(8)
بنابراين چه خوب است ياد بگيريم كه لذت مباح را كه غايتى متوسط است در راستاى غايتهاى والاتر قرار دهيم و از لذتهاى غير مباح چشم بپوشيم و با اقدام به ازدواج در گسترش پاكى و طهارت و سلامت در جامعه مؤثر گرديم.
پىنوشتها:
1) ر.ك، سوره يوسف، 53 - 23.
2) مستدرك، ج14، ص153.
3) نهجالفصاحه، ص294.
4) وسايل الشيعه، ج14، ص3.
5) كافى، ج5، ص329.
6) صحيفه سجاديه، دعاى بيستم.
7) صحيفه سجاديه، دعاى مكارمالاخلاق، دعاى بيستم.
8) سوره قصص، آيه 77.